امام حسن ؛ اسوه صلابت و پایداری
نویسنده: حمید رضا عبدالله
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) در ایامی که خوان پرفیض ضیافت الله برای مؤمنان گسترده بود دیده به جهان گشود و با قدوم مبارکش آن را جلوه ای دیگر داد. خورشید وجودش پرتوافکن نیکیها بود و تشعشع فضایلش، جانها را صفا می داد و در آینه وجودش اثری از غبار و آلودگی دیده نمی شد.
امام حسن (علیه السّلام) از منظر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئولیت هدایت و راهنمایی مردم را برعهده داشت . به همین جهت مأموریت داشت تا خود شخصاً در پرورش آن حضرت شرکت کند و نسبت به پرورش و تربیت او اهتمام لازم را می نمود چه در ارتباط با ساخت شخصیت آن امام و چه در ارتباط با آماده کردن وی نسبت به مسئولیت بزرگی که در زمینه هدایت و رهبری امت برعهده خواهد گرفت. کسی که می خواهد مسئولیت پیامبر را در دست بگیرد باید همان صفات و صلاحیتهایی را داشته باشد که در وجود مقدس رسول اکرم متجلی بود.
بیانی از رسول مکرم درباره امام حسن(علیه السّلام) که فرمود: تو از لحاظ خلق و خوی و آفرینش مانند من هستی، شایستگی و لیاقت ایشان جهت خلافت بعد از امیرالمؤمنین را می رساند.
پیامبر اکرم همچنین فرموده اند: الحسن و الحسین امامان قائماً او قاعداً یعنی حسن و حسین(علیهم السّلام) هر دو امامند چه قیام کنند و چه قیام نکنند . رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچنان نسبت به امام حسن علاقه و لطف و مرحمت داشت که به کرات می فرمود: اللّهم اِنـّی اُحِبُّ حَسَناً فَاَحِبَّهُ واَحَبَّ اللّه مَنْ یُحبِّه.ُ
خداوندا من حسن را دوست می دارم تو هم او را دوست بدار و هرکه حسنم را دوست بدارد خداوند او را دوست می دارد.
و نیز می فرمود: آنکه حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته است و آنکه با این دو کینه ورزد و ایشان را دشمن بدارد با من دشمنی کرده است.
اقتدار روحانی امام حسن (علیه السّلام)
قدرت معنوی و اقتدار روحانی امام حسن مجتبی به قدری بود که گرچه از اسباب ظاهری رهبری به اقتضای زمان چشم پوشید اما رهبر واقعی مردم به سوی حق بود. او بود که با رفتار متعالی و گفتار خداگونه خویش مردم را به سوی حق و حقیقت ناب الهی دعوت می کرد، او وارث دشواریها و مشکلاتی بود که از سالها پیش بر سر راه تحقق حکومت اسلامی پدید آمده و امور مسلمین را با خطر جدی مواجه کرده بود. او چراغ هدایت برای خداجویان بود.
امام مجتبی(علیه السّلام) با قرآن به عنوان سرچشمه معنویت عرفا، انس عجیبی داشت و براساس آشنائی با تعالیم ناب قرآن به مبارزه با اشرافیتی که به رهبری معاویه از نو جان گرفته بود و طبقات ممتاز و احیاء شده در عصر عثمان و شکست خوردگان صفوف مسلمین که در مقام رهبری سیاسی و اجتماعی جلوه گر شده بود برخاست.
در عصر امام حسن(علیه السّلام) برخی از توابع پیامبر به جهت دنیاگرائی و استحاله فکری در خلوت معاویه شیفته او شده بودند ،آنان که در زمان حیات پیامبر به نام امام حسن تبرک می جستند امروز به درگاه معاویه رو آورده و او را امیرالمؤمنین می نامیدند.
گروه دیگری که امام حسن(علیه السّلام) با آنها روبرو بود خوارجی بودند که زمانی در مقابل امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) ایستادند و آن کردند که نباید می شد ؛همانها که حضرت امیر(علیه السّلام) فرمود: دشمنی و مخالفت آنها بر من از همه کس بیشتر بود، چون در لباس دین ظاهر شده و در مقابل دین ایستادند. خوارج کج فهم در زمان امام حسن اعلام موجودیت کرده که نتیجه افکار آنها باعث ناامنی و ایجاد زمینه مناسب برای اخلالگری بنی امیه در جامعه شد.
با شهادت امیرالمؤمنین به دست متحجرترین افراد، زمینه حاکمیت معاویه در سال 40 هجری فراهم شد. در این مدت معاویه بزرگترین ضربات را بر پیکر اسلام و امت اسلامی وارد کرد. سیاستهای مرموزانه ، نژادگرایانه و متعصبانه بنی امیه ، ایجاد انسداد فرهنگی و جلوگیری از تفسیر قرآن و نقل حدیث و گسترش فرهنگ اباحی گری و تغییر خواسته های مردم در جهت دور کردن آنها از ارزشهای دینی و در یک جمله تجسم همه ایده ها و ایده آلهای بنی امیه و تبدیل مدیریت الهی به حکومت استبدادی و سلطنتی موروثی اموی، بخشی از دستاوردهای شوم این جریان نفاق بود. حال امام در قبال اسلام و امت اسلامی به منظور مقابله با دشمنان اسلام چه وظیفه ای به دوش داشتند ؟
رسالت امام حسن مجتبی(علیه السّلام)
اولین کاری که امام می وانست انجام دهد تنبه و آگاهی و اندرز بود. امام در نامه ای به معاویه نوشت: جای شگفتی است که قریش بعد از مرگ پیامبر بر سر جانشین پیامبر اختلاف کرد وخود را نسبت به دیگر گروه های اعراب برتر دانست چون خود را از نظر قبلیه ای منتسب به پیامبر می دانست، در صورتی که ما نزدیکترین افراد به رسول خدا بودیم. شما ما را کنار زدید و بیشترین ستم و ستیز را بر ما کردید و ما از ستیزه دوری جستیم تا دشمنان بدین وسیله به نابودی اسلام برنخیزند. امروز از تو در شگفت هستم چرا که نه در دین برتری داری و نه اثر خوبی از خویش باقی گذاردی. تو فرزند همان گروهی هستی که با رسول خدا جنگیدند و همان کسی هستی که با فتح مکه اسلام را به زبان پذیرفتی و به هیچ وجه وجود تو با داشتن پدری چون ابوسفیان و مادری چون هند جگرخوار با اسلام سازگار نیست و بارها به انهدام اسلام و از بین بردن نام پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقرار نمودی.
انتخاب راه
سخنان امام حسن(علیه السّلام) گویای توجه امام به حراست از جامعه دینی و توجه زمامداران به سرنوشت اسلام و امت اسلام است. اما آیا امام(علیه السّلام) به جز ابراز مخالفت خود از وضع موجود و ارشاد و تنبه می توانست دست به اقدامات دیگری بزند؟اصولاً دو راه قابل تصور بود: راه نخست گوشه گیری و کناره گیری از امور اجتماعی بود. مطمئناً این راهی نیست که شخصیتی چون امام مسلمین(علیه السّلام) ابتداً آن را برگزیند. راه حل دوم جنگ و درگیری با سپاه معاویه و برقراری مجدد حکومت علوی (علیه السّلام) بود. اما سئوال اساسی این است که شرایط جامعه و زمان تحقق کدامیک از دو گزینه فوق را اجازه می داد؟
شرایط اجتماعی وسیاسی
بعد از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السّلام)، مردم کوفه با امام حسن(علیه السّلام) بیعت کردند و این در حالی بود که امام حسن(علیه السّلام) در خلال جنگ صفین و واقعه حکمیت از نزدیک شاهد پیمان شکنی و سستی اراده کوفیان بود. صرفنظر از ویژگی و خلق و خوی عام و مشترک کوفیان که چندان پایبند به عهد و پیمان خود نبودند.گروه های متفاوتی در آن جامعه قابل شناسایی بودند. نخستین گروه خوارج بودند که اگر عقیده ای را بر خلاف میل و نظر خود می یافتند آن را متهم به کفر می کردند. آنها در زمان خلافت امام حسن(علیه السّلام) گستاخی را بدانجا رسانده بودند که از ایشان می خواستند که بر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) لعن بفرستد. گروه دوم منافقان بودند که از یک سو بر پیمان و بیعت خود با امام(علیه السّلام) تأکید می کردند و از سوی دیگر با ارسال نامه برای معاویه از او دعوت می کردند به کوفه بیاید و آمادگی خود را برای تحویل امام(علیه السّلام) به معاویه اعلام می کردند .گروه سوم جاسوسان و خائنانی بودند که اخبار و اطلاعات لازم را در اختیار معاویه قرار می دادند. گروه چهارم نیز افراد بی تفاوتی بودند که برایشان فرقی نداشت که امام حسن(علیه السّلام) بر آنها حکومت کند یا معاویه.
امام حسن(علیه السّلام)علیرغم نامساعد بودن شرایط برای جنگ با معاویه، گزینه دوم را برمی گزینند .ایشان سپاهی دوازده هزارنفری را به فرماندهی عبیدالله ابن عباس به سوی معاویه گسیل می دارد. اما معاویه از همان آغاز حیله گری و جنگ روانی خود را آغاز می کند. او با ارسال نامه هایی برای رؤسای قبائل و بزرگان جامعه با دادن وعده های فراوان آنها را تطمیع و چیزی نگذشت که هشت هزار نفر از افراد سپاه امام حسن(علیه السّلام) و از جمله عبیدالله ابن عباس سردار سپاه شبانه رو به اردوگاه معاویه آوردند. با فرار عبیدالله ابن عباس و دیگر فرماندهان سپاه امام حسن(علیه السّلام) شرایط بسیار نامطلوبی پدید آمد، به طوری که امام(علیه السّلام) که برای جمع آوری سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام این کار نشد بلکه مورد سوءقصد قرار گرفت.
بر این وضعیت تأسف بار می بایست موارد دیگری را نیز بیافزائیم:
-سپاه معاویه هرکدام به انگیزه خاصی زیرپرچم معاویه گرد آمده بودند و در مقابل خدمتی که به معاویه می کردند به آینده درخشان خود می اندیشیدند.
- وجود امویان بر پست های مهم حکومتی که هدفشان فلج کردن جناح شیعیان بود.
- آفریدن اغتشاشهای حساب شده در مراکز وابسته به خاندان پیامبر و ولایاتی که با عنوان شیعه گری شناخته شده اند و آنگاه سرکوبی و مجازات سخت و عبرت آموز مردم بی پناه این ولایات به استناد ایجاد بی نظمی و شورش.
- کنار گذاردن خاندان پیامبر از دنیای اسلام و جلوگیری از هرگونه امکان فعالیت از ایشان.
- مشتعل کردن جنگ اعصاب در بین گروه های اسلامی.
- خطر حمله دوم که در صورت جنگ های داخلی احتمال آن شدت می گرفت.
- وجود مبلغان خائن و واعظان درباری و جاعلان حرفه ای حدیث همچون ابوهریره و عمروعاص... که در ازای آن عمارت و ولایت شهرها بر آنان سپرده می شد.
حال در این شرایط وظیفه امام حسن چه خواهد بود؟
(در احتجاج طبرسی) روایتی از زیدبن وهب هست که در آن امام حسن علت صلح خود را با معاویه بیان فرموده است .زید می گوید پس از آنکه حسن بن علی را مجروح کردند، در مدائن پیش او رفتم. گفتم ای پسر رسول خدا، رأی تو چیست و چه می بینی که مردم در کار خود متحیر مانده اند. فرمود: معاویه به نظر من از این کسانی که می پندارند شیعه من هستند بهتر است. اینها آهنگ کشتن من کردند و بار و بنه مرا غارت کردند و مال مرا گرفتند .به خدا که اگر من با معاویه بجنگم، اینها مرا به او تسلیم می کنند، اگر درحال عزت صلح کنم بهتر از آن است که مرا در حال اسارت بکشند یا بر من منت بگذارد و مرا نکشد و این ننگ تا آخر دنیا بر بنی هاشم بماند و معاویه و فرزندانش بر زنده و مرده ما منت بگذارند. به خدا خلافت را برای آن تسلیم کردم که برای خود یارانی نیافتم و اگر یارانی می یافتم شب و روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و او حکم می کرد. ولی من مردم کوفه را شناختم که در سخن و در عمل پایبند به عهد و پیمان نیستند به ما می گویند که دل ما با شهادت اما شمشیرهایشان را روی ما کشیدند.
صلح امام حسن (علیه السّلام)
در چنین شرایطی امام با کناره گیری مشروط تصمیم به صلح گرفت. صلح امام یک ضرورت شرعی و احساس مسئولیت دینی بوده است. این همان صلحی است که هم از درون و هم از بیرون به ایشان تحمیل شد.
در جلد دهم کتاب بحارالانوار از قول شخصی به نام ابوسعید در این باره چنین آمده است به امام حسن(علیه السّلام) عرض کردم برای چه با معاویه مصالحه کردی در صورتی که می دانستی حق مال تو بود نه مال او و میدانستی که معاویه گمراه و ستمگر است؟! در جواب فرمود ابوسعید، آیا من بعد از پدرم حجت و امام خلق نیستم؟ گفتم: چرا.
فرمود: آیا من آن کسی نیستم که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره من و برادرم امام حسین فرموده الحسن و الحسین امامان قائما ً او قاعداً (حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند و چه قیام نکنند)؟
گفتم: چرا.
فرمود: پس من چه قیام کنم و چه سکوت نمایم امام می باشم. ای ابوسعید علت صلح من با معاویه عیناً همان علتی است که پیامبر خدا با بنی اشجع و اهل مکه نمود.
آیا نشنیده ای که هنگامی که حضرت خضر (علیه السّلام) کشتی را سوراخ کرد و آن کودک را کشت و آن دیوار را تعمیر نمود حضرت موسی به علت اینکه فلسفه آنان را نمی دانست نپسندید و بر او اعتراض کرد. اگر من با معاویه مصالحه نمی کردم احدی از شیعیان ما در روی زمین نبود مگر آنکه کشته می شد.
معاویه ورقه ای را که مهر و امضاء شده بود فرستاد خدمت امام حسن دائر بر اینکه به عهد و میثاق خدائی و هر آنچه خداوند مردم را بر وفای آن ملزم ساخته بر ذمه من است که بر مفاد این قرارداد عمل نمایم.
معاویه متعهد شد که بعد از خودش کسی را جانشین قرار ندهد و پس از او حکومت از آن امام حسن باشد و اگر امام حسن نبود از آن امام حسین(علیه السّلام) موجودی بیت المال کوفه که حدود 5 میلیون درهم بود دراختیار امام حسن بماند تا به مصارف لازم برسد، معاویه یاران و شیعیان علی را امان دهد و جان و مالشان را محترم بداند و حقوقشان را پایمال نکند، از جانب معاویه خطری متوجه امام حسن و امام حسین ایجاد نشود و همچنین برای خاندان پیامبر حادثه ای ایجاد نشود.
معاویه همچنین متعهد شد از آزار تمام مردم و سکنه شام و عراق و حجاز و یمن یعنی تمام بلاد اسلامی خودداری نماید و از گذشته آنان صرفنظر کند و احدی را به خاطر گذشته اش تعقیب نکند.
از امام باقر(علیه السّلام) روایت شده است که علت صلح را از ایشان پرسیدند در پاسخ گفتند: او بهتر می دانست که به چه کاری دست زده و اگر کار او نمی بود بی گمان واقعه عظیمی پدید می آمد.
منبع: http://www.bashgah.net
برگى از فضایل امام حسن(ع)
نویسنده: سید علی نقی میر حسینی
زندگى افتخارآمیز امام حسن مجتبى علیهالسلام را مىتوان به دو بخش کلى تقسیم کرد:
1. از کودکى تا امامت
این بخش، خود مىتواند داراى سه مرحله باشد:
الف) امام در عهد رسول الله صلىالله علیه و آله و سلّم
ب) امام در زمان خلفاء ثلاث
ج) امام در عصر خلافت پدر
2. از شهادت پدر تا شهادت خودش
این بخش نیز به دو مرحله قابل تفکیک است:
الف) از بیعت مردم تا زمان صلح
ب) از هنگام صلح تا شهادت
بررسى همه دورههاى حیات آن امام همام، در این نوشتار نمىگنجد؛ آنچه مىخوانید، نگرشى کوتاه به فضایل ملکوتى، ویژگىهاى ظاهرى و مقامات معنوى آن سبط اکبر رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم است.
طلوع مهر
در تاریخ میلاد خجسته امام مجتبى علیهالسلام اندکى اختلاف وجود دارد. اما طبق قول مشهور، در 15 ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى، در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.1 هفت سال از عمر شریفش مصادف با حیات پر بار خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و سلم بود. پدر گرامىاش امام على بن ابیطالب علیهالسلام و مادر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، دختر پیامبر خداست.
هنگامى که مژده ولادت امام حسن علیهالسلام به گوش پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم رسید، به خانه دخترش فاطمه آمد و فرمود:
«یا اسماءهاتى ابنى؛ اى اسماء! فرزندم را بیاور».2
پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم و والدین حضرت نه تنها در نامگذارى آن کودک از خداى متعال سبقت نگرفتند که در انتظار نشستند تا اسم آن مولود مبارک را خداوند بىهمتا برگزیند. سرانجام وحى الهى نازل شد و به رسولش خبر داد که: «این نوزاد را حسن بنامید.» آنگاه رسول خدا صلىالله علیه و آله و سلم گوسفندى را قربانى کرد و موى سر آن نورسیده را تراشید و به اندازه وزن آن، نقره صدقه داد و با دستان مبارکش نوعى عطر مخلوط، به نام «خَلوق» به سر آن کودک شایسته مالید و آنگاه نافش را برید و... .3
تنها کنیه امام مجتبى علیهالسلام «ابومحمّد» است. ولى در القاب حضرت، تعابیر مختلفى ذکر شده است. مشهورترین القاب حضرتش عبارتند از: تقىّ، زکىّ، سیّد، سبط، ولىّ.4
در نقش نگین انگشترىاش نیز اختلاف است. سیرهنگاران، عبارات زیر را نقش نگین حضرت دانستهاند:
«العزّة لله وحده»؛ «العزّة لله«؛ «الله اکبر»؛ «به نستعین» و «حسبىالله».5
امام صادق علیهالسلام در این مورد مىفرماید: «ثمّ کان فى خاتم الحسن و الحسین علیهماالسلام، حسبىالله.»6
از امام رضا علیهالسلام نیز نقل شده است که فرمود: «کان نقش خاتم الحسن علیهالسلام ، العزّة لله.»7
و نیز بعضىها عبارت «لا اله الاّ الله الحقّ المبین» را نقش انگشتر امام مجتبى علیهالسلام دانستهاند.8
شکوفههاى سبز
از امام مجتبى علیهالسلام 15 فرزند بر جاى مانده است که اسامى آنها، با تفکیک مادرانشان، عبارتند از:
ـ زید، امّالحسن و امّالحسین؛ از مادرى به نام «بشیر» بنت ابىمسعود.
ـ حسن، (معروف به حسن مثّنى)؛ از مادرى به نام «خولة» بنت منصور.
ـ قاسم، عبدالله و عمر؛ از مادر کنیز.
ـ عبدالرحمن؛ از مادر کنیز.
ـ حسین، فاطمه و طلحه؛ از مادرى به نام «امّاسحاق» بنت طلحة بن عبدالله.
ـ فاطمه، رقیّه و امّسلمه؛ که مادرانشان متفاوت بوده است.(9)
براساس بیان تاریخ نگاران، فقط حسن و زید، صاحب نسل بودهاند و از سایر فرزندان امام مجتبى علیهالسلام نسلى باقى نمانده است.
سیماى شکوهمند
امام مجتبى علیهالسلام شباهت بسیارى به رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم داشت. شاید در همان روزهاى آغازین حیات مبارکش بود که پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله با نظاره جمال و کمال او فرمود: «أشبهتَ خَلقى و خُلقى10؛ تو از لحاظ آفرینش و خوى (صورت و سیرت) مانند من هستى.»
این سخن مىتواند بیانگر لیاقت، شایستگى و تربیت صحیح امام مجتبى علیهالسلام باشد. شخصیت ممتازى که بعدها مىبایست براى احراز منصب الهى «امامت» ـ که همان وراثت و خلافت پیامبر اکرم و جانشینى وصى او است ـ برگزیده شود.
ابن صبّاغ مالکى در کتاب «الفصول المهمّة» چهره شکوهمند امام مجتبى علیهالسلام را این گونه به تصویر کشیده است:
«امام ابومحمد الحسن بن على، رنگى سپید آمیخته با سرخى داشت. دیدگانش درشت و سیاه، گونههایش هموار، موى وسط سینهاش نازک، موى ریشش انبوه، پشت گوشش پر مُو، بینىاش کشیده و برّاق همچون شمشیرى از نقره، مفاصلش درشت و شانههایش از یکدیگر دور، بود.
انسانى متوسّط القامه و ملیح بود. نیکوترین صورت را داشت. با رنگ سیاه خضاب مىکرد. مویش پر چین و کوتاه، و قامتش رسا بود.»11
سیرت نیکو
روش، منش، رفتار و کردار امام مجتبى علیهالسلام نمونه روزگار بود. در یک جمعبندى کلى، مىتوان چنین نتیجه گرفت که تاریخ نویسان مهمترین برجستگىهاى اخلاقى آن حضرت را «بخشندهترین، بزرگمنشترین، با سخاوتترین، حلیمترین، زاهدترین، راستگوترین، پارساترین، عابدترین، گرامىترین، پرگذشتترین و داراى گشادهترین سینه در میان مردم» ثبت و ضبط کردهاند.
شیخ صدوق در کتاب امالى از امام صادق علیهالسلام و آن حضرت از پدرانش چنین نقل مىکند:
«امام حسن بن على بن ابیطالب علیهالسلام، در میان مردم زمان خود، عابدترین، پارساترین و گرامىترین افراد بود. چون قصد حج مىکرد، پیاده مىرفت و گاهى پاى خود را برهنه مىنمود. هیچگاه دست به کارى نمىزد مگر این که خدا را یاد مىنمود. راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت. هر گاه به در ورودى مسجدى مىرسید، سر خود را بلند کرده، عرض مىنمود: «بارالها! مهمان تو به حضورت رسیده، اى احسانگر! بنده تباهکارت به درگاهت شتافته؛ پس از زشتیهایى که مرتکب شده، به خاطر زیباییهایى که نزد تو است، در گذر؛ اى کریم!»12
زینب بنت ابىرافع روایت مىکند: فاطمه علیهاالسلام در زمانى که پدر ارجمندش بر بستر بیمارى مرگ افتاده بود، دست دو فرزندش را گرفت و خدمت پدر بزرگوارش آورد و فرمود: «اى پیامبر خدا! این دو، فرزندانت هستند؛ آیا براى آنان ارثى از خود قرار نمىدهى؟»
رسول مکرم اسلام در پاسخ دخترش فرمود: «امّا الحسن فانّ له هیبتى و سؤددى، و امّا الحسین فله جودى و شجاعتى؛13 هیبت و آقایى خود را براى «حسن» و بخشش و شجاعتم را براى «حسین» ارث قرار مىدهم.»
محمد بن اسحاق مىگوید: «پس از رسول خدا صلىالله علیه و آله هیچ کس در شرف و عزّت به رتبه حسن بن على نرسید.»14
و همو روایت مىکند: «حسن بن على را در راه حج ملاقات کردم که از مرکب خویش پیاده شد و قدم زنان حرکت کرد. در این موقع تمام کسانى که با او بودند، به او اقتدا نموده و پیاده حرکت کردند؛ حتى سعد بن ابىوقّاص را دیدم که فرود آمد و پیاده، گام زد.»15
واصل بن عطاء مىگوید: «سیماى حسن بن على، چون سیماى پیامبران و هیبت او چون هیبت پادشاهان بود.»16
فضایل خجسته
امام مجتبى علیهالسلام داراى فضایل فراوانى است که خلاصه آن را تحت سه عنوان زیر بیان مىکنیم:
1.تبار پاک
از مهمترین فضایل آن امام وارسته این است که پدرش على مرتضى، دومین شخصیت برجسته جهان اسلام و مادرش فاطمه زهرا، نخستین بانوى نمونه اسلام و نیاى ارجمندش، آخرین پیامآور خداى یکتا است. جدّه فداکارش اوّلین بانوى مسلمان، حضرت خدیجه بنت خویلد است؛ بانویى که تا پایان عمر، یار و غمگسار روزهاى غریبى پیامبر بود و با بذل و بخشش اموال خویش، روند و حرکت دین نوپاى محمدى را شتاب بیشترى داد.
جعفر بن ابیطالب، عموى شایسته و والامقام امام مجتبى و حضرت حمزه سیّدالشّهداء، عمّ پدرش حیدر کرّار است.
امام مجتبى علیهالسلام میوه شاخسار آن درختى است که ریشهاش استوار، ساقهها، شاخهها و برگهایش بهترین ساقهها، شاخهها و برگهاست.
2. آیات آسمانى
از برجستهترین فضایل امام مجتبى علیهالسلام این است که او جزو اصحاب کساء و آل عبا و از اهلبیت پیامبر صلى الله علیه و آله است؛ اهل بیتى که آیات فراوانى در شأن ایشان نازل شده است. آیه تطهیر از جمله آن آیات است:
عمر بن ابىسلمه (پسر همسر رسول خدا صلى الله علیه و آله) مىگوید: پیامبر در خانه امّسلمه حضور داشت که این آیه نازل شد: «انّما یُریدُ الله لیُذهب عنکم الرّجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً»17؛ خداوند اراده کرده است که از شما اهلبیت، پلیدى را بزداید و پاکیزگیتان بخشد.
در این هنگام حضرت، دخترش فاطمه و پسرانش حسن و حسین را فراخواند و عبائى را بر سر آنها افکند و در حالى که على پشت سر او ایستاده بود، فرمود: «اللّهمّ هؤُلاء اهلُ بیتى فَاَذْهَبْ عَنهُمُ الرّجسَ و طَهِّرْهُم تَطهیراً؛ پروردگارا! اینان اهلبیت من هستند، پس پلیدى را از آنان دور فرما و آنان را پاکیزه گردان.»
امّسلمه از آن حضرت پرسید: آیا من نیز جزو آنان هستم؟ رسول خدا صلیالله علیه و آله پاسخ داد: «تو در جایگاه خودت هستى، جایگاه تو بسیار نیکو است.»18
حضور امام مجتبى علیهالسلام در جریان «مباهله» نیز نشانه اعتبار و اهمیتى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ایشان قائل شده است. و نیز حضور آن حضرت در «بیعت رضوان» و بیعت نمودن پیامبر با او، جایگاه رفیع آن امام همام را نشان مىدهد.19
3. روایات نبوى (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
با توجه به اصالت خانوادگى و تربیت علوى و فاطمى است که رسول اکرم صلیالله علیه و آله امام مجتبى علیهالسلام و برادر بزرگوارش را با چنین جملاتى مىستاید:
«و هما خیر أهل الأرض20؛ و آن دو (حسنین) بهترین افراد روى زمین هستند.»
«و هما سیّدا شباب اهل الجنّة21؛ و آن دو سرور جوانان اهل بهشتند.»
«و هما من العترة (أهل البیت) التى لا تفترق عن القرآن الى یوم القیامة، و لن تضلّ اُمّةٌ تمسّکت بهما22؛ آن دو متعلق به خانواده عترت هستند و تا روز قیامت از قرآن جدا نمىشوند؛ در صورتى که امت به آن دو تمسک جویند، هرگز گمراه نخواهند شد.»
و در مورد امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود:
«لوکان العقل رجلاً لکان الحسن23؛ اگر عقل به شکل مردى مجسم مىشد؛ همانا حسن بود.»
لرزان از خوف خدا
امام مجتبى علیهالسلام بنده خاکسار خدا بود. در هنگام عبادت از قفس تنگ دنیا مىرهید و تا شاخساران ملکوت پر مىکشید. طعم عبادت، شهد دیگرى در کامش مىنشاند و جوهر جانش را قبضه مىکرد. همواره در انتظار فرارسیدن ساعات نماز و لحظات عبادت مىماند و چون وقت فرایض نزدیک مىشد، روح و روانش متغیر مىگشت و رنگ از رخسارش مىپرید:
«انّ الحسن بن علىّ علیهماالسلام کان اذا توضّأ اِرتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقیل له فی ذلک فقال: حقّ على کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفرّ لونه و تر تعد مفاصله24؛ همانا حسن بن على علیهماالسلام وقتى وضو مىساخت و آماده نماز مىشد؛ رنگش دگرگون مىگردید و بند بند وجودش مىلرزید. از آن حضرت از علت این حال سؤال شد؛ فرمود: سزاوار است کسى که در پیشگاه خداوند عرش مىایستد، رنگش پریده و بند بند اعضایش بلرزد.»
نشستن در محراب عبادت از خوشایندترین لحظات عمرش به حساب مىآمد. به همین جهت بهترین و زیباترین لباسهایش را بر تن مىکرد. در روایتى بیان شده که حضرت براى نماز بهترین جامههایش را پوشید؛ پرسیدند: چرا بهترین لباس خودت را پوشیدى؟ فرمود:
«انّ الله جمیلٌ یُحِبُّ الجمال؛ فَاَتَجَمَّلَ لِرَبّى وَ هُوَ یَقُولُ «خذوا زینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ»25؛ خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد. از این رو در هنگام راز و نیاز با خداى خویش، لباس زیبایم را مىپوشم. در حالى که خداوند فرموده است: هنگام مسجد رفتن، زینت خود را برگیرید.»26
در حدیثى دیگر آمده است:
«کانَ الحسن بن علىّ علیهماالسلام اذا قامَ الىَ الصلوةِ، لَبِسَ اَجْوَدَ ثِیابَهُ27؛ حسن بن على علیهماالسلام هنگام نماز بهترین جامههایش را مىپوشید.»
بر این اساس، مستحب است که در حال نماز نیکوترین لباسهاى خود را بپوشیم و ضمن معطر ساختن خویش، با رعایت نظافت و طهارت کامل، به نماز بایستیم و با خداى خویش به راز و نیاز بپردازیم.
به نماز ایستادن امام مجتبى علیهالسلام شگفت مىنماید و مطالعه روایت «لرزیدن مفصلهاى بدن آن حضرت در حین عبادت» انسان را متحیر مىسازد:
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«انّ الحسن بن علىٍّ علیهماالسلام کانَ اذا قامَ فى صلاته تَرتَعِدُ فرائصُهُ بینَ یَدَى رَبِّهِ ـ عزّوجلّ ـ و کانَ اذا ذَکَرَ الجَنَّة و النّار اضْطَرَبَ اِضْطِرابَ السَّلیم28؛ حسن بن على علیهماالسلام وقتى به نماز مىایستاد، تن مبارکش در مقابل پروردگارش مىلرزید و هرگاه که یاد بهشت و جهنم مىنمود، چون مارگزیده مضطرب و پریشان مىشد و به خود مىپیچید.»
با آن که مرکبهایى در اختیار داشت، مسافت 450کیلومترى مدینه تا مکه معظمه را زیر اشعه سوزان آفتاب حجاز و روى سنگریزههاى داغ بیابان، پیاده مىپیمود و به این شکل 25 مرتبه پیاده به زیارت کعبه شتافت تا رضایت خداى خویش را بیشتر فراهم آورد.29
خشوع امام مجتبى علیهالسلام در مقابل خداى مهربانش نیز حکایتی شیرین دارد. حضرت چنان در محراب عبادت مدهوشِ جمال و کمال حق مىشد که رنگش دگرگون شده و تنش به لرزه مىافتاد:
راوى مىگوید: «مهمان امام مجتبى علیهالسلام بودم... هنگام اداى فریضه نماز شد. امام از اتاق بیرون رفت تا وضو بگیرد؛ من نیز آماده مىشدم تا نماز بگزارم. در آستانه در اتاق، حضرت را دیدم که رنگش تغییر کرده و حالتى خاص پیدا کرده است. پرسیدم: چرا اینطور شدهاید؟ فرمود: کسى که مىخواهد به پیشگاه الهى وارد شود، مىبایست چنین دگرگون شود. و هنگامى که حضرت را در حال نماز دیدم، از شدت خضوع و خشوعش، موى بر اندامم راست شد. وقتى خوب نگاه کردم، دریافتم که حضرت در نماز و در پیشگاه خداوند متعال، مىلرزد و ذکر مىگوید.»30
حُسن ختام این بخش، روایتى است که مفضل از امام جعفرصادق علیهالسلام، از پدر بزرگوار و او از جدّش نقل نموده است که فرمود:
«أنّ الحسن بن علی بن أبىطالب کان أعبدالناس فی زمانه، و أزهدهم و أفضلهم، و کان إذا حجّ حجّ ماشیاً، و ربّما مشى حافیاً، و کان أذا ذکرالموت بکى، و اذا ذکرالقبر بکى، و اذا ذکر البعث و النشور بکى، و اذا ذکر الممرّ على الصراط بکى، و اذا ذکر العرض على الله ـ تعالى ذکره ـ شهق شهقةً یعشى علیه منها...31؛ امام حسن بنعلى بن ابىطالب علیهمالسلام در زمان خود عابدترین، زاهدترین و بهترینِ مردم بود؛ و با پاى پیاده و برهنه حج انجام مىداد؛ و هر گاه از مرگ سخن گفته مىشد، گریه مىکرد و هر گاه ذکرى از قبر به میان مىآمد، مىگریست. و زمانى که از قیامت نام برده مىشد، اشک مىریخت. و زمانى که از گذشتن پل صراط سخن به میان مىآمد؛ گریه مىکرد؛ و هنگامى که عرضه شدن (اعمال) بر خدا به میان مىآمد، از هوش مىرفت به نحوى که همه چیز از ذهن و نظرش پوشیده مىشد.»
کریمانه با مردم
امام مجتبى علیهالسلام از خیل ستارگان پرفروغ است. او به «کریم اهلبیت» شهرت دارد. رفتار کریمانه او در سینه تاریخ موج مىزند و جهانیان سرگشته درهم و دینار را به تحیر وامىدارد. در بین مردمى که در چاه دنیا خواهى سقوط کردهاند و براى دستیابى به دنیا، تن به هرنوع خوارى و ذلت مىدهند؛ مطالعه شرح بخششهاى کریمانه امام مجتبى علیهالسلام خواندنى و شنیدنى است.
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب روایت مىکند که: مردى از امام مجتبى علیهالسلام تقاضاى کمک مالى نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او داد. آنگاه فرمود: «برو باربرى بیاور تا این پولها را برایت حمل کند.» مرد، باربرى آورد، حضرت عباى سبز رنگش را به مرد سائل داد و فرمود: «این کرایه باربر است.»32
گاهى امام با دیدن انسانهاى بىپناه، خود به نیّات آنها پى مىبرد و قبل از این که چیزى بطلبند، هدایایى تقدیم مىکرد و منتظر اظهار نیاز آنها نمىنشست. روایت زیر گویاى همین مطلب است:
فردى از چادر نشینان خدمت امام مجتبى علیهالسلام شرفیاب شد. قبل از آن که اظهار نیاز کند، حضرت امر فرمود که هر چه در خزانه هست، به او بدهند. وقتى به سراغ خزانه رفتند، مبلغ بیست هزار درهم یافتند و همه را به سائل نیازمند دادند. مرد سائل که از رفتار سخاوتمندانه امام به شگفت آمده بود، عرض کرد: آقاى من! چرا به من فرصت ندادید تا نیاز خود را بیان کنم و در مدح شما سخن بگویم؟ امام در پاسخش فرمود:
«ما گروهى هستیم که بخششهایمان تازه و بىدرنگ صورت مىگیرد.»33
امام مجتبى علیهالسلام در جود و کرم از همگان سبقت گرفته بود؛ آن چنان که با بذل و بخششهاى خداپسندانه، دست از دارایىهاى خویش مىکشید و همه را در راه خشنودى خدا تقدیم مىکرد. این، در واقع بیانگر بىاعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا بود. در همین مورد نوشتهاند:
«امام مجتبى علیهالسلام در طول عمر خود، دوبار تمامِ اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرد و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»34
ابن سعد در کتاب الطبقات الکبرى علاوه بر روایت فوق مىافزاید:
«...حتى اگر دو جفت کفش یا دو جفت پاپوش داشت، یک جفت آن را براى خود برمىداشت و جفت دیگر را به نیازمندان مىرساند...»35
امام مجتبى علیهالسلام نسبت به فقیرانِ فرهنگى و فریب خوردگان جاهل نیز قلب رؤوف و دل مهربان داشت. گر چه آنها بر اثر فریب دشمنان با هتاکى و بىحرمتى با امام برخورد مىکردند؛ اما امام هیچگاه از سخنان بیهوده آنان غضبناک نمىشد و با لطف و مهربانى آنها را نوازش مىکرد و به رفع نیازهایشان همت مىگماشت. آنان نیز با دیدن برخوردهاى خاضعانه امام به حیرت مىافتادند و در اندک مدت از گفتههاى خویش ندامت مىجستند و اظهار پشیمانى مىکردند. نمونه بارز فروتنى امام با فقرزدگان فرهنگى و دین باختگان بىهویت، ملاقات با آن مرد شامى است که جریانش در متون تاریخى بیان شده است.36
چشمهسار محبت
اظهار محبتهاى پیامبر صلىالله علیه و آله و سلم به حسنین و علاقه وافر او به آن دو، قابل بیان و بررسى نیست. پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم در روایتى فرمود:
«حسن منّى و انا منهُ، احبَّ اللهُ مَن احبّهُ...37؛ حسن از من است و من از حسن؛ کسى را که من دوست دارم خدا نیز دوست دارد.»
و نیز فرمود:
«احبُّ اهل بیتى الىّ الحسن و الحسین...38؛ محبوبترین فرد از خاندانم، حسن و حسین است.»
زید بن ارقم روایت مىکند: «در مسجد، نزد رسول خدا صلىالله علیه و آله و سلم نشسته بودم. در این هنگام فاطمه همراه حسن و حسین از خانهاش خارج شد و به سوى جایگاه پدر گرامىاش شتافت و به دنبال آنان على علیهالسلام نیز سر رسید. آنگاه پیامبر صلىالله علیه و آله رو به جانب من کرده، فرمود: هر کس این چند نفر را دوست بدارد، با من دوستى نموده است و هر کس با آنان دشمنى کند، با من دشمنى ورزیده است.»39
از مجموع این روایات، که تعدادشان هم کم نیست، استفاده مىشود که محبت امام مجتبى علیهالسلام و برادر گرامىاش در قلب شفاف و نورانى پیامبر خاتم صلیالله علیه و آله و سلم موج مىزد. معمولاً رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم علاقه شدید و محبت وافر خود نسبت به آنان را در میان مردم اظهار مىنمود. گر چه نحوه ابراز فرق داشت؛ گاهى سخن شیوایى در این مورد بیان مىنمود و گاهى از منبر پایین مىآمد و آنها را مىبوسید و بعد از نوازش آن دو، بار دیگر بالاى منبر قرار مىگرفت.
افزون بر این، از رسول خدا صلىالله علیه وآله نقل شده است که در هنگام اظهار محبت به حسنین علیهماالسلام مىفرمود:«شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبان برسانند.»40
راستى! هدف رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم از علنى ساختن این اظهار محبتها چه بود؟
آیا هدف پیامبر صلیالله علیه و آله جز آماده سازى اذهان عموم، به پذیرش امامت حسنین بعد از ولایت پدر بزرگوارشان بود؟
لازم به ذکر است که محبت شدید رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم نسبت به حسنین باعث شده بود که آن حضرت براى حفظ آن دو از کید مکاران و حسد حسودان تعویذ41 زیر را تلاوت نماید:
«اُعیذُ کُما بِکَلِمات اللهِ التّامّةِ مِنْ کُلِّ شیطانٍ هامّةٍ وَ مِنْ کُلّ عینٍ لامّْةٍ؛42 شما را از شرّ هر شیطان آزار دهنده و هر چشم شومى به پناه کلمات تامّ خدایى مىبرم.»
از منظر نخبگان اهل سنت
برجستگان عرصههاى علم و تاریخ، توصیفاتى زیبا در رثاى شخصیت ملکوتى امام مجتبى علیهالسلام دارند که ذکر آنها در این نوشتار مختصر نمىگنجد ولى شایسته است که جهت نمونه به دیدگاههاى کوتاه تنى چند از اصحاب سیره و تاریخ اشاره شود:
1. جلال الدین سیوطى:
«کان الحسن رضىالله عنه له مناقب کثیرة: سیّداً، حلیماً، ذا سکینة و وقار و حشمة، جواداً ممدوحاً...43؛ حسن بن على علیهماالسلام داراى امتیازات و فضایل انسانى فراوان بود؛ او شخصیتى بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخى، بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.»
و نیز مىنویسد:
«سبط رسول الله و ریحانته و آخر الخلفاء بنصّه... و هو خامس أهل الکساء...»44
2. ابن عساکر شافعى:
«هو سبط رسول الله و ریحانته و أحد سیّدَى شباب أهل الجنّة....»45
3. سبط ابن جوزى:
«کان من کبار الأجواد، و له الخاطر الوقّاد، و کان رسول الله صلیالله علیه و آله و سلم یحبّه حبّاً شدیداً.»46
4. ابن اثیر:
«و هو سیّد شباب أهل الجنّة، و ریحانة النّبى صلیالله علیه و آله و سلم و شبیهه، سمّاه النّبىّ الحسن ... و هو خامس أهل الکساء.»47
5. ابونعیم اصفهانى:
«عن الامام حسن المجتبى علیهالسلام: سیّد الشباب، و المصلح بین الأرقاب و الأحباب، شبه رسول صلىالله علیه و آله و سلم و حبیبه، سلیل الهدى، و حلیف أهل التقى، خامس أهل الکساء، و ابن سیّدة النّساء، الحسن بن على بن ابىطالب رضىالله عنهما.»48
منبع: http://www.bashgah.net
افسانه ازدواج ها و طلاق های امام حسن (ع)
نویسنده: محمد جواد طبسی
یکی از موضوعات ساختگی، که برخی از مورّخان اسلامی، آگاهانه یا نا آگاهانه به نقل آن پرداختهاند، موضوع ازدواجها و طلاقهای متعدد حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام است. بسیار جای تأسف است که اینان بدون بررسی صحّت و یا عدم صحّت این گونه قضایا، آنها را در کتابهای خود آوردهاند.
همین کوتاهیها موجب شد دشمنان اسلام و اهل بیت علیهمالسلام برای انتقام گرفتن از اسلام، روی همین موضوع ساختگی، سخت پافشاری نموده و توهین و جسارتها را از حد بگذرانند. وظیفه خود دیدیم در برابر هتّاکیهای نویسندگان مغرض، مانند «اکرم البستانی»، به بررسی این موضوع از جنبه تاریخی بپردازیم.
امام حسن علیهالسلام و تهمت طلاق
برخی از مورّخان نوشتهاند که امام حسن مجتبی علیهالسلام پی در پی ازدواج میکرد و طلاق میداد. و این کار آن قدر تکرار شد که امیرمؤمنان علیهالسلام به مردم کوفه فرمود: ای اهل کوفه! دخترانتان را به عقد حسن در نیاورید؛ چرا که او فردی طلاق دهنده است. مردی از طایفه هَمْدان گفت: ما به او دختر میدهیم؛ اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، طلاق دهد. 1
این سخن، تهمتی بیش نیست و از واقعیت به دور است؛ چرا که اوّلاً: این روایات هرگز با شأن و منزلت و مقام امام حسن مجتبی علیهالسلام سازگار نیست. ثانیاً: بیشتر این نقلهای تاریخی از سه مورّخ نقل شده است که آن سه نیز کتابهای خود را زیر سایه دولتهای غاصب بنیعباس به رشته تحریر درآوردهاند. ثالثاً: این تهمت از سوی منصور عباسی برای خنثی سازی شورش حسنیها طرح ریزی شده است.
ما نخست به نقل روایات و نقلهای تاریخی پیرامون این مسئله میپردازیم و سپس پاسخ آنها را میآوریم.
روایات پیرامون ازدواجهای مکرّر امام حسن مجتبی علیهالسلام سه دسته هستند:
دسته اوّل
در این دسته از روایات فقط به نهی از ازدواج و علت آن اشاره شده است.
1. برقی در کتاب محاسن از حضرت صادق علیهالسلام روایت کرده که مردی خدمت امیرمؤمنان علیهالسلام آمد و عرض کرد: آمدهام با تو درباره دخترم مشورت کنم؛ چرا که فرزندانت: حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به خواستگاری او آمدهاند. امام فرمود: «المستشار مؤتمن؛ بدان که حسن، همسران خویش را طلاق میدهد، دخترت را به ازدواج حسین درآور که برای دخترت بهتر است.”2
2. کلینی به سند خود از عبداللّه بن سنان نقل کرده: امام صادق علیهالسلام فرمود: روزی امیرمؤمنان علیهالسلام بر فراز منبر، مردم کوفه را مخاطب قرار داده، فرمود: به فرزندم حسن زن ندهید که او مردی است طلاق دهنده. پس مردی از طایفه هَمْدان گفت: آری! به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او درمیآوریم؛ چرا که او فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرمؤمنان علیهالسلام است؛ پس اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، آنها را طلاق دهد. 3
دسته دوم
در این دسته از روایتها امیرمؤمنان علیهالسلام از ازدواجها و طلاقهای مکرّر امام حسن مجتبی علیهالسلام سخت اظهار نگرانی کرده است.
1. بلاذری از ابی صالح نقل کرده که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: آن قدر حسن علیهالسلام زن گرفت و طلاق داد که ترسیدم دشمنی دیگران را در پیداشته باشد. 4
2. سیوطی از علی علیهالسلام نقل کرده: حسن علیهالسلام ازدواج میکرد و طلاق میداد، به طوری که بیم داشتم از قبایل و طوایف عداوت و دشمنی به ما برسد. 5
3. ابوطالب مکّی مینویسد: علی علیهالسلام از ازدواجهای امام حسن علیهالسلام دلتنگ میشد و در سخنرانی خود میفرمود: فرزندم حسن، زنان خویش را طلاق میدهد؛ به او زن ندهید. 6
4. مجلسی از محمد بن عطیه نقل میکند: امیرمؤمنان علیهالسلام از طلاق زنان توسط امام حسن علیهالسلام دلتنگ میشد و از خانوادههای آنها شرم و حیا میکرد و میفرمود: حسن بسیار طلاق میدهد؛ به او زن ندهید. 7
دسته سوم
در دسته سوم به تعداد زنها اشاره شده است؛ و ابن حجر، ابوطالب مکی، ابوالحسن مدائنی، کلینی، کفعمی، بلخی و ابن شهرآشوب به نقل آن پرداختهاند و تعداد زنان امام حسن علیهالسلام را چنین گفتهاند:
1. کفعمی: شصت و چهار. 8
2. ابوالحسن مدائنی: هفتاد. 9
3. ابن حجر: نود. 10
4. کلینی: پنجاه. 11
5. بلخی: دویست. 12
6. ابوطالب مکی: دویست و پنجاه. 13
7. برخی نیز آوردهاند که وی سیصد زن داشته است. 14
8. همچنین نقل شده که تعداد زنهای امام به چهار صد زن رسیده است. 15
پاسخ ما
الف ـ تنافی این روایات با شخصیت امام
چنانچه گفته شد، این کار با شأن و مقام امام حسن مجتبی علیهالسلام هرگز سازگار نیست؛ زیرا چهرهای که قرآن و سنت و سایر معصومین علیهمالسلام از امام حسن علیهالسلام ترسیم کردهاند، با روایاتی که نقل شده، قابل جمع نیست. قرآن در شأن و منزلت امام حسن علیهالسلام و سایر اهلبیت علیهمالسلام آیه «تطهیر»16 و آیه «مودّت»17 را نازل فرموده است.
پیامبر درباره امام حسن علیهالسلام میفرماید: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.”18 همچنین رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مورد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمود: «هرکس این دو را دوست داشته باشد، من دوستش دارم و کسی را که من دوست دارم، خدا نیز او را دوست خواهد داشت و کسی که خدا او را دوست داشته باشد، در بهشتهای پر نعمت وارد خواهد کرد.”19
ابن کثیر دمشقی مینویسد: امیرمؤمنان علیهالسلام فرزند خود امام حسن علیهالسلام را بسیار احترام و تعظیم میکرد. 20
امام حسین علیهالسلام به خاطر احترام و عظمتی که برای برادرش، امام حسن علیهالسلام قائل بود، هرگز در حضورش سخن نمیگفت. 21 در حین طواف، مردم برای اظهار ارادت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام آن چنان به یکدیگر فشار میآوردند که گاه ممکن بود به زیر دست و پا بروند. 22
گاهی امام حسن علیهالسلام بر در خانه مینشست، در چنین لحظاتی رفت و آمد مردم به جهت هیبتی که او داشت، قطع میشد. 23
در حالات معنوی امام حسن علیهالسلام آوردهاند: به هنگام وضو، رخسارش دگرگون میشد و در پاسخ پرسش کنندگان میفرمود: «حقّ علی کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش ان یصفر لونه و یرتعد فرائصه24؛ شایسته است کسی که در برابر پروردگار میایستد، رنگش زرد گردد و لرزه بر اندامش بیفتد.”
حال سؤال ما این است:
1. آن امام معصومی که برای حضور در برابر خالق یکتا، آن چنان لرزه بر اندامش میافتد، چگونه حاضر میشود خدا را به وسیله چهار صد مرتبه طلاق دادن ـ که مبغوضترین عمل حلال در نزد خداوند شمرده میشود ـ از خود برنجاند؟
2. روایات بر فرض صحّت، در زمانی صادر شده است که امیرمؤمنان علیهالسلام در کوفه بودهاند، که اگر تعداد روزهای حضور آن حضرت را در کوفه با حذف روزهای جنگ جمل، صفین و نهروان و پیامدهای آن حساب کنیم، به یقین دروغ بودن این اتهام آشکار خواهد شد؛ چرا که آن فرصت بسیار کم و پردردسر گنجایش چنین مدعایی را نداشته است. اگر زمان هریک از ازدواجها تا طلاق را در نظر بگیرید و اینکه بیشتر از چهار زن دائم، جایز نبوده و نیز لحاظ شرایط فقهی طلاق دادن، خود به دروغ بودن این روایات گواهی خواهید داد.
3. آیا نهی امام علی علیهالسلام ، نهی از منکر بود یا نهی از حلال؟ در هر دو صورت، هیچ کدام درست نیست؛ زیرا به شهادت آیه «تطهیر»، هرگز فعل قبیح و منکر از امام معصوم مشاهده نمیشود تا مورد نهی قرار گیرد. نهی از حلال هم نمیتواند باشد؛ زیرا در کدام شریعت از حلال نهی شده که در اسلام چنین باشد؟!
4. آیا نهی امیرمؤمنان علیهالسلام با مقدمه بوده یا بدون مقدمه؟ اگر بدون مقدمه و یادآوری بوده، که چنین سخنی با مقام والای امیرمؤمنان علیهالسلام سازگار نیست که آن حضرت بدون یادآوری قبلی، آبروی فرزند خود را بریزد! و اگر پس از یادآوری بوده، ولی امام حسن علیهالسلام زیربار نرفته، میگوییم این هم با شخصیت والای امام حسن مجتبی علیهالسلام سازگار نبوده است که این گونه پدر و امام خویش را در تنگنا و مشکل قرار دهد.
5. آیا باور میکنید امام حسن مجتبی علیهالسلام با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگی پدر خویش را فراهم آورد تا جایی که حضرت دلتنگ شده و از خانوادهها شرم و حیا کند، و یا از بیم دشمنی طوایف و قبایل کوفه نسبت به آنها رنج برد؟!
طبق نقل ابن عساکر، از سوید بن غفله نقل شده: یکی از همسران امام حسن علیهالسلام که از طایفه خشعم بود؛ پس از شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام و بیعت با امام حسن علیهالسلام به ایشان تبریک گفت. امام به وی فرمود: تو خوشحالی و شماتت خود را به کشته شدن امیرمؤمنان علیهالسلام اظهار کردی. من تو را سه طلاقه کردم. آن زن گفت: به خدا سوگند! قصد من این نبود. و پس از پایان عدهاش از خانه امام خارج شد.
امام مبلغ باقی مانده از مهرش را به اضافه بیست هزار درهم برایش فرستاد. آن زن گفت: متاع کمی است که از دوستی جدا شده به من میرسد. وقتی که سخن آن زن را به امام گفتند، حضرت گریه کرد و فرمود: اگر نبود که از پدرم، از جدّم شنیدهام که میفرمود: «کسی که همسر خود را سه طلاقه دهد، تا آن زن شوهر دیگری انتخاب نکند، بر شوهر اوّل حلال نمیگردد؛ مراجعت میکردم.”25
دلیل نخست :
بر مجهول و ساختگی بودن این روایت، این است که امام حسن علیهالسلام بدون هیچ مقدمهای و بدون آن که کوچکترین توجهی به قصد و هدف زن داشته باشد، برآشفته و همسر خویش را به خاطر تهنیتی، طلاق میدهد؛ که این حرکت، از یک انسان غیر معصوم بعید است، چه رسد به امام معصوم.
ثانیاً:
از نظر فقه اهل بیت، طلاق باید در حضور دو شاهد عادل صورت گیرد؛ در حالی که هیچ یک از این مسائل رعایت نشده؛ حال چگونه امام کاری بر خلاف نظر خویش انجام داده است.
ثالثاً:
اگر طلاق به خاطر اظهار دشمنی و شماتت بوده، به چه علت برای او بیست هزار درهم اضافه بر مهر خویش میفرستد؟
و رابعاً :
اینکه طبق این نقل، امام در یک مجلس همسر خویش را سه طلاقه کرده است؛ در حالی که این طلاق نه فقط در مذهب اهلبیت علیهمالسلام ، بلکه در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ابوبکر و دو سال پس از خلافت عمر نیز، یک طلاق به حساب میآمد. 26
با این بیان، امام میتوانسته پس از طلاق برگردد، چون طلاق اوّل بود و پس از طلاق اول، زن مطلقه رجعیه است و مرد در حال عدّه میتواند به زن خود رجوع کند. همچنین حضرت پس از پایان عدّه نیز میتوانست بدون آن که زن شوهر دیگری کند، او را به عقد خویش در آورد.
آری! فرمایش رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مربوط به زمانی است که سه مرتبه طلاق صورت گرفته و مرد پس از آن رجوع کرده باشد. اینجا است که زن میباید شوهر دیگری انتخاب کند. از آنجا که متن روایت ابن عساکر از اضطراب کامل برخوردار است، دیگر نیازی به بررسی سندی ندارد.
ب ـ بررسی اسناد
1. بیشتر مورّخان این نقل تاریخی را یا بدون سند آوردهاند و یا آن را به ابوالحسن مدائنی و محمد بن عمر واقدی و ابوطالب مکّی رساندهاند که در هردو صورت، دارای اشکال است. مثلاً ابن عساکر مینویسد: وروی محمد بن سیرین... 27؛ میرخواند شافعی آورده است: نقل است که... 28؛ سیوطی میگوید: کان الحسن یتزوج... 29 ابوطالب مکّی مینویسد: انّه تزوّج... 30؛ سبط بن الجوزی آورده است: و فی روایة انّه تزوّج... 31؛ ابوالحسن مدائنی آورده است: کان الحسن کثیرالتزویج. 32
تمامی این نقلها، مرسل است و به آنانی که به این سه مورّخ اعتماد کردهاند، باید گفت: این سه مورّخ نیز این جریان را بدون سند نقل کردهاند. چنانچه از مدائنی و مکّی نقل کردیم. بدین جهت میگوییم داستان تعداد زنان امام حسن علیهالسلام و ماجرای طلاق آنها، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است.
2. بسیاری، این سه مورّخ را ضعیف شمرده و ردّ کردهاند. از میان آنها میتوان به ذهبی،33، عسقلانی34، ابن الجوزی35، عماد حنبلی36، رازی37، ابن الاثیر جزری38، زرکلی39، علامه امینی40، سیدمحسن امین41، هاشم معروف الحسنی42 و... اشاره کرد.
3. هریک از این سه مورّخ از مشایخی روایت نقل کردهاند که یا جزو هواداران بنیامیه بودهاند و یا ضعیف و مجهول هستند. مثلاً مدائنی از عوانه نقل میکند، در حالی که عوانه به نفع بنیامیه جعل حدیث میکرده43 و برخی از مشایخ او همانند جعفر بن هلال44، عاصم بن سلیمان احول45 و ابن عثمان46، ضعیف یا مجهول هستند. طبق گفته یحیی بن معین: حدیث واقدی از مدنیها، از شیوخ مجهول برخوردار است. 47
هاشم معروف الحسنی مینویسد: مدائنی، معاصر عباسیها و از جمله کسانی است که متهم به دروغگویی و جعل حدیث است.
در «میزان الاعتدال» ذهبی آمده است: مسلم در صحیح خود از نقل روایت از وی خود داری کرده و ابن عدی او را ضعیف دانسته و اصمعی به او گفته: به خدا سوگند که چیزی از اسلام در تو نمانده است... صاحب «لسان المیزان» گفته است: او از غلامان عبدالرحمن بن سمرة بن حبیب اموی بوده است. به علاوه بیشتر روایات او از نوع مراسیل است.
اینها همه گواه بر آن است که روایت هفتاد همسر را ـ که جز مدائنی کسی آن را نقل نکرده ـ از جعلیات قدرتمندان و دشمنان علویها است... 48
اما روایت کلینی که در دسته اوّل آمده، در سندش حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعة دیده میشوند، که واقفی هستند. 49
علامه حلّی درباره حمید بن زیاد میگوید: در نزد من، زمانی روایت او مورد قبول است که معارضی نداشته باشد. 50
علامه مجلسی ضمن مؤثق شمردن حدیث، چنین توجیه کرده است که: شاید غرض امام از این سخن، استعلام حال آنها یعنی مراتب ایمانشان بوده است؛ نه اینکه فرزند خویش را که معصوم و تأیید شده از سوی پروردگار بود، مورد نکوهش قرار داده باشد. 51
اما با توجه به واقفی بودن برخی از راویان و فرمایش علامه حلی ـ که روایت او در صورتی که معارضی نداشته باشد، مورد قبول است ـ به نظر میرسد که این روایت حجّیتی ندارد؛ اگرچه علامه مجلسی به توجیه آن برخاسته است.
و اما روایت کافی از ابن ابیالعلاء که در دسته سوم قرار گرفته است؛ علامه مجلسی این حدیث را مجهول میداند. 52
پاسخ ما به روایت برقی در محاسن نیز، این است که: اگرچه خود احمد بن ابیعبداللّه برقی توثیق شده، اما وی بیشترِ روایات را از ضُعفا نقل کرده است. 53
پایهگذار شبهه
دلائل و شواهد موجود به خوبی نشان میدهد که تا پیش از منصور عباسی چنین افترایی در کتابها نبوده است و این منصور بود که برای خنثی سازی شورشهای علوی و حرکتهای ضدّ حکومتی نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام این تهمت و شبهه را علیه امام پایهگذاری کرد.
وی که از این شورشها سخت به وحشت افتاده بود، برای رفع نگرانی خود، هیچ حربهای را بهتر از لکهدار کردن چهره پاک و معصوم امام حسن علیهالسلام ندید. وی پس از دستگیری عبداللّه بن حسن که علیه ظلم و جور قیام کرده بود، در برابر بسیاری از مردم به سخنرانی پرداخت و علیبن ابیطالب و امام حسن علیهماالسلام و همه فرزندان ابیطالب را مورد دشنام و افترا و ناسزاگویی قرار داد و از جمله گفت: به خدایی که جز او نیست، فرزندان ابیطالب را در خلافت تنها گذاردیم و هیچ کاری به کارشان نداشتیم؛ در آغاز علی بن ابیطالب بدان پرداخت... و پس از وی، حسن بن علی برخاست... معاویه با نیرنگ به او وعده داد تا ولیعهدش کند، بدین ترتیب او را برکنار ساخت و همه چیزِ وی را گرفت. حسن بن علی نیز همه کارها را به معاویه واگذارد و به زنان روی آورد؛ او امروز با یکی ازدواج میکرد و فردا دیگری را طلاق میداد و همچنان بدین کار مشغول بود تا اینکه در بسترش مرد... 54
استاد، هاشم معروف در ردّ این تهمت ناجوانمردانه مینویسد: و اما روایت هفتاد و نود و از این قبیل روایاتی که او را زن باره توصیف میکنند و اینکه پدرش میگفت: به فرزندم حسن زن ندهید که او زن باره است؛ این روایات آن چنان که از اسنادشان بر میآید، منبعی جز مدائنی و امثال دروغگوی او ندارد. مدائنی و واقدی و دیگر مورّخان پیشین، تاریخ را در سایه حکومتهایی نوشتهاند که با اهلبیت علیهمالسلام سر دشمنی داشتند، و از هر وسیلهای برای خدشهدار کردن واقعیتهای آنها و ضربه زدن به ایشان فروگذار نمیکردند. حکام دولت عباسی نیز در تعصّب و پلیدی نیّت، دست کمی از اسلاف اموی خود نداشتند. عباسیها در جعل احادیث علیه «علویها» با امویها هم دست بودند، به ویژه نسبت به حسنیها کینه خاصّی میورزیدند، چون بیشتر آنهایی که علیه ستم سر به شورش برمیداشتند؛ از فرزندان و نوادگان امام حسن علیهالسلام بودند. 55
واقعیت چیست؟
آنچه که تاکنون گفته شد، پاسخ به اتهاماتی بود که درباره ازدواجها و طلاقهای متعدد امام حسن علیهالسلام طرح ریزی شده بود.
واقعیت این است که امام در طول عمر، بیشتر از هشت یا ده56 همسر نداشته که تعدادی از این همسران کنیز بودهاند. داشتن این تعداد همسر در آن زمان برای قاطبه مردم، امری طبیعی بوده است؛ بلکه برخی تعداد همسرانشان بیش از این بوده، در حالی که کسی متعرض آنان نشده است. حال چه شد که در بین این مردم، فقط امام حسن علیهالسلام مورد حملات بیشرمانه دشمنان قرار گرفت؟ آیا نمیشود حدس زد این رقم بسیار بزرگ، نشانه ساختگی بودن این احادیث است؟
چرا ابوطالب مکّی که تعداد زنهای امام حسن علیهالسلام را به 250 میرساند، جز چند نفر از آنها نام نمیبرد؟ چرا مورخّان که به تبعیت از ابوالحسن مدائنی و واقدی و مکّی تعداد زنان امام را بیش از هشت تن ذکر کردهاند، بیشترین آماری که برای فرزندان امام دادهاند، بیش از سی و یک فرزند نیست؟57
اینک از ابوطالب مکّی باید پرسید: اگر امام چهارصد همسر داشته پس چرا بیش از سی و یک فرزند نداشت؟ آیا همه آن زنان عقیم و نازا بودند؟ آیا امام رغبتی به فرزند نداشت و یا از پرداخت نفقه و هزینه زندگی و تأمین معاش آنها عاجز بوده است؟
پینوشتها:
1. کافی، ج 6، ص 56.
2. محاسن برقی، ج 2، ص 601؛ منتخب التواریخ، ص 190.
3. کافی، ج 6، ص 56؛ بحارالانوار، ج 44، ص 172.
4. انساب الاشراف، ج 3، ص 25.
5. تاریخ الخلفاء، ص 191.
6. و کان علی (علیه السّلام) یضجر من ذلک فکان یقول فی خطبته ان الحسن مطلاق فلاتنکحوه (بحارالانوار، ج 44، ص 169.)
7. همان، ص ؟
8. چهارده معصوم (زندگانی امام حسن (علیه السّلام))، ص 553.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
10. الصواعق المحرقه، ص 139.
11. کافی، ج 6، ص 56.
12. البدء و التاریخ، ج 5، ص 74.
13. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 30.
14. همان.
15. چهارده معصوم، ص 553، به نقل از قوت القلوب.
16. الصواعق المحرقه، ص 143؛ سنن بیهقی، ج 2، ص 149.
17. الدرالمنثور، ج 7،ص 7.
18. الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة، (مستدرک حاکم، ج 3، ص 167؛ مسند احمد، ج 3، ص 2.)
19. من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه أدخله جنات النعیم... (اخبار اصبهان، ج 1، ص 56.)
20. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
21. مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 401.
22. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
23. الامام المجتبی (علیه السّلام)، ص 10.
24. همان، ص 86.
25. تاریخ دمشق، (حیاة الامام الحسن (علیه السّلام))، ص 154.
26. نیل الاوطار، ج 6، ص 230؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 320.
27. تاریخ دمشق، (ترجمه امام حسن (علیه السّلام))، ص 155.
28. روضةالصفا، ج 3، ص 20.
29. تاریخ الخلفاء، ص 191.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 169.
31. تذکرةالخواص، ص 121.
32. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
33. میزان الاعتدال، ج 3، ص 107.
34. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
35. المنتظم، ج 7، ص 189.
36. شذرات الذهب، ج 3، ص 120.
37. الجرح والتعدیل، ج 4، ص 21.
38. الکامل فیالتاریخ، ج 9، ص 44.
39. الأعلام، ج 7، ص 160.
40. الغدیر، ج 5، ص 290.
41. اعیان الشیعه، ج 46، ص 172.
42. سیرةالائمة الاثنی عشر، ج 1، ص 620.
43. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
44. میزان الاعتدال، ج 1، ص 430.
45. همان، ج 4، ص 350.
46. همان، ج 6، ص 198.
47. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 348.
48. زندگی دوازده امام، ج 1، ص 604.
49. جامع الرواة، ج 1، ص 225 و 284.
50. الخلاصة، ص ؟
51. مرآةالعقول، ج 21، ص 96.
52. همان.
53. الخلاصة، ص ؟
54. سیرةالائمة الاثنی عشر، ج 1، ص 618.
55. زندگی دوازده امام، ج 1، ص 602.
56. صلح الحسن (علیه السّلام)، ص 25.
57. بین مورّخین اختلاف است، از هفت فرزند گفته شده تا سی و یک فرزند. رجوع شود به البدء و التاریخ، ج 5، ص 74؛ الفصول المهمه، ص 166؛ بحارالانوار، ج 44، ص 168؛ کشف الغمه، ج 2، ص 152؛ اعلام الوری، ص 213؛ ناسخ التواریخ، جلد امام حسن (علیه السّلام)، ص 270؛ تذکرة الخواص، ص 212؛ نورالابصار، ص 136؛ ذخائرالعقبی، ص 143؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 228.
منبع:http://www.bashgah.net - برگرفته از : فصل نامه کوثر / شماره 53
امام حسن (ع) ؛ اسوه حسن و کرامت
نویسنده: جواد سحرخیز
امام حسن مجتبی (علیه السّلام) نخستین مظهر و نشانه کوثر، پانزدهم رمضان سال سوم هجری در دامان پاک فاطمه اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصه گیتی نهاد و پرورش یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها)عنایت کرد. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بلا فاصله پس از ولادتش، او را در آغوش گرفت و در گوش چپش اقامه گفت. این نوزاد را برخلاف آنکه در جاهلیت سابقه نداشت «حسن» و کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست القاب ایشان سبط، سید، زکی، و از همه معروفتر «مجتبی» است.
امام حسن (علیه السّلام) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارایی اش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت. هر که او را می دید، به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او آمیزش داشت، بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی که سخن یا خطبه او را می شنید، به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد.
امام حسن (علیه السّلام)، به شهادت تاریخ در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود. ایشان در جنگ جمل در رکاب پدر خود امیر مومنان (علیه السّلام) در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی (علیه السّلام) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد. در جنگ صفین نیزدر بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (علیه السّلام) برای جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمی بر عهده داشت.
ایشان هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی داد و علناً از اعمال ضد اسلامی معاویه انتقاد می کرد و سوابق زشت و ننگین او را بی پروا فاش می ساخت. مناظرات و احتجاجهای مهیج و کوبنده حضرت مجتبی (علیه السّلام) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معناست.
حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) حتی پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، پس از ورود معاویه به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه های صلح خود و امتیازهای خاندان علی (علیه السّلام) را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه، با اشاره به نقاط ضعف معاویه، با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.
هنگامی که واقعه ضربت خوردن مولای متقیان علی (علیه السّلام) در مسجد کوفه پیش آمد،علی (علیه السّلام) امام حسن (علیه السّلام) را با این سخنان اینگونه وصی خود قرار داد: «پسرم!پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی» و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: «پسرم!رسول خدا دستور داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم. همچنانکه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور کرده که به تو فرمان دهم در آخرین لحظات زندگی ات، آنها را به برادرت حسین بدهی». امام حسن (علیه السّلام) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علی (علیه السّلام) با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثنای بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص) چنین گفت: «همانا دراین شب آن چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید» و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوششهایی که علی (علیه السّلام) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهایی که در جنگها نصیب وی شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا درهنگام مرگ تنها هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال، که می خواست با آن خدمتکاری برای اهل و عیال خود تهیه کند. در این موقع، در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبیدا... بن عباس به پاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام بیعت کردند، و این روز، همان روز وفات پدرش، یعنی روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود. مردم کوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن علی بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتاری پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود. پس از بیعت مردم، به ایراد خطبه ای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص) که یکی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت.
پیشوای دوم شیعیان، نه تنها از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت، مقامی برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامی آن حضرت آرام بخش دلهای دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیری از در خانه آن حضرت دست خالی برنمی گشت. هیچ آزرده دلی شرح پریشانی خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او نهاده می شد. گاه پیش از آنکه مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیه السّلام)روایت کرده که آن حضرت فرمود: حسن بن علی (علیه السّلام)عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بود، و چنان بود که وقتی حج به جای می آورد، پیاده به حج می رفت و گاهی نیز پای برهنه راه می رفت.
و چنان بود که وقتی یاد مرگ می کرد می گریست، و چون یاد قبر می کرد می گریست، و چون از قیامت و بعث و نشور یاد می کرد می گریست، و چون متذکر عبور و گذشت از صراط در قیامت می شد می گریست. و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می افتاد، فریادی می زد و روی زمین می افتاد... و چون به نماز می ایستاد، بندهای بدنش می لرزید، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده می شد مضطرب و نگران می شد و از خدای تعالی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم را درخواست می کرد و هر گاه در وقت خواندن قرآن به جمله «یا ایها الذین آمنوا» می رسید می گفت: «لبیک اللهم لبیک...»
و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می دید به ذکر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بیان از همه کس فصیحتر بود.
«سیوطی» در تاریخ خود می نویسد: «حسن بن علی» دارای امتیازهای اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود، او شخصیتی بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخی و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.
در تاریخ ابن عساکر از شخصی به نام مدرک بن زیاد روایت شده است که می گوید: ما در باغهای ابن عباس بودیم که امام حسن و امام حسین (علیه السّلام)و پسران عباس وارد شدند و مقداری در آن باغها گردش کردند، سپس در کنار یکی از جوی های آن نشستند، آنگاه امام حسن (علیه السّلام)فرمود: ای مدرک آیا غذایی داری؟عرض کردم: آری، و به دنبال آن قرص نانی با قدری نمک و دو شاخه سبزی نزد آن حضرت بردم، و امام (علیه السّلام)آن را خورده و فرمود: ای مدرک چه غذای خوبی!
پس از آن غذایی در نهایت خوبی آوردند، و امام (علیه السّلام)متوجه مدرک شده و به او دستور داد غلامان را جمع کند و آن غذا را نزد آنها بگذارد. مدرک غلامان را جمع آوری کرد و آنها از آن غذا خوردند، ولی امام (علیه السّلام)چیزی از آن نخورد. مدرک عرض کرد: چرا از غذا نمی خورید؟ امام (علیه السّلام)فرمود: «من همان غذا را بیشتر دوست دارم.»
امام (علیه السّلام) تمامی توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانی پرافتخار آن حضرت، بخشش بی سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بی نظیر ثبت کرده اند که در تاریخچه زندگانی هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی خورد و نشانه دیگری از عظمت نفس و بی اعتنایی آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیاست. چنانچه نوشته اند: «حضرت مجتبی (علیه السّلام) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را برای خود نگه داشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»
امام حسن (علیه السّلام) هیچ گاه سائلی را رد نکرد و در برابر درخواست او «نه» نگفت، و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است که هیچ گاه سائلی را رد نمی کنید؟ پاسخ داد: من سائل درگاه خدا و راغب در پیشگاه اویم، و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلی را رد کنم، و خداوند مرا به عادتی وابسته کرده، که نعمتهای خود را بر من فرو ریزد، و من نیز نعمتش را به مردم بدهم، و ترس آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از من دریغ دارد.
ابن کثیر از علمای اهل سنت نیز در «البدایة و النهایة» روایت می کند که امام (علیه السّلام)غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمه ای از آن می خورد و لقمه دیگری را به سگی که آنجا بود، می دهد. امام (علیه السّلام)که آن منظره را دید بدو فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد: «من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم!»
امام (علیه السّلام) به وی فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم!سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می کرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرد و آن باغ را نیز به او بخشید!
ابراهیم بیهقی، یکی دیگر از دانشمندان اهل سنت، در کتاب «المحاسن و المساوی» روایت کرده که مردی نزد امام حسن (علیه السّلام) آمده و اظهار نیازی کرد. امام (علیه السّلام) به وی فرمود: برو و حاجت خود را در نامه ای بنویس و برای ما بفرست. ما حاجتت را برمی آوریم!. آن مرد رفت و حاجت خود را در نامه ای نوشته برای امام (علیه السّلام)ارسال داشت، و آن حضرت دو برابر آنچه را خواسته بود به او عنایت فرمود. شخصی که در آنجا نشسته بود، عرض کرد: «به راستی چه پربرکت بود این نامه برای این مرد ای پسر رسول خدا!»
امام (علیه السّلام) فرمود: «برکت او زیادتر بود که ما را شایسته این کار خیر و بذل و بخشش قرار داد. مگر ندانسته ای که بخشش و خیر واقعی آن است که بدون سؤال و درخواست باشد، و اما آنچه را پس از درخواست بدهی که آن را در برابر آبرویش پرداخته ای!
شیخ صدوق (ره) در کتاب امالی به سندش از امام رضا (علیه السّلام)روایت کرده که فرمود: چون هنگام وفات امام حسن (علیه السّلام) رسید، گریست!به آن حضرت عرض شد: چگونه می گریی با اینکه مقام شما نسبت به رسول خدا (ص) آن گونه است؟ و رسول خدا (ص)درباره شما آن سخنان را فرمود؟ و بیست مرتبه پیاده حج به جای آورده ای؟ و سه بار مال خود را با خدا تقسیم کرده ای؟
امام (علیه السّلام) درپاسخ فرمود: «من به دو جهت می گریم؛ یکی برای دهشت از روز قیامت و دیگری برای فراق دوستان!» و در روایت دیگری از طریق اهل سنت آمده که چون برادرش حسین (علیه السّلام)سبب گریه آن حضرت را پرسید، در پاسخ فرمود: برادر جان بی تابی من نیست جز برای آنکه در چیزی درآیم که همانندش را ندیده و داخل نشده ام، و خلقی از خلقهای خدا را می بینم که همانندشان را ندیده ام.
این اشعار را نیز ابن آشوب و دیگران در بی اعتباری دنیا و زهد در آن از آن حضرت روایت کرده اند:
بگو بدانکه رحل اقامت به سرای ناپایدار افکنده، زمان کوچ نزدیک شد، با دوستان وداع کن.
آنها که دیدار کردی و همدمشان بودی همگی در گورها به خاک تبدیل شدند.
ای لذت طلبان دنیای ناپایدار، به راستی که جای گزیدن در سایه ناپایدار حماقت است.
به راستی که یک تکه نان عادی مرا سیر کند، و یک شربت آب معمولی مرا کفایت کند.
و یک قطعه از پارچه نازک در زمان حیات مرا بپوشاند و اگر مردم نیز برای کفنم کفایت کند.
منابع :
-1زندگانی امام حسن مجتبی علیه السّلام، سیدهاشم رسولی محلاتی
2- بحار الانوار، ج 43
3- خصال صدوق،" باب الثلاثة. "
منبع: http://www.bashgah.net
تنهاترین سردار
نویسنده : سوسن جوادیه
در آن صبح زیبا وقتی که آفتاب از لابه لای کوه ها و صخره ها و نخلستان ها عبور کرد و بر فراز آن خانه رسید ـ خانه ای که مرکز تمامی خلقت بود ـ دانست که از برای محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقصد خلقت از آغوش علی (علیه السّلام) و دامان فاطمه (سلام الله علیها) غنچه ای نو شکفته رسیده است .
آفتاب دسته ای از زیباترین شعاع هایش را چیده شده در سبدی از نسیم با طراوت امید و آرزو از لابه لای ملائک که بر گرداگرد آن خانه طواف می کردند گذراند و بر درگه آن خانه نشاند و تقدیم آن غنچه آسمانی کرد. آفتاب جبرئیل را دید که فرود می آمد تا نام آسمانی آن غنچه را بر قلب محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشاند :
« حسن » چه نیکو نامی ! اینک تمامی خوبان از ابتدای تاریخ چشم به حسن (علیه السّلام) دوخته بودند. بشارت این چهارمین تن از آل عبا را نیز همه انبیا و اوصیا از ابتدا داده اند.
در روایتی از امام علی بن الحسین (علیه السّلام) آمده است :
« ... چون آدم اشباح ما را در عرش دید پرسید : پروردگارا این اشباح چیست »
خداوند فرمود : « ای آدم این ها شبح های بهترین مخلوقات و آفریده های من هستند .»
ای آدم ! این محمد است و منم حمید محمود در هر کار که کنم برای او نامی از نام های خود را اشتقاق کردم .
این علی است و منم علی عظیم اشتقاق کردم برای او نامی از نام های خود.
و این فاطمه است و منم فاطر و از نو پدید آورنده آسمان و زمین و فاطمه جدا کننده دشمنان من است از رحمت من در روز قیامت و فاطمه جدا کننده دوستان من است از هر عیب و بدی پس برای او نامی از نام های خود را مشتق نمودم .
و اینان حسن و حسین اند و منم محسن و مجمل پس از نام خود برای آن دو نامهایشان را مشتق کردم پس اینان برگزیدگان از میان خلایق من هستند و گرامی ترین بندگان من می باشند. به واسطه ایشان طاعات را قبول می کنم و به سبب ایشان گناهان را می بخشم و به خاطر ایشان عقاب می کنم و به واسطه ایشان ثواب می دهم .
پس ای آدم ! به ایشان متوسل شو به سوی من و اگر گرفتاری برای تو پدید آید ایشان را در درگاه من شفیع گردان که من به خودم قسم خورده ام قسم حقی که هیچ امیدواری به ایشان را ناامید نگردانم و هیچ سائلی را که با شفاعت اینان درخواست کند رد ننمایم » (1).
چشمان زمان که وسعت دیدش از ابتدای تاریخ گسترده بود و تحقق وعده های الهی را یکی پس از دیگری دیده بود اینک قدم های امام حسن (علیه السلام) را دنبال کرد او آینه ای بود که نور محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) را باز می تاباند. کرامتش صداقتش شرافتش نجابتش علمش حلمش ... همان کرامت و شرافت و صداقت و نجابت و علم و حلم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود.
روایت شده که حضرت دوبار و طبق روایتی سه بار اموال خود را بین فقرا تقسیم نمود و بیست و پنج مرتبه پیاده به حج رفت .
و نیز آمده روزی کنیزی شاخه گلی برای امام حسن (علیه السّلام) هدیه آورد امام حسن (علیه السّلام) به او فرمود : تو در راه خدا آزادی .
به ایشان عرض شد : آیا به جهت یک شاخه گل او را آزاد نمودی
امام فرمود : خداوند متعال ما را چنین تربیت نموده است آنجا که می فرماید : هرگاه به شما تحیت گفته شد پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.
پس نیکوتر از هدیه آن دختر آزادی او در راه خدا بود(2)
وقتی که جسم علی (علیه السّلام) را در محراب عبادت پرپر کردند زمان آهی کشید آهی از ژرفای سینه اش و نگران چشم بر حسن (علیه السّلام) دوخت . دیگر نه « سلمانی » بود و نه « میثم » و نه « مقداد » و گرداگرد حسن (علیه السّلام) پر از ناجوانمردی پر از دنیاپرستی و کوردلی . آن قدر امام زمانشان ـآن یادگار مقصود خلقت او که تمامی آفرینش بر شانه هایش تکیه زده بودـ را تنها گذاشتند و به دنبال هوس های تو خالی دویدند تالله
در آن هنگام که جانشین بر حق پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مولی الموحدین امیرالمومنین علی (علیه السّلام) شهد شهادت نوشیده و در جوار رحمت پروردگار جای گرفته بود و لاجرم پرچم ولایت از جانب خداوند بر دوش فرزند ارشد آن حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) قرار می گرفت آورده اند که عبدالله ابن عباس برخاست و گفت : ای گروه مردم ! این فرزند پیامبر شماست و وصی امام شماست با او بیعت کنید.
در ادامه آمده مردم نیز برخاستند و در حالی که می گفتند او چه بسیار نزد ما محبوب است و حق او بر ما واجب می باشد و ... به سوی آن حضرت شتافته و بیعت کردند.
پس امام حسن مجتبی (علیه السّلام) با بیان این شرط که شما باید تسلیم من باشید و با هر کس که من صلح می کنم شما نیز صلح کرده و با هر کس من جنگیدم شما نیز جنگ کنید با آن مردم بیعت نمود.
لیک دشمن غدار این خاندان ـ معاویه ـ چشم طمع به مقام و جایگاهی که خداوند تنها برای اینان مخصوص داشته بود دوخته و با مکر و فریب و زر و تزویر سعی در سست نمودن پایه های خلافت داشت .
هنگامه آزمایشی عجیب پدید آمده بود مردمی که کرامت ها و فضیلت های مولای خویش را به چشم دیده و میثاق یاری و پشتیبانی او را از یاد نبرده بودند اکنون در معرض وسوسه کیسه های زری قرار می گرفتند که معاویه برای خریدن این پیمان ها و نادیده گرفتن آن کرامت ها پیش کش می کرد و آنچه برق فریبنده این زرها و طعم اشتها برانگیز آسایش دنیا با دل ها می کرد دیدنی بود.
نوشته اند که آن روزها معاویه لشکری گران تجهیز نموده و به نبرد با آن بزرگوار گسیل داشت . پس امام (علیه السّلام) بر منبر رفته و مردم را از اقدام معاویه آگاه نموده و از آنان طلب یاری کرد. از میان انبوه جمعیت جوابی برنخاست . پس یکی از اصحاب روی به آنان نمود و ندا در داد که : ای مردم ! چه بد گروهی هستید شما. این امام شما فرزند پیامبر شماست که شما را به جهاد با دشمن خداوند فرا می خواند آیا چنین ساکت نشسته و پاسخ نمی گویید
کجا رفتند شجاعان شما آیا از غضب الهی نمی ترسید و از ننگ و عار پروا ندارید
همهمه ای در میان جمعیت در گرفت و سرها از شرم فرو افتاد. ناگزیر برخاسته و اظهار آمادگی نمودند.
امام حسن (علیه السّلام) فرمودند : اگر راست می گویند به سوی لشگرگاه من در « نخیله » رفته و منتظر آمدنم باشند.
اگر چه من می دانم که شما به من وفا نخواهید کرد کما اینکه به کسی که بهتر از من بود وفا نکردید چگونه بر گفته های شما اعتماد کنم حال آنکه دیدم با پدرم چه کردید.
سرانجام زمان معهود فرا رسید. امام به سوی لشگرگاه حرکت نمود چون به آنجا رسید جز اندکی بقیه مردان عهد پیمان شکسته و به وعده گاه نیامده بودند لاجرم امام (علیه السّلام) همین تعداد را به فرماندهی مردی به نام « حکم » به سراغ معاویه فرستاد تا راه را بر او ببندند.
چون این لشکر به شهر « انبار » رسید پیکی از معاویه به سراغ « حکم » آمد و گفت معاویه برای تو پانصد هزار درهم پول فرستاده و نیز وعده نمود که حکومت یکی از ولایات شام را نیز به تو بسپارد. پس دعوت معاویه را اجابت نما. آن مرد امام خویش را به کیسه های زر معاویه فروخت و همراه دوستان و خویشاوندانش به او ملحق گشت .
امام چون عهد شکنی سردار لشکر خویش را دیدند فرمودند : من می دانستم که به وفای شما اعتمادی نیست زیرا همه شما بنده دنیایید لیکن با این همه یکی دیگر از شما را به فرماندهی روانه می سازم و یقین دارم که او نیز خیانت خواهد نمود.
پس این بار مردی از بنی مراد را انتخاب نمود و او را پند و اندرز داده و عهد و پیمان اکید بست که او دیگر مکر و غدر پیشه نکند لیکن چون به شهر « انبار » رسید پیک معاویه با پنج هزار درهم و وعده حکومت به سراغش رفته و او را فریفت .
اکنون دیگر صحنه های امتحان یکی پس از دیگری پشت سر نهاده و دست های نفاق و کفر و شرک یک به یک رو شده بود وقت آن رسیده بود که امام خطبه ای دیگر ایراد نماید.
« ...هان ای مردم ! آنچه شما برای اجتماع مسلمانان بد می دانید بهتر است از آنچه می پسندید و صلاح خود را در آن می دانید پس امروز مخالفت ننموده و رای مرا رد نکنید . »
آیا به یاد دارید بعد از آن خطبه مردم با مولا و مقتدا و امام زمان خود چه کردند
منافقان نقاب از چهره برداشته و شمشیر عداوت را از رو بستند. آنها با فریاد « هر آینه این مرد به خدا کافر شده » به خیمه امام حمله برده هر آنچه بود غارت نموده سجاده حضرت را از زیر پای ایشان کشیده و ردای را از دوش حضرت ربودند. حضرت بر اسب سوار شده راه مدائن پیش گرفت . خوارج بار دیگر فریاد زدند.
« ای حسن کافر شدی همانگونه که پدرت کافر شد » سپس با خنجر مسموم به او هجوم آورده زخمی عمیق و کشنده بر ران آن حضرت ایجاد نمودند و خواستند که ایشان را با همان وضع و حال به معاویه بسپارند لیکن یاران حضرت او را نجات داده و به مدائن بردند . (3)
و آن روز مردم چه امتحان عجیبی را پشت سر نهادند. چگونه در آن بازار پر زرق و برق فریب و خیانت در یک سو آخرت و سعادت ابدی و در سوی دیگر آسایش طلبی و دنیا دوستی را میان دو کفه تراز و نهادند.
چگونه در تلاطم وسوسه ها و جوشش احساسات دنیا طلبانه پای تجارتی حیرت انگیز حاضر شده و معامله ای چنین دشوار و سنگین را به انجام رسانیدند و اینگونه امام زمان خویش را فروختند.
امامی را که محور خلقت به شمار آمده و عصاره هستی بود. امامی که او را همراه برادر بر زانوی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیده بودند در حالی که می فرمود : « این دو فرزندم امامند خواه بپاخیزند خواه بر جای نشینند » .
همان امامی را که مصداق « بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا » (بولایت شما خداوند دستوارات دین را به ما آموخت ) بود.
و « بموالاتکم تقبل الطاعه المفترضه » (به قبول ولایت شما اعمال واجبات ما مورد پذیرش قبول می گیرد) است
همان امامی که خداوند با آیه « اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم » اطاعتش را همپایه اطاعت از خود و رسولش قرار داد.
اما ما چطور ! ما با امام خویش معامله کرده ایم !
آری همین ما که آن یگانه پیشوای زمان آخرین منار تابناک هدایت را در تلاطم امواج زندگی به جریان فراموشی سپرده ایم .
ما که در مسیر روزمره زندگی هیچگونه جایگاهی برای مولایمان در نظر نگرفته و نقش و اهمیتی برای او قایل نگشته ایم .
ما که کسب و کار و شغل و مقام و مدرک و رتبه و تعاملات زندگی اجتماعی آنچنان در تارو پود خود اسیرمان ساخته که حضور روشن او را در چند قدمی خود حس نمی کنیم .
ما که هیچگونه وظیفه ای در مورد او برای خود سراغ نداریم .
ما که میثاق ها و پیمان های محکم پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در غدیرخم و سفارش های موکد آن حضرت در حدیث ثقلین را پشت سرافکنده و مدت هاست که دست تمسک و توسل خود را از آستان مقدس او ترک گفته ایم .
پی نوشت :
1 ـ حیات القلوب ج 1
2 ـ بحارالانوار ج 43 ص 343
3 ـ منتهی الامال ص 273
منبع:سایت مرکز اسلامی واشنگتن /س