سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س)

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) به مدت سه شب باسخنرانی حجت الاسلام کشکولی و مداحی مداحان اهلبیت برگزار میگردد

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

هیئت سیدالشهداء(ع)


1

دیگر صفحات

حجت الاسلام سروری

شوق وصال

آرشیو مطالب

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

پایگاه شهدای دستگردقداده

شهدای دستگرد قداده

فعالیتهاى امام هادی(علیه السلام) در مدینه

 

گرچه در متون تاریخى، به طور تفصیل و مشخص، به خدمات و فعالیتهاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى امام هادى (علیه السلام) در «مدینه‏» تصریح نشده است، ولى از شواهد و قراین تاریخى و گفتگوهاى آن حضرت با افراد، مى‏توان به جلوه و نمودارى از تلاشهاى آن حضرت پى برد. اینک پاره‏اى از قراین و موضوعات روشنگر این حقیقت: 

1-ارتباط مداوم دانش دوستان و علاقه‏مندان به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با امام هادی(علیه السلام) و آمد و رفت چهره‏هاى سرشناس و نمایندگان مردم از راههاى دور و نزدیک به خانه آن حضرت. 

« داویت. م. رونلدسن‏» پس از بحث مفصلى درباره امام هادى علیه السلام مى ‏نویسد: 

«گروه زیادى از شهرهاى شیعه‏نشین همچون عراق، ایران و مصر، براى استفاده از محضر او به سوى مدینه می شتافتند. » (1)

2- گزارش مسؤول امور نظامى متوکل از امام هادی علیه السلام نزد وی و اذعان به اینکه وجود آن حضرت در «مدینه‏» موجب ضعف ‏سیطره و حاکمیت‏ حکومت عباسى بر مدینه خواهد گشت. 

3 - ترتیب اثر دادن متوکل به گزارشات رسیده و اقدام سریع وى جهت تبعید امام(علیه السلام) به «سامرا» و تحت نظر گرفتن آن حضرت. 

4 - شکل مکاتبه متوکل با امام علیه السلام و نحوه برخورد او با آن حضرت در نامه و نیز انتخاب یکى از فرماندهان نظامى همراه سیصد سرباز، براى انتقال امام(علیه السلام) به «سامرا». 

5 - آگاه ساختن افراد از برخى جریانات سیاسى. 

« خیران اسباطى‏» مى ‏گوید: 

« در مدینه خدمت على بن محمد علیه السلام رسیدم. پرسید: از واثق چه خبر؟ 

- جانم به فدایت، در کمال سلامتى است، من به تازگى - یعنى ده روز است که - از او جدا شده‏ام و او در سلامتى کامل بود. 

- مردم مدینه مى‏گویند که او مرده است. 

- عرض کردم، من تازه او را دیده‏ام. 

- مردم مى‏گویند که او در گذشته است. 

وقتى امام فرمود: مردم مى‏گویند، فهمیدم که مقصود از مردم خود آن حضرت است. 

سپس امام(علیه السلام) پرسید: متوکل در چه وضعى بود؟ 

- وقتى من آمدم او در بدترین وضع در زندان بود. 

- او هم اکنون زمامدار است، «ابن زیات‏» (محمد بن عبد الملک زیات وزیر واثق) چه مى‏کرد؟ 

- مردم فرمانبر او هستند و فرمان، فرمان اوست. 

- این مقام براى او شوم است و دچار نکبت‏ خواهد شد. 

امام(علیه السلام) لحظاتى سکوت کرد، سپس فرمود: اى خیران! ناگزیر مقدرات و دستورات الهى باید اجرا شود. « واثق‏» مرد و «متوکل‏» بر جاى او نشست و «ابن زیات‏» کشته شد. 

عرض کردم: فدایت‏شوم، چه زمان؟ 

فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو از «سامرا». (2) 

نکاتى در مورد این گفتگو: 

الف - این فراز تاریخى بیانگر نحوه برخورد و تاکتیکهاى سیاسى امام علیه السلام در برابر جریانهاى سیاسى روز است. سؤال آن حضرت از وضعیت ‏حکمران و وزیر او و نیز خلیفه آینده آن هم از شخصى که با مسائل سیاسى آشنایى کامل داشته و با افراد مورد سؤال ارتباط نزدیک دارد، نشانگر این است که امام(علیه السلام) هر چند در «مدینه‏» و دور از پایتخت است، ولى اوضاع و جریانات سیاسى حکومت را کاملا تحت نظر داشته و از آخرین تحولات مطلع است. 

ب - امام علیه السلام خبر مرگ «واثق‏» را در آغاز از قول مردم «مدینه‏» نقل کرد تا جلو هر گونه خطر احتمالى را بگیرد، ولى هنگامى که در طرف، آمادگى لازم را به وجود آورد و او احساس کرد این خبر جز از ناحیه امام(علیه السلام) و علم امامت امکان ندارد با این سرعت ‏به «مدینه‏» رسیده باشد، موضوع را به صورت قطعى تشریح کرد. 

ج - امام علیه السلام در این گفتگو به صرف بازگو کردن حادثه به عنوان یک خبر بسنده نکرد، بلکه آن را در چارچوب قدرت و علم و حاکمیت و فرمان خداوند دانست و با بیان ظریف و جالبى به یکى از سنتهاى تغییر ناپذیر الهى اشاره کرد و در حقیقت، ذلت و نکبت متوجه به سردمداران عباسى را معلول جنایات و ستمگریهاى آنان دانست. و این بیان، هشدارى به سردمداران آینده عباسى بود که چنانچه آنان نیز روش نیاکان خود را دنبال کنند به سرنوشت ایشان دچار خواهند گشت. 

6 - موقعیت امام علیه السلام با «بغاى بزرگ‏» یکى از افسران ارشد و متنفذ حکومت عباسى. 

درباریان، فرماندهان و سرداران نظامى دستگاه خلافت عباسى همچون اربابانشان پایبند و دلبسته به حکومت و فرمانروایى بوده و نسبت‏ به علویان به ویژه امامان علیهم السلام دشمنى و کینه خاصى داشتند، از این رو، پیشوایان دین به همان نسبت که خود را از حکمرانان دور نگه داشته و در برخورد با آنان احتیاط لازم را معمول مى‏داشتند، نسبت ‏به وابستگان حکومت نیز این روش را پى مى‏گرفتند. ولى در مواردى که زمینه را مساعد مى‏دیدند؛ سعى مى‏کردند به بهانه‏اى با ایشان تماس گرفته و آنان را به مسیر حق رهنمون سازند و یا دست کم از وجود آنها براى رفع مشکلات شیعیان استفاده کنند. برخورد امام هادى(علیه السلام) با « بغاى بزرگ‏» در مدینه نمونه‏اى از این برخوردهاست. 

پیش از بیان دیدار امام(علیه السلام) با «بغا» به پاره‏اى از اظهار نظر مورخان درباره این سردار بزرگ ترک اشاره مى‏کنیم تا به اهمیت و موقعیت ‏برخورد امام(علیه السلام) با او پى ببریم. مسعودى مى‏نویسد: 

« در میان ترکها ،«بغا» پایبند به دین بود و نسبت ‏به علویان مهربانى و خوشرفتارى مى‏کرد. » (3) 

سپس از قول خود او داستانى راجع به مهربانى وى نسبت ‏به یکى از علویان نقل مى‏کند که خلاصه آن چنین است: 

« معتصم بر یکى از علویان خشم گرفت و به من دستور داد تا او را در میان حیوانات درنده بیاندازم تا طعمه درندگان گردد، ولى من تحت تاثیر دعاها و سخنان او قرار گرفتم و از این کار منصرف شدم و او را آزاد کردم و تعهد گرفتم که تا معتصم زنده است‏ خود را نشان ندهد. » (4) 

سپس به خوابى که دیده اشاره مى ‏کند و مى ‏گوید: 

« در خواب به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدم، فرمود: اى بغا! تو نسبت‏ به فردى از امت من مهربانى کردى. او درباره تو دعایى کرد که به اجابت رسید. . . 

عرض کردم: اى رسول خدا! از پروردگارت بخواه که عمر مرا تا 95 سال طولانى کند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کرد. مردى در کنار رسول خدا بود، او نیز براى من دعا کرد و گفت: خدایا او را از آفت و بلا حفظ کن. 

به او گفتم: تو کیستى؟ گفت: على بن ابیطالب. از خواب بیدار شدم در حالى که نام على بن ابیطالب بر زبانم جارى بود. » (5)

تاریخ بین امام هادى علیه السلام و چنین فردى که از چنان زمینه و ویژگیهایى برخوردار است دیدارى را ثبت کرده است: در سال 230 هجرى قمرى که امام(علیه السلام) در مدینه بود، اطراف این شهر مورد هجوم و غارت اعراب «بنى سلیم‏» قرار گرفت، به گونه‏اى که گروه زیادى کشته شدند و اموال و چارپایان آنان به غارت رفت. 

کارگزار مدینه سپاهى را براى سرکوبى شورشیان بسیج کرد ولى از آنان شکست‏خورد. «واثق‏» ناچار «بغاى کبیر» را با نیروى انبوهى براى سرکوب شورشگران فرستاد. 

«بغا» وارد مدینه شد و با شورشیان جنگید، عده‏اى از آنان را کشت و گروهى را به اسارت گرفت، بقیه نیز پراکنده شدند. (6) ابوهاشم جعفرى مى‏گوید: 

«هنگامى که «بغا» با سپاهش وارد مدینه شد تا به نبرد اعراب شورشى برود امام هادى (علیه السلام) به ما فرمود: با من بیرون آیید تا برویم و ببینیم این سردار ترک چگونه نیروهاى خود را براى سرکوبى شورشگران آماده و مجهز کرده است. ما به بیرون رفتیم و بر سر راه ایستادیم. سپاهیان «بغا» از جلو ما گذشتند، هنگامى که «بغا» در برابر ما قرار گرفت امام(علیه السلام) با او به زبان ترکى سخن گفت. او از اسب فرود آمد و بر پاى مرکب امام(علیه السلام) بوسه زد. 

من (از این منظره شگفت زده شدم و) بغا را سوگند دادم و به او گفتم: امام(علیه السلام) به تو چه فرمود؟ بغا پرسید: آیا این فرد پیغمبر است؟ 

گفتم: نه. گفت: او مرا به اسمى خواند که در کوچکى و در بلاد ترک بدان خوانده مى‏شدم و تا کنون کسى از آن آگاهى نداشت. » (7) 

تاریخ از گفتگوهایى که میان امام(علیه السلام) و بغا، همچنین میان یاران آن حضرت و بغا - به احتمال - صورت گرفته سخنى به میان نیاورده است. 

آنچه از این گفتگو به دست مى ‏آید دو نکته مهم است: 

1-روش عملى امام(علیه السلام) در برخورد با این جریان. در شرایطى که احساسات مردم بر اثر غارت و کشتار شورشیان جریحه‏دار شده بود و مردم از دفع فتنه آنان ناتوان مانده بودند، امام(علیه السلام) براى دیدار فرمانده مقتدر ترک و لشکریان او با یارانش به بیرون مدینه رفت و با این کار هم بر دلهاى جریحه‏دار و داغ دیده مردم مرهم نهاد و هم به عنوان رهبر و پیشواى مردم مدینه فرمانده ترک را بر ماموریتش تشویق و ترغیب کرد. 

2- نتیجه مهم این دیدار. بغا که از پیش متمایل به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود در این دیدار آنچنان تحت تاثیر رفتار و سخنان امام(علیه السلام) قرار گرفت و شیفته آن حضرت شد که در محضر او به خاک افتاد و بر پاى مرکبش بوسه زد. 

پی نوشت:

1- عقیدة الشیعة، ص 215، به نقل ائمتنا، ج 2، ص 257. 

2- اعلام الورى، ص 341، و الارشاد، ص 329. 

3-مروج الذهب، ج 4، ص 75. 

4-همان مدرک، ص 76. 

5-همان مدرک، ص 76. 

6-ر. ک. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 7، ص 12 - 13. 

7-اعلام الورى، ص 343. 


 

منبع: www. alaviyyoon.ir


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|یکشنبه 94/7/5 | نظر
روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|یکشنبه 94/7/5 | نظر

نقش امام جواد(علیه السلام) در نظام ولایی

نویسنده:خلیل منصوری

منبع:روزنامه کیهان– شماره18971


بی گمان بازخوانی جایگاه و نقش امام جواد(علیه السلام) در نظام ولایی برای پاسخ گویی به برخی از پرسش ها و شبهاتی که از سوی مخالفان و حتی دوستان مطرح می شود امری ضروری و بایسته است. هدف نویسنده از بررسی جایگاه و نقش آن حضرت در نظام ولایی در مقاله حاضر از آن روست که بازخوانی آن به عنوان طرح مسئله و دعوت دیگران به بررسی و تحلیل و تبیین علمی آن می تواند غباری را که در پس سده ها بر چهره تابناک حقیقت نشسته بزداید و حقیقت مقام و جایگاه ایشان را بازنمایاند.


مفهوم امامت در بینش و نگرش قرآنی

برای این که نقش امام جواد(علیه السلام) به روشنی در نظام ولایی و جایگاه ایشان چنان که هست نمایان و آثار امامت وی به درستی آشکار شود می بایست نخست جایگاه امامت در فرهنگ قرآنی و شیعی دانسته شود. از این رو پیش از ورود به مسئله ضروری است تا این مفهوم بازخوانی شود.

امام در بینش و نگرش قرآنی و فرهنگ شیعی از جایگاه بس بلندی برخوردار است. امام خلیفه الله و انسان معصوم کاملی است که خود راه کمال را پیموده و به عنوان راهنما و مدیر و مدبر نه تنها در خدمت انسان و بلکه هستی است تا هر کسی را به مقام و جایگاه لایق و شایسته خویش برساند.

امام و امامت را می توان از ابعاد مختلف کلامی و عرفانی و سیاسی و اجتماعی و در نظام ها و مدل های مختلف بررسی و جایگاه آن را شناسایی و معرفی کرد ولی آن چه درباره امام و امامت در مفهوم قرآنی بیان شده آن است که امام به عنوان خلیفه و جانشین خدا بر هستی است که به ولایت و ربوبیت طولی، همه موجودات آفرینش را به سوی کمال، هدایت و رهنمون می گرداند.

از آن جایی که همه هستی حتی فرشتگان به انسان کامل و معصوم سجده کرده اند و او را به عنوان خلیفه الهی طوعا یا کرها اطاعت می کنند، امام و خلیفه کسی است که مدیریت ماسوی الله را به ولایت و خلافت الهی، به عهده گرفته است. از این رو حتی شیطان رانده شده از درگاه خداوند نیز ناخواسته و علی رغم میل و گرایش خویش، مجبور است تا تحت ولایت ایشان باشد.

در بینش قرآنی و فرهنگ شیعی، جهان هستی با مرکزیت زمین هرگز از خلیفه الهی خالی نیست. خلیفه الهی هم حجت کامل خداوند بر خلق است تا دانسته شود که هر کسی از هر جایی می تواند به کمال مطلق (خدا) برسد؛ زیرا انسان خاکی از پست ترین عنصر خلق شده و توانسته است با روح دمیده در او به مقام و جایگاه خلافت الهی دست یابد و همگان به او سجده برده و از وی اطاعت کنند و مسخر او گردند. بنابراین کسی را نرسد که مدعی شود که این ظرفیت و امکان برای وی فراهم نبوده است تا سیر کمالی خویش را طی کند. از این رو امام معصوم نه تنها حجت بر انسان هاست تا به پیروی از این اسوه به سوی کمال تلاش کنند بلکه حجت و اسوه همه ماسوی الله می باشد تا هر موجود و آفریده ای با بهره گیری از خلیفه الهی به مقام لایق و شایسته خویش رسد.

این گونه است که نقش امام در نظام هستی به عنوان خلیفه الهی نقش حجت است که دلیل کامل و راهی به سوی کمال است.

نقش دیگری که برای امام در بینش و نگرش قرآنی و فرهنگ شیعی تعریف می شود این است که وی به عنوان ربوبیت طولی هر کسی را چنان که شایسته است به سوی کمال می برد و پرورش و تربیت او را به عهده می گیرد. از این رو آسمان ها و زمین و هر آن چه در آن است به ربوبیت طولی امام، کرها او طوعا به سوی خداوند می روند و پرورش می یابند.

در نظام انسانی نقش امام در حوزه تبیین و روشنگری چون نقش پیامبران است و آنان هستند که آموزه های وحیانی را برای مردمان تبیین و روشن می کنند.

آنان در حوزه اجتماعی و سیاسی نظام ولایی، مدیریت اجتماعی و سیاسی جامعه را به عنوان انسان کامل در اختیار دارند و چه قایم و یا قاعد باشند مردمان را به سوی جامعه کامل و عدالت محور رهنمون می سازند.

به هر حال امام در اصطلاح کلامی با آن که دارای معانی متعددی است ولی به یقین می توان گفت امام کسی است که ریاست عمومی در امور دین و دنیا را به عهده دارد.

امامت به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر است، زیرا امامت دارای شئونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین وتفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت امام، حجت خدا در زمان، ولی الله، انسان کامل حامل معنویت کلی انسانیت و قطب است و چون امامت، دارای شئون والایی است، شیعه آن را همانند نبوت به نص و امر الهی و از اصول دین (مذهب) می داند، در حالی که در دیدگاه اهل سنت از فروع دین شمرده شده و از این جهت از افعال مکلفان به شمار می آید. در اصطلاح مدیریت، رهبری از وظایف مدیر است که دیگران را به کوشش مشتاقانه جهت هدف هایی معین ترغیب می کند یا آنها را جهت کسب هدف مشترک تحت تاثیر قرار می دهد.


ضرورت وجود امام (علیه السلام)

وجود امام در هر عصر و زمان و در هر جامعه ای برای هدایت انسانها به سوی کمال و برقراری نظم در جامعه ضرورت دارد: «انما انت منذر و لکل قوم هاد» (رعد7.، 13) روایات تفسیری این آیه نیز این حقیقت را تایید می کند که امامی زنده تا روز قیامت در میان انسانها حضور دارد؛ همچنین براساس روایاتی درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر امام آن زمان نازل می شوند و این سوره دلیل روشنی بر وجود امام در همه زمانهاست.

گروهی از مفسران، از آیه 119 توبه9. که به مؤمنان فرمان همراهی با صادقان می دهد: «یاایهاالذین امنوا اتقوا الله وکونوا مع الصادقین» استفاده کرده اند که باید در هر عصری صادقانی باشند تا مردم برای پیمودن راه پرهیزکاری با آنان باشند. روایات، مقصود از صادقان را امامان دانسته است. افزون بر آیات، از روایات فراوانی نیز استفاده می شود که زمین هیچ گاه از حجت الهی تهی نخواهد بود و هرگاه از حجت الهی تهی باشد اهلش را فرو خواهد برد.

به هرحال امامت در بینش و نگرش قرآنی از چنین جایگاهی برخوردار می باشد. بر این پایه می بایست به نقش و جایگاه امام جواد(علیه السلام) توجه کرد.


تفاوت امامان همانند تفاوت پیامبران

در آیات قرآنی آمده است که نمی بایست میان پیامبران قایل به تفرقه شد و ارزش و جایگاه بلند آنان را نادیده گرفت.

در بینش قرآنی همه پیامبران، انسان های کاملی بودند که به مقامات عالی انسانیت دست یافته و توانسته اند خود را به جایی برسانند که لایق ماموریت از سوی خداوند باشند. با این همه در میان آنها تفاوت های محسوس و ملموسی است؛ چنان قرآن به صراحت بیان می کند که ما برخی از پیامبران را بر برخی دیگر فضیلت و برتری داده ایم. این بدان معنا نیست که آنان از صد درجه به عنوان نهایت چیزی کم داشته باشند بلکه همه آنان مرتبه نهایی صد را در اختیار داشته و به آن مقام رسیده اند ولی برخی دیگر از این هم فراتر رفته و با تلاش و عزم خویش به جایگاه بسیار برتری دست یافته اند. از این رو برخی از پیامبران حتی به عنوان پیامبران اولوالعزم معرفی می شوند و باز در میان ایشان برخی از آنان برتر از دیگری می باشند با آن که همگان نور واحد هستند.

در میان امامان به عنوان خلفای خداوند در روی زمین همین مسئله وجود دارد. با این که همه آن ها نور واحد هستند ولی در میان آن ها تفاوت هایی می باشد که نمی توان آن را نادیده گرفت ولی این مسئله به معنای آن نیست که آنان نقش خویش را در امامت به درستی ایفا نکرده اند و یا بود و نبود آنان در نظام امامی و پذیرش آن ها اثری ندارد آنگونه که برخی گفته اند و مدعی شده اند که مثلا امامت امام جواد(علیه السلام) چه نقش و تأثیری در کلیت جریان امامت شیعی و یا زندگی دیروز شیعیان و یا امروز آنان ایفا می کند؟

بی گمان بازخوانی مقام امامت روشن می سازد که حتی اگر مسئله ربوبیت طولی ایشان بر هستی نباشد و یا خلافت الهی آنان و یا امور دیگر نادیده گرفته شود آنان همانند پیامبران بوده اند که تفاوت هائی در میان ایشان ثابت است.

در میان پیامبران اولوالعزم حضرت عیسی(علیه السلام) با آن که پیامبری بزرگ است ولی اگر به خوبی دقت شود دانسته می شود که آن حضرت نسبت به تورات موسی(علیه السلام) کاری انجام نداده است و تنها پاره ای از احکام تشدیدی و مجازاتی را از دوش بنی اسرائیل برداشته و یا برخی از باورهای نادرست آنان را بازسازی کرده است. از این رو با آن که از پیامبران اولوالعزم است ولی در حوزه احکام تغییرات ملموس و زیادی ایجاد نکرده است و شریعت موسوی را با تغییراتی که از انگشتان دست تجاوز نمی کند بازسازی و تأیید نموده است. با این وجود این بدان معنا نیست که نقش حضرت عیسی را در نظام خلافت الهی و یا نظام شریعت نادیده بگیریم.

در میان امامان(علیه السلام) نیز تفاوت فرصت و قدرت ها به خوبی نمایان است. بی گمان حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) یا امام حسین(علیه السلام) در نظام ولایی نقش جدی و سازنده تری داشته و به عنوان امامان برجسته، خودنمایی می کنند ولی این چنین نقشی را نمی توان در امام حسن مجتبی(علیه السلام) یا امام حسن عسکری(علیه السلام) یافت. با این همه آنان نیز همان کاری را که مأموریت داشته اند به انجام رسانده اند و در نظام ولایی همانند نظام پیامبری و خلافت الهی به وظیفه خویش چنان که بایسته و شایسته بوده عمل کرده و چیزی را فروگذار نکرده اند.

با چشم پوشی از نقش امامان(علیه السلام) در نظام هستی و ربوبیت طولی ایشان، توجه به کارکردهای نظام ولایی و نقش امام جواد(علیه السلام) در این حوزه به روشنی معلوم می کند که امام جواد(علیه السلام) چگونه توانسته نقش و جایگاه خود را به عنوان امام و ولی امر مردم به خوبی ایفا کند.

به سخن دیگر به نظر می رسد باتوجه به کارکردهای نظام ولایی و انتظارات دین و خدا از امام و انتظارات مردم از امام، حضرت جواد(علیه السلام) توانسته است در نظام ولایی نقش خود را به درستی ایفا کند. وی در زمانی مأموریت می یابد تا به عنوان امام و ولی امر مسلمانان نقش خود را به عهده گیرد که نظام خلافت مأمون، امام رضا(علیه السلام) را تنها به جرم این که نظام خلافت سلطنتی را مخدوش و از مشروعیت انداخته و نظام ولایی قرآنی و نبوی را تثبیت کرده به قتل می رساند.

شکست مفتضحانه مأمون و خلافت سلطنتی از امام رضا(علیه السلام) و نظام ولایی موجب شد تا دشمن در اندیشه شود تا نگذارد این شکست ادامه یابد و قدرت در دست امام جواد(علیه السلام) تثبیت شود.


نزاعهای فکری در دورأ امام جواد(علیه السلام)

امام جواد(علیه السلام) در زمانی به امامت می رسد که کودکی خردسال است. در این زمان اندیشه های فلسفی یونانی و قدرت مسیحیت و افکار و اندیشه های آنان در دربار و جامعه نفوذ کرده و دوره ای است که نزاع های فلسفی به شکل نزاع های کلامی معتزلی و اشعری رنگ و رویی دینی گرفته است. از سوی دیگر فقیهان قدرتمند به وسیله مذاهب ساخته شده از اصول ظاهری و عقلی و قیاسی، توانسته اند برای خود در جامعه جایگاه و قدرتی کسب کنند. در این دوران است که فقه های چندگانه اهل سنت می خواهد خود را تثبیت کند و به شکل سازمان یافته همانند فقه شیعی درآید.

در این دوره عقل گرایی معتزلی با تشویق مأمون تقویت شده و تعبد و نگرش های شهودی عقب نشینی کرده است. عقل گرایی معتزلی در کنار قیاس گرایی حنفی تعبد در دین و احکام را سست می کند. زمانی است که خردورزی، حوزه تعبد را به کناری می راند و تقلید به عنوان امری باطل، رانده می شود. قیاس گرایی معتزلی این امکان را به دستگاه خلافت سلطنتی می دهد تا در مواردی که نص و دلیلی وجود ندارد کارهای خویش را با قیاس پیش برد و حکم شرعی را بسازد. دستگاه خلافت این گونه توانست بسیاری از موضوعات مستحدث را حل و فصل کند. قیاس گرایی حنفی دستگاه فقه دولتی را سامان می بخشد و عقل گرایی معتزلی دستگاه مشروعیت نظام خلافت سلطنتی را توجیه عقلانی می کند و ضرورت و بقای دولت را به این شکل تثبیت می کند.

این گونه است که دو نظام فلسفی عقل گرای معتزلی و نظام فقهی قیاس گرای حنفی به کمک خلافت سلطنتی می آید و به آن مشروعیت سیاسی به مفهوم جدید آن بخشیده و آن را تثبیت می کند و به دستگاه قضایی و حقوقی آن شکل شرعی و مشروعیت دینی می دهد.

امام جواد(علیه السلام) در این دوره خود معجزه جاودانه ای است همانند حضرت عیسی(علیه السلام) که توانسته بسیاری از مسایل و شبهات را حل کند و این فراتر از بیانات و کلمات و آثار دیگری است که به جا گذاشته است. به این معنا که آن حضرت در زمانی به امامت در نظام ولایی می رسد که خردسال بوده است. در این جاست که همانند حضرت عیسی(علیه السلام) با علمای عصر خویش مواجه می شود و نظام فقهی قیاس گرای حنفی را که نقش بازسازی کنندأ نظام حقوقی نظام خلافت سلطنتی را به عهده داشت به چالش می کشد. مباحثی که آن حضرت در جلسات متعدد خویش بیان می کند نظام فقهی دولت را فرو می پاشاند که خود عاملی برای سستی و فروپاشی نظام خلافت عباسی می شود به گونه ای که بعدها تنها به نام آنان کسانی دیگر حکومت می کنند و نظام خلافت سلطنتی تنها عروسک خیمه شب بازی برخی از قدرت ها می شود.

مباحث ایشان هم چنین نظام فکری اعتزالی را فرومی پاشد و با بحث هایی که درباره اختیار و تفویض بیان می کند نشان می دهد که تفکر خردگرایی صرف اعتزالی که می کوشد تعبد را از دین اسلام بیرون راند و آن را از حیز اعتبار بیاندازد، تفکری ناقص و نارساست که نمی تواند خود را اثبات کند چه برسد که بخواهد مشروعیت نظام خلافت سلطنتی را تثبیت کرده و آن را توجیه کند.


مقابله امام با اعتزالیون و قیاس گرایان

امام جواد(علیه السلام) در مدت کوتاه امامت خود، توانست از همان خردسالی با نظام تفکری اعتزالی و نظام فقهی قیاس گرای حنفی که خلافت سلطنتی را تثبیت می کرد در افتد و همانند پدر بزرگوار خویش امام رضا(علیه السلام) آن را با شکست دوباره مواجه سازد.

این گونه است که امام جواد توانست افزون بر مدیریت و ربوبیت طولی خویش به عنوان خلیفه الله و انسان کامل، در حوزه نظام امامت و ولایت به تبیین احکام الهی و آموزه های قرآنی به عنوان وظیفه اصلی و تبیین نظام ولایی به عنوان نظام کامل قرآنی در حوزه سیاسی بپردازد.

شکست های پیاپی نظام خلافت سلطنت در حوزه های تفکری و فقهی موجب شد تا این نظام نقش و تأثیر امام جواد(علیه السلام) را در ایجاد تردید در میان دانشمندان و فقیهان درک کند. از این رو برای رهایی از ادامه روند تلاش های امام، او را به شهادت می رساند.

به هر حال به نظر می رسد که بازخوانی نقش و جایگاه امامت در منظومه تفکری قرآن و شیعه می تواند به درستی و روشنی جایگاه هر یک از امامان(علیه السلام) و نقش آنان را در زندگی گذشته و امروز ما بنمایاند بسیاری از شبهات و پرسش ها با بازخوانی این نقش و جایگاه روشن می شود. تلاش این نوشتار بر این بود که با بهره گیری از روش تحلیل و بازخوانی آیات و روایات، نقش امام جواد(علیه السلام) به عنوان یکی از انوار روشن امامت در نظام ولایی شناسایی و معرفی شود. هرچند که معلوم است این بازخوانی به جهت سرعت آهنگ مقالات کوتاه، شدنی نیست و تنها توانسته است روشی نو در اختیار پژوهشگران قرار دهد.


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|یکشنبه 94/6/22 | نظر

امام جواد(علیه السلام) تجسم صلابت

امام جواد(علیه السلام) تجسم صلابت

نویسنده: شمس الله صفرلکى 


در میان خانواده امام رضا(علیه السلام) و در محافل شیعه از حضرت امام‌جواد(علیه السلام) به عنوان مولودى پرخیر و برکت‌یاد مى‌شود; چنان که‌صنعانى مى‌گوید: روزى در محضر امام رضا(علیه السلام) بودم. فرزندش ابوجعفررا که خردسال بود. آوردند. امام فرمود: این مولودى است که ‌براى شیعیان ما با برکت‌تر از او زاده نشده است. 

شاید چنین تصور شود که امام جواد(علیه السلام) ازامامان قبلى براى‌شیعیان با برکت‌تر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مى‌دهد. تولد حضرت‌جواد(علیه السلام)در شرایطى صورت گرفت که خیر و رکت‌خاصى براى شیعیان به‌ارمغان آورد. عصر امام رضا(علیه السلام)مشکلات خاص خود را داشت و حضرت‌رضا(علیه السلام)در معرفى امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید که در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از یک سو، پس از شهادت امام‌کاظم(علیه السلام)گروهى که به «واقفیه‌» معروف شدند. بر اساس‌انگیزه‌هاى مادى، امامت امام رضا(علیه السلام)را منکر شدند و از سوى دیگر،امام رضا(علیه السلام)تا حدود چهل و هفت‌سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‌احادیث رسیده از پیامبر(صلی الله علیه واله)حاکى بود که امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسین(علیه السلام)خواهند بود، فقدان فرزند براى‌امام رضا(علیه السلام)هم امامت‌خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‌رو به رو مى‌ساخت. واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده،امامت امام رضا(علیه السلام) را انکار مى‌کردند. اعتراض حسین بن قیاماى‌واسطى به امام هشتم(علیه السلام)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى‌این سخن گواهى مى‌دهد. ابن قیاما که از سران واقفیه بود. درنامه‌اى امام رضا(علیه السلام)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امام‌باشى در صورتى که فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از کجامى‌دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چندروز نمى‌گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‌فرماید و این پسر، حق‌را از باطل جدا مى‌کند. 

خطر دیگرى که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مى‌کرد، قدرت‌گرفتن مذهب «معتزله‌» بود. مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق‌گام نهاده بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مى‌کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‌کردند. آنچه عقلشان صریحا تایید مى‌کرد، مى‌پذیرفتند و بقیه را انکارمى‌کردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل‌ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسشهاى دشوار و پیچیده‌اى مطرح‌مى‌کردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست‌دهند. البته امام جواد(علیه السلام)با پاسخهاى قاطع از این مناظره‌هاسربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامت‌خود را از بین‌برد و اصل امامت را تثبیت کرد. به همین خاطر، در زمان امام‌هادى(علیه السلام)این موضوع مشکلى ایجاد نکرد; زیرا براى همه روشن شده‌بود که در برخوردارى از این منصب الهى، خردسالى تاثیرى ندارد. 


عصر تهاجم عقیدتى 

امام جواد(علیه السلام)با دو خلیفه نیرنگ‌باز عباسى یعنى مامون و معتصم‌معاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مکارترین و منافق‌ترین‌خلفاى عباسى است. او کسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه،بسیار کوشید. هدف نهائى مامون از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه،شکست آنان و در نهایت‌سقوط مذهب تشیع بود. او ى‌خواست‌براى‌همیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشکلات وخطراتى که مامون و دیگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید مى‌کرد،از میان برداشته شود. مامون به حمیدبن مهران - که در خواست‌مناظره با امام رضا(علیه السلام)کرده‌بود.- گفت: نزد من هیچ چیز از کاهش‌منزلت وى محبوب تر نیست. 

او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى که از قدرت‌علمى‌ات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع‌» مى‌فرستم وهدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى. 

در چنین عصرى امام جواد(علیه السلام)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحراف‌ها، کجروى‌ها، مسامحه‌ها، توهین‌ها و دیگر حیله‌ها و مکرهاى‌خلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع کرد. این مقاله ‌نمونه‌هایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(علیه السلام)در برابر دستگاه ستم وتزویر بنى‌عباس را گرد آورده است. 


1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(سلام الله علیها) 

همه امامان شیعه در برابر ستمى که در باره حضرت زهرا(سلام الله علیها) انجام‌شد، حساس بودند و به مناسبتهاى مختلف خشم خود را از این قضیه ‌ابراز مى‌کردند. زکریا بن آدم مى‌گوید: خدمت‌حضرت رضا(علیه السلام) نشسته‌بودم که امام جواد(علیه السلام)را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال کمتر بود. حضرت جواد(علیه السلام) دستهایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان‌بلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت. امام رضا(علیه السلام)فرمود: جانم‌فدایت چرا در فکرى؟ امام جواد(علیه السلام) فرمود: به آنچه در باره مادرم‌زهرا(علیها السلام) انجام شد، مى‌اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است که‌اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تکه تکه کنم وریشه‌شان را برکنم. در این هنگام، امام رضا(علیه السلام) او را در آغوش‌کشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به‌راستى که تو لایق امامت‌شیعه هستى. 


2- خطبه کوبنده 

شایعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(علیه السلام)که ساخته واقفیه بودتا آنجا پیش رفت که به حد افترا رسید و گفتند: چون رنگ چهره‌امام جواد(علیه السلام)گندمگون است، فرزند امام رضا(علیه السلام)نیست و براى این که‌ثابت‌شود او فرزند امام رضا(علیه السلام)است‌باید او را نزد قیافه‌ شناسها ببریم. بدین ترتیب ، باگستاخى، امام جواد(علیه السلام)را که در آن وقت‌حدود دو سال داشت. نزد قیافه‌ شناسها بردند. آنان به محض دیدن‌امام به سجده افتادند و خطاب به کسانى که امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را برامثال ما عرضه مى‌کنید؟! به خدا قسم، او از نسلى پاک و پاکیزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذریه على‌بن ابى‌طالب(علیه السلام)و رسول‌الله(صلی الله علیه واله) است. او را ببرید و بر این کار خود استغفار کنید. دراین هنگام، امام جواد(علیه السلام) با فصاحتى بى‌نظیر فرمود: ستایش مخصوص‌کسى است که ما را از نور خودش و با دست‌خودش خلق کرد و از میان‌خلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد. اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند على‌ابن‌ابى‌طالب: است. من پسر فاطمه(سلام الله علیها) و محمد(صلی الله علیه واله) هستم. آیا در نسب چون‌منى شک کرده، بر من و پدرم افترا مى‌بندید و مرا به قیافه‌شناسان عرضه مى‌کنید؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب‌قیافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مى‌دانم. من ظاهر وباطن همه را مى‌دانم و نیز مى‌دانم چه آینده‌اى درانتظار شما وآنها است. این علمى است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین‌به مارسیده است. وقتى این خبر به امام رضا(علیه السلام)رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیز تکرار شد. وقتى ماریه‌قبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عده‌اى به او تهمت زدند وگفتند: این پسر به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیامبراکرم(ص)حضرت على(علیه السلام)را مامور پى‌گیرى قضیه کرده، فتنه‌سازان رارسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد. وقتى آن دو از پیامبر(صلی الله علیه واله) تقاضاى استغفار کردند، آیه 80 سوره‌توبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم 

آنگاه امام رضا(علیه السلام)ادامه داد: سپاس خداى را که در من و پسرم‌اسوه‌اى مانند پیامبر و پسرش قرار داد. 


3- مبارزه با حدیث‌سازان 

پس از آن که مامون دخترش را به امام جواد(علیه السلام) تزویج کرد، درمجلسى که مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانندیحیى‌ابن‌اکثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض کرد: روایت‌شده‌جبرئیل حضور پیامبر(صلی الله علیه واله)رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام‌مى‌رساند و مى‌گوید: من از ابوبکر راضى‌ام; از او بپرس آیا او هم‌از من راضى است؟ البته علامه امینى در جلد پنجم کتاب الغدیراین حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته‌است. امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مى‌کند باید خبر دیگرى‌که پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله)در حجه‌الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مى‌بندند، بسیار شده‌اند وبعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا وسنت من عرضه کنید. آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف‌کتاب خدا و سنت‌بود، رها کنید» . این روایت‌با کتاب خداسازگارى ندارد; زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى‌دانیم در دلش چه مى‌گذرد و ما ازرگ گردن به او نزدیکتریم‌» . آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(صلی الله علیه واله) بپرسد؟ 

یحیى گفت: روایت‌شده که ابوبکر وعمر در زمین مانند جبرئیل ومیکائیل در آسمانند. حضرت فرمود: دراین حدیث نیز باید دقت‌شود،چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظه‌اى از دایره اطاعت‌خدا خارج نشده‌اند;ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده‌اند. البته آنها پس از ظهور اسلام‌مسلمان شده‌اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى‌سپرى کردند. بنابراین، محال است‌خدا آن دو را به جبرئیل ومیکائیل تشبیه کند. 

یحیى روایت دیگرى مطرح کرد که ابوبکر و عمر دو سرور پیران‌اهل‌بهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنى‌امیه است ودرست نیست; زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجودندارد. این حدیث را بنى‌امیه در مقابل حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه واله) درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشت‌شمرده مى‌شوند.» جعل کرده‌اند. 

یحیى گفت: روایت‌شده که پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اگر من به پیامبرى‌مبعوث نمى‌شدم، حتما عمر مبعوث مى‌شد. امام فرمود: کتاب خدا ازاین حدیث راست‌تر است; زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطربیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیه‌صریحا برمى‌آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است. در این‌صورت، چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند. علاوه بر این،هیچ یک از پیامبران به قدر یک چشم برهم زدن به خدا شرک‌نورزیده‌اند. چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‌کند که بیشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است; و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم که آدم بین روح و جسد قرار داشت.» 


4- مبارزه با لهو و لعب 

مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت کرد تا امام را بیازارد. مخارق‌به مامون گفت: اگر ابوجعفر کمترین علاقه‌اى به امور دنیوى داشته‌باشد، مقصود تو را تامین مى‌کنم. پس در برابر امام جواد(علیه السلام) نشست‌و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى کرد. امام به‌او و اطرافیانش هیچ توجه نکرد. بعد از مدتى سکوت سربرداشت و به‌مخارق فرمود: از خدا بترس اى ریش دراز! در این لحظه، ناگهان‌عود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج‌شد. وقتى مامون سبب‌فلج‌شدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى که ابوجعفر(علیه السلام) فریادبرکشید، چنان هراسان شدم که هرگز به حالت عادى باز نمى‌گردم. 


5- قضاوت امام و شکست فقهاى دربارى 

زرقان محدث مى‌گوید: روزى ابن‌ابى داوود را دیدم درحالى که به‌شدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مى‌گشت. علت را جویاشدم، گفت: امروز آرزو کردم کاش بیست‌سال پیش مرده بودم. پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلس‌معتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف کرد و از معتصم خواست تابا اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نیز دعوت کرد و از ما در مورد قطع دست‌دزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، به‌دلیل آیه تیمم که مى‌گوید: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم. 

گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عده‌اى دیگر مخالفت‌کردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو که‌مى‌گوید:(فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق 

آنگاه معتصم رو به محمد بن على(علیه السلام)کرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟ 

امام فرمود: اینهادر اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطع‌شود، به دلیل این که پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «سجده بر هفت عضو بدن‌تحقق مى‌پذیرد: صورت، دوکف دست، دوسرزانو، دوانگشت‌بزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى اونمى‌ماند تا سجده کند. خداوند مى‌فرماید:(وان المساجد لله)یعنى‌اعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطع‌نمى‌شود. مععصم نیز جواب امام را پذیرفت و دستور داد انگشتان‌دزد را قطع کردند. در این لحظه من(ابن ابى‌داوود)از شدت ناراحتى‌آرزوى مرگ کردم. 


6- حکم محارب 

در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بویژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عده‌اى راهزن نزدیک شهر خانقین براى کاروانهامزاحمت ایجاد مى‌کردند. خلیفه به حاکم محل دستور داد تا راهزنان‌را دستگیر و مجازات کند. حاکم آنان را دستگیر کرد و منتظر ابلاغ‌حکم از سوى خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست‌حکم کرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ویسعون فى‌الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اوینفوا من‌الارض)استناد کردند و گفتند: هرکدام ازاین مجازاتها اجرا شود، حاکم اختیار دارد. امام جواد(علیه السلام) فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت کرد; زیرا این‌افراد یا فقط راه را ناامن کرده، کسى را نکشته‌اند و مال کسى رانبرده‌اند، در این صورت فقط زندانى مى‌شوند و این همان تبعیداست; ولى اگر هم راهها را نا امن کرده‌اند و هم کسى را کشته‌اند;باید به قتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیزغارت کرده‌اند، باید دست و پاى آنان به صورت عکس قطع گردد و سپس‌به دار آویخته شوند. 


7- مرگ فتنه‌گران منافق 

ابوالسمهرى و ابن ابى‌الزرقا داراى اندیشه‌هاى باطل بودند، ولى‌آن را آشکار نمى‌ساختند. آنها خود را به امام و یاران امام‌نزدیک کرده، از این موقعیت‌سوء استفاده مى‌کردند. اسحاق انبارى‌مى‌گوید: روزى امام جواد(علیه السلام)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابى‌الزرقا گمان مى‌کنند مبلغ ما هستند، شاهدباشید من از آنان بیزارم; زیرا آنان فتنه‌گرو ملعونند. اى‌اسحاق! مرا از شرآنان راحت کن. گفتم: فدایت‌شوم. آیا کشتن آنان‌جایز است؟ فرمود: آنان فتنه مى‌کنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مى‌دهند. قتل آنان واجب است. اگر مى‌خواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشکارا آنان را نکش; زیرا در این صورت بایدپیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند کشت. من نمى‌خواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود. این کار راپنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مى‌گوید: بعد از این قضیه، دیدم‌اسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشان‌برساند. 


8- قاطعیت امام در طرد افراد ناصالح 

یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور راتهدید مى‌کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض‌انحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان ومردم فاصله ایجاد مى‌کنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را بامردم قطع مى‌کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه‌بسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمدکه جبران آن مشکل‌است. در زمان امام جواد(علیه السلام)نیز این گونه افراد با سوء استفاده ازکمى سن امام، به خیال خود فکر مى‌کردند مى‌توانند بر امور امام‌مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امام این خطر رااحساس کرد و بى‌هیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بن‌واقد و هاشم بن ابى‌هاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند; زیرا به اسم ما ازمردم اخاذى مى‌کنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار داده‌اند. 


9- نهى از اظهار نظر در امور دینى 

کسانى مى‌توانند در امور دینى اظهار نظر کنند که در این کارخبره باشند. اگر سیره معصومان: را ملاحظه کنیم، احادیث‌بسیارى‌در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى کم‌مایه در امور دینى‌مى‌یابیم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعیت‌شیعیان مقدارى‌متزلزل گردید; به حدى که برخى از بزرگان مانند یونس بن‌عبدالرحمان نیز دچار لغزش شدند. در تاریخ آمده است: عده‌اى ازبزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، یونس بن‌عبدالرحمان و دیگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگردآمدند و در سوگ امام رضا(علیه السلام) به گریه و زارى پرداختند. یونس‌به آنان گفت: از گریه دست‌بردارید. براى امر امامت چاره‌اى‌بیندیشید و ببینید تا این کودک(امام جواد(ع‌» بزرگ شود، چه کسى‌عهده‌دار امامت‌شیعه گردد و ما مسایل خود را از چه کسى بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلت‌برخاست و گلوى یونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقیده‌ات در مورد امامت استوار نیستى; زیرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یک روزه و پیرمردصدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام‌مراسم حج و دیدار با امام جواد(علیه السلام)عازم مدینه شدند. آنها هنگام‌ورود به مدینه به خانه امام صادق(علیه السلام) که در آن هنگام خالى ازسکنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(علیه السلام)(عبدالله بن‌موسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله‌پسر رسول خدااست و هرکس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مى‌خواست‌زمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(علیه السلام) فراهم‌سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله‌پاسخهاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحت‌شدند و تصمیم‌گرفتند. مدینه را ترک کنند. در این هنگام، امام جواد(علیه السلام) واردشد، به پرسشهاى شیعیان پاسخهاى درست و قانع کننده داد و خطاب‌به عمویش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با این که در میان امت داناتر از تووجود دارد، اظهار نظر مى‌کنى؟ در قیامت چه جوابى خواهى داشت؟ 


10- شخص منحرف نباید امام جماعت‌شود 

نماز جماعت‌یکى از میدانهاى بزرگ نمایش قدرت و اتحادمسلمانان است که بر اقامه آن تاکید فراوان گردیده است. درنماز جماعت‌یکى از مسایل بسیار مهم، شرایط امام جماعت است. امام جماعت‌باید از نظر فکرى و عقیدتى سالم باشد. امام‌جواد(علیه السلام)در این زمینه خطاب به شیعیان فرمود: به کسى که در موردخداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زکات ندهید وپشت‌سرش نماز نخوانید. و نیز فرمود: پشت‌سر کسى که به دینش‌اطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او باما مشکوک‌هستید، نماز نخوانید. ونیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نکنید. 


11- تشکیلات امام(علیه السلام)در برابر خلیفه 

على بن مهزیار، وکیل امام، مى‌گوید: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حکومت اموال بسیارى‌از آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد. در آن سال، من نامه‌اى‌به امام نوشتم و این مشکلات را بیان کردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم کرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند،امسال من خمس را فقط در طلا و نقره‌اى که سال بر آن گذشته‌است. واجب کردم. دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف،سودسالیانه، باغها و کالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه من‌به شیعیان است تا فشار دستگاه حاکم آنان را مستاصل نکند. 


12- افراط و تفریط، ممنوع 

خطر انحراف فکرى همیشه جوامع را تهدید مى‌کند. گروهى در باره‌مسایل اعتقادى راه افراط پیش مى‌گیرند و عده‌اى راه تفریط. 

پیامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، میزان و ملاک عقیده صحیح‌را معرفى فرمود و کتاب و عترت را ملاک مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عده‌اى گرفتار افراطو دسته‌اى درگیر تفریط بودند. محمدبن سنان از کسانى است که درمحبت اهل‌بیت: زیاده روى مى‌کرد. به همین جهت‌برخى از علماى‌رجال، او را به غلو متهم مى‌کنند. او مى‌گوید: روزى خدمت امام‌جواد(علیه السلام)نشسته بودم و مسایلى ازجمله اختلافات شیعیان را مطرح‌مى‌کردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچیز نورمحمد(صلی الله علیه واله) و على(علیه السلام)و فاطمه(س)را خلق کرد; سپس اشیا و موجودات دیگررا آفریده، طاعت اهل‌بیت: را برآنان واجب کرد وامور آنها را دراختیار اهل‌بیت: قرار داد. بنابراین، فقط اهل‌بیت: حق دارند چیزى‌را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام آنان نیز به اراده‌خداوند و با اجازه او است. اى محمد! دین همین است. کسانى که‌جلوتر بروند، انحراف و کج رفته‌اند و کسانى که عقب بمانند،پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهل‌بیت: است و تو نیز باید همین راه‌را طى کنى. 

منبع:ماهنامه کوثر


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|یکشنبه 94/6/22 | نظر

بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(علیهما السلام)

بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(علیهما السلام)

نویسنده: آیت الله العظمی حسین مظاهرى(دامت برکاته)


اسم آن بزرگوار على و کنیه او ابو الحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (1) در یازده ذى القعده سال 148 هجرى به دنیا آمد (2) و در سال 203 هجرى (3) در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسى مسموم و شهید شد. 

مدت امامت آن بزرگوار بیست سال بود (4) ، که تقریبا هفده سال آن را در مدینه، ملجأ عوام و منجى انام و معلم علما و مروج دین بود. سه سال آخر، او را از مدینه جبرا به طوس بردند و در طوس تا توانست از حریم دین حراست کرد تا سر انجام به دست مأمون شهید شد. 


مقام علمى حضرت رضا(ع) 

از متون اسلامى مى‌توان نتیجه گرفت که آن حضرت عالم بما سوى الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهى و خزینه علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا(ع) با فرقه‌هاى مختلف در مجلس مأمون، مقام علمى آن حضرت را آشکار مى‌کند. چنانکه بارها مأمون مى‌گفت: ما اعلم احدا افضل من هذا الرجل على وجه الارض. 

هیچ کس را در روى زمین داناتر از حضرت رضا نمى‌دانم. 

فرید وجدى در دایرة المعارف خود، در ذیل کلمه رضا مى‌گوید: «مأمون سى و سه هزار نفر از بزرگان طوایف و فرق مختلفه را جمع کرد و از آنان خواست که لایق‌ترین افراد را از میان خود انتخاب کنند تا ولایتعهدى را به او وگذارنماید. همه آن سى و سه هزار نفر، در على بن موسى الرضا اتفاق نمودند.» 

در این باب از حضرت رضا(ع) مطلبى نقل است که مقام عبودیت آن بزرگوار را بر ما روشن مى‌کند . آن حضرت به دعبل خزاعى شاعر معروف عبایى داد و فرمود: «قدر آن را بدان که در این عبا هزار شب و هر شبى، هزار رکعت نماز خوانده است.» 

آنان که حضرت رضا(ع) را از مدینه به طوس آوردند، همه از کثرت عبادت و تضرع و انابه و زارى وتهجد و مواظبت کامل آن حضرت در عبادت سخن گفته‌اند. 


تواضع حضرت رضا(ع)

یاسر، خادم آن حضرت مى‌گوید: حضرت رضا همیشه با خدمه و کارگرهاى خود غذا مى‌خورد و دوست داشت که با آنها بنشیند و صحبت و درددل کند. بعضى از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد مى‌کردند و حضرت مى‌فرمود: ان الرب تبارک و تعالى واحد و الأب واحد و الام واحدة و الجزاء بالاعمال. (5) 

پروردگار، پدر، و مادر، یکى است و فضیلت فقط و فقط به کردار است. 


ادب و اخلاق حضرت رضا(ع) 

ابراهیم بن عباس که در مسافرت از مدینه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است، چنین مى‌گوید : «ندیدم به احدى ظلم کند، هیچ وقت کلام کسى را قطع نمى‌کرد. هیچ حاجتى را رد نمى‌نمود . 

پاى خود را مقابل احدى دراز نمى‌کرد و در مقابل احدى تکیه نمى‌داد و با هیچ کس سخن جسارت آمیز نمى‌گفت.» (6) 


سخاوت حضرت رضا(ع) 

قضیه‌اى که کلینى رحمه الله در این باره نقل کرده است، ذکر مى‌کنیم. راوى مى‌گوید: «با جمعى بسیار خدمت حضرت رضا بودیم که ابن سبیلى آمد و چنین گفت: یابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم کرده‌ام. نفقه راه به من عنایت کنید، چون به خراسان رسیدم براى شما صدقه مى‌دهم، زیرا آنجا مکنت دارم. حضرت رضا(ع) داخل اتاق شده پس از چندى از بالاى در، دویست دینار به او داد و خواهش کرد برود و فرمود: لازم نیست صدقه بدهى. چون حضرت آمد، از ایشان پرسیدند: پول را از بالاى در دادید و خواهش نمودید که برود تا او را نبینید. فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبینم. آیا نشنیده‌اید که رسول اکرم فرموده است: صدقه پنهانى، معادل هفتاد حج است، و گناه آشکار موجب خذلان، و گناه پنهانى را خداوند مى‌آمرزد.» (7) آنچه نوشته شد، نمونه‌اى از فضایل حضرت رضا(ع) بود. ذکر این گونه فضایل براى حضرت رضا (ع) مقام و شأنى نیست. بنابراین بهتر است که مقدارى از وقایع مسافرت جبرى آن بزرگوار از مدینه به طوس را ذکر کنیم: 

ممالک اسلامى، بعد از مرگ هارون الرشید در طغیان بودند و شورشهاى فراوانى پدید آمد. هنگامى که مأمون برادرش را نابود کرد و توانست زمام امت اسلامى را به دست بگیرد، صلاح را در آن دید که سران ممالک اسلامى را جمع کند، تا بدینوسیله بتواند فتنه‌ها را خاموش نماید. پس سى و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مرکز جمع نمود، و ولایتعهدى را به طور جبر و تهدید به حضرت رضا واگذار کرد، و بدین وسیله توانست به ممالک اسلامى آرامش بخشد. 

هنگامى که شورها فرو خفت، افرادى که به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسیارى از آنان مورد بى‌مهرى و یا احیانا زندان و تبعید قرار گرفتند و کشته شدند. از جمله آن افراد که صلاح دانستند او را شهید کنند، حضرت رضا(ع) است. نکاتى که لازم به تذکر است : 

1ـ حضرت رضا(ع) در موارد متعددى ذکر کرده که سفرش به خراسان، قبول ولایتعهدى و ورود به دستگاه مأمون بر ایشان تحمیل شده بود. (8) تشکیل مجلس عزا در مدینه موقع حرکت، گریه‌هاى آن بزرگوار در مکه و خدا حافظى با بیت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گریه‌هاى او کنار قبر جد بزرگوارش و خدا حافظى با او بعد از آمدن آنان، قبول نکردن مکرر ولایتعهدى تا آنکه تهدید مى‌شود و سپس قبول کردن آن مشروط بر اینکه در امور مملکتى هیچ دخالتى نکند، همه مبین این مطلب است که این جریان جبرا به حضرت رضا(ع) تحمیل شده است. (9) 

2ـ مأمون دستور داده بود که حضرت رضا را از راه فارس به مرو ببرند (10) و سفر ایشان حتى الامکان در شب صورت گیرد. آیا این دستور، خود دلیل بر این نیست که محبت اهل بیت در دلها جایى داشته و مأمون از اینکه حضرت رضا وارد شهرهاى پرجمعیت و شیعه نشین شود، در هراس بوده است، و یا نمى‌خواسته که حضرت رضا(ع) در دلها جایى باز کند؟ 

ممانعت مأمون از برگزارى نماز عید فطر توسط حضرت، (11) احتمال دوم را تأیید مى‌کند. 

3ـ حضرت رضا از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانکه هر وقت که از نماز جمعه باز مى‌گشت، با حالت خستگى از خداوند متعال طلب مرگ مى‌کرد. 

آیا درخلوت حضرت رضا را زجر مى‌دادند؟ آیا اعمال منافقانه روى آن بزرگوار اثر مى‌گذارده است؟ آیا مطلب دیگرى بوده؟ نمى‌دانیم، ولى ناراحتى فوق العاده حضرت رضا(ع) از مسافرت امرى مسلم است. 

4ـ آمدن حضرت رضا علیه السلام به مرو براى اسلام بسیار مفید بود، زیرا طوس براى بیگانگان میدان علم بود و اگر حضرت رضا در طوس نبود، کسى وجود نداشت که شبهات آنان را رفع کند و اگر آن شبهات رفع نمى‌شد، براى عالم اسلام خطرناک بود. 

5 ـ حضرت رضا (ع) در بین راه به نیشابور رسیدند. نیشابور فوق العاده پرجمعیت و شیعه نشین بوده است. همه مردم به استقبال حضرت رضا(ع) آمدند و مى‌خواستند که آن بزرگوار خود را در میان مردم آشکار کند و براى آنان روایت بگوید. عقل و درایت حکم مى‌کند که حجت خداوند متعال در آن وضع حساس باید بهترین سوغات را به آنها عنایت کند. 

حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهایت رسید، پس از آن سر از هودج بیرون آورد و چنین فرمود: 

حدثنى ابى موسى الکاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه على بن ابى‌طالب قال حدثنى رسول الله صلى الله علیه و آله قال حدثنى جبرئیل قال سمعت عن الله تعالى قال کلمة لا اله الا الله حصنى فمن قال لا اله الا الله دخل فی حصنى و من دخل فی حصنى امن من عذابى! 

پدرم و او از پدرش تا به رسول اکرم واو از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کرد که خداوند فرموده است: کله لا اله الا الله، قلعه محکم من است و هر که در آن داخل شود، از عذاب من در امان است. 

سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمى رفتند. دوباره سر را از هودج بیرون آوردند و فرمودند: بشرطها و شروطها و انا من شروطها. (12) 

گفتن: لا اله الا الله که موجب سعادت است شرایط اساسى دارد، و یکى از شرایط اساسى آن من هستم، یعنى اقرار به ولایت. 

جا دارد که چند کلمه‌اى درباره این روایت شریف بحث شود: 

کلمه لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. کلمه لا اله الا الله در حقیقت همان اثر آن است. همان کتابى است که مایه سعادت جامعه بشرى است، ولى از نظر قرآن، کلمه لا اله الا الله منهاى ولایت، ناقص و بلکه هیچ است. 

پروردگار عالم وقتى امیر المؤمنین(ع) را به ولایت منسوب نمود، آیه اکمال را فرو فرستاد : الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا. (13) 

در این روز کامل نمودم براى شما دین شما را و اتمام نمودم براى شما نعمت خود را و راضى شدم که اسلام ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد. 

قبل از نصب امیر المؤمنین به ولایت، آیه تبلیغ به پیامبر چنین خطاب مى‌کند: 

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. (14) 

اى پیامبر! آنچه را به تو نازل شد ـ نصب امیر المؤمنین به ولایت ـ به مردم بگو و اگر تبلیغ نکنى ، رسالت خود را نرسانیده‌اى. 

حضرت رضا با جمله شرطها و شروطها همان آیه اکمال و آیه تبلیغ را یاد آورى مى‌کند و مى‌فرماید : شرط اساسى کلمه لا اله الا الله، ولایت است. 

چیزى را که باید متوجه باشیم، معنى و حقیقت ولایت است. ولایت از نظر لغت، معانى متعددى دارد و از جمله به معنى دوست هم آمده است همه باید اهل بیت را دوست بدارند، و محبت اهل بیت نعمت بزرگى است، چنانچه بغض اهل بیت خذلان بزرگى است. سنى و شیعه این روایت را از پیامبر گرامى نقل مى‌کنند که فرمود: الا من مات على حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له، الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان، الا من مات على بغض آل محمد مات کافرا، الا و من مات على بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (15) 

«آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، آمرزیده است. آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، آمرزیده است . آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، مؤمن کامل مرده است. آگاه باشید کسى که با بغض آل محمد بمیرد، بوى بهشت به دماغ او نمى‌رسد.» 

و از جمله معانى ولایت، سرپرستى است. کسى که سرپرست دل او على بن ابى‌طالب (ع) باشد، ولایت دارد. کسى که از صفات رذیله مهذب شده باشد، ولایت دارد. کسى که سرپرست دلش طاغوتهاى برونى و درونى، شیطانهاى درونى و برونى، هوى‌ها، هوسها، آمال و آرزوهاى بیجا باشد، کسى که هواى او، عقیده شخصى او، خواست او مقدم برخواست اهل بیت باشد، بى‌ولایت بلکه بى‌محبت به اهل بیت است. از این جهت است که امام سجاد(ع) مى‌فرماید: «ولایت و محبت بدون متابعت معنایى ندارد. کسى که خداوند متعال را معصیت کند و با این وصف اظهار محبت خدا کند، اظهار او بیجا است و از عجایب روزگار است.» از این جهت مى‌توان گفت که معناى اول و دوم ولایت به یک معنى مى‌رسد، ولایت اهل بیت ادامه ولایت خداوند متعال است. خداوند متعال مى‌فرماید : الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور... اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون . (16) . 

«خدا سرپرست افراد مؤمن است. آنان را از تاریکیها ـ تاریکى کفر و ضلالت تاریکى هوى و هوس، تاریکى صفات رذیله، تاریکى شیطانهاـبیرون مى‌برد به سوى نور ـ نور ایمان، نور خدا، نور صفات خوب، نور ولایتـ و سرپست کافران طاغوت استـطاغوت هوى و هوس، طاغوت درون و برون، طاغوت صفات رذیلهـ آن طاغوتها آنان را از نور به تاریکیها مى‌برند و سرنوشت آنان آتش همیشگى است.» 

و این است معنى روایت حضرت رضا(ع) که فرمود است: «کسى که داخل در لا اله الا الله شود، سرپرست دلش الله باشد ـ عقیده‌اش، عملش، گفتارش و کردارش، نمایانگر این است که تأثیرى در عالم جز از ناحیه الله نیست ـ و ادامه آن سرپرستى ولایت باشد، در قلعه محکم خداوندى است.» بنابراین باید گفت که حضرت رضا(ع) به یک جمله تمام ایمان، تمام سعادت، تمام قرآن و تمام سنت را عرضه کرده است. 

نظیر همین جمله با شرحى که داده شد از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. 

چون آیه شریفه و انذر عشیرتک الاقربین، (17) یعنى: خویشان نزدیک خود را سنجش کن.» نازل شد، پیامبر(ص) بزرگان قریش را دعوت کرد و فرمود : 

«اگر یک جمله بگویید، سعادتمند خواهید شد. بگویید لا اله الا الله و هر که اول بگوید بعد از من وصى من است.» اول کسى که جواب آن حضرت را داد، امیر المؤمنین (ع) بود. 

حضرت رسول سه مرتبه کلام خود را تکرار کرد و جز امیر المؤمنین کسى جواب نداد.پیامبر اکرم در همان جلسه فرمودند:« على، بعد از من وصى و جانشین من است.» (18) این کلام با کلام فرزندش حضرت رضا شباهت دارد. 

در خاتمه، قسمتى از قصیده دعبل را که در مرو براى حضرت(ع) خوانده است، یادآور مى‌شویم . قصیده بسیار مفصل است و صاحب کشف الغمه همه آن را ضبط نموده است. چند بیتى از آن را اینجا مى‌آوریم. دعبل خدمت حضرت رسید و اشعارش را خواند تا بدین جا رسید: 

افاطم لوخلت الحسین مجدلا 

و قد مات عطشانا بشط فرات 

اى فاطمه! کاش با حسینت در کربلا بودى، که در کنار نهر فرات تشنه جان داد. 

تا اینکه رسید به قبر موسى بن جعفر(ع) در بغداد و چنین گفت: 

و قبر ببغداد لنفس زکیة 

تضمنها الرحمن فی الغرفات 

اى فاطمه! از قبر بیرون آى و گریه کن، براى قبرى که در بغداد است قبر نفس پاکى که انوار رحمانى آن را فرا گرفته است. 

حضرت رضا فرمود: دعبل! من هم شعرى مى‌گویم، همین جا آن را درج کن. 

و قبر بطوس یا لها من مصیبة 

الحت على الأحشاء بالزفرات 

إلى الحشر حتى یبعث الله قائما 

یفرج عنا الغم و الکربات 

فاطمه! گریه کن براى قبرى که به طوس است. دل او را غصه‌ها پاره پاره کرده است. این غصه‌ها ادامه دارد تا روز قیامت، نه بلکه، تا قیام آل محمد که همه غمها و غصه‌هاى اهل بیت را مى‌زداید. 

دعبل مى‌گوید: یابن رسول الله! ما در طوس از شما اهل بیت قبرى سراغ نداریم. 

حضرت فرمودند: آن قبر من است، زمانى نخواهد گذشت که من در طوس مدفون مى‌شوم. هر که مرا زیارت کند، در بهشت با من است و از این جهان آمرزیده خواهد رفت. (19) دعبل ادامه مى‌دهد: 

خروج امام لا محالة واقع 

یقوم على اسم الله و البرکات 

یمیز فینا کل حق و باطل 

و یجزی على النعماء و النقمات 

قیام پیشوا ـ امام ـ قطعا واقع مى‌شود با نام خدا و با فیض و برکات خدا مى‌آید. حق و باطل با وجود او در میان مردم ظاهر مى‌شود و خوبان و بدان به جزاى کردارشان خواهند رسید . 

چون به اینجا رسید، حضرت رضا بلند شد و براى احترام دست روى سر نهاد و سر فرود آورد، گریه کرد و فرمود: دعبل این امام را مى‌شناسى؟ دعبل گفت: مى‌دانم که امامى از شما قیام مى‌کند و به دست او پرچم اسلام روى زمین افراشته مى‌شود و عدالت اسلامى، سرتاسر جهان را مى‌گیرد. فرمود: دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعداز او پسرش على است و بعد از پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت، قام آل محمد منتظر مطاع است. منتظر است در غیبت، مطاع است وقت ظهور.او است که جهان را از عدالت انباشته مى‌کند، پس از آنکه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دینار و یک لباس به دعبل عنایت کردند. (20) 

چون دعبل به قم آمد، هر دینارى را از او صد دینار خریدند و هرچه کردند که لباس را به هزار دینار از او بخرند نداد، ولى چون از قم بیرون رفت، بعضى از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند. (21) 

در خاتمه اشاره‌اى به حضرت معصومه سلام الله علیها مى‌کنیم: بانویى که شأن و مقامى عالى نزد خداى متعال دارد. بانویى که دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. بانویى که برکات حوزه علمیه قم از گذشته تا به حال، به واسطه وجود مکرمه او است. بانویى که حضرت رضا (ع) درباره‌اش فرموده است: «هر که او را زیارت کند، بهشت براى او واجب است.» (22) 

این بانو در سال 183 هجرى متولد شد، و چون برادر بزرگوارش به مرو برده شد، براى زیارت برادر از مدینه حرکت نمود! و چون به قم رسید، بیمار شد. چند روزى بیمار بود تا سرانجام در قم از دنیا رفت. سال وفات ایشان 201 از هجرت است. (23) پس سن مبارک ایشان تقریبا هیجده سال است. در زیر گنبد آن بانوى محترمه چند نفر از دختران و نوه‌هاى امام جواد(ع) مدفونند. (24) از بزرگان و کملین و اصحاب ائمه طاهرین علیهم السلام در قم، فراوان مدفون شده‌اند. 

پی نوشت : 

1)اصول کافى، ج 1، ص .486 

2)اصول کافى، ج 1، ص .486 

3)اصول کافى، ج 1، ص .486 

4)اصول کافى، ج 1، ص .492 

5)کافى، ج 8، ص .230 

6)اعلام الورى، ص .314 

7)مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 360 و .361 

8)امام رضا علیه السلام در پاسخ احمد بن محمد بزنطى مى‌نویسد: «...و اما اینکه اجازه ملاقات خواسته‌اى، آمدن نزد من دشوار است، و اینها اکنون بر من سخت گرفته‌اند، و فعلا برایت ممکن نیست، انشاء الله بزودى ملاقات میسر خواهد شد.» نقل از حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص 315 و رجال ممقانى، ج 1، ص 97 و عیون الاخبار، ج 2، ص .212 

9)در کتاب حیاة الامام الرضا آمده مأمون در پاسخ درباریان و گروهى از عباسیان راجع به ولایتعهدى چنین گفت: این مرد از ما پنهان و دور بود و براى خود دعوت مى‌کرد. ما مى‌خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش براى ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید، و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا مى‌کرد در او نیست، و این امر ـخلافتـ مخصوص ماست نه او! و ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقى‌گذاریم، آشوبى براى ما برپا سازد که نتوانیم جلوى آن را بگیریم... «عیون اخبار، ج 2، ص 170 و بحار، ج 49، ص 831». 

10)اصول کافى، ج 1، ص .489 

11)اصول کافى، ج 1، ص 489 ـ490، ارشاد مفید، ص 314ـ .213 

امام رضا علیه السلام به برخى از یاران خود درباره مأمون فرمود: به گفتار او مغرور نشویدو فریب نخورید. سوگند به خدا کسى جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزیرم شکیبایى ورزم تا وقت در رسد. 

«بحار، ج 49، ص 891» شاهد بر فریبکارى مأمون رجاء بن ابى‌الضحاک (فرستاده مخصوص مأمون) است که گفت: مأمون مرا مأمور کرد به مدینه بروم و على بن موسى الرضا علیهما السلام را حرکت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به دیگرى وانگذارم (نقل از اصول کافى، ج 1، ص 498.) 

12)عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 131 ـ .134 

13)مائده، قسمتى از آیه 3، در غایة المرام در باب 39 شش حدیث از احادیث اهل سنت نقل شده است که این آیه در روز غدیر خم که پیغمبر خدا على علیه السلام را به امامت معرفى کرد، درباره على علیه السلام نازل شده و در بیشتر آنها است که پیغمبر گفت: «الله اکبر على اکمال الدین و تمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولایة لعلی» نقل از کشف الاسرار، ص .136 

14)در الغدیر، ج 1 از ابن ابى‌حاتم و ابن مردویه و واحدى نیشابورى از ابو سعید خدرى و حافظ حاکم حسکانى در شواهد التنزیل از ابن عباس و جابر انصارى و ابو اسحاق حموینى در فرائد السمطین، قاضى شوکانى در تفسیر خود فتح القدیر از ابن مردویه و او از ابن مسعود نقل مى‌کند که این آیه در روز غدیر نازل شده و دلالت بر ولایت و جانشینى على علیه السلام دارد. نقل از کتاب «پرتوى از امامت و ولایت». 

15)تفسیر کبیر فخررازى، ج 27، ص 166، کشاف زمخشرى، ج 4، ذیل آیه 32 شورى، نقل از کتاب ولاء و ولایتها تألیف شهید استاد مرتضى مطهرى(ره). 

16)سوره بقره، .257 

17)شعراء/ .214 

18)همین قضیه «انذار عشیره» را که ذکر کردیم، طبرى در جزء ثانى از کتاب تاریخ الامم و الملوک به طرق مختلفه مذکور داشته و تاریخ طبرى از تواریخى است که علماء فن تواریخ و سیر از آن مدحها کردند... و علاوه بر طبرى جمع کثیرى از بزرگان محدثین و مورخین و اهل سیر این قضیه را نقل کردند، مثل: ابن اسحاق و ابن ابى‌حاتم و ابن مردویه و ابى‌نعیم و بیهقى در سنن و دلائل خود و ثعلبى در تفسیر کبیر و ابن اثیر در جزء ثانى این قضیه را از مسلمات دانسته و... «نقل از کشف الاسرار، ص 151 ـ 152 تألیف امام خمینى قدس سره» . 

19)اعلام الورى، ص .329 330 

20)اعلام الورى، ص .33 

21)اعلام الورى، ص 330 مناقب ابن شهرآشوب، ص .339 

22)عوالم، ج 21، ص 331، ثواب الاعمال، ص 124، ج 1، کامل الزیارات، ص 324 ـ وسائل، ج 10، ص 451 «سعد بن سعد از امام رضا علیه السلام راجع به فاطمه دختر موسى بن جعفر علیهما السلام پرسش نمود. حضرت فرمود: من زارها فله الجنة» امام صادق علیه السلام فرمود: زیارت او با بهشت برابرى مى‌کند، یعنى زائرش به بهشت مى‌رود. (بحار، ج 2، ص 267 المستدرک، ج 2، ص 227، ج 1) و نیز امام رضا علیه السلام فرمود من زاارها عارفا بحقها و جبت له الجنة: هر که او را زیارت کند در حالى که به حق او شناخت و معرفت داشته باشد، بهشت بر او وجب مى‌گردد. (عوالم، ج 21، ص 330) امام جواد علیه السلام فرمود: هر که قبر عمه‌ام را در قم زیارت کند، به بهشت خواهد رفت. عوالم، ج 21 ص 331) محدث قمى(ره) در منتهى الآمال، ج 2 در بخش احوالات حضرت معصومه علیها السلام مى‌نویسد: قاضى نور الله ره در مجالس المؤمنین فرموده از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که گفت: «آگاه باش به درستى که از براى خدا حرمى است و آن مکه است و از براى حضرت رسول صلى الله علیه و آله حرمى است و آن در مدینه است و از براى امیر المؤمنین علیه السلام حرمى است و آن کوفه است. آگاه باش به درستى که حرم من و اولاد بعد از من قم است، آگاه باش: به درستى که قم کوفه صغیره است، و همانا از براى بهشت هشت در است، سه در آنها به سوى قم است و وفات کند در قم زنى که او از اولاد من باشد و نام او فاطمه دختر موسى علیه السلام است، که داخل مى‌شوند به سبب شفاعت او شیعه من جمیع ایشان در بهشت.» 

23)وسیلة المعصومیة، ص .66 

24)مانند زینب و ام محمد و میمونه دختران حضرت امام جواد علیه السلام و بریهه دختر موسى مبرقع و... «منتهى الآمال، ج 2». 


منبع: زندگى چهارده معصوم (علیهم السلام)


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|دوشنبه 94/6/2 | نظر

کانال تلگرام

کانال تلگرام حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا

عضویت درسامانه پیامکی

مطالب اخیر

برچسب‌ها

دستگردقداده (217), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء (70), هیئت سیدالشهداء (40), کانون فرهنگی قرآنی مصباح (35), حسینیه سیدالشهداء (31), فرهنگسرای دستگردقداده (25), کانون مصباح دستگردقداده (25), هیئت سیدالشهداء دستگردقداده (24), دستگرد قداده (22), سیدالشهداء (20), مصباح (18), هیئت (17), حسینیه (17), کانون (17), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداءدستگردقداده (15), دستگرد (11), فرهنگسرای سیدالشهداء (11), کانون مصباح (10), هیئت سیدالشهداءدستگردقداده (9), عیدسعیدقربان (9), دعای ندبه (9), دعای (8), میلادامام حسن مجتبی(ع) (8), ولادت امام رضا(ع) (8), ولادت امام هادی(ع) (8), ندبه (7), فرهنگسرای (7), حضرت (7), حسینیه دستگردقداده (6), امام (6), قداده (6), هیئت سیدالشهداء(ع) (6), ولادت حضرت معصومه (6), کانون فرهنگی مصباح (6), کانون فرهنگی مصباح دستگردقداده (5), ویژه نامه روزعرفه (5), ماه (5), فرهنگسرای دستگرد (5), فرهنگی (5), سیدالشهدا (5), دهه کرامت (5), رجب (4), شهادت امام محمدباقر (4), فاطمیه (4), مبعث (4), میلاد (4), رسول (4), اکرم (4), ولادت امام موسی کاظم(ع) (4), ولادت (4), کانون فرهنگی قرآنی مصباح دستگردقداده (4), کانون مصباح دستگرد (3), ولادت امام کاظم(ع) (3), ویژه نامه (3), امام حسن(ع) (3), حسینیه سیدالشهداءدستگردقداده (3), ویژه نامه ها (3), فرهنگسرای دستگرد قداده (3), علی (3), شهادت امام صادق(ع) (3), عیدقربان (3), زهرا (3), شهادت (3), شهادت امام جواد (3), سروری (2), سیزده (2), سالروز تخریب بقیع (2), شهادت امام صادق (2), فروغی از اندیشه های قرآنی امام صادق(ع) (2), فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (2), فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), محرم (2), قرآن (2), قرآنی (2), نامه (2), نبوی (2), های (2), فاطمه (2), حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده (2), حسین (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (2), رمضان (2), الاسلام (2), امر به معروف و نهی از منکر (2), پیامبر (2), حجت (2), اشعار (2), اطلاعیه (2), تابلو اعلانات (2), ولادت امام رضا (2), وفرهنگسرای (2), کلیپ تکان دهنده زمان می گذرد (2), کوتاه (2), کاظم (2), کانون فرهنگی قرانی مصباح (2), هیئت سیدالشهدا (2), ویژه (2), کانون فرهنگی قرآنی (1), کانون مصیاح دستگردقداده (1), کدام (1), کرامات حضرت معصومه علیها السلام (1), کراماتی از امام رضا(علیه السلام) (1), کریمه اهلبیت(ع) (1), کسب قدرت (1), کشکولی (1), کانون مصباح دستگرد قداده (1), وفرهنگسرای سیدالشهداء (1), هیئت سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (1), هیئت سیدالشهداءدستگردقداه (1), و (1), و نهی از منکر (1), ولادت امام هادى(ع) (1), ولادت پیامبر اکرم به روایت اهل تسنن (1), ولادت حضرت فاطمه معصومه (1), ویژه نامه آثار و (1), ویژه نامه اسباب بازی (1), ویژه نامه امر به معروف و نهی از منکر (1), ولایت (1), ولایتعهدی امام رضا(ع) (1), وهابی ها چه می گویند؟ (1), وهابیت (1), وهابیت تندرو و بازگشت به عصر جاهلیت‏ (1), وهابیت و تخریب قبور متبرکه (1), ویژه نامه روزه و علم (1), ویژه نامه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه ع (1), ویژه نامه سالروز ویران شدن قبرستان بقیع (1), ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (1), ویژه نامه عید سعید فطر (1), ویژه نامه میهمانی (1), ویژه نامه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها (1), ویژه نامه ولادت (1), ویژه نامه ولادت امام رضا(ع) (1), ویژه نامه ولادت حضرت معصومه (1), یک پیوند آسمانی (1), کارت پستال وفات حضرت خدیجه (1), کارنامه عملى وهابیت (1), تابلو اعلانات محرم (1), تاریخچه و فلسفه عید قربان -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده -کا (1), تجدید عهد با غریب طوس (1), تحلیلی بر مقام و منزلت عید سعید فطر (1), تحکیم خانواده (1), تخریب بقیع (1), تخریب بقیع امتداد دشمنی با مکتب وحی (1), تخریب بهشت (1), تخریب قبور ائمه بقیع و نقش بهائیت (1), تربیت (1), تغذیه در ماه خدا (1), تنهاترین سردار (1), جشن مبعث (1), جمعه (1), جنگ با خدا (1), جنگ بازی (1), جوانان (1), چرا مذهب جعفرى ؟! (1), چگونگی ازدواج علی(علیهالسلام) و فاطمه(سلامالله علیها) (1), چند رسانه ای (1), چند رسانه ای (1), چون صبح نورانی - ویژه نامه شب های قدر (1), حاج (1), حاج احمدشفیعی (1), حجاب (1), با موضوع رمضان (1), با کیفیت HD (پیشنهاد ویژه) (1), بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم (1), باشگاه نام آوران دستگردقداده (1), بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(علیهما السلام) (1), برخى از ویژگى‏هاى مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق (علیه (1), بررسی (1), برکات و آداب‌ مهمانی‌ (1), برگى از فضایل امام حسن(ع)‌ (1), برکات (1), بسته 143 تابلواعلانات، هفته چهارم آذر 1395 (1), بسیار (1), بقیع (1), بقیع ؛ در گذر تاریخ (1), بوستان مهردستگردقداده (1), بوی عطـر نرگس می پیچد … (1), پاسخ به شبهات و هابیون (1), پدر (1), پذیرش (1), پسرفت (1), پوستر دعای ندبه (1), پوستر عیدغدیر (1), اعلامیه (1), اعمال روز مباهله -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), اعمال روزعرفه (1), اعمال شب و روز عرفه - حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -کانون فرهنگ (1), اعمال شب و روز عید فطر (1), اعمال شب و روز عید قربان (1), اعمال مشترک دهه اوّل ماه ذی الحجه (1), افسانه ازدواج ها (1), امام حسن؛اسوه صلابت و پایداری (1), امام حسین(ع) (1), امام رضا (ع) و تشیع ایران (1), امام رضا(ع) (1), امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگی (1), امام صدق (1), امام صدق - ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق(ع) (1), امام علی(ع) (1), امام کاظم(ع) (1), امر به معروف (1), 12 ربیع الاول (1), 15 عمل درپانزدهمین شب شعبان (1), 21 خرداد ماه 1394 (1), 21 مهر - 18 ذی الحجه مصادف با عید سعید غدیر-حسینیه دستگرد قداده- (1), 28صفر (1), 46 اصل در مدیریت (1), آثار و برکات زیارت امام رضا (1), آداب عید سعید فطر (1), آداب مهمانی و ضیافت (1), آداب میهمانی (1), آستان قدس رضوی (1), آغاز هفته وحدت (1), آموزش (1), آیینه رضوی (1), ابوالفضل (1), اجتماعی (1), احادیث امام محمدباقر (1), احمد (1), اربعین حسینی (1), از (1), از بندگی (1), از خون (1), از دیدگاه (1), از دیدگاه ائمه علیهم السلام (1), از فاطمه ای که معصومه بود (1), از محراب تا معراج -ویژه نامه شهادت حضرت علی علیه السلام (1), ازدواج (1), اسبابی برای انتقال (1), است؟ (1), استخردانشگاه صنعتی اصفهان (1), حدیث (1), حدیث معراج (1), تا پاکیزگی (1), حسینیه سیدالشهدا (1), حسینیه دستگرد (1), انتظار (1), انتظارات امام حسن(ع) از شیعیان (1), اول (1), ایام (1), الگو (1), المبیت (1), امام حسن (ع)؛اسوه حسن و کرامت (1), امام حسن مجتبی علیه السلام (1), حضرت زهرا(ع) (1), حضرت معصومه(س) (1), حضرت مهدی(ع) (1), حلول (1), حلول ماه مبارک رمضان (1), خانواده (1), خلاصه اى از زندگانى امام هادى علیه السلام-فرهنگسرای سیدالشهداء د (1), خم (1), خواص اعجاب انگیز آیة الکرسی (1), خورشید شرق ؛ نگین خراسان (1), داستانها (1), داستانهای (1), دانلود (1), دانلود فایلهای صوتی-محرم1393 حسینیه دستگرد قداده (1), در اربعین چه گذشت؟ -حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -دستگردقداده (1), در باب میزبان و میهمان (1), درس هائی از ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی (1), درس هایی از قرآن (1), درفراق امام مهدی(عج) (1), رهنمود های تربیتی امام موسی کاظم (1), روز (1), روز پیروزى بر طاغوت نفس (1), روزه (1), ریشه‏هاى تاریخى وهّابیّت (1), زمان (1), زندگانی (1), زندگانی کریم اهل بیت(ع) (1), زندگی‌نامه امام موسی کاظم علیه السلام (1), زندگینامه امام صادق (علیه السلام)(1) (1), دعای روز مباهله-حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), دعوا (1), دعوت کردن،آداب دعوت کردن (1), دل نوشته ای در غربت امام زمان (عج) (1), دهه (1), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدالشهداء (1), دستگردقداده-حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده-فرهنگسرای دستگردقداده (1), دعاهای روز های ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان(2) (1), دعاهای ماه مبارک رمضان (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (1), حسینیه وفرهنگسرای دستگردقداده (1), میلادامام علی (1), میهمان (1), ندبه امام صادق(ع) (1), نماهنگ (1), نکات تغذیه ای (1), معراج پیامبر اکرم (1), معرفت (1), مقام شفاعت حضرت معصومه (1), منزلت کریمه اهل بیت نزد علما و مراجع (1), منشور نسل جوان در سیره امام صادق (علیه السلام) (1),