گوشهای از کرامات امام هادی (علیه السلام)
نویسنده: حسین تربتی
امشب مدینه به جنان مینازد
آدم به تمام قدسیان مینازد
در سال 212 هجری، نیمه ذی حجّة، در اطراف مدینه، در محلی به نام «صریا» ستاره دیگری از نسل پاک رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در آسمان امامت و ولایت طلوع کرد، و با نورانیت مَقدَم خویش، قلب پدر و شیعیان را پر از نشاط و شادی نمود.
گلی از گلشن طه به جهان رو کرده
که جهان را ز صفا جنّت رضوان کرده
نور چشمان جواد است، بُوَدْ نام علی
که خدایش ز شرف، ناطق قرآن کرده
آری، نام او «علی» است و القاب زیبایش عبارتاند از: «نقی»، «هادی»، «عالم»، «فقیه»، «امین»، و «طیّب». و به آن حضرت «علی رابع»، و «ابوالحسن ثالث» نیز گفتهاند. پدر گرامیش، امام جواد علیهالسلام و مادر گرامیاش، «سمانه مغربیّه» است که او را به اسامی ماریه قبطیه، یدش، و حویث، و القابی چون: عابده، سیده شب زندهدار، قاری قرآن و... یاد کردهاند.(2)
امام هادی علیهالسلام در سن هشت سالگی (سال 220 هجری) به امامت رسید. دوران امامت آن حضرت همزمان بود با خلافت معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز، که از بین آنها متوکل، ستمگرترین خلیفه عباسی، سخت دشمن اهل بیت علیهمالسلام و شیعیان بود. ابن اثیر میگوید: «متوکل نسبت به علی بن ابی طالب علیهماالسلام و اهل بیت او بُغْض شدیدی داشت و اگر به او خبر میدادند که کسی علی و اهل بیتش را دوست دارد، قصد مال و جانش را میکرد.»(3)
با این حال، امام هادی علیهالسلام خدمات علمی و فرهنگی زیادی به جامعه اسلامی و شیعه ارائه نمود. نوشتههای حدیثی متعددی به حضرت هادی علیهالسلام منسوب است که در چنان دوران اختناقی برای شیعیان و پیروان بیان نموده است، مانند: «رِسالَةٌ فی الرّد علی اَهْلِ الْجَبْرِ وَاَلتَّفْویض» که ابن شعبه در تحف العقول آن را نقل کرده است.(4) و کلمات امام هادی علیهالسلام که در مجموعهای به نام «مسند الامام الهادی» توسط عزیزالله عطاری گردآوری شده است. و همچنین زیارت جامعه کبیره که یک دوره امامشناسی ژرف و عمیق است، یادگار آن امام همام است.
و شاگردان فراوانی تربیت کرد که 27 نفر از آنان دارای تألیف بودند، و مجموعا 414 اثر را به رشته تحریر در آوردند. از میان آنها احمد بن محمد برقی 120 کتاب، فضل بن شاذان نیشابوری 180 کتاب، محمد بن عیسی بن عبید 19 کتاب، محمد بن ابراهیم 60 کتاب، و یعقوب بن اسحاق 12 کتاب نگارش کردهاند.(5) و راویان متعددی از حضرت روایت نقل کردهاند که اسامی 185 نفر از آنان در رجال گرد آوری شده است.(6)
آنچه در پیش رو دارید، بیان گوشههایی از معجزات و کرامات آن بزرگوار است، بدان منظور که پاسخی باشد برای آنان که امامان معصوم علیهمالسلام را انسانهایی عادی میپندارند، و برای آنکه وسیلهای برای دستیابی به معرفت و شناخت بیشتر نسبت به امامان از جانب شیعیان و پیروان باشد.
1. صد نگهبان شمشیر به دست
از ابو سعید سهل بن زیاد نقل شده است که: ما در خانه «ابوالعباس فضل بن احمد بن ادریس» بودیم و صحبت از امام هادی علیهالسلام به میان آمد. ابو العباس از پدرش نقل کرد که روزی نزد متوکل رسیدم، او را خشمگین و مضطرب دیدم. او به وزیرش «فتح بن خاقان» با خشم و غضب میگفت: این چه سخنانی است که در مورد این مرد میگویی و مرا از اجرای تصمیم باز میداری؟ فتح میگفت: یا امیرالمؤمنین! سخنچینها دروغ گفتهاند. و بدین ترتیب تلاش میکرد متوکل را آرام سازد، ولی او آرام نمیگرفت و هر لحظه خشم و غضبش بیشتر میشد تا آنجا که گفت: به خدا سوگند! او را میکشم. او مرتب مردم را [علیه من] میشوراند و میخواهد فتنهای برپا سازد و چشم طمع به دولت من دارد.
آنگاه دستور داد چهار نفر جلاد آماده شوند و به چهار نفر از غلامان خود دستور داد هنگامی که «علی بن محمد علیهماالسلام » وارد شد، بر او بتازید و با شمشیرهای خود او را قطعه قطعه کنید. ناگاه متوجه شدم امام هادی علیهالسلام است که مأموران، حضرت را با وضع نامناسبی به حضور متوکل آوردند. ناگهان چهار غلامی که مأمور به قتل او بودند، به سجده افتادند و دستور متوکل را اجرا نکردند، و خود متوکل نیز از تخت به زیر آمده، عرض کرد: یابن رسولالله! چرا نابهنگام تشریف آوردهاید؟ و مرتب دستها و صورت حضرت را میبوسید! حضرت فرمود: من به اختیار خود نیامدهام، بلکه به دعوت تو آمدهام و پیک تو مرا احضار نموده است.
آنگاه متوکل به فتح بن خاقان و دیگران خطاب کرد: مولای من و خودتان را بدرقه کنید! پیک «بد مادر» به دروغ او را احضار کرده است.
بعد از آنکه حضرت برگشتند، متوکل رو کرد به جلاّدها که چرا دستور مرا [در باره علی بن محمد علیهماالسلام [ اجرا نکردید؟ جواب دادند: آنگاه که او را وارد ساختید، ناگهان مشاهده کردیم که بیش از یکصد نفر شمشیر به دست دور او را گرفتهاند! از دیدن آنان آن قدر وحشت کردیم که نتوانستیم مأموریت را انجام دهیم.(7)
2. نیروهای مسلّح امام هادی علیهالسلام
امام هادی علیهالسلام گاه اراده میکرد که از طریق کرامت، قدرت معنوی و ولایت تکوینی خویش را به ستمگران دوران نشان دهد که از جمله، مورد ذیل است:
متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیهالسلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند.
تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسههایشان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیهالسلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند.
خلیفه ستمگر عباسی از این طریق میخواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: «آیا میخواهی سربازان و لشکریان مرا ببینی؟»
متوکل که احتمال نمیداد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، یکوقت متوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت میباشند. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. چون به هوش آمد، حضرت فرمود: «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَیءٌ مِمّا تَظُنُّ؛(8) در دنیا با شما مناقشه نمیکنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه گمان میکنی، درست نیست.»
3. تصویر و شیر درنده
خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار علیهمالسلام داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی با این حال، بدتر از بنی امیه عمل کردند. و ظلم و ستمهای فراوانی به اولاد علی علیهالسلام روا داشتند و از هیچگونه تحقیر و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نکردند.
متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیهالسلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبدهباز و جادوگر بینظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهمالسلام به شمار میآمد. متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیهالسلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیهالسلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونهای که وقتی حضرت هادی علیهالسلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند.
در کنار شعبدهباز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امامِ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر! [با عنایت الهی و کرامت امام هادی علیهالسلام ] آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! [و جریان مجلس هارون و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام و امام رضا علیهالسلام و مأمون تکرار شد] و شرکت کنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند.
حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط میکنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت.(9)
4. خبر از شیعه شدن پسر
گونهای دیگر از کرامات امام هادی علیهالسلام خبر از آینده افراد است، که به نمونهای در این موضوع اشاره میشود.
«هبةالله بن ابی منصور» نقل میکند که مردی بود به نام «یوسف بن یعقوب» اهل فلسطین، روستای «کفرتوثا» که بین او و پدرم رفاقت و دوستی بود. روزی یوسف به دیدار پدرم به «موصل» آمد و چنین گفت: متوکل مرا به «سامره» احضار نموده و من برای نجات از شرِّ او یکصد دینار طلا برای امام هادی علیهالسلام نذر کردهام. پدرم نیز کار و نذر او را تحسین کرد. آنگاه به سوی سامرا حرکت کرد.
یوسف که مردی نصرانی (مسیحی) بود، با خود گفت: اوّل پول نذری را به علی بن محمد الهادی علیهالسلام برسانم، آنگاه نزد متوکل روم. اما مشکلش این بود که آدرس منزل حضرت را نمیدانست و از سراغ گرفتن نشانی خانه آن حضرت نیز میترسید؛ چون احساس میکرد اگر متوکل از این امر باخبر شود، او را بیشتر آزار میدهد. ناگهان بر دلش گذشت که مرکب خود را آزاد گذارد، شاید به خانه آن حضرت دست یابد.
مرکب او همین طور در کوچههای سامرا میرفت تا سرانجام در کنار خانهای ایستاد. هر کاری کرد حیوان حرکت کند، از جایش تکان نخورد! در این میان، جوانی سیاهپوست از داخل خانه خارج شده، خطاب به او گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ او با تعجب به غلام نگاه کرد و گفت: بلی! آنگاه غلام به درون خانه برگشت. یوسف میگوید: من با خود گفتم که دو نشانه به دست آمد: یکی اینکه مرکب، مرا به خانه این مرد خدا راهنمایی کرد و دیگر اینکه در این شهر غربت آن غلام با نام مرا صدا زد.
در همین فکر بودم که غلام دوباره در را باز کرد و گفت: یکصد دینار را در کاغذی در آستینت قرار دادهای؟ با تعجب گفتم: بلی! با خود گفتم: این هم نشانه سوم. پول را به آن جوان داده، با اجازه امام هادی علیهالسلام وارد خانه شدم و راز آمدنم را به سامرا و خدمت آن حضرت بیان کردم و اضافه کردم که مولای من! تمام نشانهها برای من ثابت گردیده و حجت بر من تمام شده و حقیقت آشکار گشته است.
حضرت هادی علیهالسلام فرمود: «ای یوسف! [با این حال] تو مسلمان نمیشوی! ولی از تو پسری به دنیا میآید که او از شیعیان ما میباشد! و این را بدان که ولایت و دوستی ما به شما سودی میرساند... تو از متوکل نگران مباش، او دیگر نمیتواند به تو ضرری برساند... .»
یوسف نزد متوکل رفت و بدون کوچکترین آسیبی از نزد متوکل برگشت، و طبق خبر حضرت هادی علیهالسلام بدون ایمان از دنیا رفت، ولی خداوند پسری به او داد که از دوستان اهل بیت علیهمالسلام بود، و همیشه افتخار میکرد که مولایم امام هادی علیهالسلام از تولد و آمدن من خبر و بشارت داده است.(10)
5. خبر غیبی هدایتگر
کرامات امام هادی علیهالسلام گاه بینی ستمگرانی چون متوکل را به خاک میمالید و گاه مظلومی را نجات میداد، و گاه زمینه هدایت فرد یا افرادی را فراهم مینمود، مانند آنچه در ذیل میخوانیم.
در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمده، از او پرسیدند که چرا شما شیعه شدید؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کنید.
من از رفقا و از بعض حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعههاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل میرساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمیروم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب نموده، آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیده بودند.
عبد الرحمان میگوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا میکردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت میآوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمیکرد و به کسی توجّه نمینمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را به سوی من گردانید و فرمود: «خداوند دعایت را مستجاب کرده است و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت میفرماید.»
من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سؤال میکردند: شما کیستی؟ و چه کار داری؟ و او با تو چه گفت؟...
جواب دادم: خیر است. و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایجاد کرد و علاوه بر مال زیاد، عمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای دو فرزند شدم...؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شیعیان او گردیدم.(11)
6. خبر از مرگ متوکل
ابو القاسم بغدادی از زرّافه نقل میکند که متوکل عباسی دستور داد حضرت امام هادی علیهالسلام در روز تشریفاتی «یوم السلام» همراه با مردم شرکت کند. وزیرش «فتح بن خاقان» مخالف این تصمیم بود، ولی متوکل ستمگر گفت: این کار حتما باید انجام گیرد!
سرانجام امام علی النقی علیهالسلام مجبور شد با پای پیاده در راهپیمایی شرکت کند، در حالی که متوکل و وزیرش سوار اسب بودند. حضرت در گرمای سوزان عرقریزان در حالی که انگشتش مجروح شده بود، حرکت میکرد. زرّافه میگوید: با اینکه شیعه نبودم، [بر حال او رقت کردم و[ گفتم: از پسر عمویت متوکل غمگین و ناراحت نباش! امام هادی علیهالسلام به آیه 65 سوره هود که میفرماید: «تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ اَیّامٍ ذلِکَ وَعَدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»؛ «[حضرت صالح به آنها گفت: مهلت شما تمام شد!] سه روز در خانهتان بهرهمند گردید. این وعدهای است که دروغ نخواهد بود.» اشاره کرده و آنگاه فرمود:
«من در پیشگاه الهی از ناقه حضرت صالح کمارزشتر نیستم و شما تا سه روز در این دنیا بگذرانید، وعده خدا را حتمی خواهید یافت.»
زرافه میگوید: در همسایگی من معلم شیعهای بود که من گاهی با او شوخی میکردم. به او گفتم: امام شما چنین میگفت و مثل اینکه ناراحت بود. آن معلم عارف با شنیدن سخنان من گفت: اگر امام هادی علیهالسلام چنین سخنانی فرموده باشد، متوکل تا سه روز دیگر میمیرد و یا اینکه به قتل میرسد. تو اگر اموالی در خانه او داری، احتیاط کرده، آنها را بیرون ببر!
زرافه (که حاجب متوکل بود) میگوید: من از شنیدن سخنان او ناراحت شدم و حتی سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله از او جدا شدم؛ ولی بعد، مقداری فکر کردم، دیدم سخنان نابهجا نگفته است، مناسب است احتیاط کنم و اموال خود را از خانه متوکل بیرون ببرم. اگر سخنان معلم راست بود، ضرری نمیکنم و اگر هم حقیقت نداشت، زحمت چندانی متحمل نشدهام. اموالم را بیرون بردم. روز سوم «منتصر» پسر متوکل به پدرش حمله کرد، او و کابینه او را به جهنم و اصل نمود.(12) و من به برکت امام هادی علیهالسلام جان سالم به در بردم و اموالم نیز سالم ماند. آنگاه خدمت امام هادی علیهالسلام شرفیاب شدم و به ولایت و امامت او اعتقاد پیدا کردم.(13)
فوائد نقل کرامات
کرامات امام هادی علیهالسلام بیش از آن است که در یک مقال بگنجد، آنچه بیان شد، نمونههایی از کرامات حضرت بود.
نقل کرامات ائمه اطهار علیهمالسلام اثرات و فوائدی دارد، از جمله:
1. آشنا شدن با مقام رفیع و بلند امامان معصوم علیهمالسلام و نقش کارساز آنها در هستی و درک ولایت تکوینی آن اولیاء خدا.
2. ایجاد محبت بیشتر نسبت به ائمه اطهار علیهمالسلام ؛ چرا که معرفت بیشتر و عمیقتر، محبت و عشق بیشتر را به دنبال خواهد داشت.
3. اثر دیگر این است که با امکان کرامات در امامان معصوم و اثبات ولایت تکوینی آنها بر هستی، این معنی به دست میآید که برای دیگران نیز چنانچه راه پاکی و تقوا را پیشه کنند و تسلیم محض خدا و رسول صلیاللهعلیهوآله و امامان بر حق باشند، این راه باز است؛ منتها در حَد توان و استعدادشان، نه در آن حدی که برای امامان علیهمالسلام وجود دارد؛ لذا امام هادی علیهالسلام به سهل بن یعقوب فرمود: «اِنَّ لِشیعَتِنا بِوِلایَتِنا لَعِصْمَةً لَوْ سَلَکُوا بِها فی لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ وَ سَباسِبِ الْبَیْداءِ الْغابِرَةِ بَیْنَ سِباعٍ وَ ذِئابٍ وَ اَعادِی الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لاَءَمِنُوا مِنْ مَخاوِفِهِمْ بِوِلایَتِهِمْ لَنا فَثِقْ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ اَخْلِصْ فِی الْوَلاءِ لاَِئِمَّتِکَ الطّاهِرینَ وَ تَوَجَّهْ حَیْثُ شِئْتَ وَ اقْصِدْ ما شِئْتَ؛ (14) براستی ولایت ما برای شیعیانمان عصمت [و پناهی] است که اگر با آن در عمق دریاها روند و یا در بیابانی دوردست و خالی از سکنه بیمنتها در بین درندگان و گرگها و یا دشمنان [خود] از جن و انس قرار گیرند، از ترس آنها در امان خواهند بود، به خاطر ولایت و دوستی آنان نسبت به ما. پس [ای سهل!] بر خدای عزیز و جلیل اعتماد کن و در ولایت امامان پاک خود خالص باش، آنگاه به هر جا میخواهی رو کن، و هر جا میخواهی قصد و آهنگ داشته باش!»
در روز ولادت امام هادی علیهالسلام
شد قلب جهان غرق نشاط و شادی
آن حامی آیین محمد باشد
بر رهرو راه مکتب و دین نادی
***
ای دوست بیا که وقت شادی آمد
هم عزت و هم نور الهی آمد
بر خلق خدا رحمت حق نازل شد
فرزند تقی امام هادی آمد
پی نوشتها:
1. ر. ک: الارشاد، شیخ مفید، مؤسسة الاعلمی، ص 327؛ بحار الانوار، مجلسی، ج 50، ص 113؛ عیون المعجزات، ص 448؛ الکافی، ج 1، ص 498.
2. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر، ج 7، ص 56.
3. تدوین السنة، سید محمد رضا حسینی جلالی، صص 183 ـ 184؛ ر. ک: سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی، ص 281.
4. همان، صص 283 ـ 298.
5. رجال الشیخ، صص 409 ـ 427.
6. اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 379، ح 48.
7. بحار الانوار، ج 50، ص 155؛ محجّةالبیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 318؛ کشف الغمة، اربلی، ج 2، ص 395؛ تجلّیات ولایت، ص 478.
8. الخرائج و الجرائح، راوندی، ص 400، شماره 6؛ بحار الانوار، ج 50، ص 146، ح 30؛ اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 374، شماره 41؛ محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 317؛ تجلّیات ولایت، ص 479.
9. بحار الانوار، ج 50، ص 144، ح 28؛ کشف الغمّة، ج 2، ص 392؛ تجلیات ولایت، ص 480.
10. اثبات الهداة، ج 3، ص 371، ح 37؛ محجة البیضاء، ح 4، ص 313.
11. راز کشته شدن متوکل توسط پسرش «منتصر» این بود که متوکل به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام اهانت کرد. منتصر که شیعه بود، نتوانست تحمل کند؛ لذا پدرش را به قتل رساند.
12. سید عبدالله شُبّر، جلاء العیون، ج 3، ص 122؛ الخرائج و الجرائح، راوندی، ج 1، ص 402، شماره 8.
13. امالی الطوسی، ص 276، ح 67؛ امالی الصدوق، ص 276؛ بحار الانوار، ج 59، ص 24، ح 7؛ بلد الامین، کفعمی، ص 27؛ القطرة، ج 1، ص 430.
منبع: ماهنامه مبلغان
فعالیتهاى امام هادی(علیه السلام) در مدینه
گرچه در متون تاریخى، به طور تفصیل و مشخص، به خدمات و فعالیتهاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى امام هادى (علیه السلام) در «مدینه» تصریح نشده است، ولى از شواهد و قراین تاریخى و گفتگوهاى آن حضرت با افراد، مىتوان به جلوه و نمودارى از تلاشهاى آن حضرت پى برد. اینک پارهاى از قراین و موضوعات روشنگر این حقیقت:
1-ارتباط مداوم دانش دوستان و علاقهمندان به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با امام هادی(علیه السلام) و آمد و رفت چهرههاى سرشناس و نمایندگان مردم از راههاى دور و نزدیک به خانه آن حضرت.
« داویت. م. رونلدسن» پس از بحث مفصلى درباره امام هادى علیه السلام مى نویسد:
«گروه زیادى از شهرهاى شیعهنشین همچون عراق، ایران و مصر، براى استفاده از محضر او به سوى مدینه می شتافتند. » (1)
2- گزارش مسؤول امور نظامى متوکل از امام هادی علیه السلام نزد وی و اذعان به اینکه وجود آن حضرت در «مدینه» موجب ضعف سیطره و حاکمیت حکومت عباسى بر مدینه خواهد گشت.
3 - ترتیب اثر دادن متوکل به گزارشات رسیده و اقدام سریع وى جهت تبعید امام(علیه السلام) به «سامرا» و تحت نظر گرفتن آن حضرت.
4 - شکل مکاتبه متوکل با امام علیه السلام و نحوه برخورد او با آن حضرت در نامه و نیز انتخاب یکى از فرماندهان نظامى همراه سیصد سرباز، براى انتقال امام(علیه السلام) به «سامرا».
5 - آگاه ساختن افراد از برخى جریانات سیاسى.
« خیران اسباطى» مى گوید:
« در مدینه خدمت على بن محمد علیه السلام رسیدم. پرسید: از واثق چه خبر؟
- جانم به فدایت، در کمال سلامتى است، من به تازگى - یعنى ده روز است که - از او جدا شدهام و او در سلامتى کامل بود.
- مردم مدینه مىگویند که او مرده است.
- عرض کردم، من تازه او را دیدهام.
- مردم مىگویند که او در گذشته است.
وقتى امام فرمود: مردم مىگویند، فهمیدم که مقصود از مردم خود آن حضرت است.
سپس امام(علیه السلام) پرسید: متوکل در چه وضعى بود؟
- وقتى من آمدم او در بدترین وضع در زندان بود.
- او هم اکنون زمامدار است، «ابن زیات» (محمد بن عبد الملک زیات وزیر واثق) چه مىکرد؟
- مردم فرمانبر او هستند و فرمان، فرمان اوست.
- این مقام براى او شوم است و دچار نکبت خواهد شد.
امام(علیه السلام) لحظاتى سکوت کرد، سپس فرمود: اى خیران! ناگزیر مقدرات و دستورات الهى باید اجرا شود. « واثق» مرد و «متوکل» بر جاى او نشست و «ابن زیات» کشته شد.
عرض کردم: فدایتشوم، چه زمان؟
فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو از «سامرا». (2)
نکاتى در مورد این گفتگو:
الف - این فراز تاریخى بیانگر نحوه برخورد و تاکتیکهاى سیاسى امام علیه السلام در برابر جریانهاى سیاسى روز است. سؤال آن حضرت از وضعیت حکمران و وزیر او و نیز خلیفه آینده آن هم از شخصى که با مسائل سیاسى آشنایى کامل داشته و با افراد مورد سؤال ارتباط نزدیک دارد، نشانگر این است که امام(علیه السلام) هر چند در «مدینه» و دور از پایتخت است، ولى اوضاع و جریانات سیاسى حکومت را کاملا تحت نظر داشته و از آخرین تحولات مطلع است.
ب - امام علیه السلام خبر مرگ «واثق» را در آغاز از قول مردم «مدینه» نقل کرد تا جلو هر گونه خطر احتمالى را بگیرد، ولى هنگامى که در طرف، آمادگى لازم را به وجود آورد و او احساس کرد این خبر جز از ناحیه امام(علیه السلام) و علم امامت امکان ندارد با این سرعت به «مدینه» رسیده باشد، موضوع را به صورت قطعى تشریح کرد.
ج - امام علیه السلام در این گفتگو به صرف بازگو کردن حادثه به عنوان یک خبر بسنده نکرد، بلکه آن را در چارچوب قدرت و علم و حاکمیت و فرمان خداوند دانست و با بیان ظریف و جالبى به یکى از سنتهاى تغییر ناپذیر الهى اشاره کرد و در حقیقت، ذلت و نکبت متوجه به سردمداران عباسى را معلول جنایات و ستمگریهاى آنان دانست. و این بیان، هشدارى به سردمداران آینده عباسى بود که چنانچه آنان نیز روش نیاکان خود را دنبال کنند به سرنوشت ایشان دچار خواهند گشت.
6 - موقعیت امام علیه السلام با «بغاى بزرگ» یکى از افسران ارشد و متنفذ حکومت عباسى.
درباریان، فرماندهان و سرداران نظامى دستگاه خلافت عباسى همچون اربابانشان پایبند و دلبسته به حکومت و فرمانروایى بوده و نسبت به علویان به ویژه امامان علیهم السلام دشمنى و کینه خاصى داشتند، از این رو، پیشوایان دین به همان نسبت که خود را از حکمرانان دور نگه داشته و در برخورد با آنان احتیاط لازم را معمول مىداشتند، نسبت به وابستگان حکومت نیز این روش را پى مىگرفتند. ولى در مواردى که زمینه را مساعد مىدیدند؛ سعى مىکردند به بهانهاى با ایشان تماس گرفته و آنان را به مسیر حق رهنمون سازند و یا دست کم از وجود آنها براى رفع مشکلات شیعیان استفاده کنند. برخورد امام هادى(علیه السلام) با « بغاى بزرگ» در مدینه نمونهاى از این برخوردهاست.
پیش از بیان دیدار امام(علیه السلام) با «بغا» به پارهاى از اظهار نظر مورخان درباره این سردار بزرگ ترک اشاره مىکنیم تا به اهمیت و موقعیت برخورد امام(علیه السلام) با او پى ببریم. مسعودى مىنویسد:
« در میان ترکها ،«بغا» پایبند به دین بود و نسبت به علویان مهربانى و خوشرفتارى مىکرد. » (3)
سپس از قول خود او داستانى راجع به مهربانى وى نسبت به یکى از علویان نقل مىکند که خلاصه آن چنین است:
« معتصم بر یکى از علویان خشم گرفت و به من دستور داد تا او را در میان حیوانات درنده بیاندازم تا طعمه درندگان گردد، ولى من تحت تاثیر دعاها و سخنان او قرار گرفتم و از این کار منصرف شدم و او را آزاد کردم و تعهد گرفتم که تا معتصم زنده است خود را نشان ندهد. » (4)
سپس به خوابى که دیده اشاره مى کند و مى گوید:
« در خواب به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدم، فرمود: اى بغا! تو نسبت به فردى از امت من مهربانى کردى. او درباره تو دعایى کرد که به اجابت رسید. . .
عرض کردم: اى رسول خدا! از پروردگارت بخواه که عمر مرا تا 95 سال طولانى کند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کرد. مردى در کنار رسول خدا بود، او نیز براى من دعا کرد و گفت: خدایا او را از آفت و بلا حفظ کن.
به او گفتم: تو کیستى؟ گفت: على بن ابیطالب. از خواب بیدار شدم در حالى که نام على بن ابیطالب بر زبانم جارى بود. » (5)
تاریخ بین امام هادى علیه السلام و چنین فردى که از چنان زمینه و ویژگیهایى برخوردار است دیدارى را ثبت کرده است: در سال 230 هجرى قمرى که امام(علیه السلام) در مدینه بود، اطراف این شهر مورد هجوم و غارت اعراب «بنى سلیم» قرار گرفت، به گونهاى که گروه زیادى کشته شدند و اموال و چارپایان آنان به غارت رفت.
کارگزار مدینه سپاهى را براى سرکوبى شورشیان بسیج کرد ولى از آنان شکستخورد. «واثق» ناچار «بغاى کبیر» را با نیروى انبوهى براى سرکوب شورشگران فرستاد.
«بغا» وارد مدینه شد و با شورشیان جنگید، عدهاى از آنان را کشت و گروهى را به اسارت گرفت، بقیه نیز پراکنده شدند. (6) ابوهاشم جعفرى مىگوید:
«هنگامى که «بغا» با سپاهش وارد مدینه شد تا به نبرد اعراب شورشى برود امام هادى (علیه السلام) به ما فرمود: با من بیرون آیید تا برویم و ببینیم این سردار ترک چگونه نیروهاى خود را براى سرکوبى شورشگران آماده و مجهز کرده است. ما به بیرون رفتیم و بر سر راه ایستادیم. سپاهیان «بغا» از جلو ما گذشتند، هنگامى که «بغا» در برابر ما قرار گرفت امام(علیه السلام) با او به زبان ترکى سخن گفت. او از اسب فرود آمد و بر پاى مرکب امام(علیه السلام) بوسه زد.
من (از این منظره شگفت زده شدم و) بغا را سوگند دادم و به او گفتم: امام(علیه السلام) به تو چه فرمود؟ بغا پرسید: آیا این فرد پیغمبر است؟
گفتم: نه. گفت: او مرا به اسمى خواند که در کوچکى و در بلاد ترک بدان خوانده مىشدم و تا کنون کسى از آن آگاهى نداشت. » (7)
تاریخ از گفتگوهایى که میان امام(علیه السلام) و بغا، همچنین میان یاران آن حضرت و بغا - به احتمال - صورت گرفته سخنى به میان نیاورده است.
آنچه از این گفتگو به دست مى آید دو نکته مهم است:
1-روش عملى امام(علیه السلام) در برخورد با این جریان. در شرایطى که احساسات مردم بر اثر غارت و کشتار شورشیان جریحهدار شده بود و مردم از دفع فتنه آنان ناتوان مانده بودند، امام(علیه السلام) براى دیدار فرمانده مقتدر ترک و لشکریان او با یارانش به بیرون مدینه رفت و با این کار هم بر دلهاى جریحهدار و داغ دیده مردم مرهم نهاد و هم به عنوان رهبر و پیشواى مردم مدینه فرمانده ترک را بر ماموریتش تشویق و ترغیب کرد.
2- نتیجه مهم این دیدار. بغا که از پیش متمایل به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود در این دیدار آنچنان تحت تاثیر رفتار و سخنان امام(علیه السلام) قرار گرفت و شیفته آن حضرت شد که در محضر او به خاک افتاد و بر پاى مرکبش بوسه زد.
پی نوشت:
1- عقیدة الشیعة، ص 215، به نقل ائمتنا، ج 2، ص 257.
2- اعلام الورى، ص 341، و الارشاد، ص 329.
3-مروج الذهب، ج 4، ص 75.
4-همان مدرک، ص 76.
5-همان مدرک، ص 76.
6-ر. ک. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 7، ص 12 - 13.
7-اعلام الورى، ص 343.
منبع: www. alaviyyoon.ir
فعالیتهای علمی و فرهنگی امام هادی(علیه السلام)
جهان اسلام، در دوران امامت امام هادی(ع) از نظر فرهنگی و گرایشها و کشمکشهای فکری و اعتقادی از موقعیت و گستردگی ویژهای برخوردار بود و بحثهای علمی و اعتقادی و برخورد افکار و بینشهای گوناگون با یکدیگر نسبتبه موضوعات دیگر، جایگاه ویژهای داشت. منشا پیدایش این تحول فرهنگی، شرایط سیاسی - اجتماعی جامعه اسلامی بویژه در سطح دستگاه رهبری بود. اظهار تمایل حکمرانان عباسی این دوره نسبتبه مسائل علمی و فرهنگی، باز شدن دروازههای علوم فلسفه و کلام ملتهای دیگر بر روی مسلمانان و ترجمه بسیاری از کتابهای علمی آنان به زبان عربی، راه یافتن دو تن از امامان شیعه - امام رضا و امام جواد علیهما السلام - به دستگاه خلافت و فراهم آمدن موقعیت استثنایی برای بحث و مناظره با دانشمندان، سران مکتبها و گروههای مختلف، از مهمترین عوامل پیدایش این شرایط بود.
پیدایش چهرههای برجسته علمی در زمینههای مختلف دانشهای عقلی و نقلی در این ودره نشانه بارز دیگری بر گستردگی سفره دانش بشری در این مقطع زمانی است. از جمله این دانشمندان میتوان افراد ذیل را نام برد:
احمد بن حنبل، (متوفای 241 ه. ق) و نویسندگان صحاح سته، بخاری (م 256 ه. ق) مسلم (261 ه. ق) ابو داود سجستانی (م 275 ه. ق)، ابو عیسی ترمذی (م 278 ه. ق) ابو عبد الله بن ماجه (م 275ه. ق) و احمد نسائی (م 303 ه. ق) در زمینه حدیث و فقه. ابو هذیل (م 235)، ابو اسحاق، ابراهیم بن سیار (م 231)، ابو عمر و بن بحر جاحظ (م 255)، و ابو الحسین خیاط در زمینه علم کلام.
یحیی بن ماسویه (م 242)، بختیشوع (م 256) و حنین بن اسحاق (م 260)، در دانش پزشکی.
و یعقوبی (م 282)، ابن قتیبه دینوری (م 276) و بلاذری (م 279) در تاریخ. (1)
در چنین جوی اصطکاک افکار و بینشها با یکدیگر امری طبیعی و اجتناب ناپذیر است، بویژه با توجه به این واقعیت که زامداران عباسی از این جریان به عنوان تضعیف موقعیت امامن شیعه و مبانی فکری و عقیدتی آنان استفاده میکردند.
تحت نظر بودن امامان این دوره و دسترسی پیدا نکردن تودههای مسلمان به این مشعلهای هدایت، عامل افزونی بود که به منحرفان و فرصت طلبان مورد حمایتحکومت مجال میداد تا با آسایش خاطر و احساس امنیتبیشتر به ترویج افکار شیطانی خود بپردازند.
پس از این مقدمه کوتاه به تشریح مواضع امام(ع) در برابر مهمترین مکاتب و جریانهای فکری دوران آن حضرت میپردازیم.
الف - فتنه خلق قرآناز مهمترین جریانات فکری دوران امام هادی(ع)، کشمکش بر سر مخلوق بودن و یا مخلوق نبودن قرآن کریم بود که مدتها فکر مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود و چه بسا افراد زیادی که به جرم اعتقاد به یک طرف قضیه شکنجه شده روانه زندان گشته یا جان خود را از دست دادند.
بحثیاد شده از دوران خلافت مامون که به موضوعات و مسائل ماورای جهان ماده - همچون صفات باریتعالی و ذات او و رابطه میان آن دو، و حدوث و قدم عالم و. . . علاقه نشان داده شد، وارد محال علمی و کلامی گشت و بر مبنای دو بینش اعتقادی موجود در جامعه اسلامی یعنی معتزله و اشاعره، نسبتبه آن، دو دیدگاه پیدا شد. حکمرانان عباسی نیز بر مبنای اعتقاد به هر یک از دو بینش یاد شده، در هر زمان از یک طرف قضیه حمایت کرده با مخالفان نظریه با شدت و خشونتبرخورد مینمودند.
حکومت عباسی پیش از به خلافت رسیدن مامون به مذهب اشعری گرایش داشت و ماموران، هر فرد معتزلی را میگرفتند و پس از آنکه او را به کفر متهم میکردند به قتل میرساندند.
مامون در دوران خلافتخود به معتزله گرایش پیدا کرد. معتصم و واثق نیز راه او را پیگرفتند. آنان بر اساس همین اعتقاد، قائل به مخلوق بودن قرآن شدند و از این طریق، بسیاری از دانشمندان و مخالفان خود را که به مخلوق بودن قرآن اعتراف نمیکردند با شکنجه و زندان و قتل از میدان بیرون راندند. ولی چون متوکل به حکومت رسید به اشاعره گرایش پیدا کرد و قائلان به مخلوق بودن قرآن را سخت کیفر نمود.
امام هادی(ع) که رهبری اندیشه اسلامی را بر عهده داشت و پیدایش چنین اختلافات فکری و دامن زدن آن را به سود دشمنان اسلام میدانست، بحث و جدال درباره مساله یاد شده را بدعت در دین قلمداد کرد و یاران خود را از طرح چنین بحثهایی بر حذر داشت. متن نامه امام(ع) به برخی از پیروان خود در بغداد چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و شما را از وقوع در فتنه مصون نگهدارد که در این صورت بزرگترین نعمت را بر ما ارزانی داشته است. و جز این ، هلاکت و سیه روزی است. نظر ما این است که بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق استیا غیر مخلوق، قدیم استیا حادث) بدعتی است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکاند، زیرا چیزی دستگیر پرسش کننده میشود که سزاوار او نیست و پاسخ دهنده نیز برای موضوعی که در توان او نیستبیجهتخود را به رنج و مشقت میافکند.
خالق، جز خدا نیست و بجز او همه آفریدهاند و قرآن کلام خداست و از پیش خود اسمی برای آن قرار مده که جزو گمراهان خواهی گشت. خداوند ما و شما را از مصادیق این آیه قرار دهد: «الذین یخشون ربهم بالغیب و هم من الساعة مشفقون» (2) آنانکه در نهان از خدای خود میترسند و از روز جزا سخت هراسانند. » (3)
ب - منحرفان از خط امامتدر دوران امام هادی علیه السلام بعضی از افراد و گروههای فرصت طلب با ادعاهای دروغ و نشر مطالب بیاساس، در ایجاد اختلاف میان مسلمانان و گمراه کردن آنان داشتند. این گروهها به چند دسته تقسیم میشدند:
1 - غلاتسران این فرقه عبارت بودند از: «علی بن حسکه قمی»، «محمد بن نصیر نمیری»، «حسن بن محمد» معروف به ابن بابا قمی»، «فارس بن حاتم قزوینی» و «قاسم بن یقطین قمی».
«علی بن حسکه» معتقد به الوهیت و ربوبیتحضرت هادی علیه السلام و رسالت و نبوت خود و سقوط همه واجبات و فرایض دینی بود. «محمد بن نصیر نمیری نیز با «ابن حسکه» در مسائل بالا هم عقیده بود، علاوه بر آنکه قائل به تناسخ بود و ازدواج با محارم و همچنین لواط را روا میشمرد. (4)
پیشوای دهم(ع) در برابر افراد یاد شده و عقاید کفر آمیز آنان موضع گرفت و ضمن اظهار بیزاری از آنان چهره پلید ایشان را برای همگان بر ملا کرد و یکی از آنان را که وجودش برای جامعه اسلامی خطرناک بود «مهدور الدم» دانست و فرمان قتلش را صادر کرد.
در پاسخ بعضی شیعیان - که درباره «ابن حسکه» و عقاید باطل او پرسیده بودند - نوشت:
«ابن حسکه - که لعنتخدا بر او باد - دروغ میگوید و من او را در ردیف دوستان خود نمیشناسم، خدای او را لعنت کند، سوگند به خدا، پروردگار، رسول خویش و پیامبران پیش از او را جز به آیین حنیف و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت نفرستاد و پیامبر(ص) جز به خدای یکتای بیهمتا دعوت نکرد. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمیورزیم. اگر او را اطاعت کنیم بر ما رحم خواهد کرد، و چنانچه از فرمانش سرپیچی نماییم گرفتار کیفرش خواهیم شد.
ما بر خدا هیچ حجتی نداریم، بلکه خداست که بر ما و بر تمامی آفریدههایش حجت دارد.
من از کسی که چنین سخنانی میگوید بیزاری میجویم و به سوی خدا از چنین گفتاری پناه میبرم. شما نیز از آنان دوری گزینید و ایشان را در فشار و سختی قرار دهید و چنانچه به یکی از آنها دسترسی پیدا کردید سرش را با سنگ خرد کنید. » (5)
گاهی بدون آنکه از سوی اصحاب پرسش شود نظر خود را نسبتبه افراد یاد شده اعلام میکرد. «محمد بن عیسی» میگوید:
«امام هادی(ع) - بدون آنکه پرسشی از او بشود - برای من نوشت: «خداوند «قاسم بن یقطین» و «علی بن حسکه قمی» را لعنت کند شیطانی در برابر او ظاهر میشود و حرفهای بیاساس و دروغ را بر او القا میکند. » (6)
«نصر بن صباغ» میگوید:
«حسن بن معروف به «ابن بابا» و «محمد بن نصیر نمیری» و «فارس بن حاتم قزوینی» مورد لعن امام هادی علیه السلام قرار گرفتند. » (7)
«فارس بن حاتم» پیشوای «غلات» در مرحلهای از انحراف و گمراهی قرارداشت که امام(ع) دستور قتل او را صادر نمود و برای قاتلش بهشت را تضمین کرد و فرمود:
(«فارس» به اسم من دستبه کارهایی میزند و مردم را فریب میدهد و آنان را به بدعت در دین فرا میخواند. خون او برای هر کس که او را بکشد هدر است. کیست که با کشتن او مرا راحت کند؟ و من در مقابل، بهشت را برای او تضمین میکنم. » (8)
یکی از یاران امام علیه لاسلام فرمان آن حضرت را اجرا نمود و با به هلاکت رساندن «فارس» امام(ع) و جامعه اسلامی را از شر او راحت کرد.
2 - واقفیه، یعنی کسانی که بعد از شهادت موسی بن جعفر علیهما السلام به خاطر یک سلسله انگیزههای نفسانی و دنیوی منکر شهادت آن حضرت شدند و در نتیجه، تن به امامت پیشوای هشتم (ع) ندادند، در پلیدی و خباثت و انحراف از خط امامت کمتر از «غلات» نبودند، از این رو، امام هادی(ع) در برابر آنان نیز موضع گرفت و لعن بر آنان را روا دانست. «ابراهیم بن عقبة» میگوید:
«به امام هادی(ع) نوشتم: فدایتشوم! من از بغض و کینه ممطوره (واقفیه) نسبتبه حق آگاهی دارم، آیا مجاز هستم در قنوت نماز به آنان لعن کنم؟ فرمود: آری. » (9)
3 - صوفیهصوفیان، گروه منحرف دیگری در درون جامعه اسلامی بودند که تحت پوشش زهد و کنارهگیری از دنیا به گمراه کردن تودههای مردم و منحرف کردن آنان از خط امامت مشغول بودند.
پیشوای دهم علیه السلام هم چون نیاکان بزرگوار خود خطر این گروه انحراف را به مسلمان گوشزد کرده آنان را از ارتباط و همنشینی با صوفیان بر حذر داشت. «حسین بن ابیالخطاب» میگوید:
«با امام هادی(ع) در «مسجد النبی» بودم، گروهی از یاران آن حضرت از جمله «ابوهاشم جعفری» نیز به ما پیوستند. در این هنگام جمعی از صوفیه وارد مسجد شده در گوشهای دایره وار نشستند و مشغول ذکر لا اله الا الله» شدند.
امام(ع) رو به اصحاب کرد و فرمود: «به این نیرنگ بازان توجه نکنید، زیرا آنان همنشینان شیاطین و ویران کنندگان پایههای دین هستند برای تن پروری زهد نمایی میکنند و برای شکار کردن مردم ساده لوح شب زندهداری مینمایند. روزگاری را به گرسنگی سپری میکنند تا برای پالان کردن، خری چند را رام کنند. «لا اله الا الله» نمیگویند مگر برای فریب مردم، کم نمیخورند مگر برای پر کردن کاسههای بزرگ و جذب دل ابلهان به سوی خود.
با مردم به املاء خود از دوستی خدا سخن میگویند و آنان را آرام آرام و پنهان در چاره گمراهی میافکنند. وردهایشان، رقص و کف زدن، و ذکرهایشان ترنم و آوازخوانی است. جز یفیهان کسی از آنان پیروی نمیکند و جز بیخردان و احمقان کسی به آنان نمیگرود.
هر کس به دیدار یکی از آنان - چه در زمان حیت او و چه در پس از مرگش - برود چنان است که به دیدار شیطان و بتپرستان رفته باشد. و هر که به فردی از آنان کمک کند مثل آن است که به یزید و معاویه و ابو سفیان کمک کرده باشد. »
یکی از اصحاب پرسید: هر چند معترف به حقوق شما باشد؟
امام(ع) (که انتظار چنین پرسشی را نداشت) با خشتم به وی نگریست و فرمود: «از چنین پرسشی دستبردار! زیرا کسی که معترف به حقوق ما باشد دچار نفیرین ما نمیشود، مگر نمیدانی که آنان پستترین طایفههای صوفیه هستند، در حالی که تمامی صوفیان از مخالفان ما بوده و راهشان با راه ما مغایرت دارد. آنان جز یهود ونصارای این امت نیستند و همانها هستند که سعی در خاموش کردن نور الهی دارند و خداوند نورش را به اتمام خواهد رسانید هر چند کافران را ناپسند آید. » (10)
دیگر تلاشهای فرهنگی
فعالیتهای فرهنگی امام هادی(ع) به موارد یاد شده محدود نمیشود، در لابلای اسناد و متون تاریخی فعالیتهای فرهنگی دیگری نیز برای آن حضرت ثبتشده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود.
الف - سخنان و یا نوشتههای آن حضرت به منظور اثبات حق و پاسخگویی به شبهات موجود در جامعه.
از مهمترین و عمیقترین آثار فرهنگی پیشوای دهم(ع) رسالهای است که در پاسخ مردم اهواز در موضوع جبر و تفویض نوشته و در آن، ضمن بحث مستدل و مستندی درباره ثقلین (قرآن و عترت) لزوم تمسک به آن دو و آماده کردن ذهن مخاطبین برای درک و پذیرش حقیقتی که حضرت در صدد بیان آن است، به بیان موضوع مورد سؤال - یعنی جبر و تفویض - پرداخته و با بیانی روشن و رسا اعتقاد به هر یک از جبر و تفویض را ابطال و «الامر بین الامرین» را اثبات کرده است. (11)
سخنان آن حضرت در حقیقت توحید، امتناع رؤیتخدا، استحاله تجسیم، استحاله وصف پروردگار به صفتی که محیط بر کنه ذات حق تعالی باشد و. . . از دیگر آثار فرهنگی ارزنده آن امام معصوم است که به منظور روشن کردن حق و زدودن شبهه از افکار مسلمانان القا شده است. (12) به عنوان نمونه، مساله رؤیت و عدم رؤیتخدا در روز قیامت از مسائل حاد و جنجال برانگیز دوران پیشوای دهم(ع) بود، به گونهای که «واثق» خلیفه عباسی وقتی نتوانستبا این پرسش که قرآن مخلوق استیانه، «احمد بن نصر» را که طرح ترور خلیفه را ریخته بود از میان بردارد، پرسش مربوط به رؤیتخدا را در قیامت مطرح کرد و وقتی «احمد» در این زمینه روایتی از پیامبر(ص) خواند، خلیفه همان را بهانه قرار داد و شخصا او را به قتل رساند. (13)
نامه «احمد بن اسحاق» به امام علیه السلام درباره مساله رؤیت و بازگو کردن نظرات و عقاید پراکنده مردم در این موضوع و کسب تکلیف از امام(ع) دلیل دیگری بر حاد بودن این مساله در جامعه اسلامی آن روز است. (14)
ب - شرکت در مجالس مناظره و پاسخگویی به پرسشهای مطرح شده از سوی خلیفه و عمال او.
مجالس بحث و مناظره بین امامان و دانشمندان و سردمداران مکاتب مختلف، میدان مناسبی برای نشر فرهنگ اسلام و زدودن شبهات از اذهان مردم و تبلور چهره اصلی امامتبود.
امام دهم(ع) نیز همچون پدران بزگوارش از این مجالس حد اکثر استفاده را برای اهداف یاد شده نمود و علاوه بر شکست دادن چهرههای علمی مزدوری همچون «یحیی بن اکثم» بسیاری از حقایق را برای مردم روشن کرد.
این جلسات آنچنان روشنگر و برای دستگاه خطرناک و کوبنده بود که یحیی بن اکثم» در پایان یکی از آنها خطاب به متوکل گفت:
«پس از این جلسه و ای پرسشها سزاوار نیست از او درباره مساله دیگری پرسیده شود، زیرا هیچ مسالهای به مشکلی این مسائل نخواهد رسید (با این حال او همه آنها را با دلیل و برهان پاسخ گفت) و آشکار شدن مراتب علم و دانش او موجب تقویتشیعیان خواهد گشت. » (15)
به جز مجالس بحث و مناظره، «متوکل» ناچار میشد در برخی از مشکلات علمی و فقهی که برای حکومتش پیش میآمد به آن حضرت رجوع کند و پاسخ صحیح آنها را بگیرد. اینک چند نمونه:
- متوکل مریض شد، نذر کرد در صورت بهبودی دینارهای زیادی صدقه دهد. پس از بهبودی فقها را جمع کرد و از مقدار دینارهایی که باید صدقه بدهد پرسید. هر کس چیزی گفت. ناچار - با راهنمایی فردی - به امام(ع) متوسل شد. امام(ع) فرمود: «باید هشتاد دینار صدقه بدهد. » وقتی از علت آن پرسید به این آیه استناد کرد: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة» (16) خداوند شما را در موطنهای زیادی یاری کرد. جنگهای رسول خدا را شمردیم به هشتاد مورد رسید.
متوکل از پاسخ و استدلال حضرت خوشحال شد و به فرد راهنما ده هزار درهم پاداش داد. (17)
- مرد نصرانیای را که با زن مسلمانی زنا کرده بود نزد متوکل آوردند تا حد الهی را بر او جاری کند. نصرانی (پیش از اجرای حد) مسلمان شد. «یحیی بن اکثم» گفت: اسلام، جرائم دوران کفر را محو میکند. برخی دیگر گفتند: باید سه حد بخورد. «متوکل» کتبا از امام(ع) کسب تکلیف کرد. حضرت در پاسخ نوشت: «باید تازیانه بخورد تا بمیرد. » نظر امام(ع) مورد انکار دانشمندان قرار گرفت. متوکل از دلیل حکم پرسید. امام(ع) در پاسخ، این آیه را خواند:
«فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین. فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا. » (18)
هنگامی که شدت عذاب ما را دیدند گفتند: به خدای یکتا ایمان آورده و به همه آنچه که شریک خدا میگرفتیم کافر شدیم. اما ایمانشان پس از مشاهده عذاب ما سودی به آنان نبخشید.
متوکل فتوای امام(ع) را پذیرفت و دستور داد فرد نصرانی را با تازیانه بزنند تا بمیرد. (19)
- متوکل کاتب نصرانیای داشت که سخت مورد علاقهاش بود، روی همین جهت او را با کنیه «ابونوح» خطاب میکرد. بعضی کاتبان برای امر اعتراض کرده گفتند: سزاوار نیستبرای کافر کینه قرار داده شود. متوکل از فقهیان استفتا کرد. هر کس نظری داد. استفتایی نیز از امام(ع) کرد. امام در پاسخ بعد از «بسم الله» این آیه را نوشت:
«تبتیدا ابی لهب و تب». (20)
و بدین وسیله به متوکل و فقها فهماند که کنیه قراردادن برای کافر اشکالی ندارد. (21)
پینوشتها:
(1) برای آگاهی بیشتر به تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج 4، ص 420 - 566 مراجعه کنید.
(2) سوره انبیاء، آیه 49.
(3) التوحید، شیخ صدوق، ص 224، و معادن الحکمة، ج 2، ص 224.
(4) رجال کشی، جزء 6، ص 520 - 521 ، ردیف 999 و 1000.
(5) همان مدرک، ص 518 - 519، ردیف 997 و وسائل الشیعه، ج 18، ص 554.
(6) همان مدرک، ص 518، ردیف 996.
(7) همان مدرک، ص 520، ردیف 996.
(8) همان مدرک، ص 524، ردیف 1001.
(9) همان مدرک، ص 461، ردیف 879.
(10) سفینة البحار، ج 2، ص 58، روضات الجنات، ج 3، ص 134 - 135 و حدیقة الشیعة، ص 602 - 603.
(11) برای آگاهی از متن این رساله به تحف العقول، ص 338 - 352 مراجعه کنید.
(12) تفصیل سخنان امام(ع) را در زمینههای یاد شده در حیاة الامام علی الهادی(ع) ص 98 - 130، و الاحتجاج، ج 2، ص 449 - 455 مطالعه کنید.
(13) ر. ک. تاریخ طبری، ج 9، ص 135 - 139.
(14) برای آگاهی از نامه به الکافی، ج 1، ص 97 و الاحتجاج، ج 2، ص 449 - 450 و معادن الحکمة، ج 2، ص 221 رجوع کنید.
(15) مناقب، ج 4، ص 405. مشروع پرسشهای «ابن اکثم» و پاسخ آن حضرت در منبع یاد شده، ص 403 - 405 و بحار الانوار، ج 50، ص 165 - 172 آمده است.
(16) سوره توبه، آیه 25.
(17) الاحتجاج، ج 2، ص 453 - 454، مناقب، ج 4، ص 402 و بحار الانوار، ج 50، ص 162 - 163.
(18) سوره غافر، (مؤمن) آیه 84 و 85.
(19) مناقب، ج 4، ص 405 - 406 و بحار الانوار، ج 50، ص 172.
(20) سوره تبت، آیه 1.
(21) ر. ک. حیالاةالامام علی الهادی(ع)، ص 239.
منبع: تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، مرکز تحقیقاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام)
پیشوایان معصوم علیهم السلام انسانهای کامل و برگزیدهای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری و مشعلهای فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شدهاند. گفتار و رفتار و خوی و منش آنان ترسیم «حیات طیبه» انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.
آنان - به تعبیر امام هادی علیه السلام - معدن رحمت، گنجینه داران دانش، نهایتبردباری و حلم، بنیانهای کرامت و ریشههای نیکان، خلاصه و برگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهای تاریکیها، پرچمهای پرهیزگاری، نمونههای برتر و حجتهای خدا بر جهانیان هستند. (1)
بدون شک، ارتباط با چنین چهرههایی و پیروی از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستیابی به کمال انسانیت و سعادت دو جهان است.
پیشوای دهم علیه السلام یکی از پیشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقی و کمالات نفسانی و الگوی حق جویان و ستم ستیزان است.
امام هادی پیوسته تحت نظر حکومتهای جور بود و سعی میشد آن حضرت با پایگاههای مردمی و افراد جامعه تماس نداشته باشد، با این حال آن مقدار از فضائل اخلاقی که از او بروز کرده، دانشمندان و شرح حال نویسان و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به تحسین و تمجید آن وجود الهی واداشته است. «ابوعبد الله جنیدی» میگوید:
«سوگند به خدا، او بهترین مردم روی زمین و برترین آفریدههای الهی است. » (2)
«ابن حجر» در شرح حال آن حضرت مینویسد:
«و کان وارث ابیه علما و سخاء. » (3)
او در دانش و بخشش وارث پدرش بود.
«متوکل» در نامهای که برای امام علیه السلام مینویسد خاطر نشان میکند:
«امیرالمؤمنین عارف به مقام شماست و حق خویشاوندی را نسبتبه شما رعایت میکند و طبق آنچه مصلحتشما و خانوادهتان میباشد عمل میکند». (4)
اینک به منظور سرمشق گرفتن از اخلاق کریمه و رفتار سازنده آن حضرت نمونههایی را یادآور میشویم.
الف - انس با معبود
پیشوایان معصوم علیهم السلام در بالاترین درجه مقام شناختحق تعالی قرار داشتند و همین درک و بینش عمیق، آنان را به ارتباط و انس همیشگی با خدا واداشته و شعلههای آتش عشق به معبود و وصال به حق بر جانشان شرر میافکند و آرامش را از آنان سلب میکرد.
امام هادی علیه السلام شب هنگام به پروردگارش روی میآورد و شب را با التخشوع به رکوع و سجده سپری میکرد و بین پیشانی نورانیاش و زمین جز سنگ ریزه و خاک حائلی وجود نداشت و پیوسته این دعا را تکرار مینمود:
«الهی مسیء قد ورد، و فقیر قد قصد، لا تخیب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه. » (5)
بارالها! گنهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است، تلاشش را بی نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمتخویش قرار داده و از لغزشش درگذر.
پارسایی و انس با پروردگار، آنچنان نمودی در زندگی امام نقی علیه السلام داشت که برخی از شرح حال نویسان در مقام بیان برجستگیها و صفات والای آن گرامی به ذکر این ویژگی پرداختهاند. «ابن کثیر» مینویسد:
«کان عابدا زاهدا» (6)
او عابدی وارسته و زاهد بود.
یافعی میگوید:
«کان متعبدا، فقیها، اماما. »
او کمر همتبه عبادت بسته، فقیه و پیشوا بود.
ابن عباد حنبلی، نیز میگوید:
«کان فقیها، اماما، متعبدا. » (7)
ب - سخاوت وجود
امامان معصوم علیهم السلام برای مظاهر دنیوی از جمله مال و ثروت ارزش ذاتی قائل نبودند و سعی میکردند به حد اقل آن - که زندگی معمولی روزانه آنان را تامین کرده و آن بزرگواران را در راه انجام وظایف فردی و اجتماعی یاری رساند - بسنده کنند و مازاد آن را در راههایی که موجب خشنودی خداوند بود صرف کنند.
یکی از این راهها انفاق به افراد تهیدست و نیازمند میباشد. این سیاستخدا پسندانه مالی - که در زندگی همه معصومین علیهم السلام در سطح گستردهای به چشم میخورد - علاوه بر جنبههای معنوی و آثار اخروی، عامل مهمی در کاهش فقر و فاصله طبقاتی جامعه اسلامی و تالیف قلوب افراد و حفظ شخصیت و علاقهمند ساختن آنان به مکتب اهل بیت و جلوگیری از ارتباط گرفتن و نزدیک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداری ائمه علیهم السلام از این خلق نیکو، وجود آن بزرگواران پیوسته مایه امید، و خانهشان نه تنها مرکز نشر دانش، بلکه پناهگاه افراد نیازمند و درمانده و محل رفت و آمد انسانهای مختلف به ویژه آنان که از راه دور آمده بودند بود. این مساله هم برای عموم مردم جا افتاده بود، به گونهای که وقتی فرد نیازمند و درماندهای را میدیدند او را به خانه امامان علیهم السلام راهنمایی میکردند، و هم برای خود افراد درمانده، بدین معنی که به محض مواجه شدن با مشکلی مستقیما سراغ خانه امامت را میگرفتند.
امام هادی علیه السلام همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهی مقدار انفاق به حدی از فزونی میرسید که دانشمندی مانند «ابن شهرآشوب» پس از نقل آن میگوید:
«این مقدار انفاق، معجزهای است که جز پادشاهان از عهده کسی ساخته نیست و تا کنون این مقدار انفاق را از کسی نشنیدهایم. » (8)
در کتاب «تاریخ اجمالی پیشوایان» به مواردی از جود و بخشش امام علیه السلام اشاره کردیم، در اینجا به ذکر نمونه دیگری بسنده میکنیم. اسحاق جلاب میگوید:
«برای ابوالحسن گوسفندان زیادی خریدم، سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمیشناختم، سپس تمامی آن گوسفندان را بین کسانی که آن حضرت دستور میداد، توزیع کردم. » (9)
در روایت دیگر، زمان خرید و توزیع گوسفندان روز «ترویه» (10) ذکر شده است. (11)
از این روایتبر میآید که آن حضرت در مسائل مالی و انفاقهای جزئی نیز مسائل امنیتی و حفاظتی را رعایت میکرده و این بیانگر شدت محدودیت آن حضرت از سوی دستگاه حکومتی است، با این حال امام این کار را تحت پوشش قربانی انجام داد تا هر گونه سوء ظنی را نسبتبه خود از بین ببرد.
ج - حلم و بردباری
حلم و بردباری از ویژگیهای مهمی است که مردان بزرگ به ویژه رهبران الهی که بیشترین برخورد و اصطکاک را با مردم نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو این خلق نیکو افراد بسیاری را به سوی خود جذب کردند.
امام هادی همچون نیاکان خود در برابر ناملایمات بردبار بود و تا جایی که مصلحت اسلام ایجاب میکرد با دشمنان حق و ناسزاگویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباری برخورد میکرد.
«بریحه» عباسی - که از سوی دستگاه خلافتبه سمت پیشنمازی مکه و مدینه منصوب شده بود - از امام هادی علیه السلام نزد متوکل سعایت کرد و برای او نوشت:
«اگر نیازی به مکه و مدینه داری «علی بن محمد» را از این دو شهر بیرون کن، زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کردهاند. »
بر اثر سعایتهای پیدرپی «بریحه» متوکل امام را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعید کرد. هنگامی که امام(ع) از «مدینه» به سمت «سامرا» در حرکتبود «بریحه» نیز او را همراهی کرد. در بین راه «بریحه» رو به امام(ع) کرد و گفت:
«تو خود میدانی که عامل تبعید تو من بودم. با سوگندهای محکم و استوار سوگند میخورم که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را (در مدینه) آتش میزنم و بردگان و خدمتکارانت را میکشم و چشمههای مزرعههایت را کور خواهم کرد و بدان که این کارها را خواهم کرد. »
امام علیه السلام متوجه او شد و فرمود:
«نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من شکایت از تو را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر او از بندگانش نخواهم برد. »
«بریحه» چون این سخن را از امام(ع) شنید، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از او تقاضای بخشش نمود. امام(ع) فرمود: تو را بخشیدم. (12)
د - هیبت در دلها
امامان علیهم السلام مظاهر قدرت و عظمتخداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق و منبع تجلیات و انوار خاصه او هستند. بر این اساس از یک قدرت معنوی فوق العاده و نفوذ و هیبتخاصی برخوردارند.
این هیبت و عظمتخدادادی را در زیارت جامعه و از زبان امام هادی علیه السلام چنین میخوانیم:
«طاطا کل شریف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم، و خضع کل جبار لفضلکم، و ذل کل شیء لکم. »
هر بزرگ و شریفی در برابر بزرگواری و شرافتشما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینی به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگویی در برابر فضل و برتری شما فروتنی کرده و همه چیز برای شما خوار و ذلیل گشته است.
روی این جهتبارها اتفاق میافتاد که حاکمان جور در غیاب امامان علیهم السلام تصمیمهای خطرناکی نسبتبه آنان میگرفتند، ولی به محض رویارو شدن با آنان و نگاه به رخسار پرفروغشان، کابوس ترس و وحشتبر دلهایشان سایه میافکند، به گونهای که مجبور میشدند از تصمیم خود بر گردند.
در تاریخ اجمالی پیشوایان بخش زندگانی امام هادی علیه السلام پرتوی از این هیبت و عظمت الهی را یادآور شدیم، اینک نمونهای دیگر.
زید بن موسی (13) چندین بار به «عمر بن فرج» گوشزد کرد و از او خواست که وی را بر فرزند برادرش (امام هادی) مقدم بدارد و میگفت: او جوان است و من عموی پدر او هستم.
«عمر» سخن او را برای امام هادی علیه السلام نقل کرد. امام فرمود:
«یک بار این کار را بکن. فردا مرا پیش از او در مجلس بنشان، سپس ببین چه خواهد شد. »
روز بعد «عمر» امام هادی علیه السلام را دعوت کرد و آن حضرت در بالای مجلس نشست. سپس به «زید» اجازه ورود داد. «زید» در برابر امام(ع) بر زمین نشست.
چون روز پنجشنبه شد ابتدا به زید اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشیند، سپس از امام(ع) خواست تا وارد شود. امام(ع) داخل شد. هنگامی که چشم زید به امام(ع) افتاد و هیبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده کرد از جایش برخاست و امام(ع) را بر جای خود نشاند و خود در برابر او نشست. (14)
ه - رسیدگی به مشکلات و گرفتاری مردم
ائمه علیهم السلام نه تنها در زمینه عبادی و بندگی خدا پیشگام بودند و هیچ کس در این میدان گوی سبقت را از آنان نربود، بلکه در زمینههای اجتماعی و رسیدگی به کمبودها و مشکلات مردم و برطرف کردن گرفتاریهای آنان نیز پیشگام بودند، به گونهای که کسی از در خانه آنان ناامید باز نمیگشت.
تاریخ، نام افراد زیادی را که برای حل مشکل و رفع گرفتاری خود به پیشوای دهم علیه السلام مراجعه کرده و از محضر آن حضرت با خشنودی بازگشتهاند، ثبت کرده است. برای رعایت اختصار تنها یک نمونه آن را ذکر میکنیم.
«محمد بن طلحه» نقل میکند:
«امام هادی(ع) روزی برای کار مهمی «سامرا» را به قصد دهکدهای در اطراف ترک کرد. در این فاصله عربی سراغ آن حضرت را گرفت. به او گفته شد: امام(ع) به فلان روستا رفته است. مرد عرب به سمت دهکده حرکت کرد. وقتی به محضر امام(ع) رسید گفت: من اهل کوفه و از متمسکان به ولایت جدت امیرمؤمنان(ع) هستم، ولی بدهی سنگینی مرا احاطه کرده است، چندانکه قدرت تحمل آن را ندارم. و کسی را جز شما نمیشناسم که حاجتم را برآورد.
امام(ع) پرسید: بدهکاریات چقدر است؟ عرض کرد: حدود ده هزار درهم.
امام(ع) او را دلداری داد و فرمود ناراحت نباش مشکلتحل خواهد شد. دستوری به تو میدهم عمل کن و از اجرای آن سر متاب: این دستخط را بگیر، هنگامی که به «سامرا» آمدی، مبلغ نوشته شده در این ورقه را از من مطالبه کن، هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در این باره کوتاهی کنی.
پس از بازگشت امام(ع) به «سامرا»، مرد عرب، در حالی که عدهای از اطرافیان خلیفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند - وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام(ع) به آن حضرت، با اصرار، دین خود را مطالبه کرد.
امام(ع) با نرمی و ملایمت و عذرخواهی از تاخیر آن، از وی مهلتخواست تا در وقت مناسب، آن را پرداخت کند، ولی مرد عرب همچنان اصرار میکرد که هم اکنون باید بپردازی.
جریان به متوکل رسید. دستور داد سی هزار دینار به امام(ع) بدهند. امام(ع) پولها را گرفت و همه را به آن مرد عرب داد. او پولها را گرفت و گفت: خدا بهتر میداند که رسالتش را در چه خاندانی قرار دهد. (15)
و - تربیت افراد
شناسایی و جذب افراد مستعد و آماده و ترتبیت آنان بر اساس تربیتهای اسلامی و مجهز ساخن آنان به انواع علوم مورد نیاز جامعه از رسالتهای مهم امامان علیهم السلام بود و محدودیتهای اعمال شده از سوی حکومتهای وقت هر چند انجام این رسالت را در حد مطلوب با مشکلاتی مواجه ساخت و بسیاری از افراد را از دستیابی به این سرچشمههای زلال دانش و معرفت و بهرهگیری از آن محروم کرد، ولی موجب تعطیل شدن آن نگشت. تشنگان حقیقت و شیفتگان امامت تحت پوششهای مختلف به محضر امامان علیه السلام میرسیدند و در حد ظرفیت و میوان معرفتخود از دریای بیکران دانش الهی آن بزرگواران سیراب میشدند.
بر اساس نوشته شیخ طوسی، تعداد دست پروردگان پیشوای دهم(ع) و کسانی که از آن حضرت در زمینههای مختلف علوم اسلامی روایت نقل کردهاند بالغ بر 185 نفر میشود (16) که در میان آنان چهرههای برجتسه علمی و فقهی فراوانی که دارای تالیفات گوناگونی بودند دیده میشود. بجاست در اینجا از بعضی شاگردان آن حضرت - هر چند به طور اختصار - یاد شود تا ضمن تجلیل از این عزیزان، بعد علمی و تلاش فرهنگی پیشوای دهم شناختهتر گردد.
1 - ایوب بن نوحوی، مردی امین و مورد وثوق بود و در عبادت و تقوا رتبه والایی داشت، چندانکه دانشمندان رجال او را در زمره بندگان صالح خدا شمردهاند. او، وکیل امام هادی و امام عسکری علیهما السلام بود و روایات زیادی از پیشوای دهم(ع) نقل کرده است.
«ایوب» به هنگام در گذشت تنها یکصد و پنجاه دینار از خود بجای گذاشت، در حالی که مردم گمان میکردند او پول زیادی دارد. (17)
«در «صریا» امام هادی(ع) بودم که «ایوب بن نوح» داخل شد و پیش روی آن حضرت ایستاد. امام(ع) دستوری به او داد، سپس بازگشت. امام(ع) رو به من کرد و فرمود: «ای عمرو! اگر دوست داری به مردی از اهل بهشتبنگری به این مرد (ایوب بن نوح) بنگر. » (18)
2 - حسن بن راشد مکنی به «ابوعلی»وی از اصحاب امام جواد و امام هادی(ع) شمرده شده و نزد آن دو بزگوار از منزلت و مقام والایی برخوردار بوده است.
شیخ مفید او را از زمره فقهیان برجسته و شخصیتهای طراز اول دانسته که حلال و حرام از آنها گرفته میشد و راهی برای مذمت و طعن بر آنان وجو نداشت. (19)
شیخ طوسی نیز به هنگام بحث از سفرا و وکلای ممدوح امامان(ع) از «حسن بن راشد» به عنوان وکیل امام هادی(ع) نام برده نامههای آن حضرت را به او یادآور شده است. » (20)
«محمد بن فرج» میگوید:
«در نامهای به امام هادی(ع) از ابو علی و. . . پرسیدم. امام(ع) در پاسخ نوشت: «نام «ابن راشد» را بردی، خدا او را رحمت کند. او سعادتمندانه زندگی کرد و شهید در گذشت. . . » (21)
3 - حسن بن علی ناصرشیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی(ع) شمرده است. وی پدر جد سید مرتضی از سوی مادر است. سید مرتضی در وصف او میگوید:
«مقام و برتری او در دانش و پارسایی و فقه روشنتر از خورشید درخشان است. او بود که اسلام را در «دیلم» نشر داد، به گونهای که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهی به هدایت راه یافته و با دعای او به حق بازگشتند. صفات پسندیده و اخلاق نیکوی او بیش از آن است که شمرده نشود و روشنتر از آن است که پنهان بماند. » (22)
4 - عبد العظیم حسنیوی که نسب شریفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام میرسد بر اساس نوشته شیخ طوسی ازیاران امام هادی و امام عسکری علیهما السلام است»، (23) ولی در برخی نوشتهها از اصحاب امام جواد و امام هادی(ع) قلمداد شده است. (24)
«عبد العظیم» مردی پارسا، وارسته و دانشمند، فقیه و مورد اعتماد و وثوق پیشوای دهم(ع) بود. «ابو حماد رازی» میگوید:
«در سامرا بر امام هادی(ع) وارد شدم و درباره مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و او پاسخ گفت. زمانی که خواستم خدا حافظی کنم فرمود: «ای حماد! هرگاه در ناحیهای که زندگی میکنی مشکلی در امر دینتبرایت پیش آمد از عبد العظیم حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان. » (25)
وی، با آنکه معتقد به امامت امامان علیهم السلام بود اما برای اطمینان بیشتر به محضر امام هادی(ع) شرفیاب شد و به طور تفصیل عقاید خود را بر آن حضرت عرضه کرد و از او خواست تا نسبتبه آنها اظهار نظر نماید. امام(ع) پس از شنیدن عقاید او فرمود: «ای ابو القاسم! سوگند به خدا، آنچه گفتی همان دین خداست که بر بندگانش پسندیده است. بر همین عقیده استوار باش، خداوند در دنیا و آخرت تو را بر حق پایدار بدارد. » (26)
وی که از ستم دستگاه خلافت عباسی نسبتبه علویان به ستوه آمده بود برای رهایی از شر آنان به «ری» شبها را به شب زندهداری و روزها را به روزه سپرسی میکرد و زندگی مخفیانهای داشت. گاهی پنهانی به زیارت قبر یکی از فرزندان موسی بن جعفر علیهما السلام که در «ری» مدفون بود میرفت. شیعیان به تدریج از ورود او به «ری» خبردار شدند و پنهانی به محضرش رسیده از او استفاده میکردند. (27)
حضرت عبد العظیم هرچند در طول مدت اقامتش در ری از آزار و شکنجه عباسیان در امان بود، ولی زندگی پنهانی و بدور از خانواده و نیز گزارشاتی که از گرفتاریها و مصایب علویان در نقاط مختلف کشور اسلامی به او میرسید پیوسته خاطرش را آزرده و متاثر میساخت و سرانجام در پی بیماری شدیدی - که شاید معلول همین رنجهای روحی بود - در «ری» در گذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
5 - عثمان بن سعیدوی، در سن جوانی و در حالی که یازه سال از عمرش میگذشت افتخار شاگردی امام دهم(ع) را پیدا کرد (28) و در اندک زمانی از آنچنان رشد و تعالیای برخوردار شد که امام هادی(ع) از او به عنوان «ثقه» و «امین» خود یاد کرد. «احمد بن اسحاق قمی» میگوید:
«به محضر امام هادی(ع) رسیدم و عرض کردم: سرورم، کار من طوری است که گاهی (در منزل) هستم و گاهی نیستم، زمانی هم که هستم دسترسی به شما برای میسر نیست. (در چنین مواقعی) گفتار چه کسی را بپذیریم و دستور چه کسی را فرمان بریم؟
امام(ع) فرمود: «ابوعمر، ثقه و امین من است، هر چه به شما بگوید از سوی من گفته و هرچه به شما القا کند از ناحیه من القا کرده است. » (29)
6 - علی بن جعفر همانیوی، مردی ثقه و دانشمند بود و وکالت امام هادی و امام عسکری(ع) را بر عهده داشت و کردارش مورد پسند آن دو بزگوار بود. «ابو جعفر عمری» میگوید:
«ابوطاهر بن بلال (30) در سفر حج دید علی بن جعفر پولهای زیادی انفاق میکند. پس از بازگشت در نامهای موضوع را به امام عسکری(ع) گزارش کرد.
امام(ع) در پاسخ نوشت: «ما خودمان دستور پرداخت دویست هزار دینار را به او دادیم. ولی او تنها نیمی از آن را پذیرفت. مردم حق ندارند به کارها و اموری که ما اجازه اظهار نظر و دخالت در آنها را به آنان ندادهایم دخالت کنند.
راوی میگوید: «علی بن جعفر بر امام هادی(ع) وارد شد و آن حضرت دستور رداختسیهزار دینار طلا را به او داد. (31)
نکاتی که از این روایت استفاده میشود«علی بن جعفر» به نمایندگی از سوی امام هادی و امام عسکری علیهما السلام پولهایی به افراد میداد تا به مصارف مورد نظر آن دو بزرگوار برسانند.
پولهای پرداختی صرفا برای تامین نیازهای فردی افراد نبود بلکه به منظرهای دیگری که به اهداف امامت مربوط میشد پرداخت میگردید. شگفتی «ابوطاهر» از فزونی انفاقها و گزارش آن به امام(ع) و نسبت دادن امام(ع) کار او را به خود و بیان اینکه این گونه کارها از اموری است که مردم عادی حق اظهار نظر و دخالت در آن را ندارند همه مؤید این حقیقت است.
- ایام حج که مسلمانان برای انجام فریضه حجبه مکه میآیند بهترین رصتبرای انجا این گونه کارهاست، زیرا از یکسو دسترسی به افراد و توجیه آنان نسبتبه رسالتها و ماموریتهاشان و نیز تدارکشان در چنین ایامی آسانتر است، و از سوی دیگر، دستگاه خلافت نسبتبه آنان حساسیتی نشان نخواهد داد.
علی بن جعفر نزد پیشوای دهم(ع) از منزلت والایی برخوردار بود. بین او و «فارس بن حاتم» بر سر مسالهای مشاجره در گرفت. «ابراهیم بن محمد» موضوع را به امام(ع) گزارش کرد و از آن حضرت خواست معین کند که وی از کدامیک از آن دو پیروی کند. امام(ع) در پاسخ نوشت:
سزاوار نیست از مثل چنین مسالهای پرسیده شود و نه در مثل چنین موضوعی شک شود. خداوند به «علی بن جعفر» مرتبتی والا بخشیده و ما را بازداشته از اینکه او با فردی مثل «فارس بن حاتم» مقایسه شود، بنابراین به گاه نیاز، به علی بن جعفر رجوع کن و از «فارس» بیم کنید و او را در هیچ یک از امور خود داخل مکنید. . . » (32)
وی، - همانگونه که پیش از این یاد آور شدیم - به جرم جانبداری از اهل بیت علیهم السلام به دست متوکل گرفتار و روانه زندان گشت، ولی پس از مدتی به برکت دعای امام علیه السلام از زندان آزاد شد.
پی نوشتها:
(1) . . و معدن الرحمة، و خزان العلم، و منتهی الحلم و اصول الکرم. . . و عناصر الابرار. . . و صفوة المرسلین. . . ائمة الهدی و مصابیح الدجی و الاعلام التقی. . . و المثل الاعلی. . . و حجج الله علی اهل الدنیا و الاخرة و الاولی. «فرازهایی از زیارت جامعه کبیره. »
(2) مآثر الکبراء، ج 3، ص 96 به نقل: «ائمتنا» ج 2، ص 252.
(3) الصواعق المحرقة، ص 207.
(4) الارشاد، ص 333.
(5) ائمتنا، ج 2، ص 257، به نقل از: سیرة الامام العاشر، علی الهادی، ص 55.
(6) البدایة و النهایة، ج 11، ص 15.
(7) در کتاب تاریخ اجمالی پیشوایان علیهم السلام به نمونههای دیگری از عبادت امام هادی علیه السلام اشاره شده است.
(8) مناقب، ج 4، ص 409. مقدار انفاق امام(ع) نود هزار دینار بوده که به سه نفر از یاران خود هر کدام سی هزار دینار داده است. برای آگاهی بیشتر به تاریخ اجمالی پیشوایان، بخش زندگانی امام هادی(ع) رجوع کنید.
(9) الکافی، 7، ج 1، ص 498.
(10) روز هشتم ذیحجه را روز «ترویه» گویند.
(11) اعیان الشیعه، ج 2، ص 37.
(12) ر. ک. اثبات الوصیه، مسعودی، ص 197 - 196.
(13) ظاهرا نامبرده زید بن موسی بن جعفر است که به «زید النار» معروف است. و بر اساس نقل سید محسن امین در اعیان الشیعه، ج 7، ص 128 در حدود سال 247 در اواخر حکومت متوکل در گذشته است.
(14) اعلام الوری، ص 347.
(15) بحار الانوار، ج 50، ص 175، نور الابصار، شلنجی، ص 181 و الفصول المهمة، ابن صباغ، ص 278، با اختصار.
(16) ر. ک. رجال الطوسی، ص 409 - 427 برای آگاهی از تفصیل بیشتر شرح زندگانی آنان به حیاة الامام علی الهادی، ص 170 - 230 رجوع کنید.
(17) ر. ک. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 260 - 262.
(18) الغیبة، شیخ طوسی، ص 212.
(19) معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 324.
(20) الغیبة، ص 212 - 213. در مباحث پیش به برخی از این نامهها اشاره شد.
(21) رجال کشی، ج 6، ص 603، ردیف 1122.
(22) معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 28.
(23) رجال الطوسی، ص 417، ردیف 1 و ص 433، ردیف 20.
(24) معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 47.
(25) همان مدرک، ص 48 - 49.
(26) وسائل الشیعة، ج 1، ص 12 - 13 و امالی صدوق، ص 278، حدیث 24.
(27) ر. ک. رجال النجاشی، ص 247 - 248 و تنقیح المقال، ج 2، ص 157.
(28) رجال الطوسی، ص 420، ردیف 36.
(29) الغیبة، شیخ طوسی، ص 215.
(30) ابوطاهر، از عناصر نامطلوب دوران امام عسکری و امام زمان علیهما السلام بود و به دروغ، ادعای وکالت از سوی امام عسکری(ع) را داشت. اموالی از امام(ع) نزد وی بود که از تحویل آنها به «محمد بن عثمان» نایب خاص امام زمان(ع) خودداری کرد، از این رو، شیعیان از وی بیزاری جسته و او را مورد لعن قرار دادند. «ر. ک. الغیبة، شیخ طوسی، ص 245».
(31) ر. ک. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 293، و الغیبة، شیخ طوسی، ص 212.
(32) رجال کشی، جزء 6، ص 523، ردیف 1005.
منبع: تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت