شهادت امام صادق (علیه السلام)
نویسنده: سید جعفر شهیدى
منبع:کتاب«زندگانى امام صادق (ع)»
در اصول کافى، ارشاد شیخ مفید، کشف الغمه و برخى کتابهاى دیگر، از رحلت امام صادق (ع) به لفظ «مضى» «مات» و «قبض» تعبیر شده است. ظاهر این لفظها نشان مىدهد امام به مرگ طبیعى جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح کفعمى (به نقل مجلسى در بحار) نیز در کتابهاى دیگرى آمده است: امام را زهر خوراندند. (1)
ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابو جعفر منصور او را زهر خورانید (2) و بایست چنین باشد، زیرا با کینهاى که منصور از او داشت و بیمى که از روى آوردن مردم بدو در دل وى راه یافته بود، آسوده نمىنشست. آنان که با تاریخ زندگى این مرد آشنایند، مىدانند او به کسانى که براى رساندنش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و از جمله آنان ابو مسلم بود که برپایى دولت عباسیان مرهون رنجهایى است که او در این باره بر خود نهاد. گناه ابو مسلم-چنان که ازاسناد تاریخى بر مىآید، این است که هنگام خلافتسفاح، به منصور چنان که باید حرمت نمىنهاد، پس طبیعى است کسى را که از او مىترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نکند. ولى چنان که خواهیم دید، به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دریغ مىخورد.
کلینى به اسناد خود از ابو ایوب روایت کند: نیم شبى منصور مرا خواست. چون بر او در آمدم، بر کرسى نشسته بود و شمعى پیش روى داشت و نامهاى مىخواند و مىگریست. بر او سلام کردم. نامه را به سوى من انداخت و گفت: از محمد بن سلیمان است. از مرگ جعفر بن محمد خبر مىدهد و سه بار «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان آورد و گفت: کجا مانند جعفر یافت مىشود؟ سپس گفت: بنویس! در بالاى نامه نوشتم اگر شخص معینى را وصى قرار داده گردن او را بزن. چون پاسخ نامه رسید، معلوم شد پنج تن را وصى خود کرده است: منصور، محمد بن سلیمان، عبد الله، موسى و حمیده. و در روایت دیگرى به جاى محمد بن سلیمان، محمد بن جعفر است و به جاى حمیده، مولایى از موالى ابو عبد الله و اضافه دارد: منصور گفت اینان را نمىتوان کشت. (3)
یعقوبى از اسماعیل بن على بن عبد الله بن عباس روایت کند: بر منصور در آمدم، دیدم ریش او از اشک چشمش نمناک است. سبب پرسیدم، گفت: نمىدانى به خاندان تو چه رسیده است.
-امیر مؤمنان چه شده؟ -سید و عالم و باقى مانده گزیدگان آنان درگذشت.
-امیر مؤمنان چه کسى؟
-جعفر بن محمد!
-خدا امیر مؤمنان را مزد دهد و او را براى ما باقى گذارد.
-جعفر از آنان بود که خدا در بارهشان گفته است: ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا (4) او از کسانى بود که خدایش گزید و از سابقان در خیرات بود. (5)
ابن فضال روایت کند: نزد ام حمیده رفتم تا او را به رحلت امام تعزیت دهم. گریست و من از گریه او به گریه در آمدم. پس گفت: اگر ابو عبد الله را هنگام مرگ مىدیدى چیزى شگفت مشاهدت مىکردى. چشم خود را گشود و گفت: هر کس را با من خویشاوندى دارد گرد آورید. همه را گرد آوردیم. بدانها نگریست و گفت: شفاعت ما به کسى نمىرسد که نماز را سبک بدارد. (6)
کلینى به روایتخود از امام موسى بن جعفر روایت کند: من پدرم را در دو جامه شطوى (7) کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامهاى از جامههایش و عمامهاى که از على بن الحسین بود براى آنکه آن را به چهل دینار خریده بود. (8)
یکى از اصحاب آن حضرت گفته است: بر او در آمدم موسى بن جعفر پیش روى او نشسته بود و او وى را وصیت مىکرد. آنچه از آن وصیتبه یاد دارم این است: پسرکم وصیت مرا بپذیر و گفتارم را به خاطر سپار. اگر آن را به خاطر سپارى خوشبخت زندگى خواهى کرد و ستوده خواهى مرد.
پسرکم! آنکه بدانچه خدا بدو داده قناعت کند بىنیاز بود، و آنکه دیده به مال دیگرى دوزد مستمند مىمیرد. آنکه بدانچه خداى عز و جل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضاى او متهم کرده است. آنکه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد. و آنکه گناه دیگرى را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد. آنکه پرده از عیب دیگرى برگیرد، عیبهاى درون خانهاش آشکار شود. آنکه شمشیر ستم کشد، بدان کشته شود. آنکه براى برادر خود چاهى کند، خود در آن بیفتد.
آنکه با سفیهان بیامیزد حقیر شود و آنکه با علما نشیند وقار یابد. آنکه در جاىهاى بد در آید متهم شود. پسرکم حق را بگو! به سودت باشد یا به زیانت. از سخن چینى بپرهیز که آن کینه را در دلهاى مردم مىکارد. پسرکم! اگر جستجوى بخشش مىکنى به معدنهاى آن روى آور. (9)
پىنوشتها:
1. ج 47، ص 2-1.
2. مناقب، ج 4، ص 280.
3. اصول کافى، ج 1، ص 310.
4. سپس میراث دادیم کتاب را به کسانى که برگزیدیم از بندگانمان (فاطر: 32) .
5. تاریخ یعقوبى، ج 3، ص 117.
6. ثواب الاعمال، ص 205، بحار، ج 47، ص 2.
7. دهى در مصر که در آن چنان پارچه را مىبافتند.
8. اصول کافى، ج 1، ص 476.
9. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 195، صفة الصفوه، ج 2، ص 170.
برگى از فضایل امام حسن(ع)
نویسنده: سید علی نقی میر حسینی
زندگى افتخارآمیز امام حسن مجتبى علیهالسلام را مىتوان به دو بخش کلى تقسیم کرد:
1. از کودکى تا امامت
این بخش، خود مىتواند داراى سه مرحله باشد:
الف) امام در عهد رسول الله صلىالله علیه و آله و سلّم
ب) امام در زمان خلفاء ثلاث
ج) امام در عصر خلافت پدر
2. از شهادت پدر تا شهادت خودش
این بخش نیز به دو مرحله قابل تفکیک است:
الف) از بیعت مردم تا زمان صلح
ب) از هنگام صلح تا شهادت
بررسى همه دورههاى حیات آن امام همام، در این نوشتار نمىگنجد؛ آنچه مىخوانید، نگرشى کوتاه به فضایل ملکوتى، ویژگىهاى ظاهرى و مقامات معنوى آن سبط اکبر رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم است.
طلوع مهر
در تاریخ میلاد خجسته امام مجتبى علیهالسلام اندکى اختلاف وجود دارد. اما طبق قول مشهور، در 15 ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى، در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.1 هفت سال از عمر شریفش مصادف با حیات پر بار خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و سلم بود. پدر گرامىاش امام على بن ابیطالب علیهالسلام و مادر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، دختر پیامبر خداست.
هنگامى که مژده ولادت امام حسن علیهالسلام به گوش پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم رسید، به خانه دخترش فاطمه آمد و فرمود:
«یا اسماءهاتى ابنى؛ اى اسماء! فرزندم را بیاور».2
پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم و والدین حضرت نه تنها در نامگذارى آن کودک از خداى متعال سبقت نگرفتند که در انتظار نشستند تا اسم آن مولود مبارک را خداوند بىهمتا برگزیند. سرانجام وحى الهى نازل شد و به رسولش خبر داد که: «این نوزاد را حسن بنامید.» آنگاه رسول خدا صلىالله علیه و آله و سلم گوسفندى را قربانى کرد و موى سر آن نورسیده را تراشید و به اندازه وزن آن، نقره صدقه داد و با دستان مبارکش نوعى عطر مخلوط، به نام «خَلوق» به سر آن کودک شایسته مالید و آنگاه نافش را برید و... .3
تنها کنیه امام مجتبى علیهالسلام «ابومحمّد» است. ولى در القاب حضرت، تعابیر مختلفى ذکر شده است. مشهورترین القاب حضرتش عبارتند از: تقىّ، زکىّ، سیّد، سبط، ولىّ.4
در نقش نگین انگشترىاش نیز اختلاف است. سیرهنگاران، عبارات زیر را نقش نگین حضرت دانستهاند:
«العزّة لله وحده»؛ «العزّة لله«؛ «الله اکبر»؛ «به نستعین» و «حسبىالله».5
امام صادق علیهالسلام در این مورد مىفرماید: «ثمّ کان فى خاتم الحسن و الحسین علیهماالسلام، حسبىالله.»6
از امام رضا علیهالسلام نیز نقل شده است که فرمود: «کان نقش خاتم الحسن علیهالسلام ، العزّة لله.»7
و نیز بعضىها عبارت «لا اله الاّ الله الحقّ المبین» را نقش انگشتر امام مجتبى علیهالسلام دانستهاند.8
شکوفههاى سبز
از امام مجتبى علیهالسلام 15 فرزند بر جاى مانده است که اسامى آنها، با تفکیک مادرانشان، عبارتند از:
ـ زید، امّالحسن و امّالحسین؛ از مادرى به نام «بشیر» بنت ابىمسعود.
ـ حسن، (معروف به حسن مثّنى)؛ از مادرى به نام «خولة» بنت منصور.
ـ قاسم، عبدالله و عمر؛ از مادر کنیز.
ـ عبدالرحمن؛ از مادر کنیز.
ـ حسین، فاطمه و طلحه؛ از مادرى به نام «امّاسحاق» بنت طلحة بن عبدالله.
ـ فاطمه، رقیّه و امّسلمه؛ که مادرانشان متفاوت بوده است.(9)
براساس بیان تاریخ نگاران، فقط حسن و زید، صاحب نسل بودهاند و از سایر فرزندان امام مجتبى علیهالسلام نسلى باقى نمانده است.
سیماى شکوهمند
امام مجتبى علیهالسلام شباهت بسیارى به رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم داشت. شاید در همان روزهاى آغازین حیات مبارکش بود که پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله با نظاره جمال و کمال او فرمود: «أشبهتَ خَلقى و خُلقى10؛ تو از لحاظ آفرینش و خوى (صورت و سیرت) مانند من هستى.»
این سخن مىتواند بیانگر لیاقت، شایستگى و تربیت صحیح امام مجتبى علیهالسلام باشد. شخصیت ممتازى که بعدها مىبایست براى احراز منصب الهى «امامت» ـ که همان وراثت و خلافت پیامبر اکرم و جانشینى وصى او است ـ برگزیده شود.
ابن صبّاغ مالکى در کتاب «الفصول المهمّة» چهره شکوهمند امام مجتبى علیهالسلام را این گونه به تصویر کشیده است:
«امام ابومحمد الحسن بن على، رنگى سپید آمیخته با سرخى داشت. دیدگانش درشت و سیاه، گونههایش هموار، موى وسط سینهاش نازک، موى ریشش انبوه، پشت گوشش پر مُو، بینىاش کشیده و برّاق همچون شمشیرى از نقره، مفاصلش درشت و شانههایش از یکدیگر دور، بود.
انسانى متوسّط القامه و ملیح بود. نیکوترین صورت را داشت. با رنگ سیاه خضاب مىکرد. مویش پر چین و کوتاه، و قامتش رسا بود.»11
سیرت نیکو
روش، منش، رفتار و کردار امام مجتبى علیهالسلام نمونه روزگار بود. در یک جمعبندى کلى، مىتوان چنین نتیجه گرفت که تاریخ نویسان مهمترین برجستگىهاى اخلاقى آن حضرت را «بخشندهترین، بزرگمنشترین، با سخاوتترین، حلیمترین، زاهدترین، راستگوترین، پارساترین، عابدترین، گرامىترین، پرگذشتترین و داراى گشادهترین سینه در میان مردم» ثبت و ضبط کردهاند.
شیخ صدوق در کتاب امالى از امام صادق علیهالسلام و آن حضرت از پدرانش چنین نقل مىکند:
«امام حسن بن على بن ابیطالب علیهالسلام، در میان مردم زمان خود، عابدترین، پارساترین و گرامىترین افراد بود. چون قصد حج مىکرد، پیاده مىرفت و گاهى پاى خود را برهنه مىنمود. هیچگاه دست به کارى نمىزد مگر این که خدا را یاد مىنمود. راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت. هر گاه به در ورودى مسجدى مىرسید، سر خود را بلند کرده، عرض مىنمود: «بارالها! مهمان تو به حضورت رسیده، اى احسانگر! بنده تباهکارت به درگاهت شتافته؛ پس از زشتیهایى که مرتکب شده، به خاطر زیباییهایى که نزد تو است، در گذر؛ اى کریم!»12
زینب بنت ابىرافع روایت مىکند: فاطمه علیهاالسلام در زمانى که پدر ارجمندش بر بستر بیمارى مرگ افتاده بود، دست دو فرزندش را گرفت و خدمت پدر بزرگوارش آورد و فرمود: «اى پیامبر خدا! این دو، فرزندانت هستند؛ آیا براى آنان ارثى از خود قرار نمىدهى؟»
رسول مکرم اسلام در پاسخ دخترش فرمود: «امّا الحسن فانّ له هیبتى و سؤددى، و امّا الحسین فله جودى و شجاعتى؛13 هیبت و آقایى خود را براى «حسن» و بخشش و شجاعتم را براى «حسین» ارث قرار مىدهم.»
محمد بن اسحاق مىگوید: «پس از رسول خدا صلىالله علیه و آله هیچ کس در شرف و عزّت به رتبه حسن بن على نرسید.»14
و همو روایت مىکند: «حسن بن على را در راه حج ملاقات کردم که از مرکب خویش پیاده شد و قدم زنان حرکت کرد. در این موقع تمام کسانى که با او بودند، به او اقتدا نموده و پیاده حرکت کردند؛ حتى سعد بن ابىوقّاص را دیدم که فرود آمد و پیاده، گام زد.»15
واصل بن عطاء مىگوید: «سیماى حسن بن على، چون سیماى پیامبران و هیبت او چون هیبت پادشاهان بود.»16
فضایل خجسته
امام مجتبى علیهالسلام داراى فضایل فراوانى است که خلاصه آن را تحت سه عنوان زیر بیان مىکنیم:
1.تبار پاک
از مهمترین فضایل آن امام وارسته این است که پدرش على مرتضى، دومین شخصیت برجسته جهان اسلام و مادرش فاطمه زهرا، نخستین بانوى نمونه اسلام و نیاى ارجمندش، آخرین پیامآور خداى یکتا است. جدّه فداکارش اوّلین بانوى مسلمان، حضرت خدیجه بنت خویلد است؛ بانویى که تا پایان عمر، یار و غمگسار روزهاى غریبى پیامبر بود و با بذل و بخشش اموال خویش، روند و حرکت دین نوپاى محمدى را شتاب بیشترى داد.
جعفر بن ابیطالب، عموى شایسته و والامقام امام مجتبى و حضرت حمزه سیّدالشّهداء، عمّ پدرش حیدر کرّار است.
امام مجتبى علیهالسلام میوه شاخسار آن درختى است که ریشهاش استوار، ساقهها، شاخهها و برگهایش بهترین ساقهها، شاخهها و برگهاست.
2. آیات آسمانى
از برجستهترین فضایل امام مجتبى علیهالسلام این است که او جزو اصحاب کساء و آل عبا و از اهلبیت پیامبر صلى الله علیه و آله است؛ اهل بیتى که آیات فراوانى در شأن ایشان نازل شده است. آیه تطهیر از جمله آن آیات است:
عمر بن ابىسلمه (پسر همسر رسول خدا صلى الله علیه و آله) مىگوید: پیامبر در خانه امّسلمه حضور داشت که این آیه نازل شد: «انّما یُریدُ الله لیُذهب عنکم الرّجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً»17؛ خداوند اراده کرده است که از شما اهلبیت، پلیدى را بزداید و پاکیزگیتان بخشد.
در این هنگام حضرت، دخترش فاطمه و پسرانش حسن و حسین را فراخواند و عبائى را بر سر آنها افکند و در حالى که على پشت سر او ایستاده بود، فرمود: «اللّهمّ هؤُلاء اهلُ بیتى فَاَذْهَبْ عَنهُمُ الرّجسَ و طَهِّرْهُم تَطهیراً؛ پروردگارا! اینان اهلبیت من هستند، پس پلیدى را از آنان دور فرما و آنان را پاکیزه گردان.»
امّسلمه از آن حضرت پرسید: آیا من نیز جزو آنان هستم؟ رسول خدا صلیالله علیه و آله پاسخ داد: «تو در جایگاه خودت هستى، جایگاه تو بسیار نیکو است.»18
حضور امام مجتبى علیهالسلام در جریان «مباهله» نیز نشانه اعتبار و اهمیتى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ایشان قائل شده است. و نیز حضور آن حضرت در «بیعت رضوان» و بیعت نمودن پیامبر با او، جایگاه رفیع آن امام همام را نشان مىدهد.19
3. روایات نبوى (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
با توجه به اصالت خانوادگى و تربیت علوى و فاطمى است که رسول اکرم صلیالله علیه و آله امام مجتبى علیهالسلام و برادر بزرگوارش را با چنین جملاتى مىستاید:
«و هما خیر أهل الأرض20؛ و آن دو (حسنین) بهترین افراد روى زمین هستند.»
«و هما سیّدا شباب اهل الجنّة21؛ و آن دو سرور جوانان اهل بهشتند.»
«و هما من العترة (أهل البیت) التى لا تفترق عن القرآن الى یوم القیامة، و لن تضلّ اُمّةٌ تمسّکت بهما22؛ آن دو متعلق به خانواده عترت هستند و تا روز قیامت از قرآن جدا نمىشوند؛ در صورتى که امت به آن دو تمسک جویند، هرگز گمراه نخواهند شد.»
و در مورد امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود:
«لوکان العقل رجلاً لکان الحسن23؛ اگر عقل به شکل مردى مجسم مىشد؛ همانا حسن بود.»
لرزان از خوف خدا
امام مجتبى علیهالسلام بنده خاکسار خدا بود. در هنگام عبادت از قفس تنگ دنیا مىرهید و تا شاخساران ملکوت پر مىکشید. طعم عبادت، شهد دیگرى در کامش مىنشاند و جوهر جانش را قبضه مىکرد. همواره در انتظار فرارسیدن ساعات نماز و لحظات عبادت مىماند و چون وقت فرایض نزدیک مىشد، روح و روانش متغیر مىگشت و رنگ از رخسارش مىپرید:
«انّ الحسن بن علىّ علیهماالسلام کان اذا توضّأ اِرتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقیل له فی ذلک فقال: حقّ على کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفرّ لونه و تر تعد مفاصله24؛ همانا حسن بن على علیهماالسلام وقتى وضو مىساخت و آماده نماز مىشد؛ رنگش دگرگون مىگردید و بند بند وجودش مىلرزید. از آن حضرت از علت این حال سؤال شد؛ فرمود: سزاوار است کسى که در پیشگاه خداوند عرش مىایستد، رنگش پریده و بند بند اعضایش بلرزد.»
نشستن در محراب عبادت از خوشایندترین لحظات عمرش به حساب مىآمد. به همین جهت بهترین و زیباترین لباسهایش را بر تن مىکرد. در روایتى بیان شده که حضرت براى نماز بهترین جامههایش را پوشید؛ پرسیدند: چرا بهترین لباس خودت را پوشیدى؟ فرمود:
«انّ الله جمیلٌ یُحِبُّ الجمال؛ فَاَتَجَمَّلَ لِرَبّى وَ هُوَ یَقُولُ «خذوا زینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ»25؛ خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد. از این رو در هنگام راز و نیاز با خداى خویش، لباس زیبایم را مىپوشم. در حالى که خداوند فرموده است: هنگام مسجد رفتن، زینت خود را برگیرید.»26
در حدیثى دیگر آمده است:
«کانَ الحسن بن علىّ علیهماالسلام اذا قامَ الىَ الصلوةِ، لَبِسَ اَجْوَدَ ثِیابَهُ27؛ حسن بن على علیهماالسلام هنگام نماز بهترین جامههایش را مىپوشید.»
بر این اساس، مستحب است که در حال نماز نیکوترین لباسهاى خود را بپوشیم و ضمن معطر ساختن خویش، با رعایت نظافت و طهارت کامل، به نماز بایستیم و با خداى خویش به راز و نیاز بپردازیم.
به نماز ایستادن امام مجتبى علیهالسلام شگفت مىنماید و مطالعه روایت «لرزیدن مفصلهاى بدن آن حضرت در حین عبادت» انسان را متحیر مىسازد:
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«انّ الحسن بن علىٍّ علیهماالسلام کانَ اذا قامَ فى صلاته تَرتَعِدُ فرائصُهُ بینَ یَدَى رَبِّهِ ـ عزّوجلّ ـ و کانَ اذا ذَکَرَ الجَنَّة و النّار اضْطَرَبَ اِضْطِرابَ السَّلیم28؛ حسن بن على علیهماالسلام وقتى به نماز مىایستاد، تن مبارکش در مقابل پروردگارش مىلرزید و هرگاه که یاد بهشت و جهنم مىنمود، چون مارگزیده مضطرب و پریشان مىشد و به خود مىپیچید.»
با آن که مرکبهایى در اختیار داشت، مسافت 450کیلومترى مدینه تا مکه معظمه را زیر اشعه سوزان آفتاب حجاز و روى سنگریزههاى داغ بیابان، پیاده مىپیمود و به این شکل 25 مرتبه پیاده به زیارت کعبه شتافت تا رضایت خداى خویش را بیشتر فراهم آورد.29
خشوع امام مجتبى علیهالسلام در مقابل خداى مهربانش نیز حکایتی شیرین دارد. حضرت چنان در محراب عبادت مدهوشِ جمال و کمال حق مىشد که رنگش دگرگون شده و تنش به لرزه مىافتاد:
راوى مىگوید: «مهمان امام مجتبى علیهالسلام بودم... هنگام اداى فریضه نماز شد. امام از اتاق بیرون رفت تا وضو بگیرد؛ من نیز آماده مىشدم تا نماز بگزارم. در آستانه در اتاق، حضرت را دیدم که رنگش تغییر کرده و حالتى خاص پیدا کرده است. پرسیدم: چرا اینطور شدهاید؟ فرمود: کسى که مىخواهد به پیشگاه الهى وارد شود، مىبایست چنین دگرگون شود. و هنگامى که حضرت را در حال نماز دیدم، از شدت خضوع و خشوعش، موى بر اندامم راست شد. وقتى خوب نگاه کردم، دریافتم که حضرت در نماز و در پیشگاه خداوند متعال، مىلرزد و ذکر مىگوید.»30
حُسن ختام این بخش، روایتى است که مفضل از امام جعفرصادق علیهالسلام، از پدر بزرگوار و او از جدّش نقل نموده است که فرمود:
«أنّ الحسن بن علی بن أبىطالب کان أعبدالناس فی زمانه، و أزهدهم و أفضلهم، و کان إذا حجّ حجّ ماشیاً، و ربّما مشى حافیاً، و کان أذا ذکرالموت بکى، و اذا ذکرالقبر بکى، و اذا ذکر البعث و النشور بکى، و اذا ذکر الممرّ على الصراط بکى، و اذا ذکر العرض على الله ـ تعالى ذکره ـ شهق شهقةً یعشى علیه منها...31؛ امام حسن بنعلى بن ابىطالب علیهمالسلام در زمان خود عابدترین، زاهدترین و بهترینِ مردم بود؛ و با پاى پیاده و برهنه حج انجام مىداد؛ و هر گاه از مرگ سخن گفته مىشد، گریه مىکرد و هر گاه ذکرى از قبر به میان مىآمد، مىگریست. و زمانى که از قیامت نام برده مىشد، اشک مىریخت. و زمانى که از گذشتن پل صراط سخن به میان مىآمد؛ گریه مىکرد؛ و هنگامى که عرضه شدن (اعمال) بر خدا به میان مىآمد، از هوش مىرفت به نحوى که همه چیز از ذهن و نظرش پوشیده مىشد.»
کریمانه با مردم
امام مجتبى علیهالسلام از خیل ستارگان پرفروغ است. او به «کریم اهلبیت» شهرت دارد. رفتار کریمانه او در سینه تاریخ موج مىزند و جهانیان سرگشته درهم و دینار را به تحیر وامىدارد. در بین مردمى که در چاه دنیا خواهى سقوط کردهاند و براى دستیابى به دنیا، تن به هرنوع خوارى و ذلت مىدهند؛ مطالعه شرح بخششهاى کریمانه امام مجتبى علیهالسلام خواندنى و شنیدنى است.
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب روایت مىکند که: مردى از امام مجتبى علیهالسلام تقاضاى کمک مالى نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او داد. آنگاه فرمود: «برو باربرى بیاور تا این پولها را برایت حمل کند.» مرد، باربرى آورد، حضرت عباى سبز رنگش را به مرد سائل داد و فرمود: «این کرایه باربر است.»32
گاهى امام با دیدن انسانهاى بىپناه، خود به نیّات آنها پى مىبرد و قبل از این که چیزى بطلبند، هدایایى تقدیم مىکرد و منتظر اظهار نیاز آنها نمىنشست. روایت زیر گویاى همین مطلب است:
فردى از چادر نشینان خدمت امام مجتبى علیهالسلام شرفیاب شد. قبل از آن که اظهار نیاز کند، حضرت امر فرمود که هر چه در خزانه هست، به او بدهند. وقتى به سراغ خزانه رفتند، مبلغ بیست هزار درهم یافتند و همه را به سائل نیازمند دادند. مرد سائل که از رفتار سخاوتمندانه امام به شگفت آمده بود، عرض کرد: آقاى من! چرا به من فرصت ندادید تا نیاز خود را بیان کنم و در مدح شما سخن بگویم؟ امام در پاسخش فرمود:
«ما گروهى هستیم که بخششهایمان تازه و بىدرنگ صورت مىگیرد.»33
امام مجتبى علیهالسلام در جود و کرم از همگان سبقت گرفته بود؛ آن چنان که با بذل و بخششهاى خداپسندانه، دست از دارایىهاى خویش مىکشید و همه را در راه خشنودى خدا تقدیم مىکرد. این، در واقع بیانگر بىاعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا بود. در همین مورد نوشتهاند:
«امام مجتبى علیهالسلام در طول عمر خود، دوبار تمامِ اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرد و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»34
ابن سعد در کتاب الطبقات الکبرى علاوه بر روایت فوق مىافزاید:
«...حتى اگر دو جفت کفش یا دو جفت پاپوش داشت، یک جفت آن را براى خود برمىداشت و جفت دیگر را به نیازمندان مىرساند...»35
امام مجتبى علیهالسلام نسبت به فقیرانِ فرهنگى و فریب خوردگان جاهل نیز قلب رؤوف و دل مهربان داشت. گر چه آنها بر اثر فریب دشمنان با هتاکى و بىحرمتى با امام برخورد مىکردند؛ اما امام هیچگاه از سخنان بیهوده آنان غضبناک نمىشد و با لطف و مهربانى آنها را نوازش مىکرد و به رفع نیازهایشان همت مىگماشت. آنان نیز با دیدن برخوردهاى خاضعانه امام به حیرت مىافتادند و در اندک مدت از گفتههاى خویش ندامت مىجستند و اظهار پشیمانى مىکردند. نمونه بارز فروتنى امام با فقرزدگان فرهنگى و دین باختگان بىهویت، ملاقات با آن مرد شامى است که جریانش در متون تاریخى بیان شده است.36
چشمهسار محبت
اظهار محبتهاى پیامبر صلىالله علیه و آله و سلم به حسنین و علاقه وافر او به آن دو، قابل بیان و بررسى نیست. پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم در روایتى فرمود:
«حسن منّى و انا منهُ، احبَّ اللهُ مَن احبّهُ...37؛ حسن از من است و من از حسن؛ کسى را که من دوست دارم خدا نیز دوست دارد.»
و نیز فرمود:
«احبُّ اهل بیتى الىّ الحسن و الحسین...38؛ محبوبترین فرد از خاندانم، حسن و حسین است.»
زید بن ارقم روایت مىکند: «در مسجد، نزد رسول خدا صلىالله علیه و آله و سلم نشسته بودم. در این هنگام فاطمه همراه حسن و حسین از خانهاش خارج شد و به سوى جایگاه پدر گرامىاش شتافت و به دنبال آنان على علیهالسلام نیز سر رسید. آنگاه پیامبر صلىالله علیه و آله رو به جانب من کرده، فرمود: هر کس این چند نفر را دوست بدارد، با من دوستى نموده است و هر کس با آنان دشمنى کند، با من دشمنى ورزیده است.»39
از مجموع این روایات، که تعدادشان هم کم نیست، استفاده مىشود که محبت امام مجتبى علیهالسلام و برادر گرامىاش در قلب شفاف و نورانى پیامبر خاتم صلیالله علیه و آله و سلم موج مىزد. معمولاً رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم علاقه شدید و محبت وافر خود نسبت به آنان را در میان مردم اظهار مىنمود. گر چه نحوه ابراز فرق داشت؛ گاهى سخن شیوایى در این مورد بیان مىنمود و گاهى از منبر پایین مىآمد و آنها را مىبوسید و بعد از نوازش آن دو، بار دیگر بالاى منبر قرار مىگرفت.
افزون بر این، از رسول خدا صلىالله علیه وآله نقل شده است که در هنگام اظهار محبت به حسنین علیهماالسلام مىفرمود:«شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبان برسانند.»40
راستى! هدف رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم از علنى ساختن این اظهار محبتها چه بود؟
آیا هدف پیامبر صلیالله علیه و آله جز آماده سازى اذهان عموم، به پذیرش امامت حسنین بعد از ولایت پدر بزرگوارشان بود؟
لازم به ذکر است که محبت شدید رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم نسبت به حسنین باعث شده بود که آن حضرت براى حفظ آن دو از کید مکاران و حسد حسودان تعویذ41 زیر را تلاوت نماید:
«اُعیذُ کُما بِکَلِمات اللهِ التّامّةِ مِنْ کُلِّ شیطانٍ هامّةٍ وَ مِنْ کُلّ عینٍ لامّْةٍ؛42 شما را از شرّ هر شیطان آزار دهنده و هر چشم شومى به پناه کلمات تامّ خدایى مىبرم.»
از منظر نخبگان اهل سنت
برجستگان عرصههاى علم و تاریخ، توصیفاتى زیبا در رثاى شخصیت ملکوتى امام مجتبى علیهالسلام دارند که ذکر آنها در این نوشتار مختصر نمىگنجد ولى شایسته است که جهت نمونه به دیدگاههاى کوتاه تنى چند از اصحاب سیره و تاریخ اشاره شود:
1. جلال الدین سیوطى:
«کان الحسن رضىالله عنه له مناقب کثیرة: سیّداً، حلیماً، ذا سکینة و وقار و حشمة، جواداً ممدوحاً...43؛ حسن بن على علیهماالسلام داراى امتیازات و فضایل انسانى فراوان بود؛ او شخصیتى بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخى، بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.»
و نیز مىنویسد:
«سبط رسول الله و ریحانته و آخر الخلفاء بنصّه... و هو خامس أهل الکساء...»44
2. ابن عساکر شافعى:
«هو سبط رسول الله و ریحانته و أحد سیّدَى شباب أهل الجنّة....»45
3. سبط ابن جوزى:
«کان من کبار الأجواد، و له الخاطر الوقّاد، و کان رسول الله صلیالله علیه و آله و سلم یحبّه حبّاً شدیداً.»46
4. ابن اثیر:
«و هو سیّد شباب أهل الجنّة، و ریحانة النّبى صلیالله علیه و آله و سلم و شبیهه، سمّاه النّبىّ الحسن ... و هو خامس أهل الکساء.»47
5. ابونعیم اصفهانى:
«عن الامام حسن المجتبى علیهالسلام: سیّد الشباب، و المصلح بین الأرقاب و الأحباب، شبه رسول صلىالله علیه و آله و سلم و حبیبه، سلیل الهدى، و حلیف أهل التقى، خامس أهل الکساء، و ابن سیّدة النّساء، الحسن بن على بن ابىطالب رضىالله عنهما.»48
منبع: http://www.bashgah.net
سیماى اخلاقى امام باقر (ع)
نویسنده:ابوالفضل هادى منش
1- اخلاق
الف) عبادت و پارسایی
امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم، امام محمدباقر علیه السلام همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا ذکر خدا می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد، از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه «لااله الاالله» همواره بر زبانش جاری بود. (سحرگاهان) ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب فرا می خواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن می دانستند، خواندن قرآن را دستور می داد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش می نمود.» (1)
« افلح » خدمتکار امام ، می گوید :
«با محمدبن علی علیه السلام برای انجام مناسک حج بار سفر بستم. وقتی رسیدیم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به کعبه افتاد، شروع به اشک ریختن کرد. او با صدای بلند می گریست. تا جایی که شگفتی من برانگیخته شد (که چرا امام معصوم این گونه می گرید؟!) گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد! مردم دارند شما را نگاه می کنند. اگر ممکن است کمی آهسته تر گریه کنید، امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به گریه بلند نکنم تا شاید (مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم و) در من نظر لطف کند و فردای رستاخیز به مهربانی و لطفش درآویزم.
سپس مشغول طواف خانه خدا شد و نزد مقام به نماز ایستاد. ( هنگامی که نمازش پایان یافت) به سجده رفت و آن هنگام که سر از خاکساری درگاه خدا برداشت، سجده گاهش از اشک تر شده بود. (2) او در هر شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می گزارد.»(3)
امام صادق علیه السلام در بیان خدا ترسی پدر بزرگوارش می فرماید :
«پدرم نیمه های شب خدا را با سوز و گداز چنین می خواند؛ بارالها! خواندی، کوتاهی کردم، رماندی، سرباز زدم، ببین، اینک منم، بنده تو، سرافکنده به درگاهت و هیچ عذر خواسته ای ندارم». (4)
ب) دوری از دنیا
زندگی فردی امام علیه السلام به دور از زیور و زینت دنیایی بود. اتاق امام بسیار ساده و کوچک بود، ولی هرگز به زنان خویش سخت نمی گرفت و هرگز خاطر خویش را از اندیشه در امور دنیایی نمی آشفت.
«جابربن یزید جعفی» می گوید:
«روزی محمدبن علی علیه السلام به من فرمود: ای جابر! اندوهگینم و دلم گرفته است. گفتم: اندوهتان به خاطر چیست؟ فرمود: ای جابر! کسی که لذت شراب ناب الهی در دلش باشد، از غیر خدا روی برتافته و دلش گرفتار او می شود. ای جابر! مگر این تحفه دنیا چیست. مگر دنیا جز مرکبی که بر آن سوار می شوی یا لباسی که می پوشی و یا همسری که اختیار می کنی چیز دیگری هم هست؟
ای جابر! خداجویان بر این دنیا تکیه نمی کنند و به آن دل نمی بندند و خیال خود را از آخرت( او سختی آن) خوش نمی دارند. دل فریبی های دنیا، دل آنان را هرگز از یاد خدا باز نمی دارد، گوش آنان را بر ذکر خدا نمی بندد، و زرق و برق دنیا چشمشان را از دیدن نور الهی کور نمی کند. از این روست که نیکان پاداش، دریافت می کنند و رستگار می شوند... پس بکوش آنچه خدا نزد تو از دین و حکمتش به امانت گذاشته، پاس داری.» (5)
همچنین می فرمود: «دنیا را مانند کاروان سرایی فروگذار که پیامبر(ص) فرمود: مثل من و دنیا مثل سواری است که ساعتی زیر سایه درختی فرود می آید و بر می خیزد و از آنجا می رود». (6)
ج) دانش و بینش
آوازه دانش امام(ع) بر تمامی سرزمین های اسلامی سایه افکنده بود و مردم، به ویژه دانشوران، شیفته نام و آوازه او بودند و این شیفتگی در بین مردم عراق بیشتر به چشم می خورد و دوست و دشمن زبان به ستایش دانایی او گشوده بودند. نقل است: هشام بن عبدالملک- خلیفه وقت- او را در مسجدالحرام دید و در حالی که بر دست غلامش تکیه کرده بود، پرسید: «آیا او همان کسی است که مردم عراق شیفته و بهت زده (علم) اویند؟» پاسخ دادند: «آری». سپس به غلامش دستور داد تا نزد او برود و امام را برای پاسخ به پرسش های خلیفه فرا خواند. خلیفه پرسش هایی را مطرح کرد و امام به گونه ای پاسخ داد که هشام خاموش ماند و هیچ نتوانست بگوید. (7)
آوازه شهرت او تا دوردست های سرزمین های اسلام رسیده بود؛ همچنان که راوی می گوید:
«دیدم در حلقه درس او مردم خراسان حضور دارند و اشکالات علمی خود را مطرح می کنند». (8)
د) پاکیزگی و آراستگی
رعایت بهداشت فردی، نقش مهمی در زندگانی امام باقر(ع) داشت. هرچند در آن دوران امکانات بهداشتی و پزشکی، بسیار محدود بود، امام در همان روزگار بسیار بدان اهمیت می داد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش می کرد. امام، همواره محاسن و ناخن های خود را حنا می کرد، لباس های تمیز می پوشید، و ناخن هایش را کوتاه می کرد و می فرمود: «ناخن های خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند». (9)
امام(ع) پیرایشگری مخصوص خود داشت که موهای سر و صورت ایشان را اصلاح می کرد و اصحاب، امام را همواره با موهایی مرتب و پیراسته می دیدند. (10)
همچنین به مسواک زدن اهمیت بسیاری می داد و می فرمود: « اگر مردم می دانستند که مسواک زدن چه فواید مهم و فراوانی دارد، آن را، حتی در بستر خواب نیز از خود جدا نمی کردند.» (11)
امام، همواره در محیط های عمومی با لباس های برازنده و تمیز حاضر می شد؛ به گونه ای که نزدیکان در مورد ایشان می گفتند: ظاهر او بیشتر به جوانان می ماند. (12)
2- امام و خانواده
خانواده، به عنوان اولین و پایدارترین نهاد جامعه، بیشترین اهمیت را در شکل گیری شخصیت و روحیات فردی اعضای آن برعهده دارد و بزرگ ترین نقش را در سالم سازی جامعه ایفا می کند. بنیان خانواده برپایه محبت اعضا به یکدیگر، بنا نهاده شده است؛ به گونه ای که می توان محبت را مهم ترین عامل در بهداشت و سلامت روحی و روانی خانواده به شمار آورد.
الف) ایجاد پیوند عاطفی با همسر
یکی از نکات ارزنده و جالب توجه زندگانی امام باقر (ع) در این راستا، اهتمام امام در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکیم خانواده است.
«حسن زیات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرف یاب می شود تا برای پرسش های خود پاسخی از امام دریافت کند. وی پس از ورود به اتاق امام با صحنه ای روبه رو می شود که تعجب او و همراهش را بر می انگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته مشاهده می کند. به هر حال، پرسش هایش را مطرح می کند و پاسخ می شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او می فرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد به منزل امام می آیند، ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن بود، پشمینه بر تن یافتند.
امام به او فرمود: « ای برادر بصری! اتاقی را که دیشب مشاهده کردی، اتاق همسرم بود و اسباب و اثاثیه ای هم که در آن بود، به او تعلق داشت. او خودش را برای من زینت کرده بود و من هم باید خود را برای او زینت می کردم. بنابراین، گمان بد به دل خویش راه مده». او گفت: « فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم، ولی اینک خدا بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما فرمودید». (13)
آشکار است که امام برای جلب رضایت و خشنودی همسر خود بسیار تلاش می کرد تا با ارتباط عاطفی بیشتر، بنیان خانواده خویش را استحکام بیشتری ببخشد.
ب) ارتباط عاطفی با فرزندان
یکی از فرزندان حضرت، بیمار بود و وضع وخیمی داشت و امام از این موضوع بسیار ناراحت بود. سرانجام بیماری او بهبود نیافت و به مرگ وی انجامید. امام از درگذشت او بسیار متأثر شد. صدای شیون و زاری اهل خانه بلند شد، امام به بالین فرزند خود رفت، ولی لحظاتی بعد با چهره ای گشاده بیرون آمد که موجب تعجب برخی از حاضران شد و در این مورد از ایشان پرسیدند، حضرت فرمود: «ما دوست داریم آن که دوستش داریم (فرزندمان) سلامت باشد، ولی وقتی خواست خدا در مورد ما نازل شد، به آنچه او دوست دارد، گردن می نهیم.»
امام با این رفتار و گفتار نیکو، چارچوب محبت واقعی و اصیل را به همگان آموخت و یادآور شد که دوستی های دنیایی، حتی محبت به فرزند، نباید مانع فرمان برداری و روی برتافتن از خواست الهی شود.
3- اخلاق اجتماعی
الف) دستگیری از نیازمندان جامعه
کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، اصل بزرگی در زندگانی امام باقر(ع) بود و برطرف کردن نیازهای مادی و روحی آنان را مهم ترین فعالیت های اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، آنان را دور خود جمع می کرد، سخنانشان را می شنید و دردهایشان را آرامش می بخشید. امام صادق(ع) در این باره می فرماید:
« روزی نزد پدرم رفتم، در حالی که مشغول تقسیم هشت هزار دینار به نیازمندان مدینه بود و یازده غلام را آزاد ساخت.»
امام روزهای تعطیل، به ویژه جمعه ها، را به دستگیری و انفاق به مستمندان اختصاص می داد و دیگران را نیز به آن برمی انگیخت. در روایتی دیگر از امام صادق(ع) آمده است:
« با وجود این که پدرم از نظر بنیه مالی ضعیف تر از سایر افراد خاندانش و نیز مخارج زندگی اش بیشتر از بقیه بود، ولی د رهر روز جمعه به نیازمندان کمک می کرد، حتی اگر کمک او به اندازه یک دینار بود و می فرمود: پاداش صدقه و کمک به نیازمندان در روز جمعه برتری دارد؛ همان گونه که روز جمعه نسبت به دیگر روزهای هفته دارای برتری است.»
ویژگی برجسته امام در دستگیری از مستمندان این بود که هرگز آنان را «سائل؛ گدا» خطاب نمی کرد و همواره به دیگران می فرمود: «آنان را به بهترین نام هایشان صدا بزنید.»
ب) زندگی مردمی
امام باقر(ع) در این باره اهتمام ویژه ای داشت و دیگران را نیز از آموزه های سودمند اخلاقی خود در این زمینه بهره مند می کرد. «زراره بن اعین» روایت می کند:
«روزی امام باقر(ع) برای شرکت در مراسم تشییع جنازه فردی از طایفه قریش حضور یافت. من نیز به همراه ایشان شرکت کردم. مردی به نام «عطاء» نیز با ما بود. در این هنگام، زنی از تشییع کنندگان شروع به شیون و فریاد کرد. عطاء به او گفت: یا ساکت شو یا همگی باز می گردیم. ولی زن همچنان فریاد می زد و می گریست، عطاء (ناراحت شد) و بازگشت. من به امام رو کردم و گفتم: عطاء بازگشت (چه کنیم؟) امام فرمود: به راه خودت ادامه بده، اگر بنا باشد به خاطر دیدن یک اشتباه از دیگران (داد و فریاد زن) عمل شایسته ای را کنار بگذاریم، حقوق برادر مسلمان خویش را به جا نیاورده ایم.
پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و امام بر آن نمازگزارد. سپس شخصی (گویا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاس گزاری از امام، عرض کرد:
خداوند، شما را رحمت کند. دیگر بازگردید، پیاده روی برای شما دشوار است. ولی امام از بازگشتن، طفره رفت. پیش آمدم و به امام گفتم: از شما خواستند که بازگردید، پرسشی دارم که می خواهم در مورد آن توضیح بدهید. امام فرمود: به کار خودت ادامه بده؛ زیرا ما با اجازه او نیامده ایم تا حال با اذن او بازگردیم، بلکه ما به خاطر برتری و پاداشی که تشییع و خاک سپاری مؤمن دارد، آمده ایم و هر اندازه که انسان به تشییع و دیگر مراسم ادامه بدهد، از خداوند پاداش می گیرد.»
ج) احترام به مالکیت اجتماعی
ضرورت احترام به حقوق مالی و دارایی های مردم، حتی اقلیت های دینی، از مسائلی است که اسلام به آن توجه ویژه ای دارد. اسلام، صرف نظر از رعایت حقوق مسلمانان، رعایت حقوق دیگر کسانی را که با مسلمانان زندگی می کنند، ضروری می داند و حتی تجاوز به حقوق مالی و دارایی های فرقه ها و گروه هایی را که معصومین آنها را لعن و نفرین کرده اند، برنمی تابد و مالکیت آنها را محترم می شمارد. « ابو ثمامه » در این باره می گوید:
« روزی خدمت امام باقر(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من قصد دارم در مکه اقامت گزینم و ساکن آنجا باشم، ولی به یکی از پیروان فرقه مرجئه بدهکارم و به او مدیون هستم، حال می خواهم نظر شما را بدانم. امام در پاسخ فرمود:
نزد طلبکار خود بازگرد و طلبش را بپرداز و به گونه ای زندگی کن که وقتی به دیدار پروردگارت شتافتی، از سوی کسی دینی برگردن تو نباشد؛ زیرا مسلمان هرگز خیانت نمی کند.»
د) خوش رویی
اسلام، اهمیت زیادی به خوش خلقی و برخورد نیکو با مؤمنان داده و آن را یکی از ارزش های والای اخلاقی می داند. امام باقر(ع) می فرماید:
« لبخند مرد به روی برادر مؤمنش بسیار پسندیده است و ستردن غبار (اندوه) از چهره او حسنه است و خدا به چیزی برتر از شاد کردن دل مؤمن پرستش نشده است.»
امام از زبان جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) این روایت را برای مردم می خواند که: « هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدای را خشنود ساخته است.»
امام از شاد کردن دیگران خشنود می شد و گاه اطرافیان را به شوخی های ستوده و در حد اعتدال- که موجب سرور و خوشحالی افراد می شود- تشویق می کرد و به آنها می فرمود:
« همانا خداوند آن کس را که در میان جمعی شوخی (ستوده) می کند، دوست می دارد؛ در صورتی که مزاح او آمیخته با سخنان ناروا نباشد.»
هـ) ابراز صمیمیت در معاشرت با دوستان
از دیگر سجایای اخلاقی که اسلام بر آن تأکید کرده است، ابراز محبت دو مؤمن به هم است؛ زیرا محبت اگر ابراز شود، صمیمیت طرف مقابل را نیز به همراه دارد و او پس از آگاهی از محبت، می کوشد تا به آن پاسخ گوید که این تلاش، به تحکیم رابطه دوستی و ایجاد صمیمیت بیشتر بین آنها می انجامد. همچنان که در احادیث و سخنان امامان معصوم (ع) نیز رویکرد گسترده ای به موضوع نشان دادن محبت به دوستان و دوری از مخفی کردن آن، شده است.
این موضوع نمود فراوانی در رفتار امام باقر(ع) دارد، « ابی عبیده » می گوید:
« من (در سفری) با امام محمد باقر(ع) هم کجاوه بودم. نخست من سوار می شدم و سپس او سوار می شد و به محض سوار شدن سلام و احوال پرسی می کرد؛ درست مانند کسی که مدت هاست دوست خود را ندیده، سپس دست می داد و مصافحه می کرد... آن حضرت در این باره فرمود:
هرگاه دو مؤمن به هم برسند و با هم دست بدهند و حال یکدیگر را بپرسند، خداوند گناهان آنها را می ریزد و پیوسته به آن دو نظر می کند تا هنگامی که از هم جدا شوند... هرگاه دو مؤمن با هم دست بدهند خداوند دست خود را در میان دست آنها درمی آورد و با آن کس که بیشتر دست دیگری را بفشارد، دست می دهد.»
گاه امام به کسانی که برای خداحافظی پیش از مسافرت نزد او می آمدند، سفارش می کرد که سلام او را به یک یک دوستان و آشنایانش در آن شهر برسانند.
و) حضور در اجتماعات
تابناکی علم و ایمان، چهره امام باقر(ع) را آن گونه دلربا ساخته بود که هرگاه در جمعی حضور می یافت، غریبه و آشنا، ناخواسته محو دیدار او می شدند.
« ابوحمزه ثمالی » می گوید:
« سالی اباجعفر (ع) به حج رفت. او مشغول انجام مناسک حج بود و حاجیان شیفته شکوه و فریفته هیبت و جمال او شده بودند. هشام بن عبدالملک- حکمران وقت- نیز در آن جا حضور داشت و با دیدن توجه احترام آمیز مردم به امام، شگفت زده شد. شخصی از اطرافیان او پرسید: این شخص کیست که تابش علم و دانش از سیمای او پیداست؟ (و مردم او را نور علم نامیده اند) تا او را مجازات کنم؟! ولی هنگامی که امام در برابر او قرار گرفت، هیبت امام، او را ترساند و گفت: ای پسر رسول خدا! من مجالس زیادی را از خاندان عباس دیده بودم، ولی استفاده ای که در محضر آنان می بردم، هرگز به اندازه آنچه در محضر شما می آموزم، نیست. امام پاسخ داد: وای بر تو که تربیت شده شامیان هستی! تو اکنون در برابر پرورش یافته ای (از کانون ولایت و مهد امامت) هستی که خدا خانه های آنان را به بلند مرتبگی و یاد و نام خود برافراشت و برگزید.»
پی نوشت ها :
1- اعیان الشیعه، ج 1، ص. 651
2- بحارالانوار، ج 46، ص. 290
3و4- ائمتنا، ج 1، ص. 342
5- کشف الغمه، ج 2، ص. 324
6- همان؛ تذکره الخواص، سبط ابن الجوزی، نجف، مکتبه النینوی الحدیثه، بی تا، ص. 338
7- همان، ص 234؛ بحارالانوار، ج 46، ص. 332
8- بحارالانوار، ج 42، ص. 357
9- مکارم الاخلاق، الطبرسی، ص 72، گویا در آن روزگار مردم میکروب را شیطان می پنداشتند که عامل بیماری یا مرگ انسان ها می شود و امام برای تفهیم موضوع، از این تعبیر بهره برده اند.
10- بحارالانوار، ج 46، ص. 299
11- همان، ج 76، ص. 130
12- همان، ص 299؛ حلیه الابرار، سیدهاشم البحرانی، ج 2، ص. 121
13- همان، ص 293؛
منبع: روزنامه کیهان
یتیم گشت علوم - ویژه نامه شهادت امام محمد باقر علیه السلام
برخی موضوعات جمع آوری شده ویژه نامه شهادت امام محمد باقر(علیه السلام)
« جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید »
امام باقر علیه السلام با برخورد
نیکویخود توانسته بود حتی مخالفان
را مجذوب خویش سازد.
مردی شامی که...
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«پدرم، امام محمدباقر علیه السلام
همواره مشغول ذکر خدا بود.
هنگام ....
پس امام ابو جعفر،باقر العلوم،
پنجمین پیشوای ما،جمعهی نخستین
روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری
در شهر مدینه ...
پدر بزرگوارش ،حضرت على
بن الحسینزین العابدین(ع)
و مادرمکرّمه اش فاطمه
معروف ...
معاونت فرهنگی حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(علیه السلام) دستگردقداده
وهابیت و تخریب قبور متبرکه
بیانیه علمای مکه و نجد
علمای مکه در راس آنها، شیخ عبدالقادر شیبی کلیددار خانه کعبه، به دیدن ابنسعود آمدند، ابن سعود سخنانی ایراد کرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب یاد کرد و اظهار داشت که احکام دینی ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر این سخنان در نزد شما پذیرفته است، بیایید تا برای عمل کردن به کتاب خدا و سنتخلفای راشدین با یکدیگر بیعت کنیم. همه با او بیعت کردند.
سپس یکی از علمای مکه، از ابن سعود درخواست کرد که مجلسی ترتیب بدهد تا علمای مکه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وی این پیشنهاد را پذیرفت و در روز یازدهم جمادی الاولی، پانزده نفر از علمای مکه و هفت نفر از علمای نجد، اجتماع کردند و مدتی باهم بحث کردند و در پایان بیانیهای از طرف علمای مکه صادر شد، مبنی بر این که در پارهای از مسائل اصولی، میان علمای مکه و علمای نجد، موافقت گردید، از جمله این که هرکس میان خود و خدا واسطه قرار دهد، کافر است و تا سه بار توبه داده میشود و اگر توبه نکرد، باید کشته شود. دیگر ساختمان بر روی قبور و چراغ روشن کردن در اطراف قبور و نماز خواندن در کنار آنها حرام است. و نیز اگر کسی خدا را به جاه و مقام کسی بخواند، مرتکب بدعتشده و بدعت در اسلام حرام است.(1)
ویران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به وسیله وهابیان
وقتی که وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامی که وارد مکه شدند، قبههای قبرهای عبدالمطلب جد پیامبرصلی الله علیه وآله و ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه امالمؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بنای زادگاه پیامبر و فاطمه زهراعلیها السلام را با خاک یکسان نمودند.
در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و بهطور کلی تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحی آنها از بین بردند و زمانی هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهدای احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند.
مرحوم علامه امین مینویسد:
«و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزی هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانی شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیشآمد را امری بزرگ تلقی نمودند و ما در دمشق از یکی از علمای بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافی دریافت نمودیم که طی آن حقیقت قضیه را از ما سئوال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهی را برای تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولتخویش را مطلع سازند.(2)
پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضی القضات وهابیها، شیخ عبدالله بنبلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سئوال کرد که درباره خراب کردن قبهها و مزارات چه میگویند؟ بسیاری از مردم از ترس جوابی ندادند و بعضی از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سئوال و جواب را منتشر ساخت».
مرحوم علامه سید محسن امین در این باره مینویسد:
«مقصود شیخ عبدالله ز این سئوال استفتاء حقیقی نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبهها و ضریحها حتی قبه روی قبر پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ تردیدی ندارند، این 2قاعده و اساس مذهبشان میباشد و سئوال مزبور تنها برای تسکین خاطر مردم مدینه بود».
بعد از سئوال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهای ائمه مدفون در بقیع که عباس عموی پیغمبرصلی الله علیه وآله نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روی قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهای عبدالله پدر پیامبرصلی الله علیه وآله و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبرصلی الله علیه وآله و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادقعلیه السلام و مالک پیشوای مذهب مالکی را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبری باقی نگذاشتند».(3)
باز مینویسد:
«وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرمصلی الله علیه وآله خودداری کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثناء نکردهاند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولی به خرابی است، اما آنچه که پادشاه سعودی اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم میدانیم» بدون شک چنین کلامی برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز برای مصلحت و جلوگیری از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع میشدند، حتما قبر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز ویران میساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب مینمودند.
چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبتبه قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائی از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگواری تشکیل گردید.(4)
مطلبی که بیشتر موجب نگرانی شد، انتشار این موضوع بود که گنبد روی قبر مطهر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز به گلوله بستهاند (و حتی قبر مقدس را خراب کردهاند) اما بعدا معلوم شد این خبر صحت نداشته خود وهابیها هم آن را انکار کردند».
جابری انصاری در کتاب «تاریخ اصفهان» در ضمن وقایع سال 1343 هجری به داستان حمله وهابی به حجاز و ویران ساختن قبور اشاره میکند و مینویسد:
«ضریح پولادی که حاج امین السلطنه در سال 1312 ه دستور داد در اصفهان دو سالی ساختند، برداشتند (از روی قبور ائمه بقیع) و چون وهابیها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمی مرتبتشوند، یکی از آنان، این آیه را خوانده بود: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی...» لذا از آن جسارت گذشتند.(5)
بمباران مدینه و انعکاس آن در ایران و سایر ممالک اسلامی
مؤلف کتاب «تاریخ بیستساله ایران» حسین مکی، زیر عنوان فوق مینویسد:
«تقریبا در اوایل شهریور 1304 برابر اوایل صفر 1343 در نتیجه محارباتی که بین طائفه وهابیها (ابن السعود ملک نجد و حجاز) که بعدها به نام کشور عربی سعودی موسوم گردید، و صاحب الاحساء و ملک حسین شریف مکه و مدینه روی داد، برخی از شهرهای مکه و مدینه بمباران گردید و پس از تصرف مدینه شهر مزبور نیز از طرف قوای ابن السعود بمباران شد، بعضی از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شیعه ویران گردید.
خبر این بمباران در عالم اسلام و مخصوصا عالم تشیع صدای عجیبی کرد و عواطف مذهبی مردم را سخت تحریک نمود، از تمام نقاط ایران تلگرافاتی به علمای تهران شد و علمای مرکز نیز جلساتی تشکیل داده و در اطراف این موضوع به مذاکره و بحث پرداختند.
سردار سپه نیز در این زمینه بخشنامه زیر را صادر نمود:
«متحد المآل تلگرافی و فوری است. عموم حکام ایالات و ولایات و مامورین دولتی.
به موجب اجبار تلگرافی از طرف طائفه وهابیها اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامی را هدف تیر توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیم بینهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره میباشد، عجالتا با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز تصمیم گرفته شده است که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیهداری یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر میدارم عموم حکام و مامورین دولتی در قلمرو ماموریتخود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند.
ریاست عالیه کل قوا و رئیس الوزراء - رضا».
مکی میافزاید:
«بر اثر تصمیم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطیل عمومی شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگواری و عزاداری به عمل آمد و بر طبق دعوتی که به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگواری از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده در آنجا اظهار تاسف و تاثر به عمل آمد و عصر همین روز یک اجتماع چندین ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین نطقهای آتشین و مهیجی کرده، نسبتبه قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد.(6)
وضع قبور ائمه بقیع پیش از خراب کردن وهابیها در سفرنامههای حج، وضع قبور ائمه بقیع قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده شده و تصاویری از آنها ارائه گردیده است از جمله این سفرنامهها، سفرنامه میرزا حسین فراهانی است.
وی در سال 1302قمری توفیق زیارت حج پیدا کرده و درباره قبور ائمه بقیع چنین نوشته است:
«قبرستان بقیع، قبرستان وسیعی است که در شرقی سور (بارو) مدینه متصل به دروازه سور واقع شده و دورتادور آن را دیوار سهذرعی از سنگ و آهک کشیدهاند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در کوچه پشتسور است و یک درب طرف جنوب و درب دیگر آن شرقی و طرف حش کوکب است که در کوچه باغهای بیرون شهر است و از بس در این قبرستان سرهم دفن کردهاند، اغلب قبرستان یک ذرع متجاوز از سطح زمین ارتفاع بهم رسانیده است و در اوقات آمدن حجاج به مدین، همه روزه درهای این قبرستان تا وقت مغرب باز است و هرکس میخواهد میرود و در غیر وقتحج، ظهر روز پنجشنبه باز میشود و تا نزدیک غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن که کسی بمیرد و آنجا دفن کنند.
چهار نفر از ائمه اثنی عشر صلواتالله علیهم اجمعین در بقعه بزرگی که بهطور هشت ضلعی ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفیدکاری است و بنای این بقعه معلوم نیست از که و چه وقتبوده اما محمد علی پاشای مصری در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانی تعمیر کرده و بعد همه ساله از جانب سلاطین عثمانی این بقعه مبارکه و سایر بقعهجات واقعه در بقیع تعمیر میشود.
در وسط این بقعه مبارکه، صندوق بزرگی است از چوب جنگلی خیلی ممتاز و در وسط این صندوق بزرگ دو صندوق چوبی دیگر است و در این دو صندوق پنج نفر مدفونند: یکی امام ممتحن حضرت حسن و یکی حضرت سجاد و یکی حضرت امام محمد باقر و یکی حضرت صادقعلیهم السلام است و یکی عباس عم رسولاللهصلی الله علیه وآله است که بنیعباس از اولاد اویند و در وسط بقعه متبرکه در طاقنمای غربی مقبرهای است که به دیوار یک طرف او را ضریح آهنی ساختهاند و میگویند: قبر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است.
چند محل است که مشهور به قبر صدیقه طاهره است: یکی در بقیع در حجرهای که بیتالاحزان میگویند و به همین ملاحظه اغلب در بیتالاحزان نیز زیارت صدیقه کبریعلیها السلام را میخوانند و در جلو همین قبر مبارک، پرده گلابتون دور گنبد آویخته و از گلابتون بیرون آوردهاند که: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهیم، (سنه احدی و ثلثین و ماة بعد الالف 1131)».
مرحوم فراهانی میافزاید:
«در این بقعه مبارکه دیگر زینتی نیست مگر دو چلچراغ کوچک و چند شمعدان برنز، و فرش زمین بقعه، حصیر است و چهار، پنج نفر متولی و خدام دارد که ابا عن جد هستند و مواظبتی ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است.
حجاج اهل تسنن بر سبیل ندرت در این بقعه متبرکه به زیارت میآیند و برای آنها ممانعتی در زیارت نیست و تنخواهی از آنها گرفته نمیشود. اما حجاج شیعه هیچیک را بیدادن وجه نمیگذارند داخل بقعه شوند مگر آن که هر دفعه تقریبا از یک قران الی پنجشاهی به خدام بدهند و از این تنخواهی که با این تفصیل از حجاج میگیرند، باید سهمی به نائب الحرم و سهمی به سید حسن پسر سید مصطفی که مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هیچ نوع تقیه در زیارت و نماز نیست و هر زیارتی سرا یا جهرا میخواهند بکنند آزاد است و ابدا لسانا و یدا صدمهای به حجاج شیعه نمیرسانند. پشت گنبد ائمه بقیع بقعه کوچکی است که بیتالاحزان حضرت زهراعلیها السلام است».
فراهانی، سپس به تعریف و توصیف قبور بقیع و بنای روی آنها میپردازد (7) از جمله سفرنامهنویسان حاج فرهاد میرزا است که در سال 1292 قمری به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هدیةالسبیل» مینویسد:
«از باب جبرئیل درآمده به زیارت ائمه بقیععلیهم السلام مشرف شدم که صندوق ائمه اربعهعلیهم السلام در میان صندوق بزرگ است که عباس عم رسولاللهصلی الله علیه وآله نیز در آن صندوق است، ولی صندوق ائمه که در میان همان صندوق بزرگ است، مفروز است که دو صندوق است».
مرحوم فرهاد میرزا میگوید:
«متولی آنجا در ضریح را باز کرده به میان ضریح رفتم و طوافی دور ضریح کردم و طرف پائین پا خیلی تنگ است که میان صندوق و ضریح کمتر از نیم ذرع است که به زحمت میتوان حرکت کرد».(8)
مؤلف کتاب «تحفةالحرمین» نائب الصدر شیرازی که در سال 1305 هـ ق به مسافرت حج تشرف یافته در سفرنامه خود، چنین نوشته است:
«وادی بقیع به دست راست است، مسجد پوشیدهای است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابی بن کعب و صلی فیه النبی غیر مرة» (این مسجد ابی بن کعب است که پیغمبر مکرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقیع جناب امام حسن و امام زینالعابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادقعلیهم السلام در یک ضریح میباشند. میگویند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثاری در آن بقعه در پیشروی ائمه به طرف دیوار مانند شاهنشین ضریح و پرده دارد میگویند جناب صدیقه طاهره مدفون هستند».(9)
ابراهیم رفعت پاشا که در سالهای 1318 و 1320 و 1321 و 1325 هـ ق که در سفر اول به عنوان رئیس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهای بعدی به عنوان امیرالحاج مصر بوده، برای سفرهای چهارگانه خود سفرنامه مفصلی به نام «مرآةالحرمین» نوشته است وی در این کتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پیامبر و امالمؤمنین خدیجه در مکه و قبور ائمه مدفون در بقیع را قبل از سال 1344ه ق یعنی قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده و تصاویری روشن از آنها ارائه داده است وی وضع قبور بقیع و افراد معروفی که در آن مدفونند از صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله و غیر آنان ذکر کرده و گفته است که قبه اهل بیت علیهم السلام (مقصود ائمه مدفون در بقیع) از بقعههای دیگر بلندتر است».(10)
رفعت پاشا در ضمن ذکر وضع بقعهها؛ عکسها و تصاویری از بقاع بقیع که بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجللتر و بلندتر است، و از صحن و سرای باشکوه حضرت خدیجه در مکه، ارائه کرده است.
خلاصه تا سال 1344 قبل از تسلط وهابیها بر حجاز، قبور مدفون در بقیع و پارهای قبور دیگر در مکه و مدینه دارای گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قندیل بوده است. بسیاری از کسانی که قبل از این تاریخ آنجا را دیدهاند، وضع بنا و دیگر خصوصیات مربوط به مقابر را با ذکر جزئیات و احیانا با ارائه تصاویری در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامههای خود ذکر کردهاند.
پی نوشتها:
1) تاریخ المملکةالعربیةالسعودیة، ج2، ص 344.
2) کشف الارتیاب، ص 55.
3) کشف الارتیاب، ص 55.
4) همان مدرک.
5) تاریخ اصفهان، ص 392.
6) حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج3، ص 365 و 366.
7) سفرنامه فراهانی، ص 281 به بعد.
8) هدیةالسبیل، ص 127 به بعد.
9) تحفةالحرمین، ص 227.
10) مرآةالحرمین، ج1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م.
منبع: شیعه نیوز