پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر
امام ابو جعفر،باقر العلوم،پنجمین پیشوای ما،جمعهی نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود. (1) او را«محمد»نامیدند و«ابو جعفر»کنیه و«باقر العلوم»یعنی«شکافندهی دانشها»لقب آن گرامی است. به هنگام تولد هالهیی از شکوه و عظمت نوزاد اهل بیت را فرا گرفته بود،و همچون دیگر امامان پاک و پاکیزه به دنیا آمد.
امام باقر (علیه السّلام) از دو سو-پدر و مادر-نسبتبه پیامبر و حضرت علی و زهرا علیهم السلام میرساند، زیرا پدر او امام زین العابدین فرزند امام حسین،و مادر او بانوی گرامی«ام عبد الله» (2) دختر امام مجتبی علیهم السلام است.
عظمت امام باقر (علیه السّلام) زبانزد خاص و عام بود،هر جا سخناز والایی هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان میآمد او را یگانه وارث آنهمه قداست و شجاعت و بزرگواری میشناختند و هاشمی و علوی و فاطمیش میخواندند.
راستگوترین لهجهها و جذابترین چهرهها و بخشندهترین انسانها برخی از ویژگیهای امام باقر علیه السلام است.
گوشهیی از شرافت و بزرگواری آن گرامی را در گزارش زیر میخوانیم:
پیامبر (علیه السّلام) به یکی از یاران پارسای خود«جابر بن عبد الله انصاری»فرمود.ای جابر!تو زنده میمانی و فرزندم«محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب»را که نامش در تورات«باقر»است در مییابی،بدانهنگام سلام مرا بدو برسان.
پیامبر در گذشت و جابر عمری دراز یافت-و بعدها روزی به خانهی امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکی خرد سال بود دید،به او گفت:پیش بیا...امام باقر (علیه السّلام) آمد.
گفت:برو...
امام باز گشت.جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت:به خدای کعبه سوگند آیینهی تمام نمای پیامبر است.آنگاه از امام سجاد پرسید این کودک کیست؟
فرمود:امام پس از من فرزندم«محمد باقر»است.
جابر برخاست و بر پای امام باقر بوسه زد و گفت:فدایتشوم ای فرزند پیامبر (علیه السّلام) ،سلام و درود پدرت پیامبر خدا (علیه السّلام) رابپذیر چه او ترا سلام رسانده است.
دیدگان امام باقر پر از اشگ شد و فرمود:سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو ای جابر که سلام او را به من رساندی. (3)
دانش امام
دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمهی وحی بود،آنان آموزگاری نداشتند و در مکتب بشری درس نخوانده بودند،«جابر بن عبد الله»نزد امام باقر (علیه السّلام) میآمد و از آنحضرت دانش فرا میگرفت و به آن گرامی مکرر عرض میکرد:ای شکافندهی علوم! گواهی میدهم تو در کودکی از دانشی خدا داد برخورداری (4).
«عبد الله بن عطاء مکی»میگفت:هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام،«حکم بن عتیبه»که در چشم مردمان جایگاه علمی والایی داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکی در برابر آموزگار بود (5).
شخصیت آسمانی و شکوه علمی امام باقر (علیه السّلام) چنان خیره کننده بود که«جابر بن یزید جعفی»به هنگام روایت از آن گرامی میگفت:«وصی اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد...» (6)
مردی از«عبد الله عمر»مسالهیی پرسید و او در پاسخ درماند،به سئوال کننده امام باقر را نشان داد و گفت از این کودک بپرس و مرا نیز از پاسخ او آگاه ساز.آن مرد از امام پرسید و پاسخی قانع کننده شنید و برای«عبد الله عمر»بازگو کرد،عبد الله گفت:اینان خاندانی هستند که دانششان خداداد است (7).
«ابو بصیر»میگوید:با امام باقر علیه السلام به مسجد مدینه وارد شدیم،مردم در رفت و آمد بودند.امام به من فرمود:از مردم بپرس آیا مرا میبینند؟از هر که پرسیدم آیا ابو جعفر را دیدهای پاسخ منفی شنیدم،در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت«ابو هارون»که نابینا بود به مسجد در آمد.امام فرمود:از او نیز بپرس.
از ابو هارون پرسیدم:آیا ابو جعفر را دیدی؟
فورا پاسخ داد:مگر کنار تو نایستاده است؟
گفتم:از کجا دریافتی؟
گفت:چگونه ندانم در حالیکه او نور رخشندهیی است (8).
و نیز«ابو بصیر»میگوید:امام باقر (علیه السّلام) از یکی ازافریقائیان حال یکی از شیعیان خود به نام«راشد»را جویا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام میرساند.
امام فرمود خدا رحمتش کند.
با تعجب گفت:مگر او مرده است؟
فرمود:آری.
گفت:چه وقت در گذشت؟
فرمود:دو روز پس از خارج شدن تو.
گفت:به خدا سوگند او بیمار نبود...
فرمود:مگر هر کس میمیرد به جهتبیماری است؟
آنگاه ابو بصیر از امام در مورد آن در گذشته سئوال کرد.
امام فرمود:او از دوستان و شیعیان ما بود،گمان میکنید که چشمهای بینا و گوشهای شنوایی برای ما همراه شما نیست وه چه پندار نادرستی است!به خدا سوگند هیچ چیز از کردارتان بر ما پوشیده نیست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانید و خود را به کار نیک عادت دهید و از اهل خیر باشید تا به همین نشانه و علامتشناخته شوید.من فرزندان و شیعیانم را به این برنامه فرمان میدهم (9).
یکی از راویان میگوید در کوفه به زنی قرآن میآموختم،روزی با او شوخی کردم،بعد به دیدار امام باقر شتافتم،فرمود:
آنکه (حتی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد،به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهرهام را پوشاندم و توبه کردم،امام فرمود:تکرار نکن (10).
اخلاق امام باقر علیه السلام
مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانهی امام بسیار میآمد و به آن گرامی میگفت: «...در روی زمین بغض و کینهی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!و عقیدهام آنست که اطاعتخدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر میبینی به خانهی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا میفرمود و به نرمی سخن میگفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب (11) نشسته است،و آن گرامی همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب میپرداخت.
عرض کرد:آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.
فرمود:او نمرده است...شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،آنگاه به خانهی شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد:
«گواهی میدهم که تو حجتخدا بر مردمانی (12)...»
«محمد بن منکدر»-از صوفیان آن روزگار-میگوید:
در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم،ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از غلامانشان-یا دو تن از دوستانش-از سرکشی به مزرعهی خویش باز میگردد با خود گفتم:مردی از بزرگان قریش در چنین وقتی در پی دنیاست!باید او را پند دهم.
نزدیک آمدم و سلام کردم،امام در حالی که عرق از سر و رویش میریختبا تندی پاسخم داد. گفتم:خدا ترا به سلامتبدارد آیا شخصیتی چون شما در این هنگام و با اینحال در پی دنیا میرود!اگر در این حالت مرگ در رسد چه میکنی؟
فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعتخداوند خواهم بود زیرا من بدینوسیله خود را از تو و دیگر مردمان بی نیاز میسازم،از مرگ در آنحالتبیمناکم که سرگرم گناهی باشم.
گفتم:رحمتخدا بر تو باد،میپنداشتم که شما را پند میدهم اما تو مرا پند دادی و آگاه ساختی (13).
امام و امویان
امام چه خانه نشین باشد و چه در متن اجتماع در مقام امامتش تفاوتی رخ نمیدهد زیرا امامت چونان رسالت،منصبی استخدایی و مردمان را نمیرسد که بدلخواه خویش امامی برگزینند.
غاصبان و متجاوزان هماره به مقام والای امام رشک میبردند و بهر وسیله برای غصب و تصرف حکومت و خلافت که ویژهی امامان بود دست مییازیدند و در راه این منظور از هیچ جنایتی نیز باک نداشتند.امامت امام در زمان خلافت ولید و سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک و هشام بوده است.
برخی از دوران امامت امام باقر علیه السلام مقارن حکومت ظالمانهی هشام بن عبد الملک اموی میبود و هشام و دیگر امویان به خوبی میدانستند که اگر حکومت ظاهر را با ستم و جنایتبه غصب گرفتهاند هرگز نمیتوانند حکومت دردلها را از خاندان پیامبر بربایند.
عظمت معنوی امامان گرامی چنان گیرا بود که گاه دشمنان و غاصبان خود مرعوب میماندند و به تواضع برمیخاستند:
هشام در یکی از سالها به حج آمده بود و امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز جزو حاجیان بودند،روزی امام صادق (علیه السّلام) در اجتماع عظیم حج ضمن خطابهیی فرمود:
«سپاس خدای را که محمد (علیه السّلام) را به راستی فرستاد و ما را به او گرامی ساخت،پس ما برگزیدگان خدا در میان آفریدگان و جانشینان خدا (در زمین) هستیم،رستگار کسی است که پیرو ما باشد و شور بخت آنکه با ما دشمنی ورزد».
امام صادق علیه السلام بعدها میفرمود:گفتار مرا به هشام خبر بردند ولی متعرض ما نشد تا به دمشق بازگشت و ما نیز به مدینه برگشتیم به حاکم خود در مدینه فرمان داد تا من و پدرم را به دمشق بفرستد.
به دمشق در آمدیم و هشام تا سه روز ما را بار نداد،روز چهارم بر او وارد شدیم،هشام بر تخت نشسته بود و درباریان در برابرش به تیر اندازی و هدف گیری سرگرم بودند.
هشام پدرم را به نام صدا زد و گفت:با بزرگان قبیلهات تیراندازی کن.
پدرم فرمود:من پیر شدهام و تیراندازی از من گذشته است،مرا معذور دار.
هشام اصرار ورزید و سوگند داد که باید این کار را بکنیو به پیر مردی از بنی امیه گفت کمانت را به او بده پدرم کمان برگرفت و تیری به زه نهاد و پرتاب کرد،اولین تیر درست در وسط هدف نشست،دومین تیر را در کمان نهاد و چون شست از پیکان برداشتبر پیکان تیر اول فرود آمد و آن را شکافت،تیر سوم بر دوم و چهارم بر سوم...و نهم بر هشتم نشست،فریاد از حاضران برخاست،هشام بی قرار شد و فریاد زد:
آفرین ابا جعفر!تو در عرب و عجم سر آمد تیراندازنی،چطور میپنداری زمان تیراندازی تو گذشته است...و در همان هنگام تصمیم بر قتل پدرم گرفت و سر به زیر افکنده فکر میکرد و ما در برابر او ایستاده بودیم،ایستادن ما طولانی شد و پدرم از این بابتبه خشم آمد و آن گرامی چون خشمگین میشد به آسمان مینگریست و خشم در چهرهاش آشکار میشد، هشام غضب او را دریافت و ما را به سوی تختخود فرا خواند و خود برخاست و پدرم را در برگرفت و او را بر دست راستخود بر تخت نشانید و مرا نیز در برگرفت و بر دست راست پدرم نشاند،و با پدرم به گفتگو نشست و گفت:
قریش تا چون تویی را در میان خود دارد بر عرب و عجم فخر میکند،آفرین بر تو،تیراندازی را چنین از چه کسی و در چند مدت آموختهیی؟
پدرم فرمود:میدانی که مردم مدینه تیراندازی میکنند و من در جوانی مدتی به این کار میپرداختم و بعد ترک کردم تا هم اکنون که تو از من خواستی.
هشام گفت از آنگاه که خویش را شناختم تا کنونتیراندازی بدین زبردستی ندیده بودم و گمان نمیکنم کسی در روی زمین چون تو بر این هنر توانا باشد،آیا فرزندت جعفر نیز میتواند همچون تو تیراندازی کند؟
فرمود:ما«کمال»و«تمام»را به ارث میبریم،همان کمال و تمامی که خدا بر پیامبرش فرود آورد آنجا که میفرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (14)...زمین از کسی که بر این کارها کاملا توانا باشد خالی نمیماند.
چشم هشام با شنیدن این جملات در حدقه گردید و چهرهاش از خشم سرخ شد،اندکی سر فرو افکند و دوباره سر برداشت و گفت:مگر ما و شما از دودمان«عبد مناف»نیستیم که در نسبتبرابریم؟
امام فرمود:آری اما خدا ما را ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است.
پرسید:مگر خدا پیامبر را از خاندان«عبد مناف»به سوی همهی مردم و برای همهی مردم از سفید و سیاه و سرخ نفرستاده است؟شما از کجا این دانش را به ارث بردهاید در حالیکه پس از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد بود و شمایان پیامبر نیستید؟
امام بی درنگ فرمود:خداوند در قرآن به پیامبر میفرماید:
«زبانت را پیش از آنکه به تو وحی شود برای خواندن قرآنحرکت مده (15) »پیامبری که به تصریح این آیه زبانش تابع وی استبه ما ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است و به همین جهتبا برادرش علی (علیه السّلام) اسراری را میگفت که به دیگران هرگز نگفت و خداوند در این باره میفرماید: «و تعیها اذن واعیة» (16) -یعنی آنچه به تو وحی میشود و اسرار تو را-گوشی فرا گیرنده فرا میگیرد.
و پیامبر خدا به علی (علیه السّلام) فرمود:از خدا خواستم که آن را گوش تو قرار دهد.و نیز علی بن ابیطالب (علیه السّلام) در کوفه فرمود«پیامبر خدا هزار در از دانش به روی من گشود که از هر در هزار در دیگر گشوده شد»...همانطور که خداوند پیامبر را کمالاتی ویژه داد پیامبر (علیه السّلام) نیز علی (علیه السّلام) را برگزید و چیزهایی به او آموخت که به دیگران نیاموخت و دانش ما از آن منبع فیاض است و تنها ما آن را به ارث بردهایم نه دیگران.
هشام گفت:علی مدعی علم غیب بود حال آنکه خدا کسی را بر غیب دانا نساخت.
پدرم فرمود:خدا بر پیامبر خویش کتابی فرود آورد که در آن همه چیز از گذشته و آینده تا روز رستخیز بیان شده است زیرا در همان کتاب میفرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیئی» (17) -بر تو کتابی فرو فرستادیم که بیان کنندهی همه چیز است-و در جای دیگر فرمود: «همه چیز را در کتاب روشن به حساب آوردهایم (18) »و نیز:هیچ چیز را در این کتاب فرو گذار نکردیم (19) »و خداوند به پیامبر فرمان داد همهی اسرار قرآن را به علی بیاموزد،و پیامبر به امت میفرمود:علی از همهی شما در قضاوت داناتر است...هشام ساکت ماند...و امام از بارگاه او خارج شد. (20)
امام با مخالفان احتجاج میکند
«عبد الله بن نافع»از دشمنان امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام بود و میگفت:اگر در روی زمین کسی بتواند مرا قانع سازد که در کشتن«خوارج نهروان»حق با علی بوده است من بدو روی خواهم آورد.اگر چه در مشرق یا مغرب بوده باشد.
به عبد الله گفتند:آیا میپنداری فرزندان علی (علیه السّلام) نیز نمیتوانند به تو ثابت کنند؟گفت مگر در میان فرزندان او دانشمندی هست؟
گفتند:این خود سند نادانی توست!مگر ممکن است در دودمان حضرت علی (علیه السّلام) دانشمندی نباشد؟!پرسید:در این زمان دانشمندشان کیست،امام باقر علیه السلام را به او معرفی کردند و او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضای ملاقات کرد...امام به یکی از غلامان خویش فرمان داد بار و بنهی او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود.
بامداد دیگر عبد الله با یاران خویش به مجلس امام آمد و آن گرامی نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالیکه جامهای سرخ فام بر تن داشت و دیدارش چون ماه فریبنده و زیبا بود فرمود:
سپاس ویژه خدایی است که آفرینندهی زمان و مکان و چگونگیهاستحمد خدایی را که نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمانها و زمین است ملک اوست...گواهم که جز«الله»خدایی نیست و«محمد»بندهی برگزیده و پیامبر اوست،سپاس خدایی را که به نبوتش ما را گرامی داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.
ای گروه فرزندان مهاجر و انصار!هر کدامتان فضیلتی از علی بن ابیطالب به خاطر دارید بگویید.
حاضران هر یک فضیلتی بیان کردند تا سخن به«حدیثخیبر»رسید،گفتند:پیامبر در نبرد با یهودان خیبر،فرمود.
«لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله،کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه»«فردا پرچم را به مردی میسپارم که دوستدار خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر نیز او را دوست میدارند،رزم آوری است که هرگز فرار نمیکند و از نبرد فردا باز نمیگردد تا خداوند به دست او حصار یهودان را فتح فرماید».
-و دیگر روز پرچم را به امیر مؤمنان سپرد و آن گرامی بانبردی شگفتی آفرین یهودان را منهزم ساخت و قلعهی عظیم آنان را گشود.
امام باقر (علیه السّلام) به عبد الله بن نافع فرمود:در بارهی این حدیث چه میگویی؟
گفت:حدیث درستی است اما علی بعدها کافر شد و خوارج را به ناحق کشت!
فرمود:مادرت در سوگ تو بنشیند،آیا خدا آنگاه که علی را دوست میداشت میدانست که او«خوارج»را میکشد یا نمیدانست؟اگر بگویی خدا نمیدانست کافر خواهی بود.
گفت:میدانست.
فرمود:خدا او را بدان جهت که فرمانبردار اوست دوست میداشتیا به جهت نافرمانی و گناه.
گفت:چون فرمانبردار خدا بود خداوند او را دوست میداشت (یعنی اگر در آینده نیز گناهکار میبود خداوند میدانست و هرگز دوستدار او نمیبود پس معلوم میشود کشتن خوارج طاعتخدا بوده است)فرمود:برخیز که محکوم شدی و جوابی نداری.
عبد الله برخاست و این آیه را تلاوت کرد: «حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر» (21) -اشاره به آنکه حقیقت چون سپیده صبح آشکار شد-و گفت«خدا بهتر میداند رسالتخویش را در چه خاندانی قراردهد» (22) و 23
ضرب سکهی اسلامی به دستور امام باقر علیه السلام (24)
در سدهی اول هجری صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ میساختند به روش رومیان و بنا بر مسیحیت نشان«اب و ابن و روح»بر آن میزدند،«عبد الملک اموی»مرد زیرکی بود،کاغذی از این گونه را دید و در مارک آن دقیق شد و فرمان داد آن را برای او به عربی ترجمه کنند،و چون معنای آن را دریافتخشمگین شد که چرا در مصر که کشوری اسلامی استباید مصنوعات چنین نشانی داشته باشد،بی درنگ به فرماندار مصر نوشت که از آن پس بر کاغذها شعار توحید-شهد الله انه لا اله الا هو-بنویسند و نیز به فرمانداران سایر ایالات اسلامی نیز فرمان داد کاغذهایی را که نشان مشرکانهی مسیحیت دارد از بین ببرند و از کاغذهای جدید استفاده کنند.
کاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یافت و به شهرهای روم نیز رسید و خبر به قیصر بردند و او در نامهیی به«عبد الملک»نوشت:
صنعت کاغذ هماره با نشان رومی میبود و اگر کار تو درمنع آن درست است پس خلفای گذشتهی اسلام خطا کار بودهاند و اگر آنان به راه درست رفتهاند پس تو در خطا هستی (25) ، من همراه این نامه برای تو هدیهای لایق فرستادم و دوست دارم که اجناس نشان دار را به حال سابق واگذاری و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزاری ما خواهد بود.عبد الملک هدیه را نپذیرفت و به قاصد قیصر گفت:این نامه پاسخی ندارد.
قیصر دیگر بار هدیهای دو چندان دفعهی پیش برای او گسیل داشت و نوشت:
گمان میکنم چون هدیه را ناچیز دانستی نپذیرفتی،اینک دو برابر فرستادم و مایلم هدیه را همراه با خواستهی قبلی من بپذیری.عبد الملک باز هدیه را رد کرد و نامه را نیز بی جواب گذاشت.
قیصر این بار به عبد الملک نوشت:دو بار هدیهی مرا رد کردی و خواسته مرا بر نیاوردی برای سوم بار هدیه را دو چندان سابق فرستادم و سوگند به مسیح اگر اجناس نشان دار را به حال پیش برنگردانی فرمان میدهم تا زر و سیم را با دشنام به پیامبر اسلام سکه بزنند و تو میدانی که ضرب سکه ویژهی ما رومیان است،آنگاه چون سکهها را با دشنام به پیامبرتان ببینی عرق شرم بر پیشانیت مینشیند،پس همان بهتر که هدیه را بپذیری و خواستهی ما را بر آوری تا روابط دوستانهمان چونگذشته پا بر جا بماند.
عبد الملک در پاسخ بیچاره ماند و گفت فکر میکنم که ننگینترین مولودی که در اسلام زاده شده من باشم که سبب این کار شدم که به رسول خدا (علیه السّلام) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولی هیچکس نتوانست چارهای بیندیشد،یکی از حاضران گفت:تو خود راه چاره را میدانی اما به عمد آن را وا میگذاری!
عبد الملک گفت:وای بر تو،چارهای که من میدانم کدامست؟
گفت:باید از«باقر»اهل بیت چارهی این مشکل را بجویی.
عبد الملک گفتار او را تصدیق کرد و به فرماندار مدینه نوشت«امام باقر» (علیه السّلام) را با احترام به شام بفرستد،و خود فرستادهی قیصر را در شام نگهداشت تا امام علیه السلام بشام آمد و داستان را به او عرض کردند،فرمود:
تهدید قیصر در مورد پیامبر (علیه السّلام) عملی نخواهد شد و خداوند این کار را بر او ممکن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است،هم اکنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سورهی توحید و بر روی دیگر نام پیامبر (علیه السّلام) را نقش کنند و بدین ترتیب از مسکوکات رومی بی نیاز میشویم.و توضیحاتی نیز در مورد وزن سکهها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سکه هفت مثقال باشد (26) و نیزفرمود نام شهری که در آن سکه میزنند و تاریخ سال ضرب را هم بر سکهها درج کنند.
عبد الملک دستور امام را عملی ساخت و به همهی شهرهای اسلامی نوشت که معاملات باید با سکههای جدید انجام شود و هر کس از سابق سکهای دارد تحویل دهد و سکهی اسلامی دریافت دارد،آنگاه فرستادهی قیصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و باز گرداند.
قیصر را از ماجرا خبر دادند و درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملی سازد،قیصر گفت: من خواستم عبد الملک را به خشم آورم و اینک این کار بیهوده است چون در بلاد اسلام دیگر با پول رومی معامله نمیکنند (27).
شهادت امام باقر علیه السلام
امام گرامی باقر العلوم،هفتم ذیحجهی سال 114 هجری در پنجاه و هفتسالگی در زمان ستمگر اموی«هشام بن عبد الملک»مسموم و شهید شد،در شامگاه وفات به امام صادق علیه السلام فرمود:«من امشب جهان را بدرود خواهم گفت،هم اکنون پدرم را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد»
دیگر روز تن پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار آرامگاه امام مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپردند،سلام خدا بر او باد (35).
و اینک در نشیب پایان موجی از دانش آن گرامی را در سخنان زیر به تماشا بنشینیم:
دروغ خرابی ایمان است (36).
مؤمن،ترسو و حریص و بخیل نمیشود (37).
حریص بر دنیا همچون کرم ابریشم است که هر چه پیله را بر خود بیشتر بپیچد بیرون آمدنش مشکلتر میشود (38)...
از طعن بر مؤمنان بپرهیزید (39).
برادر مسلمانت را دوستبدار و برای او آنچه برای خود میخواهی بخواه و آنچه را بر خود نمیپسندی بر او نپسند (40).
...اگر مسلمانی برای دیدار یا حاجتی به خانهی مسلمانی بیاید و او در خانه باشد و اجازهی ورود به او ندهد و خود نیز به دیدار او بیرون نیاید،پیوسته این صاحب خانه در لعنتخدا خواهد بود تا آنگاه که یکدیگر را ملاقات کنند (41)...
همانا خداوند با حیا و بردبار را دوست میدارد (42).
آنکه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قیامت را از او باز دارد (43).
آنانکه امر به معروف و نهی از منکر را عیب میدانند بد مردمانی هستند (44).
همانا خداوند بندهیی را که دشمن داخل خانهی او شود و او با وی مبارزه نکند دشمن دارد (45).
منبع: http://www.hawzah.net
سیره پیشوایان در رفتار با همسر
نویسنده:عسکری اسلامپور کریمی
مقدّمه
خداوند متعال، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله 1 و اهلبیت علیهمالسلام او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی ـ اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره ـ به آنان اقتدا نمایند.
یکی از نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم علیهمالسلام نحوه رفتار آنان با همسرانشان است. هر چند به خاطر طبیعت موضوع و نیز شرایط اجتماعی، حجم شواهد و مواردِ بر جای مانده در تاریخ، در این خصوص فراوان نیست؛ همین اندک نیز بسیار ارزشمند و گویاست.
احترام به همسر
احترام به همسر از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود. به عکس اگر همسر در خانه مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و شخصیتش در خانه و پیش فرزندان تحقیر شود، بدیهی است که از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در نتیجه، آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانیِ او در فرزندان نیز تأثیر خواهد گذاشت.
انسان در دوران زندگی با حوادث و مسائلی رو به رو میشود که او را نگران و متأثر میسازد. فردی که احساس کند از طرف دیگران مورد ستم واقع شده، اگر برای رسیدن به حقّ خود تلاش کند و نتواند به آن برسد، دچار نگرانی خواهد شد. حال اگر برای زن یا شوهر چنین مشکلی پیش آید و با حالت تأثر وارد خانه شود، ممکن است گلایه کرده و از همسر انتظار داشته باشد که در این شرایط به او کمک کند و از او دفاع نماید. و در نتیجه، هر گونه تصوّرِ کوتاهی را در این رابطه دور از انتظار میداند.
همسر در این حالتهای ویژه، باید سعی کند با مهربانی، احترام و دلجویی چنان رفتار کند که از اندوه و تأثر او بکاهد. در چنین شرایطی، سخنان منطقی و محترمانه همسر میتواند اثبات نماید که: من در دفاع از حقّ تو کوتاهی نکردهام و آنچه مصلحت بوده و توان داشتم، در این رابطه انجام دادهام.
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از رحلت رسول مکرّم اسلام صلیاللهعلیهوآله وقتی «فدک» را به ناحق از او گرفتند، برای دفاع از حقّ خویش و بازگرداندن حقّش نزد خلیفه وقت رفت؛ اما با ارائه استدلالهای منطقی، موفّق نشد حقّ خود را بستاند، بنابراین با ناراحتی و تأثر شدید وارد منزل شد و اظهار ناراحتی نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام شوهرش علی علیهالسلام را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«... هیچکس از من دفاع نکرد و از ظلم آنها جلوگیری ننمود، خشمگین از خانه بیرون رفتم و پریشان و با شکست و افسردگی بازگشتم، و تو اینگونه پریشان نشستهای! تو همان بودی که گرگان عرب را صید میکردی و اکنون زمینگیر شدهای! یا علی! نه گویندگان را مانع هستی و نه یاوهگویان را دافع! اختیار از کفم رفته،... از اینکه با تو اینگونه سخن میگویم نزد خدا عذر میخواهم، خواه مرا یاری کنی، یا واگذاری! ای وای بر من در هر پگاه که تکیهگاهم از کف بیرون رفت و بازویم بیرمق گشت.»
علی علیهالسلام با لحنی محترمانه همسر مهربانش را دلداری داد و فرمود:
«ویل و وای بر تو مباد؛ بلکه وای بر دشمنان تو باد! ای دختر برگزیده خدا و یادگار نبوّت، از اندوه و غصّه دست بردار. به خدا سوگند! من در انجام وظیفه سستی نکردم و آنچه قدرت و توان داشتم، انجام دادم.»
حضرت علی علیهالسلام آنچنان با خونسردی، متانت، دلجویی و احترام در برابر ناراحتی و شکوِه حضرت زهرا علیهاالسلام برخورد مینماید، که حضرت فاطمه علیهاالسلام آرام میگیرد و میفرماید:
«خداوند مرا کفایت میکند.»
و بدینگونه کار آنها را به خدا وامیگذارد و ساکت میشود.2
علی علیهالسلام همواره مواظب بود که از حزن و اندوه زهرا علیهاالسلام که بعد از پدر بزرگوارش بسیار زیاد شده بود، بکاهد. زهرا علیهاالسلام به پدرش پیامبر صلیاللهعلیهوآله علاقه زیادی داشت. حضرت میفرمود: «پیراهن پدرم را به من بدهید.» و چون پیراهن را میگرفت، آنقدر آن را میبویید تا بیهوش میشد. علی علیهالسلام میفرماید:
«پیامبر صلیاللهعلیهوآله را در پیراهنش غسل دادم و چون وضع زهرا علیهاالسلام را مشاهده کردم که با بوییدن آن پیراهن بیهوش میشود، آن را پنهان نمودم.»3
حضرت علی علیهالسلام خود درباره چگونگی برخورد با همسرش میفرماید:
«به خدا سوگند! هرگز کاری نکردم که فاطمه خشمگین شود و او را به هیچ کاری مجبور نکردم... او نیز هرگز مرا خشمگین نکرد و برخلاف میل باطنی من، قدمی برنداشت.»4
برای به تصویر کشیدن بالاترین حدّ تکریمِ امام حسین علیهالسلام به فرزند و همسرش نیز اشعار آن حضرت بهترین شاهد است. آن حضرت در روز عاشورا در مورد همسرش «رباب» و دخترش «سکینه» میفرماید:
لَعَمْرُکَ اِنَّنی لَاُحِبُّ داراً تَکُونُ بِها سَکینَةٌ و الرُّبابُ
اُحِبُّهُما وَ أبذُلُ جُلَّ مالی و لیس لِعاتِبٍ عندی عتابٌ
به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند. من آنها را دوست دارم و عمده اموالم را میبخشم به آنان و کسی را شایسته نیست مرا سرزنش کند.5
یاریِ همسر
از مسایلی که در زندگی مشترک زن و شوهر مطرح و در سعادت و خوشبختی و نشاط خانواده تأثیر به سزایی دارد، انجام کارهای مربوط به زندگی و تأمینِ نیازها و انجام کارهای خانه است. این مسئله اگر به صورت عادلانه و صحیح حلّ شود و هریک از زن و شوهر وظیفه خود را به خوبی انجام دهند، بسیاری از مشکلات پیش نخواهد آمد و صفا و صمیمیت در محیط خانواده حاکم خواهد شد. حضرت علی و حضرت زهرا علیهماالسلام در آغاز زندگی مشترک برای تعیین مسئولیتشان در کانون خانواده، خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسیدند و از آن حضرت درخواست داوری نمودند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله کارهای درون خانه را برعهده حضرت فاطمه علیهاالسلام گذاشت و کارهای بیرون خانه را به حضرت علی علیهالسلام سپرد. فاطمه علیهاالسلام میفرماید:
«جز خدا کسی نمیداند که من چه اندازه خوشحال شدم از اینکه کارهای درون خانه به من واگذار شد و از کارهای بیرون خانه و معاشرت و تماس با مردان معاف شدم.»6
در همین زمینه در سخنی از امام باقر علیهالسلام آمده است:
«فاطمه علیهاالسلام در خانه علی علیهالسلام کارِ خانه؛ خمیر کردن، نان پختن و نظافت را به عهده گرفت. علی علیهالسلام نیز کارهای بیرون خانه را، مانند: آوردن هیزم و تهیه مواد خوراکی به عهده داشت.»7
علی علیهالسلام به کارهای بیرون خانه اکتفا نمیکرد بلکه در کارهای خانه نیز شرکت میجست. آن حضرت با علاقهای که به زهرا علیهاالسلام داشت، به او کمک میکرد. حضرت، عدس پاک مینمود، خانه را جارو میکرد و در دستاس کردن، همسرش را یاری مینمود.
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«علی علیهالسلام هیزم میآورد، آب مورد نیاز خانه را تأمین میکرد و خانه را جارو مینمود. حضرت زهرا علیهاالسلام نیز آرد میکرد، خمیر آماده مینمود و نان میپخت.»8
از برخی روایات استفاده میشود که حضرت علی علیهالسلام بعضی اوقات در کارهایی مانند تهیه آرد و آسیاب کردن نیز به کمک همسرش حضرت زهرا علیهاالسلام میشتافت.
روزی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به خانه علی علیهالسلام وارد شد، ناگاه مشاهده کرد دختر و دامادش با محبّت بینظیر در کنار هم نشسته، و با همکاری به آرد کردن «جو» مشغولند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطاب به آنان فرمود:
اَیُّکُما اَعیی؛ کدام یک از شما خستهتر هستید، تا من به جای او نشسته، کارش را انجام دهم؟
علی علیهالسلام فرمود: ای رسول خدا! دخترت فاطمه، خستهتر است.
آن حضرت کنار دامادش نشست و با هم به دستاس کردن مشغول شدند.9
پرستاری از همسر
هنگامی که حضرت زهرا علیهاالسلام به سبب ستم و ضرب و شتمِ دشمنان، زمان ارتحالش فرا رسید، در رابطه با تشییع بدن مطهّر، محلّ دفن و چگونگی غسلش سفارشهایی به شوهرش علی علیهالسلام کرد. آن حضرت نیز به همان وصیّت عمل نمود. به علاوه علی علیهالسلام در هنگام بیماری همسرش، مانند پرستاری دلسوز از او مراقبت مینمود. امام سجّاد علیهالسلام از پدرش امام حسین علیهالسلام نقل میکند:
وقتی حضرت زهرا علیهاالسلام بیمار شد، به علی علیهالسلام سفارش کرد جریان کسالت او را به کسی خبر ندهد. علی علیهالسلام نیز چنین کرد و کسی را در جریان کسالت زهرای اطهر علیهاالسلام قرار نداد و خود آن حضرت پرستاری و مراقبت از همسرش را به عهده گرفت و اسماء نیز به او کمک میکرد. چون هنگام ارتحال فرا رسید حضرت زهرا علیهاالسلام به شوهرش سفارش کرد که او عهدهدار مراسم تجهیز و دفنش شود؛ شبانه او را دفن نماید و محلّ دفن را پنهان نگه دارد. علی علیهالسلام نیز چنین کرد؛ اما پس از دفن آن حضرت، حزن و اندوه فراوان او را فراگرفت و اشکهای مبارکش بر گونههایش جاری گردید. رو به مرقد مبارک پیامبر نمود و فرمود:
«السّلام علیک یا رسولاللّه، عنّی و عن ابنتکَ النّازلَةِ فی جوارک، و السّریعةِ اللحاق بِکَ، قل یا رسولاللّه عن صفیّتِکَ صبری! وَ رَقَّ عنها تجلُّدی... فَلَقَدْ اُسْتُرْجِعتِ الودیعَةُ، وَ اُخِذَتِ الرَّهینَةُ، اَمّا حُزنی فسَرْمَدٌ وَ امّا لَیلی فَمُسَهَّدٌ...10؛ سلام و درود من بر تو ای رسول خدا! و از دختر عزیزی که پس از رحلت به سرعت به تو پیوست! ای پیامبر عزیز! در اثر مفارقت زهرا توانم، به ناتوانی و صبرم، به کمصبری تبدیل گشت! ای نجات دهنده عالم هستی! امانت از من گرفته شد! امّا بدان که بعد از این، دیگر حزن و اندوه من همیشگی است، و شبها از فراق فاطمه خواب به چشمم نخواهد رفت!»
علی علیهالسلام بعد از سلام دادن و درد دل با رسولخدا صلیاللهعلیهوآله طبق وصیّت همسرش، او را شبانه دفن کرد و قبر او را پنهان نمود و برای عملی شدن وصیّتِ زهرا علیهاالسلام و اینکه قبر وی پنهان بماند، با کسانی که میخواستند با نبش قبر، محلّ دفن آن حضرت را پیدا نمایند، با سرسختی برخورد نمود. علی علیهالسلام وقتی متوجّه نیّت دشمنانِ اهلبیت شد، در حالی که لباسِ مخصوص زمان جنگ بر تن داشت، خشمگین به سوی قبرستان «بقیع» حرکت کرد و به شمشیرش «ذوالفقار»، تکیه زد و فرمود:
«من، علیّ بن ابیطالب هستم؛ مشاهده میکنید که با چه وضعی به اینجا آمدهام. به خدا سوگند! اگر دست به سنگ یکی از این قبرها بزنید، با شمشیر با همه شما نبرد خواهم نمود.»11
توجّه به خواستِ همسر
امام حسین علیهالسلام به خواست، علاقه و حسّ زیبایی دوستی همسرش، توجّه خاصّی مینمود و برخی اوقات به همین خاطر با انتقادات اصحاب و دوستان خود رو به رو میشد؛ ولی به خواستِ طبیعی و مشروع همسر خویش احترام میگذاشت.
جابر از امام باقر علیهالسلام نقل میکند:
عدّهای بر امام حسین علیهالسلام وارد شدند؛ ناگاه فرشهای گرانقیمت و پشتیهای فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده میکنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمیدانیم.)! حضرت فرمود: اِنّا نتزوِّج النّساءَ فنُعطیهنّ مهورهنَّ فیشترین ما شئنَ لَیس لَنا منه شیءٌ؛ ما بعد از ازدواج، مهریّه همسرانمان را پرداخت میکنیم و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود خریداری میکنند. هیچیک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.»12
در روایت دیگر نقل شده که از امام صادق علیهالسلام سؤال شد: آیا خرید جواهرات برای زینت بچّهها درست است؟ حضرت فرمود: «علیّ بن الحسین علیهالسلام برای بچّهها و همسرانش زیورآلات از نوع طلا و نقره تهیه میکرد و آنها را با آن زیورها میآراست.»13
از این روایات و نظایر آن، به خوبی استفاده میشود که امام سجّاد علیهالسلام به حسّ زیبایی دوستی همسر خود احترام میگذاشت و امکانات لازم را در حدّ متعارف آن زمان، برای آنها فراهم مینمود.
آراستن خویش برای همسر
اسلام، دین فطرت است و به احساسات و عواطف افراد جامعه توجّه دارد. در سرشت هر مرد و زنی، زیبایی خواهی و آراستهگری نهفته است؛ لذا در اسلام بر آراستن خویش، پوشیدن لباس زیبا و استفاده از عطر و بوی خوش، تأکید زیادی شده است. سفارش شده که زن و شوهر خود را برای یکدیگر بیارایند و ظاهر خود را جذّاب و دوست داشتنی و زیبا نمایند. این عمل علاوه بر اینکه به خواست و علاقه طرف دیگر است، عفّت و پاکدامنی را در جامعه تقویت میکند. پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«لباسهای خود را تمیز کنید، موهای خود را اصلاح نمایید، مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید که بنیاسرائیل چنین نکردند و زنانشان بدکار شدند.»14
امامان علیهمالسلام نیز به این مطلب توجّه خاصّی داشتند. این بزرگواران خود را برای همسرانشان آراسته و مرتّب میکردند، لباس مناسب میپوشیدند و موهای خود را رنگ میزدند.
حسن بن جهم ـ از دوستان امام کاظم علیهالسلام ـ گوید:
آن حضرت را دیدم که موهای خود را خضاب کرده است، گفتم: فدایت شوم، شما هم خضاب میکنید؟!
حضرت فرمود: آری، اصلاح و مرتّب بودن وضع، بر عفّت زنان میافزاید. زنانی بودند که پاکدامنی را رها کردند به این دلیل که شوهرانشان اصلاح و مرتّب بودن خود را رها کردند.
سپس فرمود: دوست داری همسرت را در حالی همانند حال خودت که خود را آراسته ننمودهای، ببینی؟
گفتم: نه!
فرمود: او نیز چنین است.
آنگاه فرمود: نظافت و استعمال بوی خوش و اصلاح مو، از اخلاق پیامبران است.15
یکی از دوستان امام باقر علیهالسلام به نام حکم بن عتیبه میگوید:
در خانهای زیبا و آراسته خدمت آن حضرت رسیدم، لباس زیبا و رنگینی پوشیده بود که آثار رنگ لباس بر دوش حضرت دیده میشد. خیلی شگفتزده شدم. گاهی، به خانه نگاه میکردم، گاهی به وضع لباس آن حضرت!
حضرت علیهالسلام فرمود: این حالت، چطور است؟
عرض کردم: چه بگویم از این لباسی که به تن کردهاید؟ این لباس، مربوط به افراد نوجوان است.
حضرت فرمود: ای حکم! چه کسی زینتها و چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای بندگانش آفریده است، حرام کرده؟ اینها از چیزهایی است که خداوند برای بندگانش آفریده است؛ اما این خانه که مشاهده میکنی مربوط به همسر من است و من تازه ازدواج کردهام.16 لباسی که مشاهده میکنی و همچنین حضور من در این خانه، به خاطر همین موضوع است.
حسن زیّاتِ بصری نقل میکند:
با یکی از دوستانم خدمت امام باقر علیهالسلام رسیدیم. او را در خانهای زیبا، با لباس زیبا در حالی که سرمه کشیده بود، دیدیم. سپس سؤالاتی از آن حضرت نمودیم، ایشان متوجّه شد که ما از وضع لباس و خانه آن حضرت شگفتزده شدهایم. حضرت فرمود: فردا با دوستت نزد من بیا. همانطور که حضرت فرموده بود، روز بعد در منزلی که او بیشتر وقتها آنجا تشریف داشت، رفتیم. مشاهده کردیم که در خانه، جز حصیر، چیزی نیست و حضرت لباس زبر و خشن به تن دارد.
حضرت فرمود: دیروز شما پیش من آمدید، در حالی که من در خانهای بودم که مربوط به همسرم بود و آن وسایل موجود در خانه، متعلّق به اوست. او خود را آرایش کرده بود که من هم خود را برای او آراسته و مزیّن نمایم.
سپس به من فرمود: شبههای در ذهنت ایجاد نشود.
گفتم: به خدا سوگند! برایم شبههای ایجاد شد؛ ولی الآن متوجّه شدم حقیقت آن است که شما فرمودید و خداوند، شبهه را از قلبم بیرون نمود.17
با دقّت در روایات مذکور، روشن میشود که امامان معصوم علیهمالسلام چه اندازه به آرایش و زینت خود برای رعایت حال همسرانشان توجّه داشتند؛ تا جایی که گاهی اوقات دوستان و اصحاب آنها به شدّت شگفتزده شده و نسبت به وضع لباس و خانه آنها پرسش میکردند. شاید آن بزرگواران با چنین رفتاری میخواستند با آداب و رسوم غلط و بیتوجّهی به همسر مبارزه کنند و منطق صحیح اسلامی را برای شیعیانشان ترسیم نمایند.
گذشت از لغزشهای همسر
برای افرادی که مدّتها با هم زندگی کردهاند و در امور زیادی منافع واحدی دارند، سر زدن لغزش و اشتباه و خطا، امری عادی و متعارف است؛ بنابراین، لازم است با بردباری از خطاها و اشتباهات یکدیگر چشم پوشی نمایند. زن و شوهر در برابر کلمات تند و خشنی که برخی وقتها به خاطر شرایط خاص، از طرف مقابل میشنوند، باید متانت و سعه صدر داشته باشند. آنان میتوانند با خونسردی و گفتن چند کلمه محبّتآمیز، طرف مقابل را از حالت ناراحتی خارج نمایند.
سیره معصومان علیهمالسلام چنین بوده است که اشتباه و خطای شناختی و رفتاری همسران را نادیده میگرفتند.
اسحاق بن عمّار میگوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: حقّ زن بر مرد چیست که با انجام آنها انسان، «نیکوکار» محسوب شود؟
امام علیهالسلام فرمود: خوراک و پوشاک او را فراهم نماید و اگر خطایی از او سر زد، از او بگذرد.
سپس فرمود: پدرم امام باقر علیهالسلام همسری داشت که به او آزار میرساند؛ ولی پدرم او را مورد عفو و بخشش قرار میداد.18
پی نوشت ها
1. احزاب، 21.
2. احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 281 و 282.
3. بحارالانوار، ج 43، ص 157، ح 6.
4. کشف الغمّه، ج 1، ص 363.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 47.
6. وسائل الشّیعه، ج 14، ص 123.
7. مستدرکالوسائل، ج 2، ص 551؛ بحارالانوار، ج 43، ص 31، ح 38.
8 . کافی، ج 5، ص 86، ح 1؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 169، ح 3640، باب 2؛ امالی، طوسی، ج 2، ص 274؛ بحارالانوار، ج 43، ص 151، ح 7.
9. بحارالانوار، ج 43، ص 50 و 51، ح 47.
10. نهج البلاغه، خ 193، ص 651.
11. بحارالانوار، ج 43، ص 171.
12. کافی، ج 6، ص 476، ح 1.
13. همان، ص 475، ح 1.
14. نهجالفصاحه، ص 72، ش 377.
15. وسایل الشّیعه، ج 14، ص 183؛ کافی، ج 5، ص 567، ح 50.
16. کافی، ج 6، ص 446، ح 1.
17. همان، ص 448 و 449، ح 13.
18. همان، ص 510، ح 1؛ من لایحضره الفقیه، ج 3،
منبع:حوزه
حرکت فرهنگی و سیاسی امام جواد (علیه السلام)
امام جواد (علیه السلام) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبههُ سیاست و فکر و فرهنگ قرار داشت .موضعگیرها و شبهه افکنی های فرقه هایی چون زیدیه ، واقفیه ، غلات مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشیع در برابر آنان موضعی شفاف اتخاذ کند .
امام در موضعگیری در برابر فرقه زیدیه که امامت را پس از علی بن حسین زین العابدین (علیه السلام) از آن زید می پندارند .. در تفسیر آیه " وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة " آنها را در ردیف ناصبی ها خواندند. رجال کشی ،ص 319 - مسند الامام جواد (علیه السلام)، ص 150
حضرت در برابر فرقه واقفیه که قائل به غیبت امام موسی کاظم(علیه السلام) بوده و بدین بهانه وجوهات بسیاری را مصادره کرده بودند . آنان را نیز مصداق آیه " وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة " به شمار آورده و در بیانی فرمودند : شیعیان نباید پشت سر آنها نماز بخوانند. رجال کشی ،ص391 - مسند عطاردی ، ص 150
حضرت در برابر غلات زمان خویش به رهبری ابوالخطاب که حضرت علی(علیه السلام) را تا مرز الوهیت و ربوبیت بالا برده بودند، فرمودند : لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسانی که درباره لعن او توقف کرده یا تردید کنند. رجال کشی ،ص 444
موضعگیری تند حضرت درباره این فرقه تا بدانجا بود که حضرت در روایتی به اسحاق انباری می فرمایند: " ابوالمهری و ابن ابی الرزقاء به هر طریقی باید کشته شوند ". مسندالامام جواد ، ص298
حضرت در برابر فرقه مجسمه که برداشتهای غلط آنان ازآیاتی چون " یدالله فوق ایدیهم " و " ان الله علی العرش استوی " خداوند سبحان را جسم می پنداشتند، فرمودند: " شیعیان نباید پشت سر کسی که خدا را جسم می پندارد نماز گذارده و به او زکات بپردازند. تهذیب،ج3،ص283
فرقه کلامی معتزله که پس از به قدرت رسیدن عباسیون به میدان آمد و در سده نخست خلافت عباسی به اوج خود رسید یکی دیگر از جریانهای فکری و کلامی عصر امام جواد (علیه السلام) است .موضعگیری حضرت امام جواد (علیه السلام) چون پدر بزرگوارشان در این برهه و در مقابل این جریان کلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا آنجا که مناظرات حضرت جواد(علیه السلام) با یحیی بن اکثم که از بزرگترین فقهای این دوره به شمار می رفت ، را می توان رویارویی تفکر ناب تشیع با منادیان معتزله به تحلیل نهاد که همواره پیروزی باامام جواد (علیه السلام) بوده است .
امام جواد (علیه السلام) در راستای بسط و گسترش فرهنگ ناب تشیع کارگزاران و وکلایی در مناطق گوناگون و قلمرو بزرگ عباسیان تعیین و یا اعزام نمود . به گونه ای که امام در مناطقی چون اهواز ، همدان ، ری ، سیستان ، بغداد ، واسط ، سبط ، بصره و نیز مناطق شیعه نشینی چون کوفه و قم دارای وکلایی کارآمد بود .
امام جواد (علیه السلام) در راستای نفوذ نیروهای شیعی در ساختار حکومتی بنی عباس برای یاری شیعیان در مناطق گوناگون به افرادی چون" احمد بن حمزه قمی "اجازه پذیرفتن مناصب دولتی داد، تا جایی که افرادی چون " نوح بن دراج " که چندی قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه بود، از یاران حضرت(علیه السلام) به شمار می رفتند کسانی از بزرگان و ثقات شیعه چون محمد بن اسماعیل بن بزیع ( نیشابوری ) که از وزرای خلفای عباسی به شمار می رفت به گونه ای با حضرت در ارتباط بودند که وی از حضرت جواد (علیه السلام) پیراهنی درخواست کرد که به هنگام مرگ به جای کفن بپوشد و حضرت خواست او را اجابت و برای وی پیراهن خویش را فرستاد .
حرکت امام جواد (علیه السلام) در چینش نیروهای فکری و سیاسی، خود حرکتی کاملاً محرمانه بود، تا جایی که وقتی به ابراهیم بن محمد نامه می نویسد به او امر می کند که تا وقتی " یحیی بن ابی عمران" ( از اصحاب حضرت ) زنده است نامه را نگشاید . پس از چند سال که یحیی از دنیا می رود ابراهیم بن محمد نامه را می گشاید که حضرت در آن به او خطاب کرده : مسئولیتها و کارهایی که به عهده ( یحیی بن ابی عمران ) بوده از این پس بر عهده توست . بحارالانوار، ج 50،ص 37
این نشانگر آن است که حضرت در جو اختناق حکومت بنی عباس مواظبت و عنایت داشت، تا کسی از جانشینی نمایندگان وی اطلاعی حاصل ننماید.
دوران دشوار امام جواد (علیه السلام) در نقش و تبلیغ شیعی را باید در هم عصر بودن وی با دو خلیفه عباسی نگریست خصوصا مامون عباسی که به گفته ابن ندیم "اعلم تر از همه خلفا نسبت به فقه وکلام بوده است. "
دوران هفده ساله امامت حضرت جواد (علیه السلام) همزمان با دو خلیفه بنی عباسی مامون و معتصم بود ، 15 سال در دوره مامون -ازسال 203 ق سال شهادت حضرت رضا (علیه السلام) تا مرگ مامون در 218 - و دو سال در دوره معتصم - (سال مرگ ما مون 218 تا 220) شرایط دوره 15 ساله نخست حضرت درست همان شرایط پدر بزرگوارش بود که در مقابل زیرکترین و عالم ترین خلیفه عباسی قرار داشت .
مامون که در سال 204 هجری وارد بغداد شد امام جواد (علیه السلام) را که بنا بر برخی از روایات سن مبارکشان در این دوران10 سال بیش نبود از مدینه به بغداد فرا خواند و سیاست پیشین خویش را در محدود ساختن امام رضا (علیه السلام) در خصوص امام جواد (علیه السلام) نیز استمرار داد .
ترس از علویان و محبت اهل بیت در دل مسلمانان از یک سو و متهم بودن وی در به شهادت رساندن امام رضا (علیه السلام) در جهان اسلام از سوی دیگر، وی را بر آن داشت تا با به تزویج در آوردن دختر خویش ام الفضل، ضمن تبرئه خویش و استمرار حرکت عوامفریبانه در دوست داشتن اهل بیت، پایه های حکومت خویش را مستحکم سازد .
این حرکت مامون چون سپردن ولایتعهدی به امام رضا (علیه السلام) 9 مورد اعتراض بزرگان بنی عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درایت حضرت جواد(علیه السلام) در همان سن آنانرا به قبول این ازدواج ترغیب ساخت. امام جواد (علیه السلام) شرایط خود را همان شرایط پدر خویش دید، از اینرو با پذیرش ازدواج با ام الفضل نقشه پلید مامون در به قتل رساندن وی و شیعیان را از صفحه ذهن مامون زدود.
حضرت(علیه السلام) که به خوبی از سیاستها و نقشه های مامون در بهره برداری از جایگاه دینی و اجتماعی خود باخبر بود، پس از ازدواج اقامت در بغداد را رد و به مدینه بازگشت و تا سال شهادت خویش در آنجا مقیم شد .
نامه های ام الفضل به پدر خویش مبنی بر عدم توجه امام جواد (علیه السلام) به وی، بیانگر اجباری بودن ازدواج وی با ام الفضل و نداشتن فرزندی از ام الفضل از امام جواد (علیه السلام) پرده از هوشمندی امام (ع) برمی دارد؛ چون که مامون بر آن بود تا با به دنیا آمدن فرزندی از ام الفضل وی را به عنوان یکی از فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه واله) در بین شیعیان، محور حرکتهای آینده خود و بنی عباس قرار دهد. مامون در سال 218 ه .ق در مسیر حرکت به سوی جنگ تا روم درگذشت . علی رغم تمایل سپاه و سران بنی عباس به خلافت عباس فرزند مامون ، عباس بنا بر وصیت پدر با عمویش ابو اسحاق معتصم بیعت کرد .
معتصم هشتمین خلیفه عباسی پس از ورود به بغداد، امام جواد(علیه السلام) را از مدینه به بغداد فرا خواند .
حضرت در سال 218 پس از معرفی امام هادی(علیه السلام) به جانشینی خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت .
در این سفر حضرت با شخصیتی متفاوت از مامون روبرو شد ، شخصیتی با روحیه نظامی گری و فاقد بینش علمی . معتصم که مایه های حیله گری و عوامفریبی های مامون را در خود نداشت ، موضعگیری متضاد با اهل بیت خود را در بین مردم آشکار ساخت .
امام علیه السلام در دو سال آخر عمر خویش تحت نظارت شدیدتر دستگاه امنیتی و نظامی معتصم قرار گرفت.
از اینرو شرایط امام جواد به گونه ای شد که حضرت توسط معجزات و کرامات و شرکت در جلسات علمی ، امامت خود را به دیگران به اثبات می رساند .
امام جواد (علیه السلام) در طول زندگی پربار اما کوتاه خویش بر آن بود تا ارتباط با مردم را حتی در سخت ترین شرایط حفظ کند و با بذل و بخشش به فقرا و مساکین کرامت اهل بیت را به اثبات رساند. وی این سیره خویش را به امر پدر بزرگوارش آغاز و به انجام رساند . امام رضا (علیه السلام) در یکی از نامه های خود به حضرت جواد (علیه السلام) می نویسد:
" به من خبر رسیده است که ملازمان تو ، هنگامی که سوار می شوی از روی بخل تو را از در کوچک بیرون می برند تا از تو خیری به کسی نرسد تو را به حق خودم بر تو، سوگند می دهم که از درب بزرگ بیرون آیی و به همراه خود زر و سیم داشته باش تا به نیازمندان و محتاجان عطا کنی. "
و این آغاز یک حرکت مردمی ، معنوی و انسانی بود که به استحکام پایگاه مردمی حضرت منجر شد و دستگاه بنی عباس را از نام " جواد " به معنای بخشنده به هراس وا داشت .
منبع:کانون گفتمان قرآنی
مناظرات امام جواد (علیه السلام)
نویسنده:مهدى پیشوائى
چنانکه گفته شد، از آنجا که امام جواد نخستین امامى بود که در خرد سالى به منصب امامت رسید (1) ، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخىاز آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان انگیز و جالب بوده است. علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) ازینرو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىکردند.
از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مىکرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیتخط فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلى بهره بردارى مىکرد. مىدانیم که خط فکرى اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشرى افراط مىنمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مىکردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید مىکرد مىپذیرفتند و بقیه را رد و انکار مىکردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیدهاى را مطرح مىکردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکستبدهند!
ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هر گونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مىبرد و امامتخود و نیز اصل امامت را تثبیت مىنمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامتحضرت هادى (که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تاثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد.
مناظره با یحیى بن اکثم (2)
وقتى «مامون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامهاى براى حضرت جواد-علیه السلام-فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «ام الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. (3) مامون این سکوت را نشانه رضایتحضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزى به مامون گفتند: این چه برنامهاى است؟ اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافتبه عباسیان رسیده باز مىخواهى خلافت را به آل على برگردانى؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کردهاى؟ ! مامون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهاى ندارد.
مامون گفت: شما این خاندان را نمىشناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیى بن اکثم» را (به دلیل شهرت علمى وى) انتخاب کردند و مامون جلسهاى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیى رو به مامون کرد و گفت: اجازه مىدهى سؤالى از این جوان بنمایم؟
مامون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیى از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
یحیى گفت: درباره شخصى که محرم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مىگویید؟ (4)
امام جواد-علیه السلام-فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته استیا در حرم؟ عالم به حکم حرمتشکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟ !
یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مامون گفت: خداى را بر این نعمتسپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمىپذیرفتید دانستید؟ ! (5)
حکم شکار در حالات گوناگون توسط محرم
آنگاه پس از مذاکراتى که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسى در مجلس نماند. مامون رو به امام جواد-علیه السلام-کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعى را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم. امام جواد-علیه السلام-فرمود: بلى، اگر شخص محرم در حل (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفارهاش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفارهاش دو برابر است;و اگر جوجه پرندهاى را در بیرون حرم بکشد کفارهاش یک بره است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد;و اگر شکار از حیوانات وحشى باشد، چنانچه گورخر باشد کفارهاش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد کفارهاش یک شتر است و اگر آهو باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفارهاش دو برابر مىشود.
و اگر شخص محرم کارى بکند که قربانى بر او واجب شود، اگر در احرام حجباشد باید قربانى را در «منى» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مکه» قربانى کند. کفاره شکار براى عالم و جاهل به حکم، یکسان است;منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولى در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفاره نیست ولى بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسى که از کردهاش پشیمان استبرداشته مىشود، ولى آنکه پشیمان نیست کیفر خواهد شد (6(
قاضى القضات مات مىشود!
مامون گفت: احسنت اى ابا جعفر! خدا به تو نیکى کند! حال خوب استشما نیز از یحیى بن اکثم سؤالى بکنید همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام ابو جعفر-علیه السلام-به یحیى فرمود: بپرسم؟ یحیى گفت: اختیار با شماست فدایتشوم، اگر توانستم پاسخ مىگویم و گرنه از شما بهرهمند مىشوم.
ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: به من بگو در مورد مردى که در بامداد به زنى نگاهمىکند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مىآید آن زن بر او حلال مىشود، و چون ظهر مىشود باز بر او حرام مىشود، و چون وقت عصر مىرسد بر او حلال مىگردد، و چون آفتاب غروب مىکند بر او حرام مىشود، و چون وقت عشاء مىشود بر او حلال مىگردد، و چون شب به نیمه مىرسد بر او حرام مىشود، و به هنگام طلوع فجر بر وى حلال مىگردد؟ این چگونه زنى است و با چه چیز حلال و حرام مىشود؟
یحیى گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمىبرم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمىدانم، اگر صلاح مىدانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.
ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: این زن، کنیز مردى بوده است. در بامدادان، مرد بیگانهاى به او نگاه مىکند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مىآید، کنیز را از صاحبش مىخرد و بر او حلال مىشود، چون ظهر مىشود او را آزاد مىکند و بر او حرام مىگردد، چون عصر فرا مىرسد او را به حباله نکاح خود در مىآورد و بر او حلال مىشود، به هنگام مغرب او را «ظهار» مىکند (7) و بر او حرام مىشود، موقع عشا کفاره ظهار مىدهد و مجددا بر او حلال مىشود چون نیمى از شب مىگذرد او را طلاق مىدهد و بر او حرام مىشود و هنگام طلوع فجر رجوع مىکند و زن بر او حلال مىگردد (8).
جلوههایى از علم گسترده امام
1- فتواى قضائى امام و شکست فقهاى دربارى
امام جواد-علیه السلام-غیر از مناظراتش که دو نمونه از آن یاد شد، گاه از راههاى دیگر نیز بیمایگى فقها و قضات دربارى را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت مىکرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل «امامت» را در افکار عمومى تثبیت مىنمود. از آن جمله فتوایى بود که امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:
«زرقان» (9) ، که با «ابن ابى دؤاد» (10) دوستى و صمیمیت داشت، مىگوید: یک روز «ابن ابى دؤاد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالى که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیستسال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جریان چه بود؟
گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن على» (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دلیل آن چیست؟
گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم: «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم» (11) : «صورت و دستهایتان را مسح کنید» تا مچ دست است.
گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مىگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولى گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق» (12) : «صورتها و دستهایتان را تا آرنجبشویید» تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
محمد بن على گفت: چون قسم دادى نظرم را مىگویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دستباید باقى بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مىپذیرد: صورت (پیشانى) ، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشتبزرگ پا) . بنا بر این اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمىماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خداى متعال مىفرماید:
«و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» (13) : «سجده گاهها (هفت عضوى کهسجده بر آنها انجام مىگیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید) » (14) و آنچه براى خداست، قطع نمىشود.
«ابن ابى دؤاد» مىگوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ کردم! (15)
2- حدیثسازان رسوا مىشوند!
نقل شده است که پس از آنکه مامون دخترش را به امام جواد تزویج کرد (16) در مجلسى که مامون و امام و یحیى بن اکثم و گروه بسیارى در آن حضور داشتند، یحیىبه امام گفت:
روایتشده است که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مىرساند و مىگوید: «من از ابوبکر راضى هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضى است؟ » . نظر شما درباره این حدیث چیست؟ (17)
امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولى کسى که این خبر را نقل مىکند باید خبر دیگرى را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مىبندند، بسیار شدهاند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید» . امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مىدانیم در دلش چه چیز مىگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (18)
آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟ ! این عقلا محال است.
یحیى گفت: روایتشده است که: «ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند»
حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقتشود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده استو لحظهاى از دایره اطاعتخدا خارج نشدهاند، ولى ابوبکر و عمر مشرک بودهاند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شدهاند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى سپرى کردهاند، بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.
یحیى گفت: همچنین روایتشده است که: «ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند» (19) . درباره این حدیث چه مىگویید؟ .
حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درستباشد، زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان یافت نمىشود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند! ) این روایت را بنى امیه، در مقابل حدیثى که از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین-علیهما السلام-نقل شده است که «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند» ، جعل کردهاند.
یحیى گفت: روایتشده است که «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است» . حضرت فرمود: این نیز محال است;زیرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد صلى الله علیه و آله و سلم و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشتبا نور اینها روشن نمىشود ولى با نور عمر روشن مىگردد؟ !
یحیى اظهار داشت: روایتشده است که «سکینه» به زبان عمر سخن مىگوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته مىگوید)
حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم;ولى ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالاى منبر مىگفت: «من شیطانى دارم که مرا منحرف مىکند، هرگاهدیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درستباز آورید»
یحیى گفت: روایتشده است که پیامبر فرمود: «اگر من به پیامبرى مبعوث نمىشدم، حتما عمر مبعوث مىشد» (20)
امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راستتر است، خدا در کتابش فرموده است: «به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... » (21) . از این آیه صریحا بر مىآید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیدهاند، چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مىکند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپرى کرده است؟ ! و نیز پیامبر فرمود: «در حالى که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم»
باز یحیى گفت: روایتشده است که پیامبر فرمود: «هیچگاه وحى از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است» ، یعنى نبوت از من به آنها منتقل شده است.
حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوت خود شک کند، خداوند مىفرماید: «خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانى بر مىگزیند» (22) . (بنابر این، با گزینش الهى، دیگر جاى شکى براى پیامبر در باب پیامبرى خویش وجود ندارد).
یحیى گفت: روایتشده است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر عذاب نازل مىشد، کسى جز عمر از آن نجات نمىیافت» . حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: «و مادام که تو در میان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمىکند و نیز مادام که استغفار مىکنند، خدا عذابشان نمىکند» (23) . بدین ترتیب تا زمانى که پیامبر در میان مردم است و تا زمانى که مسلمانان استغفار مىکنند، خداوند آنان را عذاب نمىکند (24).
پىنوشتها:
-1پس از آن حضرت، فرزندش على هادى-علیه السلام-نیز در همین سنین و بلکه کمتر از آن به امامت رسید و بعد از او امام مهدى-علیه السلام-نیز، در حالى که بیش از نجسال نداشت، به این منصب نائل گردید.
-2یحیى یکى از دانشمندان نامدار زمان مامون، خلیفه عباسى، بود که شهرت علمى او در رشتههاى گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العادهاى داشت و با آنکه مامون خود از نظر علمى وزنه بزرگى بود، ولى چنان شیفته مقام علمى یحیى بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نیز به وى واگذار کرد. یحیى علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگى به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آنکه تمام کارهاى کشور اسلامى پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مامون تقرب یافته بود که گویى نزدیکتر از او به مامون کسى نبود.
اما متاسفانه یحیى، با آن مقام بزرگ علمى، از شخصیت معنوى برخوردار نبود. او علم را براى رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشى و برترى جویى فراگرفته بود. هر دانشمندى به دیدار او مىرفت، آنقدر از علوم گوناگون از وى سؤال مىکرد تا طرف به عجز خود در مقابل وى اقرار کند!
-3در مورد ازدواج امام جواد، در صفحات آینده توضیح خواهیم داد.
-4یکى از اعمالى که براى اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حجیا عمره حرام استشکار کردن است. در میان احکام فقهى، احکام حج، پیچیدگى خاصى دارد، ازینرو افرادى مثل یحیى بن اکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح مىکردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمى قرار دهند!
-5مجلسى، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 75-76-قزوینى، سید کاظم، الامام الجواد من المهد الى اللحد، الطبعة الاولى، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه. ق، ص 168-172. راوى این قضیه «ریان بن شبیب» -دایى معتصم-است که از یاران امام رضا-علیه السلام-و امام جواد و از محدثان مورد وثوق بوده است (قزوینى، همان کتاب، ص 168-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 319-321-طبرسى، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350، ص 245-مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 216-شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة-قم المقدسة، ص 99(.
-6مجلسى، همان کتاب، ص 77-قزوینى، همان کتاب، ص 174-شیخ مفید، الارشاد، ص 322-طبرسى، همان کتاب، ص 246-مسعودى، همان کتاب، ص 217-شیخ مفید، الاختصاص، ص 100.
-7ظهار عبارت از این است که مردى به زن خود بگوید: پشت تو براى من یا سبتبه من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعى طلاق حساب مىشد و موجب حرمت ابدى مىگشت، ولى حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحى که گفته شد) گردید.
-8مجلسى، همان کتاب، ص 78-قزوینى، همان کتاب، ص 175-شیخ مفید، الارشاد، ص 322-طبرسى، همان کتاب، ص 247.
-9زرقان (بر وزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده که مردى محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعى محسوب مىشده است (مجلسى، همان کتاب، ج 50، ص 5، پاورقى(
-10ابن ابى دؤاد (بر وزن غراب) در زمان خلافت مامون، معتصم، واثق و متوکل عباسى، قاضى بغداد بوده است (مجلسى، همان کتاب، ص 5، پاورقى(
-11سوره مائده: آیه 5.
-12سوره مائده: آیه 5.
-13سوره جن: آیه 18.
-14مسجد (بکسر جیم: بر وزن مجلس، یا بفتح جیم: بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) به معناى محل سجده است، و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانى که پیشانى روى آن قرار مىگیرد، محل سجده هستند، خود پیشانى و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده مىکنیم محل سجده محسوب مىشوند و به همین اعتبار در این روایت «المساجد» به معناى هفت عضوى که با آنها سجده مىشود، تفسیر شده است. نیز در دو روایت دیگر از امام صادق-علیه السلام-در کتاب کافى و همچنین یک روایت در تفسیر على بن ابراهیم قمى «المساجد» به همین هفت عضو تفسیر شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب «فقیه» ، «المساجد» را به هفت عضو سجده تفسیر نموده است. همین معنا را از «سعید بن جبیر» و «زجاج» و «فراء» نیز نقل کردهاند. ضمنا باید توجه داشت که اگر تفسیر «المساجد» به هفت عضو یاد شده، جاى خدشه داشت، حتما فقهائى که در مجلس معتصم حاضر و در صدد خردهگیرى بر کلام امام بودند، اشکال مىکردند. بنا بر این چون هیچ گونه اعتراضى از طرف فقهاى حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم مىشود به نظر آنان نیز «المساجد» به معناى هفت عضو سجده بوده و یا لااقل یکى از معانى آن محسوب مىشده است. (پیشواى نهم حضرت امام محمد تقى-علیه السلام-، مؤسسه در راه حق، ص 26-29، به نقل از: تفسیر صافى، ج 2، ص 752-تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 440-تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 372(.
-15پیشواى نهم... ، همان صفحات-طبرسى، مجمع البیان، شرکة المعارف الاسلامیة، 1379 ه. ق، ج 10، ص 372-عیاشى، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولى محلاتى
، قم، مطبعة علمیة، ج 1، ص 320-سید هاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مطبوعاتی اسماعیلیان، ج 1، ص 471-مجلسى، همان کتاب، ج 50، ص 1-5-قزوینى، همان کتاب، ص 294-شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 18، ص 490 (ابواب حد السرقة، باب 4( .
-16در مورد این ازدواج در صفحات آینده بحثخواهیم کرد.
-17علامه امینى در کتاب الغدیر (ج 5، ص 321) مىنویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاذ است.
-18و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (سوره ق: 16( .
-19 علامه امینى این حدیث را از برساختههاى «یحیى بن عنبسة» شمرده و غیر قابل قبول مىداند، زیرا یحیى شخصى جاعل حدیث و دغلکار بوده است (الغدیر، ج 5، ص 322) . «ذهبى» نیز «یحیى بن عنبسه» را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو مىداند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفى مىکند (میزان الاعتدال، الطبعة الاولى، تحقیق: على محمد البجاوى، دار احیاء الکتب العربیة، 1382 ه. ق، ج 4، ص 400( .
-20علامه امینى ثابت کرده است که راویان این حدیث دروغگو بودهاند (الغدیر، ج 5، ص 312 و 316(
-21و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح» (سوره احزاب: 7(
-22الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس» (سوره حج: 75(
-23و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» (سوره انفال: 33(
-24طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350 ه. ق، ج 2، ص 247-248-مجلسى، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 80-83-قرشى، سید على اکبر، خاندان وحى، چاپ اول، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1368 ه. ش، ص 644-647-مقرم، سید عبد الرزاق، نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد-علیه السلام-، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1370 ه. ش، ص 98-100.
منبع:کتاب سیره پیشوایان
تجدید عهد با غریب طوس
دارالشفاست مرقد سلطان دین رضا
باید که رو به جانب دارالشفا کنیم
باشد سزا که بر در طب الرضا رویم
وانگاه درد خویش در آنجا دوا کنیم
ما را اگر بساحت قدسش اجازه داد
آنجا ولا برای همه دست و پا کنیم
مهمان شویم جمله بدار الضیافهاش
بر خوان او نشسته دمی را صفا کنیم
بالجمله روز از شعف و شب ز روی جد
خود را در آستان رضا جابجا کنیم
چون پیروی بساحت کیوان رسید گفت
باید به پیروان علی اقتدا کنیم
در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری، خورشید ولایت ،بار دیگر در مدینه تابیدن گرفت و شعاع نورانی و روح بخش خود را به اقصی نقاط عالم منتشر ساخت . نام او «علی» و کنیهاش «ابوالحسن» بود . ایشان پس از شهادت پدر ارجمندش در زندان بغداد (سال 183 هجری) در سن 35 سالگی عهدهدار مقام امامت و ولایتشد . مدت امامت آن بزرگوار 20 سال طول کشید که 10 سال آن با خلافت «هارون الرشید» ، 5 سال با خلافت «محمد امین» و 5 سال آخر با خلافت «مامون» مقارن بود .
امام رضا علیه السلام تا آغاز خلافت مامون در زادگاه خود شهر مقدس مدینه اقامت داشت که پس از به حکومت رسیدن مامون - با حیله و نیرنگ - به خراسان دعوت شد . در این دوران، مامون حاکمیتخود را با خطرات جدی مواجه میدید، از جمله: شورشهای علویان در نقاط مختلف، طرفداری خراسانیان از اهل بیت علیهم السلام و گسترش نفوذ و فعالیتهای امام علیه السلام در بین شیعیان . از این رو، مامون با تحمیل ولایت عهدی خود بر آن حضرت علاوه بر کنترل و مایل نمودن علویان و خراسانیان به سمتخود، قصد داشت فعالیتهای امام رضا علیه السلام را در مرو کنترل نماید و با اقدامات منفی خود چهره ایشان را مخدوش کند و از محبوبیت او بکاهد .
نقل شده که سلیمان مروزی عالم مشهور علم کلام به نزد مامون آمد . مامون پس از احترام و انعام او از وی درخواست کرد که با امام رضا علیه السلام به مناظره بپردازد . سلیمان که به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: ای امیرمؤمنان ترس آن دارم که از عهده این کار برنیاید و مقامش پایین آید . مامون گفت: هدف من نیز چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی; چرا که من میدانم تو در علم و مناظره توانا هستی . سلیمان که از نیت مامون آگاه شد، این کار را پذیرفت . ولی در نهایت، برخلاف نقشه از قبل تعیین شده، ضعف و ناتوانی سلیمان بر همگان آشکار شد .
زیارت قبور اولیاء
زیارت قبور اولیای الهی و تبرک جستن به آثار و مقابر شریف آن بزرگواران یکی از سنتهای دیرین و پراهمیت در بین مسلمانان است که امروزه بر اساس تفکرات باطل و بیاساس برخی فرقههای اسلامی و همچنین تفکرات مبتنی بر حس گرایی که در پوشش روشنفکری و تمدن، بر جوامع اسلامی عرضه میشود، ممکن استبرای انسانهایی که نسبتبه مبانی دینی و اعتقادی از درک عمیقی برخوردار نیستند، ذهنیتها و تصورات ناصواب نسبتبه این امر اعتقادی به وجود آید . از این رو، برآنیم تا در این مقال به بررسی موضوع زیارت قبور پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام مخصوصا زیارت بارگاه شریف علی بن موسی الرضا علیه السلام و بررسی برخی شبهات موجود بپردازیم .
زیارت وسیله قرب الهی
بنابر آنچه از متون روایی و دینی استفاده میشود، زیارت قبور اولیای الهی منشا آثار و برکات دنیوی و اخروی فراوانی است و مسلمانان به حکم آیه «اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیلة» ; (1) «تقوای الهی پیشه کنید و وسیلهای [برای تقرب] به سوی او بجوئید .» اولیای الهی را بهترین وسیله برای تقرب به خداوند میدانند .
از این رو، بارها رنج و مشقتسفر را به جان میخرند و به زیارت قبور آنان مشرف میشوند و به پیمان و عهد قلبی و درونی که با پیامبران و امامان خویش بستهاند، عمل میکنند . امام علی بن موسی الرضا علیه السلام میفرماید: «ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه وشیعته وان من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زیارة قبورهم فمن زارهم رغبة فی زیارتهم وتصدیقا بما رغبوا فیه کان ائمتهم شفعاءهم یوم القیامة; (2) همانا برای هر امامی عهد و پیمانی استبر عهده پیروان و شیعیانشان و وفای کامل به این عهد و ادا نمودن آن به وجه نیکو در گروی زیارت قبور آنان است، پس هر کس از روی رغبت و میل به زیارت آنان و برای تصدیق آنچه که آنها در آن رغبت داشتند، آنان را زیارت کند، امامان و پیشوایانشان در روز قیامتشفیع آنان خواهند بود .»
همچنین رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرمایند: «من اتانی زائرا کنتشفیعه یوم القیامة; (3) هر کس به زیارت من بیاید در روز قیامتشفیع او خواهم بود .» زیارت در واقع، تجدید عهد و پیوند زدن قلب و روح به انسانهایی است که خلیفة الله حقیقی در زمین هستند; کسانی که به حقیقت ندای «انی جاعل فی الارض خلیفة» (4) را جامه عمل پوشانیدهاند، و سفره جود و کرمشان برای عموم مردم گسترده و باب لطف و رحمتشان بر همگان گشوده است; انسانهایی که در وصف آنان گفته میشود: «السلام علی ائمة الهدی ومصابیح الدجی واعلام التقی وذوی النهی; (5) سلام بر امامان هدایت، و روشنگران تاریکی، و نشانههای تقوا و پرهیزگاری، و صاحبان عقل .»
نقد شبهات موهوم
یکی از سنتهای مسلمانان و مخصوصا شیعیان، زیارت قبور پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمة علیهم السلام و اولیای الهی است که در طول سال به زیارت این قبور مشرف شده و با پیوند خوردن با فضای معنوی آن مکانهای مقدس، روح خویش را طراوت بخشیده، از ثمرات و آثار معنوی آن بهره میگیرند و برای رفع مشکلات خویش آن بزرگواران را واسطه قرار میدهند و در بسیاری اوقات که با دلهای پاک و فارغ از دنیا به سوی ایشان روی میآورند، حاجتهای خود را گرفته، سرشار از عشق و امید به زندگی عادی ادامه میدهند . در این میان، شیاطین انسان نما و فریب خوردگان و راندهشدگان از رحمتحق با کوبیدن بر طبل یاس و ناامیدی قصد دارند با انتشار شبهات بیاساس چهره این امر معنوی و اعتقادی را مخدوش کنند و به اسم روشنفکری و روشنگری تاریکیهای ظلمانی و شیطانی خود را گسترش دهند . «الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا» ; (6) «آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده، با این حال میپندارند کار نیک انجام میدهند .»
از این رو، بر انسانهای آگاه و دانا و دردمند لازم است تا با پرده برداشتن از این دسیسههای شوم، راه حق و حقیقت را بر سالکان روشنتر و رسیدن به قرب الهی را آسانتر سازند . در این راستا، ما نیز برآنیم تا یکی از شبهاتی را که از طرف فرقه وهابیت که سوغات انگلیسیها برای جوامع اسلامی است، (7) و همچنین از طرف برخی غرب زدگان به اصطلاح روشنفکر مطرح شده، بیان نماییم و به تبیین پاسخی مناسب بپردازیم .
شبهه این است: چطور ممکن است انسانهایی که قرنها پیش مردهاند به زیارتشان برویم و آنان را واسطه بین خود و خداوند قرار دهیم؟ و همچنین آیا این عمل نوعی بدعت و شرک محسوب نمیشود؟
پاسخ را در چند بخش بیان میکنیم:
1 . یکی از ارکان و علل پیدایش این شبهه اعتقاد به عدم حیات پس از مرگ است که قرآن کریم در موارد متعدد آن را ابطال نموده است . نقل شده که روزی ابی بن کعب (یا عاص بن وائل) که منکر معاد بوده است در بیابان قطعهای استخوان پوسیده پیدا کرد و فکر کرد که دلیل محکمی برای عقیدهاش پیدا کرده است . با تکبر و غرور قطعه استخوان را برداشت، در حالی که با خود میگفت: «لاخصمن محمدا; با محمد صلی الله علیه و آله به دشمنی برمیخیزم .» به سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و فریاد زد: بگو ببینم چه کسی قدرت دارد بر این استخوان پوسیده لباس حیات بپوشاند؟! سپس قسمتی از آن استخوان را پودر کرد و بر زمین پاشید . در این هنگام، این آیه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد: «وضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحیی العظام وهی رمیم» (8); «برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است .» خداوند با عبارت «ونسی خلقه» پاسخ محکمی به منکرین معاد داده است; به این معنی که اگر آن شخص خلقتخود را فراموش نمیکرد و توجه میکرد که خداوند او را از هیچ آفریده است، چنین استبعادی نمیکرد; چرا که خلقت اولیه بسی سختتر از خلقت مجدد است .
هیچ گاه انسان به وسیله مرگ، نابود و فانی نمیشود تا نتوان به زیارت او رفت و او را واسطه قرار داد; چنان که خداوند متعال میفرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» ; (9) «[ای پیامبر! هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند، مردگاناند; بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند .»
2 . بخشی از این شبهه زاییده فکر وهابیت است که قصد دارند با پوشاندن لباس بدعت و شرک بر قامت زیارت و استشفاء و تبرک جستن به قبور اولیای الهی، این مسئله مهم اعتقادی را خدشهدار کنند; لذا دولت وهابی سعودی برای جلوگیری از انجام این امور، مامورانی را در لباس آمران به معروف و ناهیان از منکر در اطراف این مقابر شریف مستقر کرده که با کمال خشونت و گاه در لباس اخلاق و نصیحتبا زائران این مشاهد مشرفه رفتار میکنند . استدلال آنان این است که بوسیدن قبور و ضرائح و تبرک جستن به آنها نوعی عبادت نسبتبه آنها محسوب میشود و حال آنکه عبادت مخصوص خداست .
پاسخ آنها این است که اگر هر احترام و بوسیدنی عبادت بود، لازم میآمد بوسیدن اطفال و کتاب خدا هم شرک و حرام باشد . روشن است که هیچ مسلمانی به وسیله زیارت و بوسیدن مقابر شریفه، قصدش این نیست که به آنان نسبتخدایی بدهد و آنان را عبادت کند تا شرک لازم بیاید . تبرک جستن به آثار و قبور اولیای الهی به ویژه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در متون تاریخی و روایی به طور متعدد نقل شده است . که در ادامه به مواردی از آنها در کتب اهل سنت اشاره میکنیم:
الف) سائب بن یزید نقل میکند: خالهام مرا خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله برد و گفت: فرزند خواهرم بیمار است . آن حضرت وضو گرفت و از خدا برای من طلب خیر وسلامتی نمود و در زمانی که وضو میگرفت، از آب وضویش نوشیدم . (10)
ب) مسلم در صحیح خود از انس نقل میکند که پیامبر صلی الله علیه و آله سر خود را میتراشید و یارانش در اطرافش بودند و هر تاری از موی ایشان در دستیکی از یاران بود . (11)
ج) صحابی جلیل القدر، بلال حبشی که به عللی مدینه را ترک کرد و در نواحی شمال به امر مرزبانی مشغول بود، در خواب دید که پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای بلال! آیا وقت آن نرسیده است که ما را زیارت کنی؟ وی با حالت اندوه از خواب بیدار شد و بر مرکب خود سوار شد و آهنگ مدینه کرد . هنگامی که کنار قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، شروع به گریه کرد و صورت خود را بر قبر میمالید و وقتی حسن و حسین علیهم السلام را دید هر دو را بوسید . (12)
زیارت بارگاه رضوی
فضیلت زیارت امام هشتم علیه السلام در وصف نمیگنجد و قلم از تحریر آن عاجز است و انسانهای عادی را توان درک آن نیست . مشهد مقدس آن امام بزرگ محل نزول و صعود ملائک مقرب الهی است . در حدیثی از خود آن حضرت نقل شده که فرمودند: «ان بخراسان لبقعة یاتی علیها زمان تصیر مختلف الملائکة، فلا یزال فوج ینزل من السماء وفوج یصعد الی ان ینفخ فی الصور، فقیل له: یا ابن رسول الله وایة بقعة هذه؟ قال: هی بارض طوس وهی والله روضة من ریاض الجنة; (13) همانا در خراسان مکانی است که در آینده محل رفت و آمد فرشتگان خواهد شد . پیوسته گروهی از ملائک از آسمان به این مکان فرود میآیند و گروهی از آنجا به آسمان صعود میکنند تا زمانی که در صور دمیده شود . به ایشان عرض شد: ای فرزند رسول خدا! این چه مکانی است؟ ایشان فرمودند: این مکان در سرزمین طوس واقع شده و به خدا قسم! باغی از باغهای بهشت است .»
مصاف عالم امکان زملک تا ملکوت
که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت
همین عظمت و بزرگی، زیارت آن مرقد شریف را دارای آثار و برکاتی کرده که در ادامه قطرهای از آن اقیانوس فضائل را ذکر میکنیم و جان خسته از فراقمان را طراوت میبخشیم:
1 . مهمترین فضیلت زیارت آن امام همام علیه السلام انس و همنشینی با آن امام است . چه ندارد آن که رضا دارد و چه دارد آن که از رضا محروم است .
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
2 . از آنجا که علی بن موسی الرضا علیه السلام مظهر کرامت و بزرگی است، هر کس که به زیارت ایشان برود، در دنیای پس از مرگ که دیار فقر و نیاز است، با کمال لطف و مهربانی به دیدار او خواهد آمد . ابن اسحاق نهاوندی نقل میکند که امام رضا علیه السلام فرمود: «من زارنی علی بعد داری اتیته یوم القیامة فی ثلاث مواطن حتی اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الکتب یمینا وشمالا، وعند الصراط، وعند المیزان; (14) کسی که با وجود دوری مرقدم مرا زیارت کند، روز قیامت در سه مکان به دیدارش میروم تا او را از سختی آن روز نجات دهم; در آن زمان که نامههای اعمال خوب و بد گشوده میشود، و هنگام عبور از پل صراط، و هنگام سنجیدن اعمال .»
3 . از فضائل دیگر این است که ثواب و اجر و پاداش زیارت آن حضرت با زیارت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برابر شده است . امام موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند:
«ان ابنی علیا مقتول بالسم ظلما مدفون الی جنب هارون بطوس من زاره کمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله; (15) همانا پسرم، علی، با ظلم و جور به واسطه سم کشته میشود و در کنار هارون در طوس دفن خواهد شد . هر کس او را زیارت کند، مانند کسی است که پیامبر را زیارت کرده است .»
4 . زیارت قبر و مزار شریف آن حضرت برابر با ثواب هزار حج و هزار عمره است . امام رضا علیه السلام میفرماید: «فمن زارنی فی تلک البقعة کان کمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله وکتب الله له ثواب الف حجة مبرورة والف عمرة مقبولة; (16) هر کس که مرا در آن مکان زیارت کند، مانند کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت کرده است و خداوند ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول را برایش مینویسد .»
البته، ذکر دو نکته هم در اینجا ضروری است:
الف) ممکن استبه ذهن خطور کند که چگونه ممکن است چنین ثواب عظیمی پاداش یک عمل به ظاهر ساده باشد؟
پاسخ این است که اسماء و صفات خداوند از جمله رحمان و رحیم بودن او بینهایت است و باب لطف و رحمت او همیشه و در همه جا به روی انسانها گشوده است و یکی از درهای رحمتحق، مزار شریف ائمه اطهار علیهم السلام است و جای هیچ تعجبی نیست که خداوند برای تعظیم مقام آن بزرگواران چنین اجر و پاداشی قرار دهد; چنان که ثواب نماز جماعت هنگامی که مامومین از ده نفر تجاوز کنند، آن قدر زیاد است که هیچ کس جز ذات حق توان شمارش آن را ندارد . (17)
ب) در برخی روایات ثواب زیارت آن حضرت هفتاد حجیا بیشتر ذکر شده است .
علت این اختلاف را میتوان در تفاوت زائرین آن حضرت و درک و معرفتی که نسبتبه آن حضرت دارند، جستجو کرد . حالات افراد و زمانهای گوناگون نیز در کثرت و قلت ثواب تاثیر مستقیم دارد; چنان که گاهی شخص با توجه و حضور قلب بیشتری به زیارت آن امام علیه السلام میرود و یا در زمانهای مخصوص مثل شب قدر توفیق زیارت برای او حاصل میشود .
5 . ثواب جهاد و شهادت در راه خدا در جمله فضائل زیارت بارگاه رضوی است . روزی امام رضا علیه السلام که در سنین نوجوانی بودند از کنار پدرشان گذشتند، امام هفتم فرمودند: این فرزندم در سرزمین غربت از دنیا میرود . «فمن زاره مسلما لامره عارفا بحقه کان عندالله عزوجل کشهداء بدر; (18) کسی که او را زیارت کند در حالی که تسلیم به امر او بوده و معرفتبه حق او داشته باشد، نزد خداوند، مانند شهداء بدر خواهد بود .»
6 . از دیگر آثار مهم زیارت آن حضرت راه یافتن به حریم مغفرت الهی و رهایی از آتش دوزخ و وارد شدن در بهشت موعود الهی است . حمدان نقل میکند که بر امام جواد علیه السلام وارد شدم و عرض کردم: «کسی که پدرت را در طوس زیارت کند چه برایش قرار داده شده است؟ ایشان فرمودند: «من زار قبر ابی بطوس غفر الله له ما تقدم من ذنبه وما تاخر; هر کس پدرم را در طوس زیارت کند، گناهان گذشته و آیندهاش بخشیده میشود .»
حمدان میگوید: بعد از این واقعه، نزد ایوب بن نوح بن دراج رفتم و فرمایش امام را برای او نقل کردم، او گفت من هم این مطلب را از ایشان شنیدهام و نیز مطلب دیگری شنیدم که برایت نقل میکنم: از امام علیه السلام شنیدم که فرمود: «من زار قبر ابی بطوس غفر له ما تقدم من ذنبه وما تاخر فاذا کان یوم القیامة نصب له منبر بحذاء منبر رسول الله صلی الله علیه و آله حتی یفرغ الله من حساب الخلائق; (19) هر کس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، گناهان گذشته و آینده او بخشیده میشود و روز قیامت منبری مقابل منبر پیامبر صلی الله علیه و آله برای ایشان نصب میشود تا اینکه خدا به حساب خلائق رسیدگی کند .»
همچنین علی بن مهزیار نقل میکند که خدمت امام جواد علیه السلام عرض کردم: «ما لمن اتی قبر الرضاء علیه السلام; برای کسی که قبر امام رضا علیه السلام را زیارت کند چه ثوابی قرار داده شده است؟» امام فرمودند: «الجنة والله; (20) قسم به خدا! پاداش او بهشت است .»
آداب حضور
زیارت بارگاه و مشهد شریف علی بن موسی الرضا علیه السلام اگر چه امری نیکوست، ولی شرائط و آدابی برای آن ذکر شده که عمل کردن به آنها موجب میشود، زیارت به درجات بالاتری از فضیلتبرسد و شخص در زمره زائران واقعی آن امام قرار گیرد; چه اینکه عمل نکردن به آنها موجب نقصان ثواب و فضیلتخواهد شد .
اولین و مهمترین ادب زیارت، پاکی و طهارت ظاهری و باطنی است و لازم استبرای وارد شدن به آن مکان مقدس دل و جان خویش را پاک سازیم و با عمل به آواز خوش «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی» ; (21) «نعلین (علاقه غیرخدایی) را از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدسی قدم نهادی .» خود را جهت کسب فضائل آن مکان شریف آماده نماییم .
از این رو، امر شده که هر گاه قصد کردی برای زیارت آن حضرت از خانه خارج شوی، غسل کن و در هنگام غسل چنین بگو: «اللهم طهرنی وطهرلی قلبی واشرح لی صدری واجر علی لسانی مدحتک والثناء علیک فانه لاقوة الا بک . اللهم اجعله لی طهورا وشفاء; (22) خدایا! مرا پاک کن و قلب مرا پاکیزه گردان و سینهام را وسعتبخش و مدح و ثناء خودت را بر زبانم جاری ساز که قدرتی جز آنچه تو عطا کنی نیست . خداوندا! این زیارت را وسیله طهارت و سلامتیام قرار ده .»
قابلیت و طهارتی که شخص در درون خویش ایجاد کرده، او را به کسب معنویات این زیارت موفق مینماید .
از دیگر آداب زیارت و تشرف به محضر آن امام، معرفت و شناخت مقام و منزلت و جایگاه ایشان است که خود راهی استبرای رسیدن به درجات زائران حقیقی . بزنطی میگوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: «ما زارنی احد من اولیائی عارفا بحقی الا تشفعت فیه یوم القیامة; (23) هیچ یک از اولیاء و پیروان من، مرا زیارت نمیکند، در حالی که به حق من معرفت دارد، مگر اینکه در روز قیامت او را شفاعت میکنم .»
حال ممکن استسؤال شود که حق امام چیست؟ امام موسی بن جعفر علیه السلام در این باره میفرماید: «فمن زاره فی غربته وهو یعلم انه امام بعد ابیه مفترض الطاعة من الله عزوجل کان کمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله; (24) هر کس امام رضا را در [دیار] غربت زیارت کند، در حالی که اعتقاد دارد به اینکه امام واجب الطاعة بعد از پدرش از جانب خداوند است، مانند کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله را زیارت کرده است .»
پس باید پرده غفلت را کنار زنیم و حق شناسانه به دیدارش رویم تا مبادا شیطان ما را این چنین بفریبد که معصیتخدای رضا را مرتکب شو و آنگاه با زیارت بنده خدا از غضب خدا در امان بمان . امام علیه السلام شفیع کسی میشود که اتصالش به جانب حق منقطع نگردد و در معاصی و گناهان غوطه ور نباشد . این که در طول زندگی گناه و معصیت را پیشه کنیم و امید شفاعت آن امام را در سر بپرورانیم از دسیسههای هولناک شیطان است که موجب میشود برخی، از شیعه و پیرو اهل بیتبودن، جز نامی را یدک نکشند و به این نام و عنوان دل خوش باشند .
کرامات رضوی
معجزات و کرامات امام رضا علیه السلام بیش از آن است که بتوان به شماره درآورد و نقل آن به حد تواتر رسیده است; چنان که شیخ حر عاملی مینویسد: «معجزات امام رضا علیه السلام از حد تواتر تجاوز کرده است .» (25) چه بسیار انسانهایی که با تشرف به بارگاه ملکوتی آن امام از دریای بیکران کرامت آن حضرت بهره و نصیبی بردهاند که در ادامه برگهایی از تاریخ را ورق زده، مواردی چند از آن را نقل میکنیم:
الف) شیخ صدوق میگوید: وقتی رکن الدوله (یکی از وزرای حکومت آل بویه) را از رفتن به زیارت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام باخبر ساختم، به من گفت: مرقد آن امام مشهد مبارکی است . بارها آن را زیارت کردهام و حاجتهای زیادی از ایشان گرفتهام . هنگامی که به آنجا رفتی برای من دعا کن و به جای من زیارت نما که در آن مکان دعا اجابت میشود . (26)
ب) ابن ابی حاتم تمیمی از علمای بزرگ اهل سنت میگوید: بارها او (علی بن موسی الرضا) را زیارت کردم . هر گاه مشکلی برایم پیش میآمد، نزد قبر او که صلوات خدا بر او و جدش باد، میرفتم و از خداوند برطرف شدن آن مشکل را طلب میکردم و خداوند به برکت آن امام دعایم را اجابت میکرد، و این امر را بارها تجربه کردهام . خدا ما را بر محبت محمد پیامبر و اهل بیتش که صلوات خدا بر همه آنها باد بمیراند! (27)
ج) ابومنصور عبدالرزاق وقتی فهمید که حاکم طوس (معروف به بیوردی) فرزندی ندارد، به او گفت: چرا به زیارت امام رضا علیه السلام نمیروی تا در آنجا از خداوند فرزندی طلب کنی؟ من بارها در آنجا حوائجی از خداوند خواستم و خدا حاجاتم را به برکت آن امام عطا نمود . حاکم طوس میگوید: قصد مشهد کردم و به نزد امام رضا علیه السلام رفتم و از خداوند حاجتم را خواستم . خداوند فرزند پسری به من عطا کرد . (28)
نجوای عاشقانه
ای بالانشین که دریچههای آسمان به سمت رواقهای بارگاه تو باز میشود! تشنه شفاعتخویش را پیاله رضایتی ببخش و در سایه زیارت خوانیاش رضایش کن!
ای آبروی آسمان و زمین که همه منظومهها گرد گنبد طلایی تو در طوافند! دلهای شب زده ما را به نور ایمان شکوفا کن و با حرف و حدیثخلوت خدا آشنا!
ای تمنای روشن آسمان! کمتر از آهوی بیپناه نیستم، مرا هم ضمانت کن! به سرا پرده خویشتبخوانم و هم صحبت کبوتران آستانهات کن!
ای غریب نواز! زخمهای بیشمارهام به دستهای نوازش تو محتاج است . ای تکیه گاه هشتمین که دقیقهها با آهنگ نقاره خانه تو کوک میشوند! بیپناه خویش را دریاب!
پی نوشت :
1) مائده/35 .
2) بحارالانوار، مجلسی، موسسة الوفاء، ج97، ص116 .
3) همان، ص 142 .
4) بقرة/30 .
5) تهذیب الاحکام، ج6، ص96، ح1 (زیارت جامعه) .
6) کهف/104 .
7) ر . ک: کتاب خاطرات سیاسی تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، ترجمه علی کاظمی .
8) یس/78 .
9) آل عمران/169 .
10) صحیح البخاری، دارالجیل، بیروت، ج4، ص227 (از مهمترین منابع روایی اهل سنت است و همان طور که از اسم آن روشن است تمام روایات آن را صحیح میشمارند) .
11) صحیح مسلم، ج4، کتاب فضائل الصحابة (این کتاب نیز از مهمترین منابع روایی اهل سنت است که به خاطر اعتقاد به صحت روایات آن نامش را صحیح نهادهاند) .
12) اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، ج1، ص208 (ابن اثیر یکی از بزرگان اهل سنت است که در قرن هفتم وفات یافته است) .
13) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، دارالعلم، قم، ج2، ص255; امالی شیخ صدوق، کتابخانه اسلامیة، ص63; بحارالانوار، مجلسی، همان، ج99، ص31 .
14) کامل الزیارات، ابن قولویه القمی، مکتبة الصدوق، ص319; عیون اخبار الرضا، ج2، ص255; بحارالانوار، همان، ص40 .
15) عیون اخبار الرضا، ج2، ص260; وسائل الشیعه، ج14، ص558 .
16) بحارالانوار، ج99، ص44 .
17) این روایت را تمام مراجع در رسالههای عملیه خود آوردهاند . پس روشن میشود که این روایت از چه اعتبار و اهمیتی برخوردار است .
18) کامل الزیارات، ص304; بحارالانوار، ج99، ص41 .
19) کامل الزیارات، ص320; بحارالانوار، ج99، ص40 .
20) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، مکتبة البوذر جمهری، ص95; بحارالانوار، همان، ص39 .
21) طه/12 .
22) بحارالانوار، ج99، ص44 .
23) امالی شیخ صدوقی، همان، ص119; بحارالانوار، همان، ص33 .
24) امالی شیخ صدوق، ص587; بحارالانوار، ج99، ص42 .
25) اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، المطبعة العلمیة، ج6، ص117 .
26) عیون اخبار الرضا، ص279; اثبات الهداة، ج6، ص103 .
27) کتاب الثقات، ابی حاتم تمیمی، دارالفکر، ج8، ص457 .
28) عیون اخبار الرضا، ص279
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی