افسانه ازدواج ها و طلاق های امام حسن (ع)
نویسنده: محمد جواد طبسی
یکی از موضوعات ساختگی، که برخی از مورّخان اسلامی، آگاهانه یا نا آگاهانه به نقل آن پرداختهاند، موضوع ازدواجها و طلاقهای متعدد حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام است. بسیار جای تأسف است که اینان بدون بررسی صحّت و یا عدم صحّت این گونه قضایا، آنها را در کتابهای خود آوردهاند.
همین کوتاهیها موجب شد دشمنان اسلام و اهل بیت علیهمالسلام برای انتقام گرفتن از اسلام، روی همین موضوع ساختگی، سخت پافشاری نموده و توهین و جسارتها را از حد بگذرانند. وظیفه خود دیدیم در برابر هتّاکیهای نویسندگان مغرض، مانند «اکرم البستانی»، به بررسی این موضوع از جنبه تاریخی بپردازیم.
امام حسن علیهالسلام و تهمت طلاق
برخی از مورّخان نوشتهاند که امام حسن مجتبی علیهالسلام پی در پی ازدواج میکرد و طلاق میداد. و این کار آن قدر تکرار شد که امیرمؤمنان علیهالسلام به مردم کوفه فرمود: ای اهل کوفه! دخترانتان را به عقد حسن در نیاورید؛ چرا که او فردی طلاق دهنده است. مردی از طایفه هَمْدان گفت: ما به او دختر میدهیم؛ اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، طلاق دهد. 1
این سخن، تهمتی بیش نیست و از واقعیت به دور است؛ چرا که اوّلاً: این روایات هرگز با شأن و منزلت و مقام امام حسن مجتبی علیهالسلام سازگار نیست. ثانیاً: بیشتر این نقلهای تاریخی از سه مورّخ نقل شده است که آن سه نیز کتابهای خود را زیر سایه دولتهای غاصب بنیعباس به رشته تحریر درآوردهاند. ثالثاً: این تهمت از سوی منصور عباسی برای خنثی سازی شورش حسنیها طرح ریزی شده است.
ما نخست به نقل روایات و نقلهای تاریخی پیرامون این مسئله میپردازیم و سپس پاسخ آنها را میآوریم.
روایات پیرامون ازدواجهای مکرّر امام حسن مجتبی علیهالسلام سه دسته هستند:
دسته اوّل
در این دسته از روایات فقط به نهی از ازدواج و علت آن اشاره شده است.
1. برقی در کتاب محاسن از حضرت صادق علیهالسلام روایت کرده که مردی خدمت امیرمؤمنان علیهالسلام آمد و عرض کرد: آمدهام با تو درباره دخترم مشورت کنم؛ چرا که فرزندانت: حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به خواستگاری او آمدهاند. امام فرمود: «المستشار مؤتمن؛ بدان که حسن، همسران خویش را طلاق میدهد، دخترت را به ازدواج حسین درآور که برای دخترت بهتر است.”2
2. کلینی به سند خود از عبداللّه بن سنان نقل کرده: امام صادق علیهالسلام فرمود: روزی امیرمؤمنان علیهالسلام بر فراز منبر، مردم کوفه را مخاطب قرار داده، فرمود: به فرزندم حسن زن ندهید که او مردی است طلاق دهنده. پس مردی از طایفه هَمْدان گفت: آری! به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او درمیآوریم؛ چرا که او فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرمؤمنان علیهالسلام است؛ پس اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، آنها را طلاق دهد. 3
دسته دوم
در این دسته از روایتها امیرمؤمنان علیهالسلام از ازدواجها و طلاقهای مکرّر امام حسن مجتبی علیهالسلام سخت اظهار نگرانی کرده است.
1. بلاذری از ابی صالح نقل کرده که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: آن قدر حسن علیهالسلام زن گرفت و طلاق داد که ترسیدم دشمنی دیگران را در پیداشته باشد. 4
2. سیوطی از علی علیهالسلام نقل کرده: حسن علیهالسلام ازدواج میکرد و طلاق میداد، به طوری که بیم داشتم از قبایل و طوایف عداوت و دشمنی به ما برسد. 5
3. ابوطالب مکّی مینویسد: علی علیهالسلام از ازدواجهای امام حسن علیهالسلام دلتنگ میشد و در سخنرانی خود میفرمود: فرزندم حسن، زنان خویش را طلاق میدهد؛ به او زن ندهید. 6
4. مجلسی از محمد بن عطیه نقل میکند: امیرمؤمنان علیهالسلام از طلاق زنان توسط امام حسن علیهالسلام دلتنگ میشد و از خانوادههای آنها شرم و حیا میکرد و میفرمود: حسن بسیار طلاق میدهد؛ به او زن ندهید. 7
دسته سوم
در دسته سوم به تعداد زنها اشاره شده است؛ و ابن حجر، ابوطالب مکی، ابوالحسن مدائنی، کلینی، کفعمی، بلخی و ابن شهرآشوب به نقل آن پرداختهاند و تعداد زنان امام حسن علیهالسلام را چنین گفتهاند:
1. کفعمی: شصت و چهار. 8
2. ابوالحسن مدائنی: هفتاد. 9
3. ابن حجر: نود. 10
4. کلینی: پنجاه. 11
5. بلخی: دویست. 12
6. ابوطالب مکی: دویست و پنجاه. 13
7. برخی نیز آوردهاند که وی سیصد زن داشته است. 14
8. همچنین نقل شده که تعداد زنهای امام به چهار صد زن رسیده است. 15
پاسخ ما
الف ـ تنافی این روایات با شخصیت امام
چنانچه گفته شد، این کار با شأن و مقام امام حسن مجتبی علیهالسلام هرگز سازگار نیست؛ زیرا چهرهای که قرآن و سنت و سایر معصومین علیهمالسلام از امام حسن علیهالسلام ترسیم کردهاند، با روایاتی که نقل شده، قابل جمع نیست. قرآن در شأن و منزلت امام حسن علیهالسلام و سایر اهلبیت علیهمالسلام آیه «تطهیر»16 و آیه «مودّت»17 را نازل فرموده است.
پیامبر درباره امام حسن علیهالسلام میفرماید: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.”18 همچنین رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مورد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمود: «هرکس این دو را دوست داشته باشد، من دوستش دارم و کسی را که من دوست دارم، خدا نیز او را دوست خواهد داشت و کسی که خدا او را دوست داشته باشد، در بهشتهای پر نعمت وارد خواهد کرد.”19
ابن کثیر دمشقی مینویسد: امیرمؤمنان علیهالسلام فرزند خود امام حسن علیهالسلام را بسیار احترام و تعظیم میکرد. 20
امام حسین علیهالسلام به خاطر احترام و عظمتی که برای برادرش، امام حسن علیهالسلام قائل بود، هرگز در حضورش سخن نمیگفت. 21 در حین طواف، مردم برای اظهار ارادت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام آن چنان به یکدیگر فشار میآوردند که گاه ممکن بود به زیر دست و پا بروند. 22
گاهی امام حسن علیهالسلام بر در خانه مینشست، در چنین لحظاتی رفت و آمد مردم به جهت هیبتی که او داشت، قطع میشد. 23
در حالات معنوی امام حسن علیهالسلام آوردهاند: به هنگام وضو، رخسارش دگرگون میشد و در پاسخ پرسش کنندگان میفرمود: «حقّ علی کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش ان یصفر لونه و یرتعد فرائصه24؛ شایسته است کسی که در برابر پروردگار میایستد، رنگش زرد گردد و لرزه بر اندامش بیفتد.”
حال سؤال ما این است:
1. آن امام معصومی که برای حضور در برابر خالق یکتا، آن چنان لرزه بر اندامش میافتد، چگونه حاضر میشود خدا را به وسیله چهار صد مرتبه طلاق دادن ـ که مبغوضترین عمل حلال در نزد خداوند شمرده میشود ـ از خود برنجاند؟
2. روایات بر فرض صحّت، در زمانی صادر شده است که امیرمؤمنان علیهالسلام در کوفه بودهاند، که اگر تعداد روزهای حضور آن حضرت را در کوفه با حذف روزهای جنگ جمل، صفین و نهروان و پیامدهای آن حساب کنیم، به یقین دروغ بودن این اتهام آشکار خواهد شد؛ چرا که آن فرصت بسیار کم و پردردسر گنجایش چنین مدعایی را نداشته است. اگر زمان هریک از ازدواجها تا طلاق را در نظر بگیرید و اینکه بیشتر از چهار زن دائم، جایز نبوده و نیز لحاظ شرایط فقهی طلاق دادن، خود به دروغ بودن این روایات گواهی خواهید داد.
3. آیا نهی امام علی علیهالسلام ، نهی از منکر بود یا نهی از حلال؟ در هر دو صورت، هیچ کدام درست نیست؛ زیرا به شهادت آیه «تطهیر»، هرگز فعل قبیح و منکر از امام معصوم مشاهده نمیشود تا مورد نهی قرار گیرد. نهی از حلال هم نمیتواند باشد؛ زیرا در کدام شریعت از حلال نهی شده که در اسلام چنین باشد؟!
4. آیا نهی امیرمؤمنان علیهالسلام با مقدمه بوده یا بدون مقدمه؟ اگر بدون مقدمه و یادآوری بوده، که چنین سخنی با مقام والای امیرمؤمنان علیهالسلام سازگار نیست که آن حضرت بدون یادآوری قبلی، آبروی فرزند خود را بریزد! و اگر پس از یادآوری بوده، ولی امام حسن علیهالسلام زیربار نرفته، میگوییم این هم با شخصیت والای امام حسن مجتبی علیهالسلام سازگار نبوده است که این گونه پدر و امام خویش را در تنگنا و مشکل قرار دهد.
5. آیا باور میکنید امام حسن مجتبی علیهالسلام با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگی پدر خویش را فراهم آورد تا جایی که حضرت دلتنگ شده و از خانوادهها شرم و حیا کند، و یا از بیم دشمنی طوایف و قبایل کوفه نسبت به آنها رنج برد؟!
طبق نقل ابن عساکر، از سوید بن غفله نقل شده: یکی از همسران امام حسن علیهالسلام که از طایفه خشعم بود؛ پس از شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام و بیعت با امام حسن علیهالسلام به ایشان تبریک گفت. امام به وی فرمود: تو خوشحالی و شماتت خود را به کشته شدن امیرمؤمنان علیهالسلام اظهار کردی. من تو را سه طلاقه کردم. آن زن گفت: به خدا سوگند! قصد من این نبود. و پس از پایان عدهاش از خانه امام خارج شد.
امام مبلغ باقی مانده از مهرش را به اضافه بیست هزار درهم برایش فرستاد. آن زن گفت: متاع کمی است که از دوستی جدا شده به من میرسد. وقتی که سخن آن زن را به امام گفتند، حضرت گریه کرد و فرمود: اگر نبود که از پدرم، از جدّم شنیدهام که میفرمود: «کسی که همسر خود را سه طلاقه دهد، تا آن زن شوهر دیگری انتخاب نکند، بر شوهر اوّل حلال نمیگردد؛ مراجعت میکردم.”25
دلیل نخست :
بر مجهول و ساختگی بودن این روایت، این است که امام حسن علیهالسلام بدون هیچ مقدمهای و بدون آن که کوچکترین توجهی به قصد و هدف زن داشته باشد، برآشفته و همسر خویش را به خاطر تهنیتی، طلاق میدهد؛ که این حرکت، از یک انسان غیر معصوم بعید است، چه رسد به امام معصوم.
ثانیاً:
از نظر فقه اهل بیت، طلاق باید در حضور دو شاهد عادل صورت گیرد؛ در حالی که هیچ یک از این مسائل رعایت نشده؛ حال چگونه امام کاری بر خلاف نظر خویش انجام داده است.
ثالثاً:
اگر طلاق به خاطر اظهار دشمنی و شماتت بوده، به چه علت برای او بیست هزار درهم اضافه بر مهر خویش میفرستد؟
و رابعاً :
اینکه طبق این نقل، امام در یک مجلس همسر خویش را سه طلاقه کرده است؛ در حالی که این طلاق نه فقط در مذهب اهلبیت علیهمالسلام ، بلکه در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ابوبکر و دو سال پس از خلافت عمر نیز، یک طلاق به حساب میآمد. 26
با این بیان، امام میتوانسته پس از طلاق برگردد، چون طلاق اوّل بود و پس از طلاق اول، زن مطلقه رجعیه است و مرد در حال عدّه میتواند به زن خود رجوع کند. همچنین حضرت پس از پایان عدّه نیز میتوانست بدون آن که زن شوهر دیگری کند، او را به عقد خویش در آورد.
آری! فرمایش رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مربوط به زمانی است که سه مرتبه طلاق صورت گرفته و مرد پس از آن رجوع کرده باشد. اینجا است که زن میباید شوهر دیگری انتخاب کند. از آنجا که متن روایت ابن عساکر از اضطراب کامل برخوردار است، دیگر نیازی به بررسی سندی ندارد.
ب ـ بررسی اسناد
1. بیشتر مورّخان این نقل تاریخی را یا بدون سند آوردهاند و یا آن را به ابوالحسن مدائنی و محمد بن عمر واقدی و ابوطالب مکّی رساندهاند که در هردو صورت، دارای اشکال است. مثلاً ابن عساکر مینویسد: وروی محمد بن سیرین... 27؛ میرخواند شافعی آورده است: نقل است که... 28؛ سیوطی میگوید: کان الحسن یتزوج... 29 ابوطالب مکّی مینویسد: انّه تزوّج... 30؛ سبط بن الجوزی آورده است: و فی روایة انّه تزوّج... 31؛ ابوالحسن مدائنی آورده است: کان الحسن کثیرالتزویج. 32
تمامی این نقلها، مرسل است و به آنانی که به این سه مورّخ اعتماد کردهاند، باید گفت: این سه مورّخ نیز این جریان را بدون سند نقل کردهاند. چنانچه از مدائنی و مکّی نقل کردیم. بدین جهت میگوییم داستان تعداد زنان امام حسن علیهالسلام و ماجرای طلاق آنها، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است.
2. بسیاری، این سه مورّخ را ضعیف شمرده و ردّ کردهاند. از میان آنها میتوان به ذهبی،33، عسقلانی34، ابن الجوزی35، عماد حنبلی36، رازی37، ابن الاثیر جزری38، زرکلی39، علامه امینی40، سیدمحسن امین41، هاشم معروف الحسنی42 و... اشاره کرد.
3. هریک از این سه مورّخ از مشایخی روایت نقل کردهاند که یا جزو هواداران بنیامیه بودهاند و یا ضعیف و مجهول هستند. مثلاً مدائنی از عوانه نقل میکند، در حالی که عوانه به نفع بنیامیه جعل حدیث میکرده43 و برخی از مشایخ او همانند جعفر بن هلال44، عاصم بن سلیمان احول45 و ابن عثمان46، ضعیف یا مجهول هستند. طبق گفته یحیی بن معین: حدیث واقدی از مدنیها، از شیوخ مجهول برخوردار است. 47
هاشم معروف الحسنی مینویسد: مدائنی، معاصر عباسیها و از جمله کسانی است که متهم به دروغگویی و جعل حدیث است.
در «میزان الاعتدال» ذهبی آمده است: مسلم در صحیح خود از نقل روایت از وی خود داری کرده و ابن عدی او را ضعیف دانسته و اصمعی به او گفته: به خدا سوگند که چیزی از اسلام در تو نمانده است... صاحب «لسان المیزان» گفته است: او از غلامان عبدالرحمن بن سمرة بن حبیب اموی بوده است. به علاوه بیشتر روایات او از نوع مراسیل است.
اینها همه گواه بر آن است که روایت هفتاد همسر را ـ که جز مدائنی کسی آن را نقل نکرده ـ از جعلیات قدرتمندان و دشمنان علویها است... 48
اما روایت کلینی که در دسته اوّل آمده، در سندش حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعة دیده میشوند، که واقفی هستند. 49
علامه حلّی درباره حمید بن زیاد میگوید: در نزد من، زمانی روایت او مورد قبول است که معارضی نداشته باشد. 50
علامه مجلسی ضمن مؤثق شمردن حدیث، چنین توجیه کرده است که: شاید غرض امام از این سخن، استعلام حال آنها یعنی مراتب ایمانشان بوده است؛ نه اینکه فرزند خویش را که معصوم و تأیید شده از سوی پروردگار بود، مورد نکوهش قرار داده باشد. 51
اما با توجه به واقفی بودن برخی از راویان و فرمایش علامه حلی ـ که روایت او در صورتی که معارضی نداشته باشد، مورد قبول است ـ به نظر میرسد که این روایت حجّیتی ندارد؛ اگرچه علامه مجلسی به توجیه آن برخاسته است.
و اما روایت کافی از ابن ابیالعلاء که در دسته سوم قرار گرفته است؛ علامه مجلسی این حدیث را مجهول میداند. 52
پاسخ ما به روایت برقی در محاسن نیز، این است که: اگرچه خود احمد بن ابیعبداللّه برقی توثیق شده، اما وی بیشترِ روایات را از ضُعفا نقل کرده است. 53
پایهگذار شبهه
دلائل و شواهد موجود به خوبی نشان میدهد که تا پیش از منصور عباسی چنین افترایی در کتابها نبوده است و این منصور بود که برای خنثی سازی شورشهای علوی و حرکتهای ضدّ حکومتی نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام این تهمت و شبهه را علیه امام پایهگذاری کرد.
وی که از این شورشها سخت به وحشت افتاده بود، برای رفع نگرانی خود، هیچ حربهای را بهتر از لکهدار کردن چهره پاک و معصوم امام حسن علیهالسلام ندید. وی پس از دستگیری عبداللّه بن حسن که علیه ظلم و جور قیام کرده بود، در برابر بسیاری از مردم به سخنرانی پرداخت و علیبن ابیطالب و امام حسن علیهماالسلام و همه فرزندان ابیطالب را مورد دشنام و افترا و ناسزاگویی قرار داد و از جمله گفت: به خدایی که جز او نیست، فرزندان ابیطالب را در خلافت تنها گذاردیم و هیچ کاری به کارشان نداشتیم؛ در آغاز علی بن ابیطالب بدان پرداخت... و پس از وی، حسن بن علی برخاست... معاویه با نیرنگ به او وعده داد تا ولیعهدش کند، بدین ترتیب او را برکنار ساخت و همه چیزِ وی را گرفت. حسن بن علی نیز همه کارها را به معاویه واگذارد و به زنان روی آورد؛ او امروز با یکی ازدواج میکرد و فردا دیگری را طلاق میداد و همچنان بدین کار مشغول بود تا اینکه در بسترش مرد... 54
استاد، هاشم معروف در ردّ این تهمت ناجوانمردانه مینویسد: و اما روایت هفتاد و نود و از این قبیل روایاتی که او را زن باره توصیف میکنند و اینکه پدرش میگفت: به فرزندم حسن زن ندهید که او زن باره است؛ این روایات آن چنان که از اسنادشان بر میآید، منبعی جز مدائنی و امثال دروغگوی او ندارد. مدائنی و واقدی و دیگر مورّخان پیشین، تاریخ را در سایه حکومتهایی نوشتهاند که با اهلبیت علیهمالسلام سر دشمنی داشتند، و از هر وسیلهای برای خدشهدار کردن واقعیتهای آنها و ضربه زدن به ایشان فروگذار نمیکردند. حکام دولت عباسی نیز در تعصّب و پلیدی نیّت، دست کمی از اسلاف اموی خود نداشتند. عباسیها در جعل احادیث علیه «علویها» با امویها هم دست بودند، به ویژه نسبت به حسنیها کینه خاصّی میورزیدند، چون بیشتر آنهایی که علیه ستم سر به شورش برمیداشتند؛ از فرزندان و نوادگان امام حسن علیهالسلام بودند. 55
واقعیت چیست؟
آنچه که تاکنون گفته شد، پاسخ به اتهاماتی بود که درباره ازدواجها و طلاقهای متعدد امام حسن علیهالسلام طرح ریزی شده بود.
واقعیت این است که امام در طول عمر، بیشتر از هشت یا ده56 همسر نداشته که تعدادی از این همسران کنیز بودهاند. داشتن این تعداد همسر در آن زمان برای قاطبه مردم، امری طبیعی بوده است؛ بلکه برخی تعداد همسرانشان بیش از این بوده، در حالی که کسی متعرض آنان نشده است. حال چه شد که در بین این مردم، فقط امام حسن علیهالسلام مورد حملات بیشرمانه دشمنان قرار گرفت؟ آیا نمیشود حدس زد این رقم بسیار بزرگ، نشانه ساختگی بودن این احادیث است؟
چرا ابوطالب مکّی که تعداد زنهای امام حسن علیهالسلام را به 250 میرساند، جز چند نفر از آنها نام نمیبرد؟ چرا مورخّان که به تبعیت از ابوالحسن مدائنی و واقدی و مکّی تعداد زنان امام را بیش از هشت تن ذکر کردهاند، بیشترین آماری که برای فرزندان امام دادهاند، بیش از سی و یک فرزند نیست؟57
اینک از ابوطالب مکّی باید پرسید: اگر امام چهارصد همسر داشته پس چرا بیش از سی و یک فرزند نداشت؟ آیا همه آن زنان عقیم و نازا بودند؟ آیا امام رغبتی به فرزند نداشت و یا از پرداخت نفقه و هزینه زندگی و تأمین معاش آنها عاجز بوده است؟
پینوشتها:
1. کافی، ج 6، ص 56.
2. محاسن برقی، ج 2، ص 601؛ منتخب التواریخ، ص 190.
3. کافی، ج 6، ص 56؛ بحارالانوار، ج 44، ص 172.
4. انساب الاشراف، ج 3، ص 25.
5. تاریخ الخلفاء، ص 191.
6. و کان علی (علیه السّلام) یضجر من ذلک فکان یقول فی خطبته ان الحسن مطلاق فلاتنکحوه (بحارالانوار، ج 44، ص 169.)
7. همان، ص ؟
8. چهارده معصوم (زندگانی امام حسن (علیه السّلام))، ص 553.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
10. الصواعق المحرقه، ص 139.
11. کافی، ج 6، ص 56.
12. البدء و التاریخ، ج 5، ص 74.
13. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 30.
14. همان.
15. چهارده معصوم، ص 553، به نقل از قوت القلوب.
16. الصواعق المحرقه، ص 143؛ سنن بیهقی، ج 2، ص 149.
17. الدرالمنثور، ج 7،ص 7.
18. الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة، (مستدرک حاکم، ج 3، ص 167؛ مسند احمد، ج 3، ص 2.)
19. من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه أدخله جنات النعیم... (اخبار اصبهان، ج 1، ص 56.)
20. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
21. مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 401.
22. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
23. الامام المجتبی (علیه السّلام)، ص 10.
24. همان، ص 86.
25. تاریخ دمشق، (حیاة الامام الحسن (علیه السّلام))، ص 154.
26. نیل الاوطار، ج 6، ص 230؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 320.
27. تاریخ دمشق، (ترجمه امام حسن (علیه السّلام))، ص 155.
28. روضةالصفا، ج 3، ص 20.
29. تاریخ الخلفاء، ص 191.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 169.
31. تذکرةالخواص، ص 121.
32. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
33. میزان الاعتدال، ج 3، ص 107.
34. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
35. المنتظم، ج 7، ص 189.
36. شذرات الذهب، ج 3، ص 120.
37. الجرح والتعدیل، ج 4، ص 21.
38. الکامل فیالتاریخ، ج 9، ص 44.
39. الأعلام، ج 7، ص 160.
40. الغدیر، ج 5، ص 290.
41. اعیان الشیعه، ج 46، ص 172.
42. سیرةالائمة الاثنی عشر، ج 1، ص 620.
43. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
44. میزان الاعتدال، ج 1، ص 430.
45. همان، ج 4، ص 350.
46. همان، ج 6، ص 198.
47. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 348.
48. زندگی دوازده امام، ج 1، ص 604.
49. جامع الرواة، ج 1، ص 225 و 284.
50. الخلاصة، ص ؟
51. مرآةالعقول، ج 21، ص 96.
52. همان.
53. الخلاصة، ص ؟
54. سیرةالائمة الاثنی عشر، ج 1، ص 618.
55. زندگی دوازده امام، ج 1، ص 602.
56. صلح الحسن (علیه السّلام)، ص 25.
57. بین مورّخین اختلاف است، از هفت فرزند گفته شده تا سی و یک فرزند. رجوع شود به البدء و التاریخ، ج 5، ص 74؛ الفصول المهمه، ص 166؛ بحارالانوار، ج 44، ص 168؛ کشف الغمه، ج 2، ص 152؛ اعلام الوری، ص 213؛ ناسخ التواریخ، جلد امام حسن (علیه السّلام)، ص 270؛ تذکرة الخواص، ص 212؛ نورالابصار، ص 136؛ ذخائرالعقبی، ص 143؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 228.
منبع:http://www.bashgah.net - برگرفته از : فصل نامه کوثر / شماره 53
امام حسن (ع) ؛ اسوه حسن و کرامت
نویسنده: جواد سحرخیز
امام حسن مجتبی (علیه السّلام) نخستین مظهر و نشانه کوثر، پانزدهم رمضان سال سوم هجری در دامان پاک فاطمه اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصه گیتی نهاد و پرورش یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها)عنایت کرد. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بلا فاصله پس از ولادتش، او را در آغوش گرفت و در گوش چپش اقامه گفت. این نوزاد را برخلاف آنکه در جاهلیت سابقه نداشت «حسن» و کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست القاب ایشان سبط، سید، زکی، و از همه معروفتر «مجتبی» است.
امام حسن (علیه السّلام) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارایی اش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت. هر که او را می دید، به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او آمیزش داشت، بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی که سخن یا خطبه او را می شنید، به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد.
امام حسن (علیه السّلام)، به شهادت تاریخ در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود. ایشان در جنگ جمل در رکاب پدر خود امیر مومنان (علیه السّلام) در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی (علیه السّلام) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد. در جنگ صفین نیزدر بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (علیه السّلام) برای جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمی بر عهده داشت.
ایشان هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی داد و علناً از اعمال ضد اسلامی معاویه انتقاد می کرد و سوابق زشت و ننگین او را بی پروا فاش می ساخت. مناظرات و احتجاجهای مهیج و کوبنده حضرت مجتبی (علیه السّلام) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معناست.
حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) حتی پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، پس از ورود معاویه به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه های صلح خود و امتیازهای خاندان علی (علیه السّلام) را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه، با اشاره به نقاط ضعف معاویه، با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.
هنگامی که واقعه ضربت خوردن مولای متقیان علی (علیه السّلام) در مسجد کوفه پیش آمد،علی (علیه السّلام) امام حسن (علیه السّلام) را با این سخنان اینگونه وصی خود قرار داد: «پسرم!پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی» و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: «پسرم!رسول خدا دستور داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم. همچنانکه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور کرده که به تو فرمان دهم در آخرین لحظات زندگی ات، آنها را به برادرت حسین بدهی». امام حسن (علیه السّلام) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علی (علیه السّلام) با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثنای بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص) چنین گفت: «همانا دراین شب آن چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید» و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوششهایی که علی (علیه السّلام) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهایی که در جنگها نصیب وی شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا درهنگام مرگ تنها هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال، که می خواست با آن خدمتکاری برای اهل و عیال خود تهیه کند. در این موقع، در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبیدا... بن عباس به پاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام بیعت کردند، و این روز، همان روز وفات پدرش، یعنی روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود. مردم کوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن علی بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتاری پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود. پس از بیعت مردم، به ایراد خطبه ای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص) که یکی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت.
پیشوای دوم شیعیان، نه تنها از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت، مقامی برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامی آن حضرت آرام بخش دلهای دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیری از در خانه آن حضرت دست خالی برنمی گشت. هیچ آزرده دلی شرح پریشانی خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او نهاده می شد. گاه پیش از آنکه مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیه السّلام)روایت کرده که آن حضرت فرمود: حسن بن علی (علیه السّلام)عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بود، و چنان بود که وقتی حج به جای می آورد، پیاده به حج می رفت و گاهی نیز پای برهنه راه می رفت.
و چنان بود که وقتی یاد مرگ می کرد می گریست، و چون یاد قبر می کرد می گریست، و چون از قیامت و بعث و نشور یاد می کرد می گریست، و چون متذکر عبور و گذشت از صراط در قیامت می شد می گریست. و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می افتاد، فریادی می زد و روی زمین می افتاد... و چون به نماز می ایستاد، بندهای بدنش می لرزید، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده می شد مضطرب و نگران می شد و از خدای تعالی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم را درخواست می کرد و هر گاه در وقت خواندن قرآن به جمله «یا ایها الذین آمنوا» می رسید می گفت: «لبیک اللهم لبیک...»
و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می دید به ذکر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بیان از همه کس فصیحتر بود.
«سیوطی» در تاریخ خود می نویسد: «حسن بن علی» دارای امتیازهای اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود، او شخصیتی بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخی و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.
در تاریخ ابن عساکر از شخصی به نام مدرک بن زیاد روایت شده است که می گوید: ما در باغهای ابن عباس بودیم که امام حسن و امام حسین (علیه السّلام)و پسران عباس وارد شدند و مقداری در آن باغها گردش کردند، سپس در کنار یکی از جوی های آن نشستند، آنگاه امام حسن (علیه السّلام)فرمود: ای مدرک آیا غذایی داری؟عرض کردم: آری، و به دنبال آن قرص نانی با قدری نمک و دو شاخه سبزی نزد آن حضرت بردم، و امام (علیه السّلام)آن را خورده و فرمود: ای مدرک چه غذای خوبی!
پس از آن غذایی در نهایت خوبی آوردند، و امام (علیه السّلام)متوجه مدرک شده و به او دستور داد غلامان را جمع کند و آن غذا را نزد آنها بگذارد. مدرک غلامان را جمع آوری کرد و آنها از آن غذا خوردند، ولی امام (علیه السّلام)چیزی از آن نخورد. مدرک عرض کرد: چرا از غذا نمی خورید؟ امام (علیه السّلام)فرمود: «من همان غذا را بیشتر دوست دارم.»
امام (علیه السّلام) تمامی توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانی پرافتخار آن حضرت، بخشش بی سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بی نظیر ثبت کرده اند که در تاریخچه زندگانی هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی خورد و نشانه دیگری از عظمت نفس و بی اعتنایی آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیاست. چنانچه نوشته اند: «حضرت مجتبی (علیه السّلام) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را برای خود نگه داشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»
امام حسن (علیه السّلام) هیچ گاه سائلی را رد نکرد و در برابر درخواست او «نه» نگفت، و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است که هیچ گاه سائلی را رد نمی کنید؟ پاسخ داد: من سائل درگاه خدا و راغب در پیشگاه اویم، و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلی را رد کنم، و خداوند مرا به عادتی وابسته کرده، که نعمتهای خود را بر من فرو ریزد، و من نیز نعمتش را به مردم بدهم، و ترس آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از من دریغ دارد.
ابن کثیر از علمای اهل سنت نیز در «البدایة و النهایة» روایت می کند که امام (علیه السّلام)غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمه ای از آن می خورد و لقمه دیگری را به سگی که آنجا بود، می دهد. امام (علیه السّلام)که آن منظره را دید بدو فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد: «من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم!»
امام (علیه السّلام) به وی فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم!سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می کرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرد و آن باغ را نیز به او بخشید!
ابراهیم بیهقی، یکی دیگر از دانشمندان اهل سنت، در کتاب «المحاسن و المساوی» روایت کرده که مردی نزد امام حسن (علیه السّلام) آمده و اظهار نیازی کرد. امام (علیه السّلام) به وی فرمود: برو و حاجت خود را در نامه ای بنویس و برای ما بفرست. ما حاجتت را برمی آوریم!. آن مرد رفت و حاجت خود را در نامه ای نوشته برای امام (علیه السّلام)ارسال داشت، و آن حضرت دو برابر آنچه را خواسته بود به او عنایت فرمود. شخصی که در آنجا نشسته بود، عرض کرد: «به راستی چه پربرکت بود این نامه برای این مرد ای پسر رسول خدا!»
امام (علیه السّلام) فرمود: «برکت او زیادتر بود که ما را شایسته این کار خیر و بذل و بخشش قرار داد. مگر ندانسته ای که بخشش و خیر واقعی آن است که بدون سؤال و درخواست باشد، و اما آنچه را پس از درخواست بدهی که آن را در برابر آبرویش پرداخته ای!
شیخ صدوق (ره) در کتاب امالی به سندش از امام رضا (علیه السّلام)روایت کرده که فرمود: چون هنگام وفات امام حسن (علیه السّلام) رسید، گریست!به آن حضرت عرض شد: چگونه می گریی با اینکه مقام شما نسبت به رسول خدا (ص) آن گونه است؟ و رسول خدا (ص)درباره شما آن سخنان را فرمود؟ و بیست مرتبه پیاده حج به جای آورده ای؟ و سه بار مال خود را با خدا تقسیم کرده ای؟
امام (علیه السّلام) درپاسخ فرمود: «من به دو جهت می گریم؛ یکی برای دهشت از روز قیامت و دیگری برای فراق دوستان!» و در روایت دیگری از طریق اهل سنت آمده که چون برادرش حسین (علیه السّلام)سبب گریه آن حضرت را پرسید، در پاسخ فرمود: برادر جان بی تابی من نیست جز برای آنکه در چیزی درآیم که همانندش را ندیده و داخل نشده ام، و خلقی از خلقهای خدا را می بینم که همانندشان را ندیده ام.
این اشعار را نیز ابن آشوب و دیگران در بی اعتباری دنیا و زهد در آن از آن حضرت روایت کرده اند:
بگو بدانکه رحل اقامت به سرای ناپایدار افکنده، زمان کوچ نزدیک شد، با دوستان وداع کن.
آنها که دیدار کردی و همدمشان بودی همگی در گورها به خاک تبدیل شدند.
ای لذت طلبان دنیای ناپایدار، به راستی که جای گزیدن در سایه ناپایدار حماقت است.
به راستی که یک تکه نان عادی مرا سیر کند، و یک شربت آب معمولی مرا کفایت کند.
و یک قطعه از پارچه نازک در زمان حیات مرا بپوشاند و اگر مردم نیز برای کفنم کفایت کند.
منابع :
-1زندگانی امام حسن مجتبی علیه السّلام، سیدهاشم رسولی محلاتی
2- بحار الانوار، ج 43
3- خصال صدوق،" باب الثلاثة. "
منبع: http://www.bashgah.net
تنهاترین سردار
نویسنده : سوسن جوادیه
در آن صبح زیبا وقتی که آفتاب از لابه لای کوه ها و صخره ها و نخلستان ها عبور کرد و بر فراز آن خانه رسید ـ خانه ای که مرکز تمامی خلقت بود ـ دانست که از برای محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقصد خلقت از آغوش علی (علیه السّلام) و دامان فاطمه (سلام الله علیها) غنچه ای نو شکفته رسیده است .
آفتاب دسته ای از زیباترین شعاع هایش را چیده شده در سبدی از نسیم با طراوت امید و آرزو از لابه لای ملائک که بر گرداگرد آن خانه طواف می کردند گذراند و بر درگه آن خانه نشاند و تقدیم آن غنچه آسمانی کرد. آفتاب جبرئیل را دید که فرود می آمد تا نام آسمانی آن غنچه را بر قلب محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشاند :
« حسن » چه نیکو نامی ! اینک تمامی خوبان از ابتدای تاریخ چشم به حسن (علیه السّلام) دوخته بودند. بشارت این چهارمین تن از آل عبا را نیز همه انبیا و اوصیا از ابتدا داده اند.
در روایتی از امام علی بن الحسین (علیه السّلام) آمده است :
« ... چون آدم اشباح ما را در عرش دید پرسید : پروردگارا این اشباح چیست »
خداوند فرمود : « ای آدم این ها شبح های بهترین مخلوقات و آفریده های من هستند .»
ای آدم ! این محمد است و منم حمید محمود در هر کار که کنم برای او نامی از نام های خود را اشتقاق کردم .
این علی است و منم علی عظیم اشتقاق کردم برای او نامی از نام های خود.
و این فاطمه است و منم فاطر و از نو پدید آورنده آسمان و زمین و فاطمه جدا کننده دشمنان من است از رحمت من در روز قیامت و فاطمه جدا کننده دوستان من است از هر عیب و بدی پس برای او نامی از نام های خود را مشتق نمودم .
و اینان حسن و حسین اند و منم محسن و مجمل پس از نام خود برای آن دو نامهایشان را مشتق کردم پس اینان برگزیدگان از میان خلایق من هستند و گرامی ترین بندگان من می باشند. به واسطه ایشان طاعات را قبول می کنم و به سبب ایشان گناهان را می بخشم و به خاطر ایشان عقاب می کنم و به واسطه ایشان ثواب می دهم .
پس ای آدم ! به ایشان متوسل شو به سوی من و اگر گرفتاری برای تو پدید آید ایشان را در درگاه من شفیع گردان که من به خودم قسم خورده ام قسم حقی که هیچ امیدواری به ایشان را ناامید نگردانم و هیچ سائلی را که با شفاعت اینان درخواست کند رد ننمایم » (1).
چشمان زمان که وسعت دیدش از ابتدای تاریخ گسترده بود و تحقق وعده های الهی را یکی پس از دیگری دیده بود اینک قدم های امام حسن (علیه السلام) را دنبال کرد او آینه ای بود که نور محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) را باز می تاباند. کرامتش صداقتش شرافتش نجابتش علمش حلمش ... همان کرامت و شرافت و صداقت و نجابت و علم و حلم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود.
روایت شده که حضرت دوبار و طبق روایتی سه بار اموال خود را بین فقرا تقسیم نمود و بیست و پنج مرتبه پیاده به حج رفت .
و نیز آمده روزی کنیزی شاخه گلی برای امام حسن (علیه السّلام) هدیه آورد امام حسن (علیه السّلام) به او فرمود : تو در راه خدا آزادی .
به ایشان عرض شد : آیا به جهت یک شاخه گل او را آزاد نمودی
امام فرمود : خداوند متعال ما را چنین تربیت نموده است آنجا که می فرماید : هرگاه به شما تحیت گفته شد پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.
پس نیکوتر از هدیه آن دختر آزادی او در راه خدا بود(2)
وقتی که جسم علی (علیه السّلام) را در محراب عبادت پرپر کردند زمان آهی کشید آهی از ژرفای سینه اش و نگران چشم بر حسن (علیه السّلام) دوخت . دیگر نه « سلمانی » بود و نه « میثم » و نه « مقداد » و گرداگرد حسن (علیه السّلام) پر از ناجوانمردی پر از دنیاپرستی و کوردلی . آن قدر امام زمانشان ـآن یادگار مقصود خلقت او که تمامی آفرینش بر شانه هایش تکیه زده بودـ را تنها گذاشتند و به دنبال هوس های تو خالی دویدند تالله
در آن هنگام که جانشین بر حق پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مولی الموحدین امیرالمومنین علی (علیه السّلام) شهد شهادت نوشیده و در جوار رحمت پروردگار جای گرفته بود و لاجرم پرچم ولایت از جانب خداوند بر دوش فرزند ارشد آن حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) قرار می گرفت آورده اند که عبدالله ابن عباس برخاست و گفت : ای گروه مردم ! این فرزند پیامبر شماست و وصی امام شماست با او بیعت کنید.
در ادامه آمده مردم نیز برخاستند و در حالی که می گفتند او چه بسیار نزد ما محبوب است و حق او بر ما واجب می باشد و ... به سوی آن حضرت شتافته و بیعت کردند.
پس امام حسن مجتبی (علیه السّلام) با بیان این شرط که شما باید تسلیم من باشید و با هر کس که من صلح می کنم شما نیز صلح کرده و با هر کس من جنگیدم شما نیز جنگ کنید با آن مردم بیعت نمود.
لیک دشمن غدار این خاندان ـ معاویه ـ چشم طمع به مقام و جایگاهی که خداوند تنها برای اینان مخصوص داشته بود دوخته و با مکر و فریب و زر و تزویر سعی در سست نمودن پایه های خلافت داشت .
هنگامه آزمایشی عجیب پدید آمده بود مردمی که کرامت ها و فضیلت های مولای خویش را به چشم دیده و میثاق یاری و پشتیبانی او را از یاد نبرده بودند اکنون در معرض وسوسه کیسه های زری قرار می گرفتند که معاویه برای خریدن این پیمان ها و نادیده گرفتن آن کرامت ها پیش کش می کرد و آنچه برق فریبنده این زرها و طعم اشتها برانگیز آسایش دنیا با دل ها می کرد دیدنی بود.
نوشته اند که آن روزها معاویه لشکری گران تجهیز نموده و به نبرد با آن بزرگوار گسیل داشت . پس امام (علیه السّلام) بر منبر رفته و مردم را از اقدام معاویه آگاه نموده و از آنان طلب یاری کرد. از میان انبوه جمعیت جوابی برنخاست . پس یکی از اصحاب روی به آنان نمود و ندا در داد که : ای مردم ! چه بد گروهی هستید شما. این امام شما فرزند پیامبر شماست که شما را به جهاد با دشمن خداوند فرا می خواند آیا چنین ساکت نشسته و پاسخ نمی گویید
کجا رفتند شجاعان شما آیا از غضب الهی نمی ترسید و از ننگ و عار پروا ندارید
همهمه ای در میان جمعیت در گرفت و سرها از شرم فرو افتاد. ناگزیر برخاسته و اظهار آمادگی نمودند.
امام حسن (علیه السّلام) فرمودند : اگر راست می گویند به سوی لشگرگاه من در « نخیله » رفته و منتظر آمدنم باشند.
اگر چه من می دانم که شما به من وفا نخواهید کرد کما اینکه به کسی که بهتر از من بود وفا نکردید چگونه بر گفته های شما اعتماد کنم حال آنکه دیدم با پدرم چه کردید.
سرانجام زمان معهود فرا رسید. امام به سوی لشگرگاه حرکت نمود چون به آنجا رسید جز اندکی بقیه مردان عهد پیمان شکسته و به وعده گاه نیامده بودند لاجرم امام (علیه السّلام) همین تعداد را به فرماندهی مردی به نام « حکم » به سراغ معاویه فرستاد تا راه را بر او ببندند.
چون این لشکر به شهر « انبار » رسید پیکی از معاویه به سراغ « حکم » آمد و گفت معاویه برای تو پانصد هزار درهم پول فرستاده و نیز وعده نمود که حکومت یکی از ولایات شام را نیز به تو بسپارد. پس دعوت معاویه را اجابت نما. آن مرد امام خویش را به کیسه های زر معاویه فروخت و همراه دوستان و خویشاوندانش به او ملحق گشت .
امام چون عهد شکنی سردار لشکر خویش را دیدند فرمودند : من می دانستم که به وفای شما اعتمادی نیست زیرا همه شما بنده دنیایید لیکن با این همه یکی دیگر از شما را به فرماندهی روانه می سازم و یقین دارم که او نیز خیانت خواهد نمود.
پس این بار مردی از بنی مراد را انتخاب نمود و او را پند و اندرز داده و عهد و پیمان اکید بست که او دیگر مکر و غدر پیشه نکند لیکن چون به شهر « انبار » رسید پیک معاویه با پنج هزار درهم و وعده حکومت به سراغش رفته و او را فریفت .
اکنون دیگر صحنه های امتحان یکی پس از دیگری پشت سر نهاده و دست های نفاق و کفر و شرک یک به یک رو شده بود وقت آن رسیده بود که امام خطبه ای دیگر ایراد نماید.
« ...هان ای مردم ! آنچه شما برای اجتماع مسلمانان بد می دانید بهتر است از آنچه می پسندید و صلاح خود را در آن می دانید پس امروز مخالفت ننموده و رای مرا رد نکنید . »
آیا به یاد دارید بعد از آن خطبه مردم با مولا و مقتدا و امام زمان خود چه کردند
منافقان نقاب از چهره برداشته و شمشیر عداوت را از رو بستند. آنها با فریاد « هر آینه این مرد به خدا کافر شده » به خیمه امام حمله برده هر آنچه بود غارت نموده سجاده حضرت را از زیر پای ایشان کشیده و ردای را از دوش حضرت ربودند. حضرت بر اسب سوار شده راه مدائن پیش گرفت . خوارج بار دیگر فریاد زدند.
« ای حسن کافر شدی همانگونه که پدرت کافر شد » سپس با خنجر مسموم به او هجوم آورده زخمی عمیق و کشنده بر ران آن حضرت ایجاد نمودند و خواستند که ایشان را با همان وضع و حال به معاویه بسپارند لیکن یاران حضرت او را نجات داده و به مدائن بردند . (3)
و آن روز مردم چه امتحان عجیبی را پشت سر نهادند. چگونه در آن بازار پر زرق و برق فریب و خیانت در یک سو آخرت و سعادت ابدی و در سوی دیگر آسایش طلبی و دنیا دوستی را میان دو کفه تراز و نهادند.
چگونه در تلاطم وسوسه ها و جوشش احساسات دنیا طلبانه پای تجارتی حیرت انگیز حاضر شده و معامله ای چنین دشوار و سنگین را به انجام رسانیدند و اینگونه امام زمان خویش را فروختند.
امامی را که محور خلقت به شمار آمده و عصاره هستی بود. امامی که او را همراه برادر بر زانوی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیده بودند در حالی که می فرمود : « این دو فرزندم امامند خواه بپاخیزند خواه بر جای نشینند » .
همان امامی را که مصداق « بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا » (بولایت شما خداوند دستوارات دین را به ما آموخت ) بود.
و « بموالاتکم تقبل الطاعه المفترضه » (به قبول ولایت شما اعمال واجبات ما مورد پذیرش قبول می گیرد) است
همان امامی که خداوند با آیه « اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم » اطاعتش را همپایه اطاعت از خود و رسولش قرار داد.
اما ما چطور ! ما با امام خویش معامله کرده ایم !
آری همین ما که آن یگانه پیشوای زمان آخرین منار تابناک هدایت را در تلاطم امواج زندگی به جریان فراموشی سپرده ایم .
ما که در مسیر روزمره زندگی هیچگونه جایگاهی برای مولایمان در نظر نگرفته و نقش و اهمیتی برای او قایل نگشته ایم .
ما که کسب و کار و شغل و مقام و مدرک و رتبه و تعاملات زندگی اجتماعی آنچنان در تارو پود خود اسیرمان ساخته که حضور روشن او را در چند قدمی خود حس نمی کنیم .
ما که هیچگونه وظیفه ای در مورد او برای خود سراغ نداریم .
ما که میثاق ها و پیمان های محکم پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در غدیرخم و سفارش های موکد آن حضرت در حدیث ثقلین را پشت سرافکنده و مدت هاست که دست تمسک و توسل خود را از آستان مقدس او ترک گفته ایم .
پی نوشت :
1 ـ حیات القلوب ج 1
2 ـ بحارالانوار ج 43 ص 343
3 ـ منتهی الامال ص 273
منبع:سایت مرکز اسلامی واشنگتن /س
کریم آل طه -ویژه نامه ولادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
موضوعات ویژه نامه میلاد امام حسن مجتبی(علیه السلام)
جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان
دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان