امام حسن ؛ اسوه صلابت و پایداری
نویسنده: حمید رضا عبدالله
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) در ایامی که خوان پرفیض ضیافت الله برای مؤمنان گسترده بود دیده به جهان گشود و با قدوم مبارکش آن را جلوه ای دیگر داد. خورشید وجودش پرتوافکن نیکیها بود و تشعشع فضایلش، جانها را صفا می داد و در آینه وجودش اثری از غبار و آلودگی دیده نمی شد.
امام حسن (علیه السّلام) از منظر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئولیت هدایت و راهنمایی مردم را برعهده داشت . به همین جهت مأموریت داشت تا خود شخصاً در پرورش آن حضرت شرکت کند و نسبت به پرورش و تربیت او اهتمام لازم را می نمود چه در ارتباط با ساخت شخصیت آن امام و چه در ارتباط با آماده کردن وی نسبت به مسئولیت بزرگی که در زمینه هدایت و رهبری امت برعهده خواهد گرفت. کسی که می خواهد مسئولیت پیامبر را در دست بگیرد باید همان صفات و صلاحیتهایی را داشته باشد که در وجود مقدس رسول اکرم متجلی بود.
بیانی از رسول مکرم درباره امام حسن(علیه السّلام) که فرمود: تو از لحاظ خلق و خوی و آفرینش مانند من هستی، شایستگی و لیاقت ایشان جهت خلافت بعد از امیرالمؤمنین را می رساند.
پیامبر اکرم همچنین فرموده اند: الحسن و الحسین امامان قائماً او قاعداً یعنی حسن و حسین(علیهم السّلام) هر دو امامند چه قیام کنند و چه قیام نکنند . رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچنان نسبت به امام حسن علاقه و لطف و مرحمت داشت که به کرات می فرمود: اللّهم اِنـّی اُحِبُّ حَسَناً فَاَحِبَّهُ واَحَبَّ اللّه مَنْ یُحبِّه.ُ
خداوندا من حسن را دوست می دارم تو هم او را دوست بدار و هرکه حسنم را دوست بدارد خداوند او را دوست می دارد.
و نیز می فرمود: آنکه حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته است و آنکه با این دو کینه ورزد و ایشان را دشمن بدارد با من دشمنی کرده است.
اقتدار روحانی امام حسن (علیه السّلام)
قدرت معنوی و اقتدار روحانی امام حسن مجتبی به قدری بود که گرچه از اسباب ظاهری رهبری به اقتضای زمان چشم پوشید اما رهبر واقعی مردم به سوی حق بود. او بود که با رفتار متعالی و گفتار خداگونه خویش مردم را به سوی حق و حقیقت ناب الهی دعوت می کرد، او وارث دشواریها و مشکلاتی بود که از سالها پیش بر سر راه تحقق حکومت اسلامی پدید آمده و امور مسلمین را با خطر جدی مواجه کرده بود. او چراغ هدایت برای خداجویان بود.
امام مجتبی(علیه السّلام) با قرآن به عنوان سرچشمه معنویت عرفا، انس عجیبی داشت و براساس آشنائی با تعالیم ناب قرآن به مبارزه با اشرافیتی که به رهبری معاویه از نو جان گرفته بود و طبقات ممتاز و احیاء شده در عصر عثمان و شکست خوردگان صفوف مسلمین که در مقام رهبری سیاسی و اجتماعی جلوه گر شده بود برخاست.
در عصر امام حسن(علیه السّلام) برخی از توابع پیامبر به جهت دنیاگرائی و استحاله فکری در خلوت معاویه شیفته او شده بودند ،آنان که در زمان حیات پیامبر به نام امام حسن تبرک می جستند امروز به درگاه معاویه رو آورده و او را امیرالمؤمنین می نامیدند.
گروه دیگری که امام حسن(علیه السّلام) با آنها روبرو بود خوارجی بودند که زمانی در مقابل امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) ایستادند و آن کردند که نباید می شد ؛همانها که حضرت امیر(علیه السّلام) فرمود: دشمنی و مخالفت آنها بر من از همه کس بیشتر بود، چون در لباس دین ظاهر شده و در مقابل دین ایستادند. خوارج کج فهم در زمان امام حسن اعلام موجودیت کرده که نتیجه افکار آنها باعث ناامنی و ایجاد زمینه مناسب برای اخلالگری بنی امیه در جامعه شد.
با شهادت امیرالمؤمنین به دست متحجرترین افراد، زمینه حاکمیت معاویه در سال 40 هجری فراهم شد. در این مدت معاویه بزرگترین ضربات را بر پیکر اسلام و امت اسلامی وارد کرد. سیاستهای مرموزانه ، نژادگرایانه و متعصبانه بنی امیه ، ایجاد انسداد فرهنگی و جلوگیری از تفسیر قرآن و نقل حدیث و گسترش فرهنگ اباحی گری و تغییر خواسته های مردم در جهت دور کردن آنها از ارزشهای دینی و در یک جمله تجسم همه ایده ها و ایده آلهای بنی امیه و تبدیل مدیریت الهی به حکومت استبدادی و سلطنتی موروثی اموی، بخشی از دستاوردهای شوم این جریان نفاق بود. حال امام در قبال اسلام و امت اسلامی به منظور مقابله با دشمنان اسلام چه وظیفه ای به دوش داشتند ؟
رسالت امام حسن مجتبی(علیه السّلام)
اولین کاری که امام می وانست انجام دهد تنبه و آگاهی و اندرز بود. امام در نامه ای به معاویه نوشت: جای شگفتی است که قریش بعد از مرگ پیامبر بر سر جانشین پیامبر اختلاف کرد وخود را نسبت به دیگر گروه های اعراب برتر دانست چون خود را از نظر قبلیه ای منتسب به پیامبر می دانست، در صورتی که ما نزدیکترین افراد به رسول خدا بودیم. شما ما را کنار زدید و بیشترین ستم و ستیز را بر ما کردید و ما از ستیزه دوری جستیم تا دشمنان بدین وسیله به نابودی اسلام برنخیزند. امروز از تو در شگفت هستم چرا که نه در دین برتری داری و نه اثر خوبی از خویش باقی گذاردی. تو فرزند همان گروهی هستی که با رسول خدا جنگیدند و همان کسی هستی که با فتح مکه اسلام را به زبان پذیرفتی و به هیچ وجه وجود تو با داشتن پدری چون ابوسفیان و مادری چون هند جگرخوار با اسلام سازگار نیست و بارها به انهدام اسلام و از بین بردن نام پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقرار نمودی.
انتخاب راه
سخنان امام حسن(علیه السّلام) گویای توجه امام به حراست از جامعه دینی و توجه زمامداران به سرنوشت اسلام و امت اسلام است. اما آیا امام(علیه السّلام) به جز ابراز مخالفت خود از وضع موجود و ارشاد و تنبه می توانست دست به اقدامات دیگری بزند؟اصولاً دو راه قابل تصور بود: راه نخست گوشه گیری و کناره گیری از امور اجتماعی بود. مطمئناً این راهی نیست که شخصیتی چون امام مسلمین(علیه السّلام) ابتداً آن را برگزیند. راه حل دوم جنگ و درگیری با سپاه معاویه و برقراری مجدد حکومت علوی (علیه السّلام) بود. اما سئوال اساسی این است که شرایط جامعه و زمان تحقق کدامیک از دو گزینه فوق را اجازه می داد؟
شرایط اجتماعی وسیاسی
بعد از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السّلام)، مردم کوفه با امام حسن(علیه السّلام) بیعت کردند و این در حالی بود که امام حسن(علیه السّلام) در خلال جنگ صفین و واقعه حکمیت از نزدیک شاهد پیمان شکنی و سستی اراده کوفیان بود. صرفنظر از ویژگی و خلق و خوی عام و مشترک کوفیان که چندان پایبند به عهد و پیمان خود نبودند.گروه های متفاوتی در آن جامعه قابل شناسایی بودند. نخستین گروه خوارج بودند که اگر عقیده ای را بر خلاف میل و نظر خود می یافتند آن را متهم به کفر می کردند. آنها در زمان خلافت امام حسن(علیه السّلام) گستاخی را بدانجا رسانده بودند که از ایشان می خواستند که بر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) لعن بفرستد. گروه دوم منافقان بودند که از یک سو بر پیمان و بیعت خود با امام(علیه السّلام) تأکید می کردند و از سوی دیگر با ارسال نامه برای معاویه از او دعوت می کردند به کوفه بیاید و آمادگی خود را برای تحویل امام(علیه السّلام) به معاویه اعلام می کردند .گروه سوم جاسوسان و خائنانی بودند که اخبار و اطلاعات لازم را در اختیار معاویه قرار می دادند. گروه چهارم نیز افراد بی تفاوتی بودند که برایشان فرقی نداشت که امام حسن(علیه السّلام) بر آنها حکومت کند یا معاویه.
امام حسن(علیه السّلام)علیرغم نامساعد بودن شرایط برای جنگ با معاویه، گزینه دوم را برمی گزینند .ایشان سپاهی دوازده هزارنفری را به فرماندهی عبیدالله ابن عباس به سوی معاویه گسیل می دارد. اما معاویه از همان آغاز حیله گری و جنگ روانی خود را آغاز می کند. او با ارسال نامه هایی برای رؤسای قبائل و بزرگان جامعه با دادن وعده های فراوان آنها را تطمیع و چیزی نگذشت که هشت هزار نفر از افراد سپاه امام حسن(علیه السّلام) و از جمله عبیدالله ابن عباس سردار سپاه شبانه رو به اردوگاه معاویه آوردند. با فرار عبیدالله ابن عباس و دیگر فرماندهان سپاه امام حسن(علیه السّلام) شرایط بسیار نامطلوبی پدید آمد، به طوری که امام(علیه السّلام) که برای جمع آوری سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام این کار نشد بلکه مورد سوءقصد قرار گرفت.
بر این وضعیت تأسف بار می بایست موارد دیگری را نیز بیافزائیم:
-سپاه معاویه هرکدام به انگیزه خاصی زیرپرچم معاویه گرد آمده بودند و در مقابل خدمتی که به معاویه می کردند به آینده درخشان خود می اندیشیدند.
- وجود امویان بر پست های مهم حکومتی که هدفشان فلج کردن جناح شیعیان بود.
- آفریدن اغتشاشهای حساب شده در مراکز وابسته به خاندان پیامبر و ولایاتی که با عنوان شیعه گری شناخته شده اند و آنگاه سرکوبی و مجازات سخت و عبرت آموز مردم بی پناه این ولایات به استناد ایجاد بی نظمی و شورش.
- کنار گذاردن خاندان پیامبر از دنیای اسلام و جلوگیری از هرگونه امکان فعالیت از ایشان.
- مشتعل کردن جنگ اعصاب در بین گروه های اسلامی.
- خطر حمله دوم که در صورت جنگ های داخلی احتمال آن شدت می گرفت.
- وجود مبلغان خائن و واعظان درباری و جاعلان حرفه ای حدیث همچون ابوهریره و عمروعاص... که در ازای آن عمارت و ولایت شهرها بر آنان سپرده می شد.
حال در این شرایط وظیفه امام حسن چه خواهد بود؟
(در احتجاج طبرسی) روایتی از زیدبن وهب هست که در آن امام حسن علت صلح خود را با معاویه بیان فرموده است .زید می گوید پس از آنکه حسن بن علی را مجروح کردند، در مدائن پیش او رفتم. گفتم ای پسر رسول خدا، رأی تو چیست و چه می بینی که مردم در کار خود متحیر مانده اند. فرمود: معاویه به نظر من از این کسانی که می پندارند شیعه من هستند بهتر است. اینها آهنگ کشتن من کردند و بار و بنه مرا غارت کردند و مال مرا گرفتند .به خدا که اگر من با معاویه بجنگم، اینها مرا به او تسلیم می کنند، اگر درحال عزت صلح کنم بهتر از آن است که مرا در حال اسارت بکشند یا بر من منت بگذارد و مرا نکشد و این ننگ تا آخر دنیا بر بنی هاشم بماند و معاویه و فرزندانش بر زنده و مرده ما منت بگذارند. به خدا خلافت را برای آن تسلیم کردم که برای خود یارانی نیافتم و اگر یارانی می یافتم شب و روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و او حکم می کرد. ولی من مردم کوفه را شناختم که در سخن و در عمل پایبند به عهد و پیمان نیستند به ما می گویند که دل ما با شهادت اما شمشیرهایشان را روی ما کشیدند.
صلح امام حسن (علیه السّلام)
در چنین شرایطی امام با کناره گیری مشروط تصمیم به صلح گرفت. صلح امام یک ضرورت شرعی و احساس مسئولیت دینی بوده است. این همان صلحی است که هم از درون و هم از بیرون به ایشان تحمیل شد.
در جلد دهم کتاب بحارالانوار از قول شخصی به نام ابوسعید در این باره چنین آمده است به امام حسن(علیه السّلام) عرض کردم برای چه با معاویه مصالحه کردی در صورتی که می دانستی حق مال تو بود نه مال او و میدانستی که معاویه گمراه و ستمگر است؟! در جواب فرمود ابوسعید، آیا من بعد از پدرم حجت و امام خلق نیستم؟ گفتم: چرا.
فرمود: آیا من آن کسی نیستم که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره من و برادرم امام حسین فرموده الحسن و الحسین امامان قائما ً او قاعداً (حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند و چه قیام نکنند)؟
گفتم: چرا.
فرمود: پس من چه قیام کنم و چه سکوت نمایم امام می باشم. ای ابوسعید علت صلح من با معاویه عیناً همان علتی است که پیامبر خدا با بنی اشجع و اهل مکه نمود.
آیا نشنیده ای که هنگامی که حضرت خضر (علیه السّلام) کشتی را سوراخ کرد و آن کودک را کشت و آن دیوار را تعمیر نمود حضرت موسی به علت اینکه فلسفه آنان را نمی دانست نپسندید و بر او اعتراض کرد. اگر من با معاویه مصالحه نمی کردم احدی از شیعیان ما در روی زمین نبود مگر آنکه کشته می شد.
معاویه ورقه ای را که مهر و امضاء شده بود فرستاد خدمت امام حسن دائر بر اینکه به عهد و میثاق خدائی و هر آنچه خداوند مردم را بر وفای آن ملزم ساخته بر ذمه من است که بر مفاد این قرارداد عمل نمایم.
معاویه متعهد شد که بعد از خودش کسی را جانشین قرار ندهد و پس از او حکومت از آن امام حسن باشد و اگر امام حسن نبود از آن امام حسین(علیه السّلام) موجودی بیت المال کوفه که حدود 5 میلیون درهم بود دراختیار امام حسن بماند تا به مصارف لازم برسد، معاویه یاران و شیعیان علی را امان دهد و جان و مالشان را محترم بداند و حقوقشان را پایمال نکند، از جانب معاویه خطری متوجه امام حسن و امام حسین ایجاد نشود و همچنین برای خاندان پیامبر حادثه ای ایجاد نشود.
معاویه همچنین متعهد شد از آزار تمام مردم و سکنه شام و عراق و حجاز و یمن یعنی تمام بلاد اسلامی خودداری نماید و از گذشته آنان صرفنظر کند و احدی را به خاطر گذشته اش تعقیب نکند.
از امام باقر(علیه السّلام) روایت شده است که علت صلح را از ایشان پرسیدند در پاسخ گفتند: او بهتر می دانست که به چه کاری دست زده و اگر کار او نمی بود بی گمان واقعه عظیمی پدید می آمد.
منبع: http://www.bashgah.net