برخى از ویژگىهاى مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق (علیه السلام)
نویسنده: عبد الکریم پاکنیا
حضرت صادق علیه السلام ششمین پیشواى شیعیان جهان در 17 ربیع الاول سال 83 ه . ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود . پدر بزرگوارش حضرت امام محمد باقر علیه السلام و مادر گرامىاشام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابىبکر مىباشد . اسم آن حضرت جعفر و کنیهاش ابو عبدالله و ابو اسماعیل و القاب شریفش صادق، صابر، فاضل و طاهر است (1) .
امامت آن حضرت که همزمان با شهادت پدر ارجمندش از سال 114 شروع شد، با حکومت 5 تن از خلفاى اموى و عباسى به ترتیب هشام بن عبدالملک (نهمین خلیفه اموى)، ابراهیم بن ولید (دهمین خلیفه اموى) و مروان بن محمد آخرین خلیفه اموى (126- 132) و عبد الله سفاح (اولین خلیفه عباسى) و ابوجعفر منصور دوانیقى (دومین خلیفه عباسى) مصادف بود . آن بزرگوار در 25 شوال سال 148 ه . ق در سن 65 سالگى توسط منصور دوانیقى مسموم شد، در مدینه منوره به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد .
امام صادق علیه السلام در مدت 34 سال امامت پربرکتخویش نقش شایستهاى در گسترش فرهنگ حیاتبخش اسلام انجام داد . آن حضرت با استفاده از فرصتبدست آمده در عصر خویش (درگیرى و نزاع میان بنى امیه و بنى عباس) وسیعترین دانشگاه اسلامى را پىریزى نمود; در دانشگاه آن حضرت حدود چهار هزار نفر شاگرد پرورش یافتند که برخى از آنان از رهبران فکرى تشیع به شمار مىآیند . هشام بن حکم، عبد الله بن ابى جعفر، هشام بن سالم، محمد بن مسلم، مفضل بن عمر و جابر بن حیان از آن جملهاند .
کوفه یکى از مهمترین کانونهاى تجمع پرورش یافتگان دانشگاه جعفرى علیه السلام بود . حسن بن على بن زیاد وشاء که از شاگردان امام رضا علیه السلام است نقل مىکند که: در مسجد کوفه 900 نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگى از جعفر بن محمد علیه السلام حدیث نقل مىکردند (2) . در مکتب آن حضرت نه تنها شیعیان بلکه غیر شیعیان نیز حضور مىیافتند . پیشوایان چهارگانه اهل سنتبا واسطه یا مستقیما از امام صادق علیه السلام بهره بردهاند .
آن حضرت شاگردان خویش را بر اساس ذوق و استعداد آنان تقسیم نموده و در همان رشته تشویق و تعلیم مىنمود . و این گونه بود که مکتب تشیع در اثر تلاشهاى فرهنگى امام صادق علیه السلام به صورت چشمگیرى گسترش یافت و به اکثر قلمروهاى اسلامى رسید و بسیارى از مسلمانان در آن دوران طلایى به مکتب اهل بیت علیهم السلام گرویدند .
آن حضرت با استفاده از وضعیت موجود وکلاى متعددى را در مناطق مختلف مستقر نمود و توسط پرورش یافتگان مکتب خویش دستور العملهاى فردى، اخلاقى و اجتماعى را به مسلمانان آموزش داد و مکتب اهل بیت علیهم السلام را با زیباترین و محکمترین دلائل به جهان اسلام معرفى نمود .
رهنمودهاى راهگشاى آن حضرت در زمینههاى سلوک فردى و اجتماعى، معاشرت با دیگران، برخورد با نسل نو و جوانان، مسائل حقوقى، آداب ازدواج، موضعگیرى در مقابل حکومتها و سیاستمداران زمان، آموزههاى علمى، تربیتى، پزشکى و دهها موضوع دیگر، زینتبخش صفحات زندگى آن حضرت و برگ زرینى در تاریخ شیعه مىباشد . در این نوشتار گزیدهاى از سخنان آن حضرت را در بیان ویژگىهاى مورد انتظار از شیعیان و مؤمنان حقیقى گرد آورده و به علاقمندان حضرتش تقدیم مىداریم . بدیهى است که اینها همه ویژگىها و صفات پیروان اهل بیت علیهم السلام نیست و بیان همه آنها نیازمند یک کتاب مستقل مىباشد .
استقامت و پایدارى
بدون تردید پشتکار و پایدارى در راه هدف، از عوامل پیروزى و توفیق انسان به شمار مىرود . کسانى در زندگى به خواستهها و آرزوهاى خود نائل گشتهاند که در راه آن نهایت تلاش و استقامت را نمودهاند . امام صادق علیه السلام یکى از مهمترین نشانههاى شیعه را استقامت در راه حق مىداند و رسیدن به سعادت حقیقى را در گرو این خصیصه پسندیده قلمداد مىکند و مىفرماید: «لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة ولاظلهم الغمام ولاشرقوا نهارا ولاکلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم، ولما سالوا الله شیئا الا اعطاهم (3) ; اگر شیعیان ما در راه حق استقامت ورزند فرشتگان آسمان با آنان دست مىدهند، ابرها [ى رحمت] بر سر آنان سایه مىافکنند و سیمایشان همانند روز روشن مىدرخشد و از زمین و آسمان روزى مىخورند و هیچ خواستهاى از خداوند نخواهند داشت مگر اینکه خداى متعال به آنان عطا مىکند .»
عظمت نفس و دورى از ذلت
شخصیت هرکس در گرو عزت نفس اوست . انسان به عزت نفس و تکریم شخصیت از همه چیز حتى از آب و غذا بیشتر نیازمند است، چرا که رنج گرسنگى و تشنگى برطرف مىشود اما تحقیر شخصیت و آزردگى روح و روان به این سادگى رفع نمىشود و چه بسا که تا آخر عمر انسان را بیازارد . خداوند متعال انسان را عزیز آفریده و هیچگاه به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیتخویش را نداده است . این سخن در مورد پیروان مکتب تشیع از اهمیت ویژهاى برخوردار است . آنان طبق رهنمود امام صادق علیه السلام هیچگاه نباید خود را ذلیل کنند، بلکه باید از کارهاى تحقیرآمیز و ذلت آور اجتناب نمایند . آن حضرت شیعیان را از کسالت، تنبلى، دست درازى به سوى دیگران، طمع کارى، زیادهطلبى و سایر امور ذلتآور مبرا مىداند و مىفرماید: «شیعتنا لا یهرون هریر الکلب ولا یطمعون طمع الغراب . . . ولا یسالون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا (4) ; شیعیان ما [از فرط ذلت] همانند سگ زوزه نمىکشند و مانند کلاغ طمع نمىکنند . . . آنان هیچگاه به سوى دشمنان ما دست [ذلت] دراز نمىکنند گرچه از گرسنگى بمیرند .» خداوند متعال نیز تن دادن به کارهاى ذلتآور را از صفات منافقین شمرده و عزت را منحصر به ذات خویش مىداند: «بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا» (5) ; «به منافقان بشارت ده که عذاب دردناکى در انتظار آنهاست . همانها که کافران را بجاى مؤمنان دوستخود انتخاب مىکنند . آیا عزت [و آبرو] را نزد آنان مىجویند با اینکه همه عزتها از آن خداست؟»
زهد و سادهزیستى
از آنجا که دلبستگى به دنیا و تعلقات آن مانع رسیدن به کمال حقیقى است، نیک مردان الهى همیشه زهد و قناعت را در متن برنامه خود دارند و سادهزیستى، بىپیرایگى و پرهیز از جلوههاى دنیوى و دل نبستن به مظاهر دنیا و زرق و برق آن از شاخصترین ویژگىهاى آنان است . مطمئنا آنان این شیوه پسندیده را از زندگى پیامبران، اولیاء الهى و عالمان عارف آموختهاند . پیروان حقیقى اهل بیت علیهم السلام خصلت زیباى زهد و ساده زیستى را از آن گرامیان آموخته و این سخن گهربار امام صادق علیه السلام را همیشه آویزه گوش خود دارند که فرمود: «ان احببت ان تجاور الجلیل فى داره وتسکن الفردوس فى جواره فلتهن علیک الدنیا واجعل الموت نصب عینک ولا تدخر شیئا لغد واعلم ان لک ما قدمت وعلیک ما اخرت (6) ; اگر دوست دارى که در درگاه الهى با خداوند متعال همنشین شوى و در بهشت در جوار حضرت باریتعالى مسکن گزینى، باید دنیا [و مظاهر آن] در نظر تو خوار باشد و مرگ را همیشه نصب العین خود قرار بده و براى خود چیزى ذخیره نکن و بدان آنچه قبلا [از اعمال صالح ] تقدیم داشتهاى به حال تو سودمند خواهد بود و از کارهاى نیک که انجام آن را به تاخیر انداختهاى ضرر خواهى کرد .»
تلاش براى اصلاح دیگران
از جمله ویژگىهاى مورد انتظار براى شیعیان راستین، هدایت و اصلاح افراد منحرف به طریق صحیح مىباشد . آنان نه تنها خود راه حقیقت مىپیمایند بلکه از اعماق جان خویش دوست دارند دیگران هم ، چنین باشند . پیروان اهل بیت علیهم السلام تنها بدنبال نجات خویش نیستند بلکه شب و روز در اندیشه اصلاح و راهنمایى گمراهان و آلودگان به انواع انحرافات مىباشند . آنان با الهام از رهنمودهاى پیشواى ششم علیه السلام با بکارگیرى شیوههاى صحیح و پسندیده به اصلاح افراد مىپردازند و با اخلاق نیک در جذب گنه کاران تلاش مىکنند و این کلام زیباى رئیس مذهب جعفرى را هیچگاه فراموش نمىکنند که فرمود: «لا تقل فى المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا، واستکینوا الى الله فى توفیقهم وسلوا التوبة لهم (7) ; در مورد همکیشان بدکار خود جز خوبى [و نیکى] چیزى نگو و از خداوند توفیق هدایت و توبه آنان را بخواهید .»
سیره امام صادق علیه السلام نیز در این رابطه مىتواند راهگشاى شیعیان باشد . آن حضرت هنگامى که متوجه شد، شقرانى (8) (فردى گنهکار و شرابخوار) نمىتواند از دربار منصور دوانیقى سهم خود را دریافت کند، به آنجا رفت و سهم شقرانى را گرفت و به وى تسلیم نمود . آن حضرت هنگام پرداخت وجه به شقرانى با لحنى ملاطفتآمیز و مهربان، خطاى وى را به او گوشزد کرده و فرمود: کار خوب از هر کسى خوب است ولى از تو بواسطه انتسابى که به ما اهل بیت دارى خوبتر و زیباتر است و کار بد از هر کسى بد است، ولى از تو به خاطر همین انتساب، زشتتر و قبیحتر است . امام صادق علیه السلام این جمله را فرمود و گذشت . شقرانى با شنیدن این جمله دانست که امام از سر او و گناهش آگاه است و از اینکه امام با این حال به یارى او شتافته و ابراز محبت نمود و با رفتارى کاملا منطقى و پسندیده وى را به گناهش متوجه ساخت، شدیدا نزد وجدان خود شرمسار گشت و خود را ملامت نمود (9) .
امانت و صداقت
از مهمترین و بارزترین ویژگىهاى مورد انتظار براى شیعیان و مؤمنان، دو صفت والاى امانتدارى و راستگویى است . این دو خصلت آنچنان اهمیت دارد که اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعهاى را مىتوان با تقویت و ترویج آن دو در میان افراد جامعه پىریزى نمود و مشکلات را حل کرد و سعادت جوامع را تظمین نمود . امام صادق علیه السلام گذشته از توصیههایى کلى به عموم شیعیان در این رابطه، به برخى از یارانش در این مورد پیام ویژه مىفرستاد . اهتمام آن حضرت به ترویج و احیاى این دو ویژگى انسانى واخلاقى در میان شیعیان، جایگاه آنها را در میان تمام صفات پسندیده و فضائل اخلاقى روشن مىسازد .
امام صادق علیه السلام به ابى کهمس فرمود: «اذا اتیت عبد الله فاقراه السلام وقل له: ان جعفر بن محمد یقول لک: انظر ما بلغ به على عند رسول الله صلى الله علیه و آله فالزمه، فان علیا علیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث واداء الامانة (10) ; هرگاه پیش عبدالله [بن ابى یعفور] رفتى، سلام [مرا] به او برسان و بگو: جعفر بن محمد به تو مىگوید: دقت کن در آن چیزى که به وسیله آن على علیه السلام در محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله سرافراز شد [و او را به آن مقامات عالى رساند . ] پس [تو هم ] آنها را براى خودت لازم بدان [و رفتار خویش را با آن اوصاف زیبا بیاراى]، مطمئنا على علیه السلام با راستگویى و امانتدارى در نزد پیامبر صلى الله علیه و آله به آن درجه و عظمت رسید .»
حضرت امام خمینى رحمه الله در شرح این حدیث مىفرماید: «هان! اى عزیز! تفکر کن در این حدیثشریف! بین مقام صدق لهجه و رد امانت تا کجاست که على بن ابى طالب علیهما السلام را بدان مقام بلند رسانید . از این حدیث معلوم مىشود که رسول خدا صلى الله علیه و آله این دو صفت را از هر چیز بیشتر دوست مىداشتند که در بین تمام صفات کمالیه مولى علیه السلام این دو او را مقرب کرده است و بدان مقام ارجمند رسانده است . جناب صادق علیه السلام نیز در بین تمام افعال و اوصاف، این امر را که در نظر مبارکشان خیلى اهمیت داشته، به ابن ابى یعفور که مخلص و جان نثار آن بزرگوار بوده پیغام داده و سفارش فرموده به ملازمت آنها . (11) »
حضرت صادق علیه السلام در حدیث دیگرى اهمیت این دو صفت را چنین بیان مىدارد: «لا تنظروا الى طول رکوع الرجل وسجوده فان ذلک شىء اعتاده، فلو ترکه استوحش لذلک ولکن انظروا الى صدق حدیثه واداء امانته (12) ; به طول رکوع و سجود شخص ننگرید زیرا به آن عادت کرده و اگر ترک کند به خاطر آن وحشت مىکند، بلکه به راستى گفتار و امانتدارى او بنگرید .»
آرى شیعه راستین را با عبادت و اطاعتهاى ظاهرى نمىتوان شناختبلکه باید در عرصه امتحان، راستى و امانتدارى او ثابتشود . چه بسا افرادى که با انجام عبادتهاى سنگین و اعمال طولانى و ریایى، خود را مؤمن و پیرو اهل بیت علیهم السلام قلمداد مىکنند، اما در مقام راستى و امانتدارى نمىتوانند از عهده آن برآمده و مغلوب شیطان مىشوند .
ولایت پذیرى
یکى دیگر از ویژگىهاى شیعیان از منظر حضرت صادق علیه السلام پذیرش ولایت و رهبرى امامان معصوم علیهم السلام به عنوان تداوم رسالت نبوى صلى الله علیه و آله مىباشد . شیعه حقیقى آنچنان به ولایت اهل بیت علیهم السلام دلبسته است که شادى و حزن، خوشى و ناخوشى و تمام لذائذ و شدائد زندگى را با ولایت و محبت ائمه اطهار علیهم السلام پیوند مىزند . محبت اهل بیت علیهم السلام آنچنان در جان و دل وى رسوخ کرده که تمام گفتار، رفتار و کردار او با ملاکها و معیارهاى اهل بیت علیهم السلام سنجیده مىشود و آنان به عنوان حجتشرعى براى او هستند .
امام صادق علیه السلام فرمود: «رحم الله شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا وعجنوا بماء ولایتنا یحزنون لحزننا ویفرحون لفرحنا (13) ; خداوند شیعیان ما را رحمت کند که از زیادى سرشت ما آفریده شدهاند و با آب ولایت ما عجین گشتهاند . آنان به خاطر اندوه [و غصههاى] ما غمناک مىشوند و با شادى ما شاد مىگردند .»
امام صادق علیه السلام علاوه بر سفارشهاى مکرر به ولایت پذیرى پیروان خویش، در مکتب تربیتى خویش شیعیانى ولایى تربیت نموده و آنان را به این کار تشویق مىکرد .
داستان ذیل بیانگر این حقیقت است:
عبدالله بن ابى یعفور یکى از شیعیان مخلص و فداکار است که در پذیرش ولایت ائمه اطهار علیهم السلام اسوهاى کامل و نمونهاى بارز براى تمام شیعیان مىباشد . او با همه عظمت علمى و موقعیت اجتماعى که در میان قوم خود داشت، در برابر فرمان امام علیه السلام تسلیم محض بود . در این مورد داستان مشهورى از وى نقل شده که نهایت اخلاص و اطاعت وى را از ائمه اطهار علیهم السلام نشان مىدهد . وى روزى در حضور پیشواى ششم علیه السلام نشسته بود و از وجود حضرتش بهرهمند مىشد . عبدالله، ضمن ارائه سخنانى به امام علیه السلام کلامى را اظهار نمود که مورد عنایتحضرت قرار گرفت . این سخن وى که از عمق جان و منتهاى ایمان وى ریشه مىگرفت مىتواند درسى زیبا و الگویى مناسب براى تمام پیروان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام باشد .
او به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: «والله لو فلقت رمانة بنصفین فقلت هذا حرام وهذا حلال لشهدت ان الذى قلتحلال، حلال; وان الذى قلتحرام، حرام; فقال: رحمک الله، رحمک الله (14) ; سوگند به خدا! اگر انارى را از وسط دو نصف کنى و بفرمایى که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، مطمئنا گواهى خواهم داد که: آنچه را گفتى حلال، حلال است و آن نصفى را که فرمودى حرام، حرام است [و هیچگونه چون و چرا نخواهم کرد . ] امام صادق علیه السلام فرمود: خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند .»
شهرت گریزى
مؤمن و شیعه واقعى بر این باور است که کار و عمل انسان باید براى جلب رضایتحضرت حق باشد و به غیر از این عمل وى ارزش حقیقى نخواهد داشت . کسانى که براى خوشایند دیگران و جلب رضایت آنان - که در مسیر حق نیستند - تلاش مىکنند، کارى بیهوده و عبث انجام مىدهند . اساسا خودپرستى با خداپرستى در تضاد است . از منظر امام صادق علیه السلام عمل ریایى که براى خشنودى خداوند متعال نبوده و تنها براى ارضاى نفس و یا خوشایند دیگران انجام مىگیرد، نزد خداوند عالم پشیزى ارزش ندارد . آن وجود گرامى در یک سخن بلیغ فرمود: «کل البر مقبول الا ما کان رئاء (15) ; تمام نیکىها پذیرفته مىشود مگر اعمالى که بخاطر ریا [و نشان دادن به دیگران] انجام گرفته باشد .»
پیشواى ششم در توضیح سخن خویش به عبدالله بن جندب (16) مىفرماید: «لا تتصدق على اعین الناس لیزکوک، فانک ان فعلت ذلک فقد استوفیت اجرک، ولکن اذا اعطیت بیمینک فلا تطلع علیها شمالک (17) ; هیچگاه صدقه [و کارهاى نیک] را جلو چشم مردم انجام مده به قصد اینکه تو را [مردى] پاکیزه انگارند، که اگر به این [سخن] عمل کنى اجر و پاداش خود را به نحو کامل دریافتخواهى کرد، ولى [به خاطر داشته باش] که اگر با دست راستخود بخشش مىکنى دست چپ خود را مطلع نساز . (18) »
رسیدگى به خانواده
توسعه دادن به زندگى خانوادگى و خوشرفتارى با اعضاى خانواده یکى دیگر از ویژگىهاى مورد انتظار براى مؤمن و شیعه کامل مىباشد . پیرو حقیقى امام صادق علیه السلام هیچگاه نسبتبه خانوادهخود، تنگ نظر، سخت گیر و بدرفتار نیست . او تلاش مىکند که به نحو شایستهاى با همسر و فرزندان خود معاشرت نماید و در صورت امکان به رفاه و امور معیشتى خانواده گسترش دهد .
امام صادق علیه السلام مىفرماید: «ان عیال المرء اسراءه فمن انعم الله علیه نعمة فلیوسع على اسرائه فان لم یفعل اوشک ان تزول تلک النعمة (19) ; اعضاى خانواده یک مرد [همانند اسیر اویند . پس هر کسى که خداوند متعال نعمتى به او عطا کند، باید به خانواده [و زیردستان] خود گشایشى در زندگى ایجاد کند که اگر چنین نکند ممکن است این نعمت از دست او خارج شود .»
در روایتى دیگر امام صادق علیه السلام شیعیان را به خوشرفتارى با خانواده سفارش نموده و آنرا موجب طولانى شدن عمر مىداند و مىفرماید: «من حسن بره فى اهل بیته زید فى عمره (20) ; هر کس با خانواده خود خوشرفتارى نماید عمرش طولانى خواهد شد .»
رعایت ادب در معاشرت با دیگران
ادب و مواظبت بر فضائل اخلاقى از بزرگترین سرمایههاى معنوى براى هر انسان محسوب مىشود .
انسان با رعایت آداب اخلاقى و اجتماعى جایگاه خود را در جامعه تحکیم بخشیده و دلها را به سوى خود جذب مىکند . دوست و دشمن، افراد با ادب را ستوده و از اعماق جان به آنان به دیده احترام مىنگرند .
امام صادق علیه السلام رعایت اصول اخلاقى و توجه به آداب انسانى را از ویژگىهاى مکتب تشیع دانسته و آن را بر شیعیان راستین امرى ضرورى و لازم مىشمارد و مىفرماید: «لیس منا من لم یوقر کبیرنا ولم یرحم صغیرنا (21) ; شیعه ما نیست کسى که بزرگترها را احترام نکند و به کوچکترها ترحم ننماید .»
همیارى با برادران دینى
تعاون و همیارى در بین پیروان اهل بیت علیهم السلام گذشته از اینکه موجب نزدیکى دلها و ایجاد انس و محبت مىشود، از مهمترین عوامل اقتدار و تحکیم ارتباط در میان آنان مىباشد .
آنان با کنار گذاشتن اختلاف نظرها و سلیقههاى مختلف و احترام به همدیگر در پیشبرد و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نهایتسعى خود را مبذول مىدارند . شیعیان حقیقى با دورى از هواى نفس و رد خواستهاى شیطانى مخالفین مکتب متعالى تشیع، با همدیگر مانوس شده و در راه ترویج معارف اسلامى و آموزههاى اهل بیت علیهم السلام تلاش مىکنند . امام صادق علیه السلام در این مورد به یکى از یاران خود مىفرماید: «بلغ معاشر شیعتنا وقل لهم: لا تذهبن بکم المذاهب، فوالله لا تنال ولایتنا الا بالورع والاجتهاد فى الدنیا ومواساة الاخوان فى الله (22) ; به شیعیان ما برسان و بگو: مبادا گروهها [ى منحرف ] شما را اغفال کنند، به خدا سوگند! به ولایت ما اهل بیت نمىتوان رسید مگر با تقوى و تلاش در دنیا و همکارى با برادران دینى در راه خدا .»
دورى از مجالس گناه
یکى از عوامل تاثیر گذار در روح و روان انسان محیط اطراف اوست . عوامل انحرافى از جمله محفلهاى آلوده و اجتماعات ضد ارزشى که افراد گنهکار و فاسد آنها مىگردانند، تاثیرات فراوانى را در افراد شرکت کننده باقى مىگذارد و آنان خواهى نخواهى همرنگ با اهل فسق و فجور و معصیت مىشوند .
بدین جهت امام صادق علیه السلام مؤمنین را از شرکت در این محافل نهى کرده و آنان را از رفتن به چنین مکانهایى برحذر مىدارد، مگر اینکه براى تغییر وضعیت موجود باشد . آن حضرت مىفرماید: «لا ینبغى للمؤمن ان یجلس مجلسا یعصى الله فیه ولا یقدر على تغییره (23) ; براى مؤمن شایسته نیست که در مجلسى بنشیند که در آن معصیتخداوند انجام مىشود و او توانایى تغییر آن را ندارد .»
استفاده از فرصتها
فرصتهاى بدست آمده در زندگى کم است و سریعا از دست انسان خارج مىشود . انسان موفق کسى است که از هر فرصتبدست آمده - گرچه کوتاه مدت باشد - براى رسیدن به هدف خویش بهره گیرد . پیشواى ششم در این زمینه به پیروان خود فرمود: «من انتظر عاجلة الفرصة مؤاجلة الاستقصاء سلبته الایام فرصته، لان من شان الایام السلب وسبیل الزمن الفوت (24) ; هر کس [در فرصتهاى بدست آمده که کوتاه و گذرا هستند] به انتظار فرصتهاى کاملترى در آینده بنشیند، روزگار آن فرصت [کوتاه] را نیز از او خواهد گرفت; چرا که عادت روزگار سلب [فرصتها] و روش زمانه از دست رفتن است .»
تلاوت قرآن
قرآن کلام الهى، و جلوهاى از قدرت و علم و حکمت پروردگار است و آیات نورانى آن نشانگر عظمتخداوند متعال مىباشد . قرآن برنامه زندگى یک مسلمان و معارف آن گنجینهاى بىپایان است . قرآن عهدنامهاى میان خداوند و مردم مىباشد .
امام صادق علیه السلام با اشاره به این عهدنامه گرانبها، به مسلمانان سفارش مىکند که هر روز پنجاه آیه از این کتاب را تلاوت کنند: «القرآن عهد الله الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فى عهده وان یقرء منه فى کل یوم خمسین آیة (25) ; قرآن عهدنامه خداوند متعال به انسانها مىباشد، براى مسلمان شایسته است که به این عهدنامه بنگرد و در هر روز پنجاه آیه از آن را تلاوت کند .»
آن حضرت در سخن دیگرى به کیفیت تلاوت و آداب قرائت قرآن پرداخته و فرمود: «علیکم بالقرآن! فما وجدتم آیة نجابها من کان قبلکم فاعملوا به، وما وجدتموه هلک من کان قبلکم فاجتنبوه (26) ; بر شما باد تلاوت قرآن، پس هر آیهاى یافتید که کسانى قبل از شما [با عمل به آن ] نجات یافتهاند، شما هم به آن عمل کنید و هر آیهاى را مشاهده کردید که بیانگر عوامل هلاکت [و نابودى ] پیشینیان است، شما هم از آن [عوامل ] پرهیز کنید .»
پی نوشت :
1) کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج2، ص154 .
2) رجال نجاشى، ص39 .
3) تحف العقول، ص302 .
4) همان، ص303; از آنجایى که هریر به معناى پارس کردن سگ به روى میهمان نیز آمده است، مىتوان از این حدیث صفت دیگرى را براى شیعیان برشمرد و آن پرخاش نکردن و عصبانى نشدن در معاشرتهاست .
5) نساء/138 و 139 .
6) تحف العقول، ص304 .
7) همان .
8) وى از فرزندان صالح شقرانى یکى از اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله مىباشد . صالح در اوایل برده بود که پیامبر صلى الله علیه و آله آزادش نمود، بدین جهتبعنوان آزاده شده پیامبر لقب گرفت .
9) بحار الانوار، ج47، ص349; داستان راستان، ص152 .
10) اصول کافى، کتاب الایمان والکفر، باب الصدق و اداء الامانة، حدیث 5 .
11) چهل حدیث، امام خمینى رحمه الله، ص477 .
12) کافى، ج 2، ص 105 .
13) شجره طوبى، ج1، ص3 .
14) رجال کشى، ص 249 .
15) تحف العقول، ص303 .
16) عبدالله بن جندب بجلى کوفى مردى جلیل القدر، مورد اعتماد ائمه اطهار علیهم السلام و همنشین امام باقر، امام صادق، امام کاظم و حضرت رضا علیهم السلام بود . عبدالله که شخصیتى فقیه، محدث و اهل عبادت بود، از طرف امام کاظم و امام رضا علیهما السلام سمت وکالت را به عهده داشت . بعد از فوت وى على بن مهزیار جانشین وى گردید .
17) تحف العقول، ص305 .
18) این سخن کنایه از نهایت پنهان کارى در انجام کارهاى نیک مىباشد .
19) - کشف الغمه، ج2، ص207 .
20) همان، ص208 .
21) بحار الانوار، ج75، ص138 .
22) تحف العقول، ص303 .
23) وسائل الشیعه، ج11، ص503 .
24) بحار الانوار، ج78، ص268 .
25) کافى، ج 2، ص 609 .
26) وسائل الشیعه، ج4 .
منبع: گنجینه معرفت
چرا مذهب جعفرى ؟!
نویسنده: محمد باغستانى
چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مىخوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این کهامام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یاحسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه درپى مىآید توضیحى استبر راز این نام گذارى.
عرصه تئورىها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشهها بوده است. هرنظریهاى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایىبهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتبهاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنینویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى بهدستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بداندلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بودمىتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههاى جاهلانه نشاندهد. پیامبر(صلی الله علیه واله) در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهاى پسندیده انسانىدر میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مىپرداخت طرحهاىجایگزین نیز ارائه مىکرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیارى از شکستهاى فردى و اجتماعى مصلحان در طولتاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخمعاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامىو این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشتهباشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظامشد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امامخمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکتسیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازىداشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملى حرکتشیعه گام دوم را برداشتهبودند. یعنى پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدتهاى امامان پیشین بهناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشههاى منبعث از آن و نیزحرکتهاى سیاسى مبتنى برآن در سالهاى گذشته پى بردند آمادهبودند تا طرح جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امامصادق(علیه السلام) همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایىتاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامتحضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرىادامه یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومتپانصدسالهاى پىریزى مىشد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمتیکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایههاى فکرى نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامتحضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جدایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز آخرین حجخود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى بهامام على(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابعاهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در سقیفه بنىساعدهمسیرى تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار کهخود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى باپیامبر(صلی الله علیه واله) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن کهامام على(علیه السلام) خویشاوندى روشنترى با پیامبر(صلی الله علیه واله) داشتبه این بهانهکه عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازهاى را براى بنىهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنىهاشم رسیده بود و اینک خلافتباید بهدیگر تیرههاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها افزوده مىشد این دگر گونى نیز بیشتر خودرانشان مىداد به گونهاى که در سال 35 قمرى که اندکى ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضىاز آن را مىدید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشتهشد. (6)
به گواهى جنگهاى سه گانهاى که امام على(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، مىتوان پذیرفت که جامعه اسلامى دچاربحرانى عمیق شده بود; بحرانى که در تبدیل خلافتبه ملوکیتخودرانشان داد و خاندان بنىامیه که بیش از این در میان مسلمانانجایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه واله) در فتح مکهبودند، (8) با موقعیتسنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایى امویان موجب شد تامخالفتهایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیلگران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مىدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامىجدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و علویان مىدانستند و براىبىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل مىشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتى دستیازیدند تا حسن سابقه بنىهاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکارىهاى حضرت على(علیه السلام) به اعتبارىفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخستبه جعل روایاتى در مذمتحضرت على(علیه السلام)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امامعلى(علیه السلام) هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشتاحادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام على(علیه السلام) بدانها ممتاز بود عادى جلوه کند و درنهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله) تلقى شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهاى چونان دیگران معرفى شود که حتى بهسیاستهاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریبباشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام على(علیه السلام) را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایانحکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میانشیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایىنوشتهاند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان بهمکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمىگرفت. (16) علاوهبراین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلحاجبارى امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعهحذف کرد. هرچند امام بازیرکى موادى را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق مىشد ماهیتبسیار متظاهر معاویه را به جامعهنشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیینجانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام على(علیه السلام) توسط مامورانمعاویه به شهادت رسید موجى از مخالفتبا سیاستهاى معاویه بهوجود آمد که از آن میان مىتوان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامهمعاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشتو معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانستبیعتبراى یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین(علیه السلام) در میانامت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیبکرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مىرسید اندیشه امامتشیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطىمتفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزىهاى مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوىدیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولىنداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانتنمىپذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکتدرهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مىدانستیکبار با شنیدن امارتو فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظرمىرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیلهاى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیتخود سودى بردندامام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلاممىتوانست رویاروى مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه واله) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چوناویى بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقىمانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه واله) را که آنهمه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه واله) در فضیلت او رسیده بود به قتلرسانند. (26)
امام نهى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزى که نمىاندیشند دین الهى است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهمرا به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحتبا تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امامحسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبهاى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم وستم بنىامیه مىشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهاىتوابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورشهاى دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام على(ع)برمنابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به بنىهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر مىرسید نهالى که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیارىکرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینک به اختصار وضعیتبنىهاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پىمىگیریم:
نخستین جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد بهامامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیهدر سال 81 هجرىدرگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال99 هجرى زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنىعباس ابوهاشمکه فرزندى نداشت امامت را به محمدبن علىبن عبدالله بن عباسواگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضا من آلمحمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعىامام و رهبر پرهیز مىکردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژهتیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام ازوضعیتشهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنىعباس مردم را فریفته بود چنان که بعضىاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پىبرده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علىبن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتى که مخالفتحضرت را نشانمىدهد، (42) پیش از هرچیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى که مزار پسرشیحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقهنفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمىتوان بهسادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرىدرشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شدهاست. (43)
روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخى بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى ازسوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجراى قیاممحمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشتفضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه کهجامعه اسلامى از آن رنج مىبرد زیر ساخت فکرى بود و الا ایشان بههیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامهتاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتشسپرده بودند. مىتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهاى بسیارى ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه واله)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتى روى کار آمده بود کهاز شعار «الرضا من آل محمد(صلی الله علیه واله») استفاده و سپس آل محمد واقعىرا کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانستباشد؟
دراین فضاى تیره که مذاهب اهلسنت در حال شکلگیرى بودند چه چیزىمىتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامىدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق(علیه السلام)برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده اینخاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مىپرسیدند که اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه مىگویید؟ و چه تفسیرى از اسلامدارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههاى حضرت امام جفعر صادق(علیه السلام)بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى واجتماعى (فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق(علیه السلام) در آنهابه طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراىشناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامهنمونهاى از دیدگاههاى امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام نابمحمدى(صلی الله علیه واله)،است ارائه مىگردد.
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص6.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص123; منشورات مکتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربىلبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج3، ص399.
7- همان، ج3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است.
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26- تاریخ طبرى، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489504،انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 25660.
منبع: www.imamalinet.net
زندگینامه امام جعفرصادق(ع)
نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)
کنیه: ابو عبداللّه
لقب: صادق
نام پدر: حضرت محمد بن على (ع )
نام مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر
تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر : 65 سال
علت شهادت: مسمومیت
قاتل : منصور دوانیقى (خلیفه عباسى )
زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى
مدفن مطهر: قبرستان بقیع ( مدینه )
زندگی امام جعفر صادق (ع)
امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح تر مىداند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با این حساب مىتوان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت که از این مقدار 12 سال و چند روزى و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مىآید و نیز بقیه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است.
فضایل امام جعفر صادق (ع)
مناقب آن حضرت بسیار است که به اقتصار از آنها یاد مىکنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.
شیخ مفید در ارشاد مىنویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده اند به اندازه اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده اند از دیگران سود نبرده اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مىرسد.
بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: “شیعه جعفری”. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:
یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 – 83 هجری) ، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و… صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.
امام وفقه اسلامی:
فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.
در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.
حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.
آثار امام صادق (ع) :
غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.
1- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.
2- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .
3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.
4- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.
5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی، صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.
6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.
7- رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.
8- بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.
9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.
10- چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری، عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری، که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده اس
ولادت امام و نامگذاری :
امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروة است. رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید «جعفر کذّاب».
دوران قبل از امامت :
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.
امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.
اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت :
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.
این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.
جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت :
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.
ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.
حاکمان معاصر :
همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:
1- هشام بن عبدالملک (105- 125 ه. ق)
2- ولید بن یزید بن عبدالملک (125-126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126-132)
و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :
1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137)
2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158)
نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان الرضا فی آل محمّد بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.
امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.
چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.
شهادت حضرت صادق علیه السلام:
پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان، دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.
سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید .
در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.