سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س)

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) به مدت سه شب باسخنرانی حجت الاسلام کشکولی و مداحی مداحان اهلبیت برگزار میگردد

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

هیئت سیدالشهداء(ع)


1

دیگر صفحات

حجت الاسلام سروری

شوق وصال

آرشیو مطالب

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

پایگاه شهدای دستگردقداده

شهدای دستگرد قداده

سیماى اخلاقى امام باقر (ع)

دستگردقداده+حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء

نویسنده:ابوالفضل هادى منش

 


1- اخلاق


الف) عبادت و پارسایی

امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم، امام محمدباقر علیه السلام همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا ذکر خدا می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد، از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه «لااله الاالله» همواره بر زبانش جاری بود. (سحرگاهان) ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب فرا می خواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن می دانستند، خواندن قرآن را دستور می داد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش می نمود.» (1) 

« افلح » خدمتکار امام ، می گوید : 

«با محمدبن علی علیه السلام برای انجام مناسک حج بار سفر بستم. وقتی رسیدیم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به کعبه افتاد، شروع به اشک ریختن کرد. او با صدای بلند می گریست. تا جایی که شگفتی من برانگیخته شد (که چرا امام معصوم این گونه می گرید؟!) گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد! مردم دارند شما را نگاه می کنند. اگر ممکن است کمی آهسته تر گریه کنید، امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به گریه بلند نکنم تا شاید (مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم و) در من نظر لطف کند و فردای رستاخیز به مهربانی و لطفش درآویزم. 

سپس مشغول طواف خانه خدا شد و نزد مقام به نماز ایستاد. ( هنگامی که نمازش پایان یافت) به سجده رفت و آن هنگام که سر از خاکساری درگاه خدا برداشت، سجده گاهش از اشک تر شده بود. (2) او در هر شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می گزارد.»(3) 

امام صادق علیه السلام در بیان خدا ترسی پدر بزرگوارش می فرماید : 

«پدرم نیمه های شب خدا را با سوز و گداز چنین می خواند؛ بارالها! خواندی، کوتاهی کردم، رماندی، سرباز زدم، ببین، اینک منم، بنده تو، سرافکنده به درگاهت و هیچ عذر خواسته ای ندارم». (4)


ب) دوری از دنیا

زندگی فردی امام علیه السلام به دور از زیور و زینت دنیایی بود. اتاق امام بسیار ساده و کوچک بود، ولی هرگز به زنان خویش سخت نمی گرفت و هرگز خاطر خویش را از اندیشه در امور دنیایی نمی آشفت. 

«جابربن یزید جعفی» می گوید: 

«روزی محمدبن علی علیه السلام به من فرمود: ای جابر! اندوهگینم و دلم گرفته است. گفتم: اندوهتان به خاطر چیست؟ فرمود: ای جابر! کسی که لذت شراب ناب الهی در دلش باشد، از غیر خدا روی برتافته و دلش گرفتار او می شود. ای جابر! مگر این تحفه دنیا چیست. مگر دنیا جز مرکبی که بر آن سوار می شوی یا لباسی که می پوشی و یا همسری که اختیار می کنی چیز دیگری هم هست؟

ای جابر! خداجویان بر این دنیا تکیه نمی کنند و به آن دل نمی بندند و خیال خود را از آخرت( او سختی آن) خوش نمی دارند. دل فریبی های دنیا، دل آنان را هرگز از یاد خدا باز نمی دارد، گوش آنان را بر ذکر خدا نمی بندد، و زرق و برق دنیا چشمشان را از دیدن نور الهی کور نمی کند. از این روست که نیکان پاداش، دریافت می کنند و رستگار می شوند... پس بکوش آنچه خدا نزد تو از دین و حکمتش به امانت گذاشته، پاس داری.» (5) 

همچنین می فرمود: «دنیا را مانند کاروان سرایی فروگذار که پیامبر(ص) فرمود: مثل من و دنیا مثل سواری است که ساعتی زیر سایه درختی فرود می آید و بر می خیزد و از آنجا می رود». (6)


ج) دانش و بینش

آوازه دانش امام(ع) بر تمامی سرزمین های اسلامی سایه افکنده بود و مردم، به ویژه دانشوران، شیفته نام و آوازه او بودند و این شیفتگی در بین مردم عراق بیشتر به چشم می خورد و دوست و دشمن زبان به ستایش دانایی او گشوده بودند. نقل است: هشام بن عبدالملک- خلیفه وقت- او را در مسجدالحرام دید و در حالی که بر دست غلامش تکیه کرده بود، پرسید: «آیا او همان کسی است که مردم عراق شیفته و بهت زده (علم) اویند؟» پاسخ دادند: «آری». سپس به غلامش دستور داد تا نزد او برود و امام را برای پاسخ به پرسش های خلیفه فرا خواند. خلیفه پرسش هایی را مطرح کرد و امام به گونه ای پاسخ داد که هشام خاموش ماند و هیچ نتوانست بگوید. (7) 

آوازه شهرت او تا دوردست های سرزمین های اسلام رسیده بود؛ همچنان که راوی می گوید: 

«دیدم در حلقه درس او مردم خراسان حضور دارند و اشکالات علمی خود را مطرح می کنند». (8)


د) پاکیزگی و آراستگی

رعایت بهداشت فردی، نقش مهمی در زندگانی امام باقر(ع) داشت. هرچند در آن دوران امکانات بهداشتی و پزشکی، بسیار محدود بود، امام در همان روزگار بسیار بدان اهمیت می داد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش می کرد. امام، همواره محاسن و ناخن های خود را حنا می کرد، لباس های تمیز می پوشید، و ناخن هایش را کوتاه می کرد و می فرمود: «ناخن های خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند». (9) 

امام(ع) پیرایشگری مخصوص خود داشت که موهای سر و صورت ایشان را اصلاح می کرد و اصحاب، امام را همواره با موهایی مرتب و پیراسته می دیدند. (10) 

همچنین به مسواک زدن اهمیت بسیاری می داد و می فرمود: « اگر مردم می دانستند که مسواک زدن چه فواید مهم و فراوانی دارد، آن را، حتی در بستر خواب نیز از خود جدا نمی کردند.» (11) 

امام، همواره در محیط های عمومی با لباس های برازنده و تمیز حاضر می شد؛ به گونه ای که نزدیکان در مورد ایشان می گفتند: ظاهر او بیشتر به جوانان می ماند. (12)

2- امام و خانواده

خانواده، به عنوان اولین و پایدارترین نهاد جامعه، بیشترین اهمیت را در شکل گیری شخصیت و روحیات فردی اعضای آن برعهده دارد و بزرگ ترین نقش را در سالم سازی جامعه ایفا می کند. بنیان خانواده برپایه محبت اعضا به یکدیگر، بنا نهاده شده است؛ به گونه ای که می توان محبت را مهم ترین عامل در بهداشت و سلامت روحی و روانی خانواده به شمار آورد.


الف) ایجاد پیوند عاطفی با همسر

یکی از نکات ارزنده و جالب توجه زندگانی امام باقر (ع) در این راستا، اهتمام امام در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکیم خانواده است. 

«حسن زیات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرف یاب می شود تا برای پرسش های خود پاسخی از امام دریافت کند. وی پس از ورود به اتاق امام با صحنه ای روبه رو می شود که تعجب او و همراهش را بر می انگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته مشاهده می کند. به هر حال، پرسش هایش را مطرح می کند و پاسخ می شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او می فرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد به منزل امام می آیند، ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن بود، پشمینه بر تن یافتند. 

امام به او فرمود: « ای برادر بصری! اتاقی را که دیشب مشاهده کردی، اتاق همسرم بود و اسباب و اثاثیه ای هم که در آن بود، به او تعلق داشت. او خودش را برای من زینت کرده بود و من هم باید خود را برای او زینت می کردم. بنابراین، گمان بد به دل خویش راه مده». او گفت: « فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم، ولی اینک خدا بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما فرمودید». (13) 

آشکار است که امام برای جلب رضایت و خشنودی همسر خود بسیار تلاش می کرد تا با ارتباط عاطفی بیشتر، بنیان خانواده خویش را استحکام بیشتری ببخشد.


ب) ارتباط عاطفی با فرزندان

یکی از فرزندان حضرت، بیمار بود و وضع وخیمی داشت و امام از این موضوع بسیار ناراحت بود. سرانجام بیماری او بهبود نیافت و به مرگ وی انجامید. امام از درگذشت او بسیار متأثر شد. صدای شیون و زاری اهل خانه بلند شد، امام به بالین فرزند خود رفت، ولی لحظاتی بعد با چهره ای گشاده بیرون آمد که موجب تعجب برخی از حاضران شد و در این مورد از ایشان پرسیدند، حضرت فرمود: «ما دوست داریم آن که دوستش داریم (فرزندمان) سلامت باشد، ولی وقتی خواست خدا در مورد ما نازل شد، به آنچه او دوست دارد، گردن می نهیم.»

امام با این رفتار و گفتار نیکو، چارچوب محبت واقعی و اصیل را به همگان آموخت و یادآور شد که دوستی های دنیایی، حتی محبت به فرزند، نباید مانع فرمان برداری و روی برتافتن از خواست الهی شود.


3- اخلاق اجتماعی


الف) دستگیری از نیازمندان جامعه

کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، اصل بزرگی در زندگانی امام باقر(ع) بود و برطرف کردن نیازهای مادی و روحی آنان را مهم ترین فعالیت های اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، آنان را دور خود جمع می کرد، سخنانشان را می شنید و دردهایشان را آرامش می بخشید. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: 

« روزی نزد پدرم رفتم، در حالی که مشغول تقسیم هشت هزار دینار به نیازمندان مدینه بود و یازده غلام را آزاد ساخت.»

امام روزهای تعطیل، به ویژه جمعه ها، را به دستگیری و انفاق به مستمندان اختصاص می داد و دیگران را نیز به آن برمی انگیخت. در روایتی دیگر از امام صادق(ع) آمده است: 

« با وجود این که پدرم از نظر بنیه مالی ضعیف تر از سایر افراد خاندانش و نیز مخارج زندگی اش بیشتر از بقیه بود، ولی د رهر روز جمعه به نیازمندان کمک می کرد، حتی اگر کمک او به اندازه یک دینار بود و می فرمود: پاداش صدقه و کمک به نیازمندان در روز جمعه برتری دارد؛ همان گونه که روز جمعه نسبت به دیگر روزهای هفته دارای برتری است.»

ویژگی برجسته امام در دستگیری از مستمندان این بود که هرگز آنان را «سائل؛ گدا» خطاب نمی کرد و همواره به دیگران می فرمود: «آنان را به بهترین نام هایشان صدا بزنید.»


ب) زندگی مردمی

امام باقر(ع) در این باره اهتمام ویژه ای داشت و دیگران را نیز از آموزه های سودمند اخلاقی خود در این زمینه بهره مند می کرد. «زراره بن اعین» روایت می کند: 

«روزی امام باقر(ع) برای شرکت در مراسم تشییع جنازه فردی از طایفه قریش حضور یافت. من نیز به همراه ایشان شرکت کردم. مردی به نام «عطاء» نیز با ما بود. در این هنگام، زنی از تشییع کنندگان شروع به شیون و فریاد کرد. عطاء به او گفت: یا ساکت شو یا همگی باز می گردیم. ولی زن همچنان فریاد می زد و می گریست، عطاء (ناراحت شد) و بازگشت. من به امام رو کردم و گفتم: عطاء بازگشت (چه کنیم؟) امام فرمود: به راه خودت ادامه بده، اگر بنا باشد به خاطر دیدن یک اشتباه از دیگران (داد و فریاد زن) عمل شایسته ای را کنار بگذاریم، حقوق برادر مسلمان خویش را به جا نیاورده ایم. 

پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و امام بر آن نمازگزارد. سپس شخصی (گویا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاس گزاری از امام، عرض کرد: 

خداوند، شما را رحمت کند. دیگر بازگردید، پیاده روی برای شما دشوار است. ولی امام از بازگشتن، طفره رفت. پیش آمدم و به امام گفتم: از شما خواستند که بازگردید، پرسشی دارم که می خواهم در مورد آن توضیح بدهید. امام فرمود: به کار خودت ادامه بده؛ زیرا ما با اجازه او نیامده ایم تا حال با اذن او بازگردیم، بلکه ما به خاطر برتری و پاداشی که تشییع و خاک سپاری مؤمن دارد، آمده ایم و هر اندازه که انسان به تشییع و دیگر مراسم ادامه بدهد، از خداوند پاداش می گیرد.»


ج) احترام به مالکیت اجتماعی

ضرورت احترام به حقوق مالی و دارایی های مردم، حتی اقلیت های دینی، از مسائلی است که اسلام به آن توجه ویژه ای دارد. اسلام، صرف نظر از رعایت حقوق مسلمانان، رعایت حقوق دیگر کسانی را که با مسلمانان زندگی می کنند، ضروری می داند و حتی تجاوز به حقوق مالی و دارایی های فرقه ها و گروه هایی را که معصومین آنها را لعن و نفرین کرده اند، برنمی تابد و مالکیت آنها را محترم می شمارد. « ابو ثمامه » در این باره می گوید: 

« روزی خدمت امام باقر(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من قصد دارم در مکه اقامت گزینم و ساکن آنجا باشم، ولی به یکی از پیروان فرقه مرجئه بدهکارم و به او مدیون هستم، حال می خواهم نظر شما را بدانم. امام در پاسخ فرمود: 

نزد طلبکار خود بازگرد و طلبش را بپرداز و به گونه ای زندگی کن که وقتی به دیدار پروردگارت شتافتی، از سوی کسی دینی برگردن تو نباشد؛ زیرا مسلمان هرگز خیانت نمی کند.»


د) خوش رویی

اسلام، اهمیت زیادی به خوش خلقی و برخورد نیکو با مؤمنان داده و آن را یکی از ارزش های والای اخلاقی می داند. امام باقر(ع) می فرماید: 

« لبخند مرد به روی برادر مؤمنش بسیار پسندیده است و ستردن غبار (اندوه) از چهره او حسنه است و خدا به چیزی برتر از شاد کردن دل مؤمن پرستش نشده است.»

امام از زبان جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) این روایت را برای مردم می خواند که: « هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدای را خشنود ساخته است.»

امام از شاد کردن دیگران خشنود می شد و گاه اطرافیان را به شوخی های ستوده و در حد اعتدال- که موجب سرور و خوشحالی افراد می شود- تشویق می کرد و به آنها می فرمود: 

« همانا خداوند آن کس را که در میان جمعی شوخی (ستوده) می کند، دوست می دارد؛ در صورتی که مزاح او آمیخته با سخنان ناروا نباشد.»


هـ) ابراز صمیمیت در معاشرت با دوستان

از دیگر سجایای اخلاقی که اسلام بر آن تأکید کرده است، ابراز محبت دو مؤمن به هم است؛ زیرا محبت اگر ابراز شود، صمیمیت طرف مقابل را نیز به همراه دارد و او پس از آگاهی از محبت، می کوشد تا به آن پاسخ گوید که این تلاش، به تحکیم رابطه دوستی و ایجاد صمیمیت بیشتر بین آنها می انجامد. همچنان که در احادیث و سخنان امامان معصوم (ع) نیز رویکرد گسترده ای به موضوع نشان دادن محبت به دوستان و دوری از مخفی کردن آن، شده است. 

این موضوع نمود فراوانی در رفتار امام باقر(ع) دارد، « ابی عبیده » می گوید: 

« من (در سفری) با امام محمد باقر(ع) هم کجاوه بودم. نخست من سوار می شدم و سپس او سوار می شد و به محض سوار شدن سلام و احوال پرسی می کرد؛ درست مانند کسی که مدت هاست دوست خود را ندیده، سپس دست می داد و مصافحه می کرد... آن حضرت در این باره فرمود: 

هرگاه دو مؤمن به هم برسند و با هم دست بدهند و حال یکدیگر را بپرسند، خداوند گناهان آنها را می ریزد و پیوسته به آن دو نظر می کند تا هنگامی که از هم جدا شوند... هرگاه دو مؤمن با هم دست بدهند خداوند دست خود را در میان دست آنها درمی آورد و با آن کس که بیشتر دست دیگری را بفشارد، دست می دهد.»

گاه امام به کسانی که برای خداحافظی پیش از مسافرت نزد او می آمدند، سفارش می کرد که سلام او را به یک یک دوستان و آشنایانش در آن شهر برسانند.


و) حضور در اجتماعات

تابناکی علم و ایمان، چهره امام باقر(ع) را آن گونه دلربا ساخته بود که هرگاه در جمعی حضور می یافت، غریبه و آشنا، ناخواسته محو دیدار او می شدند. 

« ابوحمزه ثمالی » می گوید: 

« سالی اباجعفر (ع) به حج رفت. او مشغول انجام مناسک حج بود و حاجیان شیفته شکوه و فریفته هیبت و جمال او شده بودند. هشام بن عبدالملک- حکمران وقت- نیز در آن جا حضور داشت و با دیدن توجه احترام آمیز مردم به امام، شگفت زده شد. شخصی از اطرافیان او پرسید: این شخص کیست که تابش علم و دانش از سیمای او پیداست؟ (و مردم او را نور علم نامیده اند) تا او را مجازات کنم؟! ولی هنگامی که امام در برابر او قرار گرفت، هیبت امام، او را ترساند و گفت: ای پسر رسول خدا! من مجالس زیادی را از خاندان عباس دیده بودم، ولی استفاده ای که در محضر آنان می بردم، هرگز به اندازه آنچه در محضر شما می آموزم، نیست. امام پاسخ داد: وای بر تو که تربیت شده شامیان هستی! تو اکنون در برابر پرورش یافته ای (از کانون ولایت و مهد امامت) هستی که خدا خانه های آنان را به بلند مرتبگی و یاد و نام خود برافراشت و برگزید.» 

پی نوشت ها : 

1- اعیان الشیعه، ج 1، ص. 651

2- بحارالانوار، ج 46، ص. 290

3و4- ائمتنا، ج 1، ص. 342

5- کشف الغمه، ج 2، ص. 324

6- همان؛ تذکره الخواص، سبط ابن الجوزی، نجف، مکتبه النینوی الحدیثه، بی تا، ص. 338

7- همان، ص 234؛ بحارالانوار، ج 46، ص. 332

8- بحارالانوار، ج 42، ص. 357

9- مکارم الاخلاق، الطبرسی، ص 72، گویا در آن روزگار مردم میکروب را شیطان می پنداشتند که عامل بیماری یا مرگ انسان ها می شود و امام برای تفهیم موضوع، از این تعبیر بهره برده اند. 

10- بحارالانوار، ج 46، ص. 299

11- همان، ج 76، ص. 130

12- همان، ص 299؛ حلیه الابرار، سیدهاشم البحرانی، ج 2، ص. 121

13- همان، ص 293؛ 


منبع: روزنامه کیهان


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|دوشنبه 94/6/30 | نظر

پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر

دستگردقداده


امام ابو جعفر،باقر العلوم،پنجمین پیشوای ما،جمعه‏ی نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود. (1) او را«محمد»نامیدند و«ابو جعفر»کنیه و«باقر العلوم‏»یعنی‏«شکافنده‏ی دانشها»لقب آن گرامی است. به هنگام تولد هاله‏یی از شکوه و عظمت نوزاد اهل بیت را فرا گرفته بود،و همچون دیگر امامان پاک و پاکیزه به دنیا آمد.

امام باقر (علیه السّلام) از دو سو-پدر و مادر-نسبت‏به پیامبر و حضرت علی و زهرا علیهم السلام می‏رساند، زیرا پدر او امام زین العابدین فرزند امام حسین،و مادر او بانوی گرامی‏«ام عبد الله‏» (2) دختر امام مجتبی علیهم السلام است.

عظمت امام باقر (علیه السّلام) زبانزد خاص و عام بود،هر جا سخن‏از والایی هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان می‏آمد او را یگانه وارث آنهمه قداست و شجاعت و بزرگواری می‏شناختند و هاشمی و علوی و فاطمیش می‏خواندند.

راستگوترین لهجه‏ها و جذاب‏ترین چهره‏ها و بخشنده‏ترین انسانها برخی از ویژگیهای امام باقر علیه السلام است.

گوشه‏یی از شرافت و بزرگواری آن گرامی را در گزارش زیر می‏خوانیم:

پیامبر (علیه السّلام) به یکی از یاران پارسای خود«جابر بن عبد الله انصاری‏»فرمود.ای جابر!تو زنده می‏مانی و فرزندم‏«محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب‏»را که نامش در تورات‏«باقر»است در می‏یابی،بدانهنگام سلام مرا بدو برسان.

پیامبر در گذشت و جابر عمری دراز یافت-و بعدها روزی به خانه‏ی امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکی خرد سال بود دید،به او گفت:پیش بیا...امام باقر (علیه السّلام) آمد.

گفت:برو...

امام باز گشت.جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت:به خدای کعبه سوگند آیینه‏ی تمام نمای پیامبر است.آنگاه از امام سجاد پرسید این کودک کیست؟

فرمود:امام پس از من فرزندم‏«محمد باقر»است.

جابر برخاست و بر پای امام باقر بوسه زد و گفت:فدایت‏شوم ای فرزند پیامبر (علیه السّلام) ،سلام و درود پدرت پیامبر خدا (علیه السّلام) رابپذیر چه او ترا سلام رسانده است.

دیدگان امام باقر پر از اشگ شد و فرمود:سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو ای جابر که سلام او را به من رساندی. (3)


دانش امام

دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمه‏ی وحی بود،آنان آموزگاری نداشتند و در مکتب بشری درس نخوانده بودند،«جابر بن عبد الله‏»نزد امام باقر (علیه السّلام) می‏آمد و از آنحضرت دانش فرا می‏گرفت و به آن گرامی مکرر عرض می‏کرد:ای شکافنده‏ی علوم! گواهی می‏دهم تو در کودکی از دانشی خدا داد برخورداری (4).

«عبد الله بن عطاء مکی‏»می‏گفت:هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام،«حکم بن عتیبه‏»که در چشم مردمان جایگاه علمی والایی داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکی در برابر آموزگار بود (5).

شخصیت آسمانی و شکوه علمی امام باقر (علیه السّلام) چنان خیره کننده بود که‏«جابر بن یزید جعفی‏»به هنگام روایت از آن گرامی می‏گفت:«وصی اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد...» (6)

مردی از«عبد الله عمر»مساله‏یی پرسید و او در پاسخ درماند،به سئوال کننده امام باقر را نشان داد و گفت از این کودک بپرس و مرا نیز از پاسخ او آگاه ساز.آن مرد از امام پرسید و پاسخی قانع کننده شنید و برای‏«عبد الله عمر»بازگو کرد،عبد الله گفت:اینان خاندانی هستند که دانششان خداداد است (7).

«ابو بصیر»می‏گوید:با امام باقر علیه السلام به مسجد مدینه وارد شدیم،مردم در رفت و آمد بودند.امام به من فرمود:از مردم بپرس آیا مرا می‏بینند؟از هر که پرسیدم آیا ابو جعفر را دیده‏ای پاسخ منفی شنیدم،در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت‏«ابو هارون‏»که نابینا بود به مسجد در آمد.امام فرمود:از او نیز بپرس.

از ابو هارون پرسیدم:آیا ابو جعفر را دیدی؟

فورا پاسخ داد:مگر کنار تو نایستاده است؟

گفتم:از کجا دریافتی؟

گفت:چگونه ندانم در حالیکه او نور رخشنده‏یی است (8).

و نیز«ابو بصیر»می‏گوید:امام باقر (علیه السّلام) از یکی ازافریقائیان حال یکی از شیعیان خود به نام‏«راشد»را جویا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام می‏رساند.

امام فرمود خدا رحمتش کند.

با تعجب گفت:مگر او مرده است؟

فرمود:آری.

گفت:چه وقت در گذشت؟

فرمود:دو روز پس از خارج شدن تو.

گفت:به خدا سوگند او بیمار نبود...

فرمود:مگر هر کس می‏میرد به جهت‏بیماری است؟

آنگاه ابو بصیر از امام در مورد آن در گذشته سئوال کرد.

امام فرمود:او از دوستان و شیعیان ما بود،گمان می‏کنید که چشمهای بینا و گوشهای شنوایی برای ما همراه شما نیست وه چه پندار نادرستی است!به خدا سوگند هیچ چیز از کردارتان بر ما پوشیده نیست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانید و خود را به کار نیک عادت دهید و از اهل خیر باشید تا به همین نشانه و علامت‏شناخته شوید.من فرزندان و شیعیانم را به این برنامه فرمان می‏دهم (9).

یکی از راویان می‏گوید در کوفه به زنی قرآن می‏آموختم،روزی با او شوخی کردم،بعد به دیدار امام باقر شتافتم،فرمود:

آنکه (حتی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد،به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره‏ام را پوشاندم و توبه کردم،امام فرمود:تکرار نکن (10).


اخلاق امام باقر علیه السلام

مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه‏ی امام بسیار می‏آمد و به آن گرامی می‏گفت: «...در روی زمین بغض و کینه‏ی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!و عقیده‏ام آنست که اطاعت‏خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر می‏بینی به خانه‏ی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا می‏فرمود و به نرمی سخن می‏گفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.

شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب (11) نشسته است،و آن گرامی همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب می‏پرداخت.

عرض کرد:آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.

فرمود:او نمرده است...شتاب مکنید تا من بیایم.

پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،آنگاه به خانه‏ی شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.

دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد:

«گواهی می‏دهم که تو حجت‏خدا بر مردمانی (12)...»

«محمد بن منکدر»-از صوفیان آن روزگار-می‏گوید:

در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم،ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از غلامانشان-یا دو تن از دوستانش-از سرکشی به مزرعه‏ی خویش باز می‏گردد با خود گفتم:مردی از بزرگان قریش در چنین وقتی در پی دنیاست!باید او را پند دهم.

نزدیک آمدم و سلام کردم،امام در حالی که عرق از سر و رویش می‏ریخت‏با تندی پاسخم داد. گفتم:خدا ترا به سلامت‏بدارد آیا شخصیتی چون شما در این هنگام و با این‏حال در پی دنیا می‏رود!اگر در این حالت مرگ در رسد چه می‏کنی؟

فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعت‏خداوند خواهم بود زیرا من بدینوسیله خود را از تو و دیگر مردمان بی نیاز می‏سازم،از مرگ در آنحالت‏بیمناکم که سرگرم گناهی باشم.

گفتم:رحمت‏خدا بر تو باد،می‏پنداشتم که شما را پند می‏دهم اما تو مرا پند دادی و آگاه ساختی (13).


امام و امویان

امام چه خانه نشین باشد و چه در متن اجتماع در مقام امامتش تفاوتی رخ نمی‏دهد زیرا امامت چونان رسالت،منصبی است‏خدایی و مردمان را نمی‏رسد که بدلخواه خویش امامی برگزینند.

غاصبان و متجاوزان هماره به مقام والای امام رشک می‏بردند و بهر وسیله برای غصب و تصرف حکومت و خلافت که ویژه‏ی امامان بود دست می‏یازیدند و در راه این منظور از هیچ جنایتی نیز باک نداشتند.امامت امام در زمان خلافت ولید و سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک و هشام بوده است.

برخی از دوران امامت امام باقر علیه السلام مقارن حکومت ظالمانه‏ی هشام بن عبد الملک اموی می‏بود و هشام و دیگر امویان به خوبی می‏دانستند که اگر حکومت ظاهر را با ستم و جنایت‏به غصب گرفته‏اند هرگز نمی‏توانند حکومت دردلها را از خاندان پیامبر بربایند.

عظمت معنوی امامان گرامی چنان گیرا بود که گاه دشمنان و غاصبان خود مرعوب می‏ماندند و به تواضع برمی‏خاستند:

هشام در یکی از سالها به حج آمده بود و امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز جزو حاجیان بودند،روزی امام صادق (علیه السّلام) در اجتماع عظیم حج ضمن خطابه‏یی فرمود:

«سپاس خدای را که محمد (علیه السّلام) را به راستی فرستاد و ما را به او گرامی ساخت،پس ما برگزیدگان خدا در میان آفریدگان و جانشینان خدا (در زمین) هستیم،رستگار کسی است که پیرو ما باشد و شور بخت آنکه با ما دشمنی ورزد».

امام صادق علیه السلام بعدها می‏فرمود:گفتار مرا به هشام خبر بردند ولی متعرض ما نشد تا به دمشق بازگشت و ما نیز به مدینه برگشتیم به حاکم خود در مدینه فرمان داد تا من و پدرم را به دمشق بفرستد.

به دمشق در آمدیم و هشام تا سه روز ما را بار نداد،روز چهارم بر او وارد شدیم،هشام بر تخت نشسته بود و درباریان در برابرش به تیر اندازی و هدف گیری سرگرم بودند.

هشام پدرم را به نام صدا زد و گفت:با بزرگان قبیله‏ات تیراندازی کن.

پدرم فرمود:من پیر شده‏ام و تیراندازی از من گذشته است،مرا معذور دار.

هشام اصرار ورزید و سوگند داد که باید این کار را بکنی‏و به پیر مردی از بنی امیه گفت کمانت را به او بده پدرم کمان برگرفت و تیری به زه نهاد و پرتاب کرد،اولین تیر درست در وسط هدف نشست،دومین تیر را در کمان نهاد و چون شست از پیکان برداشت‏بر پیکان تیر اول فرود آمد و آن را شکافت،تیر سوم بر دوم و چهارم بر سوم...و نهم بر هشتم نشست،فریاد از حاضران برخاست،هشام بی قرار شد و فریاد زد:

آفرین ابا جعفر!تو در عرب و عجم سر آمد تیراندازنی،چطور می‏پنداری زمان تیراندازی تو گذشته است...و در همان هنگام تصمیم بر قتل پدرم گرفت و سر به زیر افکنده فکر می‏کرد و ما در برابر او ایستاده بودیم،ایستادن ما طولانی شد و پدرم از این بابت‏به خشم آمد و آن گرامی چون خشمگین می‏شد به آسمان می‏نگریست و خشم در چهره‏اش آشکار می‏شد، هشام غضب او را دریافت و ما را به سوی تخت‏خود فرا خواند و خود برخاست و پدرم را در برگرفت و او را بر دست راست‏خود بر تخت نشانید و مرا نیز در برگرفت و بر دست راست پدرم نشاند،و با پدرم به گفتگو نشست و گفت:

قریش تا چون تویی را در میان خود دارد بر عرب و عجم فخر می‏کند،آفرین بر تو،تیراندازی را چنین از چه کسی و در چند مدت آموخته‏یی؟

پدرم فرمود:می‏دانی که مردم مدینه تیراندازی می‏کنند و من در جوانی مدتی به این کار می‏پرداختم و بعد ترک کردم تا هم اکنون که تو از من خواستی.

هشام گفت از آنگاه که خویش را شناختم تا کنون‏تیراندازی بدین زبردستی ندیده بودم و گمان نمی‏کنم کسی در روی زمین چون تو بر این هنر توانا باشد،آیا فرزندت جعفر نیز می‏تواند همچون تو تیراندازی کند؟

فرمود:ما«کمال‏»و«تمام‏»را به ارث می‏بریم،همان کمال و تمامی که خدا بر پیامبرش فرود آورد آنجا که می‏فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (14)...زمین از کسی که بر این کارها کاملا توانا باشد خالی نمی‏ماند.

چشم هشام با شنیدن این جملات در حدقه گردید و چهره‏اش از خشم سرخ شد،اندکی سر فرو افکند و دوباره سر برداشت و گفت:مگر ما و شما از دودمان‏«عبد مناف‏»نیستیم که در نسبت‏برابریم؟

امام فرمود:آری اما خدا ما را ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است.

پرسید:مگر خدا پیامبر را از خاندان‏«عبد مناف‏»به سوی همه‏ی مردم و برای همه‏ی مردم از سفید و سیاه و سرخ نفرستاده است؟شما از کجا این دانش را به ارث برده‏اید در حالیکه پس از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد بود و شمایان پیامبر نیستید؟

امام بی درنگ فرمود:خداوند در قرآن به پیامبر می‏فرماید:

«زبانت را پیش از آنکه به تو وحی شود برای خواندن قرآن‏حرکت مده (15) »پیامبری که به تصریح این آیه زبانش تابع وی است‏به ما ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است و به همین جهت‏با برادرش علی (علیه السّلام) اسراری را می‏گفت که به دیگران هرگز نگفت و خداوند در این باره می‏فرماید: «و تعیها اذن واعیة‏» (16) -یعنی آنچه به تو وحی می‏شود و اسرار تو را-گوشی فرا گیرنده فرا می‏گیرد.

و پیامبر خدا به علی (علیه السّلام) فرمود:از خدا خواستم که آن را گوش تو قرار دهد.و نیز علی بن ابیطالب (علیه السّلام) در کوفه فرمود«پیامبر خدا هزار در از دانش به روی من گشود که از هر در هزار در دیگر گشوده شد»...همانطور که خداوند پیامبر را کمالاتی ویژه داد پیامبر (علیه السّلام) نیز علی (علیه السّلام) را برگزید و چیزهایی به او آموخت که به دیگران نیاموخت و دانش ما از آن منبع فیاض است و تنها ما آن را به ارث برده‏ایم نه دیگران.

هشام گفت:علی مدعی علم غیب بود حال آنکه خدا کسی را بر غیب دانا نساخت.

پدرم فرمود:خدا بر پیامبر خویش کتابی فرود آورد که در آن همه چیز از گذشته و آینده تا روز رستخیز بیان شده است زیرا در همان کتاب می‏فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیئی‏» (17) -بر تو کتابی فرو فرستادیم که بیان کننده‏ی همه چیز است-و در جای دیگر فرمود: «همه چیز را در کتاب روشن به حساب آورده‏ایم (18) »و نیز:هیچ چیز را در این کتاب فرو گذار نکردیم (19) »و خداوند به پیامبر فرمان داد همه‏ی اسرار قرآن را به علی بیاموزد،و پیامبر به امت می‏فرمود:علی از همه‏ی شما در قضاوت داناتر است...هشام ساکت ماند...و امام از بارگاه او خارج شد. (20)


امام با مخالفان احتجاج می‏کند

«عبد الله بن نافع‏»از دشمنان امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام بود و می‏گفت:اگر در روی زمین کسی بتواند مرا قانع سازد که در کشتن‏«خوارج نهروان‏»حق با علی بوده است من بدو روی خواهم آورد.اگر چه در مشرق یا مغرب بوده باشد.

به عبد الله گفتند:آیا می‏پنداری فرزندان علی (علیه السّلام) نیز نمی‏توانند به تو ثابت کنند؟گفت مگر در میان فرزندان او دانشمندی هست؟

گفتند:این خود سند نادانی توست!مگر ممکن است در دودمان حضرت علی (علیه السّلام) دانشمندی نباشد؟!پرسید:در این زمان دانشمندشان کیست،امام باقر علیه السلام را به او معرفی کردند و او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضای ملاقات کرد...امام به یکی از غلامان خویش فرمان داد بار و بنه‏ی او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود.

بامداد دیگر عبد الله با یاران خویش به مجلس امام آمد و آن گرامی نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالیکه جامه‏ای سرخ فام بر تن داشت و دیدارش چون ماه فریبنده و زیبا بود فرمود:

سپاس ویژه خدایی است که آفریننده‏ی زمان و مکان و چگونگی‏هاست‏حمد خدایی را که نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمانها و زمین است ملک اوست...گواهم که جز«الله‏»خدایی نیست و«محمد»بنده‏ی برگزیده و پیامبر اوست،سپاس خدایی را که به نبوتش ما را گرامی داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.

ای گروه فرزندان مهاجر و انصار!هر کدامتان فضیلتی از علی بن ابیطالب به خاطر دارید بگویید.

حاضران هر یک فضیلتی بیان کردند تا سخن به‏«حدیث‏خیبر»رسید،گفتند:پیامبر در نبرد با یهودان خیبر،فرمود.

«لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله،کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه‏»«فردا پرچم را به مردی می‏سپارم که دوستدار خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر نیز او را دوست می‏دارند،رزم آوری است که هرگز فرار نمی‏کند و از نبرد فردا باز نمی‏گردد تا خداوند به دست او حصار یهودان را فتح فرماید».

-و دیگر روز پرچم را به امیر مؤمنان سپرد و آن گرامی بانبردی شگفتی آفرین یهودان را منهزم ساخت و قلعه‏ی عظیم آنان را گشود.

امام باقر (علیه السّلام) به عبد الله بن نافع فرمود:در باره‏ی این حدیث چه می‏گویی؟

گفت:حدیث درستی است اما علی بعدها کافر شد و خوارج را به ناحق کشت!

فرمود:مادرت در سوگ تو بنشیند،آیا خدا آنگاه که علی را دوست می‏داشت می‏دانست که او«خوارج‏»را می‏کشد یا نمی‏دانست؟اگر بگویی خدا نمی‏دانست کافر خواهی بود.

گفت:می‏دانست.

فرمود:خدا او را بدان جهت که فرمانبردار اوست دوست می‏داشت‏یا به جهت نافرمانی و گناه.

گفت:چون فرمانبردار خدا بود خداوند او را دوست می‏داشت (یعنی اگر در آینده نیز گناهکار می‏بود خداوند می‏دانست و هرگز دوستدار او نمی‏بود پس معلوم می‏شود کشتن خوارج طاعت‏خدا بوده است)فرمود:برخیز که محکوم شدی و جوابی نداری.

عبد الله برخاست و این آیه را تلاوت کرد: «حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر» (21) -اشاره به آنکه حقیقت چون سپیده صبح آشکار شد-و گفت‏«خدا بهتر می‏داند رسالت‏خویش را در چه خاندانی قراردهد» (22) و 23

ضرب سکه‏ی اسلامی به دستور امام باقر علیه السلام (24)


در سده‏ی اول هجری صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ می‏ساختند به روش رومیان و بنا بر مسیحیت نشان‏«اب و ابن و روح‏»بر آن می‏زدند،«عبد الملک اموی‏»مرد زیرکی بود،کاغذی از این گونه را دید و در مارک آن دقیق شد و فرمان داد آن را برای او به عربی ترجمه کنند،و چون معنای آن را دریافت‏خشمگین شد که چرا در مصر که کشوری اسلامی است‏باید مصنوعات چنین نشانی داشته باشد،بی درنگ به فرماندار مصر نوشت که از آن پس بر کاغذها شعار توحید-شهد الله انه لا اله الا هو-بنویسند و نیز به فرمانداران سایر ایالات اسلامی نیز فرمان داد کاغذهایی را که نشان مشرکانه‏ی مسیحیت دارد از بین ببرند و از کاغذهای جدید استفاده کنند.

کاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یافت و به شهرهای روم نیز رسید و خبر به قیصر بردند و او در نامه‏یی به‏«عبد الملک‏»نوشت:

صنعت کاغذ هماره با نشان رومی می‏بود و اگر کار تو درمنع آن درست است پس خلفای گذشته‏ی اسلام خطا کار بوده‏اند و اگر آنان به راه درست رفته‏اند پس تو در خطا هستی (25) ، من همراه این نامه برای تو هدیه‏ای لایق فرستادم و دوست دارم که اجناس نشان دار را به حال سابق واگذاری و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزاری ما خواهد بود.عبد الملک هدیه را نپذیرفت و به قاصد قیصر گفت:این نامه پاسخی ندارد.

قیصر دیگر بار هدیه‏ای دو چندان دفعه‏ی پیش برای او گسیل داشت و نوشت:

گمان می‏کنم چون هدیه را ناچیز دانستی نپذیرفتی،اینک دو برابر فرستادم و مایلم هدیه را همراه با خواسته‏ی قبلی من بپذیری.عبد الملک باز هدیه را رد کرد و نامه را نیز بی جواب گذاشت.

قیصر این بار به عبد الملک نوشت:دو بار هدیه‏ی مرا رد کردی و خواسته مرا بر نیاوردی برای سوم بار هدیه را دو چندان سابق فرستادم و سوگند به مسیح اگر اجناس نشان دار را به حال پیش برنگردانی فرمان می‏دهم تا زر و سیم را با دشنام به پیامبر اسلام سکه بزنند و تو می‏دانی که ضرب سکه ویژه‏ی ما رومیان است،آنگاه چون سکه‏ها را با دشنام به پیامبرتان ببینی عرق شرم بر پیشانیت می‏نشیند،پس همان بهتر که هدیه را بپذیری و خواسته‏ی ما را بر آوری تا روابط دوستانه‏مان چون‏گذشته پا بر جا بماند.

عبد الملک در پاسخ بیچاره ماند و گفت فکر می‏کنم که ننگین‏ترین مولودی که در اسلام زاده شده من باشم که سبب این کار شدم که به رسول خدا (علیه السّلام) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولی هیچکس نتوانست چاره‏ای بیندیشد،یکی از حاضران گفت:تو خود راه چاره را می‏دانی اما به عمد آن را وا می‏گذاری!

عبد الملک گفت:وای بر تو،چاره‏ای که من می‏دانم کدامست؟

گفت:باید از«باقر»اهل بیت چاره‏ی این مشکل را بجویی.

عبد الملک گفتار او را تصدیق کرد و به فرماندار مدینه نوشت‏«امام باقر» (علیه السّلام) را با احترام به شام بفرستد،و خود فرستاده‏ی قیصر را در شام نگهداشت تا امام علیه السلام بشام آمد و داستان را به او عرض کردند،فرمود:

تهدید قیصر در مورد پیامبر (علیه السّلام) عملی نخواهد شد و خداوند این کار را بر او ممکن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است،هم اکنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سوره‏ی توحید و بر روی دیگر نام پیامبر (علیه السّلام) را نقش کنند و بدین ترتیب از مسکوکات رومی بی نیاز می‏شویم.و توضیحاتی نیز در مورد وزن سکه‏ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سکه هفت مثقال باشد (26) و نیزفرمود نام شهری که در آن سکه می‏زنند و تاریخ سال ضرب را هم بر سکه‏ها درج کنند.

عبد الملک دستور امام را عملی ساخت و به همه‏ی شهرهای اسلامی نوشت که معاملات باید با سکه‏های جدید انجام شود و هر کس از سابق سکه‏ای دارد تحویل دهد و سکه‏ی اسلامی دریافت دارد،آنگاه فرستاده‏ی قیصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و باز گرداند.

قیصر را از ماجرا خبر دادند و درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملی سازد،قیصر گفت: من خواستم عبد الملک را به خشم آورم و اینک این کار بیهوده است چون در بلاد اسلام دیگر با پول رومی معامله نمی‏کنند (27).

شهادت امام باقر علیه السلام

امام گرامی باقر العلوم،هفتم ذیحجه‏ی سال 114 هجری در پنجاه و هفت‏سالگی در زمان ستمگر اموی‏«هشام بن عبد الملک‏»مسموم و شهید شد،در شامگاه وفات به امام صادق علیه السلام فرمود:«من امشب جهان را بدرود خواهم گفت،هم اکنون پدرم را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد»

دیگر روز تن پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار آرامگاه امام مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپردند،سلام خدا بر او باد (35).

و اینک در نشیب پایان موجی از دانش آن گرامی را در سخنان زیر به تماشا بنشینیم:

دروغ خرابی ایمان است (36).

مؤمن،ترسو و حریص و بخیل نمی‏شود (37).

حریص بر دنیا همچون کرم ابریشم است که هر چه پیله را بر خود بیشتر بپیچد بیرون آمدنش مشکلتر می‏شود (38)...

از طعن بر مؤمنان بپرهیزید (39).

برادر مسلمانت را دوست‏بدار و برای او آنچه برای خود می‏خواهی بخواه و آنچه را بر خود نمی‏پسندی بر او نپسند (40).

...اگر مسلمانی برای دیدار یا حاجتی به خانه‏ی مسلمانی بیاید و او در خانه باشد و اجازه‏ی ورود به او ندهد و خود نیز به دیدار او بیرون نیاید،پیوسته این صاحب خانه در لعنت‏خدا خواهد بود تا آنگاه که یکدیگر را ملاقات کنند (41)...

همانا خداوند با حیا و بردبار را دوست می‏دارد (42).

آنکه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قیامت را از او باز دارد (43).

آنانکه امر به معروف و نهی از منکر را عیب می‏دانند بد مردمانی هستند (44).

همانا خداوند بنده‏یی را که دشمن داخل خانه‏ی او شود و او با وی مبارزه نکند دشمن دارد (45).


 

منبع: http://www.hawzah.net


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|دوشنبه 94/6/30 | نظر

پرتوی از سیره و سیماى امام محمّد باقر (علیه السّلام)

 دستگردقداده

 

حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) اوّل ماه رجب ، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.

پدر بزرگوارش ، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین (علیه السلام) ، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد. از این رو ، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنى هاشم منسوب است.

شهادت امام باقر (علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى ، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى ، به وسیله خوراندن سم ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مى باشد.

آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مى باشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.

حضرت باقر (علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مى رفت.

وجود امام محمّد باقر (علیه السلام) مقدّمه اى بود براى بیداری امّت . زیرا مردم ، او را نشانه هاى فرزند کسانى مى دانستند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.

امام باقر (علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.

در موسم حج ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها ، هزاران مسلمان از او فتوا مى خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى پرسیدند.

امام باقر (علیه السلام) مؤسس و بنیانگذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود. ایشان شاگردانی مانند محمدبن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر و برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق فرمود : « این چهار نفر مکتب احادیث پدرم را زنده کردند. »

امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مى کند :« همانا شیعه ما ، شیعه على ، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بى ریایى از ما طرفدارى مى کنند و براى زنده نگاه داشتن دین ، متّحد و پشتیبان ما هستند . اگر خشمگین گردند ، ستم نمى کنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى گذرند . براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مى گیرند . و شیعه ما اطاعت خدا مى کند . »


امام باقر (علیه السلام) مؤسس نهضت فرهنگی تشیع

امام باقر (علیه السلام) اگر چه بر اثر سلطه حکومت طاغوت‌ها، از نظر سیاسی منزوی بود و اعتراض‌های او به صورت یک نهضت سیاسی همه جانبه برای سرنگونی رژیم بنی‌امیه نینجامید ، با اینکه در این راه تا سر حد شهادت حرکت کرد ، ولی او دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار دارد .

از این رو، لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ص) و خط فکری تشیع را آشکار سازد.

با توجه به این موضوع ، زمینه عمیق و بنیان ‌کن برای مبارزه با طاغوتیان خواهد شد ، و در دراز مدت ، شیعیان را به صحنه می‌آورد ، و مکتب اهل‌ بیت (علیه السلام) را زنده خواهد کرد و با توجه به اینکه سنگ زیرین و اساس انقلاب و قیام ، نهضت فکری و فرهنگی است ، بر همین اساس امام باقر زمینه سازی بسیار عمیق و خوبی در این راستا نمود و پس از ایشان، فرزند برومندش امام صادق با تشکیل حوزه علمیه با چهار هزار نفر شاگرد ، آن را به ثمر رساند و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی ، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار ساخت .

بنابراین می‌توان گفت امام باقر مؤسس و بنیان گذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود .


امام (علیه السلام) شکافنده علوم

امام باقر (علیه السلام) ، علاوه بر « شاکر » و « هادی » به ویژه به « باقر » به معنای شکافنده ملقب است ، و جابر بن یزید جعفی در توضیح لقب اخیر می گوید : « آن حضرت علم را شکافت و رموز و دقائق آن را روشن ساخت . »

یعقوبی نیز می نویسد : « بدان سبب باقر نامیده شد که علم را شکافت . » راغب اصفهانی نیز مانند این عبارت را گفته است .

یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مى نویسد : « محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته ، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند . »


موقعیّت علمی امام باقر (علیه السلام)

بی تردید چنان که بسیاری از علمای اهل سنت نیز گفته اند امام باقر (علیه السلام) در زمان حیات خویش شهرت بسیاری داشت و همواره محضر او از دوستدارانش از تمامی بلاد و سرزمین های اسلامی سرشار بوده است

موقعیت علمی ایشان به مثابه شخصیتی عالم و فقیه به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت (علیه السلام) بسیاری را وا می داشت تا از محضر او بهره گرفته و رفع اشکالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند .

در این میان ، اهل عراق که بسیاری از آنان شیعه بودند بیش از دیگران مفتون شخصیت آن حضرت شده بودند .

مراجعه کنندگان خضوعی خاص نسبت به شخصیت علمی امام داشتند چنان که عبدالله بن عطای مکی گوید : « علما را در محضر هیچ کس کوچک تر از زمان حضور در محضر امام باقر(علیه السلام) ندیدم . »

حکم بن عینیه با تمام عظمت علمی اش در میان مردم ، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظر می رسید .

شهرت امام باقر (علیه السلام) در زمان خود ایشان ، نه تنها در حجاز که « کان سید فقهاء الحجاز » بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیرشده بود .

از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند ، مسائل دشوار در محضر او مطرح مى شد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مى آمد ، از او پاسخ مى خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند ، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود ، آنان را به اعجاب وامى‌داشت .

حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مى آمد.

جابر جعفى گوید : « ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد . » و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مى نمود از ابوجعفر (علیه السلام) مى پرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم . »

امام باقر (علیه السلام) در سخنان خود ، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مى نموده و از کلام خدا شاهد مى آورده و فرموده است : « هر مطلبى را گفتم ، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم . »


ویژگی های اخلاقی امام (علیه السلام)

کسی از جانب پروردگار عهده دار مقام امامت می شود که در تقوا ، خدا ترسی و اجلال او ، تواضع و فروتنی و نشان دادن اخلاص در بندگی نمونه باشد ، تا برای دیگران الگو قرار گیرد و امام باقر (علیه السلام) نمونه ای عالی از چنین ویژگی هایی است .

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب در مورد امام باقر (علیه السلام) می نویسد :

« او راستگو ترین و گشاده رو ترین و بخشنده ترین مردمان بود . در میان اهل بیت کمترین ثروت و در عین حال بیشترین هزینه را داشت . هر جمعه یک دینار صدقه می داد و می فرمود : « صدقه روز جمعه به خاطر فضیلت این روز بر دیگر روزها ، دو چندان می شود . » چون پیشامدی غم انگیز به او روی می نمود زنان و کودکان را جمع می کرد و آن گاه خود دعا می کرد و آنان آمین می گفتند . بسیار ذکر خدا می گفت . راه می رفت در حالی که ذکر خدا می گفت. غذا می خورد در حالی که ذکر خدا می گفت . با مردم سخن می گفت ، اما این امر او را از ذکر خدا باز نمی داشت . فرزندانش را جمع می کرد و به آنان می فرمود تا طلوع آفتاب ذکر بگویند . هر کس از آنان را که می توانست قرآن بخواند به تلاوت قرآن و هر کس را که نمی توانست به گفتن ذکر ، امر می فرمود . »


عبادت امام باقر (علیه السلام)

فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق (علیه السلام) در وصف اخلاص و عبادت پدرش چنین می فرماید : « پدرم بسیار ذکر خدا می گفت . من با او می رفتم و او ذکر خدا می گفت . با او غذا می خوردم و او ذکر خدا می گفت . با مردم سخن می گفت ، اما این امر او را از ذکر خدا باز نمی داشت . زبانش را می دیدم که به کامش می چسبید و با این وصف پیوسته از گفتن ذکر لا اله الا الله باز نمی ایستاد . ما را جمع می کرد و به ما می فرمود که تا طلوع آفتاب ذکر خدا بگوئیم و هر یک از ما را که می توانست بخواند به تلاوت قرآن فرمان می داد و هر که نمی توانست ، می فرمود ذکر بگوید . »

امام صادق (علیه السلام) در همین باره باز می فرماید : « من بستر پدرم را می گستردم و انتظار می کشیدم تا بیاید . چون او به بسترش می آمد و می خوابید من نیز به سوی بستر خود می رفتم . شبی او دیر کرد و من به جستجویش به مسجد رفتم . مردم همه در خواب بودند . ناگهان پدرم را دیدم که در مسجد به حال سجده است . در مسجد جز او کس دیگر نبود . ناله اش را می شنیدم که می گفت : پیراسته ای پرورگارا ! تو ، به حقیقت پروردگار منی . از روی تعبّد و بندگی تو را سجده می کنم . معبودا ! کردار من اندک است پس تو خود آن را برایم دو چندان کن . بارالها ! مرا از شکنجه ات در روزی که بندگانت را بر می انگیزی ، در امان نگاه دار و بر من نظر کن که تو البتّه توبه پذیر و مهربانی . »


تسلیم رضای خدا

آن حضرت (علیه السلام) کاملاً به فرمان خداوند تسلیم بود . یکی از اصحابش روایت می کند که عده ای نزد ابوجعفر آمدند و دیدند که پسر آن حضرت بیمار و خود وی نیز ناراحت و اندوهگین است و آرام و قرار ندارد . دیدار کنندگان گفتند : به خدا قسم اگر به وی مصیبتی رسد ، می ترسیم از او چیزی ببینیم که خوش نداریم . پس دیری نپایید که صدای شیون و زاری بر آن پسر بلند شد . در این لحظه امام باقر با رویی گشاده و حالتی متفاوت با آن چه پیش از این داشت ، بر دیدار کنندگان وارد شد . آنان عرض کردند : فدایت شویم ، ما از حالتی که شما پیش از این داشتید ، می ترسیدیم ( با مرگ این کودک ) حادثه ای پیش آید که موجب اندوه و ناراحتی ما شود ! حضرت به آنان پاسخ داد : « ما مایلیم کسانی که به آنان علاقه داریم ، سالم بمانند و بهبود یابند . امّا هنگامی که فرمان خدا جاری می شود به آن چه که او دوست می دارد گردن می نهیم . »


انجام اعمال صالح

آن حضرت از انجام هیچ کردار صالحی فروگذار نمی کرد . در این باره روایت جالبی از یکی از اصحاب آن حضرت نقل شده است.

راوی می گوید : ابوجعفر (علیه السلام) در تشییع جنازه یکی از مردان قریش حاضر شد . من نیز با آن حضرت بودم . مردی به نام عطاء در میان تشییع کنندگان بود . ناگاه زنی فریاد سر داد . عطاء گفت : ای زن اگر ساکت نشوی ما باز می گردیم ، اما زن خاموش نشد و در نتیجه عطاء بازگشت . راوی می گوید : به ابوجعفر گفتم : عطاء بازگشت. امام پرسید: چرا ؟ گفتم : این زن فریاد سر داد و عطاء به او گفت : یا خاموش شو یا ما باز می گردیم و چون این زن دست از فریاد برنداشت عطاء هم بازگشت .

امام (علیه السلام) فرمود : به راه خود ادامه دهیم . اگر ما باطلی را با حق ببینیم و حق را به باطل واگذاریم حق مسلمان را ادا نکرده ایم . چون بر جنازه نماز گزارده شد ، صاحب عزا به ابوجعفر عرض کرد : باز گرد که تو پاداش خود را گرفتی خداوند تو را بیامرزد . تو نمی توانی راه بروی ، اما آن حضرت از بازگشت امتناع ورزید . به آن حضرت عرض کردم : صاحب عزا به تو اجازه بازگشت داد و من حاجتی دارم که می خواهم آن را از شما درخواست کنم .

آن حضرت پاسخ داد : من با جنازه می روم . ما به اجازه او نرفتیم و به اجازه او هم باز نمی گردیم بلکه این فضل و پاداشی است که ما آن را طلب کرده بودیم . انسان تا آن اندازه که به دنبال جنازه می رود ، پاداش آن را دریافت می کند .

منبع: پایگاه اطّلاع رسانی استاد حسین انصاریان ( دارالعرفان )


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|دوشنبه 94/6/30 | نظر

یتیم گشت علوم - ویژه نامه شهادت امام محمد باقر علیه السلام

یتیم گشت علوم - ویژه نامه شهادت امام محمد باقر علیه السلام

برخی موضوعات جمع آوری شده ویژه نامه شهادت امام محمد باقر(علیه السلام)

« جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید »


معارفی از امام باقر (ع)

 امام باقر علیه السلام با برخورد

 نیکویخود توانسته بود حتی مخالفان

 را مجذوب خویش سازد.

 مردی شامی که...



سیماى اخلاقى امام باقر (ع)

 امام صادق علیه السلام می فرماید:

 «پدرم، امام محمدباقر علیه السلام

 همواره مشغول ذکر خدا بود.

 هنگام ....



پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر(علیه السلام)

 پس امام ابو جعفر،باقر العلوم،

 پنجمین پیشوای ما،جمعه‏ی نخستین

 روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری

 در شهر مدینه ...



پرتوی از سیره و سیماى امام محمّد باقر (علیه السّلام)

 پدر بزرگوارش ،حضرت على

 بن الحسینزین العابدین(ع)

 و مادرمکرّمه اش فاطمه

 معروف ...

 


 

معاونت فرهنگی حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(علیه السلام) دستگردقداده

منبع" راسخون


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|یکشنبه 94/6/29 | نظر

چگونگی ازدواج علی(علیه‌السلام) و فاطمه(سلام‌الله‌علیها)


پیش از عروسی 

بزرگان به خواستگاری زهرا(سلام‌الله‌علیها) می‌روند .

شهر مدینه از آرامش نسبی برخوردار بود و مهاجران وا نصار می‌توانستند در پرتو این آرامش، به زندگی روزانه خود بپردازند. هر چند، گاهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنان را به جنگ با دشمنان دین اسلام فرا می‌خواند، ولی آن نیز برای شان شیرین بود. 

در این میان، علی(علیه‌السلام) با کار در نخلستان‌های مدینه، به تنهایی روزگار می‌گذراند. با این همه، در اداره حکومت اسلامی، هیچ گاه از همکاری با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دریغ نمی‌ورزید. 

در خانواده پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) دختر گرامی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به سن بلوغ رسیده و افزون بر رشد جسمانی، به رشد عقلی و روحی دست یافته بود. برتری‌های دختر محبوب و نور چشم پیامبر(صلی الله علیه و آله) سبب شده بود اصحاب بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صدد خواستگاری از او برآیند. با این حال، هرگاه بزرگی نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌آمد، ایشان می‌فرمود: 

امرها الی ربها ان شاء ان یزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد که او را شوهر دهد، خود چنین می‌کند. 

گاهی نیز می‌فرمود: انی انتظر بها القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهی هستم.[1] 

روزی ابوبکر نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، روبه‌روی آن حضرت نشست و گفت: ای رسول خدا! شما از ویژگی‌ها و پیشینه من در اسلام آگاهی و.... وی همین گونه ویژگی‌های خود را بر می‌شمرد تا این که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه می‌خواهی؟ ابوبکر گفت: فاطمه را به نکاح من در آور! پیامبر(صلی الله علیه و آله) ساکت شد واز وی روبرگردانید. 

ابوبکر با ناامیدی و ناراحتی از خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیرون رفت. در راه به عمر برخورد و داستان خود را برای او بازگو کرد. عمر گفت: من نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌روم و همانی را که تو می‌خواستی، می‌طلبم. با این حال، پیامبر(صلی الله علیه و آله) همانند پیش رفتار کرد و عمر نیز ناامید بازگشت.[2] 

هم چنین عبدالرحمن بن عوف که یکی از سرمایه‌داران زمان خود بود، به خواستگاری فاطمه(سلام‌الله‌علیها) رفت. وی، صد شتر با باری از پارچه‌های گران‌بهای مصری به همراه 10 هزار دینار طلا را به عنوان مهریه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) پیشنهاد کرد.[ 3] پیامبر(صلی الله علیه و آله) از این سخن خشمگین شد و حتی سنگریزه به سویش پرتاب کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو پنداشتی من بنده‌ی پول وثروتم! 

هنگامی که همه خواستگاران فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) پاسخ رد شنیدند، با خود گفتند که به یقین پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه‌السلام) را برای دختر دردانه‌اش برگزیده است. از این رو، بر آن شدند تا علی(علیه‌السلام) را به این کار، تشویق کنند. 


علی(علیه‌السلام) و خواستگاری 

امام علی(علیه‌السلام) در نخلستان‌های مدینه سرگرم آبیاری بود و با شترش، آب می‌کشید. ناگاه دید ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن خطاب و سعد بن معاذ به سوی او می‌آیند. آنان چون به علی(علیه‌السلام) رسیدند، گفتند: برای چه از فاطمه خواستگاری نمی‌کنی؟ علی(علیه ‌السلام) که از مدت‌ها پیش به خواستگاری از حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) می‌اندیشید، فرمود: 

میلی را که در من، ساکن و بی‌حرکت بود، به حرکت در آوردید و امری را که در من خفته بود، بیدار کردید. به خدا سوگند! فاطمه در اندیشه من، جایگاه بزرگی دارد. همانند من، چگونه در برابر [مسأله‌ی ازدواج با] فاطمه، بردبار و ساکت بنشیند، جز این که کمی مال، مرا از رسیدن به آرزوهایم باز داشته است[4]. 

آنان گفتند: اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فاطمه را به تو ندهد، پس می‌خواهد به ازدواج چه کسی درآورد؟ در حالی که تو نزدیک‌ترین فرد به او هستی. این مسأله نشان می‌دهد که علی(علیه‌السلام) از مدت‌ها پیش، به چنین پیوندی، مایل بوده، ولی به دلیل کمبودهای اقتصادی و شرم داشتن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را بازگو نکرده است. 

علی(علیه‌السلام) با توکل به خدا ره سپار خانه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) گشت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه ام سلمه بود که علی(علیه‌السلام) در خانه را به صدا درآورد. در همین زمان، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ام سلمه فرمود: برخیز و در را باز کن. این کسی است که خدا و رسولش، او را دوست دارند. ام سلمه پرسید: این مرد کیست که پیش از دیدار، او را می‌ستایی؟ حضرت پاسخ داد: ام سلمه! او مردی است که در برابر دشواری‌ها، سست و ناتوان نیست. او دوست، برادر و پسر عمو و محبوب‌ترین مردم نزد من است.[ 5] ام سلمه تا این سخن را شنید، با شتاب در را باز کرد. علی وارد شد و روبه‌روی پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشست. با این حال، به دلیل جلال و هیبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمی‌توانست مطلبش را بگوید. از این رو، به زمین چشم دوخته بود. 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا برای حاجتی آمده‌ای؟ حاجتت را بگو. علی(علیه‌السلام) لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدایت! می‌دانی در کودکی، مرا از ابی‌طالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. آن گاه مرا به غذای خود تغذیه کردی و با ادب خود، پروراندی. در محبت و شفقت از پدر و مادرم بهتر بودی و خداوند، مرا به دست تو، هدایت کرد. به خدا سوگند! شما ذخیره من در دنیا و آخرت هستید. ای رسول خدا! برای خواستگاری فاطمه آمده‌ام، آیا شما می‌پذیرید؟[6] در این هنگام، پیامبر(صلی الله علیه و آله) که گویا از پیش منتظر چنین درخواستی بود، شادمان شد و با تبسم فرمود: مرحبا و اهلا یا علی! پیش از تو نیز مردان دیگری آمدند و هر بار من به فاطمه می‌گفتم، ولی نشانه‌ی کراهت در صورتش می‌دیدم.[ 7] 

پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) برخاست و نزد فاطمه رفت تا دختر خود را از خواستگاری علی(علیه‌السلام) خبردار سازد. البته دیگر نیازی به آن نبود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ویژگی‌های علی(علیه‌السلام) برای او سخن بگوید؛ زیرا علی(علیه‌السلام) بالاتر از آن بود که برای فاطمه ناشناخته باشد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به همین سخن بسنده کرد که: یا فاطمه! علی کسی است که خویشاوندی او و جایگاهش را در اسلام می‌دانی. من از خدا خواستم که تو را به ازدواج بهترین آفریده‌اش درآورد. پس نظر و تصمیم تو چیست؟ [8]

فاطمه ساکت شد، ولی رویش را برنگرداند. حیا نیز او را از تصریح به موافقت باز می‌داشت، پس سکوت کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون نارضایتی و خودداری را در چهره‌ی مبارک زهرا نیافت، با خوشحالی برخاست و فرمود: الله اکبر! سکوتها اقرارها؛ خداوند بزرگ است. سکوت او نشانه‌ی رضایت اوست. [9]

علی(علیه‌السلام) همچنان در اتاق پذیرایی، منتظر پاسخ دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. ناگهان پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شد و به علی(علیه‌السلام) مژده داد که فاطمه پذیرفته است. علی که با شنیدن پاسخ مثبت فاطمه، در شادی غرق شده و به آرزوی خود رسیده بود، فرمود: مرا به دست یابی به آرزو بشارت دادی، شما همیشه نیکو خوی و ستوده نفس و مبارک بخت بوده‌اید. سلام خدا بر شما باد.[10] 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا چیزی داری که با آن، شما را به ازدواج هم درآورم؟ علی گفت: پدر و مادرم به فدایت! چیزی از من بر تو پوشیده نیست، تنها یک شمشیر، یک سپر و یک شتر دارم که با آن آب کشی می‌کنم.[11] پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی از شمشیرت بی‌نیاز نیستی؛ چون با آن در راه خدا جهاد می‌کنی و دشمنان خدا را می‌کشی. با شتر نیز نخلستان‌ها را آب می‌دهی و با آن، مسافرت‌ می‌کنی و روزی اهل خانه‌ات را فراهم می‌سازی. سپر را می‌پذیرم؛ آن را بفروش و به نزد من آی.[12] سپس افزود: ای علی! شاد باش. همانا خداوند، فاطمه را در آسمان به نکاح تو درآورد پیش از آن که من، او را در زمین، به همسری تو درآورم. پیش از این که تو بیایی، فرشته‌ای از اسمان نزد من آمد که بیش‌تر از حد معمول، صورت و بال داشت و هرگز مثل او را ندیده بودم. پس بر من سلام کرد و گفت: ای محمد! شاد باش برای سامان یافتن کارهای پریشان و به هم ریخته و پاکی نسل.[13] 


خطبه عقد در مسجد

به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه‌السلام) به سوی مسجد رفت تا پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در پی او بیاید. در بین راه، ابوبکر و عمر را دید و داستان خود را برای آنان بازگو کرد. آن گاه به مسجد رفت. هم چنین پیامبر(صلی الله علیه و آله) به بلال دستور داد که مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد. پس از مدتی کوتاه، همگی در مسجد بودند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر منبر بالا رفت و پس از ستایش خداوند فرمود: 

ای مردم! بزرگان قریش، فاطمه را از من خواستگاری کردند و من در پاسخ گفتم که به خدا سوگند! من شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرده است.[14] 

در همین حال، جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: 

خداوند فرموده است که اگر علی را برای فاطمه نیافریده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، شوهر و همسری هم تراز فاطمه پیدا نمی‌شد.[15] 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز پیام جبرئیل را ابلاغ کرد و فرمود: 

ای مردم! جبرئیل بر من نازل شد و مرا آگاهی داد که خداوند جلیل، علی و فاطمه را در آسمان‌ها به نکاح هم درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نیز در روی زمین، فاطمه را به نکاح علی درآورم و شما را گواه بگیرم. پس فاطمه را به ازدواج علی درآوردم. ای علی! راضی شدی؟[16] 

علی ایستاد و با چهره‌ای شاداب فرمود:[17] 

خدا را بر نعمت‌های او سپاس‌گزارم و گواهی می‌دهم که جز او، خدایی نیست. درود بر محمد(صلی الله علیه و آله)؛ درودی که مقام و درجه‌اش را بالا برد. ای مردم! خداوند، ازدواج را برای ما پسندیده دانسته و بدان دستور داده است. خدا، ازدواج من و فاطمه را مقدر ساخته و بدان حکم کرده است. ای مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورده و زره‌ام را بابت مهر پذیرفت. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید. 

پس از این که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به پرسش حاضران، پاسخ مثبت داد، فرمود: 

بارک الله لهما و علیهما و جمع شملهما؛ خداوند برای شما مبارک گرداند و اجتماع‌تان را پاینده بدارد.[18] 


مهریه 

درباره‌ی مهریه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)، روایت‌های گوناگونی رسیده است. برای نمونه 400 درهم،480 درهم[19] و 800 درهم[20] گفته‌اند که در ظاهر، 500 درهم درست است؛ زیرا در روایت‌هایی، اهل بیت(علیهم‌السلام) مهریه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را 500 درهم عنوان کرده‌اند. علامه مجلسی در بحارالانوار درباره ازدواج امام جواد(علیه‌السلام) و ام فضل آورده است که مهر ام فضل را مهریه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) قرار دادند که 500 درهم است.[21] 

باید دانست این 500 درهم، جنبه مالی و ظاهری مهریه آن حضرت است؛ زیرا در عالم ملکوت و ماوراء این طبیعت مادی، مهر گران بهاتری برای ایشان در نظر گرفته‌اند. برای نمونه، در روایت‌های فراوانی تصریح شده است که شفاعت گناه کاران امت محمد(صلی الله علیه و آله) مهریه‌ی حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) است.[22] 

هنگامی که حضرت زهرا شنید پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای او، مهری قرار داده است، به رسول خدا گفت: پس تفاوت من و دختران مردم چیست؟ از شما می‌خواهم که از خدا بخواهی مهریه‌ی مرا، شفاعت از گناه کاران امت شما قرار دهد. در این هنگام، جبرئیل نازل شد. نوشته‌ای از حریر در دستش بود که بر آن چنین نقش بسته بود: 

جعل الله مهر فاطمة الزهرا شفاعة المذنبین من امة ابیها؛ خداوند، مهریه فاطمه زهرا را شفاعت از گناه کاران امت پدرش قرار داد.[23] 


جهیزیه‌ی با برکت 

علی(علیه‌السلام) به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) سپر خود را که حطیمیه[24] نامیده می‌شد و هدیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) از غنیمت‌های غزوه بدر بود، به 400 یا 480 یا 500 درهم فروخت. بنابر قولی، عثمان زره را خرید، ولی بعد به علی(علیه‌السلام) پس داد.[25] علی(علیه‌السلام) پول را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آورد. ایشان نیز پول را سه بخش کرد؛ بخشی برای خریدن جهیزیه، بخشی برای خریدن عطر و بوی خوش شب عروسی و بخش دیگر برای غذای ولیمه عروسی، آن گاه پول غذا را نزد ام سلمه به امانت نهادند. 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) پول جهیزیه را به ابوبکر داد تا همراه سلمان و بلال، آن چه را شایسته است برای دخترش بخرند. آنان به بازار رفتند و جهیزیه‌ای بسیار مختصر، ولی با برکت برای این تازه عروس و داماد خریدند. این وسایل عبارت بود از: روسری بزرگ به 4 درهم. یک قواره پیراهن به 7 درهم، یک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود، 4 عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوش بوی اذخر پر شده بود، یک پرده‌ی پشمی، یک قطعه حصیر، یک مشک چرمی، یک عدد آسیاب کوچک دستی، یک تشت مسی، یک ظرف برای دوشیدن شیر و یک سبوی گلی سبز رنگ.[26] 

البته در برخی منابع،[27] مقنعه، 2 بازوبند، آرد، 2 کوزه و در برخی دیگر،[28] عبای خیبری، ریسمانی که از پوست خرما بافته شده، سفره پوستی و فرشی بافت مصر را که لا به لای آن از پشم بود، به شمار جهیزیه حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) افزوده‌اند. هنگامی که جهیزیه حضرت فاطمه را نزد پیامبر بردند، حضرت بر آن وسایل دست کشید و فرمود: بارک الله لاهل البیت؛ خداوند بر شما اهل بیت(علیهم‌السلام) مبارک گرداند.[29] بنابر گفته آیت الله مکارم شیرازی، پیامبر(صلی الله علیه و آله) گریست. آن گاه سر به آسمان برداشت و فرمود: خداوندا! بر خانواده‌ای که مهم‌ترین ظروف آن ظرفی سفالین است، مبارک گردان.[30] 

عروسی مبارک 


فاصله افتادن میان عقد و عروسی 

پس از مراسم عقد در مسجد، میان عقد و عروسی، فاصله‌ای افتاد که برخی آن را یک ماه[31] و برخی دیگر تا چند ماه دانسته‌اند.[32] 

دلیل این فاصله افتادن، آن بود که علی(علیه‌السلام) شرم داشت از رسول خدا بخواهد فاطمه را برای آغاز زندگی مشترک به خانه او بفرستد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز کرامت و شأن دخترش را حفظ می‌کرد و منتظر گفتن علی(علیه‌السلام) بود. از این رو، هر بار که علی(علیه‌السلام) را می‌دید، از فاطمه و از جمال و کمالش سخن می‌گفت. 

روزی عقیل نزد برادرش ـ علی(علیه‌السلام)ـ آمد و او را برای برپایی عروسی تشویق کرد. علی(علیه‌السلام) شرم و حیای خود از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را با عقیل در میان گذاشت. عقیل تدبیری اندیشید و به همراه علی(علیه‌السلام) به سوی خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به راه افتادند. در راه، ام ایمن را دیدند. ماجرا را به او گفتند و او را عهده‌دار این کار کردند. 

ام ایمن پیش ام سلمه و دیگر زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت و آنان را از شرم و حیای علی(علیه‌السلام) درباره‌ی عروسی آگاه ساخت. آن گاه همگی با هم نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفتند و گفتند: ای رسول خدا! پدر و مادرمان فدایت باد! برای امری گرد آمدیم که اگر خدیجه زنده بود، چشمانش به آن روشن می‌گشت.[33] پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون اسم خدیجه را شنید، گریست. سپس فرمود: چه کسی همتای خدیجه است و می‌تواند جای خالی او را برای من پر کند؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب می‌کردند و در راه دین خدا، آزار می‌دادند، مرا تصدیق کرد، و با مال خویش، مرا یاری داد.[34] ام سلمه گفت: خداوند بین ما و او را در درجه‌های بهشت و رضوان و رحمتش جمع کند. ای رسول خدا! علی(علیه‌السلام) برادر تو در دنیاست و در نسب، پسر عموی توست و دوست دارد که زنش را به خانه ببرد.[35] 

به روایتی، ام ایمن که سخن گوی آنان بود گفت: ای رسول خدا! اگر خدیجه زنده بود، دیدگانش به زفاف علی(علیه‌السلام) و فاطمه روشن می‌شد. همانا علی(علیه‌السلام)، همسرش را می‌خواهد و چشمان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نیز به دیدن شوهرش روشن می‌گردد و نیز چشمان ما.[36] پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس چرا علی(علیه‌السلام) نمی‌خواهد؟ گفتند: ای رسول خدا! حیا او را باز می دارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ام ایمن فرمود: به سوی علی(علیه‌السلام) برو و او را نزد من بیاور. 

ام ایمن بیرون رفت و ماجرا را به علی(علیه‌السلام) بازگو کرد. آن گاه هر دو نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه‌السلام) فرمود: آیا دوست داری همسرت را به تو بدهم و تو او را به خانه ببری؟ علی(علیه‌السلام) فرمود: آری. آن گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: امشب یا فردا شب، فاطمه را به تو می‌دهم تا زندگی خود را آغاز کنید، ان شاء الله خانه‌ات را آماده کن.[37] 


آراستن خانه 

علی(علیه‌السلام) به پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که من جز خانه حارث بن نعمان جای دیگری سراغ ندارم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پذیرفت. حارث نیز خانه‌اش را به علی(علیه‌السلام) و فاطمه داد.[38] نخستین کار، آماده ساختن و پاکیزگی حجله‌ی عروس بود. برای این کار، علی(علیه‌السلام) وسایلی را خرید که عبارت بود از: یک چوب برای آویزان کردن لباس یا مشک آب، یک متکا، یک مشک آب و یک غربال آرد. بدین ترتیب، خانه علی(علیه ‌السلام) برای گام نهادن فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) آماده گشت. 


ولیمه

ولیمه از سنت‌های نیکو و پسندیده اسلام است که نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز به آن دستور داده است؛ زیرا خداوند؛ غذا دادن را دوست دارد و سبب محبت انسان‌ها به یکدیگر می‌شود. ام سلمه، پول فروش زره را به علی(علیه‌السلام) داد تا با آن، ولیمه و مهمانی عروسی را برپا کند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه‌السلام) فرمود: ما نان و گوشت داریم. تو نیز خرما و روغن و کشک را فراهم کن.[39] سعد برای کمک به ولیمه عروسی، یک گوسفند آورد. برخی دیگر از اصحاب نیز به اندازه توانایی خود، کمک کردند.[40] غذای ولیمه آماده شد؛ نان، خرما، روغن، گوشت پخته و کشک. 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه‌السلام) دستور داد که مردم را برای ولیمه دعوت کند. علی(علیه‌السلام) به مسجد رفت، ولی مسجد از مسلمانان مهاجر و انصار پر بود. او نمی‌خواست برخی را دعوت کند و برخی دیگر را دعوت نکند. بنابراین، بربلندی ایستاد و صدا زد: اجیبوا الی ولیمة فاطمة بنت محمد؛ به ولیمه‌ی فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله) بیایید.[41] مسلمانان گروه گروه راه خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در پیش گرفتند. غذا اندک بود و به همه نمی‌رسید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست مبارک خود را بر غذا نهاد و دعا کرد. به برکت دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله) همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند، غذا نیز کم نیامد.[42] 


عروس نور در خانه 

علی(علیه‌السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای بهتر شدن عروسی، هرگونه تدبیری را اندیشیده بودند. جابر می‌گوید: ما در عروسی علی(علیه‌السلام) و فاطمه حاضر بودیم و هیچ مجلس عروسی را بهتر از آن ندیدیم.[43] 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) به زنان خود دستور داد تا حضرت زهرا را بیارایند. آنان، فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را با بوهای خوش عطر آگین ساختند[44] و در حالی که شعر می‌خواندند،[45] لباسی را که از بهشت آمده بود، بر تنش پوشاندند. 

داستان لباس بهشتی این گونه است[46] که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برای عروسی دخترشان لباسی زیبا خرید. پس از مدتی، فقیری به در خانه نبی آمد و گفت: لباسی کهنه می‌خواهم. با این حال، حضرت زهرا، لباس نو و تازه خود را به او بخشید. آن گاه جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند بر تو سلام می‌رساند و دستور داد بر فاطمه درود بفرستم و برای او، پیراهن بهشتی از سندس سبز فرستاده است. لباس بهشتی را بر تن عروس بهشتی کردند تا این که غروب شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فاطمه(علیه‌السلام) را طلبید. فاطمه(سلام‌الله‌علیها) در حالی که عرق شرم و حیا بر جبینش نشسته بود، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد، ولی پاهایش در راه رفتن می‌لغزید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند در دنیا و آخرت، لغزش را از تو بگرداند.[47] 

پس او را در آغوش گرفت و بر استری و به روایتی بر شهبا سوار کرد.[48] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیشاپیش جمعیت گام می‌سپرد و مردان بنی هاشم نیز پشت مرکب فاطمه راه می‌رفتند. در روایت است که جبرئیل در سمت راست، میکائیل در سمت چپ و 7000 ملک در پست سر حضرت فاطمه بودند که تا طلوع فجر، خداوند را تسبیح و تقدیس می‌کردند.[49] 

دختران عبدالمطلب و بنی هاشم و زنان مهاجر و انصار و در پیشاپیش آنان، زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) عروس نور را در این راه همراهی می‌کردند. ام سلمه، عایشه، حفصه و معاذه برای این عروس و داماد شعر می‌خواندند. دیگران نیز اول بیت هر شعری را تکرار می‌کردند و تکبیر می‌گفتند. این شعر زیبا را ام سلمه سروده است: 

دوسـتـان و هـمـسـایگان! به یاری خدا، شادی کنید.

هـــمـــاره خـــدا را ســپــاس گــویــیــد 

نعمتهای فراوان پروردگار بزرگ را به یاد بیاورید

که دشواری‌ها و آفت‌های بسیاری از ما زدود 

پس از آن که کافر شده بودیم، خداوند ما را هدایت فرمود

پــروردگـار آسـمــان ها، ما را شادمان ساخت 

ای همراهان بهترین زنان جهان! شادی کنید 

کـه عـمـه‌هـا و خاله‌هایشان به فدایشان گردند 

ای دختر پیامبری که خدای بزرگ او را 

به وسیله وحی و رسالت‌های آسمانی خود برتری داده است[50]

بدین ترتیب کاروان عروس در هاله‌ای از شور و شوق مردم، وارد خانه علی(علیه ‌السلام) شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست علی(علیه‌السلام) و زهرا(سلام‌الله‌علیها) را گرفت و در دست هم گذاشت. آن گاه فرمود: بارک الله فی ابنة رسول الله! ای علی(علیه ‌السلام)! این فاطمه امانت من است. ای علی(علیه‌السلام)! فاطمه خوب زنی است و ای فاطمه! علی(علیه‌السلام) خوب شوهری است.[51] پس دعا کرد و فرمود: مرحبا ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان؛ آفرین بر دو دریایی که با هم آمیختند و دو ستاره‌ای که به هم رسیدند.[52] در این هنگام، به زنان و مردان دستور داد بیرون بروند. همه بیرون رفتند جز اسماء بنت عمیس، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر نگفتم همه بیرون بروند؟ اسماء گفت: آری، ای رسول خدا! قصد مخالفت نداشتم، بلکه پیمانی است که خدیجه با من کرد تا در شب زفاف نزد فاطمه باشم؛ زیرا دختران در این شب، نیازهایی دارند که زنی آگاه باید آن را برآورده سازد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای اسماء، خداوند نیازهای دنیا و آخرتت را برآورده سازد.[53] 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حال بیرون رفتن از خانه بود، چوب پهلوی در را گرفت و فرمود: خداوند شما را پاک و پاکیزه آفرید و نسل شما را پاک ساخت. من در صلح و آشتی هستم با هر کسی که با شما در آشتی است و با کسی که با شما در جنگ است، در جنگم.[54] 

بدین ترتیب علی و فاطمه، دو خورشید بی‌همتای زمین و زمان، زندگی مشترک و پربرکت خود را آغاز کردند. در بامداد شب زفاف[55] یا بامداد روز چهارم عروسی،[56] پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خانه‌ی تازه عروس و داماد رفت. آن گاه ظرف آبی طلبید که حاضر کردند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با نفس مبارک خویش، 3 بار در آن آب دمید و برخی آیات قرآن را بر آن خواند. آن گاه به علی(علیه‌السلام) فرمود که جرعه‌ای از آن بنوشد. باقی آن را نیز بر سینه‌ی علی(علیه‌السلام) ریخت و فرمود: ای ابوالحسن! خداوند، تو را از هر آلایش ناشایسته، پاک و پاکیزه بدارد. دوباره آب خواست و همین کار را درباره‌ی فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) تکرار کرد[57]. 


سال ازدواج و سن ازدواج 

درباره‌ی تاریخ عقد و عروسی امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) و حضرت زهرا(سلام‌الله‌ علیها) نظر‌های گوناگونی ارایه شده است. چون درباره تاریخ ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز تاریخ نگاران و راویان، اختلاف نظر دارند. 

شیخ مفید و ابن طاووس، شب زفاف را شب پنج شنبه 21 محرم سال سوم هجری می‌دانند و حتی قایل به استحباب روزه‌‌ی این روز هستند.[58] علامه مجلسی در روایتی ازدواج ایشان را 16 روز پس از درگذشت رقیه، خواهر حضرت فاطمه و همسر عثمان؛ یعنی پس از جنگ بدر در سال دوم هجری می‌داند.[59] آیت الله امینی، عقد را در ماه رمضان و عروسی را در اول یا ششم ذی الحجه سال دوم یا سوم هجری می‌داند.[60] صاحب کشف الغمه نیز تاریخ ازدواج را اندکی پس از جنگ بدر در سال دوم برمی‌شمارد.[61] هم چنین مرحوم سپهر، ازدواج ایشان را در اول ماه رجب سال دوم هجری می‌داند و ماه صفر سال اول هجری را نیز بیان می‌دارد. [62]

با وجود همه اختلاف نظرهای دانشمندان و تاریخ نگاران شیعی در این باره، اکثریت آنان اتفاق نظر دارند که این نکاح مبارک پس از جنگ بدر در سال دوم هجری، رخ داده است. تولد امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) در سال سوم هجری نیز این سخن را تأیید می‌کند. درباره سن ازدواج حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) اختلاف نظر بیشتری وجود دارد؛ زیرا اختلاف نظر شدیدی که در تاریخ تولد ایشان به چشم می‌خورد، به سن ازدواج و شهادت ایشان نیز سرایت می‌کند. برخی دانشمندان اهل سنت[63] چون تاریخ تولد آن حضرت را پنج سال پیش از بعثت می‌دانند، ازدواج ایشان را در 18 سالگی و شهادت ایشان را در 28 سالگی فرض می‌کنند. آنان درباره چنین برداشتی می‌گویند: اگر سن ازدواج آن حضرت را 9 سالگی بدانیم، پس امام حسن در 10 سالگی به دنیا آمده است که این امر، پدیده شگفتی است. 

در پاسخ باید گفت از نظر علمی، این سن مانع از وضع حمل نخواهد بود. چه بسا دخترانی در سن‌های پایین‌تر از آن، بچه‌دار می‌شوند.[64] با این حال، بیشتر دانشمندان امامیه مانند: ابن شهر آشوب، محدث قمی، محمد تقی سپهر و... بر این باور هستند که حضرت فاطمه، 5 سال پس از بعثت به دنیا آمده است.[65] با توجه به این گفته‌ها، باید سن ازدواج آن حضرت را 9 سال و سن ازدواج علی(علیه‌السلام) را 25 سال بدانیم. 


 

منبع:موسسه جهانی سبطین


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|دوشنبه 94/6/23 | نظر

کانال تلگرام

کانال تلگرام حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا

عضویت درسامانه پیامکی

مطالب اخیر

برچسب‌ها

دستگردقداده (217), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء (70), هیئت سیدالشهداء (40), کانون فرهنگی قرآنی مصباح (35), حسینیه سیدالشهداء (31), فرهنگسرای دستگردقداده (25), کانون مصباح دستگردقداده (25), هیئت سیدالشهداء دستگردقداده (24), دستگرد قداده (22), سیدالشهداء (20), مصباح (18), هیئت (17), حسینیه (17), کانون (17), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداءدستگردقداده (15), دستگرد (11), فرهنگسرای سیدالشهداء (11), کانون مصباح (10), هیئت سیدالشهداءدستگردقداده (9), عیدسعیدقربان (9), دعای ندبه (9), دعای (8), میلادامام حسن مجتبی(ع) (8), ولادت امام رضا(ع) (8), ولادت امام هادی(ع) (8), ندبه (7), فرهنگسرای (7), حضرت (7), حسینیه دستگردقداده (6), امام (6), قداده (6), هیئت سیدالشهداء(ع) (6), ولادت حضرت معصومه (6), کانون فرهنگی مصباح (6), کانون فرهنگی مصباح دستگردقداده (5), ویژه نامه روزعرفه (5), ماه (5), فرهنگسرای دستگرد (5), فرهنگی (5), سیدالشهدا (5), دهه کرامت (5), رجب (4), شهادت امام محمدباقر (4), فاطمیه (4), مبعث (4), میلاد (4), رسول (4), اکرم (4), ولادت امام موسی کاظم(ع) (4), ولادت (4), کانون فرهنگی قرآنی مصباح دستگردقداده (4), کانون مصباح دستگرد (3), ولادت امام کاظم(ع) (3), ویژه نامه (3), امام حسن(ع) (3), حسینیه سیدالشهداءدستگردقداده (3), ویژه نامه ها (3), فرهنگسرای دستگرد قداده (3), علی (3), شهادت امام صادق(ع) (3), عیدقربان (3), زهرا (3), شهادت (3), شهادت امام جواد (3), سروری (2), سیزده (2), سالروز تخریب بقیع (2), شهادت امام صادق (2), فروغی از اندیشه های قرآنی امام صادق(ع) (2), فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (2), فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), محرم (2), قرآن (2), قرآنی (2), نامه (2), نبوی (2), های (2), فاطمه (2), حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده (2), حسین (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (2), رمضان (2), الاسلام (2), امر به معروف و نهی از منکر (2), پیامبر (2), حجت (2), اشعار (2), اطلاعیه (2), تابلو اعلانات (2), ولادت امام رضا (2), وفرهنگسرای (2), کلیپ تکان دهنده زمان می گذرد (2), کوتاه (2), کاظم (2), کانون فرهنگی قرانی مصباح (2), هیئت سیدالشهدا (2), ویژه (2), کانون فرهنگی قرآنی (1), کانون مصیاح دستگردقداده (1), کدام (1), کرامات حضرت معصومه علیها السلام (1), کراماتی از امام رضا(علیه السلام) (1), کریمه اهلبیت(ع) (1), کسب قدرت (1), کشکولی (1), کانون مصباح دستگرد قداده (1), وفرهنگسرای سیدالشهداء (1), هیئت سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (1), هیئت سیدالشهداءدستگردقداه (1), و (1), و نهی از منکر (1), ولادت امام هادى(ع) (1), ولادت پیامبر اکرم به روایت اهل تسنن (1), ولادت حضرت فاطمه معصومه (1), ویژه نامه آثار و (1), ویژه نامه اسباب بازی (1), ویژه نامه امر به معروف و نهی از منکر (1), ولایت (1), ولایتعهدی امام رضا(ع) (1), وهابی ها چه می گویند؟ (1), وهابیت (1), وهابیت تندرو و بازگشت به عصر جاهلیت‏ (1), وهابیت و تخریب قبور متبرکه (1), ویژه نامه روزه و علم (1), ویژه نامه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه ع (1), ویژه نامه سالروز ویران شدن قبرستان بقیع (1), ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (1), ویژه نامه عید سعید فطر (1), ویژه نامه میهمانی (1), ویژه نامه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها (1), ویژه نامه ولادت (1), ویژه نامه ولادت امام رضا(ع) (1), ویژه نامه ولادت حضرت معصومه (1), یک پیوند آسمانی (1), کارت پستال وفات حضرت خدیجه (1), کارنامه عملى وهابیت (1), تابلو اعلانات محرم (1), تاریخچه و فلسفه عید قربان -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده -کا (1), تجدید عهد با غریب طوس (1), تحلیلی بر مقام و منزلت عید سعید فطر (1), تحکیم خانواده (1), تخریب بقیع (1), تخریب بقیع امتداد دشمنی با مکتب وحی (1), تخریب بهشت (1), تخریب قبور ائمه بقیع و نقش بهائیت (1), تربیت (1), تغذیه در ماه خدا (1), تنهاترین سردار (1), جشن مبعث (1), جمعه (1), جنگ با خدا (1), جنگ بازی (1), جوانان (1), چرا مذهب جعفرى ؟! (1), چگونگی ازدواج علی(علیهالسلام) و فاطمه(سلامالله علیها) (1), چند رسانه ای (1), چند رسانه ای (1), چون صبح نورانی - ویژه نامه شب های قدر (1), حاج (1), حاج احمدشفیعی (1), حجاب (1), با موضوع رمضان (1), با کیفیت HD (پیشنهاد ویژه) (1), بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم (1), باشگاه نام آوران دستگردقداده (1), بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(علیهما السلام) (1), برخى از ویژگى‏هاى مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق (علیه (1), بررسی (1), برکات و آداب‌ مهمانی‌ (1), برگى از فضایل امام حسن(ع)‌ (1), برکات (1), بسته 143 تابلواعلانات، هفته چهارم آذر 1395 (1), بسیار (1), بقیع (1), بقیع ؛ در گذر تاریخ (1), بوستان مهردستگردقداده (1), بوی عطـر نرگس می پیچد … (1), پاسخ به شبهات و هابیون (1), پدر (1), پذیرش (1), پسرفت (1), پوستر دعای ندبه (1), پوستر عیدغدیر (1), اعلامیه (1), اعمال روز مباهله -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), اعمال روزعرفه (1), اعمال شب و روز عرفه - حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -کانون فرهنگ (1), اعمال شب و روز عید فطر (1), اعمال شب و روز عید قربان (1), اعمال مشترک دهه اوّل ماه ذی الحجه (1), افسانه ازدواج ها (1), امام حسن؛اسوه صلابت و پایداری (1), امام حسین(ع) (1), امام رضا (ع) و تشیع ایران (1), امام رضا(ع) (1), امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگی (1), امام صدق (1), امام صدق - ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق(ع) (1), امام علی(ع) (1), امام کاظم(ع) (1), امر به معروف (1), 12 ربیع الاول (1), 15 عمل درپانزدهمین شب شعبان (1), 21 خرداد ماه 1394 (1), 21 مهر - 18 ذی الحجه مصادف با عید سعید غدیر-حسینیه دستگرد قداده- (1), 28صفر (1), 46 اصل در مدیریت (1), آثار و برکات زیارت امام رضا (1), آداب عید سعید فطر (1), آداب مهمانی و ضیافت (1), آداب میهمانی (1), آستان قدس رضوی (1), آغاز هفته وحدت (1), آموزش (1), آیینه رضوی (1), ابوالفضل (1), اجتماعی (1), احادیث امام محمدباقر (1), احمد (1), اربعین حسینی (1), از (1), از بندگی (1), از خون (1), از دیدگاه (1), از دیدگاه ائمه علیهم السلام (1), از فاطمه ای که معصومه بود (1), از محراب تا معراج -ویژه نامه شهادت حضرت علی علیه السلام (1), ازدواج (1), اسبابی برای انتقال (1), است؟ (1), استخردانشگاه صنعتی اصفهان (1), حدیث (1), حدیث معراج (1), تا پاکیزگی (1), حسینیه سیدالشهدا (1), حسینیه دستگرد (1), انتظار (1), انتظارات امام حسن(ع) از شیعیان (1), اول (1), ایام (1), الگو (1), المبیت (1), امام حسن (ع)؛اسوه حسن و کرامت (1), امام حسن مجتبی علیه السلام (1), حضرت زهرا(ع) (1), حضرت معصومه(س) (1), حضرت مهدی(ع) (1), حلول (1), حلول ماه مبارک رمضان (1), خانواده (1), خلاصه اى از زندگانى امام هادى علیه السلام-فرهنگسرای سیدالشهداء د (1), خم (1), خواص اعجاب انگیز آیة الکرسی (1), خورشید شرق ؛ نگین خراسان (1), داستانها (1), داستانهای (1), دانلود (1), دانلود فایلهای صوتی-محرم1393 حسینیه دستگرد قداده (1), در اربعین چه گذشت؟ -حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -دستگردقداده (1), در باب میزبان و میهمان (1), درس هائی از ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی (1), درس هایی از قرآن (1), درفراق امام مهدی(عج) (1), رهنمود های تربیتی امام موسی کاظم (1), روز (1), روز پیروزى بر طاغوت نفس (1), روزه (1), ریشه‏هاى تاریخى وهّابیّت (1), زمان (1), زندگانی (1), زندگانی کریم اهل بیت(ع) (1), زندگی‌نامه امام موسی کاظم علیه السلام (1), زندگینامه امام صادق (علیه السلام)(1) (1), دعای روز مباهله-حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), دعوا (1), دعوت کردن،آداب دعوت کردن (1), دل نوشته ای در غربت امام زمان (عج) (1), دهه (1), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدالشهداء (1), دستگردقداده-حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده-فرهنگسرای دستگردقداده (1), دعاهای روز های ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان(2) (1), دعاهای ماه مبارک رمضان (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (1), حسینیه وفرهنگسرای دستگردقداده (1), میلادامام علی (1), میهمان (1), ندبه امام صادق(ع) (1), نماهنگ (1), نکات تغذیه ای (1), معراج پیامبر اکرم (1), معرفت (1), مقام شفاعت حضرت معصومه (1), منزلت کریمه اهل بیت نزد علما و مراجع (1), منشور نسل جوان در سیره امام صادق (علیه السلام) (1),