امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگی
امام رضا علیه السلامروز یازدهم ذیقعدة سال 148 ق. در مدینه متولد شد. نام مادرش «تکتم» بود که بعد از تولد حضرت، از طرف امام کاظم علیه السلامطاهره نام گرفت. نام مادر حضرت را «نجمه» نیز گفتهاند. نقش انگشتری آن حضرت «ماشاءالله ولا قوة الاّ بالله» بوده است.
اسم حضرت: علی، کنیه: ابوالحسن الثانی، لقب: رضا، شروع امامت: سال 183 در سن 35 سالگی. مدت امامت: 19 یا 20 سال. فرزندان: دو پسر به نام جوادعلیه السلام فرزند دیگر به نام حسین. رافعی مینویسد: امام رضا علیه السلامدر سفری به قزوین آمده، در خانه داود بن سلیمان مخفی شده است. وی از امام نقل کرده است: «فرزندی از حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین مدفون است.» این همان امامزاده حسین است که اکنون در قزوین بارگاهی دارد. به احتمال، این مسافرت در سال 193 ق. مقارن با مرگ رشید صورت گرفته است.[1]
شهادت: امام تا سال 201 ق. در مدینه بود، در رمضان آن سال وارد مرو شده و در سن 55 سالگی، آخر صفر سال 203 ق. به علت خوردن انگور مسموم – به اجبار مأمون – مسموم شده و در طوس به خاک سپرده شد.
خلفای معاصر امام
ده سال از مدت امامت حضرت با هارون الرشید (193 – 1علیه السلام 0 ).
پنج سال با محمد امین پسر هارون (198 – 193).
ده سال با عبدالله مأمون پسر دیگر هارون (218 – 193) که با برادرش جنگید.
امام در حدود 20 سال از مأمون بزرگتر بود.
افکار بیگانه در عصر رضوی
ترجمه آثار علمی بیگانگان از زمان امویان شروع شد و در عصر عباسیان بویژه در زمان هارون و مأمون به اوج خود رسید. (همانگونه که در این زمان وسعت کشور اسلامی به بالاترین حد خود در طول تاریخ رسید) مأمون نامه ای به پادشاه روم نوشت و مجموعهای از علوم قدیم و آثار ارسطو را درخواست کرد و جمعی از دانشمندان مانند «حجاج بن مطر» و «ابن بطریق» و «سلما» سرپرست «بیت الحکمة» کتابخانه بزرگ بغداد را مأمور ترجمه آنها نمود.
«خالد بن یزید»، طب وشیمی را (میخواست از راه شیمی طلای مصنوعی به دست آورد) «حنین بن اسحاق» بعضی از کتب سقراط و جالینوس را، ابن مقفع، کلیله و دمنه و همین طور کتاب اقلیدس را، به عربی برگرداندند. خود مأمون نیز ترجمه میکرد. یعقوب ابن اسحاق کندی که در طب، فلسفه، حساب، منطق، هندسه و نجوم خبره بود و درتألیفات خود از روش ارسطو پیروی میکرد، بسیاری از کتابهای فلسفه را به عربی برگرداند و مشکلات آن را توضیح داد.
کسانی را به قسطنطنیه فرستاد تا کتابهای کمیاب فلسفه، هندسه، موسیقی و طب را بیاورند. محمد بن موسی خوارزمی – ریاضی دان بزرگ – جبر را از حساب جدا کرد. «دارالحکمه» کتابخانه بزرگی بود که به احتمال قوی هارون آن را بنیانگذاری و مأمون تقویت کرد و همچنان باقی بود تا بغداد به دست مغولان افتاد. آنان که از تمدن و فرهنگ بویی نبرده بودند آن را به آتش کشیدند.
امام رضا علیه السلامو هجوم فرهنگی بیگانه
به دنبال نهضت ترجمه آنچه مایة نگرانی بود اینکه در بین این مترجمان افرادی متعصب و سرسخت از مذاهب دیگر مانند زردشتی، صائبی، نسطوری، برهمنهای هند، رومیان وجود داشتند و این فرصتی بود برای نشر افکار مسموم خود و القاء آن به جوانان و افراد ساده دل و همینطور محتوای خود این کتب نیز میتوانست شبهاتی به همراه داشته باشد.
امام رضا علیه السلامبا آگاهی از این خطر و با حضور فعال در جلسات بحثهای علمی که توسط مأمون برگزار میشد، سعی کردند جلو هرگونه انحراف احتمالی را بگیرند و برتری اهلبیت: را نشان دهند.[2]
هدف مأمون از برگزاری بحثهای علمی
در اینجا چند عقیده وجود دارد. از جمله:
الف) اینکه هدف محکومیت امام بود. دلیلش اینکه مأمون به «سلیمان مروزی» گفت: هدف من از برگزاری جلسة بحث چیزی جز این نیست که راه را بر او – امام رضا علیه السلامببندی.[3]
شاهد دیگر کلام امام که فرمود: هنگامی که با اهل تورات به توراتشان، با اهل انجیل به انجیلشان، باا هل زبور با زبورشان، با ستاره پرستان به شیوة عبرانیشان، با موبدان به شیوه پارسیشان با رومیان به سبک خودشان استدلال کرده همه را به تصدیق سخن خود وادار کنم، مأمون خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده و یقیناً پشیمان خواهد شد.[4]
آنچه این احتمال را تقویت میکند آن است که دربار مأمون تا پیش از شهادت امام، پیوسته محل برگزاری این مناظرهها بود؛ ولی پس از آن دیگر اثری ازاین مجالس علمی و بحثهای کلامی دیده نشد. وقتی این محافل در از میان بردن شخصیت امام ناکام ماند، مأمون در اندیشة حذف فیزیکی امام فرورفت و سرانجام ایشان را مسموم ساخت.
ب) مأمون خود، آدم بیفضلی نبود و تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعة اسلامی معرفی گردد و مورد توجه قرارگیرد. او شهرت به علم دوستی داشت و فیلسوف خلفای عباسی شناخته میشد.[5]
مناظرات امام با پیروان ادیان
این مناظرات فراوان است و شیخ صدوق در «عیون اخبارالرضا» و علامه مجلسی در جلد 49 بحارالانوار و استاد عزیزالله عطاردی در کتاب مسند الامام الرضا جلد دوم آوردهاند مهمترین این مناظرات عبارت است از:
1. مناظره با جاثلیق (این کلمه لقب پیشوای عیسویان بود.)
2. مناظره با رأس الجالوت (این کلمه لقب پیشوای یهود بود.)
3. مناظره با هربز اکبر (این کلمه لقب پیشوای زردشتی بود.)
4. با عمران صائبی (از پیروان حضرت یحییعلیه السلام )
5. با سلیمان مروزی؛ وی عالم بزرگ علم کلام در خطة خراسان بود.
6. علی بن محمد بن جهم؛ ناصبی و دشمن اهلبیت:.
7. مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
تدوین حدیث در عصر امام
امام رضا علیه السلامنیز پیروان و خواص خویش را امر به تدوین علم و احادیث مینمود. در مصادر روایی، کتبی به حضرت نسبت داده شده است و جزء مؤلفات حضرت آوردهاند از جمله:
صحیفة الرضا علیه السلام
این کتاب را «مسند الامام الرضا» نیز نامیدهاند و بسیاری از رواة فریقین این را نقل نموده و در بعضی از مصادر، اسامی بعضی از رواة آن آمده است و نسخههای متعدد از آن در «صنعاء» و در «قم» تحت عنوان «کتاب ابن ابیالجعد» که کنیة «احمد بن عامر بن سلیمان الطائی» است، در تهران و مشهد وجود دارد.[6]
الرسالة الذهبیة
رسالهای در مسائل طبّی که امام به درخواست مأمون نوشته است و مأمون دستور داد آن را با آب طلا بنویسند. لذا رساله ذهبیه نامیده شد.[7]
مجالس الرضا علیه السلام مع اهل الایمان
مأمون مجالس علمی و مناظرات دینی و علمی بین امام و علماء ادیان دیگر برقرار مینمود. امامعلیه السلام نیز فرصت را غنیمت شمرده و حقانیت، تشیع و اسلام را به اثبات میرساند و اعتقادات دیگران را با استدلال رد مینمود که بعداً یکی از پیروان امام آن مجالس را گردآوری نمود. نجاشی میگوید: «حسین بن محمد بن الفضل... ابو محمد شیخ من الهاشمیین، ثقة، ... صنّف مجالس الرضا علیه السلاممع اهل الادیان.»
امالی الامام الرضا علیه السلام
این صحیفه را «ابوالحسن علی بن علی الخزاعی» برادر شاعر بزرگ شیعی یعنی دعبل خزاعی نقل کرده است. شیخ طوسی به همین سند از این کتاب روایت نقل نموده است.
محقق بزرگوار سید محمد رضا جلالی حسینی احتمال داده است که این همان کتابی باشد که نجاشی آن را ذکر کرده است. در مقدمه المعجم المفهرس الالفاظ احادیث البحار 20 مورد از تألیفات امام رضا علیه السلام را نام میبرد.[8]
کتاب الاهلیلجة
علامة سید محسن امین فرمود: «فیه حجج بالغة و مطالب جلیلة فی علم الکلام»کتب دیگری نیز برای امام شمرده اند که عبارت است از: کتابی که وریزة بن محمد روایت کرده. کتابی به روایت علی بن مهدی، نسخه متبوعة بزرگی به روایت محمد بن عبدالله و نسخههای دیگر و «مسائل» به روایت معاویة بن سعید و «مسائل» به روایت حسن بن علی الوشاء و مسائل و کتب دیگری که در مجموع به بیست نسخه می رسد.
البته برخی در صحت انتساب این کتب به امام تردید کردهاند از جمله: دکتر مجید معارف میگوید: «برخی از محققان آثاری به امام نسبت دادهاند، از جمله: فقه رضوی، رساله ذهبیه در طب، رسالة محض الاسلام، پاسخ به مسائل ابن سنان و کتاب علل ابن شاذان که انتساب آنها مورد تردید است. » و در این بارة ارجاع داده است به تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلاماز محمد جواد فضل الله، معرفة الحدیث محمد باقر بهبودی، سیرة الائمّه هاشم معروف حسنی و مجموعه آثار نخستین کنگره امام رضا علیه السلام. وی میگوید: آنچه به آنان منتسب گردیده نوعاً از مجعولات غلات میباشد. زیرا شرایط امامان اجازه این امور را به آنان نمیداده است.[9]
شاگردان امام رضا علیه السلام و تدوین حدیث
آیت الله العظمی بروجردی1در کتاب جامع الاحادیث میفرماید:
«ان عدد الکتب التی جمعت احادیث الشیعه فی زمان الامام الثامنعلیه السلام وصل الی الاربعمأئة، ثم قام جمع من فضلاء اصحاب الطبقة السادسة من اصحاب الامام الرضا علیه السلام فی جمیع هذه الاحادیث الشریفة المتفرقة فی تلک الکتب ثم جمع تلامذتهم الاجلاء من امثال علی بن مهزیار الاهوازی والحسین ابن سعید الاهوازی تلک الاحادیث فی کتابین فکانا مرجعاً لعلماء الشیعة حتی قام ثقة الاسلام کلینی فی تألیف کتابه «الکافی» و الشیخ الصدوق فی کتابه «من لایحضره الفقیه» و الشیخ الطوسی فی کتابه «التهذیب» و «الاستبصار» و بهذا قد جمعت فیهذه الکتب الابعة الجوامع الحدیثیه الاولیة والثانویة باحسن وجه فکانت مرجعاً لعلماء الشیعة فی تلک الاعصار و الامصار و لان جمیع احادیث تلک الاصول اجتمعت فی هذه الکتب الاربعة، قلت المراجعة لتلک الاصول تدریجیاً حتی ترکت.»[10]
در زمان امام رضا علیه السلام 20 نفر از اصحاب امام کتاب حدیثی تألیف کردهاند. از جملة آنان میتوان از حسین بن سعید (30 کتاب)، صفوان بن یحیی (16 کتاب) و محمد بن عمر الواقدی (28 کتاب) و موسی بن القاسم (15 کتاب) نام برد. شیخ طوسی آمار رجال امام را به 318 راوی رسانده است.[11]
پی نوشت :
1. حیات فکری و سیاسی، ص 426.
2. سیره پیشوایان، ص 509.
3. سیره، ص 512 و 513.
4. همان.
5. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 483.
6. مقدمه المعجم المفهرس، ص 44.
7. اعیان الشیعه، ج 2، ص 26. وی میگوید: «له مؤلفان کثیره» بعد هفت مورد را نام میبرد.
8. مقدمه المعجم المفهرس، ص 44 و 45.
9. تاریخ عمومی حدیث .... و مجموعه معارف، ص 313 – 314.
10. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 1، ص 13.
11. دروس فینصوص الحدیثیة، مهریزی، ص 91.
منبع: پایگاه آستان قدس رضوی
مقام شفاعت حضرت معصومه (علیهاالسلام)
نویسنده: غلامعلی عباسی
مقام شفاعت، موهبتی است الهی که خداوند متعال به آنان که روحشان به جلوه قدسی مزیّن است، عنایت میکند. بر اساس بیان و دلالت روایات، عالیترین مرتبه آن «مقام محمود» است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز رستاخیز در آن مقام، طلوع میکند و آبشار نور شفاعت را از آن مطلع بر امت جاری میگرداند.(1)
شفاعت در قرآن
بیست و پنج آیه قرآن(2) درباره شفاعت - نفیاً و اثباتاً - نازل شده است و بیش از 30 مرتبه این کلمه و مشتقات آن در قرآن تکرار گردیده است؛ این فزونی آیات، دلیل روشنی بر اهمیّت موضوع شفاعت در قرآن است. بعضی از بزرگان، این مجموعه آیات را به هفت گروه تقسیم نموده و به بحث درباره آن پرداختهاند.(3)
آیاتی که مقام شفاعت را برای دارندگان اذن الهی اثبات میکند، عبارتند از:
1. «مَنْ ذَالَّذی یَشْفَعُ عِندَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ»(4)؛ «کیست که بدون اذن او شفاعت کند.»
2. «ما مِنْ شَفیِعٍ اِلاَّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ»(5)؛ شفیعی نیست که جز به اذن و فرمان او شفاعت کند.»
3. «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفعَةُ عِنْدَهُ اِلاَّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ»(6)؛ «در روز رستاخیز، شفاعت کسی سودی نمیبخشد، مگر شفاعت آن که خدا به او اذن دهد.»
4. «یَومَئذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفعَةُ اِلاَّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً»(7)؛ «در آن روز، شفاعت هیچ کس سود نبخشد؛ جز آن کسی که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضی شود.»
5. «وَلا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفعَةَ اِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِاْلحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»(8)؛ «کسانی، غیر خدا که مورد پرستش واقع میشوند [بتها...] هرگز قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آن گروه که به حق گواهی دهند و از صمیم جان به آن دانا باشند.»
6. «لا یَمْلِکُونَ الشَّفعَةَ اِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»(9)؛ «در آن روز هیچ کس [معبودهای دروغی] مالک شفاعت نباشد مگر آن که با خدا عهدی داشته باشند.»
7. «... وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»(10)؛ درباره کسانی شفاعت میکنند که مورد پسند خدا باشند و آنان از خوف خدا هراسانند.
از این آیات، به روشنی استفاده میشود که برخی انسانها از مقام شفاعت برخوردارند. دقت در مفاهیم آیات، ما را به نکات زیر راهنمایی میکند:
- در روز رستاخیز، گروهی با داشتن شرایطی شفاعت خواهند کرد.
- یکی از شرایط شفاعت، اذن الهی است.
- شفاعت کننده باید به یگانگی خدا و بندگی خویش گواهی دهد: «اِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ».
- شفاعت کننده باید با خداوند، پیمان شفاعت داشته باشد: «اِلاَّ مَنِ اتَّخِذَ عِنْدَ الرَّحْمن عَهْداً».
- تقاضای شفاعت نباید با سخنی که خشم خدا را برمیانگیزد آمیخته باشد: «وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» شاید مقصود آیه این باشد که درخواست شفاعت نباید در باره افرادی باشد که شایستگی شفاعت را ندارند.
- شفاعت شونده باید مورد رضایت خدا باشد: «الاّ لِمَن اِرْتَضی».
شفاعت در آیینه روایات
پیامبر اکرم و جانشینان راستین آن حضرت (علیهم السلام)، به پیروی از قرآن مجید و در راستای تفسیر آیات شفاعت، این موضوع را در سخنان خود یاد کرده و آن را یک اصل ثابت و نقطه درخشان در فرهنگ نامه اسلام، بیان نمودهاند.
صدها روایات، درباره شفاعت و شرایط آن، در کتابهای حدیثی شیعی و سنی موجود است. ما به ذکر چند روایت اکتفا میکنیم:
1. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اُعطیتُ خَمْساً... و اُعطِیتُ الشَّفاعَةَ فَاَخَّرْتُها لاُِمَّتی فَهِیَ لِمن لا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئاً»(11)؛ «خداوند بزرگ به من پنج امتیاز عطا فرمود و یکی از آنها شفاعت است که آن را برای امت خود نگاه داشتهام، برای کسانی که مشرک نباشند.»
2. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه «عَسی اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»(12) فرمود: «هُوَ المَقامُ الَّذی اَشْفَعُ لاُِمَّتی فِیهِ»(13)؛ «(مقام محمود که در این آیه آمده است) همان مقامی است که در آن برای امتم شفاعت میکنم.»
3. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا اَوَّلُ شافِعٍ و اوَّلُ مُشَفَّعٍ»(14)؛ «من نخستین کسی خواهم بود که شفاعت میکند و اولین کسی خواهم بود که شفاعتش پذیرفته میشود.»
4. نیز فرمود: «اَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفاعَتی یَوْمَ الْقِیامَةِ، مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ خالِصاً مِنْ قَلْبِهِ اَوْ نَفْسِهِ»(15)؛
«خوشبختترین افراد به واسطه شفاعت من در روز رستاخیز کسی است که بگوید: لا اله الاّ الله» در حالی که در قلب و وجودش اخلاص داشته باشد.»
5. نیز فرمود: «شَفاعَتی لِکُلِّ مُسْلِمٍ»(16)؛ «هر کس مسلمان باشد از شفاعت من بهرهمند خواهد شد.»
6. نیز فرمود: «اِنّی لَاَرجُو اَنْ اَشْفَعَ یَومَ الْقِیامَةِ عَدَدَ ما عَلیَ الاَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ وَ مَدَرَةٍ»(17)؛ «همانا امیدوارم که در روز رستاخیز به عدد درختان و کلوخهای روی زمین، از مسلمانان شفاعت کنم!
7. نیز فرمود: «فَیُشْفَعُونَ حَتّی یَخْرُجَ مَنْ قالَ: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ مِمَّنْ فی قَلْبِهِ مِیزانُ شَعِیرَةٍ»(18)؛ «آنگاه شفاعت میشوند، تا آنجا که حتی اگر کسی به اندازه یک جو، از ایمان واقعی داشته باشد از آتش جهنم خلاص میشود.»
8. نیز فرمود: «مَنْ صَلَّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ قالَ الَلَّهُمَّ اَنْزِلْهُ الْمَقْعَدَ المُقَرَّبَ عِنْدَکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَجَبَ لَهُ شَفاعَتِی»(19)؛ «هر کس بر من درود فرستد و بگوید: خدایا، او را در روز قیامت به مقام قرب خود جای ده، شفاعت من برای او واجب میشود.»
9. نیز فرمود: «اَنَا اَوَّلُ شافِعٍ فِی الْجَنَّةِ»(20)؛ «من اولین کسیام که در بهشت شفاعت میکند.»
10. علی علیه السلام فرمود: «لَنا شَفاعَةٌ و لاَِهْلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَةٌ»(21)؛ «ما شفاعت میکنیم و دوستان ما نیز مقام شفاعت دارند.»
مقام محمود و شفاعت پیامبر اکرم
بر پایه روایات اسلامی، بر بام بلند مقام شفاعت که همان مقام محمود است، چهره مبارک خاتم الانبیاء میدرخشد. آن حضرت در آن مقام طلوع میکند و فروغ شفاعت خویش را بر امت جاری میسازد. آن بزرگوار چنین فرمود: «هنگامی که در مقام محمود قرار گیرم برای افرادی از امتم که مرتکب گناهان بزرگ شدهاند شفاعت میکنم و خدای متعال، شفاعتم را در باره آنان میپذیرد. به خدا سوگند! کسانی که ذریّه و فرزندان مرا آزار داده باشند، شفاعت نمیکنم.»(22)
نیز فرمود: «آن هنگام که رستاخیز برپا شود، من پیشوای پیامبران و سخنگوی آنان و صاحب شفاعت ایشان خواهم بود... .»(23)
شفاعت قرآن و عترت
بنابر احادیث فراوان، در روز رستاخیز، قرآن و عترت نیز شفاعت میکنند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنّی لَاَشْفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَاُشَفَّعُ، و یَشْفَعُ عَلِیٌّ فَیُشَفَّعُ وَ یَشْفَعُ اَهْلُ بَیْتی فَیُشَفَّعُونَ»(24)؛ «من در روز قیامت، شفاعت میکنم و شفاعتم پذیرفته میشود و علی علیه السلام شفاعت میکند و شفاعتش پذیرفته میشود، اهل بیت من شفاعت میکنند و شفاعت آنان هم پذیرفته میشود.»
نیز فرمود: «اَلشُّفَعاءُ خَمْسَةٌ: اَلْقُرآنُ وَ الرَّحِمُ وَالْاَمانَةُ و نَبِیُّکُمْ وَ اَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ»(25)؛ «شفاعت کنندگان پنج دستهاند: قرآن، خویشاوندان، امامت، رسول اکرم و اهل بیت پیامبر (علیهم السلام).»
نیز فرمود: «قرآن را بیاموزید؛ زیرا قرآن در روز قیامت، اهل قرآن را شفاعت میکند.»(26)
امام صادق علیه السلام سه مرتبه فرمود: «وَاللهِ لَنَشْفَعَنَّ لِشیعَتِنا...»(27)؛ «به خدا سوگند! شیعیان خود را شفاعت میکنیم.»
نیز فرمود: «شَفاعَتُنا لاَِهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ شِیعَتِنا...»(28)؛ «شفاعت ما برای کسانی از شیعیان ما است که مرتکب گناهان بزرگ شدهاند.»
معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام پرسید: «مَنْ ذَالَّذِی یَشْفُعُ عِنْدُهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ»؛ «آنان که از سوی خداوند اذن دارند، چه کسانیاند؟»
آن حضرت پاسخ داد: «قالَ نَحْنُ اُولئِکَ الشَّافِعُونَ»(29)؛ «ما آن شفاعت کنندگان میباشیم.»
شفاعت پیامبران، فرشتگان و مؤمنان
پس از قرآن و عترت، فروغ شفاعت از جمال انبیای بزرگ، فرشتگان مقرّب، علمای ربانی، شهدا و مؤمنان، ساطع است. آنان در عرصه رستاخیز به شفاعت گناهکاران قیام میکنند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَشْفَعُ النَّبِیُّونَ وَالْمَلائِکَةُ وَالْمُؤْمِنُونَ...»(30)؛ «پیامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت میکنند.»
نیز فرمود: «یَشْفَعُ یومَ الْقِیامَةِ، اَلْاَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»(31)؛ «در روز رستاخیز، پیامبران و سپس دانشمندان و سپس شهیدان راه خدا شفاعت میکنند.»
نیز فرمود: «فَیُؤْذَنُ لِلْمَلائِکَةِ وَ النَّبِیِّین و الشُّهَداءِ اَنْ یَشْفَعُوا فَیَشْفَعُونَ و یُخْرِجُونَ مَنْ کانَ فی قَلْبِهِ ما یَزِنُ ذَرَّةً مِنْ اِیْمانٍ»(32)؛ «پس اذن داده میشود که فرشتگان و پیامبران و شهیدان شفاعت کنند. آنگاه آنان شفاعت میکنند و هر کس را که ذرّهای ایمان در قلب او باشد از آتش خارج میکنند.»
شفاعت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
اکنون روشن شد که شفاعت، جلوههای قدسی با اذن خداوند نزد او پذیرفته است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شفاعت میکند. قرآن و عترت شفاعت میکنند. دانشمندان و شهیدان شفاعت میکنند. خلاصه آنکه، علی علیه السلام فرمود: «ما شفاعت میکنیم و دوستان ما نیز مقام شفاعت دارند.»(33)
حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) نیز شفاعت میکند. گستره سفره شفاعتش به وسعت تاریخ تشیّع و عموم شیعیان است. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: «تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شیعَتِیَ الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ(34)؛ به شفاعت فاطمه معصومه، همه شیعیانم به بهشت میروند.» استحقاق چنین مقام و منزلتی برای حضرت معصومه (علیهاالسلام) روشن و آشکار است. پیامبر اکرم فرمود: «کسی که قرآن را بیاموزد و احکام آن را پاس بدارد، خداوند او را اهل بهشت قرار میدهد و شفاعت او را درباره ده نفر از خویشاوندانش که همه سزاوار آتش باشند، میپذیرد.»(35)
نیز فرمود: «هنگامی که انسان مؤمنی، به نودسالگی رسد، خداوند گناهان او را میبخشد و شفاعت او را درباره خویشانش میپذیرد.»(36)
همچنین فرمود: «در پرتو شفاعت یک نفر از امت من، جمعیتی بیش از افراد بنی تمیم به بهشت خواهند رفت.»(37)
نیز فرمود: «اهل بهشت در صفهایی منظم میایستند. آنگاه یکی از دوزخیان، از مقابل یکی از آنان عبور میکند و به او میگوید: آیا یاد داری که یک روز از من آب خواستی و من تو را سیراب کردم؟ پس اکنون مرا یاری کن. در این هنگام آن شخص که اهل بهشت است برای او شفاعت میکند و نیز یکی از اهل جهنم بر یکی از اهل بهشت میگذرد و به او میگوید: آیا به خاطر داری که روزی آب وضو به تو دادم، پس مرا یاری کن. آن شخص او را شفاعت میکند.»(38)
شیخ مفید می گوید: «وَ یَشْفَعُ الْمُؤْمِنُ البَرُّ، لِصَدیقِهِ الْمُؤْمِنِ المُذْنِبِ، فَتَنْفَعُهُ شَفاعَتُهُ و یُشَفِّعُهُ اللهُ وَ عَلی هذَا الْقَوْلِ اِجْماعُ اْلاِمامِیَّةِ»(39)؛ «مؤمن پارسا و نیکوکار برای دوست گناهکارش شفاعت میکند و خداوند، شفاعتش را میپذیرد و این مطلب، نزد عموم امامیه، پذیرفته شده است.»
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «... وَ اِنَّ اَدْنَی الْمُؤْمِنِینَ شَفاعَةً یَشْفَعُ فی اَرْبَعینَ مِنْ اِخْوانِهِ»(40)؛ «و کمترین مرتبه شفاعت مؤمن آن است که در باره چهل نفر از برادرانش شفاعت میکند.»
با توجه به این مجموعه روایات، آشکار و بدیهی است که در سایه رحمت واسعه خداوند رحمان و مکانت عرشی حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام)، همه شیعیان به نور شفاعت آن حضرت وارد بهشت شوند.
پی نوشت :
1- المیزان، طباطبایی، ج 1، ص 176 و 177.
2- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، واژه «شَفَعَ».
3- شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، جعفر سبحانی، ص 100 – 58/ شفاعت در قرآن و حدیث، رضا استادی، ص 34-6/ شفاعت، احمد مطهری و غلامرضا کاردان، ص 44-9.
4- بقره/ 255.
5- یونس/ 3.
6- سبأ/ 23.
7- طه/ 109.
8- زخرف/ 86.
9- مریم / 87.
10- انبیاء/ 28.
11- مسند احمد، ج 1، ص 301/ صحیح بخاری، ج 1، ص 92 و 119 (باب التّیمّم و کتاب الصلوة).
12- اسراء/ 79.
13- مسند، احمد بن حنبل، ج 2، ص 528/ سنن ترمذی، ج 4، ص 365، ح 5145 (با اندکی تفاوت).
14- سنن ترمذی، ج 5، ص 248، ح 3695/ سنن دارمی، ج 1، ص 26 - 27.
15- صحیح بخاری، ج 1، ص 36، (کتاب العلم، باب الحرص علی الحدیث).
16- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1444.
17- مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 347.
18- همان، ج 3، ص 345.
19- همان، ج 4، ص 108.
20- صحیح مسلم، ج 1، ص 130/ سنن دارمی، ج 1، ص 27.
21- خصال، صدوق، ص 624.
22- المیزان، طباطبایی، ج 1، ص 176 - 177.
23- سنن ترمذی، ج 5، ص 247، ح 3692/ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443.
24- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 15/ مجمع البیان، ج 1، ص 104، (با اندکی تفاوت).
25- همان، ص 14.
26- مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 251.
27- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 14.
28- من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 376.
29- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 136/ محاسن برقی، ص 183، (با اندکی تفاوت).
30- صحیح، بخاری، ج 9، ص 40.
31- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443.
32- مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 43.
33- خصال، صدوق، ص 624.
34- سفینةالبحار، ج 2، ص 376.
35- سنن ترمذی، ج 4، ص 245/ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 78/ مسند احمد، ج 1، ص 148.
36- مسند احمد، ج 2، ص 89.
37- سنن دارمی، ج 2، ص 328/ سنن ترمذی، ج 4، ص 46/ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1444.
38- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1215.
39- اوائل المقالات، مفید، ص 52.
40- همان، ص 53.
منبع: قم در عصر حضور ائمه و غیبت صغری
نمونه هایی از فضائل وسیره فردى امام رضا (علیه السلام )
نویسنده:سید على اکبر قریشى
دعاى مستجاب
1- آل برمک، مخصوصاً یحیى بن خالد بر مکى براى حفظ حکومت و مقام خویش هارون عباسى را وادار کردند تا موسى بن جعفر (ع) را شهید کرد، بدین سبب امام رضا (ع) در مکه به آنها نفرین کردند، حکومت و مقامشان تار و مار گردید.
محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا (ع) را دیدم، در عرفات ایستاده و دعاى مىکرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویى چیزى به قلب مبارکش الهام شد) که وى علت سر به زیر انداختن را پرسیدند؟ فرمود: به برامکه نفرین مىکردم که سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعاى مرا درباره آنها مستجاب کرد، امام از مکه برگشت، چیزى نگذشت که در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان کرد، 1جعفر برمکى شقه شد، پدرش یحیى به زندان رفت، بطورى متلاشى شدند که مایه عبرت مردم گشتند.
* * *
علم غیب
2- حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مىکند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى» بودم، یحیى بن خالد با گروهى از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچارهها نمىدانند در این سال چه بلایى به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیبتر از این آن است که من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنى این کلام را نفهمیدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کردیم. 2
* * *
لقب رضا ازخدا است
3- ابونصر بزنطى رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومى از مخالفان شما مىگویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، که به ولایت عهدى راضى شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شدهاند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است زیرا که به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود.
گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید. 3
ناگفته نماند: مخالفان خواستهاند با این طریق منقصتى بر آن حضرت فراهم آوردند، ولى چنانکه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادى و... بودند ولى براى هر یک بمناسبتى لقب بخصوص تعیین گشته است .
* * *
حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نیاج»
4- ابو حبیب نیاجى 4 گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به «نیاج» آمد و در مسجدى که حاجیان هر سال مىآمدند نشست گویا محضر ایشان رفته و سلام کرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدینه بود و در آن خرماى صیحانى داشت. گویا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیدارى - خوابم را چنین تأویل کردیم که هیجده سال عمر خواهم کرد.
بعد از بیست روز در زمینى بودم که براى زراعت آماده مىکردند، مردى پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشستهاند. در این بین دیدم که مردى به دیدار آن حضرت مىروند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلى نشسته که رسول خدا (ص) را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیرى بود مانند حصیررى که در زیر جدش بود. و در پیش وى طبقى از برگ درخت خرما و در آن خرماى صیحانى قرار داشت
سلام کردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد که شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله (ص)! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زیاد داده بود ما هم زیاد مىدادیم «فقال لوزادکَ رسولُ اللّه لزدْناکَ» 5.
* * *
فضایل امام رضا(ع)اززبان ابراهیم بن عباس
5- ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا (ع) نشد که به کسى در سخن گفتن ظلم یا جفا کند، هر که با او سخن مىگفت، کلام او را قطع نمىکرد و مجال مىداد تا آخر سخنش را بگوید. اگر کسى حاجت پیش او مىآورد در صورت امکان ابداً او را رد و مأیوس نمىکرد. ندیدم که در پیش کسى پایش را دراز کند، و ندیدم در پیش کسى تکیه کند. ندیدم که به کسى از غلامانش فحش بدهد، ندیدم که آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم مىکرد.
چون سفره طعام را باز مىکردند همه خدمتکاران و غلامانش را و حتى دربان را با خود در سر سفره مىنشانید. شبها کم مىخوابید، بیشتر بیدار مىماند، اکثر شبها از اول تا آخر احیا مىکرد، بسیار روزه مىگرفت، در هر ماه سه روز روزه از وى فوت نمىشد. مىگفت : این روزه همه عمر است «ذلک صومُ الدّهر» .6 در پنهانى بسیار احسان مىکرد و صدقه مىداد، این کار را بیشتر در شبهاى ظلمانى انجام مىداد، هر که گوید: نظیر او را در خوبى دیدهام، باور نکنید 7.
* * *
مبارزه با اسراف
6- روزى غلامانش میوهاى را خوردند ولى آن را تمام نخوردند و مقدارى مانده به دور انداختند، امام صلوات الله علیه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بى نیاز هستید دیگران بدان نیازمندند، بجاى انداختن، به مستمندان انفاق کنید، «سبحان الله ان کنتم استغنیتم فان اُنا ساً لم یستغنوا اطعموه من یحتاج الیه» 8.
* * *
علم غیب
7- محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض کردم: خودت را به امامت و پیشوایى مشهور کرده و در جاى پدرت نشستى حال آن که از شمشیر هارون خون مىریزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویى از سر من برکند، بدانید که من پیغمبر نیستم، و من مىگویم: اگر هارون توانست مویى از سر من بگیرد بدانید که من امام نیستم. 9
* * *
فضیلت زیارت امام رضا(ع)
8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودى پارهاى از بدن من در زمین خراسان دفن مىشود، هیچ غمگینى او را زیارت نمىکند، مگر آن که خدا غمش را زایل مىکند و هیچ گناهکارى او را زیارت نمىکند، مگر آن که خدا گناهانش را مىآمرزد. «قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ منى بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» 10زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مکفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) مىباشد، رسول خدا (ص) این کلام را در وقتى فرموده که هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.
امام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمى فرمود: «من زار ابى فله الجنة» .11 هر که قبر پدرم را زیارت کند اجرش بهشت است .
و در روایت دیگرى فرمود: هر کس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت کند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مىکنم: «قال ابوجعفر محمد بن على الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابى (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ على اللّه عزوجل» 12.
* * *
سخنىگهربار
9- ثامن الائمه صلوات الله علیه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعى) نمىشود مگر آن که در وى سه سنت (عادت و کار) باشد: سنتى از پروردگارش ،سنتى از پیامبرش و سنتى از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است که اسرار مردم رإ؛ّّ مخفى بدارد و افشا نکند و اما خصلتش از پیامبر آن است که با مردم مدارا کند، و امام خصلتش از امام آن است که در ضررهاى بدنى و مالى صبر و استقامت داشته باشد. «قال الرضا (ع) لایکون المؤمن مؤمناً حتّى یکونَ فیه ثلاث خصالٍ: سنةٌ من ربه و سنة من نبیه و سنة من ولیّه، فاما السّنةُ من ربه فکتمان السر و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیّه فالصبر فى الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.
* * *
احسان
10- مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان کن، فرمود: نمىتوانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان کن، امام فرمود: آرى، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.
امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان کرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلکه غنیمت است، آنچه را که در آن پاداش و کرامت هست، غرامت مشمار.13
* * *
على بن موسى عالم آل محمد
11- موسى بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش مىفرمود: برادرتان على بن موسى عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه مىگوید حفظ کنید، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنیدم مىگفت: عالم آل محمد در صلب تو است اى کاش او را درک مىکردم، او همنام امیرالمؤمنین على است. .14 امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجرى از دنیا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.
* * *
تواضع
12- مردى از اهل بلغ گوید: در سفر خراسان در خدمت امام رضا (ع) بودم .روزى طعام خواست، همه خدمتکاران از سیاهان و دیگران را کنار سفره جمع کرد، گفتم: فدایت شوم ،بهتر آن است که آنها در خوان دیگرى بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه یکى است، مادرمان حوا و پدرمان آدم یکى است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارک و تعالى واحد، والام واحدة والاب واحد و الجزاء بالاعمال» 15.
* * *
بنده نوازى
13- امام صلوات الله علیه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاى سرتان هم بایستم قبل از تمام کردن طعام برنخیزید، یاسر گوید: گاهى بعضى از ما را صدا مىکرد، مىگفتند: مشغول طعام خوردنند، مىفرمود: پس بگذارید طعامشان را تمام کنند: «قال: ان قمت على رؤوسکم و انتم تاکلون فلاتقوموا حتى تفرغوا». 16
* * *
توحید
14- بزنطى علیه الرحمة نقل مىکند: مردى از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا (ع) آمد و گفت: از شما سؤالى مىکنم اگر جواب دادید به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه مىخواهى بپرس.
گفت: مرا از خدایت خبر بده، در کجا بوده و چطور بوده و بر چه چیز تکیه کرده بوده است؟ امام (ع) فرمود: «انّ اللّه اَیّنَ الأَینَ بلاأینٍ و کَیّفَ الکْیفَ بلا کیفٍ و کان اعتمادُه على قدرته» .
یعنى خداوند به وجود آوردنده مکان است بى آنکه مکانى داشته باشد و به وجود آورنده کیفیت است بى آنکه کیفیتى داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامکان است، مکان از عوارض جسم است، خدا جسم نیست، کیفیت، مخلوق خداست، لازمهاش محدود بودن است، خدا بى انتها است، خدا بر قدرت خود ایستاده، هستى را از جایى دریافت نکرده است).
آن مرد چون این جواب را شنید برخاست، سر مبارک امام را بوسید و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان علیا وصى رسول الله والقیّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّکم الائمة الصادقون و انک الخلف بعدهم» 17 ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام (ع) پىبه دانایى و امامت آن حضرت برده است .
معجزه اى از امام رضا (ع) و مجسم شدن عکسها
صدوق رحمة الله علیه در عیون اخبار الرضا (ع) نقل مىکند: در عهد مأمون عباسى که حضرت رضا (ع) ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا کند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم کرد، رسول خدا (ص) دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب که خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...
امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید. 5 امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضى از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه که تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنى عباس به خاندان علویان منتقل کنى!! بر علیه خود و خانوادهات اقدام کردى. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردى، و او را پس از آن که گمنام بود میان مردم شهرت دادى، آوازهاش را بلند کردى.
دنیا را با این جادو که در وقت دعایش باران آمد، پر کرد. مرا واهمه گرفت که خلافت را ازخاندان عباسى خارج گرداند، حتى وحشت کردم که با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملکت تو شورش بر پا دارد، آیا کسى بر علیه خود چنین جنایتى کرده است؟!!
مأمون گفت: این مرد در پنهانى مردم را به سوى خویش دعوت مىکرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوى ما دعوت نماید و مردم بدانند که اهل حکومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان که به وى فریفته شدهاند بدانند که در ادعاى خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولى ترسیدیم که اگر او را به حال خود رها کنیم، براى ما از جانب او وضعى پیش بیاید که جلوگیرى نتوانیم کرد.
واکنون که کرده خود را کردیم و به خطاى خود پى بردیم، مسامحه در کار وى ابداً روا نیست، ولى مىخواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم که بدانند لیاقت حکومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهى بلاى او را از سر خود مىتوانیم قطع نماییم.6
آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینهام نبود او را سر جاى خودش مىنشاندم. و بر مردم آشکار مىکردم که از لیاقت ولایت عهدى که به او تفویض کردهاى قاصر است .
مأمون گفت: چیزى براى من محبوبتر از این کار نیست که به او اهانت و از قدرتش کاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملکت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن کنم، تا از مقامى که او را در آن قرار دادهاى پایین آید.
مأمون نامبردگان را جمع کرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولایت عهدى در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص که از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن کرد و گفت: مردم از شما بسیار حکایات نقل مىکنند. و در تعریف شما افراط کردهاند، بطورى که اگر خودتان بدانید از آنها بیزارى مىکنید، اولین اینها آن است که: شما خدا را درباره باران که عادت باریدن دارد، دعا کردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزهاى از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند که در دنیا نظیر و مانندى ندارد. این امیرالمؤمنین ادام الله ملکه و بقاءه است که با کسى مقایسه نمىشود مگر آن که برتر آید، شما را در محلى قرار داده که مىدانید، این پاسدارى از حق و انصاف نیست که مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایى بگویند که تکذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!
امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمىشوم ازاین که نعمتهاى خدا را درباره من یاد و حکایت کنند، اما این که گفتى: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامى که پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز مىدانى (یوسف پیامبر بود و او یک پادشاه مشرک).
در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسى! از حد خود قدم فراتر گذاشتى، که خداوند بارانى را در وقت معین خود نازل کرد و تو آن را وسیله بلندى مقام خود قراردادى، که به مقام حمله به دیگران بر آیى؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آوردهاى که سرهاى پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در کوهها پراکنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاى خود چسبیدند و شروع به پرواز کردند؟!!!
اگر راستگویى این دو عکس شیر را که در مسند خلیفه هستند زنده کن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزهاى براى تو خواهد بود، اما باران که با دعاى تو آمد، تو از دیگران در این کار برتر نیستى.
امام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عکس شیر فریاد کشید: این فاجر را بگیرید، پاره کنید، از او عینى و اثرى نگذارید. در دم آن دو عکس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد کردند و خوردند و خونش را که ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه مىکردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولى الله فى ارضه! دیگر چه فرمانى دارى، مىخواهى مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.
مأمون از شنیدن این سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جاى خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض کردند: مىفرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیرى است که به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تکوینى هر استفادهاى را بکنیم).
گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولى خود، آن دو شیر در دم مبدل به عکس شده و در روى مسند قرار گرفتند.
مأمون گفت: خدا را حمد مىکنم که مرا از شر حمیدبن مهران خلاص کرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مىخواهى آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مىخوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمىکردم و از تو آن را نمىخواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را که با چشم دیدى که چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.
ولى جهال بنى آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این کار زیانکار شدهاند ولى خدا را در تدبیر آنها مشیتى است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضى نکنم و کارى را که کردم بر تو ننمایم، چنان که به یوسف (ع) نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...7
نگارنده گوید: در این کار ابداً شگفتى نیست، آن مانند مبدل شدن عصاى موسى به اژدهاست. امام (ع) ولایت تکوینى داشت و خدا او را چنین قدرتى داده بود، چنان که عیسى (ع) نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضى نقلها دیدهام که مأمون به آن حضرت گفت: دعا کنید که آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاى موسى جادوها را پس مىداد، اینها نیز آن مرد را پس مىدادند.
پی نوشت:
1- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
2- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
3- علل الشرایع: ج 2 ص 237 باب 172.
4- نیاج بر وزن کتاب روستایى است در بادیه.
5- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
6- چون بحکم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یک روز در جاى ده روز است .
7- عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
8- انوار البهیه ص 107.
9- انوار البهیه ص 107.
10- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
11- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
12- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
13- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
14- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
15- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
16- فروع کافى: ج 6 ص 298.
17- اصول کافى: ج 1 ص 88 باب الکون و المکان.
منبع: خاندان وحى
آثار و برکات زیارت امام رضا (علیه السلام)
1) حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: «پاره ای از تن من در زمین خراسان دفن خواهد شد، مؤمنی او را زیارت نکند، مگر آنکه خداوند عزوجل بهشت را بر او واجب گرداند، و آتش را بر بدنش حرام کند.»
عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 255، ح 4، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 60 .
2) از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
«هر که برای زیارتم بار سفر بندد، دعایش مستجاب و گناهانش آمرزیده شود، هر که مرا در آن قطعه زمین زیارت کند، همانند کسی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت کرده باشد و خداوند اجر هزار حج مقبول و هزار عمره ی مقبوله برای او بنویسد و من و پدرانم شفاعت کنندگان او در روز قیامت باشیم، و این قطعه زمین باغی است از باغهای بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است و تا ابد گروهی از آسمان نازل می شوند و گروهی بالا می روند تا آن که در صور بدمند. ( روز قیامت)
«بحارالانوار، ج 102، ص 44، ح 51».
3) حضرت امام جواد (علیه السلام) می فرمایند:
«هر که قبر پدرم در طوس را زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را بیامرزد، و روز قیامت منبری رو به روی منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او نصب کند تا آن که خداوند از حسابرسی بندگانش فارغ شود.» «عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 259، ح 19».
4) از حضرت امام جواد (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
«برای کسی که پدرم (علیه السلام) را عارف به حقش در طوس زیارت کند، بهشت را از سوی خدای متعال ضمانت می کنم.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 256، ح 7».
5) از عبدالعظیم حسنی روایت شده است که گفت: شنیدم امام محمد بن علی الجواد (علیهماالسلام) می فرمایند: «هر که پدرم را زیارت کند و از باران یا سرما یا گرما به او آزاری رسد، خداوند آتش را بر بدنش حرام کند.»
«امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه)، ص 521».
6) از علی بن حسن بن فضال به نقل از پدرش روایت شده است که گفت:
مردی از اهل خراسان به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من رسول خدا را در خواب دیدم که به من می فرمودند: « وقتی پاره ی تن مرا در زمینتان به خاک بسپارند، و امانتم را به شما بسپارند، و ستاره ی من در خاک شما غروب کند، شما را چه خواهد شد؟
پس امام رضا (علیه السلام) به او فرمودند:
«من آن کسی هستم که در زمین شما دفن می شوم، و من پاره ی تن پیامبر شما هستم، و من آن ودیعه و ستاره هستم، به راستی که هر کس مرا زیارت کند و حق و اطاعت مرا که خدا واجب کرده است ، بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت شفیع او خواهیم بود، و هر که را روز قیامت ما شفیعش باشیم، نجات یافته است، حتی اگر گناهان جن و انس بر دوش او باشد.
پدرم ازجدم از پدرش از پدرانش (علیهم السلام) به من فرمودند:
همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر که مرا در خواب ببیند، مرا دیده است، زیرا شیطان به صورت من درنمی آید و نه به صورت کسی از اوصیاء من، و نه به صورت کسی از شیعیانشان، و خواب صادق جزیی از هفتاد جزء نبوت است.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 257، ح 11، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 61).
7) از امام علی بن محمد الهادی (علیهماالسلام) روایت شده است که فرمودند:
«هر که از خداوند تبارک و تعالی حاجتی دارد، با غسل به زیارت قبر جدم امام رضا علیه السلام در طوس برود و نزد سر مبارکش دو رکعت نماز گذارد و حاجتش را در قنوت از خدا بخواهد، همانا اجابت می شود، مگر آن که گناهی یا قطع رحمی بخواهد، ما به درستی که محل قبرش، قطعه زمینی از زمینهای بهشت است، مؤمنی او را زیارت نکند، مگر آن که خداوند از آتش برهاندش و در بهشت جایگزینش سازد.
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 262، ح 32، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 471».
یا اباصالح المهدی ادرکنی
8) حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «مردی از فرزندان من در زمین خراسان مظلومانه با زهر کشته خواهد شد، نامش نام من، و نام پدرش نام پسر عمران، موسی (علیه السلام) است. همانا هر که او را در غربتش زیارت کند، خداوند عزوجل گناهان گذشته و آینده ی او را بیامرزد، حتی اگر به عدد ستارگان و قطره های باران و برگ درختان باشد.» «عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 258، ح 17».
9) از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده:
«نواده ی من در زمین خراسان، در شهری که به آن طوس گفته می شود، کشته خواهد شد، هر که او را در طوس زیارت کند، و عارف به حقش باشد، روز قیامت دستش را می گیرم، و داخل بهشت می کنم، حتی اگر دارای گناهان کبیره باشد.»
راوی گفت: پرسیدم فدایت شوم عرفان حقش چیست؟ فرمودند:
«بداند همانا او امامی است که طاعتش واجب است و شهید غریب است، هر که او را زیارت در حالی که عارف به حقش باشد، خداوند عزوجل پاداش هفتاد هزار شهید راستینی را که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به شهادت رسیده اند، به او عطا خواهد کرد.
امالی شیخ صدوق، صفحه 105، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 259، ح 18
10) از سلیمان بن حفص روایت شده که گفت: شنیدم اباالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید: همانا فرزندم علی مظلومانه با زهر کشته می شود، و در کنار هارون در طوس دفن می شود، هر که او را زیارت کند، مانند کسی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت کرده باشد.
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 260، ح 23»
11) از علی بن عبدالله بن قطرب روایت شده که گفت: فرزندان حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) نزد ایشان جمع بودند، امام رضا (علیه السلام) که در اول جوانی بودند، از مقابل حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) عبور کردند، امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند: «این فرزند دلبندم در زمین غربت می میرد، هر که او را با اعتقاد به امامتش و عارف به حقش زیارت کند، نزد خداوند عزوجل مانند شهدای بدر است.»
«کامل الزیارات، ص 304، ح 5».
12) حضرت امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: «هر که مرا در غربتم و دوری مزارم زیارت کند، روز قیامت در سه جا به فریادش می رسم ، تا از هول و وحشت آن مکانها نجاتش دهم: هنگامی که نامه ها به چپ و راست تقسیم می شود، هنگام صراط، و هنگام سنجش اعمال.»
امالی شیخ صدوق (رحمه الله علیه)، ص 106، ج 220 ، کامل الزیارات، ص 304، ح 4، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 25، ح 2.
13) از هروی روایت شده است که گفت: از حضرت امام رضا (علیه السلام) شنیدم که فرمودند:
«به خدا قسم هیچ یک از ما نیست، جز این که کشته و شهید شود.»
عرض کردند: یابن رسول الله، شما را چه کسی خواهد کشت؟ فرمودند:
«بدترین خلق خدا در زمان من، مرا به وسیله ی زهر می کشد، سپس مرا در مکانی دورافتاده و سرزمین غربت دفن می کند، بدان هر که مرا در غربتم زیارت کند، خداوند عزوجل اجر صد هزار شهید و صد هزار صدیق و صد هزار حج کننده و عمره کننده و صد هزار مجاهد را برای او می نویسد، و با ما محشور می شود، و در درجات عالی بهشت همراه ما می باشد.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 256، ح 9، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 61».
14) از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
«من در زمین غربت کشته و مسموم و مدفون می شوم، این را از سخنانی دانستم که پدرم از پدرش که از پدرانش علی بن ابی طالب (علیهم السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای من وصیت می کرد، همانا هر که مرا در غربتم زیارت کند، من و پدرانم شفاعت کنندگان او در روز قیامت هستیم، و هر که ما شفیع او باشیم، نجات می یابد حتی اگر گناهان انس و جن را بر دوش داشته باشد.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 263، ح 33، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه)، ص499».
15) از هروی روایت شده که گفت : حضرت رضا (علیه السلام) در گنبدی که قبر هارون الرشید در آن بود داخل شدند، سپس با دست خویش بر کنار آن خطی کشیدند و فرمودند:
«اینجا خاک من است، و در آن دفن خواهم شد، و خداوند این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستدارانم قرار می دهد، به خدا قسم زیارت کننده یی از آنها مرا زیارت نکند، و سلام دهنده یی از آنها بر من سلام نکند، مگر آن که مغفرت و رحمت خدا با شفاعت ما اهل بیت بر او واجب شود.»
عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 136 ، ح 1.
منبع: مقاله آثار و برکات زیارت امام رضا علیه السلام
راز عدم ازدواج حضرت معصومه (س)
نویسنده: سید جواد حسینی
حضرت معصومه در یک نگاه
حضرت فاطمه معصومه(س) در اول ذیقعده 173 در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (ع) و مادر گرامیاش نجمه خاتون است. او از کودکی تا جوانی تحت تربیت پدر بزرگوارش و برادر مکرّمش حضرت رضا(ع) قرار داشت و در علم و تقوا و پاسخ به پرسشهای مراجعان به مقامی رسید که مدال افتخار فداها ابوه از پدر خود دریافت داشت. بعد از ورود حضرت رضا (ع) به مرو آن حضرت نامهای را به وسیله یکی از غلامان خویش برای خواهرش فرستاد که با رسیدن نامه، بلافاصله فاطمه معصومه(س) آماده سفر گشت.[1] آن حضرت در سال 201 هجری به همراه پنج تن از برادران (فضل، جعفر، هادی، قاسم، زید) و تعدادی از برادرزادگان و کنیزان روانه خراسان شدند.[2]
هنگامی که موکب حضرت معصومه(س) به ساوه رسید، عدهای از دشمنان اهل بیت، به اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در یک درگیری نابرابر، تمام برادران و بیشتر همراهان او به شهادت رسیدند و حضرت معصومه(س) بر اثر شدّت تألمات و بنا بر قولی بر اثر مسمومیت[3] بیمار گشت.
در روز 23 ربیع الاوّل 201 هجری فاطمه معصومه(س) وارد قم شد و ناقه حضرت در محلی که امروز به نام میدان میر نامیده میشود، زانو به زمین زد و این افتخار نصیب موسی بن خزرج ، بزرگ اشعریان، شد تا هفده روز میزبان دختر، خواهر و عمه امام باشد.
آن بانو سرانجام در روز دهم ربیع الثانی 201 هجری از دنیا رحلت کرد و با تجلیل فراوان مردم قم، و به وسیله دو فرد ناشناس، به خاک سپرده شد.[4]
اهمیت ازدواج در اسلام
پیش از ورود به مبحث اصلی این مقاله، باید یاد آورشویم که در اسلام بر امر ازدواج تأکید و سفارش فراوان شده است؛ تا آنجا که در قرآن، این معجزه ماندگار الهی، آیات متعددی در این باره وجود دارد؛ از جمله میفرماید: )وَأَنْکِحُوا اْلأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیم([5]؛ باید مردان بی زن و زنان بیشوهر و کنیزان و بندگان خود را به نکاح درآورید. اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد ساخت؛ زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست.
خداوند در آیه دیگری میفرماید: و از نشانههای او (خداوند) اینکه همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر کنند.
در روایات نیز تعبیرات تأمل برانگیزی دربارة ازدواج آمده است که به راحتی نمیتوان از کنار آن گذاشت. پیامبر اکرم(ص) فرمود:اَلنِّکاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلیس مِنّی[6]؛ ازدواج سنت من است؛ هر کس از سنت من رو بگرداند، از من نیست.
زنی به امام باقر(ع) عرض کرد: من زن تارک دنیا هستم. حضرت فرمود: منظورت از ترک دنیا چیست؟ عرض کرد: نمیخواهم هرگز ازدواج کنم. حضرت پرسید: چرا؟ عرض کرد: دنبال کسب فضیلت هستم. حضرت فرمود: از این کار دوری کن. اگر در این کار فضیلتی بود، فاطمه از تو به آن سزاوارتر بود. هیچ کس نیست که در فضیلت بر او سبقت گیرد.[7]
آن حضرت در جای دیگر فرمود: ما بُنیَ فِی الاِسلامِ بِناءً اََحَبُّ الِی اللهِ وَ اَعَزّ مِنَ التَّزویجِ[8]؛ هیچ بنای در اسلام محبوبتر و عزیزتر از ازدواج در نزد خداوند نیست.
از طرف دیگر، عزب بودن و مجرد زندگی کردن به شدّت نکوهش شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: شَرارُکُمْ عُزَّابُکُمْ، رَکْعَتانِ مِنْ مُتَأهِّلٍ خَیْرٌ مِنْ سَبعینَ رکْعَةً مِنْ غیْرِ مُتَأهِّلٍ؛[9] بدترین شما، عزبها (و بی همسران) هستند. دو رکعت نماز فرد متاهّل، بهتر است از هفتاد رکعت نمز غیر متأهل.
حال این پرسش رخ مینماید که حضرت معصومه(س) با آن مقام علمی و آگاهیای که از دستورهای اسلام و سنّت پیامبر اکرم(ص) داشت، چرا ازدواج نکرد و تشکیل خانواده نداد؟ از طرف دیگر، بر اثر موقعیت علمی و معنوی و زیارتی آن حضرت، بسیاری از دختران امروز آن حضرت را به عنوان اسوه برای خود پذیرفتهاند که روشن نشدن راز ازدواج آن حضرت، ممکن است بهانهای برای فرار از ازدواج باشد.
این نکته را هم اضافه کنیم که نه تنها حضرت معصومه(س) ازدواج نکرد، بلکه هیچ یک از دختران موسی بن جعفر ازدواج نکردند.
بررسی نظریات مختلف
احتمالات و نظریات مختلفی برای ازدواج نکردن آن حضرت بیان شده است که به برّرسی و صحت و سقم هر یک میپردازیم.
1. وصیّت موسی بن جعفر(ع)
یکی از احتمالات که در واقع یکی از پاسخها به پرسش فوق است، این است که خود حضرت موسی بن جعفر به دخترانش وصیت کرده تا ازدواج نکنند!
ابن واضح یعقوبی طرفدار این نظریه است. سخن او در این باب چنین است: موسی بن جعفر را هیجده پسر و 23 دختر، پسران عبارت بودند از : علیرضا، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، عبیدالله، حمزه، زید، عبدالله، اسحاق، حسین، فضل و سلیمان.
موسی بن جعفر وصیت کرد که دخترانش شوهر نکنند و هیچ کس از آنان شوهر نکرد، مگر ام سلمه که در مصر به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد در آمد و در اینباره میان قاسم و خویشاوندانش جریان سختی پیش آمد؛ تا آنجا که قاسم قسم خورد که جامه از وی دور نکرده است و جز آنکه عقد موقتی بسته شده برای محرمیّت در مسیر رفتن به حج رفتن منظوری نداشته است.[10]
در پاسخ به سخنان یعقوبی اولاً، باید گفت: چنین وصیّتی برخلاف سنت رسول الله(ص) و سیرة امامان اهل بیت عصمت و طهارت است و هرگز چنین وصیتی از امام معصوم صادر نمیشود.
ثانیاً، متن وصیت حضرت موسی بن جعفر غیر از آن چیزی است که یعقوبی ادّعا دارد. برای قضاوت در این زمینه، ابتدا متن وصیت حضرت را مرور میکنیم. ابراهیم بن عبدالله از موسی بن جعفر(ع) نقل کرده که آن حضرت جمعی را مانند اسحاق بن جعفر، ابراهیم بن محمد و جعفر بن صالح و ... را بر وصیت خود شاهد گرفت و فرمود: اُشْهِدُ هُمْ اَنّ هَذِهِ وَصِیَّتی ... اَوصَیْتُ بها اِلی عَلَیٍٍّ اِبْنی ... و اِنْ اَرادَ رَجَلٌ مِنْهَم اَنْ یُزَوِّجَ أختَهُ فَلَیْسَ لَهُ اَنْ یُزَوِّجَها الاّ بِاِذْنِهِ وَ اَمْرِهِ ... وَ لا یُزَوِّجَ بَناتی اَحَدٌ مِنْ اِخْوتِهِنَّ وَ مِنْ اُمّهاتِهِنَّ وَ لا سُلْطانٌ وَ لا عَمِلَ لَهُنّ اِلاّ بِرأیِهِ وَ مَشْوَرتهِ ، فَاِنْ فَعْلُوا ذلِکَ فَقَدْ خالَفُوا الله تَعالی وَ رَسُولَهُ (ص) وَ حادُّوهُ فی مُلْکِهِ وَ هُوَ اَعْرَفُ بِمنالحِ قَوْمِهِ اِنْ اَرادَ اَنْ یَزَوِّجَ زَوَّجَ، وَ اِنْ اَرادَ اَنْ یَتْرَکَ تَرَکَ...[11]؛ شاهد میگیرم آنها را که این وصیّت من است که به فرزندم علی وصیت کردهام... (از جمله وصیتم این است) اگر مردی از شما خواست خواهرش را شوهر دهد، این حق را ندارد، مگر با اجازه و فرمان او (علی) و نه دختران من (حق دارند) که یکی از خواهران خود را شوهر دهند و یا مادران آنها و نه سلطانی، و نه کاری برای آنها انجام دهد، مگر اینکه با نظر و مشورت او (علی) باشد. اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، به راستی با خدا و رسولش مخالفت و در سلطنت او منازعه کردهاند و او (حضرت رضا) به مصالح قومش در امر ازدواج آگاهتر است. اگر خواست به کسی شوهر دهد، شوهر میدهد و اگر خواست رد کند، رد میکند.
در این وصیتنامه، حضرت موسی بن جعفر(ع) با صراحت به فرزندان اعلام میدارد که حجّت خدا بعد از او علی بن موسی(ع) است و خواهران باید در هر کاری از جمله مسئله ازدواج از او اطاعت کنند و هر فردی را که علی بن موسی مناسب دید، آنان با او ازدواج کنند؛ چرا که آن حضرت به مسائل ازدواج آگاهتر و به وضعیت بستگان آشنایان آشناتر است. در اینجا هرگز سخن از ترک ازدواج دختران موسی بن جعفر و خواهران حضرت رضا(ع) نیست؛ سخن در این است که بر ازدواج آنان حضرت رضا(ع) باید نظارت داشته باشد.
بنابراین نظریه یعقوبی بیاساسی است و نمیتوان بر آن اعتماد کرد و به همین جهت، برخی محققین صریحاً سخن یعقوبی را مجعول و بی اساس دانستهاند.[12]
2. همتا نداشتن
نظریه دوم این است که دختران حضرت موسی بن جعفر مخصوصاً فاطمه معصومه(س) از نظر کمال علمی و معنوی در حد بالایی قرار داشتند و کسی همسنگ و همسر آنها پیدا نمیشد و یکی از اموری که در تزویج دختر مورد توجه قرار میگیرد، هم کفو بودن است.
این نظریه نیز نمیتواند قابل تأیید باشد؛ زیرا اولاً سیرة ائمه اطهار این نبوده که دختران خود را به جهت پیدا نشدن همسنگ در خانه نگه دارند و مانع ازدواج آنان شوند، بلکه آنان، هم در قول، و هم در عمل خود، مؤمن و مؤمنه رکفو یکدیگر میدانستند. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که آن حضرت فرمود: هر گاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دینداری و امانتداری او را میپسندید (هر چند در حد دختر شما نباشد) شوهر دهید و اگر شوهر ندهید، در زمین فتنه و فساد بزرگ بر پا میشود.[13]
ثانیاً، در عصر امام کاظم(ع) جوانان شایستهای از تبار امام حسن مجتبی(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) و نیز در میان شیعیان افرادی وجود داشتند که میتوانستند همسران مناسب برای آنان باشند.
3. اختناق هارونی
احتمال و نظریه سوم آن است که اختناق هارون الرشید و وجود خفقان در آن دوران، چنان شدید بود که حتی کسی جرئت نداشت برای پرسیدن مسائل شرعی به در خانه موسی بن جعفر(ع) مراجعه کند، تا چه رسد به اینکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمی با خانواده موسی بن جعفر(ع) داشته باشد؛ چرا که همین ارتباط نسبی زمینهای را فراهم میساخت تا هارون به اذیت و آزار او بپردازد. البته با اینکه هارون در مواردی تظاهر به دینداری میکرد، ولی ستمگری بیرحم بود. یکی از مورّخین میگوید:هارون هنگام شنیدن وعظ از همه بیشتر اشک میریخت و در هنگام خشم و تندی از همه ظالمتر بود.[14] و همین مرد دو هزار کنیز داشت که سیصد نفر آنان مخصوص آواز خوانی و رقص و خنیاگری بودند.[15]
شیعیان در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند و کسانی چون علی بن یقطین در تقیه به سر میبردند و کوچکترین حرکاتشان زیر نظر بود. نمونه بارز آن داستان لباسی است که هارون به علی بن یقطین داد. این لباس ویژه خلفا بود و علی بن یقطین آن را به موسی بن جعفر(ع) اهدا کرد. حضرت آن را قبول نکرد و فرمود: این لباس را نگهدار و از دست مده؛ زیرا در حادثهای که برایت پیش میآید، به کار میآید.
چندی بعد یکی از خدمتگزاران علی بن یقطین، نزد هارون شکایت کرد و گفت : لباس مخصوص را به موسی بن جعفر اهدا کرده است. هارون بلافاصله او را احضار کرد و از لباس پرسش کرد. او گفت: آن را در بقچهای نگه داشتهام. هارون دستور دارد تا فوراًَ آن را بیاورد. وقتی که نگاهش به لباس افتاد، گفت: بعد از این هرگز سخن سعایت کنندهای را درباره تو باور نخواهم کرد.[16]
این گونه قضایا نشان میدهد که ارتباط موسی بن جعفر(ع) کنترل میشد و از طرفی زندانی شدن امام نیز، انگیزه خواستگاری از دختران آن حضرت را کاهش میداد. بعد از شهات امام وحشت بیشتری بر مردم حاکم شد و حضرت رضا(ع) نیز تحت نظر قرارگرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از یک سال، حضرت معصومه(س) و جعمعی از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه، حضرت معصومه(س) پیش از دیدن برادر، دار فانی را وداع کرد و امر ازدواج او هم تحقق نیافت.
بنابراین راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصیت پدر باید جستجو کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شدید هارونی و مأمونی بود که باعث شد احدی جرئت نکند به راحتی به خانه موسی بن جعفر و بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف دیگر، زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر(ع) و سرانجام شهادت او، و احضار شدن حضرت رضا(ع) به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزید بر این علت بود.
حسن ختام
سخن را با معرّفی برخی کتب درباره زندگانی کریمة اهل بیت حضرت معصومه(س) به پایان میبریم:
1. احوالات حضرت معصومه،محمد حسین مفلس، مخطوط.
2. انوار المشعشعین، شیخ محمد علی بن حسن کاتوزیان تهرانی، 1327 هجری، 243صفحه.
3. بارگاه حضرت معصومه، بیژن سعادت، چاپ 1977، فلورانس ایتالیا.
4. بارگاه حضرت معصومه، نشریه شهرداری قم، 73 صفحه.
5. بدر فروزان، عباس فیض، 1364 هجری، قم، 452 صفحه.
6. تاریخ مشاهیر و قبور واقعه در بلدة قم، افضل الملک، 1348 هجری، 72 صفحه.
7. التحفة الفاطمیة الموسویه، محمدعلی کچوئی قمی، 1320هجری.
8. تربت پاکان، سید حسین مدرسی طباطبائی، 1355، دو جلد، 1238صفحه.
9. تعزیه حضرت معصومه، صادق همایونی، مجله کاوه شماره 41 و 42، 1352، مونیخ.
10.چکامه، عباسخان افشار متخلص به پریشان، موجود در کتابخانه آستانه.
11.حیات حضرت معصومه قم، سید حیدر مهدی، 1983، حیدرآباد، 100صفحه.
12.حیات الست، شیخ مهدی منصوری، م 1406، چاپ 1380 ه، قم.
13.زندگانی حضرت معصومه، محمد شیرین کلام، چاپ قم.
14.فاطمه بنت الامام موسی الکاظم، محمد هادی امینی، 1405ه، قم، 160صفحه.
15.فاطمه بنت الامام موسی بن جعفر، سید محمد باقر ابطحی، 1409ه.
16.معصومه قم، سید تقی طباطبائی قمی، 1365، 48 صفحه.
17.ودیعة آل محمد فاطمه معصومه، محمد صادق انصاری، 1414ه، قم.
18.وسیلة المعصومیّه، میرابوطالب مشهور به سید بیوک واعظ تبریزی، 106صفحه.
19.زندگانی حضرت معصومه و تاریخ قم، سید مهدی صحفی، 1390ه، قم، 132صفحه.
20.بارگاه حضرت معصومه تجلیگاه فاطمه زهرا3، سید جعفر میر عظیمی، انتشارات مشهور، 229صفحه.
21.تاریخچة قم و حضرت معصومه، محمد محمدی اشتهاردی، 96صفحه.
22.حضرت معصومه و شهر قم، محمد حکیمی، 1365 مشهد، 135صفحه.
23.در حریم حضرت معصومه، علی اکبر مهدیپور، 1415، قم.
24.زندگینامة حضرت معصومه، محمد محمدی اشتهاردی، 1350، 218صفحه.
25.چهل حدیث قم و حضرت معصومه، محمود شریفی، نشر معروف، 13صفحه.
26.کریمه اهل بیت، علی اکبر مهدیپور، 1415ه، 536صفحه.[17]
27.نگین قم، جواد محدثی، 1380ش، 80صفحه.
پی نوشت :
[1] . من لا یحضره الخطیب، ج 4، ص 461، به نقل از بارگاه فاطمه معصومه، سید جعفر عظیمی، ص30.
[2] . بارگاه فاطمه معصومه، سید جعفر عظیمی، ص31؛ کریمه اهل بیت، ص174.
[3] . الحیاة السیاسیه للامام رضا، سید جعفر مرتضی عاملی، ص 428.
[4] . بحارالانوار ، ج 48، ص 290؛ تاریخ قم ، ص 213.
[5] . نور / 32.
[6] . بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج 103، ص 220، حدیث 23؛ منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، دارالحدیث، ص233، حدیث 2774.
[7] . بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج 103، ص219 ، حدیث 13.
[8] .همان.
[9] . منتخب میزان الحکمه، ص 233؛ کنزالعمال، متقی هندی، روایت 44448.
[10] . تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح)، وزارت فرهنگ و آموزش عالی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 421.
[11] . بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، ج 48، ص276 ـ 280؛ عیون الاخبار، ج 1، ص 26؛ عوالم، ج 21، ص 475؛ اصول کافی، ج 1، ص 317.
[12] . ر. ک : حیاة الامام موسی بن جعفر، قرشی، ج 2، ص497.
[13] . منتخب میزان الحکمه، ص234؛ بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج 103، ص237، حدیث25.
[14] . الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج5، ص241.
[15] . تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام، مؤسسه امیرکبیر، ص162.
[16] . الارشاد، شیخ مفید، بصیرتی قم، ص 293؛ شبلنجی ، نورالانوار، ص 150، با اختصار.
[17] . ر.ک: بارگاه فاطمه معصومه، همان، ص 219ـ229.
منبع:سایت حوزه