زندگانی کریم اهل بیت (ع)
تهیه و تنظیم : ملیحه اسلامیان
منبع : راسخون
ولادت امام حسن (ع)
در پانزدهمین شب از ماه مبارک رمضان ، خانه ی رسالت پس از انتظار طولانی به استقبال مولود محبوب خود می شتافت ، درست همان گونه که گلی با طراوت و شاداب ، پس از مدتی تشنگی از یک قطره ی زلال و گوارای شبنم استقبال می کند .
نوزاد به نیای خویش ، یعنی رسول بزرگ اسلام ، بسیار شباهت داشت ، اما وی به هنگام تولد این نوزاد حضور نداشت تا مژده ولادت را به آن حضرت
برسانند .
پیامبر (ص) به سفری رفته بود و به زودی به مدینه مراجعت می کرد .
خانواده با اشتیاقی وافر چشم به راه بازگشت پیامبر (ص) بود و هیچ یک از آداب و رسوم تولد را برگزار نکرده بودند تا آنکه پیامبر (ص) از مسافرت بازگشت و بنابر عادت همیشگی خویش ، نخست به سوی خانه فاطمه (س) رهسپار شد .چون مژده تولد کودک را به پیامبر رساندند ، سروری زاید الوصف آن حضرت را فرا گرفت و خواستار دیدن کودک شد . چون کودک مرا در آغوش گرفت ، بویید و بوسید و در گوش هایش اقامه و اذان گفت و پس از آنکه از پوشاندن جامه زرد به کودک نهی کرد دستور داد تا خرقه ای سپید بیاورند و کودک را در آن بپیچند .
پیامبر (ص)منتظر بود تا ببیند آیا از آسمان خبر تازه ای درباره ی این کودک فرود می آید یا نه ؟ وحی نازل شد و خطاب به آن حضرت گفته شد : نام فرزند هارون ، جانشین موسی (ع)، شبّر بوده و علی نیز نسبت به تو به منزله ی هارون است نسبت به موسی ، پس این کودک را «حسن » نامگذاری کن که حسن در عربی مترادف شبّر است .
در شخصیت امام حسن (ع) نشانه های مادرش هویدا بود و بدین ترتیب خود منعکس کننده ی صفات پدر بزرگوار آن حضرت یعنی پیامبر (ص) بود . از این رو امام حسن (ع) بیشتر از آنکه شبیه امام علی (ع) باشد به پیامبر (ص) شباهت بسیار داشت و بدین خاطر بارها پیامبر (ص) خود نیز فرموده بود :«حسن از من و حسین از علی است » (1)
فضایل حسنین در قرآن :
در قرآن کریم آیات بسیاری است که طبق روایات عدیده ای که در کتب تفسیر نقل شده در شأن خاندان رسول خدا (ص) و حسنین (ع) نازل گشته است .در اینجا داستان مباهله را به اجمال از نظر شما می گذرانیم .
مدینه ی طیبه در سال نهم ، هر روز شاهد ورود هیئت یا هیئتهای جدیدی بود . از جمله ی این هیئتها ، یکی هم هیئت نصارای نجران بود . به دنبال نامه ای که رسول خدا (ص) برای کشیش بزرگ ایشان نوشت و او را به اسلام دعوت فرمود .آنها به مدینه آمدند تا از نزدیک آن حضرت را دیده و درباره ی وی تحقیق کنند . اینان پس از ورود به مدینه ، گفتگویی با رسول خدا (ص) کرده و محاجه ای با آن حضرت انجام دادند . اما حاضر به پذیرش اسلام ویا پرداخت جزیه نشده و به گفتار خود اصرار می ورزیدند . رسول خدا (ص) که چنان دید ،طبق دستور خدای تعالی که درسوره ی آل عمران ( ضمن آیه ی 16 ) آمده است ، آنها را به «مباهله » دعوت کرد که ترجمه ی آیه چنین است :«و هر که با وجود این علم و دانشی که به تو داده شده (درباره ی عیسی ) با تو محاجه کند ، بگو بیایید تا بخوانیم ، پسرانمان را و شما پسرانتان را ، ما زنانمان را و شما نیز زنانتان را ، و ما خود را و شما نیز خودتان را ، سپس مباهله کنیم و لعنت و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم ».
اخطب خوارزم در مناقب خود از ابن عباس و حسن و شعبی و سّدی روایت کرده که گفته اند :
رسول خدا (ص)درحالی که علی (ع)درپیش روی او و حسن در طرف راست آن حضرت و دستش در دست رسول خدا (ص) بود ، و حسین در طرف چپ ، و فاطمه (س)پشت سر آن حضرت بودند بیرون آمد ، سپس فرمود :
«بیایید که اینان پسران ما ، یعنی حسن و حسین ، اینان اند نفوس ما یعنی علی (ع) و خود آن حضرت ، و اینان اند زنان ما یعنی فاطمه (س) . گویند این گفتار را که شنیدند ، خود راپشت ستونها و برخی پشت سر همدیگر مخفی کردند ، از ترس آنکه آنها را به مباهله دعوت کند . سپس پیش آمده و در برابر آن حضرت زانو زده گفتند : از ما در گذر اباالقاسم .رسول خدا (ص) نیز از آنها درگذشت و با پرداخت سالی دو هزار حله با آنها مصالحه کرد .
و از این نمونه آیات می توان به آیه ی تطهیر آیه ی مودت ، آیات سوره ی « هل أتی » اشاره کرد .
و به روایاتی چون :از رسول اکرم : «جبرئیل به نزد من آمد و مرا مژده داد که حسن و حسین آقای جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان برتر از آنهاست »و در بعضی این گونه است که فرمود :«هر که دوست دارد آقای جوانان اهل بهشت را بنگرد ، به حسن و حسین بنگرد » (2)
پیغمبر کُنیه ی او را « ابامحمد » گذاشته و القابش را السبط السید ـ الزکی ـ المجتبی ـ التقی مقرر فرمودند . ولی ، امیر ، طیب نیز نوشته اند .
نشانه های پیغمبر و علی و فاطمه در امام حسن (ع) کاملاً محسوس و هویدا بود . صورت او چون جدش و سیرت او چون پدرش و در عصمت و عفت چون مادرش بود .
امام حسن (ع) در رحلت جدش رسول الله (ص) :
بزرگترین ضربه ای که بر امام حسن وارد شد . درگذشت جدش رسول خدا (ص) بود . زیرا بنابر آن که تولدش در سال دوم باشد امام حسن 9 ساله بود که جدش رسول اکرم (ص) رحلت کرد و اگر سال سوم باشد هشت ساله بود .
موضوع پیدایش سقیفه و انحراف اصحاب از وصایای پیغمبر و عقب گذاشتن علی (ع) و خلافت را به دست گرفتن و دست به دست دادن برای امام حسن بسیار ناگوار آمد .
از این گذشته چیزی که بیشتر روحیه ی امام حسن (ع) را رنجه می ساخت این بود که خلافت اسلامی به دست کسانی افتاد که از علم و دانش تهی بودند و در هر مرحله از پرسش مسائل غامض وار دین درمانده و ناگزیرند باید به ابوالحسن مراجعه کنند . قهراً آدمی ناراحت می شود که اشخاص مصدر امر باشند و نتوانند پاسخ مسائل و درخواستهای مردم را بدهند و آن کسی که عالم و دانشمند است در خارج از اجتماع بنشیند و به بی سوادی و گمراهی زعما نظاره کند .
بیست و پنج سال این جریان سبب کدورت خاطر امام حسن (ع) بود که حق را در خارج از جای حق مشاهده می کرد .
در گذشت مادرش و نارضایتی او از شیخین و تأثیرات دامنه دار او از غضب حقش و اینکه مادر از رنج جملات بد اندیشان تومار عمرش چون گل گوتاه به هم پیچیده شد سخت امام حسن (ع) را از محیط اجتماع متأثر نمود . (3)
دوران امامت :
دسیسه ی پر نیرنگ ترور امام علی (ع) در 19 ماه مبارک رمضان سال 40 هجری به انجام رسید .
پس از شهادت امام و فارغ شدن از کفن و دفن ، عبدالله بن عباس به مسجد رفت و به مردم کوفه که در آنجا مجتمع بودند روی کرد و با صدای رسای خود گفت : «همه می دانید که امیرالمومنین از جهان رخت بر برست و به جوار خدای خود رفت ، من به شما اطلاع می دهم که پس از خود پسرش امام حسن (ع) را به جانشینی خود برگزیده است ، حال اگر مایل باشید نزد شما آید و اگر اکراه داشته باشید دیگر خود دانید » .
مردم برخاستند و بیعت کردند ، به جز خوارج که گفتند به شرط جنگ با معاویه با تو بیعت می کنیم .
امام حسن (ع) نپذیرفت و گفت با من بیعت کنید به شرط آن که با هرکس آشتی کنم شما هم آشتی کنید و با هر کس در جنگ باشم شما نیز در جنگ
باشید .
آنها نپذیرفتند و نزد امام حسین (ع) رفتند که با او بیعت کنند . ولی او نپذیرفت و گفت : محال است تا برادرم امام حسن (ع) در قید حیات است بگذارم کسی با من بیعت کند . اینها چون از طرف امام حسین (ع) مأیوس شدند ناچار با امام حسن (ع) بیعت کردند . (4)
هنگام شهادت علی (ع)سه گروه در عراق به سر می بردند :
1 ـ عثمانیان با طرفداران بنی امیه
2 ـ شیعیان یا پیروان علی (ع) و دوستداران خاندان پیغمبر
3 ـ خوارج عثمانیان ، طرفداران حکومت خاندان اموی بودند و اگر بعضی به ظاهر این دلبستگی را آشکار نمی کردند ، اما به زمامداری خانواده ی پیغمبر نیز گردن نمی نهادند .
دسته ای که خلافت پیغمبر را حق مسلم علی (ع) می دانست . شیعه علی می نامیدند .و چون علی (ع) به ناچار و برای مصلحت عمومی مسلمانان با سه خلیفه پس از پیغمبر بیعت کرد ، شیعیان او نیز از اوپیروی کردند و خاموش نشستند .
روزی که حضرت علی (ع) در کوفه به شهادت رسید ، از نو صف شیعه و غیر شیعه مشخص شد . شیعیان گرد امام حسن (ع) فرزند ارشد حضرت علی (ع)را گرفتند و با وی بیعت کردند . در حالی که عثمانیان از تیره ی هاشم دلی خوش نداشتند و مسلم بود که بیعت خلیفه ی تازه را نخواهند پذیرفت .
نخستین کسی که با امام حسن (ع)بیعت کرد قیس بن ملعد بن عباده بود که گفت : دست خود را پیش بیاور تا با کتاب خدا و سنت پیغمبر و کشتار بدعت آوران تو بیعت کنم .
امام حسن (ع)از نخستین روز خلافت با دشواریهایی رو به رو بود او باید نخست کوفه را آرام کند .سپس ، جز برای ایالت شام ، که معاویه بر آن حکومت می کرد ، برای ایالتهای مصر و حجاز و منطقه ی شرقی (خراسان ، آذربایجان ،و دیگر نقاط ایران )حاکمانی بگزیند . از همه مهمتر باید کار شام را یکسره کند و معاویه را بردارد و یا دست او را از عراق کوتاه کند . کار شام در زمان حضرت علی (ع) دشوار شده بود تا چه رسد به این روزها که معاویه خود را حاکم رسمی سازمان می دانست . مشکل دقیق مشکلی نبود که به آسانی حل شود . امام حسن (ع) با چه نیرویی می توانست با معاویه بجنگد ؟ او دید پدرش در واپسین روزهای زندگانی هر چه بیشتر مردم عراق را برای رویارویی با معاویه می خواند کمتر به ندای وی پاسخ می دادند . از شام که بگذریم آن مأموریت های بزرگ را در آن ایالتهای پهناور و دور دست چه کسانی عهده دار شدند ؟
برای تصدی این شغلها مسلمانان با ایمان ، کاردان ، دلیر و از این سه مهم تر بی طمع لازم است .
بیشتر مردمی که گرد او را گرفته بودند از ایمان درست بهره نداشتند . بخشش های بی حساب معاویه به اطرافیان دیده های آنها را خیره کرده بود . اینان همان مردم بودند که پدرش ، علی (ع) را آنچنان خون دل دادند . در این مدت کوتاه دسته بندی ها مشخص تر شده بود . از بصره و عثمانیان هم نباید انتظار داشته باشد ، زیرا آنان معاویه را رها نخواهند کرد . خوارج نیز روی موافق بدو نشان نخواهند داد، چه اگر سال پیش سخنی ساده می گفتند و به گمان خود زدودن منکری را می خواستند ، اکنون خواهان حکومت و خلافت بودند . تنها پشتیبان وی کسانی هستند که دعوی شیعه گری دارند . اما بیشتر آنان هم شیعه نمایانند ؛ همانها که پدرش ، علی ، را از حجاز به عراق خواندند و سرانجام یا اورا ترک گفتند و یا زود در روی او ایستادند و یا با او به دورویی رفتار کردند .(5)
صلح در اسلام :
هر چند در قرآن و دیگر منابع اسلامی فرمان جهاد و صلح هر دو دیده می شود ؛ اما اسلام ، نه صلح و نه جنگ را اصلی همیشگی می داند . زیر بنای تفکر اسلامی که بر بازشناسی شخصیت انسانی انسان و گرامی شمردن تکامل ، آزادی و اختیار وی استوار است ، نشان می دهد که صلح ، اصل اولی و قانون ثابت دراسلام است ؛ به طوری که ورود به جنگ و درگیری ، حتی در زمان معصوم (ع)، خلاف قاعده است و بر اساس ضرورت تحقق می یابد ، به قول شهید مطهری ای بسا جنگها که مقدمه ی صلح کامل تر است و ای بسا صلح ها که زمینه را برای یک جنگ پیروزمندانه ، بهتر تهیه می کند . تأکید اسلام بر جهاد دفاعی و مشروط ساختن جهاد ابتدایی و حتی آزادی بخش به موقعیت و شروطی خاص ، تأییدی بر اصل نبودن جنگ در اسلام است .
وقتی می توان با صلح ، مسالمت ، اندیشه ، اندرز و منطق به هدف والای رستگاری آدمیان دست یافت ، هیچ خردمندی حتی از نفس افتادن یک انسان را درست نمی شمارد (6) .
زمینه های آتش بس :
در تحلیل و بررسی عملکرد زندگی امام مجتبی (ع) باید گفت : اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون ، موقعیتی پدید آورد که صلح ، به عنوان یک مسأله ی ضروری ، بر امام (ع) تحمیل شود ، به گونه ای که هر خردمندی در آن موقعیت قرار می گرفت ، چاره ای جز مسالمت نداشت .
از نظر سیاست خارجی ،ترکیب جبهه ی مسلمانان چنان بود که فرو رفتن در جنگ داخلی دستاوردی جز زیان نداشت ، زیرا امپراتوری روم شرقی که شکست هایی سخت از اسلام خورده بود ، همواره در پی فرصت می گشت تا ضربه ای براسلام وارد سازد و شکست های پیشین خود را جبران کند . صف آرایی سپاه امام حسن و معاویه در مقابل هم می توانست فرصت انتقام را در اختیار رومیان قرار دهد .
از نظر سیاست داخلی ، فقدان جبهه ی نیرومند و هماهنگ و دارای روحیه ، جنگ را بسیارناموفق و جبران ناپذیر می نمایاند . با آنکه بعد از شهادت امام علی (ع)بسیاری از مردم کوفه با امام حسن (ع) بیعت کرده ، پیمان وفاداری و سربازی بسته بودند ، اما واقعیت کوفه چیزی جز گوناگونی گرایش ها ،تشتت آرا و آشکار شدن کینه ها میان مردم نبود .
بر اهل فن پوشیده نیست که هرگاه به اراده ی الهی نبوت و به تبع آن امامت در زمین پدیده آمده ، جز به کمک یاورانی با اخلاص استقرار نیافته است . بر اساس اسناد تاریخی ، هر چند امام حسن (ع) باسامان دادن سپاه و اندیشیدن سیاست های لازم برای جنگ با معاویه آماده شد ؛ ولی به سبب عدم هماهنگی ، اختلاف سپاهیان و توطئه های معاویه ، موقعیت را برای چیرگی بر جبهه ی باطل مناسب نمی دید . بنابراین ، کوشید تا خردمندانه از وضعیت تحمیلی برای حفظ حق ، بهره برداری کند . در حقیقت امام حسن (ع) بدون کمترین تغییر در جهت حرکت ، سنگر مبارزه را تغییر داد ؛ معاویه را که مانع نشر حق و عدالت می دانست ، هدف قرار داده بود ؛ گاه از زاویه ی تجهیزسپاه و زمانی از زاویه ی تدبر و نرمش . (7)
موضع گیری های تابناک :
امام حسن (ع)فرزند حماسه های فراموش نشدنی بود و هرگز از کشته شدن در راه خدا نمی هراسید ،آنچه وی را بیمناک ساخته بود ، آینده ی سپاه کوفیان سست عنصر بود ، بی تردید اگر با لشگری چنین شکننده پای به میدان رزم می نهاد ،معاویه او را به اسارت در می آورد تا ننگ شکست خانداش به دست سپاه حضرت محمد (ص) را جبران کند . بدون تردید اغلب اطرافیان امام حسن (ع) افرادی سیاسی بودند نه آنان که امام حسن (ع) را به مثابه ی امام از جانب خداوند پذیرفته باشند . لذا سرانجام در مرز انتخاب ، ماندن را با حکومت معاویه گر چه با اکراه پذیرفتند ، سستی رأی آنها تا بدان جا بر امام واضح بود که فرمود : به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم ، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل دهند . (8)
امام حسن (ع) در «مدائن » یعنی آخرین نقطه ای که سپاه امام تا آنجا پیشروی کرد ، سخنرانی کرد و طی آن فرمود : هیچ تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد . ما در گذشته به نیروی استقامت ، وحدت و تفاهم داخلی شما ، با اهل شام می جنگیدیم ، ولی امروز اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بربسته ...وقتی که به جنگ صفین روانه می شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می داشتید ، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می دارید ، ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم ، ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید . اکنون معاویه به ما پیشنهادی کرده که بر خلاف عزت و سرافرازی ماست . اگر آماده نبرد و کشته شدن در راه خدا هستید ، صلح او را رد کرده ، با تکیه بر شمشیرمان کار او را به خدا می گذاریم ، اما اگر طالب عافیت و ماندن هستید باید صلح را بپذیریم ... در این وقت جمعیت از هرسو با فریاد «ترجیح زندگی » خواهان صلح شدند . (9)
افزودن بر این شهادتی سازنده است که در راه زنده کردن سنتی نیک یا میراندن رسمی زشت ، بعد از اندیشیدن تدابیر لازم و نومیدی از وجود راه های شرافتمندانه ی دیگر ،در پیکاری سرخ تحقق یابد . کشته شدن امام حسن (ع) در آن وضعیت به معنای کشته شدن خلیفه ی مسلمانان ، شکست مرکز خلافت و نابودی بسیاری از شیعیان مخلص ، حتی امام حسین (ع) بود ؛ زیرا معاویه با به خدمت گرفتن سه عنصر زر و زور و تزویر می توانست در بسیاری از بدیهیات و باورهای دینی و عادات مردم تردید پدید آورد و نظرهایش را دست کم به عامه ی مردم بقبولاند .از سوی دیگر ، او برای به دست آوردن سلطنت دنیوی حاضر بود هر گونه امتیاز بدهد .به طوری که ورقه ی سفید امضاء شده ای برای امام (ع) فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنویسد ، پذیرفته شده است . در این موقعیت ، امام وظیفه داشت تا آخرین حد ممکن از آمادگی دشمن بهره برداری کند و موضوع های مهم ، حساس و مطابق با مصالح مسلمانان را به عنوان شرط های آتش بس ، در قرار داد صلح بگنجاند .در چنین وضعیتی ، این کار بهترین شاخص قدرت دیپلماسی و سیاست شایسته ی آن حضرت است . دقت در شروط صلح نامه زوایای بیشتری از راز کردار امام حسن (ع) را آشکار ساخته ، سیمای صلح را روشن و انگیزه تن ندادن حضرت (ع) به شهادت را تحلیل می کند . (10)
در برخی از موارد این صلح نامه آمده است :
1 ـ معاویه باید به کتاب خدا و سنت پیامبرش و روش جانشینان صالح آن حضرت حکومت کند .
2 ـ معاویه بن ابی سفیان نباید کسی را پس از خود به عنوان جانشین معرفی و تعیین کند ، بلکه تعیین خلیفه پس از وی بر عهده ی شورای مسلمانان است .
3 ـ مردم در هر کجا که باشند یا درشام و یا در عراق یا در حجاز و یا در یمن باید در امن و امان به سر می برند .
4-یاران و پیروان علی و اموال و زنان و فرزندانشان باید از هر گونه تعرض مصون باشند .
5 ـ معاویه نباید علیه حسن بن علی و برادرش حسین و نیز دیگر افراد خاندان رسول خدا (ص)در نهان و آشکار دست به توطئه بزند و یا آنها را در هر کجا باشند به هراس اندازد . (11)
نگاهی گذرا به این شرطها ما را بدین نکته رهنمون می کند که این صلح نامه در برگیرنده ی مهمترین قانونهای حکومتی اسلام اعم از قانونی بودن حکومت بر طبق کتاب و سنت و شورایی بودن حکومت می باشد . بنابراین شرطها ، معاویه مسئول برقراری امنیت برای مردم و به ویژه رهبری مخالفان یعنی خاندان پیامبر(ص) است .(12)
باری پس از امضاء قرارداد صلح ، معاویه به تخلیه یا بنا به قول بعضی به کوفه آمده و در آنجا نطقی ایراد کرد که در آن به مردم گوفه گفته هر شرطی را که با امام حسن (ع) کرده ام زیر پای می گذارم ، در همان مجلس شرط اساسی پیمان صلح را نقص کرد و به علی (ع) دشنام و ناسزا گفت .
امام حسن (ع) همه دوستداران و شیعیان اهل بیت را به صبر دعوت نمود و از فتنه و آشوب بر حذر ساخت .
امام حسن (ع) پس از ورود به مدینه بی طرفی کامل راشیوه خود قرار داد و از مداخله در امور خودداری نمود .
اوقات خود را به عبادت و ارشاد مردم و رسیدگی به مستمندان و دستگیری از آنان می گذراند . (13)
جعده امام را مسموم کرد :
امام حسن (ع) به تمام معانی مظلوم اجتماعی بود زیرا او برای حفظ دیانت اسلام تمام مصائب را بر خود تحمل کرد ودوست و دشمن حضوراً و غیاباً به او شماتت می کردند و آزار و اذیت نمودند و همه را با بردباری و شکیبایی تحمل و تلقی فرمود .
هیچ کس نزدیکتر از زن انسان نیست ، ببینید این جانیه ی خائن نسبت به شوهر وفادار خود چه کرد . جعده پول و هدیه ی معاویه را گرفت و زهر را به امام حسن (ع)نوشانید . (14)
حضرت امام حسن (ع) در حالی که همه برادران و خواهران و خویشان اطراف او را داشتند از جهان برفت و وصیت فرمود اگر بگذارند مرا در جوار قبر جدم دفن کنید و گرنه راضی نیستم به قدر شاخ حجامتی خون ریخته
شود .در این صورت مرا ببرید در بقیع به خاک بسپارید . (15)
چون جنازه ی امام حسن (ع) را با احترام شایانی بلند کردند عایشه به تحریک همان کسانی که او را به جنگ جمل قیام دادند سوار استری شد و گفت این حجره ی من است و نمی گذارم ، چون نزدیک بود که جنازه را فرود آرند و دفن کند امرکرد جنازه ی حضرت مجتبی را تیر باران کردند .
محمد حنیفه پیش رفت خطاب به عایشه گفت :
یک روز سوار شتری می شوی جنگ جمل را به پا می کنی ،امروز سوار قاطر شدی برای خونریزی . اگر روزی دیگربمانی سوار فیل خواهی شد ، آن گاه امام حسین (ع) فرمود : جنازه امام حسن (ع)را به بقیع بردند و دفن کردند .(16)
سبط اکبر رسول خدا (ص) این چنین پاک و مظلوم زیست و این چنین حق او را پایمال کردند و این چنین مظلومانه به شهادت رسید .
درود خدا بر او باد تا زمانی که شب و روز پاینده است .
پی نوشت :
1-زندگانی کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (ع)،آیت الله سید محمد تقی مدرسی ،نشر بقیع،تهران ،1380.
2-زندگانی امام حسن مجتبی (ع)،سید هاشم رسولی محلاتی ،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،تهران ،1381.
3-زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام ،عمارزاده ،نشر محمد ،تهران ،1378.
4-زندگانی پنج تن آل کسا،محمد علی خلیلی ،انتشارات اقبال ،تهران ،1372.
5-تاریخ تحلیلی اسلام ،سید جعفر شهیدی ،مرکز نشر دانشگاهی ،تهران ،1381.
6-سیری در سیره ی ائمه اطهار (ع)،آیت الله مرتضی مطهری ،انتشارات صدرا ،تهران ،1382.
7-تاریخ تحلیلی اسلام ،محمد نصیری (رضی)،دفتر نشر معارف ،قم،1383.
8-بحار الانوار ،آیت الله مجلسی ،انتشارات کتابفروشی اسلامیه ،1361.
9-همان منبع.
10-تاریخ تحلیلی اسلام ،محمد نصیری (رضی)،دفتر نشر معارف ،قم،1383.
11-زندگانی اهل بیت ،حضرت امام حسن مجتبی (ع)،آیت الله سید محمد تقی مدرسی ،نشر بقیع،تهران ،1380.
12-همان منبع.
13-زندگانی پنج تن آل کسا،محمد علی خلیلی ،انتشارات اقبال ،تهران ،1372.
14-زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام ،عمارزاده ،نشر محمد ،تهران ،1378.
15-همان منبع.
16-همان منبع.
منابع :
ـ بحار الانوار ، آیت الله مجلسی ، انتشارات کتابفروشی اسلامیه ، 1361.
ـ تاریخ تحلیلی اسلام ، سید جعفر شهیدی ، مرکز نشر دانشگاهی ، تهران ، 1381.
ـ تاریخ تحلیلی اسلام ، محمد نصیری (رضی ) ؛ دفتر نشر معارف ، قم ، 1383 .
ـ زندگانی امام حسن مجتبی (ع) ، سید هاشم رسولی محلاق ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، تهران ، 1381 .
ـ زندگانی امام حسن مجتبی (ع) ، عمادزاده ، نشر محمد ، تهران ، 1378.
ـ زندگانی پنج تن آل کسا ، محمد علی خلیلی ، انتشارات اقبال ، تهران ، 1372.
ـ زندگانی کریم اهل بیت ، حضرت امام حسن مجتبی ، آیت الله سید محمد تقی مدرسی ، نشر بقیع ، تهران ، 1380.
ـ سیری در سیره ی ائمه ی اطهار (ع) ، آیت الله مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، تهران ، 1382 .
انتظارات امام حسن(ع) از شیعیان
نویسنده: جواد خرمیان
نوشتاری که پیش رو دارید بیان برخی انتظارات و توصیه های امام حسن مجتبی(علیه السّلام) است به امت اسلامی بخصوص شیعیان و کسانی که خواهان دستیابی به هدایت الهی و صراط مستقیم هستند. با هم این مطلب را که از سایت تبیان انتخاب شده، از نظر می گذرانیم.
1- خدا محوری
از مهمترین انتظاراتی که تمام انبیا و اولیا از بندگان خدا، داشته اند و دارند این است که مردم در کارها و رفتارها خدا محور باشند و رضایت الهی و خداوندی را در تمام امور، محور و اساس قرار دهند.
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) نیز که خود خدامحور و سراپا اخلاص بود، از امت اسلامی و شیعیان خویش انتظار دارد که رضایت الهی را محور فعالیت خویش قرار دهند. این توقع را گاه با بیان زیان مردم محوری و خارج شدن از محور رضایت الهی ابراز می دارد، آنجا که فرمود: «من طلب رضی الله بسخط الناس کفاه الله امور الناس و من طلب رضی الناس بسخط الله و کله الله الی الناس؛ (1) هر کس رضایت خدا را بخواهد هرچند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم کفایت می کند و هر کس که با به خشم آوردن خداوند، دنبال رضایت مردم باشد، خدا او را به مردم وامی گذارد.»
حضرت گاه فوائد خدا محوری و در نظر گرفتن رضایت الهی را به زبان می آورد و می فرماید: «انا الضامن لمن لم یهجس فی قلبه الا الرضا ان یدعو الله فیستجاب له(2) من ضمانت می کنم برای کسی که در قلب او چیزی نگذرد جز رضا ]ی خداوندی[، که خداوند دعای او را مستجاب فرماید.»
راوی از حضرت امام حسن(علیه السّلام)این مهم را چنین نقل می کند: امام حسن روز عید فطر بر گروهی از مردم گذر کرد که مشغول بازی و خنده بودند، بالای سر آنها ایستاد و فرمود: «اتن الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه فیستبقون فیه بطاعته الی مرضاته فسبق قوم ففازوا و قصر آخرون فخابوا؛(3) به راستی، خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه برای خلق قرار داده است تا به وسیله طاعت او برای جلب رضایت خداوند بر یکدیگر سبقت گیرند. مردمی سبقت گرفتند و کامیاب گشتند و دیگران کوتاهی کردند و ناکام ماندند.»
رسیدن به رضایت الهی آرزوی تمام انبیا بود.لذا در روایت آمده است که «موسی(علیه السّلام) عرض کرد: خدایا! مرا به عملی راهنمایی کن که با انجام آن به رضایت تو دست یابم. خداوند وحی کرد که ای فرزند عمران! رضایت من در سختی و گرفتاری تو است که طاقت آن را نداری. موسی به سجده افتاد و مشغول گریه شد...، سرانجام وحی شد که ای موسی! رضایت من در رضایت تو به قضا و تقدیرات من است.»(4)
2- فراگیری دانش
علم و دانش کلید خیرات و دستیابی به سعادت است. بدون دانش نه راه سعادت معلوم است و نه حرکت ممکن؛ به همین جهت از مهم ترین ماموریتهای انبیا در طول تاریخ، تعلیم کتاب و آموزش مسائل دینی و تربیتی بوده است. از مهمترین توقعات امامان معصوم علیهم السلام از مسلمانان این است که اهل دانش و فراگیری حکمت باشند.
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) فرمودند: «علم الناس علمک و تعلم علم غیرک؛ (5) دانش خود رابه مردم بیاموز و دانش دیگران را یادگیر.»
خداوند تمام امکانات فراگیری دانش را در اختیار ما قرار داده است. لذا لازم است که از چشم و گوش و فرصتها بیشترین استفاده را ببریم و با فراگیری دانش، شک و شبهه را از دل و درون خویش بیرون برانیم.
چنانکه حضرت می فرماید: «ان ابصر الابصار ما نفذ فی الخیر مذهبه و اسمع الاسماع ما وعی التذکیر و انتفع به واسلم القلوب ما طهر من الشبهات؛ به راستی، بیناترین دیده ها آن است که در خیر نفوذ نماید، و شنواترین گوشها آن است که تذکرات ]دیگران[ را بشنود و از آن بهره مند شود و سالم ترین دلها آن است که از شک و شبهه پاک باشد.(6)
3- اندیشیدن و تفکر
علم و دانش آنگاه نتیجه بخش خواهد بود که با تفکر و تدبر همراه باشد. خواندن و فراگیری قرآن نیز آنگاه مفید و مثمر است که با تدبرو تفکر همراه شود. از مهمترین انتظاراتی که امامان ما از شیعیان خویش داشته و دارند، این است که اهل اندیشه و تفکر باشند، آنان این توقع را با بیانهای مختلف ابراز نموده اند.
امام مجتبی(علیه السّلام) می فرماید: «اوصیکم بتقوی الله و ادامه التفکر، فان التفکر ابو کل خیر و امه(7) شما ]شیعیانم[ را به تقوا و اندیشیدن دائم سفارش می کنم؛ زیرا تفکر، پدر و مادر ]و ریشه و اساس[ تمامی خوبیها است.»
در جای دیگر فرمود: «علیکم بالفکر فانه مفاتیح ابواب الحکمه (8) بر شما ]شیعیان[ لازم است که اندیشه کنید؛ زیرا فکر، کلیدهای درهای حکمت است.»
راستی اگر امت اسلامی بیشتر اندیشه وتفکر می کردند و به آن عمل می نمودند، این همه عقب ماندگی و مشکلات نداشتند و این همه محل تاخت و تاز استعمارگران و ابرقدرتها قرار نمی گرفتند.
گاه دل مولا امام حسن بدرد آمده و با زبان گلایه اظهار می دارد: «عجبت لمن یتفکر فی ماکوله کیف لایتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه؛ (9) در شگفتم از کسی که در ]چگونگی استفاده از[ خوراکیهای خود اندیشه می کند ولی درباره معقولات خویش اندیشه نمی کند. از آنچه معده اش را اذیت می نماید دوری می کند، در حالی که سینه ]و روح[ خود را از پست ترین چیز پر می کند.»
راستی در کدام مکتب و مذهب جز اسلام و تشیع پیدا می کنید که این همه بر علم و دانش، تدبر و تفکر، اندیشه وتعقل سفارش و تاکید نموده باشند.
4- تلاش و کوشش
فکر و اندیشه، و یا تامل و تدبر، آن گاه ارزش حقیقی و عینی خویش را نشان می دهد که منجر به عمل و تلاش و سعی و کوشش شود، وگرنه تفکری که منهای عمل باشد، ارزش واقعی نخواهد داشت. در واقع فکر مطلوب و کارساز است که به عمل و تلاش بینجامد.
یکی از انتظارات امام حسن(علیه السّلام) این است که بندگان الهی در کنار علم و اندیشه، اهل تلاش و عمل باشند. آن حضرت فرمود: «این بندگان خدا! پروا پیشه باشید و برای رسیدن به خواسته ها تلاش کنید و از کارهای ناروا بگریزید و قبل از آنکه ناگواریها به شما روی آورند و نابودکننده لذات ]یعنی مرگ[ فرا رسد به کار]های نیک[ مبادرت ورزید که نعمتهای دنیا دوام ندارند و ]کسی از[ خطرات و بدیهای آن در امان نیست. ]دنیا[ فریبکار زودگذر و تکیه گاهی سست و بی اساس است.»(10)
نکته دیگری را که حضرت مجتبی علاوه بر اصل تلاش و عمل گوشزد می کند و انتظار دارد که به آن توجه شود، این است که انسان هم باید برای دنیا کار و تلاش کند و هم برای آخرت. کلام نغز و دلنشین امام در این باره چنین است: «واعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا؛(11) برای دنیایت چنان کار کن که گویا برای همیشه ]دراین دنیا[ خواهی بود. و برای آخرتت ]نیز چنان[ سعی و تلاش کن که گویا فردا از دنیا خواهی رفت.»
طالب علمی به عالمی گفت: نیمه شبها و قبل از سحرها بیدار می شوم، درس بخوانم بهتر است و یا نماز شب؟ عالم در جواب او گفت: کاری کن که هم درس بخوانی و هم نماز شب. نه درس فدای نماز شب و عبادت شود، و نه عبادت فدای درس و منبر، نه کار بخاطر عبادات مستحبی و ... کنار گذاشته شود، و نه عبادات واجب و مقداری مستحب بخاطر کار یا اضافه کاری به تاخیر افتاده و یااز دست برود.
5- صبر و بردباری
دنیا از یک سو جای حوادث و مصائب است و از طرف دیگر، انجام عبادات و کنترل شهوات نیاز به قدرت و نیرو دارد، آنچه انسان را در مقابل حوادث و مصائب، نیرومند و مقاوم می سازد، صبر و بردباری است و آنچه انسان را بر انجام عبادات نیرو و توان می بخشد، استقامت و پایداری است و آنچه انسان را بر شهوات غالب و پیروز می سازد، صبر و پایداری است. از انتظارات مهم امام حسن مجتبی(علیه السّلام) این است که مسلمانان و پیروان او در تمام مراحل زندگی صابر و بردبار باشند، حضرتش در این زمینه دلسوزانه می فرماید: «جربنا و جرب المجربون فلم نر شیئا انفع وجدانا و لا اضرفقدانا من الصبر نداوی به الامور؛ (12) تجربه ما و دیگران نشان می دهد که چیزی نافع تر از داشتن صبر و زیانبارتر از فقدان بردباری دیده نشده است، صبری که بوسیله آن تمام ]دردها و[ امور درمان می شود.»
راستی که باید گفت:
صدهزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر، آدم ندید
امام مجتبی(علیه السّلام) در کلام دیگری فرمود: «الخیر الذی لا شر فیه الشکر مع النعمه و الصبر علی النازله ؛ خیری که شر ندارد، شکر در حال نعمت و بردباری در مقابل ناگواری است.»(13)
کلید صبر کسی را باشد اندر دست
هر آینه در گنج مراد بگشاید
به شام تیره محنت بساز وصبر نما
که عاقبت سحر از پرده رو بنماید
6- دقت در دوستیابی
رفیق و دوست عمیق ترین تاثیر را بر زندگی و رفتار انسان دارد، تا آنجا که گفته شده: «المرء علی دین خلیله؛ انسان بر آیین رفیقش است.» به این علت در قرآن و روایات، سخت بر آیین دوست یابی تاکید و سفارش شده است. امام حسن مجتبی(علیه السّلام) نیز از نزدیکترین افراد خانواده تا مسلمانان انتظار دارد که در انتخاب دوست و رفیق دقت بخرج دهند و مراقب باشند که در دام دوستان ناباب گرفتار نشوند.
در سفارشی به یکی از فرزندان خویش فرمود: «یا بنی لانواخ احدا حتی تعرف موارده و مصادره، فاذا استنبطت الخبره و رضیت العشره فاخه علی اقاله العثره و المواساه فی العسره ؛ (14) پسرم! با هیچ کس برادری ]و دوستی[ مکن مگر آنکه ]اول[ بدانی کجا رفت و آمد دارد و از چه خانواده ای می باشد، هرگاه به این مسئله پی بردی ومعاشرت و دوستی او را ]طبق معیارها[ پسندیدی، پس با او برادری ]و دوستی[ کن، در گذشتن از لغزشها و همدردی در سختی.»
حضرت در این باره فقط به سفارش اکتفا نکرده ، بلکه گاه به معرفی الگوهای عینی، و دوستانی که خود براساس معیارهای مطلوب انتخاب نموده می پردازد، و درباره یکی از دوستان خود چنین می فرماید: «او از دیدگاه من از همه مردم بزرگتر بوده و ا ساس بزرگی او به دیده من کوچکی دنیا در دیده او بود، از سلطه جهالت برون بود. دست دراز نمی کرد مگر نزد کسی که مورد اعتماد بود و سودی در آن وجود داشت، نه شکایتی داشت و نه خشمگین و ناخشنود بود، بیشتر روزگارش را خاموش بود، پس هنگامی که سخن می گفت بر گویندگان و زبان آوران غلبه می یافت. مردی افتاده بود و مردم ناتوانش می انگاشتند؛ اما همین که زمان تلاش و جدیت فرا می رسید، شیر بیشه را می ماند!»
حضرت در ادامه بیان اوصاف دوست خوبش می فرماید: چون با دانشمندان جمع می شد به شنیدن، بیشتر شیفته بود تا به گفتن. اگر در سخن مغلوب می شد، در خاموشی مغلوب نمی گشت. آنچه را انجام نمی داد نمی گفت، ولی کارهایی انجام می داد که آن را به زبان نمی آورد. اگر در مقابل دو کار قرار می گرفت که نمی دانست کدامیک از آن دو خداپسندانه تر است، آن را که نفسش می پسندید انجام نمی داد، هیچ کس را به کاری که زمینه عذر در آن بود سرزنش نمی کرد. (15)
پینوشتها:
1- محمدی ری شهری، میزان الحکمه ، ج 4 ص .153
2- بحارالانوار، ج 43، ص .351
3- تحف العقول، ص .410
4- منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ص 221، شماره .2628
5- بحارالانوار، ج 75، ص .111
6- تحف العقول، ص 408،
7- مجموعه ورام، ج 1، ص .53
8- میزان الحکمه، ج 8، ص .245
9- بحارالانوار، ج 1، ص .218
10- بحارالانوار، ج 75، ص .109
11- بحارالانوار، ج 44، ص .139
12- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص .320
13- تحف العقول ص .404
14- همان، ص .404
15- همان، ص .406
منبع: روزنامه کیهان
امام حسن ؛ اسوه صلابت و پایداری
نویسنده: حمید رضا عبدالله
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) در ایامی که خوان پرفیض ضیافت الله برای مؤمنان گسترده بود دیده به جهان گشود و با قدوم مبارکش آن را جلوه ای دیگر داد. خورشید وجودش پرتوافکن نیکیها بود و تشعشع فضایلش، جانها را صفا می داد و در آینه وجودش اثری از غبار و آلودگی دیده نمی شد.
امام حسن (علیه السّلام) از منظر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئولیت هدایت و راهنمایی مردم را برعهده داشت . به همین جهت مأموریت داشت تا خود شخصاً در پرورش آن حضرت شرکت کند و نسبت به پرورش و تربیت او اهتمام لازم را می نمود چه در ارتباط با ساخت شخصیت آن امام و چه در ارتباط با آماده کردن وی نسبت به مسئولیت بزرگی که در زمینه هدایت و رهبری امت برعهده خواهد گرفت. کسی که می خواهد مسئولیت پیامبر را در دست بگیرد باید همان صفات و صلاحیتهایی را داشته باشد که در وجود مقدس رسول اکرم متجلی بود.
بیانی از رسول مکرم درباره امام حسن(علیه السّلام) که فرمود: تو از لحاظ خلق و خوی و آفرینش مانند من هستی، شایستگی و لیاقت ایشان جهت خلافت بعد از امیرالمؤمنین را می رساند.
پیامبر اکرم همچنین فرموده اند: الحسن و الحسین امامان قائماً او قاعداً یعنی حسن و حسین(علیهم السّلام) هر دو امامند چه قیام کنند و چه قیام نکنند . رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچنان نسبت به امام حسن علاقه و لطف و مرحمت داشت که به کرات می فرمود: اللّهم اِنـّی اُحِبُّ حَسَناً فَاَحِبَّهُ واَحَبَّ اللّه مَنْ یُحبِّه.ُ
خداوندا من حسن را دوست می دارم تو هم او را دوست بدار و هرکه حسنم را دوست بدارد خداوند او را دوست می دارد.
و نیز می فرمود: آنکه حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته است و آنکه با این دو کینه ورزد و ایشان را دشمن بدارد با من دشمنی کرده است.
اقتدار روحانی امام حسن (علیه السّلام)
قدرت معنوی و اقتدار روحانی امام حسن مجتبی به قدری بود که گرچه از اسباب ظاهری رهبری به اقتضای زمان چشم پوشید اما رهبر واقعی مردم به سوی حق بود. او بود که با رفتار متعالی و گفتار خداگونه خویش مردم را به سوی حق و حقیقت ناب الهی دعوت می کرد، او وارث دشواریها و مشکلاتی بود که از سالها پیش بر سر راه تحقق حکومت اسلامی پدید آمده و امور مسلمین را با خطر جدی مواجه کرده بود. او چراغ هدایت برای خداجویان بود.
امام مجتبی(علیه السّلام) با قرآن به عنوان سرچشمه معنویت عرفا، انس عجیبی داشت و براساس آشنائی با تعالیم ناب قرآن به مبارزه با اشرافیتی که به رهبری معاویه از نو جان گرفته بود و طبقات ممتاز و احیاء شده در عصر عثمان و شکست خوردگان صفوف مسلمین که در مقام رهبری سیاسی و اجتماعی جلوه گر شده بود برخاست.
در عصر امام حسن(علیه السّلام) برخی از توابع پیامبر به جهت دنیاگرائی و استحاله فکری در خلوت معاویه شیفته او شده بودند ،آنان که در زمان حیات پیامبر به نام امام حسن تبرک می جستند امروز به درگاه معاویه رو آورده و او را امیرالمؤمنین می نامیدند.
گروه دیگری که امام حسن(علیه السّلام) با آنها روبرو بود خوارجی بودند که زمانی در مقابل امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) ایستادند و آن کردند که نباید می شد ؛همانها که حضرت امیر(علیه السّلام) فرمود: دشمنی و مخالفت آنها بر من از همه کس بیشتر بود، چون در لباس دین ظاهر شده و در مقابل دین ایستادند. خوارج کج فهم در زمان امام حسن اعلام موجودیت کرده که نتیجه افکار آنها باعث ناامنی و ایجاد زمینه مناسب برای اخلالگری بنی امیه در جامعه شد.
با شهادت امیرالمؤمنین به دست متحجرترین افراد، زمینه حاکمیت معاویه در سال 40 هجری فراهم شد. در این مدت معاویه بزرگترین ضربات را بر پیکر اسلام و امت اسلامی وارد کرد. سیاستهای مرموزانه ، نژادگرایانه و متعصبانه بنی امیه ، ایجاد انسداد فرهنگی و جلوگیری از تفسیر قرآن و نقل حدیث و گسترش فرهنگ اباحی گری و تغییر خواسته های مردم در جهت دور کردن آنها از ارزشهای دینی و در یک جمله تجسم همه ایده ها و ایده آلهای بنی امیه و تبدیل مدیریت الهی به حکومت استبدادی و سلطنتی موروثی اموی، بخشی از دستاوردهای شوم این جریان نفاق بود. حال امام در قبال اسلام و امت اسلامی به منظور مقابله با دشمنان اسلام چه وظیفه ای به دوش داشتند ؟
رسالت امام حسن مجتبی(علیه السّلام)
اولین کاری که امام می وانست انجام دهد تنبه و آگاهی و اندرز بود. امام در نامه ای به معاویه نوشت: جای شگفتی است که قریش بعد از مرگ پیامبر بر سر جانشین پیامبر اختلاف کرد وخود را نسبت به دیگر گروه های اعراب برتر دانست چون خود را از نظر قبلیه ای منتسب به پیامبر می دانست، در صورتی که ما نزدیکترین افراد به رسول خدا بودیم. شما ما را کنار زدید و بیشترین ستم و ستیز را بر ما کردید و ما از ستیزه دوری جستیم تا دشمنان بدین وسیله به نابودی اسلام برنخیزند. امروز از تو در شگفت هستم چرا که نه در دین برتری داری و نه اثر خوبی از خویش باقی گذاردی. تو فرزند همان گروهی هستی که با رسول خدا جنگیدند و همان کسی هستی که با فتح مکه اسلام را به زبان پذیرفتی و به هیچ وجه وجود تو با داشتن پدری چون ابوسفیان و مادری چون هند جگرخوار با اسلام سازگار نیست و بارها به انهدام اسلام و از بین بردن نام پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقرار نمودی.
انتخاب راه
سخنان امام حسن(علیه السّلام) گویای توجه امام به حراست از جامعه دینی و توجه زمامداران به سرنوشت اسلام و امت اسلام است. اما آیا امام(علیه السّلام) به جز ابراز مخالفت خود از وضع موجود و ارشاد و تنبه می توانست دست به اقدامات دیگری بزند؟اصولاً دو راه قابل تصور بود: راه نخست گوشه گیری و کناره گیری از امور اجتماعی بود. مطمئناً این راهی نیست که شخصیتی چون امام مسلمین(علیه السّلام) ابتداً آن را برگزیند. راه حل دوم جنگ و درگیری با سپاه معاویه و برقراری مجدد حکومت علوی (علیه السّلام) بود. اما سئوال اساسی این است که شرایط جامعه و زمان تحقق کدامیک از دو گزینه فوق را اجازه می داد؟
شرایط اجتماعی وسیاسی
بعد از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السّلام)، مردم کوفه با امام حسن(علیه السّلام) بیعت کردند و این در حالی بود که امام حسن(علیه السّلام) در خلال جنگ صفین و واقعه حکمیت از نزدیک شاهد پیمان شکنی و سستی اراده کوفیان بود. صرفنظر از ویژگی و خلق و خوی عام و مشترک کوفیان که چندان پایبند به عهد و پیمان خود نبودند.گروه های متفاوتی در آن جامعه قابل شناسایی بودند. نخستین گروه خوارج بودند که اگر عقیده ای را بر خلاف میل و نظر خود می یافتند آن را متهم به کفر می کردند. آنها در زمان خلافت امام حسن(علیه السّلام) گستاخی را بدانجا رسانده بودند که از ایشان می خواستند که بر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) لعن بفرستد. گروه دوم منافقان بودند که از یک سو بر پیمان و بیعت خود با امام(علیه السّلام) تأکید می کردند و از سوی دیگر با ارسال نامه برای معاویه از او دعوت می کردند به کوفه بیاید و آمادگی خود را برای تحویل امام(علیه السّلام) به معاویه اعلام می کردند .گروه سوم جاسوسان و خائنانی بودند که اخبار و اطلاعات لازم را در اختیار معاویه قرار می دادند. گروه چهارم نیز افراد بی تفاوتی بودند که برایشان فرقی نداشت که امام حسن(علیه السّلام) بر آنها حکومت کند یا معاویه.
امام حسن(علیه السّلام)علیرغم نامساعد بودن شرایط برای جنگ با معاویه، گزینه دوم را برمی گزینند .ایشان سپاهی دوازده هزارنفری را به فرماندهی عبیدالله ابن عباس به سوی معاویه گسیل می دارد. اما معاویه از همان آغاز حیله گری و جنگ روانی خود را آغاز می کند. او با ارسال نامه هایی برای رؤسای قبائل و بزرگان جامعه با دادن وعده های فراوان آنها را تطمیع و چیزی نگذشت که هشت هزار نفر از افراد سپاه امام حسن(علیه السّلام) و از جمله عبیدالله ابن عباس سردار سپاه شبانه رو به اردوگاه معاویه آوردند. با فرار عبیدالله ابن عباس و دیگر فرماندهان سپاه امام حسن(علیه السّلام) شرایط بسیار نامطلوبی پدید آمد، به طوری که امام(علیه السّلام) که برای جمع آوری سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام این کار نشد بلکه مورد سوءقصد قرار گرفت.
بر این وضعیت تأسف بار می بایست موارد دیگری را نیز بیافزائیم:
-سپاه معاویه هرکدام به انگیزه خاصی زیرپرچم معاویه گرد آمده بودند و در مقابل خدمتی که به معاویه می کردند به آینده درخشان خود می اندیشیدند.
- وجود امویان بر پست های مهم حکومتی که هدفشان فلج کردن جناح شیعیان بود.
- آفریدن اغتشاشهای حساب شده در مراکز وابسته به خاندان پیامبر و ولایاتی که با عنوان شیعه گری شناخته شده اند و آنگاه سرکوبی و مجازات سخت و عبرت آموز مردم بی پناه این ولایات به استناد ایجاد بی نظمی و شورش.
- کنار گذاردن خاندان پیامبر از دنیای اسلام و جلوگیری از هرگونه امکان فعالیت از ایشان.
- مشتعل کردن جنگ اعصاب در بین گروه های اسلامی.
- خطر حمله دوم که در صورت جنگ های داخلی احتمال آن شدت می گرفت.
- وجود مبلغان خائن و واعظان درباری و جاعلان حرفه ای حدیث همچون ابوهریره و عمروعاص... که در ازای آن عمارت و ولایت شهرها بر آنان سپرده می شد.
حال در این شرایط وظیفه امام حسن چه خواهد بود؟
(در احتجاج طبرسی) روایتی از زیدبن وهب هست که در آن امام حسن علت صلح خود را با معاویه بیان فرموده است .زید می گوید پس از آنکه حسن بن علی را مجروح کردند، در مدائن پیش او رفتم. گفتم ای پسر رسول خدا، رأی تو چیست و چه می بینی که مردم در کار خود متحیر مانده اند. فرمود: معاویه به نظر من از این کسانی که می پندارند شیعه من هستند بهتر است. اینها آهنگ کشتن من کردند و بار و بنه مرا غارت کردند و مال مرا گرفتند .به خدا که اگر من با معاویه بجنگم، اینها مرا به او تسلیم می کنند، اگر درحال عزت صلح کنم بهتر از آن است که مرا در حال اسارت بکشند یا بر من منت بگذارد و مرا نکشد و این ننگ تا آخر دنیا بر بنی هاشم بماند و معاویه و فرزندانش بر زنده و مرده ما منت بگذارند. به خدا خلافت را برای آن تسلیم کردم که برای خود یارانی نیافتم و اگر یارانی می یافتم شب و روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و او حکم می کرد. ولی من مردم کوفه را شناختم که در سخن و در عمل پایبند به عهد و پیمان نیستند به ما می گویند که دل ما با شهادت اما شمشیرهایشان را روی ما کشیدند.
صلح امام حسن (علیه السّلام)
در چنین شرایطی امام با کناره گیری مشروط تصمیم به صلح گرفت. صلح امام یک ضرورت شرعی و احساس مسئولیت دینی بوده است. این همان صلحی است که هم از درون و هم از بیرون به ایشان تحمیل شد.
در جلد دهم کتاب بحارالانوار از قول شخصی به نام ابوسعید در این باره چنین آمده است به امام حسن(علیه السّلام) عرض کردم برای چه با معاویه مصالحه کردی در صورتی که می دانستی حق مال تو بود نه مال او و میدانستی که معاویه گمراه و ستمگر است؟! در جواب فرمود ابوسعید، آیا من بعد از پدرم حجت و امام خلق نیستم؟ گفتم: چرا.
فرمود: آیا من آن کسی نیستم که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره من و برادرم امام حسین فرموده الحسن و الحسین امامان قائما ً او قاعداً (حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند و چه قیام نکنند)؟
گفتم: چرا.
فرمود: پس من چه قیام کنم و چه سکوت نمایم امام می باشم. ای ابوسعید علت صلح من با معاویه عیناً همان علتی است که پیامبر خدا با بنی اشجع و اهل مکه نمود.
آیا نشنیده ای که هنگامی که حضرت خضر (علیه السّلام) کشتی را سوراخ کرد و آن کودک را کشت و آن دیوار را تعمیر نمود حضرت موسی به علت اینکه فلسفه آنان را نمی دانست نپسندید و بر او اعتراض کرد. اگر من با معاویه مصالحه نمی کردم احدی از شیعیان ما در روی زمین نبود مگر آنکه کشته می شد.
معاویه ورقه ای را که مهر و امضاء شده بود فرستاد خدمت امام حسن دائر بر اینکه به عهد و میثاق خدائی و هر آنچه خداوند مردم را بر وفای آن ملزم ساخته بر ذمه من است که بر مفاد این قرارداد عمل نمایم.
معاویه متعهد شد که بعد از خودش کسی را جانشین قرار ندهد و پس از او حکومت از آن امام حسن باشد و اگر امام حسن نبود از آن امام حسین(علیه السّلام) موجودی بیت المال کوفه که حدود 5 میلیون درهم بود دراختیار امام حسن بماند تا به مصارف لازم برسد، معاویه یاران و شیعیان علی را امان دهد و جان و مالشان را محترم بداند و حقوقشان را پایمال نکند، از جانب معاویه خطری متوجه امام حسن و امام حسین ایجاد نشود و همچنین برای خاندان پیامبر حادثه ای ایجاد نشود.
معاویه همچنین متعهد شد از آزار تمام مردم و سکنه شام و عراق و حجاز و یمن یعنی تمام بلاد اسلامی خودداری نماید و از گذشته آنان صرفنظر کند و احدی را به خاطر گذشته اش تعقیب نکند.
از امام باقر(علیه السّلام) روایت شده است که علت صلح را از ایشان پرسیدند در پاسخ گفتند: او بهتر می دانست که به چه کاری دست زده و اگر کار او نمی بود بی گمان واقعه عظیمی پدید می آمد.
منبع: http://www.bashgah.net
برگى از فضایل امام حسن(ع)
نویسنده: سید علی نقی میر حسینی
زندگى افتخارآمیز امام حسن مجتبى علیهالسلام را مىتوان به دو بخش کلى تقسیم کرد:
1. از کودکى تا امامت
این بخش، خود مىتواند داراى سه مرحله باشد:
الف) امام در عهد رسول الله صلىالله علیه و آله و سلّم
ب) امام در زمان خلفاء ثلاث
ج) امام در عصر خلافت پدر
2. از شهادت پدر تا شهادت خودش
این بخش نیز به دو مرحله قابل تفکیک است:
الف) از بیعت مردم تا زمان صلح
ب) از هنگام صلح تا شهادت
بررسى همه دورههاى حیات آن امام همام، در این نوشتار نمىگنجد؛ آنچه مىخوانید، نگرشى کوتاه به فضایل ملکوتى، ویژگىهاى ظاهرى و مقامات معنوى آن سبط اکبر رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم است.
طلوع مهر
در تاریخ میلاد خجسته امام مجتبى علیهالسلام اندکى اختلاف وجود دارد. اما طبق قول مشهور، در 15 ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى، در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.1 هفت سال از عمر شریفش مصادف با حیات پر بار خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و سلم بود. پدر گرامىاش امام على بن ابیطالب علیهالسلام و مادر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، دختر پیامبر خداست.
هنگامى که مژده ولادت امام حسن علیهالسلام به گوش پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم رسید، به خانه دخترش فاطمه آمد و فرمود:
«یا اسماءهاتى ابنى؛ اى اسماء! فرزندم را بیاور».2
پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم و والدین حضرت نه تنها در نامگذارى آن کودک از خداى متعال سبقت نگرفتند که در انتظار نشستند تا اسم آن مولود مبارک را خداوند بىهمتا برگزیند. سرانجام وحى الهى نازل شد و به رسولش خبر داد که: «این نوزاد را حسن بنامید.» آنگاه رسول خدا صلىالله علیه و آله و سلم گوسفندى را قربانى کرد و موى سر آن نورسیده را تراشید و به اندازه وزن آن، نقره صدقه داد و با دستان مبارکش نوعى عطر مخلوط، به نام «خَلوق» به سر آن کودک شایسته مالید و آنگاه نافش را برید و... .3
تنها کنیه امام مجتبى علیهالسلام «ابومحمّد» است. ولى در القاب حضرت، تعابیر مختلفى ذکر شده است. مشهورترین القاب حضرتش عبارتند از: تقىّ، زکىّ، سیّد، سبط، ولىّ.4
در نقش نگین انگشترىاش نیز اختلاف است. سیرهنگاران، عبارات زیر را نقش نگین حضرت دانستهاند:
«العزّة لله وحده»؛ «العزّة لله«؛ «الله اکبر»؛ «به نستعین» و «حسبىالله».5
امام صادق علیهالسلام در این مورد مىفرماید: «ثمّ کان فى خاتم الحسن و الحسین علیهماالسلام، حسبىالله.»6
از امام رضا علیهالسلام نیز نقل شده است که فرمود: «کان نقش خاتم الحسن علیهالسلام ، العزّة لله.»7
و نیز بعضىها عبارت «لا اله الاّ الله الحقّ المبین» را نقش انگشتر امام مجتبى علیهالسلام دانستهاند.8
شکوفههاى سبز
از امام مجتبى علیهالسلام 15 فرزند بر جاى مانده است که اسامى آنها، با تفکیک مادرانشان، عبارتند از:
ـ زید، امّالحسن و امّالحسین؛ از مادرى به نام «بشیر» بنت ابىمسعود.
ـ حسن، (معروف به حسن مثّنى)؛ از مادرى به نام «خولة» بنت منصور.
ـ قاسم، عبدالله و عمر؛ از مادر کنیز.
ـ عبدالرحمن؛ از مادر کنیز.
ـ حسین، فاطمه و طلحه؛ از مادرى به نام «امّاسحاق» بنت طلحة بن عبدالله.
ـ فاطمه، رقیّه و امّسلمه؛ که مادرانشان متفاوت بوده است.(9)
براساس بیان تاریخ نگاران، فقط حسن و زید، صاحب نسل بودهاند و از سایر فرزندان امام مجتبى علیهالسلام نسلى باقى نمانده است.
سیماى شکوهمند
امام مجتبى علیهالسلام شباهت بسیارى به رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم داشت. شاید در همان روزهاى آغازین حیات مبارکش بود که پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله با نظاره جمال و کمال او فرمود: «أشبهتَ خَلقى و خُلقى10؛ تو از لحاظ آفرینش و خوى (صورت و سیرت) مانند من هستى.»
این سخن مىتواند بیانگر لیاقت، شایستگى و تربیت صحیح امام مجتبى علیهالسلام باشد. شخصیت ممتازى که بعدها مىبایست براى احراز منصب الهى «امامت» ـ که همان وراثت و خلافت پیامبر اکرم و جانشینى وصى او است ـ برگزیده شود.
ابن صبّاغ مالکى در کتاب «الفصول المهمّة» چهره شکوهمند امام مجتبى علیهالسلام را این گونه به تصویر کشیده است:
«امام ابومحمد الحسن بن على، رنگى سپید آمیخته با سرخى داشت. دیدگانش درشت و سیاه، گونههایش هموار، موى وسط سینهاش نازک، موى ریشش انبوه، پشت گوشش پر مُو، بینىاش کشیده و برّاق همچون شمشیرى از نقره، مفاصلش درشت و شانههایش از یکدیگر دور، بود.
انسانى متوسّط القامه و ملیح بود. نیکوترین صورت را داشت. با رنگ سیاه خضاب مىکرد. مویش پر چین و کوتاه، و قامتش رسا بود.»11
سیرت نیکو
روش، منش، رفتار و کردار امام مجتبى علیهالسلام نمونه روزگار بود. در یک جمعبندى کلى، مىتوان چنین نتیجه گرفت که تاریخ نویسان مهمترین برجستگىهاى اخلاقى آن حضرت را «بخشندهترین، بزرگمنشترین، با سخاوتترین، حلیمترین، زاهدترین، راستگوترین، پارساترین، عابدترین، گرامىترین، پرگذشتترین و داراى گشادهترین سینه در میان مردم» ثبت و ضبط کردهاند.
شیخ صدوق در کتاب امالى از امام صادق علیهالسلام و آن حضرت از پدرانش چنین نقل مىکند:
«امام حسن بن على بن ابیطالب علیهالسلام، در میان مردم زمان خود، عابدترین، پارساترین و گرامىترین افراد بود. چون قصد حج مىکرد، پیاده مىرفت و گاهى پاى خود را برهنه مىنمود. هیچگاه دست به کارى نمىزد مگر این که خدا را یاد مىنمود. راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت. هر گاه به در ورودى مسجدى مىرسید، سر خود را بلند کرده، عرض مىنمود: «بارالها! مهمان تو به حضورت رسیده، اى احسانگر! بنده تباهکارت به درگاهت شتافته؛ پس از زشتیهایى که مرتکب شده، به خاطر زیباییهایى که نزد تو است، در گذر؛ اى کریم!»12
زینب بنت ابىرافع روایت مىکند: فاطمه علیهاالسلام در زمانى که پدر ارجمندش بر بستر بیمارى مرگ افتاده بود، دست دو فرزندش را گرفت و خدمت پدر بزرگوارش آورد و فرمود: «اى پیامبر خدا! این دو، فرزندانت هستند؛ آیا براى آنان ارثى از خود قرار نمىدهى؟»
رسول مکرم اسلام در پاسخ دخترش فرمود: «امّا الحسن فانّ له هیبتى و سؤددى، و امّا الحسین فله جودى و شجاعتى؛13 هیبت و آقایى خود را براى «حسن» و بخشش و شجاعتم را براى «حسین» ارث قرار مىدهم.»
محمد بن اسحاق مىگوید: «پس از رسول خدا صلىالله علیه و آله هیچ کس در شرف و عزّت به رتبه حسن بن على نرسید.»14
و همو روایت مىکند: «حسن بن على را در راه حج ملاقات کردم که از مرکب خویش پیاده شد و قدم زنان حرکت کرد. در این موقع تمام کسانى که با او بودند، به او اقتدا نموده و پیاده حرکت کردند؛ حتى سعد بن ابىوقّاص را دیدم که فرود آمد و پیاده، گام زد.»15
واصل بن عطاء مىگوید: «سیماى حسن بن على، چون سیماى پیامبران و هیبت او چون هیبت پادشاهان بود.»16
فضایل خجسته
امام مجتبى علیهالسلام داراى فضایل فراوانى است که خلاصه آن را تحت سه عنوان زیر بیان مىکنیم:
1.تبار پاک
از مهمترین فضایل آن امام وارسته این است که پدرش على مرتضى، دومین شخصیت برجسته جهان اسلام و مادرش فاطمه زهرا، نخستین بانوى نمونه اسلام و نیاى ارجمندش، آخرین پیامآور خداى یکتا است. جدّه فداکارش اوّلین بانوى مسلمان، حضرت خدیجه بنت خویلد است؛ بانویى که تا پایان عمر، یار و غمگسار روزهاى غریبى پیامبر بود و با بذل و بخشش اموال خویش، روند و حرکت دین نوپاى محمدى را شتاب بیشترى داد.
جعفر بن ابیطالب، عموى شایسته و والامقام امام مجتبى و حضرت حمزه سیّدالشّهداء، عمّ پدرش حیدر کرّار است.
امام مجتبى علیهالسلام میوه شاخسار آن درختى است که ریشهاش استوار، ساقهها، شاخهها و برگهایش بهترین ساقهها، شاخهها و برگهاست.
2. آیات آسمانى
از برجستهترین فضایل امام مجتبى علیهالسلام این است که او جزو اصحاب کساء و آل عبا و از اهلبیت پیامبر صلى الله علیه و آله است؛ اهل بیتى که آیات فراوانى در شأن ایشان نازل شده است. آیه تطهیر از جمله آن آیات است:
عمر بن ابىسلمه (پسر همسر رسول خدا صلى الله علیه و آله) مىگوید: پیامبر در خانه امّسلمه حضور داشت که این آیه نازل شد: «انّما یُریدُ الله لیُذهب عنکم الرّجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً»17؛ خداوند اراده کرده است که از شما اهلبیت، پلیدى را بزداید و پاکیزگیتان بخشد.
در این هنگام حضرت، دخترش فاطمه و پسرانش حسن و حسین را فراخواند و عبائى را بر سر آنها افکند و در حالى که على پشت سر او ایستاده بود، فرمود: «اللّهمّ هؤُلاء اهلُ بیتى فَاَذْهَبْ عَنهُمُ الرّجسَ و طَهِّرْهُم تَطهیراً؛ پروردگارا! اینان اهلبیت من هستند، پس پلیدى را از آنان دور فرما و آنان را پاکیزه گردان.»
امّسلمه از آن حضرت پرسید: آیا من نیز جزو آنان هستم؟ رسول خدا صلیالله علیه و آله پاسخ داد: «تو در جایگاه خودت هستى، جایگاه تو بسیار نیکو است.»18
حضور امام مجتبى علیهالسلام در جریان «مباهله» نیز نشانه اعتبار و اهمیتى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ایشان قائل شده است. و نیز حضور آن حضرت در «بیعت رضوان» و بیعت نمودن پیامبر با او، جایگاه رفیع آن امام همام را نشان مىدهد.19
3. روایات نبوى (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
با توجه به اصالت خانوادگى و تربیت علوى و فاطمى است که رسول اکرم صلیالله علیه و آله امام مجتبى علیهالسلام و برادر بزرگوارش را با چنین جملاتى مىستاید:
«و هما خیر أهل الأرض20؛ و آن دو (حسنین) بهترین افراد روى زمین هستند.»
«و هما سیّدا شباب اهل الجنّة21؛ و آن دو سرور جوانان اهل بهشتند.»
«و هما من العترة (أهل البیت) التى لا تفترق عن القرآن الى یوم القیامة، و لن تضلّ اُمّةٌ تمسّکت بهما22؛ آن دو متعلق به خانواده عترت هستند و تا روز قیامت از قرآن جدا نمىشوند؛ در صورتى که امت به آن دو تمسک جویند، هرگز گمراه نخواهند شد.»
و در مورد امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود:
«لوکان العقل رجلاً لکان الحسن23؛ اگر عقل به شکل مردى مجسم مىشد؛ همانا حسن بود.»
لرزان از خوف خدا
امام مجتبى علیهالسلام بنده خاکسار خدا بود. در هنگام عبادت از قفس تنگ دنیا مىرهید و تا شاخساران ملکوت پر مىکشید. طعم عبادت، شهد دیگرى در کامش مىنشاند و جوهر جانش را قبضه مىکرد. همواره در انتظار فرارسیدن ساعات نماز و لحظات عبادت مىماند و چون وقت فرایض نزدیک مىشد، روح و روانش متغیر مىگشت و رنگ از رخسارش مىپرید:
«انّ الحسن بن علىّ علیهماالسلام کان اذا توضّأ اِرتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقیل له فی ذلک فقال: حقّ على کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفرّ لونه و تر تعد مفاصله24؛ همانا حسن بن على علیهماالسلام وقتى وضو مىساخت و آماده نماز مىشد؛ رنگش دگرگون مىگردید و بند بند وجودش مىلرزید. از آن حضرت از علت این حال سؤال شد؛ فرمود: سزاوار است کسى که در پیشگاه خداوند عرش مىایستد، رنگش پریده و بند بند اعضایش بلرزد.»
نشستن در محراب عبادت از خوشایندترین لحظات عمرش به حساب مىآمد. به همین جهت بهترین و زیباترین لباسهایش را بر تن مىکرد. در روایتى بیان شده که حضرت براى نماز بهترین جامههایش را پوشید؛ پرسیدند: چرا بهترین لباس خودت را پوشیدى؟ فرمود:
«انّ الله جمیلٌ یُحِبُّ الجمال؛ فَاَتَجَمَّلَ لِرَبّى وَ هُوَ یَقُولُ «خذوا زینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ»25؛ خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد. از این رو در هنگام راز و نیاز با خداى خویش، لباس زیبایم را مىپوشم. در حالى که خداوند فرموده است: هنگام مسجد رفتن، زینت خود را برگیرید.»26
در حدیثى دیگر آمده است:
«کانَ الحسن بن علىّ علیهماالسلام اذا قامَ الىَ الصلوةِ، لَبِسَ اَجْوَدَ ثِیابَهُ27؛ حسن بن على علیهماالسلام هنگام نماز بهترین جامههایش را مىپوشید.»
بر این اساس، مستحب است که در حال نماز نیکوترین لباسهاى خود را بپوشیم و ضمن معطر ساختن خویش، با رعایت نظافت و طهارت کامل، به نماز بایستیم و با خداى خویش به راز و نیاز بپردازیم.
به نماز ایستادن امام مجتبى علیهالسلام شگفت مىنماید و مطالعه روایت «لرزیدن مفصلهاى بدن آن حضرت در حین عبادت» انسان را متحیر مىسازد:
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«انّ الحسن بن علىٍّ علیهماالسلام کانَ اذا قامَ فى صلاته تَرتَعِدُ فرائصُهُ بینَ یَدَى رَبِّهِ ـ عزّوجلّ ـ و کانَ اذا ذَکَرَ الجَنَّة و النّار اضْطَرَبَ اِضْطِرابَ السَّلیم28؛ حسن بن على علیهماالسلام وقتى به نماز مىایستاد، تن مبارکش در مقابل پروردگارش مىلرزید و هرگاه که یاد بهشت و جهنم مىنمود، چون مارگزیده مضطرب و پریشان مىشد و به خود مىپیچید.»
با آن که مرکبهایى در اختیار داشت، مسافت 450کیلومترى مدینه تا مکه معظمه را زیر اشعه سوزان آفتاب حجاز و روى سنگریزههاى داغ بیابان، پیاده مىپیمود و به این شکل 25 مرتبه پیاده به زیارت کعبه شتافت تا رضایت خداى خویش را بیشتر فراهم آورد.29
خشوع امام مجتبى علیهالسلام در مقابل خداى مهربانش نیز حکایتی شیرین دارد. حضرت چنان در محراب عبادت مدهوشِ جمال و کمال حق مىشد که رنگش دگرگون شده و تنش به لرزه مىافتاد:
راوى مىگوید: «مهمان امام مجتبى علیهالسلام بودم... هنگام اداى فریضه نماز شد. امام از اتاق بیرون رفت تا وضو بگیرد؛ من نیز آماده مىشدم تا نماز بگزارم. در آستانه در اتاق، حضرت را دیدم که رنگش تغییر کرده و حالتى خاص پیدا کرده است. پرسیدم: چرا اینطور شدهاید؟ فرمود: کسى که مىخواهد به پیشگاه الهى وارد شود، مىبایست چنین دگرگون شود. و هنگامى که حضرت را در حال نماز دیدم، از شدت خضوع و خشوعش، موى بر اندامم راست شد. وقتى خوب نگاه کردم، دریافتم که حضرت در نماز و در پیشگاه خداوند متعال، مىلرزد و ذکر مىگوید.»30
حُسن ختام این بخش، روایتى است که مفضل از امام جعفرصادق علیهالسلام، از پدر بزرگوار و او از جدّش نقل نموده است که فرمود:
«أنّ الحسن بن علی بن أبىطالب کان أعبدالناس فی زمانه، و أزهدهم و أفضلهم، و کان إذا حجّ حجّ ماشیاً، و ربّما مشى حافیاً، و کان أذا ذکرالموت بکى، و اذا ذکرالقبر بکى، و اذا ذکر البعث و النشور بکى، و اذا ذکر الممرّ على الصراط بکى، و اذا ذکر العرض على الله ـ تعالى ذکره ـ شهق شهقةً یعشى علیه منها...31؛ امام حسن بنعلى بن ابىطالب علیهمالسلام در زمان خود عابدترین، زاهدترین و بهترینِ مردم بود؛ و با پاى پیاده و برهنه حج انجام مىداد؛ و هر گاه از مرگ سخن گفته مىشد، گریه مىکرد و هر گاه ذکرى از قبر به میان مىآمد، مىگریست. و زمانى که از قیامت نام برده مىشد، اشک مىریخت. و زمانى که از گذشتن پل صراط سخن به میان مىآمد؛ گریه مىکرد؛ و هنگامى که عرضه شدن (اعمال) بر خدا به میان مىآمد، از هوش مىرفت به نحوى که همه چیز از ذهن و نظرش پوشیده مىشد.»
کریمانه با مردم
امام مجتبى علیهالسلام از خیل ستارگان پرفروغ است. او به «کریم اهلبیت» شهرت دارد. رفتار کریمانه او در سینه تاریخ موج مىزند و جهانیان سرگشته درهم و دینار را به تحیر وامىدارد. در بین مردمى که در چاه دنیا خواهى سقوط کردهاند و براى دستیابى به دنیا، تن به هرنوع خوارى و ذلت مىدهند؛ مطالعه شرح بخششهاى کریمانه امام مجتبى علیهالسلام خواندنى و شنیدنى است.
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب روایت مىکند که: مردى از امام مجتبى علیهالسلام تقاضاى کمک مالى نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او داد. آنگاه فرمود: «برو باربرى بیاور تا این پولها را برایت حمل کند.» مرد، باربرى آورد، حضرت عباى سبز رنگش را به مرد سائل داد و فرمود: «این کرایه باربر است.»32
گاهى امام با دیدن انسانهاى بىپناه، خود به نیّات آنها پى مىبرد و قبل از این که چیزى بطلبند، هدایایى تقدیم مىکرد و منتظر اظهار نیاز آنها نمىنشست. روایت زیر گویاى همین مطلب است:
فردى از چادر نشینان خدمت امام مجتبى علیهالسلام شرفیاب شد. قبل از آن که اظهار نیاز کند، حضرت امر فرمود که هر چه در خزانه هست، به او بدهند. وقتى به سراغ خزانه رفتند، مبلغ بیست هزار درهم یافتند و همه را به سائل نیازمند دادند. مرد سائل که از رفتار سخاوتمندانه امام به شگفت آمده بود، عرض کرد: آقاى من! چرا به من فرصت ندادید تا نیاز خود را بیان کنم و در مدح شما سخن بگویم؟ امام در پاسخش فرمود:
«ما گروهى هستیم که بخششهایمان تازه و بىدرنگ صورت مىگیرد.»33
امام مجتبى علیهالسلام در جود و کرم از همگان سبقت گرفته بود؛ آن چنان که با بذل و بخششهاى خداپسندانه، دست از دارایىهاى خویش مىکشید و همه را در راه خشنودى خدا تقدیم مىکرد. این، در واقع بیانگر بىاعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا بود. در همین مورد نوشتهاند:
«امام مجتبى علیهالسلام در طول عمر خود، دوبار تمامِ اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرد و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»34
ابن سعد در کتاب الطبقات الکبرى علاوه بر روایت فوق مىافزاید:
«...حتى اگر دو جفت کفش یا دو جفت پاپوش داشت، یک جفت آن را براى خود برمىداشت و جفت دیگر را به نیازمندان مىرساند...»35
امام مجتبى علیهالسلام نسبت به فقیرانِ فرهنگى و فریب خوردگان جاهل نیز قلب رؤوف و دل مهربان داشت. گر چه آنها بر اثر فریب دشمنان با هتاکى و بىحرمتى با امام برخورد مىکردند؛ اما امام هیچگاه از سخنان بیهوده آنان غضبناک نمىشد و با لطف و مهربانى آنها را نوازش مىکرد و به رفع نیازهایشان همت مىگماشت. آنان نیز با دیدن برخوردهاى خاضعانه امام به حیرت مىافتادند و در اندک مدت از گفتههاى خویش ندامت مىجستند و اظهار پشیمانى مىکردند. نمونه بارز فروتنى امام با فقرزدگان فرهنگى و دین باختگان بىهویت، ملاقات با آن مرد شامى است که جریانش در متون تاریخى بیان شده است.36
چشمهسار محبت
اظهار محبتهاى پیامبر صلىالله علیه و آله و سلم به حسنین و علاقه وافر او به آن دو، قابل بیان و بررسى نیست. پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم در روایتى فرمود:
«حسن منّى و انا منهُ، احبَّ اللهُ مَن احبّهُ...37؛ حسن از من است و من از حسن؛ کسى را که من دوست دارم خدا نیز دوست دارد.»
و نیز فرمود:
«احبُّ اهل بیتى الىّ الحسن و الحسین...38؛ محبوبترین فرد از خاندانم، حسن و حسین است.»
زید بن ارقم روایت مىکند: «در مسجد، نزد رسول خدا صلىالله علیه و آله و سلم نشسته بودم. در این هنگام فاطمه همراه حسن و حسین از خانهاش خارج شد و به سوى جایگاه پدر گرامىاش شتافت و به دنبال آنان على علیهالسلام نیز سر رسید. آنگاه پیامبر صلىالله علیه و آله رو به جانب من کرده، فرمود: هر کس این چند نفر را دوست بدارد، با من دوستى نموده است و هر کس با آنان دشمنى کند، با من دشمنى ورزیده است.»39
از مجموع این روایات، که تعدادشان هم کم نیست، استفاده مىشود که محبت امام مجتبى علیهالسلام و برادر گرامىاش در قلب شفاف و نورانى پیامبر خاتم صلیالله علیه و آله و سلم موج مىزد. معمولاً رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم علاقه شدید و محبت وافر خود نسبت به آنان را در میان مردم اظهار مىنمود. گر چه نحوه ابراز فرق داشت؛ گاهى سخن شیوایى در این مورد بیان مىنمود و گاهى از منبر پایین مىآمد و آنها را مىبوسید و بعد از نوازش آن دو، بار دیگر بالاى منبر قرار مىگرفت.
افزون بر این، از رسول خدا صلىالله علیه وآله نقل شده است که در هنگام اظهار محبت به حسنین علیهماالسلام مىفرمود:«شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبان برسانند.»40
راستى! هدف رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم از علنى ساختن این اظهار محبتها چه بود؟
آیا هدف پیامبر صلیالله علیه و آله جز آماده سازى اذهان عموم، به پذیرش امامت حسنین بعد از ولایت پدر بزرگوارشان بود؟
لازم به ذکر است که محبت شدید رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم نسبت به حسنین باعث شده بود که آن حضرت براى حفظ آن دو از کید مکاران و حسد حسودان تعویذ41 زیر را تلاوت نماید:
«اُعیذُ کُما بِکَلِمات اللهِ التّامّةِ مِنْ کُلِّ شیطانٍ هامّةٍ وَ مِنْ کُلّ عینٍ لامّْةٍ؛42 شما را از شرّ هر شیطان آزار دهنده و هر چشم شومى به پناه کلمات تامّ خدایى مىبرم.»
از منظر نخبگان اهل سنت
برجستگان عرصههاى علم و تاریخ، توصیفاتى زیبا در رثاى شخصیت ملکوتى امام مجتبى علیهالسلام دارند که ذکر آنها در این نوشتار مختصر نمىگنجد ولى شایسته است که جهت نمونه به دیدگاههاى کوتاه تنى چند از اصحاب سیره و تاریخ اشاره شود:
1. جلال الدین سیوطى:
«کان الحسن رضىالله عنه له مناقب کثیرة: سیّداً، حلیماً، ذا سکینة و وقار و حشمة، جواداً ممدوحاً...43؛ حسن بن على علیهماالسلام داراى امتیازات و فضایل انسانى فراوان بود؛ او شخصیتى بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخى، بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.»
و نیز مىنویسد:
«سبط رسول الله و ریحانته و آخر الخلفاء بنصّه... و هو خامس أهل الکساء...»44
2. ابن عساکر شافعى:
«هو سبط رسول الله و ریحانته و أحد سیّدَى شباب أهل الجنّة....»45
3. سبط ابن جوزى:
«کان من کبار الأجواد، و له الخاطر الوقّاد، و کان رسول الله صلیالله علیه و آله و سلم یحبّه حبّاً شدیداً.»46
4. ابن اثیر:
«و هو سیّد شباب أهل الجنّة، و ریحانة النّبى صلیالله علیه و آله و سلم و شبیهه، سمّاه النّبىّ الحسن ... و هو خامس أهل الکساء.»47
5. ابونعیم اصفهانى:
«عن الامام حسن المجتبى علیهالسلام: سیّد الشباب، و المصلح بین الأرقاب و الأحباب، شبه رسول صلىالله علیه و آله و سلم و حبیبه، سلیل الهدى، و حلیف أهل التقى، خامس أهل الکساء، و ابن سیّدة النّساء، الحسن بن على بن ابىطالب رضىالله عنهما.»48
منبع: http://www.bashgah.net
افسانه ازدواج ها و طلاق های امام حسن (ع)
نویسنده: محمد جواد طبسی
یکی از موضوعات ساختگی، که برخی از مورّخان اسلامی، آگاهانه یا نا آگاهانه به نقل آن پرداختهاند، موضوع ازدواجها و طلاقهای متعدد حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام است. بسیار جای تأسف است که اینان بدون بررسی صحّت و یا عدم صحّت این گونه قضایا، آنها را در کتابهای خود آوردهاند.
همین کوتاهیها موجب شد دشمنان اسلام و اهل بیت علیهمالسلام برای انتقام گرفتن از اسلام، روی همین موضوع ساختگی، سخت پافشاری نموده و توهین و جسارتها را از حد بگذرانند. وظیفه خود دیدیم در برابر هتّاکیهای نویسندگان مغرض، مانند «اکرم البستانی»، به بررسی این موضوع از جنبه تاریخی بپردازیم.
امام حسن علیهالسلام و تهمت طلاق
برخی از مورّخان نوشتهاند که امام حسن مجتبی علیهالسلام پی در پی ازدواج میکرد و طلاق میداد. و این کار آن قدر تکرار شد که امیرمؤمنان علیهالسلام به مردم کوفه فرمود: ای اهل کوفه! دخترانتان را به عقد حسن در نیاورید؛ چرا که او فردی طلاق دهنده است. مردی از طایفه هَمْدان گفت: ما به او دختر میدهیم؛ اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، طلاق دهد. 1
این سخن، تهمتی بیش نیست و از واقعیت به دور است؛ چرا که اوّلاً: این روایات هرگز با شأن و منزلت و مقام امام حسن مجتبی علیهالسلام سازگار نیست. ثانیاً: بیشتر این نقلهای تاریخی از سه مورّخ نقل شده است که آن سه نیز کتابهای خود را زیر سایه دولتهای غاصب بنیعباس به رشته تحریر درآوردهاند. ثالثاً: این تهمت از سوی منصور عباسی برای خنثی سازی شورش حسنیها طرح ریزی شده است.
ما نخست به نقل روایات و نقلهای تاریخی پیرامون این مسئله میپردازیم و سپس پاسخ آنها را میآوریم.
روایات پیرامون ازدواجهای مکرّر امام حسن مجتبی علیهالسلام سه دسته هستند:
دسته اوّل
در این دسته از روایات فقط به نهی از ازدواج و علت آن اشاره شده است.
1. برقی در کتاب محاسن از حضرت صادق علیهالسلام روایت کرده که مردی خدمت امیرمؤمنان علیهالسلام آمد و عرض کرد: آمدهام با تو درباره دخترم مشورت کنم؛ چرا که فرزندانت: حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به خواستگاری او آمدهاند. امام فرمود: «المستشار مؤتمن؛ بدان که حسن، همسران خویش را طلاق میدهد، دخترت را به ازدواج حسین درآور که برای دخترت بهتر است.”2
2. کلینی به سند خود از عبداللّه بن سنان نقل کرده: امام صادق علیهالسلام فرمود: روزی امیرمؤمنان علیهالسلام بر فراز منبر، مردم کوفه را مخاطب قرار داده، فرمود: به فرزندم حسن زن ندهید که او مردی است طلاق دهنده. پس مردی از طایفه هَمْدان گفت: آری! به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او درمیآوریم؛ چرا که او فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرمؤمنان علیهالسلام است؛ پس اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، آنها را طلاق دهد. 3
دسته دوم
در این دسته از روایتها امیرمؤمنان علیهالسلام از ازدواجها و طلاقهای مکرّر امام حسن مجتبی علیهالسلام سخت اظهار نگرانی کرده است.
1. بلاذری از ابی صالح نقل کرده که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: آن قدر حسن علیهالسلام زن گرفت و طلاق داد که ترسیدم دشمنی دیگران را در پیداشته باشد. 4
2. سیوطی از علی علیهالسلام نقل کرده: حسن علیهالسلام ازدواج میکرد و طلاق میداد، به طوری که بیم داشتم از قبایل و طوایف عداوت و دشمنی به ما برسد. 5
3. ابوطالب مکّی مینویسد: علی علیهالسلام از ازدواجهای امام حسن علیهالسلام دلتنگ میشد و در سخنرانی خود میفرمود: فرزندم حسن، زنان خویش را طلاق میدهد؛ به او زن ندهید. 6
4. مجلسی از محمد بن عطیه نقل میکند: امیرمؤمنان علیهالسلام از طلاق زنان توسط امام حسن علیهالسلام دلتنگ میشد و از خانوادههای آنها شرم و حیا میکرد و میفرمود: حسن بسیار طلاق میدهد؛ به او زن ندهید. 7
دسته سوم
در دسته سوم به تعداد زنها اشاره شده است؛ و ابن حجر، ابوطالب مکی، ابوالحسن مدائنی، کلینی، کفعمی، بلخی و ابن شهرآشوب به نقل آن پرداختهاند و تعداد زنان امام حسن علیهالسلام را چنین گفتهاند:
1. کفعمی: شصت و چهار. 8
2. ابوالحسن مدائنی: هفتاد. 9
3. ابن حجر: نود. 10
4. کلینی: پنجاه. 11
5. بلخی: دویست. 12
6. ابوطالب مکی: دویست و پنجاه. 13
7. برخی نیز آوردهاند که وی سیصد زن داشته است. 14
8. همچنین نقل شده که تعداد زنهای امام به چهار صد زن رسیده است. 15
پاسخ ما
الف ـ تنافی این روایات با شخصیت امام
چنانچه گفته شد، این کار با شأن و مقام امام حسن مجتبی علیهالسلام هرگز سازگار نیست؛ زیرا چهرهای که قرآن و سنت و سایر معصومین علیهمالسلام از امام حسن علیهالسلام ترسیم کردهاند، با روایاتی که نقل شده، قابل جمع نیست. قرآن در شأن و منزلت امام حسن علیهالسلام و سایر اهلبیت علیهمالسلام آیه «تطهیر»16 و آیه «مودّت»17 را نازل فرموده است.
پیامبر درباره امام حسن علیهالسلام میفرماید: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.”18 همچنین رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مورد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمود: «هرکس این دو را دوست داشته باشد، من دوستش دارم و کسی را که من دوست دارم، خدا نیز او را دوست خواهد داشت و کسی که خدا او را دوست داشته باشد، در بهشتهای پر نعمت وارد خواهد کرد.”19
ابن کثیر دمشقی مینویسد: امیرمؤمنان علیهالسلام فرزند خود امام حسن علیهالسلام را بسیار احترام و تعظیم میکرد. 20
امام حسین علیهالسلام به خاطر احترام و عظمتی که برای برادرش، امام حسن علیهالسلام قائل بود، هرگز در حضورش سخن نمیگفت. 21 در حین طواف، مردم برای اظهار ارادت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام آن چنان به یکدیگر فشار میآوردند که گاه ممکن بود به زیر دست و پا بروند. 22
گاهی امام حسن علیهالسلام بر در خانه مینشست، در چنین لحظاتی رفت و آمد مردم به جهت هیبتی که او داشت، قطع میشد. 23
در حالات معنوی امام حسن علیهالسلام آوردهاند: به هنگام وضو، رخسارش دگرگون میشد و در پاسخ پرسش کنندگان میفرمود: «حقّ علی کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش ان یصفر لونه و یرتعد فرائصه24؛ شایسته است کسی که در برابر پروردگار میایستد، رنگش زرد گردد و لرزه بر اندامش بیفتد.”
حال سؤال ما این است:
1. آن امام معصومی که برای حضور در برابر خالق یکتا، آن چنان لرزه بر اندامش میافتد، چگونه حاضر میشود خدا را به وسیله چهار صد مرتبه طلاق دادن ـ که مبغوضترین عمل حلال در نزد خداوند شمرده میشود ـ از خود برنجاند؟
2. روایات بر فرض صحّت، در زمانی صادر شده است که امیرمؤمنان علیهالسلام در کوفه بودهاند، که اگر تعداد روزهای حضور آن حضرت را در کوفه با حذف روزهای جنگ جمل، صفین و نهروان و پیامدهای آن حساب کنیم، به یقین دروغ بودن این اتهام آشکار خواهد شد؛ چرا که آن فرصت بسیار کم و پردردسر گنجایش چنین مدعایی را نداشته است. اگر زمان هریک از ازدواجها تا طلاق را در نظر بگیرید و اینکه بیشتر از چهار زن دائم، جایز نبوده و نیز لحاظ شرایط فقهی طلاق دادن، خود به دروغ بودن این روایات گواهی خواهید داد.
3. آیا نهی امام علی علیهالسلام ، نهی از منکر بود یا نهی از حلال؟ در هر دو صورت، هیچ کدام درست نیست؛ زیرا به شهادت آیه «تطهیر»، هرگز فعل قبیح و منکر از امام معصوم مشاهده نمیشود تا مورد نهی قرار گیرد. نهی از حلال هم نمیتواند باشد؛ زیرا در کدام شریعت از حلال نهی شده که در اسلام چنین باشد؟!
4. آیا نهی امیرمؤمنان علیهالسلام با مقدمه بوده یا بدون مقدمه؟ اگر بدون مقدمه و یادآوری بوده، که چنین سخنی با مقام والای امیرمؤمنان علیهالسلام سازگار نیست که آن حضرت بدون یادآوری قبلی، آبروی فرزند خود را بریزد! و اگر پس از یادآوری بوده، ولی امام حسن علیهالسلام زیربار نرفته، میگوییم این هم با شخصیت والای امام حسن مجتبی علیهالسلام سازگار نبوده است که این گونه پدر و امام خویش را در تنگنا و مشکل قرار دهد.
5. آیا باور میکنید امام حسن مجتبی علیهالسلام با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگی پدر خویش را فراهم آورد تا جایی که حضرت دلتنگ شده و از خانوادهها شرم و حیا کند، و یا از بیم دشمنی طوایف و قبایل کوفه نسبت به آنها رنج برد؟!
طبق نقل ابن عساکر، از سوید بن غفله نقل شده: یکی از همسران امام حسن علیهالسلام که از طایفه خشعم بود؛ پس از شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام و بیعت با امام حسن علیهالسلام به ایشان تبریک گفت. امام به وی فرمود: تو خوشحالی و شماتت خود را به کشته شدن امیرمؤمنان علیهالسلام اظهار کردی. من تو را سه طلاقه کردم. آن زن گفت: به خدا سوگند! قصد من این نبود. و پس از پایان عدهاش از خانه امام خارج شد.
امام مبلغ باقی مانده از مهرش را به اضافه بیست هزار درهم برایش فرستاد. آن زن گفت: متاع کمی است که از دوستی جدا شده به من میرسد. وقتی که سخن آن زن را به امام گفتند، حضرت گریه کرد و فرمود: اگر نبود که از پدرم، از جدّم شنیدهام که میفرمود: «کسی که همسر خود را سه طلاقه دهد، تا آن زن شوهر دیگری انتخاب نکند، بر شوهر اوّل حلال نمیگردد؛ مراجعت میکردم.”25
دلیل نخست :
بر مجهول و ساختگی بودن این روایت، این است که امام حسن علیهالسلام بدون هیچ مقدمهای و بدون آن که کوچکترین توجهی به قصد و هدف زن داشته باشد، برآشفته و همسر خویش را به خاطر تهنیتی، طلاق میدهد؛ که این حرکت، از یک انسان غیر معصوم بعید است، چه رسد به امام معصوم.
ثانیاً:
از نظر فقه اهل بیت، طلاق باید در حضور دو شاهد عادل صورت گیرد؛ در حالی که هیچ یک از این مسائل رعایت نشده؛ حال چگونه امام کاری بر خلاف نظر خویش انجام داده است.
ثالثاً:
اگر طلاق به خاطر اظهار دشمنی و شماتت بوده، به چه علت برای او بیست هزار درهم اضافه بر مهر خویش میفرستد؟
و رابعاً :
اینکه طبق این نقل، امام در یک مجلس همسر خویش را سه طلاقه کرده است؛ در حالی که این طلاق نه فقط در مذهب اهلبیت علیهمالسلام ، بلکه در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ابوبکر و دو سال پس از خلافت عمر نیز، یک طلاق به حساب میآمد. 26
با این بیان، امام میتوانسته پس از طلاق برگردد، چون طلاق اوّل بود و پس از طلاق اول، زن مطلقه رجعیه است و مرد در حال عدّه میتواند به زن خود رجوع کند. همچنین حضرت پس از پایان عدّه نیز میتوانست بدون آن که زن شوهر دیگری کند، او را به عقد خویش در آورد.
آری! فرمایش رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مربوط به زمانی است که سه مرتبه طلاق صورت گرفته و مرد پس از آن رجوع کرده باشد. اینجا است که زن میباید شوهر دیگری انتخاب کند. از آنجا که متن روایت ابن عساکر از اضطراب کامل برخوردار است، دیگر نیازی به بررسی سندی ندارد.
ب ـ بررسی اسناد
1. بیشتر مورّخان این نقل تاریخی را یا بدون سند آوردهاند و یا آن را به ابوالحسن مدائنی و محمد بن عمر واقدی و ابوطالب مکّی رساندهاند که در هردو صورت، دارای اشکال است. مثلاً ابن عساکر مینویسد: وروی محمد بن سیرین... 27؛ میرخواند شافعی آورده است: نقل است که... 28؛ سیوطی میگوید: کان الحسن یتزوج... 29 ابوطالب مکّی مینویسد: انّه تزوّج... 30؛ سبط بن الجوزی آورده است: و فی روایة انّه تزوّج... 31؛ ابوالحسن مدائنی آورده است: کان الحسن کثیرالتزویج. 32
تمامی این نقلها، مرسل است و به آنانی که به این سه مورّخ اعتماد کردهاند، باید گفت: این سه مورّخ نیز این جریان را بدون سند نقل کردهاند. چنانچه از مدائنی و مکّی نقل کردیم. بدین جهت میگوییم داستان تعداد زنان امام حسن علیهالسلام و ماجرای طلاق آنها، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است.
2. بسیاری، این سه مورّخ را ضعیف شمرده و ردّ کردهاند. از میان آنها میتوان به ذهبی،33، عسقلانی34، ابن الجوزی35، عماد حنبلی36، رازی37، ابن الاثیر جزری38، زرکلی39، علامه امینی40، سیدمحسن امین41، هاشم معروف الحسنی42 و... اشاره کرد.
3. هریک از این سه مورّخ از مشایخی روایت نقل کردهاند که یا جزو هواداران بنیامیه بودهاند و یا ضعیف و مجهول هستند. مثلاً مدائنی از عوانه نقل میکند، در حالی که عوانه به نفع بنیامیه جعل حدیث میکرده43 و برخی از مشایخ او همانند جعفر بن هلال44، عاصم بن سلیمان احول45 و ابن عثمان46، ضعیف یا مجهول هستند. طبق گفته یحیی بن معین: حدیث واقدی از مدنیها، از شیوخ مجهول برخوردار است. 47
هاشم معروف الحسنی مینویسد: مدائنی، معاصر عباسیها و از جمله کسانی است که متهم به دروغگویی و جعل حدیث است.
در «میزان الاعتدال» ذهبی آمده است: مسلم در صحیح خود از نقل روایت از وی خود داری کرده و ابن عدی او را ضعیف دانسته و اصمعی به او گفته: به خدا سوگند که چیزی از اسلام در تو نمانده است... صاحب «لسان المیزان» گفته است: او از غلامان عبدالرحمن بن سمرة بن حبیب اموی بوده است. به علاوه بیشتر روایات او از نوع مراسیل است.
اینها همه گواه بر آن است که روایت هفتاد همسر را ـ که جز مدائنی کسی آن را نقل نکرده ـ از جعلیات قدرتمندان و دشمنان علویها است... 48
اما روایت کلینی که در دسته اوّل آمده، در سندش حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعة دیده میشوند، که واقفی هستند. 49
علامه حلّی درباره حمید بن زیاد میگوید: در نزد من، زمانی روایت او مورد قبول است که معارضی نداشته باشد. 50
علامه مجلسی ضمن مؤثق شمردن حدیث، چنین توجیه کرده است که: شاید غرض امام از این سخن، استعلام حال آنها یعنی مراتب ایمانشان بوده است؛ نه اینکه فرزند خویش را که معصوم و تأیید شده از سوی پروردگار بود، مورد نکوهش قرار داده باشد. 51
اما با توجه به واقفی بودن برخی از راویان و فرمایش علامه حلی ـ که روایت او در صورتی که معارضی نداشته باشد، مورد قبول است ـ به نظر میرسد که این روایت حجّیتی ندارد؛ اگرچه علامه مجلسی به توجیه آن برخاسته است.
و اما روایت کافی از ابن ابیالعلاء که در دسته سوم قرار گرفته است؛ علامه مجلسی این حدیث را مجهول میداند. 52
پاسخ ما به روایت برقی در محاسن نیز، این است که: اگرچه خود احمد بن ابیعبداللّه برقی توثیق شده، اما وی بیشترِ روایات را از ضُعفا نقل کرده است. 53
پایهگذار شبهه
دلائل و شواهد موجود به خوبی نشان میدهد که تا پیش از منصور عباسی چنین افترایی در کتابها نبوده است و این منصور بود که برای خنثی سازی شورشهای علوی و حرکتهای ضدّ حکومتی نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام این تهمت و شبهه را علیه امام پایهگذاری کرد.
وی که از این شورشها سخت به وحشت افتاده بود، برای رفع نگرانی خود، هیچ حربهای را بهتر از لکهدار کردن چهره پاک و معصوم امام حسن علیهالسلام ندید. وی پس از دستگیری عبداللّه بن حسن که علیه ظلم و جور قیام کرده بود، در برابر بسیاری از مردم به سخنرانی پرداخت و علیبن ابیطالب و امام حسن علیهماالسلام و همه فرزندان ابیطالب را مورد دشنام و افترا و ناسزاگویی قرار داد و از جمله گفت: به خدایی که جز او نیست، فرزندان ابیطالب را در خلافت تنها گذاردیم و هیچ کاری به کارشان نداشتیم؛ در آغاز علی بن ابیطالب بدان پرداخت... و پس از وی، حسن بن علی برخاست... معاویه با نیرنگ به او وعده داد تا ولیعهدش کند، بدین ترتیب او را برکنار ساخت و همه چیزِ وی را گرفت. حسن بن علی نیز همه کارها را به معاویه واگذارد و به زنان روی آورد؛ او امروز با یکی ازدواج میکرد و فردا دیگری را طلاق میداد و همچنان بدین کار مشغول بود تا اینکه در بسترش مرد... 54
استاد، هاشم معروف در ردّ این تهمت ناجوانمردانه مینویسد: و اما روایت هفتاد و نود و از این قبیل روایاتی که او را زن باره توصیف میکنند و اینکه پدرش میگفت: به فرزندم حسن زن ندهید که او زن باره است؛ این روایات آن چنان که از اسنادشان بر میآید، منبعی جز مدائنی و امثال دروغگوی او ندارد. مدائنی و واقدی و دیگر مورّخان پیشین، تاریخ را در سایه حکومتهایی نوشتهاند که با اهلبیت علیهمالسلام سر دشمنی داشتند، و از هر وسیلهای برای خدشهدار کردن واقعیتهای آنها و ضربه زدن به ایشان فروگذار نمیکردند. حکام دولت عباسی نیز در تعصّب و پلیدی نیّت، دست کمی از اسلاف اموی خود نداشتند. عباسیها در جعل احادیث علیه «علویها» با امویها هم دست بودند، به ویژه نسبت به حسنیها کینه خاصّی میورزیدند، چون بیشتر آنهایی که علیه ستم سر به شورش برمیداشتند؛ از فرزندان و نوادگان امام حسن علیهالسلام بودند. 55
واقعیت چیست؟
آنچه که تاکنون گفته شد، پاسخ به اتهاماتی بود که درباره ازدواجها و طلاقهای متعدد امام حسن علیهالسلام طرح ریزی شده بود.
واقعیت این است که امام در طول عمر، بیشتر از هشت یا ده56 همسر نداشته که تعدادی از این همسران کنیز بودهاند. داشتن این تعداد همسر در آن زمان برای قاطبه مردم، امری طبیعی بوده است؛ بلکه برخی تعداد همسرانشان بیش از این بوده، در حالی که کسی متعرض آنان نشده است. حال چه شد که در بین این مردم، فقط امام حسن علیهالسلام مورد حملات بیشرمانه دشمنان قرار گرفت؟ آیا نمیشود حدس زد این رقم بسیار بزرگ، نشانه ساختگی بودن این احادیث است؟
چرا ابوطالب مکّی که تعداد زنهای امام حسن علیهالسلام را به 250 میرساند، جز چند نفر از آنها نام نمیبرد؟ چرا مورخّان که به تبعیت از ابوالحسن مدائنی و واقدی و مکّی تعداد زنان امام را بیش از هشت تن ذکر کردهاند، بیشترین آماری که برای فرزندان امام دادهاند، بیش از سی و یک فرزند نیست؟57
اینک از ابوطالب مکّی باید پرسید: اگر امام چهارصد همسر داشته پس چرا بیش از سی و یک فرزند نداشت؟ آیا همه آن زنان عقیم و نازا بودند؟ آیا امام رغبتی به فرزند نداشت و یا از پرداخت نفقه و هزینه زندگی و تأمین معاش آنها عاجز بوده است؟
پینوشتها:
1. کافی، ج 6، ص 56.
2. محاسن برقی، ج 2، ص 601؛ منتخب التواریخ، ص 190.
3. کافی، ج 6، ص 56؛ بحارالانوار، ج 44، ص 172.
4. انساب الاشراف، ج 3، ص 25.
5. تاریخ الخلفاء، ص 191.
6. و کان علی (علیه السّلام) یضجر من ذلک فکان یقول فی خطبته ان الحسن مطلاق فلاتنکحوه (بحارالانوار، ج 44، ص 169.)
7. همان، ص ؟
8. چهارده معصوم (زندگانی امام حسن (علیه السّلام))، ص 553.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
10. الصواعق المحرقه، ص 139.
11. کافی، ج 6، ص 56.
12. البدء و التاریخ، ج 5، ص 74.
13. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 30.
14. همان.
15. چهارده معصوم، ص 553، به نقل از قوت القلوب.
16. الصواعق المحرقه، ص 143؛ سنن بیهقی، ج 2، ص 149.
17. الدرالمنثور، ج 7،ص 7.
18. الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة، (مستدرک حاکم، ج 3، ص 167؛ مسند احمد، ج 3، ص 2.)
19. من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه أدخله جنات النعیم... (اخبار اصبهان، ج 1، ص 56.)
20. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
21. مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 401.
22. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
23. الامام المجتبی (علیه السّلام)، ص 10.
24. همان، ص 86.
25. تاریخ دمشق، (حیاة الامام الحسن (علیه السّلام))، ص 154.
26. نیل الاوطار، ج 6، ص 230؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 320.
27. تاریخ دمشق، (ترجمه امام حسن (علیه السّلام))، ص 155.
28. روضةالصفا، ج 3، ص 20.
29. تاریخ الخلفاء، ص 191.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 169.
31. تذکرةالخواص، ص 121.
32. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
33. میزان الاعتدال، ج 3، ص 107.
34. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
35. المنتظم، ج 7، ص 189.
36. شذرات الذهب، ج 3، ص 120.
37. الجرح والتعدیل، ج 4، ص 21.
38. الکامل فیالتاریخ، ج 9، ص 44.
39. الأعلام، ج 7، ص 160.
40. الغدیر، ج 5، ص 290.
41. اعیان الشیعه، ج 46، ص 172.
42. سیرةالائمة الاثنی عشر، ج 1، ص 620.
43. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
44. میزان الاعتدال، ج 1، ص 430.
45. همان، ج 4، ص 350.
46. همان، ج 6، ص 198.
47. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 348.
48. زندگی دوازده امام، ج 1، ص 604.
49. جامع الرواة، ج 1، ص 225 و 284.
50. الخلاصة، ص ؟
51. مرآةالعقول، ج 21، ص 96.
52. همان.
53. الخلاصة، ص ؟
54. سیرةالائمة الاثنی عشر، ج 1، ص 618.
55. زندگی دوازده امام، ج 1، ص 602.
56. صلح الحسن (علیه السّلام)، ص 25.
57. بین مورّخین اختلاف است، از هفت فرزند گفته شده تا سی و یک فرزند. رجوع شود به البدء و التاریخ، ج 5، ص 74؛ الفصول المهمه، ص 166؛ بحارالانوار، ج 44، ص 168؛ کشف الغمه، ج 2، ص 152؛ اعلام الوری، ص 213؛ ناسخ التواریخ، جلد امام حسن (علیه السّلام)، ص 270؛ تذکرة الخواص، ص 212؛ نورالابصار، ص 136؛ ذخائرالعقبی، ص 143؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 228.
منبع:http://www.bashgah.net - برگرفته از : فصل نامه کوثر / شماره 53