فخرقم
آگاهى به فرهنگ و روش زندگى پرافتخار خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل على (علیه السلام) و پناهندگى معنوى و عملى به این پناهگاه مطمئن و استوار، یکى از اصیل ترین راه هاى شناخت اسلام ناب و بهره مندى از آن است، چرا که تنها از سرچشمه زلال اسلام آب نوشیده اند و تبلورى از مکتب حیات بخش پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. در این میان آگاهى به زندگى حضرت معصومه (سلام الله علیها) که گلى درخشان از گلستان خاندان نبوت است، فرهنگى پربار و سازنده است که موجب هدایت و رشد بیشتر شده و ما را در مسیر ترقیات معنوى، مددکارى نیرومند در سطح عالى خواهد بود.هر کسى که تشنه معرفت است و در جست وجوى درستى، فداکارى و راستى، لحظه اى قرار ندارد، گریزى از زانو زدن در پیشگاه این فرزانگان پاک سرشت ندارد تا درس چگونه زیستن را براى رسیدن به مقام قرب الهى و فناى در محبت حق از آن سروران آموخته و به روش ایشان عمل نماید.
ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
آن حضرت در روز اول ماه ذیقعده سال 173 هجرى قمرى در مدینه چشم به جهان گشود. آغاز ماه ذیقعده براى حضرت رضا (علیه السلام) و دودمان نبوت، پیام آور شادى مخصوص و پایان یک انتظار عمیق و استثنایى است. زیرا حضرت نجمه (سلام الله علیها) فرزندى جز حضرت رضا (علیه السلام) نداشت و مدت ها پس از حضرت رضا (علیه السلام) صاحب فرزندى نشد. زیرا حضرت رضا (علیه السلام) در سال 148 هـ.ق متولد شد ولى حضرت معصومه (سلام الله علیها) در سال 173 یعنى با 25 سال فاصله با توجه به این که امام صادق (علیه السلام) به ولادت چنین بانویى، بشارت داده بود. بنابراین پس از آن که حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) ایده به جهان گشوده، آن روز براى حضرت نجمه (سلام الله علیها) و حضرت رضا (علیه السلام) روز شادى و سرور وصف ناپذیر و روز مهمى از ایام الله بود. به راستى توصیف عظمت هلهله و غریو شادى از دودمان رسالت را به خاطر این که امام رضا (علیه السلام) داراى خواهرى شده بود که سال ها قبل در خبرهاى غیبى به وجود او مژده داده شده بود، نمى توان ترسیم کرد، چرا که فروغى از کوثر و گلى تابناک از گلشن آل محمد (علیه السلام) چشم به جهان گشوده بود و جهان ملکوت و معنى را صفاى دیگرى بخشیده بود.دیرى نپایید که در همان سنین کودکى، حضرت معصومه (سلام الله علیها) مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون و در شهر بغداد شدند، لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش على بن موسى الرضا (علیه السلام) بزرگ شدند، در سال 200 هـ . ق در پى اصرار و تهدید مامون عباسى سفر تبعیدگونه حضرت رضا (علیه السلام) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند. یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (سلام الله علیها) به شوق دیدار برادر به همراه عده اى از برادران و برادرزاده ها به طرف خراسان حرکت نمودند و در هر شهر و محلى از طرف مردم مورد استقبال واقع مى شدند. اینجا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب (سلام الله علیها) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامى شان را به مردم مومن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهل بیت (علیه السلام) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى فرمودند، بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید، عده اى از مخالفین اهل بیت که از پشتیبانى مامورین حکومت برخوردار بودند، سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند. در نتیجه تقریبا همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت معصومه (سلام الله علیها) را نیز مسموم نمودند. به هر حال یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مریض شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نموده و سوال فرمودند: از این شهر (ساوه) تا قم چند فرسخ راه است؟ جواب دادند، ده فرسخ. فرمود مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود، شهر قم مرکز شیعیان ما مى باشد. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند، در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان اشعرى زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید، و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدودا روز 23 ربیع الاول سال 201 هـ . ق حضرت وارد شهر مقدس قم شدند.آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود، زندگى نمودند و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بودند.هم اکنون محل عبادت آن حضرت حجره اى است در مدرسه بیت النور که محل ارادتمندان آن حضرت است.
وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها)
سرانجام آن بزرگوار یادگار اهل بیت (علیه السلام) در روز دهم یا دوازدهم ربیع الثانى سال 201 هـ . ق پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر بزرگوارش روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند. مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محلى به نام «باغ بابلان» که قبرستان خانوادگى «اشعریون» بود، تشییع نمودند، همین که قبر مهیا شد، خاندان اشعرى در این که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد، دچار مشکل شدند که ناگاه دو سوارى که نقاب به چهره داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز بر آن پیکر پاک یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را به او داد تا در دل خاک نهان سازد. آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند. سپس موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که پس از سال ها حضرت زینب (سلام الله علیها) دختر امام جواد (علیه السلام) اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام، قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهل بیت (علیه السلام) و دارالشفاى دل سوختگان عاشق ولایت و امامت شد.
فضایل و مناقب حضرت معصومه (سلام الله علیها)
شرافت خانوادگى: او بنت رسول الله و بنت ولى الله و دخت ولى الله و عمه ولى الله است و این امر خود سرچشمه سایر فضایل و کمالات معنوى و روحانى آن بزرگوار است.
عالمه و محدثه اهل بیت (علیه السلام) یکى از والاترین عناوینى است که نشان دهنده بلندى مرتبه علم و آشنایى کریمه اهل بیت (علیه السلام) با معارف بلند اسلام و مکتب حیاتبخش تشیع است و به آن استناد مى نمایند چرا که آن حضرت جز از افراد مورد وثوق و اطمینان حدیث نقل نمى کند.او معصومه است: فاطمه معصومه که خود پرورش یافته مکتب ائمه طاهرین(علیه السلام) و یادگار صاحبان آیه تطهیر است، نمونه عالى اى از طهارت و پاکى است، به حدى که خاص و عام او را به عنوان معصومه لقب داده اند، چنانچه حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «من زار المعصومه بقم کمى زارانى» کسى که فاطمه معصومه را در قم زیارت کند، مثل آن است که مرا زیارت کرده باشد.
از جمله کسانى که به شفیعه بودنش در روایات و آثار دینى تصریح شده است، فاطمه معصومه (سلام الله علیها) است.امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: به شفاعت او همه شیعیانم، وارد بهشت خواهند شد.
فضیلت زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) در روایات:
1ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود: براى خدا حرمى است و آن مکه است و براى رسول خدا (ص) حرمى است و آن مدینه است و براى امیرالمومنین (علیه السلام) حرمى است و آن کوفه است و براى ما حرمى است و آن شهر قم است و به زودى زنى از فرزندان من در آنجا دفن خواهد شد که نامش «فاطمه» است، هر کس او را زیارت کند بهشت بر او واجب خواهد شد.
2ـ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: کسى که فاطمه معصومه را زیارت کند، در حالى که معرفت به حق او داشته باشد، پاداش او بهشت است.
3ـ امام جواد (علیه السلام) فرمود: کسى که قبر عمه ام را در قم زیارت کند، سزاوار بهشت است.
جلال و جبروت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
حضرت آیت الله مرعشى نجفى (ره) به طلاب مى فرمود: علت آمدنم به قم این بود که پدرم آسیدمحمود مرعشى نجفى (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امیر (علیه السلام) بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند، شبى (در حال مکاشفه) حضرت را دیده بود که به ایشان مى فرماید: سیدمحمود چه مى خواهى؟ عرض مى کند: من مى خواهم بدانم قبر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) کجاست تا آن را زیارت کنم، حضرت فرموده بود من که نمى توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را معلوم کنم. پدرم عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به فاطمه معصومه (سلام الله علیها) عنایت فرموده است. هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) برود.آیت الله مرعشى (ره) مى فرمودند: پدرم مرا سفارش مى کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم، اما تو به زیارت آن حضرت برو، لذا من به خاطر همین سفارش براى زیارت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و ثامن الائمه (علیه السلام) آمدم و به اصرار موسس حوزه علمیه قم، حضرت آیت الله حائرى در قم ماندگار شدم.
آیت الله مرعشى (ره) در آن زمان مى فرمودند: «شصت سال است که هر روز من اول زائر حضرتم.
توجه و توسل علما به حضرت معصومه (سلام الله علیها)
احترام به مقدسات مذهبى و تجلیل و بزرگداشت آن مقدسات، از امور بسیار مهم اسلامى است که بزرگان و علماى دین اهمیت بسیار مى دادند. نقل شده شاه عربستان وقتى به ایران آمد و هدایایى براى حضرت آیت الله بروجردى (ره) فرستاد، ایشان در میان آن هدایا، چند قرآن و مقدارى از پرده کعبه را پذیرفت و بقیه را رد کرد. در ضمن شاه عربستان تقاضاى ملاقات با آقاى بروجردى کرده بود، این تقاضا توسط سفیر عربستان به ایشان ابلاغ شد ولى آقاى بروجردى این تقاضا را رد کرد، وقتى که از علت این امر سوال شد گفت این شخص (شاه عربستان) اگر به قم بیاید (به خاطر این که وهابى است، به زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) نمى رود) و اگر به زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) نرود به مقام ارجمند حضرت معصومه (سلام الله علیها) توهین خواهد شد و من به هیچ وجه چنین امرى را نمى پذیرم و تحمل نمى کنم.
احترام متواضعانه و عمیق رهبر کبیر انقلاب اسلامى و رهبر معظم انقلاب از حضرت معصومه (سلام الله علیها) و مقدسات دین نیز شاهدى دیگر بر این مطلب است. امام خمینى (ره) آن بزرگ مرد الهى کنار مرقد مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) مى آمد و با کمال تواضع و خضوع ضریح را مى بوسید.
حضرت امام خمینى (ره) در یکى از قصاید خود تحت عنوان «مدیحه نورین نیرین» فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و فاطمه معصومه (سلام الله علیها) پس از چند شعر مى گوید:
نور خدا در رسول اکرم پیدا
کرد تجلى ز وى به حیدر صفدر
وز وى تابان شد، به حضرت زهرا
اینک ظاهر زدخت موسى جعفر
آبروى ممکنات جمله از این نور
گرنبرى باطل آمدند سراسر
دختر چون این دو از مشیمه قدرت
نامد و ناید دگر هماره مقدر
آن یک امواج علم را شده مبدا
وین یک اخواج حلم را شده مصور
آن یک بر فرق انبیاء شده تارک
وین یک در ملک کبریایى مشعه
لم یلدم بسته لب وگرنه بگفتم
دخت خدایند این دو نور مطهر
آن یک بر ملک لایزالى، تارک
وین یک بر عرش کبریایى افسر
آن یک خاک مدینه کرده مزین
صفحه قم را نموده این یک انور
خاک قم این کرده از شرافت، خبت
آب مدینه نموده آن یک، کوثر
عرصه قم غیرت بهشت برین است
بلکه بهشتش یساولى است برابر
زیبد اگر خاک قم به عرش کند، فخر
شاید گر لوح را بیابد همسر
خاکى عجب خاک، آبروى خلایق
ملجاء بر مسلم و پناه به کافر
منبع:روزنامه جوان
برخی موضوعات ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام. « جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید »
دیرزمانی است که جوانان کشورهای اسلامی، که از تابش وحی و زلالمعارف ناب الهی بهره میبرند، باشیوههای گوناگون و متنوع دشمندر راهزنی فکر و فرهنگ رو به رویند.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورتآشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفافواداشت.
امروز دشمن به خوبی دریافته است که ما جوانان با ویژگیهاییهمانند آرمان خواهی، عدالتطلبی، عشق به باورهای آسمانی و علاقهبه رهبران مذهبی، لشکرهایی به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهای آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانهبا نمایش آداب و رسوم و شیوههای زندگانی آنان، کوشش حساب شدهدر کنار زدن چهرههای مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیهذلت و خواری در بیگانه ساختن ما با الگوهای شایسته فرهنگ اسلامیو ارائه الگوهای ساخته شده از آن سوی مرزها به عنوان معجزهآفرینان خوشبختی و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دستیکایک ما را از دستان پرمحبت اسوههای صداقتپیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزههای نابدینی تهی گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهی وسخنان قدسی پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایی گرانسنگ، دلهایآگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محلپذیرش آفتاب هدایت میگرداند.
در این بخش از گفتگوی خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگی ساز اسوهای ارزشمند و الگویی کم نظیر میسپاریم و برایامروز و فردای حوادث ارمغانهایی پربها نصیب خود میسازیم.
الگوی شایسته
ما جوانان به دنبال الگویی هستیم که نخست همسن و سالمان باشدو همانند ما در توفان جوانی بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحرانهای اجتماعی سیاسی و حتی اقتصادی درگیر شده باشد تا بهخوبی او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانی، روش برخورداو با دیگران، چگونگی سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردی و بیباکی وی برای خود سرمشق بگیریم و او را نمونهای تمام عیار برایامروز و فردای زندگی خود بدانیم.
دفتر زندگانی چنین الگویی را، که برخی هجده ساله و پارهایسالهایی بیشتر دانستهاند، میگشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفاتو ارزشهای چشمگیر او مینگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفتههای گفتنیاش که همگی برایمان مشعلیفروزان خواهد بود، دل میسپاریم.
او یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری (1) به دنیای پر غوغای حیاتپاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وی را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایی راه روشن رستگاری را از عمقجان بیابد. دیری نپایید که در هفتمین روز تولد وی، بنا به سنتپسندیده دینی، سرش را تراشیدند و هم وزن موهای زیبایش، بهمستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.
آشفتگی اوضاع سیاسی و آتش افروزی حاکمان ستمگر آن عصر بدانحد بود که نام «علی» جرمی نابخشودنی حساب میشد و برزبانراندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وی، که به خوبی میدانستنام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است،نام کودک را «علی» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفاتبردریای وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشتخود را باامواج پاک و زلال غیرت دینی و شخصیت مذهبی رو به رو ببینند. درپی آن، لقب «اکبر» نیز برای او انتخاب کرد تا «علی اکبر»که به عنوان پسر نخستخانواده استبا دیگر فرزندان، که نامآنان نیز علی خواهد بود، تفاوت یابد. (2)
پدر علی که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوههایشیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ میکردو رفتاری که شایسته نوباوگی و کودکی فرزند بود، انجام میداد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظهای از شرایط روحی روانی کودکدلبند خویش دور نماند. (3)
همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوههای زندگی و احترام بیشتر به او میآموخت تا خصیتخود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی تواءم بااحترام بهکار میبرد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند و درفردای حیات خود، راست قامت و قوی دل از حقوق محرومان دفاعکرده، در برابر ستم ستمکاران بی تفاوت یا مایوس نباشد.
به سوی مدرسه علی که هفتساله شد، به تمرینهای فکری و آموزشهای دینیپرداخت و با مراقبتهای صحیح سنجیده پدر، بنیانهای اعتقادی درروان او و شیوههای رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت. (4)
روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندشگمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همهبذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (5)
دوران نوجوانی علی به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینههای رشد و شکوفایی معنوی و عقلانی در وجود وی فراهممیگردید.
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوهجوانان را به سوی خود جلب میکرد. آنچه در این فراز از داستاناو گفته میشود، نکتههایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدنتاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تاملبیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی صفات جد خود را میدانست، از اینرو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر میکرد و خود را بدان صفات میآراست. به هنگامجوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی بهخلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستیداشت. در زندگی آسانگیر، ملایم و خوشخو بود، نگاهش کوتاه مینمودو به روی کسی خیره نمیشد. بیشتر اوقات بر زمین چشم میدوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلباناحترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست میکرد، با آنان همسفرهمیشد و با دستخود دردهانشان غذا میگذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچحاکمی هراس نداشت.
هرگز عیبجویی نمیکرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری میکرد. تمامی انسانها را بندگان خدا میدانست و از تحقیرآنان خود داری میورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشهاو بود. بخشنده بود و آنچه به دست میآورد، به دیگران بویژهنیازمندان انفاق میکرد. هرگاه کسی هدیهای به او تقدیم میکرد،با گشاده رویی میپذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوتمیکرد، میپذیرفت. به عیادت بیماران میرفت، هرچند خانه بیمار دردور افتادهترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر میشدو هیچ یار از دست رفتهای را تنها نمیگذاشت.
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبتبود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفتخویش قرار میداد. امور دنیوی واضطرابهای مادی او را متزلزل نمیساخت.
زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمیشد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایستهداشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهرهمند میشدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کستوقع و انتظاری نداشت.
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوهدشمن هرگز او را بیمناک نمیساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان میشتافت و دربرابر ظالمان میایستاد تا حق را به صاحبش برنمیگردانید، آرامنمیگرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی میداد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بیخبری باز میداشت.
به پاکیزگی و آراستگی علاقهای وافر داشت و این صفت از دورانکودکی در او دیده میشد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدناهتمام میورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان میدانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنانرفتار میکرد.
آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیدهاند،چهره وی را این گونه ترسیم کردهاند:
قیافهاش بسیار با ابهتبود و چون ماه تابان میدرخشید. بهزیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژههایی پرموداشت، گونههایش هموار و کم گوشتبود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده مینمود. از سینه تا نافخط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانهاش پهن بود.
سرشانههایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساقکه زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه میرفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود میآید یااز روی سنگی به نشیب میرود. چون به طرف کسی بر میگشتبا تمامبدن بر میگشت. دیدهاش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا بهآسمان.
بینیاش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن میتافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود. (6)
پارهای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشتهاند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانستهاند.
... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی میتوان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی مینمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او میتراوید. از این رو، امامحسین(ع) او را شبیهترین مردم حتی نسبتبه خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسولخدا(ص) معرفی میکرد. (7)
آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرتآشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن میگشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را میشنیدند.
گاهی که اباعبدالله(ع)برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ میشد، بهعلی میفرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهرهبرم. (8)
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعتبی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه میشد، نگاه تحسینآمیز همگان را به دنبال داشت.
در ساحل فرات
علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت میانداخت. هنگامی که با 25 سوار بهساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحابامام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاوری و بیباکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام میکرد.
قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصههای نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصتنداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان میدهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتابوجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمههای دانش و دانایی از اعماقوجودش میجوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب بهسخن میگشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن میگفت.
از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت میکرد،به عنوان «محدث» شناخته شد.
افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرتعلی اکبر(ع) دیده میشد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبهای برتر از دیگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهرهمند باشیم، گاه توان تحملسختیها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست میدهیم و سنگینیناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را میرباید.
علی اکبر در چنین صحنههای سخت و طاقتسوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر میکرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئنبود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمیانگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگنداریم. (9)
این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمتبه علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتریهایشاعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف میکردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانانبردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگرانسزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشتسیرت که نام و نان خود را در تملق مییافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنیهاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.» (10)
شایستهترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسیناست که جدش رسول خدا(ص)است وجاهتبنیهاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزونتر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (11)
پی نوشت ها:
1- علی الاکبر الامام الحسین(ع)، علی محمد علی دخیل، ص 7.
2- معالی السبطین، ج 1، ص 206.
3- برای آشنایی بیشتر با چگونگی این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج 2، ص 233.
4- مسائل الخلاف، ج 1، ص 93.
5- لؤلؤ و مرجان، ص 44 و 45، راز خوشبختی، ص 189.
6- تاریخ یعقوبی، ج 1 ص 513 و 514، فرسان الهیجاء، ص 293 و 294.
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360.
8- مصائب امام حسین(ع)، ص 108.
9- ابصار العین فی انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص 21.
10- مقاتل الطالبیین( فارسی)، ص 78، وسیلة الدارین فی انصار الحسین(ع)، ص 285 و 286.
11- شاعر معاصر، حبیب چایچیان( حسان)
نویسنده: احمد لقائی
منبع : سایت راسخون