آداب مهمانی و ضیافت
نویسنده:جواد محّدثی
آداب مهمانی و ضیافت از برجسته ترین خصلت های نیک مردان و آزادگان، کرم و سخاوت است. و همین آزادگی از تعلّقات و خوی بذل و بخشش است که دیگران را اسیر محبّت و احسان می کند.
«ضیافت» و داشتن دستی باز و سفره ای گشوده و عطایی پیوسته و مهمان داری و مهمان نوازی، از نشانه ها و جلوه های ایم روحیّه فتوّت و جوان مردی است.
معاشرت ها، دید و بازدیدها و رفت و آمدها ، گاهی به صورت «مهمانی» است. از این رو آشنایی با آداب ضیافت و رسوم دینی مهمانی، در محدوده ی «اخلاق» معاشرت می گنجد. این موضوع، دو جنبه و دو طرف دارد: یکی کسی که مهمان می کند، دیگری آن که مهمان می شود. و هر کدام را آداب و روش و حدّ و حدودی است، قابل بحث.
مهمان، برکتِ خانه
بعضی، از مهمان گریزانند. برخی هم مهمان دوستند. هر کدام هم نشان دهنده ی خصلتِ درونی افراد است. حضرت علی علیه السلام را اندوهیگن دیدند. پرسیدند: یا علی! سبب اندوه شما چیست؟ فرمود:
«یک هفته است که مهمانی برایم نیامده است!...»(1)
این کجا؟ و آن که آمدن مهمان را نزول بلا می شمارد و کوه غم بر دلش می افتد و عزا می گیرد، کچا؟ برکتِ خدا، در آمد وشد مهمان است. مهمان رحمت الهی است و پذیرایی از مهمان، توفیقی ارجمند است که نصیب هر کس نمی شود. مهمان حبیب خداست. توفیقی ارجمند است که نصیب هر کس نمی شود. مهمان حبیب خداست. در ضرب المثل های ایرانی است که : «مهمان، روزیِ خود را می آورد»(2) البته این ضرب المثل، از احادیث اسلامی گرفته شده و ریشه ای دینی دارد. از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله روایت است که : «الضّیفُ یَنزِلُ بِرِزقِهِ ....»؛(3) مهمان، روزی خود را نازل می کند. البته اضافه براین، گناهان صاحب خانه و میزبان را هم می زداید و این برکتی شگفت است. باز هم در این زمینه حدیثی از امام صادق علیه السلام بشنویم که به یکی از یارانش به نام «حسین بن نعیم» فرمود:
- آیا برادران دینی ات را دوست داری؟
- آری.
- آیا به تهیدستان آنان سود می رسانی؟
- آری.
- سزاوار است که دوستداران خدا را دوست بداری. به خدا سوگند، نفع تو به هیچ یک از آنان نمی -رسد، مگر آن که دوست شان بداری. راستی، آیا آنان را به خانه ی خودت دعوت
می کنی؟
- آری، هرگز غذا نمی خورم مگر آن که پیش من دو سه نفر یا کمتر و بیشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
- آگاه باش که فضیلت آنان بر تو، بیش از برتری تو بر آنان است!
(راوی که با شنیدن این سخن به تعجب آمده بود، پرسید:)
- فدایت شوم! من به آنان طعام می دهم، مرکب خویش را در اختیارشان می گذارم، با این حال آنان برتر از منند؟
- آری؟ چون وقتی آنان به خانه ی تو وارد می شوند، همراه خود، آمرزش تو و خانواده ات را همراه می -آورند و چون می روند، گناهان تو و خانواده ات را با خویش می برند.(4)
کسی که خانه ای وسیع، امکاناتی فراوان و دستی سخاوتمند دارد، شکرانه ی نعمت های الهی را گاهی باید با انفاق و صدقه، گاهی با اطعام و مهمانی، هدیه، دستگیری از بینوایان، کمک به ومحرومان و... ادا کند، وگر نه شهرت و ثروت و مال، وبال او خواهد شد.
«ولیمه» یک سنّت دینی
درباره ی این که کی باید سور و اطعام داد، و به چه کسانی و چگونه، در دستورهای دینی، آداب و نکات فراوانی آمده است که به بعضی اشاره می شود.
موارد مهمانی
از توصیه های حضرت رسول به امیرالمؤمنین علیه السلام یکی هم این بود:
« یا علیّ ! لا وَلیمةَ اِلاّ فی خَمسٍ : فی عِرسٍ اَو خِرسٍ او عِذارٍ او وِکارٍ اَو رِکازٍ»؛(5)
یا علی! جز در این پنج مورد، ولیمه ای (اطعام و مهمانی دادن) نیست: ازدواج و عروسی، تولّد نوزاد، ختنه کردن کودک، ساختن یا خریدن خانه، بازگشت از سفر حجّ.
در این موارد، سزاوار است که انسان به این بهانه و مناسبت، سفره ای بگسترد، ذبحی کند و مؤمنان را به مهمانی دعوت کند.
در حدیث دیگری از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: هر کس مسجدی ساخت، گوسفند چاقی را ذبح کند و از گوشت آن به محرومان بینوا اطعام کند و از خداوند بخواهد که شرّ سرکشانِ جنّ و انس و شیطان ها را از او دور کند.(6)
مهمانی، برای هر یک از مواردِ یاد شده، سنّتی اسلامی است که دل ها را به هم مهربانتر و صفا و صمیمیت میان جامعه را بیشتر می کند و اقوام و دوستان، یکدیگر را می بینند و آشناتر می شوند، روح ها شاداب تر و زندگی – ها بانشاط تر می شود.
در زندگی اولیای دین و پیشوایان معصوم نیز، نمونه های فراوانی از این گونه ضیافت ها دیده می شود. از جمله به این نمونه دقت کنید: امام هفتم، حضرت کاظم علیه السلام برای تولّد یکی از فرزندانش ولیمه و اطعام دارد و به مدت سه روز در مسجدها و کوچه ها، در ظرف هایی به مردم «فالوده» داده شد. برخی پشت سر، این کار را بر حضرت عیب گرفتند. وقتی امام کاظم علیه السلام شنید، در پاسخ آن عیبجویی، به سنّت انبیا و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله استناد نمود.(7)
مهمان نوازی
گرچه بادیه نشینان عرب به مهمان نوازی معروفند، هم چنین عشایر خودمان در ایران، ولی در بسیاری از شهرها و مناطق، با جلوه های زیبای مهمان دوستی مواجه می شوید. شاید شما هم نام برخی از شهرها و مناطق را به عنوان مهمان نواز و مهمان دوست شنیده اید که در این خصلت، مشهورند و زبان زدِ خاصّ و عام . این نیز ریشه در فرهنگ دینی و باورهای مذهبی دارد و تعلیمی است که از قرآن و دین فرا گرفته اند. اساساً دین ما، یکی از مؤثرترین عوامل شکل دهنده به «فرهنگ عمومی» در جامعه ی ایرانی و اسلامی است.
در روایات اسلامی، حتی فصلی به عنوانِ «باب اِقراء الضیّف و اکرامه»(8)وجود دارد که به تکریم و گرامی داشتن و احترام و پذیرایی از مهمان سفارش می کند و مهمان دوستی را خوش می دارد و خوشحال شدن از آمدم مهمان را بسیار نیکو می شمارد و خانه ی بی مهمان را دور از فرشتگان می داند.
امام باقر علیه السلام به نقل از پدرانش از قول حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده است:
«اِذا دَخَلَ الرَّجُلُ بَلدِةً فَهُوَ ضَیفٌ عَلی مَن بِها مِن اَهلِ دینِهِ، حَتّی یَرحَلَ عَنهُم...»؛(9)
هر گاه کسی وارد شهری شد، او مهمانِ هم دینان خودش در آن شهر است، تا آن که آنجا را ترک کند.
وقتی تازه واردی به یک شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود و آنان وظیفه ی اکرام و مهمان نوازی دارند، ورود مهمان به خانه ی شخصی یک مسلمان، ضرروت اکرام و پذیرایی بیشتری را داراست. از همین حاست که اگر شهری پذیرای مهمان های خارجی، سیلزدگان، آوارگان جنگ، آسیب دیدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از یک کشور همسایه باشد، به حکم وظیفه ی انسانی و به دستور اخلاقی اسلام، وظیفه ی آن شهروندان است که با آغوشی باز و گرم و برخوردی کریمانه و بزرگوارانه، مهمان نوازی کنند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده است که فرمود: «اَکرِمُوا الضیُّوفَ وَ اَقروُا الضّیُوفَ»(10)، مهمانها را اکرام و پذیرایی کنید.
«استقبال» از مهمان هنگام ورود و «بدرقه ی» او هنگام رفتن نیز از مصادیق مهمان نوازی و اکرام به شمار می- رود.
پرهیز از اسراف و ریا
هر عمل خیر و شایسته ای، گاهی دچار برخی آفت ها می شود با همه ی ستایشی که ازپذیرایی شایسته از مهمان شده، اگر جنبه ی تعادل رعایت نشود و به مرز اسراف و ولخرجی هایی برسد که اغلب، روی چشم و هم چشمی است، یا ریشه در خودنمایی و تفاخر دارد، ناپسند است و همین کار مقدّس و خداپسند، از قداست و محبوبیّت نزد خدا می افتد.
اطعام، با همه ی ارزشی که دارد، آنجاست که «فِی الله» و «لله» باشد و به قصد سیر کردن شکمی گرسنه یا شاد کردن برادری مؤمن یا تقویت رابطه های خویشاوندی و صله ی رحم باشد.
درست است که از نعمت الهی باید بهره گرفت، امّا با حفظ حدّ و مرز ارزشی آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن کار به صورتی خردمندانه و شرع پپسند و عرف ناپذیر!
روزی حضرت امیرعلیه السلام به «علاء بن زیاد» که خانه ای وسیع و مجلّل برای خود ساخته بود، فرمود: با این خانه ی بزرگ، در این دنیا می خواهی چه کنی؟ تو در آخرت، به چنین منزل وسیعی بیش از دنیا نیازی داری؛ مگر آن که بخواهی از همین خانه ی وسیع دنیوی، به آخرت برسی، مثل این که در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله ی رحم نمایی، به بستگانت برسی، حقوقی را که از این خانه بر گردنِ دوست تو ادا کنی. در این صورت، از همین خانه به آخرت می رسی!...(11)
گاهی اصل مهمانی دادن، ریاکاری است. گاهی نوع غذا و محلّ اطعام و کیفیّت سفره چیدن، تظاهر و خودنمایی است. گاهی مهمان های خاصّ و مدعویّن، شایسته ی اطعام نیستند، یا با انگیزه های ریاکارانه و حسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت می شوند.
همه ی این ها نارواست و هدر دادن نعمت های الهی، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: هر کس طعامی را از روی ریا و خودنمایی اطعام کند و مهمانی دهد، در روز قیامت، همانندِ آن را خداوند از طعام های دوزخی به او می خوراند. (12)و امام باقر علیه السلام فرمود: «ولیمه» در حدّ یکی دو روز، کرامت و بزرگواری است. بیشتر از آن، ریا و خودنمایی و سُمعه است:
« الوَلیمةُ یَومٌ اَو یَومَینِ مَکرَمَة وَ مازادَ ریاءُ و سُمعَة.» (13)
البته این ها در سور دادنها و مهمانی های رایج و مرسوم به مناسبت های یاد شده است. اما اصل مهمان دوستی و کرم و اطعام به محرومان، سخاوتی است که هر چه بیشتر و مستمرّتر باشد، بهتر و زیبنده تر است.
«هاشم»، جدّ بزرگ رسول خدا، همیشه سفره ای باز داست و غذای آماده ی او و خانه ی مهیّایش برای عامّه ی مردم، او را به سیادت و آقایی قریش رسانده بود.
«حاتم طایی»، سخاوتمند معروف عرب، خانه ای داشت که ملجأ مردم و محلّ امید بینوایان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان خانه ای در منزل داشت که به طور معمول، از طبقات مختلف، بویژه افراد غریب و بی خانه و بینوا و مسافران و یتیمان و محرومان، پیوسته از آن بهره مند می شدند.
برای کریمانِ بلند همّت، «اطعام» لذّتی بیش از طعام خوردن دارد و حظّ روحی آنان از این رهگذر است.
چه زیباست این کلام مولا علی علیه السلام که فرمود:
«قُوتُ الأجسادِ الطَّعامُ، وَ قُوتُ الأرواحِ الإطعام»؛(14)
قُوت و غذالی جسم، غذا خوردن است، ولی غذای روح، اطعام و غذا دادن .
کسی می گفت: بزرگترین لذّت روحی من وقتی است که عدّه ای نیازمند و تهیدست را به مهمانی دعوت کنم و آن ها سر سفره نشسته و مشغول خوردن باشند و من از دور، این صحنه را نگاه کنم و لذّت ببرم!
در قابوس نامه چنین توصیه می کند:
«چون میهمان کنی، از خوبی و بدیِ خوردنی ها عذر مخواه، که این طبع بازاریان باشد، هر ساعت مگوی که فلان چیز بخور، خوب است ! یا چرا نمی خوری؟ یا من نتوانستم سزای تو کنم، که این ها سخن کسانی است که یک بار میهمانی کنند. » (15)
آداب مهمانی
ضیافت و مهمانی دو طرف دارد:
یکی مهمان می شود، دیگری میزبان است.
یکی بر سر سفره ی دیگری می نشیند و طعام می خورد، دیگری سفره می گسترد و اطعام می کند. لذت یکی در غذا خوردن است، و دیگری در طعام دادن.
اصل مهمانی و ضیافت و مواردی را که در اسلام، توصیه به مهمانی دادن شده است، بحث کردیم و با میزبانان سخن گفتیم. اینک سخن با مهمان است و آداب مهمانی رفتن.
مهمان یا دردسر؟
در فرهنگ دینی ما، مهمان حبیب خدا و مایه ی برکت است، هدیه ای از سوی پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهان صاحب خانه و سبب نزول مغفرت الهی است. این ها همه بجا و درست، چرا که فرموده ی معصومین و تعالیم مکتب است. اما در همین جا «هزار نکته ی باریکتر ز مو» وجود دارد که اگر مهمانی رفتن ما سبب زحمت و رنجش صاحب خانه شود و او را به دردسر بیندازد، آن وقت چه؟ با زهم رحمت است؟!
البته همه یکسان نیستند و روحیه ها متفاوت است. بعضی ها آمادگی پذیرش مهمان ندارند. برخی از وضع مالی مناسبی برای مهمان نوازی و خرج ضیافت برخوردار نیستند. بعضی از نظر جا و منزل و امکانات پذیرایی آبرومندانه از مهمان در مضیقه و فشارند. بعضی ها اشتغالاتی دارند که مهمانی مزاح وقت و یا کارشان خواهد شد. این جاست که خود مهمان باید مراعات حال طرف را بکند، انتظار بیش از حد نداشته باشد، بی خبر و بی دعوت نرود، دیروقت و نابهنگام بر سر صاحب منزل فرود نیاید و او را به تکلف و زحمت نیفکند (البته فرودهای اضطراری مستثنی است!...) هر جا که میزبان گفت بنشیند و از صاحب خانه اطاعت کند.
سفارش معاشرتی قرآن به مؤمنان درباره ی ادبِ مهمان شدن در خانه ی پیامبر صلی الله علیه وآله چنین است:
«ای کسانی که ایمان آورده اید!
بدون اذن و اجازه و دعوت برای طعام، وارد خانه ی پیامبر نشوید، و هر گاه دعوت شدید، داخل شوید،و چون غذا خوردید، پخش شوید (و بروید) و برای حرف زدن (وگپ زدن) ننشینید، این کار شما سبب اذیت پیامبر است و از شما خجالت می کشد، ولی خداوند از گفتن حق، حیا نمی کند!»(16)
در مهمانی اگر آداب و سنن اسلامی مراعات شود، دیگر مهمان، اسبابِ زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلکه مایه ی برکت و سبب خوشحالی خواهدبود و از همین جاست که به مسأله ی «تکلف» بر می خوریم که پیامدهای بدی دارد و مایه ی تلخکامی هایی در زندگی است.
«تکلّف» یا « ماحَضَر» ؟
در مثل های زیبای فارسی است که : «رسیده، رسیده خورَد».
یا این که: «مهمان، هر که باشد، در خانه هر چه باشد؟ ».(17)
چیزی به نام «حفظ آبرو» یا «حیثیّت»، برای برخی چنان تکلّف آور و مشقّت بار است که برای آن خود را به زحمت های بسیار دچار می کنند و به هر قیمتی شده از مهمان پذیرایی می کنند، مبادا که آبروی شان برود. البته توقعات نابجای برخی مهمانان هم در این مسأله دخالت دارد.
این گونه مهمان که میزبان را به «تکلّف» و زحمت می افکند، نه تنها رحمت نیست که شوم است. اگر میان مردم و خویشاوندان صفا و صداقت و صمیمیت باشد و مهمانی از راه برسد و دیرقوت یا نابهنگام باشد، باید به هرچه که «هست» قناعت کرد. نه مهمان توقع زیادی داشته باشد و نه صاحب خانه خود را به دردسر بیفکند. در این صورت، دوستی ها و رفت و آمدها تداوم می یابد.
اما رفت و آمدهای هزینه ساز و خرج تراش و تکلّف آور، سبب کاهش دید و بازدیدها و مهمانی ها و موجب قطع رابطه ها یا کاهش و سردی آن می گردد. درسی از امیرمؤمنان علیه السلام بیاموزیم:
مردی حضرت علی علیه السلام را به خانه دعوت کرد. حضرت فرمود: به سه شرط می آیم. آن مرد پرسید: آن شرایط چیست؟ امام پاسخ داد:
یکی این که از بیرون خانه چیزی برایم تهیه نکنی.
دوم آن که آن چه را در خانه داری، پنهان و ذخیره نسازی (هرچه داری بیاوری).
سوم آن که به خانواده ات اجحاف و فشار وارد نیاوری.
مرد گفت: باشد، می پذیرم.
حضرت قبول کرد و مهمانِ خانه ی او شد. (18)
این حدیث، درس های عظیم و نکات ظریفی را بین می کند. بعضی ها به خانواده و همسر خویش زحمت بسیار می دهند و تهیه بساط و مواد یک سفره و پخت و پز را به او تحمیل می کنند تا یک مهمانی آبرومند بر پا شود. زحمتش را خانم می کشد، ولی پُزش را آقا می دهد. این نوعی ستم به خانواده است و روا نیست که از سوی مرد انجام گیرد.
در مهمانی رفتن، هم مهمان نباید متوقع باشد که برای چنین و چنان کنند و به «ماحَضَر» - هر جه که موجود است- قانع باشد، و هم صاحب خانه خرجی را بر خود و رنجی را بر عیال، تحمیل نکند.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: مهمان تا دو شب مورد اکرام و پذیرایی قرار می گیرد. اگر شب سوم فرا رسید، دیگر او را از اهل خانه محسوب می شود، هر چه که بود، می خورد.(19)
نیز از آن حضرت روایت است:
به خانه ی دیگری چنان وارد نشوید و مهمان نروید که چیزی نداشته باشند تا خرج و انفاق کنند.(20) این برای حفظ آبرو و عزت صاحبخانه است که نزد مهمان شرمنده و سرافکنده نشود. در ضرب المثل های فارسی است که : «مهمان دیروقت (یا : ناخوانده) خرجش به پای خودش است».
سلمان و مسلمانی
روش مسلمانی را باید از حضرت «سلمان» آموخت که اهل قناعت و ساده زیستی بود و پرهیز از تکلف و تجمل. از این رو سلمان فارسی در فضیلت ها و ارزش ها از «اهل بیت» به شمار می آمد. (سلمان منّا اهل البیت) . باری، نقل خاطره ای از سلمان مناسب این بحث است:
یکی از مسلمانان صدر اسلام به نام «ابووائل» می گوید: من به اتفاق دوستم به خانه ی سلمان فارسی رفتیم و مدتی نشستیم . هنگام غذا فرا رسید. سلمان گفت: اگر نبود آن که رسول خدا صلی الله علیه وآله از تکلف و خویشتن را به زحمت افکندن نهی کرده است، برایتان غذای خوبتری فراهم می کردم. سپس برخاست و مقداری نان معمولی و نمک آورد و جلوی مهمانان گذاشت. رفیقم گفت: کاش همراه این نمک، مقداری سعتر(مرزه و آویشن) بود! سلمان رفت و ظرف آب خویش را «گرو» نهاد و کمی مرزه فراهم کرد و سر سفره نهاد. وقتی غذا خوردیم، دوستم گفت: خدا را شکر که به روزیِ خدا قانعیم! سلمان گفت: اگر به رزق خدا قانع بودی، الآن ظرف آب من در گرو نبود!..(21)
سلمان اهل تکلف نبود. ولی وقتی مهمان، خواسته ای را بر زبان آورد و تمنای غذا و طعامی داشت، سلمان ناچار شد که برای رضای خاطر مهمان آن را تأمین کند، هر چند با «رهن» گذاشتن وسیله ی زندگی!
بسیاری اوقات، نه تنها در مهمانی ها، بلکه در مجموعه ی رفت و آمدها و روابط، توقعات بیجای افراد از یکدیگر، بار سنگینی را به دوش دیگران می گذارد و این هیچ پسندیده و اسلامی نیست ! مهمان خوب کسی است که وقتی به خانه ی کسی می رود، بخصوص اگر بدون اطلاع دادن قبلی باشد، همان جا که کفش هایش را از پا در می آورد، توقع و انتظار را هم از خود جدا کند و بیرون در بگذارد و وارد شود، تا جا هیچ گونه گله ای نباشد. وقتی باری بر دوش میزبان سنگینی نکند، این گونه مهمانی بی زحمت و رنج است و اگر خدا کمک کند و همراه مهمان، روزیِ او را هم بفرستد که چه بهتر.
در حدیث است : » لا تَکَلّفوا لِلضیّف» یا « لا یَتَکَلَّفَنَّ احدٌ لضیفه ما لا یَقدِرُ؛(22)برای پذیرایی از مهمان، خود را بیش از حد توان به زحمت و مشقت نیندازید.
می بینید که مسأله، ظریف است و مرزها گاهی آشفته می شود. هم دعوت به پذیرایی از مهمان کرده اند، هم نهی از تکلف! هم مهمان را موهبت الهی شمرده اند و مایه ی رزق و برکت خانه دانسته اند، هم ایجاد اذیت و سختی برای میزبان را نهی کرده اند. شناخت تکلیف صحیح، هم برای مهمان هم میزبان، دقت و ظرافت می- طلبد.
مهمان ناخوانده
روابط مودت آمیز در جامعه ی اسلامی و میان برادران دینی و خانواده ها، باید در سطحی باشد که رفت و آمدها گرم، و مهمانی دادن ها صمیمی، مهمانی رفتن ها بی تکلّف، و پذیرایی ها خودمانی و بی گله باشد. این مطلوب نهایی است، ولی رعایت آدابی خاصّ، به ویژه آنجا که محبت ها و صمیمیت ها در حدی نیست که «هیچ آدابی و القابی مجوی»، ضروری است. یکی از این نکات، بی دعوت به مهمانی نرفتن است، یکی هم همراه دعوت شده را با خود بردن! گر چه میزبانان معمولاً می گویند:« خوب، چه می شد مهمانتان را هم می -آورید، غریبه که نیستید، می آورید و دور هم بودیم و... »
اما توصیه ی اسلام به پرهیز از این مسأله است. حتی همراه بردن کودکان به مهمانی، اگر دعوت نشده اند ، گاهی اشکال شرعی هم پیدا می کند، به ویژه اگر در دعوت نامه قید شده باشد که : «لطفاً از آوردن بچه...»
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: « هر گاه یکی از شما به مهمانی و طعامی دعوت شدید، فرزند خود را همران نبرید، اگر چنین کنید، کاری ناروا و غاصبانه کرده اید.»(23) این همان عادت ناپسند «طفیلی» و « قُفیلی» بردنِ همراه است. و... سومی را هم که صاحب خانه می - شناسد!
در حدیث دیگری پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام در ضمن وصایایی فرمود:
«یاعلی! هشت گروهند که اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنش کنند، نه دیگری را. یکی از آنان کسی است که به مهمانی ای که دعوت نشده برود و بر سر سفره ی ناخوانده بنشیند:
«الذّاهبُ اِلی مائدة لَم یُدعَ اِلیها...»(24)
گله نداشتن
مشهور است که : «سفره نینداخته بک عیب دارد. سفره ی انداخته هزار عیب !» این مثل همان کلام دیگر است که می گویند : دیکته ی نوشته نشده، غلط ندارد!
وقتی کسانی مهمانی می دهند، بخصوص به صورت دسته جمعی و عمومی، چیزی به نام «گلایه» مطرح می -شود. البته ما نباید اهل گله باشیم که چرا مثلاً ما را خبر نکردند، مگر غریبه بودیم که دعوت نشدیم و... از طرف دیگر هم میزبان باید خود را برای گلایه های احتمالی آماده کند.
اما آن چه برای دیگران بسیار کارساز است. «عدم توقع» است. نتیجه ی این روحیه، آرامش وجدان و آسایش درون است. اگر کسی از دوستان، بستگان، همسایگان و همکاران، سوری داد و ما جزو مدعوّین نبودیم، چه جای گلایه؟ ... مگر به ما بدهکار بوده است؟ شاید دسترسی نداشته، شاید فراموش کرده که بگوید و از قلم افتاده ایم، شاید از نظر جا و غذا، امکانات و ظرفیت نبوده، و... یا به هر دلیل دیگری به ما نگفته است.
چرا به ما بربخورد و غبار کدورت بر آینه ی دوستی هایمان بنشیند؟! حیف است که حذیم و مرز دوستی ها و خویشاوندی ها با این گونه مسایل، آشفته گردد.
زبان به گلایه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجیده می کند، هم نشامه ی کم ظرفیتی و دون همتی و حقارت نفس گله کننده است.
مناعت طبع، گوهری است که نباید آن را با سنگ «توقع های کوچک» شکست ! اگر به مهمانی هم رفتیم و غذا و جا و شرایط بر طبق میل و انتظارمان نبود، باز هم عیب جویی و شکوه، مناسب نیست؛ زیرا گلایه های بعدی، نه عیوب و کاستی های گذشته را اصلاح می کند، نه چیزی عاید ما می شود. تنها پایین بودن سطح اندیشه و افق فرهنگ خویش را با این کار، نشان داده ایم.
ابثار و گذشت و بلندنظری و والاهمتی، مخصوص همین جاهاست! پس همت بلند دار... مبادا صفای دوستی و خویشاوندی با چنین توقع هایی به کدورت مبدل شود. حیف است!(25)
پی نوشت :
1- میزان الحکمه ، ج 5 ، ص 521.
2- امثال و حکم، دهخدا، ج 4 ، حرف میم.
3- میزان الحکمه ، ج 5 ، ص 520؛ وسایل الشیعه ، ج 16، ص 459.
4- کافی، ج 2، ص 201 ، حدیث 8 و 9.
5- وسایل الشیعه ، ج 16 ، ص 454.
6- همان، حدیث 4.
7- همان، ص 452 ، حدیث 2.
8- بحارالانوار ، ج 72 ، ص 458.
9- همان، ص 462.
10- کنزالعمّال، ج 9 ، ص 245.
11- نهج البلاغه ، خطبه ی 209.
12- وسایل الشیعه، ج 16 ، ص 455.
13- همان، ص 456.
14- بحار الانوار، ج 72 ، ص 456.
15- رهنمون، ص 748.
16- احزاب (33) آیه ی 53 « لا تَدخُلوُا بُیُوت النَّبیِّ...»
17- امثال و حکم، دهخدا ، ج 4 ، کلمه ی «مهمان».
18- بحارالانوار، ج 72، ص 451 ، حدیث 4.
19- وسایل الشیعه، ج 16، ص 456.
20- همان، حدیث 2.
21- میزان الحکمه، ج 5 ، ص 525 (به نقل از بحارالانوار، ج 22 ، ص 284).
22- کنزالعمّال، ج 16 ، ص 248.
23- بحارالانوار، ج 72، ص 445.
24- همان، ص 444، حدیث1 و ص 452، حدیث 6.
25- درباره ی موضوع این بخش از جمله ر.ک: مهمانداری در اسلام، نور مراد محمدی ، بوستان کتاب.
منبع:اخلاق معاشرت
ضرورت قدرت در امر به معروف و نهی از منکر (1)
نویسنده: رضا وطن دوست
چکیده
در شریعت اسلام فرایضی وجود دارند که مشروط و مبتنی بر اموری چند است که در صورت عدم تحقق آن امور یا فرایض به مرز وجوب نمی سرند و اگر به مرز وجوب برسند قابل اجرا نمی باشند. در این میان فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر، در مقایسه با موضوع داشتن قدرت، اهمیت ویژه ای دارد، زیرا در صورت عدم برخورداری از قدرت لازم، این فریضه، هم در مقام اثبات با مشکلاتی مواجه می گردد و هم در مقام ثبوت قابل اجرا نمی باشد و اگر اجرا شود از کارآمدی کم تری برخوردار خواهد شد.
موضوع برخورداری از قدرت لازم در اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر، با اهمیتی که دارد، مغفول مانده است؛ نه صاحب نظران در مباحث نظری آن چنان که شایسته است، به این موضوع توجه دارند و نه متولیان اجرای این فریضه، به این موضوع توجه کافی معطوف کرده و از آن سود جسته اند.
نگارنده در این جستار با نگاهی دوباره، این فریضه را مفهوم شناسی کرده و ضرورت و اهمیت آن را مورد تأکید قرار می دهد و با الهام از آموزه های اسلامی، بایستگی برخورداری از قدرت لازم در اجرای این فریضه را به اثبات می رساند.
پیامبر رحمت و بیداری (ص)، آمران به معروف و ناهیان از منکر را خلیفه ی خود و خدا در اجتماع معرفی کرده است که فرمود: من امر بالمعروف و نهی عن المنکر فهو خلیفه الله و خلیفه رسول الله.
مقدمه
امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ متعالی اسلام از جایگاه و اهمیتی والا برخوردار است، زیرا این فریضه، وسیله ای راه گشا و نوید بخش است که هم به بقا و تعالی مکتب می انجامد و هم عطری دل انگیز که حاکی از سعادت و سلامت فرد و جامعه است، در فضای زندگی بشر می پراکند. بی گمان، اگر این فریضه اجرا و احیا شود، هم بهشت را به زمین می آورد و هم زمینان را به بهشت می برد. درست به همین دلیل است که این فریضه، در آموزه های اسلامی درصدر دیگر فرایض واقع شده و در قرآن، ملاک برتری امت اسلامی بر دیگر ملت ها معرفی شده است. اما باید دانست که هرچند امر به معروف و نهی از منکر فریضه ای بزرگ است و همگان وظیفه دارند یکدیگر را به معروف ها واداشته و از منکرها بازدارند، ولی بی تردید، جدیت و فعالیت یافتن این فریضه، مبتنی بر اصلی اساسی به نام قدرت است.
این جستار، که نگاهی به ضرورت کسب قدرت در اجرای فریضه ای امر به معروف و نهی از منکر دارد، می کوشد تا پس از اشاره به مفهوم شناسی و ضرورت این فریضه در جامعه، به تبیین ضرورت قدرت و کارآمدی آن در این فریضه بپردازد.
مفهوم شناسی
در عنوان این فریضه واژگانی مانند «امر»، «نهی»، «معروف» و «منکر» وجود دارند که هرکدام نیازمند توضیحی کوتاه است.
الف- امر
امر دو گونه است، مصدر و اسم مصدر (راغب اصفهانی، بی تا، 24) امر مصدری امری قولی و به معنای دستور، فرمان و طلب ایجاد شیء است و جمع آن «اوامر» است. امر اسم مصدری امری فعلی و به معنای کار، حادثه و شأن است و جمع آن «امور» است. آنچه در عنوان این فریضه آمده است، امری مصدری و به معنای دستور است.
ب- نهی
نهی به معنای منع و زجر قولی است و یا به معنای منع و زجر عملی است. نهی در صورت اول، امر عدمی و به معنای بازداشتن دیگران از ارتکاب به رفتار ناپسند می باشد، و در صورت دوم، امری وجود دارد به معنای جلوگیری نفس از انجام فعل (کف النفس) است. آنچه در عنوان این فریضه آمده است نهی به معنای اول است.
ج- معروف
معروف در لغت به معنای هر عملی است که شایستگی آن در دین یا خرد آدمی محرز گشته و به نیکی شناخته شده است (راغب اصفهانی، ص331)، و در آیات قرآن مانند: «فأمسکوهنّ بمعروف» (بقره، 231)، «عاشروهنّ بالمعروف» (نساء، 19)و «قولوا لهم قولاً معروفا» (نساء، 21) به معنای رفتار و گفتاری است که بالطبع و فطرت آدمی همسو گشته و نزد عقل سلیم و شرع مقدس به نیکی شناخته شده باشد (طباطبایی، بی تا، 232/2)
د- منکر
منکر ضد معروف بوده و به معنای عملی است که نزد شرع و عقل به نیکی شناخته نشده است (راغب اصفهانی، ص55). منکر در قرآن مانند آیات «فانّه یأمر بالفحشاء و المنکر» (نور، 21) و «انّهم لیقولون منکراً من القول» (مجادله، 2)، به معنای هر عملی است که به نیکی شناخته نشده باشد که از آن، به حرام یا مکروه تعبیر می شود.
جایگاه و اهمیت
فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر از جمله فروعاتی است که هم ضرورت عقلانی دارد و هم از اهمیت و جایگاه ویژه و حیانی برخوردار است.
الف- ضرورت عقلانی
از آن رو که انسان موجودی اجتماعی است، سرنوشت هر فرد با سرنوشت دیگران گره خورده است، به گونه ای که هر فردی در جامعه، هم از رفتار دیگران متأثر می شود و هم بر دیگران تأثیر می گذارد؛ از این رو افزون بر اصلاح نفس، باید در اصلاح دیگران نیز بکوشد، چرا که بی توجهی به رفتار دیگران، نوعی بی اعتنایی به سرنوشت خویش است؛ اگر فساد و آلودگی فراگیر شود و جامعه را به ورطه ی تباهی سوق دهد، او نیز از این خطر مصون نمانده و آتش فساد، دامن او را خواهد گرفت.
پیامبر اکرم (ص) در اشاره به ضرورت عقلانی این فریضه، جامعه را به منزله ی یک کشتی می داند که سرنشینان آن از سرنوشتی واحد برخوردارند، اگر فردی کشتی را سوراخ کند و آب در آن نفوذ کرده و غرق شود، نه تنها فرد خطاکار که تمامی سرنشینان آن غرق خواهند شد (رازی، بی تا، 482/4).
پیامبر اکرم (ص) با ذکر این مثل، عقلی بودن امر به معروف و نهی از منکر را اثبات کرده است و دنبال آن، نظارت را تکلیف همگان می داند که از پیوند سرنوشت افراد در جامعه نشأت گرفته است.
مطلب دیگری که عقلانی بودن این فریضه را تأیید می کند این است که امر به معروف و نهی از منکر، راه و رسم پیامبران (ع) است (حرعاملی، بی تا، 355/11).
همان طور که بعثت پیامبران ضرورتی عقلی است، ادامه ی راه آنان در قالب امر به معروف و نهی از منکر نیز ضرورتی عقلی است.
توضیح آن که پیامبران (ص)، با تبیین احکام الهی، تابلوهای نجات بخش در مسیر راه بشر نصب کرده اند تا با استفاده از آنها راه خود را بپیماید و به منزل مقصود نایل آید، اما طبیعی است که با گذشت زمان و فاصله گرفتن از عصر رسالت و نیز با تبلیغ مرام بی دینی، ممکن است گردی بر آن تابلوها نشسته و آنها را کم رنگ سازد.
این جاست که یا باید دست روی دست گذاشت و یا باید به زدودن گرد و غبار از چهره ی آنها پرداخت تا بشر بتواند با استفاده از پیام آنها مسیر خود را بپیماید و به این سو و آن سو منحرف نگردد.
به همان دلایل عقلی که پیامبران (ص) به رسالت مبعوث گشته و به نصب تابلوها در مسیر بشر مأموریت یافتند، زدودن گرد و غبار از آن تابلوها امری لازم و بایسته است. روشن است که امر به معروف و نهی از منکر مهم ترین و بارزترین وسیله در این باره است که می توان با اجرا و احیای آن، این تابلوها را شفاف و گویا نگه داشت (جعفری، 1377، 237/1)
علامه طباطبایی قدس سره در این باره که امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران (ع) بوده و باید این راه زنده نگه داشت می گوید:
از تجربیات قطعی بشر این است که با گذشت زمان، اندوخته های فکری انسان، رو به فراموشی می رود مگر آن که پیوسته نسبت به آنها یادآوری شود و در عمل تکرار گردد. از همین جاست که پیوند «علم و عمل» روشن می گردد. علم، آدمی را به عمل راهنمایی می کند و عمل به آگاهی و بینش انسان می افزاید.
در جامعه ی اسلامی همه باید برای پاسداری از فرهنگ و معرفت خویش بکوشند. نگهبانی از حریم مکتب و فرهنگ به آن است که خلاف کاران را از سقوط به ورطه ی هلاکت باز دارند و با امر به معروف و نهی از منکر، زمینه ساز رفتار شایسته و تحقق فرهنگ متعالی اسلام بشوند (طباطبایی، 373/11).
این مطلب را که می توان فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر را به مبانی عقلی مستند ساخت، در فقه نیز مورد بحث و توجه واقع شده است و بزرگانی مانند شیخ طوسی (قدس سره) (شیخ طوسی، 1400 ه، 147)، علامه حلی، (علامه حلی، 1413 ه، 457/4-456) شهید اول (قدس سره) (عاملی، بی تا، 47/2)؛ شهید ثانی (زین الدین بن علی، 1423، ه، 453/1)، کاشف الغطاء )کاشف الغطاء 1380، 426/4)، حمصی رازی قدس سره (حمصی رازی، 1412 ه، 213/2) قطب الدین رواندی قدس سره (راوندی، 1397 ه، 357/1) و امام خمینی (ره) (امام خمینی، بی تا 204/1) بر این عقیده اند که با کاوش های عقلی نیز می توان ضرورت این فریضه را به اثبات رساند.
گزیده ی سخن آن که، آن سان که براساس قاعده ی لطف، بعثت پیامبران (ص) امری بایسته است، امر به معروف و نهی از منکر نیز بر همین اساس لازم و واجب است، زیرا با این فریضه است که افراد به آیین حق پرستی دعوت می شوند و با اجرای آن، دیگر فرایض امکان تحقق می یابند و در پرتو آن، راه ها امن گشته و از ستم پیش گیری می شود (کلینی، بی تا، 55/5).
ب- اهمیت و ضرورت وحیانی
از مهم ترین و ضرورت ترین واجب در میان فروعات اسلامی، فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر است. آیات روشن گر قرآن از یک سو و روایات معتبر و متواتر از دیگر سو، هر نوع تردیدی را در این باره برطرف می کند.
1) قرآن
آیات قرآن که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر مطلوبیت و یا ضرورت امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارند بسیارند، اما از آن رو که ذکر تمامی این آیات و تحلیل آنها در این مجال امکان پذیر نیست، این آیات را به دو گروه تقسیم کرده و از هر کدام نمونه هایی را یاد می کنیم.
گروه نخست آیاتی است که با صراحت دستور داده است تا مومنان امر به معروف و نهی از منکر را از زمره ی فرائض دانسته و به عنوان یک وظیفه ی دینی، یکدیگر را به معروف ها واداشته و از منکرها باز دارند.
1) و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون (آل عمران، 104)؛ باید که از شما، امتی شکل گیرد به نیکی دعوت کنند، به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند.
این آیه از دو جهت بر ضرورت فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر دلالت می کند؛ نخست آن که واژه ی «ولتکن» امر است و در برگردان فارسی به «باید» ترجمه می شود. دوم، از آن رو که این آیه، فلاح و رستگاری امت اسلامی را وامدار فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر دانسته است، امر به معروف و نهی از منکر امری لازم و بایسته است، چرا که اجرای این فریضه است که رستگاری امت اسلامی را امکان پذیر می کند.
2) کنتم خیر امه اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله (آل عمران، 110)؛ شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده اید، به کار پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید.
این آیه نیز از دو جهت بر ضرورت اجرای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ی اسلامی دلالت دارد. نخست از آن جهت که این آیه، ابتدا امت اسلامی را امتی برتر معرفی کرده است و سپس این برتری را امر به معروف و نهی از منکر دانسته است. بدیهی است این برتری تا زمانی حفظ می شود که سبب این برتری حفظ شود.
جهت دوم آن است که در این آیه، امر به معروف و نهی از منکر در کنار ایمان به خدا و مقدم بر آن ذکر شده است و این، نشان از اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ی اسلامی دارد.
3) الذّین ان مکناهم فی الارض اقاموالصلاه و آتوالزکاه و امر بالمعروف و نهوا عن المنکر (حج، 41)، آنان، کسانی اند که هرگاه به آنان توانایی دهیم نماز برپا می دارند، زکات می دهند، به معروف امر می کنند و از منکر نهی.
4) و المؤمنون و المومنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و یطیعون الله و رسوله (توبه، 71)؛ مردان و زنان مسلمان بر یکدیگر ولایت دارند که یکدیگر را به کار شایسته وا می دارند و از کار ناپسند باز می دارند، نماز بر پا می دارند و زکات می دهند و خدا و رسولش را پیروی می کنند. (1)
همان طور که روشن است در این دو آیه، امر به معروف و نهی از منکر مانند نماز و پرداخت زکات از ویژگی های اهل ایمان ذکر شده است. یعنی امر به معروف و نهی از منکر نیز مانند نماز و زکات امری واجب است.
گروه دوم، آیاتی است که نشان از سرزنش، نفرین، مجازات و هلاک افرادی دارد که در خصوص امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی کرده و آن گونه که باید به وظیفه ی خود عمل نمی کنند.
1) لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی ابن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون (مائده، 78)؛ از میان فرزندان اسرائیل، آنان که کفر ورزیدند، در زبان داود و عیسی پسر مریم مورد لعنت قرار گرفتند، این بدان خاطر بود که عصیان ورزیده و (از فرمان خدا) تجاوز می کردند و از کار زشتی که آن را مرتکب می شدند، یکدیگر را باز نمی داشتند، راستی چه بد بود آن چه که می کردند.
2) و سئلهم عن القریه الّتی کانت حاضر البحر اذ یعدون فی السّبت اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعاً و یوم لا یسبتون لا تأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون (اعراف، 165-163)؛ از آنها (یهود) درباره ی شهری که در ساحل دریا بود بپرس، آن هنگام که به [حکم] روز شنبه تجاوز می کردند، همان هنگام که ماهیانشان در روز شنبه روی آب می آمدند... پس هنگامی که آن چه را بدان تذکر داده شده بودند از یاد بردند، کسانی را که از کار بدباز می داشتند نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند به سزای آن که نافرمانی می کردند به عذابی شدید گرفتار ساختیم.
3) لولا یناهم الرّبانیّون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السّحت لبئس ما کانوا یصنعون (مائده، 63)؛ چرا دانشمندان مسیحی و علمای یهود، آنها را از گفتار گناه آلود و حرام خوردگی باز نمی دارند؟! راستی چه بد است آن چه را که انجام می دادند.
آن چه که در یک نگاه کلی از این آیات می توان استفاده کرد این است که اهمیت امر به معروف و نهی از منکر تا آن جاست که در افراد در صورت هرگونه کوتاهی در انجام این وظیفه، نه تنها سرزنش می شوند (نک: مائده، 63) و مورد لعن قرار می گیرند (نک: مائده، 78)، که به سخت ترین مجازات ها نیز مجازات خواهند شد (نک: مائده، 165-163)
لازم به یادآوری است، هرچند آیات یاد شده درباره ی کوتاهی پیشینیان و مجازات آنهاست، ولی بدیهی است که این حکم، اختصاص به آنان ندارد و دیگران را نیز در بر می گیرد، زیرا حکم خدا درباره ی همگان یکسان بوده و استثنا نمی پذیرد. سخن امام (ع) سخنی گویا در این باره است که فرمود:
پیشینیان از آن جهت هلاک گشتند که مرتکب گناه شدند و دیگران آنان را از گناه باز نمی داشتند. در این هنگام بلاها و کیفرهای الهی بر آنان فرود آمد، پس شما ای مردم، به معروف ها امر کنید و از منکرها بازدارید تا به سرنوشت پیشنیان گرفتار نشوید (کلینی، بی تا، 17/5).
پی نوشت ها :
1) افزون بر آیات یاد شده نک: اعراف 199-157؛ توبه، 112-111) لقمان، 17
منبع:اندیشه حوزه، ش80-79
ادامه دارد...
امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه ائمه علیهم السلام
الف ) جایگاه امربه معروف ونهی ازمنکر
قال الباقرعلیه السلام:
«ان الامربالمعروف والنهی عن المنکر سبیل الانبیاء ومنهاج الصالحین، فریضه عظیمه بها تقام الفرائض وتأمن المذاهب وتحل المکاسب وترد المظالم وتعمر الارض ونتیصب الاعداء ویستقیم الامر
امربه معروف ونهی ازمنکر ، راه انبیاء روش صالحان است ، فریضه بزرگی است که فرائض دیگر به
وسیله آن اقامه می شود وراه و روش انسان را مصون ازخطا وکسب وکار اورا حلال می کند ، ستمها را جبران وزمین راآباد می سازد ، به وسیله این فریضه از دشمنان ، عدالت وانصاف خواسته می شود وهمه امور استوار ودرمسیر درست قرار گیرد».
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
« ما اعمال البر عند الجهاد فی سبیل الله الاکنفثه فی بحر بحی وما جمیع اعمال البروالجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف والنهی عن المنکر الا کنفثه فی بحرلجی2
همه کارهای نیک نسبت به جهاد در راه خدا ، مانند قطره ای است دربرابر دریای پهناور ، و همه
کارهای نیک به جهاد در راه خدا دربرابر امربه معروف ونهی ازمنکر چون قطره ای در برابر دریای
پهناور».2
ب) جایگاه آمربه معروف وناهی ازمنکر
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
« من امر بالمعروف ونهی عن المنکر فهو خلیفه الله فی الارضه وخلیفه رسول الله وخلیفه کتابه 3
کسی که امربه معروف ونهی ازمنکر کند،جانشین خداوند درزمین وجانشین رسول خدا وجانشین کتاب خدا می باشد ».
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
« من امربالمعروف او نهی عن المنکر اودل علی خیر اوالثاربه ، فهو شریک4
کسی که امربه معروف یا نهی ازمنکر نماید یا برکار خیرراهنمایی کند یا اشاره به آن نماید، او
(آمریاناهی)درآن کارنیک با انجام دهنده اش شریک خواهد بود.
قال علی علیه السلام :
«من کانت فیه ثلاث سلمت لله الدنیا والاخره ، یأمربالمعروف ویأتمربه وینهی عن المنکر وینتهی عنه و یحافظ علی حدود الله اجل علا5
هرکس سه خصلت دراوباشد ، دنیا وآخرتش سالم می شود
اول ؛ امربه معروف کند و خود نیز بدان عمل نماید.
دوم ؛ نهی ازمنکر کند وخود هم ترک نماید.
سوم ؛ نگهبان حدود خداوند بزرگ باشد».
ج ) ویژگی آمربه معروف وناهی ازمنکر
قال الصادق علیه السلام:
«صاحب الامر بالمعروف یحتاج إلی ان یکون عالمًا بالحلال والحرام 6
آمر به معروف درکار خود، نیازمند به شناخت حلال وحرام می باشد».
سئل ابوعبدالله علیه االسلام :
عن الامربالمعروف والنهی عن المنکی أواجب علی الامه جمیعًا ؟
قال لا ، فقیل لم ؟ قال ؛ انماهو علی التقوی المطاع بالمعروف من المنکر لا علی لاضعیف الذی لا
یهتدی سبی ً لا7
ازحضرت امام صادق علیه السلام سؤال شد :
که آیا امربه معروف ونهی ازمنکر به عموم امت واجب است؟ آن حضرت فرمودند ، چند سؤال شد پسبرچه کسانی واجب است ، آن حضرت فرمود ؛ این تکلیف برعهده کسی است که ، توانمند ، مورداطاعات ، عالم به معروف ومنکر باشد ، نه برفردضغیفی که خود، راه به جایی نمی برد».
قال الصادق علیه السلام :
«الامر بالمعروف والنهی عن المنکر واجبان علی من امکنه ذلک ، ولم یخف علی نفسه ولا علی «
اصحابه8
امربه معروف ونهی ازمنکر به کسی که واجب است که قدرت براقامه آن داشته باشد وهمچنین برخود ( وبراصحاب خود نترسد )یعنی خوف ضرر جانی برای خودش ونزدیکانش نداشته باشد».
قال علی علیه السلام:
«کن أمراً بالمعروف وعام ً لا به ولا تکن ممن یأمر وینهی عنه فتبؤ باثمه وتتعرض ربه 9
همواره امرکننده به معروف ونیکیها باش وهمچنین خودت عامل به معروف باش نکند که توازکسانی باشی که مردم را به نیکی دعوت کنی درحالی که خودت ترک کننده معروف باشی که دراین صورت رفتار گناهی شدی که به واسطه آن مورد خشم پروردگارت قرار خواهی گرفت».
قال علی علیه السلام :
«لعن الله الامرین بالمعروف ،التارکین له والناهین عن المنکر العاملین به10
نفرین خدا برآنان باد که امربه معروف می کنند وخود، آن را ترک می نمایند ونهی ازمنکر می کنند وخود مرتکب آن می شوند».
د) ارتباط دین به امربه معروف ونهی ازمنکر
قال علی علیه السلام :
« غایه الدین ، الامر بالمعروف والنهی عن المنکر واقامه الحدود 11
نهایت دین ، امربه معروف به خوبیها ونهی ازمنکر گناه وزشتیها وبرپاداشتن حدود الهی است».
قال علی علیه السلام:
« قوام الشریعه الامربالمعروف والنهی عن المنکر واقامه الحدود 12
قوام وپایداری دین به امربه معروف ونهی ازمنکر واقامه حدود الهی می باشد».
ه ) ارتباط دین داری با امربه معروف ونهی ازمنکر
قال الصادق علیه السلام :
« لا دین لمن یدین الله بالامر بالمعروف والنهی عن المنکر 13
کسی که با اقامه امربه معروف ونهی ازمنکر به وظیفه وتکلیف الهی خود عمل نکند دین ندارد ».
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
« ان الله یبفض المؤمن الضعیف الذی لا دین له ، فقیل وما المؤمن الضعیف الذی لا دین له ؟ قال، الذی لا ینهی عن المنکر14
بدرستیکه خداوند متعال مومن ضعیفی را که دین ندارد دشمن می دارد ، ازپیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شد ، یا رسول الله مومن ضعیفی که دین ندارد چه کسی است ، آن حضرت فرمودند،(مؤمن ضعیف بی دین) کسی است که نهی ازمنکر نمیکند». قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
« لا ینبغی لنفس مؤمنه تری من یعصی الله فلا تنکر علیه 15
شایسته نیست که مؤمنی ببیند که معصیت خدا انجام می شود ونهی ازآن معصیت بکند ».
و) آثار امربه معروف ونهی ازمنکر
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
« لا یزال الناس بخیر ما امروا بالمعروف ونهوا عن المنکر وتعاونوا علی البروالتقوی16
خیر وبرکت درمیان مردم ازبین نمی رود تا زمانی که امربه معروف ونهی ازمنکر کنند و همدیگر
رابرخوبی یاری دهند».
قال الصادق علیه السلام :
« ان للجنه بابًا یقول له باب المعروف فلا یدخله الااهل المعروف 17
بهشت را دربی است بنام درب معروف ، که جزاهل معروف ازآن وارد نمی شوند».
قال الباقر علیه السلام :
« الامر بالمعروف والنهی عن المنکر خلقان من خلق الله فمن نصرها اغره الله ومن خذلهما خذاء الله 18
امربه معروف ونهی ازمنکر دوخلق وخوی ازاخلاق الهی هستند، هرکس با علش آندو را یاری کند
خداوند اورا عزیز می گرداند وآن کس که به این دوفریضه بی اعتنا باشد خداوند اورا ذلیل خواهدکرد».
ز ) آثار ترک امربه معروف ونهی ازمنکر
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
« اذا لم یأمروا بالمعروف ولم ینهوا عن المنکر ، ولم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی ، سلط الله علیهم
اشرارهم ، فیدعوا عند ذلک خیاد هم فلا ستجاب لهدر19
هرزمان که امربه معروف ونهی ازمنکر انجام نشود(ترک شود) وازبرگزیدگان ازاهل بیت من بیعت
شود، خداوند اشرار رابرآن مردم مسلط خواهد کرد ودراین زمان حتی اگر نیکان آنها نیز دعا کنند
خداوند دعایشان را مستجاب نخواهد کرد».
قال الصادق علیه السلام :
« من کان له جار ویعمل بالمعاصی فلم ینهه فهو شریکه 20
هرکس همسایه ای دارد که اهل معصیت است و اورا نهی نمی کند درگناه اوشریک است ».
قال الصادق علیه السلام :
«إذا رأی المنکر فلم ینکره وهو یقدر علیه ، فقد اجب ان یعصی الله ،و من اجل ان یعصی الله فقد بارز الله بالعداوه21
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
«کیف بکم إذا فسدت نسائکم و فسق شبابکم وهم تأمروا بالمعروف ولم تنهوا عن المنکر؟ فقیل له
ویکون ذلک یا رسول الله؟ قال نعم وشر من ذلک ، کیف بکم إذا امرتم بالمنکر ونهیتم عن المعروف؟فقیل له یا رسول الله ویکون ذلک ؟ قال نعم وشر من ذلک ، کیف بکم إذا رایتم المعروف منکراً والمنکر معروفًا22
چگونه خواهید بود ، وقتی که زنهای شما فاسد شوند وجوانهای شما فاسق ، درحالی که امربه
معروف ونهی ازمنکر ننمائید؟ گفته شد ؛ یا رسول الله آیا واقعًا چنین خواهد شد ؟ آن حضرت فرمودند ؛ بلی وحتی بدتر ازاین هم خواهد شد چگونه خواهید بود دروقتی که امربه معروف وزشتی کنید ونهی از خوبی نمائید. گفته شد ؛ یا رسول الله آیا چنین خواهد شد ؟ آن حضرت فرمود: آری وبدتر از این هم خواهد شد وآن وقتی است که خوبی ومعروف را زشتی قلمداد کنید ومنکر زشتی راخوب».
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
« اذا ترکت امتی الامربالمعروف والنهی عن المنکر فلیؤدن بوقاع من الله جل الله 23
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
« لا تزال لا اله الا الله تنفع من قالها وترد علیهم العذاب والنقمه ، مالم یستخفوا بحقها قالوا یا رسول الله وما الاستخفاف بحقها ؟ قال یظهر العمل بمعاصی الله فلا ینکر ولا یغیر24
همواره کلمه لا اله الا الله برای گوینده اش نفع دارد وعذاب و بلاها را دفع می کند مگر اینکه حق اینکلمه مراعات نگردد، سؤال شد ، یارسول الله ، چه موقع حق این کلمه مراعات نمی گردد، آن حضرت فرمودند:زمانی که عمل به گناه ها آشکار گردد وکسی نهی ازآن نکند وآنرا تغییرندهند ».
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
« لایزال الناس بخیر ماامروا بالمعروف ونهوا عن المنکر وتعاونوا علی البر والتقوی فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت عنهم البرکات وتسلط بعضهم علی بعض ولم یکن لهم ناصر فی الارض ولا فی السماء25
خیروبرکت درمیان مردم ازبین نمی رود تازمانی که امربه معروف ونهی ازمنکر کنندوهمدیگر را
برخوبی یاری دهند وهرگاه این امور را انجام ندهند، برکات ازآنها گرفته می شود و بعضی ازآنها بر
بعض دیگر سلطه پیدا می کنند و هیچ یاوری درزمین وآسمان برای آنها نخواهد بود».
قال علی علیه السلام :
« من ترک انکار المنکر بقلبه ویده ولسانه فهو میت بین الاحیاء26
کسی که انکار منکر را با قلب ودست وزبانش ترک کند در واقع مرده ای است دربین زندگان ».
ح ) آثار سکوت ورضایت برانجام منکر
قال علی علیه السلام :
« الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم وعلی کل داخل فی باطل اثمان ، اثم العمل به واثم الرضا به27
آن کسی که به کار جمعیتی راضی باشد . همچون کسی است که درآن کاردخالت دارد با این تفاوت که آن کس که درکارباطل دخالت دارد وگناه می کند : 1- گناه عمل 2- گناه رضایت»
قال علی علیه السلام :
« ما من قوم عملوا بالمعاصی وبینهم من بقدر این ینکر علیهم فلم یفعل الا یوشک ان یعمهم الله بعذاب من عنده28
وهیچ قومی معصیت نمی کند درحالی که دربین آنان کسی هست که قدرت جلوگیری ازگناه آنان رادارد واقوام به پیشگیری ازمعصیت آنان نمی کند مگر آنکه ممکن ا ست عذاب خداوند عموم مردم را دربرگیرد».
قال علی علیه السلام :
« من استحسن قبیحًا کان شریکًا فیه 29
هرکس کارزشتی را ، زیبا بداند، درگناه انجام آن کار زشت شریک می باشد.»
قال الباقر علیه السلام :
« من شهد امراً فکرهه کان کمن غاب عنه، ومن غاب عن أمر فریضه کان کمن شهده 30
کسیکه شاهد گناهی باشد ونسبت به آن ناخوشایند باشد مثل کسی است که حضور درکنار این امرقبیح نداد و کسیکه حضور درزمان انجام گناه ندارد اما بعد که فهمید راضی وخشنود ازانجام آن باشد مثل این است که درزمان گناه شاهد برانجام آن بوده است».
ط ) با اهل معاصی چگونه برخورد کنیم
قال علی علیه السلام :
« أمرنا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره31
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مارا فرمان داده است تا با گناهکاران با جریان خشمگین برخورد کنیم ».
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)
«تقربوا الی الله ببغض اهل المعاصی ، وألقوهم بوجوه مکفهره و اتمسوا رضا الله بسخطهم ، وتقربوا الی الله بالتباعد منهم32
با دشمنی اهل گناه به خداوند متعال تقرب ونزدیکی بجویید وبا آنان(اهل گناه) باچهره ای خشمگینی برخورد نمایید و رضای خدا را درناراحتی اهل معصیت طلب نمایند و با دوری از آنان (اهل گناه) به خداوند متعال نزدیک شوید .
ی ) ارتباط بین عمل آمروناهی ازمنکر دروجوب امرو نهی
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)
« امروا بالمعروف وان لم تفعلوه وانهوا عن المنکر وان لم تجنبوه کله 33
امربه معروف کنید اگر چه به آن عمل نمی کنید ونهی ازمنکر کنید اگر چه همه منکرات راترک
نمی کنید».
قیل یا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
« لا نامربالمعروف حتی نعمل به کله ولا ننهی عن المنکر حتی ننتهی ،عنه کله فقال(صلی الله علیه و آله و سلم) لا ، بل تامروا بالمعروف وان لم تنتهوا عن کله، وانهوا عن المنکر وان لم تنتهوا عن کله34
درمحضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته شد :
مابه معروفی امرمی کنیم که خود ،آن را هیچ ترک نکرده باشیم وازمنکری نهی می نمائیم که خویشتن هیچ وقت آن مرتکب نشده باشیم ، آن حضرت فرمود: این کار را نکنید بلکه به معروفی که احیانًا ترکش کرده اید هم امر کنید واز منکری کنید که گاهی مرتکبش می شوید نهی نمائید ونهی ازمنکر کنید اگر چه ازهمه بدیها اجتناب نمی کنید».
ک ) امربه منکر و نهی ازمعروف !!
قال الصادق علیه السلام :
« ویل لمن یأمر بالمنکر وینهی عن المعروف 35
وای برحال کسیکه امربه زشتیها وگناه ونهی ازخوبیها و واجبات می کنند».
قال رجل :
یا رسول الله فاخبر نی ای الاعمال ابغض الی الله قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) الشرک بالله ، قال ثم ماذا ؟ قال قطیعه الرحم قال ،ثم ماذا ؟ قال ، الامربالمنکر والنهی عن المنکر36
مردی به رسول الله عرضه داشت بمن خبربده که مبغوض ترین ودشمن ترین اعمال پیش خدا چه عملی است ؟ آن حضرت فرمود شرکت به خدا سپس آن مرد عرضه داشت پس ازشرکت چه عملی مبغوض ترین است .آن حضرت فرمود : قطع رحم وترک خویشاوندان سپس آن مرد گفت: پس از آنچه عملی ، آن حضرت فرمود ، امربه زشتی ونهی ازخوبی».
ل) امربه معروف ونهی ازمنکر موجب تقویت مؤمنان است
قال علی علیه السلام :
« فمن امر بالمعروف شه ظهور المومنین ومن نهی ، عن المنکر ادغم النوف المنافقین 37
پس هرکس امربه معروف کند موجب قدرتمندی مومنین می شود وهرکس نهی ازمنکر نماید موجب به خاک مالیدن بینی منافقین خواهد شد».
م ) امربه معروف و نهی ازمنکر موجب نقصان روزی ورسیدن اجل نمی شود
قال علی علیه السلام :
« ان الامر بالمعروف والنهی ، عن المنکر لخلقان ، من خلق الله سبحانه ، وانهما لا یقربان من اجل ، ولا ینقصان من رزق38
همانا امربه معروف ونهی ازمنکر دو صفت ازاوصاف الهی است این دو فریضه نه اجل انسان رانزدیک می کند ونه روزی راکم می کند».
ن ) امربه معروف ونهی ازمنکر و نیاز به صبر
قال علی علیه السلام :
« قال قوله تعالی ، واصبرعلی ما اصابک …
من المشقه والأذی فی الامر بالمعروف ونهی عن المنکر39
درتفسیر آیه فرمودند: منظور ازنیاز به صبر، صبر درمقابل سختیها وآزارهایی است که درامر به معروف ونهی ازمنکر می باشد».
س) امربه معروف ونهی ازمنکر فلسفه قیام عاشورا
قال الحسین بن علی علیه السلام :
« هذا ما او فی به الحسین بن علی علیهما السلام الی اخیه محمد بن الحنفیه ؛ انما خرجت لطلب
… الاصلاح فی امه جدی ارید ان امربالمعروف والنهی عن المنکر
وصیت امام حسین به برادرش محمد بن حنفیه
همانا من فقط خارج می شوم برای اصلاح امت جدم وقصد واراده کردم که امربه معروف ونهی ازمنکرنمایم».
پی نوشت :
. 1 وسائل الشیعة ج 11 ص 395
. 2 وافى ، ج 2 ص 28
. 3 تفسیرمجمع البیان ج 2، ص 484
. 4 وسائل الشیعة ج 11 ص 398
. 5 شرح غرر الحکم ج 5 ص 440
. 6 مصباح الشریعه ص 272
. 7 وسائل الشیعة ج 11 ص 400
. 8 وسائل الشیعة ج 11 ص 398
. 9 نهج البلاغه ،حکمت 128
. 10 نهج البلاغه ،خطبه 129
. 11 غرر الحکم ، روایت ، 6373
. 12 مستدرک الوسائل ج 2 ص 359
. 13 بحارالانوار ج 10 ص 86
. 14 وسائل الشیعة ج 11 ص 399
. 15 کترالعمال ج 3
. 16 وسائل الشیعة ج 11 ص 398
. 17 وسائل الشیعة ج 11 ص 529
. 18 وسائل الشیعة ج 11 ص 398
. 19 لئالى الاخبارج 5 ص 263
. 20 لئالى الاخبار ج 5 ص 263
. 21 مستدرک الوسائل ج 2ص 257
. 22 وسائل الشیعة ج 6 ص 296
. 23 وسائل الشیعة ج 11 ص 394 بحارالانوار ج 10 ص 78
24 الترغیب والترهیب ج 3 ص 231 میزان الحکمه ج 6 .
. 25 وسائل الشیعة ج 11 ص 399
. 26 محجه البیضاء ج 4 ص 105
. 27 نهج البلاغه ، حکمت 154
28 وسائل الشیعة ج 11 ص.
. 29 بحارالانوار ج 78 ص 82
. 30 بحارالانوار ج 100 ، ص 81
. 31 وسائل الشیعة ج 11 ص 413
32 کترالعمال ج 3 ص میزان الحکمه ج 6 .
33 کترالعمال ج 3 ص میزان الحکمه ج 6 .
. 34 وسائل الشیعة ج 11 ص 420
. 35 بحارالانوار ج 100 ص 87
. 36 وسائل الشیعة ج 6 ص 396
. 37 نهج البلاغه حکمت 3
. 38 نهج البلاغه حکمت 366
. 39 تفسیرنور الثقلین ج 4 ص 207
منابع مأخذ
1 - نهج البلاغه ، سید رضی
2 - تفسیر مجمع البیان ، ابوعلی فضل بن الحسن بن طبری
3 - تفسیر نورالثقلین ،عبدعلی بن جمعه العروسی الجویزی
4 - بحارالانوار ، محمد باقر مجلسی
5- وسائل الشیعه ، محمدبن حسن الحرعاملی
6- مستدرک الوسائل ، علامه حاج میرزا حسین نوری طبرسی
7- غررالحکم ، محمد تمیمی الآمری(شرح آقا جمال خوانساری)
8- میزان الحکمه ، محمد محمدی ری شهری
9- مصابح الشریعه
10 لئالی الاخبار ، شیخ محمد بنی تویسرکانی
11 - کنز العمال ، علاء الدین علی المتقی بن حسام الهندی
12 - محجه البیضاء ، محسن فیض کاشانی
13 - الترغیب والترهیب
14 - وافی ، علامه فیض کاشانی
منبع: www.kh-setadehya.ir
ریشههاى تاریخى وهّابیّت
ریشههاى وهّابیّت در قرون اولیه اسلامى
اگر امروز مىبینیم که یکى از شاخصترین مبانى اعتقادى وهّابیّت حرمت زیارت قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام مىباشد، با نگاهى به گذشته درمىیابیم که این موضوع یک پدیده جدیدى نیست؛ بلکه این تفکر انحرافى مخالف اسلام اصیل و سیره مسلمانان، در تاریخ سابقه داشته که به برخى از آنها اشاره مىکنم:
1. معاویه بن ابو سفیان متوفاى 60:
در ملاقاتى که مغیره بن شعبه با معاویه داشت، به وى گفت: بنى هاشم دیگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحیه آنان خطرى حکومت تو را تهدید نمىکند، چه بهتر که نسبت به آنان سختگیرى نکنى و آنان را مورد بذل و محبت قرار دهى.
معاویه پاسخ داد:
ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فریاد «أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش مىرسد، «فأیّ عمل یبقى مع هذا لا أم لک!؟ لا واللّه إلا دفنا دفنا»؛ با این وضع دیگر چه چیزى براى ما بنى امیّه باقى مانده است به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبانها نیندازم، آرام نخواهم گرفت(1). روزى معاویه همین که صداى مؤذن را که شهادت به رسالت پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله مىداد شنید، به صورت اعتراض گفت:
للّه أبوک یا ابن عبد اللّه ، لقد کنت عالی الهمه ، ما رضیت لنفسک إلا أن یقرن إسمک باسم ربّ العالمین(2)؛ اى فرزند عبد اللّه، همّت بلندى داشتى، از کمتر از این که نامت کنار نام خدا بیاید، رضایت ندادى.
از این رو بود که محمد رشید رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مىنویسد:
یکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شایسته است که ما مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و در میدان پایتخت کشور قرار دهیم.» از وى علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى حوّل نظام الحکم الإسلامى عن قاعدته الدیمقراطیّه إلى عصبیّه الغلب، ولو لا ذلک لعمّ الإسلام العالم کلّه، ولکنّا نحن الألمان وسائر شعوب أروبه عربا مسلمین(3)؛ زیرا معاویه بود که سیستم حکومت اسلامى را از نظام دموکراسى به نظام استبدادى تبدیل کرد؛ اگر معاویه این کار را نکرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و سایر کشورهاى اروپایى همه مسلمان عربى بودیم.
2. مروان بن حکم متوفاى 61:
حاکم نیشابورى و احمد بن حنبل نقل مىکنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را مىبیند که روى قبر حضرت نشسته و با ایشان راز دل مىگوید و اظهار عشق و ارادت مىکند، گردن او را گرفت و گفت: أتدری ما تصنع؟؛ مىفهمى دارى چه کار مىکنى؟
ابو ایّوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] یقول: لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله، ولکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله(4)؛ اینجا براى زیارت پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] آمدهام، براى دیدار خاک و سنگ نیامدهام.
از پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] شنیدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شایسته، در مسند حکومت نشستند، غصه ندارد؛ غصه و گریه روزى است که مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.
3. حجاج بن یوسف متوفاى 95:
ابن ابى الحدید معتزلى شافعى(5) متوفاى 655، مىنویسد: حجاج بن یوسف ثقفى وقتى به مدینه آمد و مشاهده کرد که مردم اطراف قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله پروانهوار مىچرخند، گفت: تبّا لهم! إنّما یطوفون بأعواد ورمه بالیه ، هَلاّ طافوا بقصر أمیر الموءمنین عبدالملک؟ ألا یعلمون أنّ خلیفه المرء خیر من رسوله؟!(6)؛ مرگ بر اینها که بر اطراف استخوانهاى پوسیده پیامبر مىچرخند ـ نستجیر باللّه ـ چرا اینها نمىروند اطراف قصر عبدالملک بگردند، مگر نمىدانند که عبدالملک خلیفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است.
مبرد، از پیشوایان ادبیات عرب متوفاى 286، مىنویسد:
إنّ ذلک ممّا کفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلک والناس یطوفون بالقبر؛(7) از این رو، فقهاء حجاج را کافر مىدانند، زیرا این سخن را در حالى گفت: که مردم مشغول طواف قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله بودند.
4. بَرْبَهارى متوفاى 329:
حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى زیارت قبور، نوحهگرى و مرثیهخوانى بر امام حسین علیهالسلام را براى اولین بار منع کرد و زیارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد(8).
5. ابن بَطَّه متوفاى 387:
عبیداللّه بن محمد بن حمدان عکبرى، معروف به ابن بَطَّه، از فقهاى حنبلى است. بنا به نقل ابن تیمیّه، وى زیارت و شفاعت پیغمبر [صلىاللهعلیهوآله] را انکار کرد و معتقد بود که سفر براى زیارت قبر پیغمبر [صلىاللهعلیهوآله] سفر معصیت مىباشد و باید نماز را در این سفر تمام خواند(9).
6. ابن تیمیه متوفاى 728:
تقى الدین احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه، نظریّه پرداز وهّابیّت در قرن هشتم، همین حرفها را با اسلوب جدید مطرح کرد و موجب تفرقه شدید میان امّت اسلامى گردید.
7. محمّد بن عبد الوهاب متوفاى 1205:
محمّد بن عبد الوهاب، بنیانگذار و رهبر وهّابیّت در قرن دوازدهم هجرى با همکارى تنگاتنگ «محمّد بن سعود» جدّ اعلاى فهد و با استفاده از مستشاران نظامى انگلیسى در منطقه نجد و دِرعیّه عربستان، همان افکار ابنتیمیه یا به تعبیر خیلى رساتر، افکار بنىاُمیّه را نشر داد.
پی نوشت:
(1) موفقیات زبیر بن بکار، ص 576؛ مروج الذهب، ج 3، ص 454، شرح حوادث سال 212؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5، ص 130 و النصائح الکافیه، ص 124.
(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 10، ص 101.
(3) تفسیر المنار، ج 11، ص 260؛ الوحى المحمدى، ص 232، محمود أبو ریه، ص 185 و مع رجال الفکر، ج 1، ص 299.
(4) مستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 22؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 57، ص 249، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
(5) جهت آگاهى از مذهب ابن ابى الحدید رجوع شود به کتاب: وفیات الأعیان ابن خلکان، ج 7 ، ص 342 و فوات الوفیات ابن شاکر، ج2، ص 259.
(6) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242، النصائح الکافیه، ص 106.
(7) الکامل فىاللغه والأدب، ج 1، ص 222 چاپ نهضت مصر.
(8) نشوار المحاضره، ج 2، ص 134.
(9) الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص 27 و شفاء السقام سبکى، ص 263.