کریمه اهل بیت(علیهم السلام) شمس آسمان علم و اجتهاد
نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی
منبع:روزنامه کیهان
نزدیک تر از اسم اعظم
وجود مبارک امام عسکری فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اقرب الی اسم الله الاعظم من سواد العین الی بیاضها(1). یعنی اگر اسم اعظمی شنیده اید، کلمه طیبه بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم، نزدیکتر از سیاهی چشم به سفیدی چشم است. وقتی گفتند نزدیکتر، نظیر دنی فتدلی. فکان قاب قوسین اوادنی(2)، یعنی لفظ رسا نیست. آنقدر این کلمه طیبه به اسم اعظم نزدیک است که در فضای مردمک چشم، سیاهی به سفیدی نزدیک است. این یک سخن کسانی که راهیان این راهند، می گویند: مومن خالص با «بسم الله الرحمن الرحیم» کاری می کند که ذات اقدس اله با «کن» همان کار را انجام می دهد.
یعنی اگر کسی عبد محض خدای سبحان شد، به اذن خدای سبحان چونان عیسای مسیح، هم ازگل به صورت پرنده می سازد به اذن او، و هم در او می دمد به اذن او، و هم آن طائر پر می کشد به اذن او.
تنفخ فیها فتکون طیراً باذنی و اذا تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی، فتنفخ فیها باذنی فتکون طیراً باذنی(3). به اذن خدا، مرده را زنده می کند؛ تحی الموتی باذنی (4). به اذن خدا پرنده می آفریند، باذنی. به اذن خدا کار نفخت فیه من روحی (5) را انجام می دهند. مانند آن. لذا گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم از عبد محض، به منزله کن از ذات اقدس اله است. یعنی همان کار را خلیفه خدا به اذن خدا انجام می دهد. این مطلب دوم.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس اله درباره کار این ذوات قدسی نهایت حرمت را رعایت می کند و مهم ترین آیات قرآن را درباره سیره و سنت اهل بیت نازل می کند. راز نزول برجسته ترین آیات درباره کارهای این ذوات مقدس چیست؟ اینها مگر چه کردند و چه می کنند؟
فقط برای خدا یعنی چه؟
در جریان خاتم بخشی وجود مبارک علی بن ابیطالب، یک راز است. همان راز در اطعام یتیم و مسکین و اسیر مطرح است. و همان راز در جریان جنگ خندق مطرح است. همانطوری که آیات قرآنی، یفسر بعضها بعضاً؛ احادیث اهل بیت هم به شرح ایضاً: اعمال آنها هم به شرح ایضاً. یعنی عمل آنها، سیره آنها، مفسر یکدیگر است. چه طور می شود که کسی انگشتر عطا می کند. ولایت الهی نازل می شود، آیه انما ولیکم الله (6) نازل می شود، و همگان را طرد می کند؟! چه طور می شود که کسی سه شب مسکین و یتیم و اسیر را سیر می کند، آن آیات با جلال و شکوه هل اتی نازل می شوند؟! چی داده اند، مهم نیست. چه طور داده اند، مهم است. ما از کجا بفهمیم که این انگشتر فقط برای رضای خدا بود؟ از کجا بفهمیم که اطعام یتیم و مسکین و اسیر فقط برای خدا بود؛ آن را از زبان خود علی صلوات الله و سلامه علیه در جریان جنگ خندق می فهمیم.
در جریان جنگ خندق که آن مدال پرافتخار نبوی به عنوان ضربه علی یوم الخندق تعدل عباده الثقلین(7) درباره حضرت امیر صادر شد، که همه اعمال و عبادات در کنار این برکت تعبیه شد؛ در آنجا اخلاص بود، مثل سایر کارها. اما یک وقت اخلاصی است بدون رهزن و کمین، یک وقت اخلاص است با رهزن و کمین! یک وقت کسی شجاع است، دشمنی را از بین می برد، اما نه دشمنی که عمر بن عبدود باشد! یک وقت یک دشمن قهار و قدری را به خاک می مالد. آن دشمن قهار و قدر، عمربن عبدود نبود؛ آن دشمن دیگری بود که علی بن ابیطالب او را پوزمال کرد، خاک مال کرد، بعد بر عمر مسلط شد. و آن صحنه را همگان شنیده ایم.
آن عمر وقتی به خاک افتاد، آن نقطه حساس و نفس گیر شروع شد. که لحظه ای غفلت از آن حال، ممکن بود آن عمر برخیزد، شمشیر بگیرد و حمله کند؛ یا یاران را طلب کند وعلی(ع) را از پا در بیاورد. همه دیدند علی بن ابیطالب از سینه عمر بن عبدود برخاست و کنار نشست. خود عمر تعجب کرد که چرا برخاستی؟ الان وقت برخاستن نبود! الان مهم ترین لحظه است که باید سر جدا کنی. مگر الان کسی که رقیب را خاک کرد، از صحنه فاصله می گیرد؟
حضرت فرمود: من یک عمر بن عبدود قهار دیگری دارم، او را باید به خاک بمالم، بعد تو را!! من تاکنون جز برای رضای او کاری نکردم. الان که تو خیو و خدو و به صورتم تف انداختی، من غضبناک شدم. اگر گفته شد او خیو، او خدو انداخت بر روی علی، افتخار هر نبی و هر ولی؛ وجود مبارکش عصبانی شد. اگر سر عمر بن عبدود را در آن حال قطع می کرد، این خلطوا عملاً صالحاً و آخرسیئاً (8) بود. این هم برای رضای خدا بود، هم برای تامین نفس و رضای درون!
فرمود: من از سینه توی عمر برخاستم، کنار نشستم، تا این خشمم فرو برود، فرو نشانده شود، و غضب نفسانی رخت بر بندد و غضب الهی ظهور کند و لاغیر، و فقط برای رضای او سرت را جدا کنم. این می شود توحید سره. این می شود عبد محض. این می شود علی لله دین الواصب. فاعبدالله مخلصاً له الدین(9). خالصاً لوجه الله. هم دین واصب، یعنی همه دین. هم دین خالص، یعنی سره دین. کل دین خالصاً لوجه الله بشود، تا شایسته آن حدیث نبوی بشوم که ضربه علی یوم الخندق تعدل عباده الثقلین. وگرنه جنگ بدر که آغاز نبردهای بی امان و نابرابر کفر علیه اسلام بود، خطر در آن روز بیشتر بود. اینکه قرآن از جنگ بدر نام می برد، از روز حنین نام می برد؛ فرمود: خدای سبحان شما را یاری کرد؛ یبدر و انتم اذله (10). و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم کثرتکم شیئاً(11). این مضمون که در جریان جنگ بدر وحنین نازل شده است که در جریان جنگ خندق به این صورت نبود! ولی جائزه یوم خندق حساب دیگری دارد که در روزهای دیگر نبود!
با همان اخلاص، صدیقه کبری صلوات الله علیها ، امام حسن «کریم اهل بیت» (صلوات الله علیه)، حسین بن علی «آلشهید بکربلا» صلوات الله علیه ، اینها یطعمون الطعام، همان جا هم دارند که انما نطعمکم لوجه الله (13). نه چون شما یتیم اید؛ آه شما، عاطفه ما را تحریک کردید! در جنگ خندق ، غضب لله بود؛ نه لله و للنفس. در اطعام سوره هل اتی، آن اکرام لله بود؛ لالله و للعاطفه و لضعف النفس و لرقه النفس و مانند آن. آنجا عواطف حضوری ندارد. آنجا گرایش های نفسانی ظهوری ندارد. اگر چنین شد، آیات مرتب برای کسی نازل می شود که همسایه دیوار به دیوار اسم اعظم است. اگر امام عسکری فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم همسایه دیوار به دیوار اسم اعظم است، آنطوری که سیاهی چشم همسایه تنگاتنگ سفیدی چشم است، اینها با اسم اعظم کار می کنند. این هم یک بخشی از مطالب.
همه در برابر وحی، بی سوادند!
حالا برسیم به اینکه چه طور یک بانو به نام فاطمه معصومه آنچنان می درخشد که همه مراجع با جلال و شکوهی که داشته و دارند، در پیشگاه یک بانو مثل سهایند در برابر شمس!
مستحضرید که هیچ حکیم و متکلم و عارفی از یک سو، و هیچ فقیه و اصولی از سوی دیگر، علوم خود را با وحی انبیاء همتا ندانستند؛ یک. و خود را با انبیاء و اولیاء هم سنگ ندانستند؛ دو. فرمودند: وحی سلطان معارف و علوم است، علوم دیگر بندگان وحی اند. انبیاء و اولیاء و معصومین، امام اند؛ دیگران رعیت و امت اند. به طوری که الان که جهان شاهد هفت میلیارد بشر است، اگر همه این هفت میلیارد در حد مرحوم فارابی و بوعلی و شیخ انصاری و شیخ طوسی باشند، باز صادق است که خدا بفرماید: هو الذی بعث فی الامیین رسولاً (14).
درست است یکی شیخ انصاری است و یکی شیخ طوسی است، اما در برابر وحی امی اند! این سخن نغز حکیم سنائی، همه حکماء و سرایندگان بعدی را وادار کرد که به همین روال سخن بگویند. تا هیچ کس خود را در برابر وحی، در برابر معصوم قرار ندهد. هر کس، هر چه دارد و هرچه هست، ریزه خوار این مائده و این سفره است. آن بزرگوار می گوید:
مصطفی اندر جهان، آنگه کسی گوید که عقل؟! آفتاب اندر سما، آنگه کسی گوید سها (15)؟!
با بود وجود مبارک رسول گرامی علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء، کسی اسم عقل را می برد؟! با بودن آفتاب، کسی اسم سها را می برد؟! «سها» آن ستاره ضعیفی است که در سابق برای اینکه مشخص بشود کی سلیم الباصره است و نیست، می گفتند: اگر شب ستاره سها را ببیند، معلوم می شود چشم او سالم است. جزء ضعیف ترین ستاره هاست. با بود شمس که سخن از سها نیست! آفتاب اندر سما، آنکه کسی گوید سها؟
این که می بینید همه مراجع به منزله سحابند و این بانو به منزله شمس است، برای این است که این وصل به همان اخلاص محض است. وصل به همان انما یریدالله (16) است. وصل به هل اتی است. وصل به انما ولیکم الله است. وصل به آیه مباهله است و مانند آن. مبادا کسی علوم حصولی و مفاهیم را که احیاناً ممکن است در پایان امر از انسان گرفته شود، با صاحبان علومی که می گویند: انی یطرق السماء اعلم منی بطرق الارض (17) قیاس کند!
در بیانات نورانی حضرت امیر(ع) که در نهج البلاغه است، سوگند یاد کرد؛ فرمود: قسم به خدا من اگر بخواهم سرنوشت و آغاز و انجام تک تک شما را می گویم. والله لو شئت ان اخیر کل رجل منکم بمخرجه و مولحه و جمیع شانه لفعلت. ولکنی تخاف ان تکفروا فی برسول الله (18). اینکه همیشه می گوید: سلونی قبل ان تفقدونی، الان پیامش این است که: قبل ان تموتوا از من سؤال کنید. او که نمی میرد که!
یک وقتی است که به اصحابش می گوید: قبل از اینکه من از دست شما بروم از من سؤال کنید. این معنای ظاهری سلونی قبل ان تفقدونی. اما به ما چه خطاب می کند؟ به ما خطاب می کند: قبل از اینکه بمیرید به نهج البلاغه من مراجعه کنید؛ سلونی قبل ان تموتا. این کتاب من به طرق آسمانی اعلم و اعرف از طرق زمین است. قبل از اینکه از بین بروید، از من سؤال کنید. بنابراین، اینها درآن محدوده اند. اما وقتی به زمین آمدند، گرچه زمینی اند، اما آن استثناء سرجایشان محفوظ است.
ریزه خوار سفر کریمه
بیان ذلک این است؛ زیارت جامعه را که همه ما می خوانیم، این یک توضیحی می خواهد. در زیارت جامعه می خوانیم که: قبورکم فی القبور، اسمائکم فی الاسماء، انفسکم فی النفوس (19)، اینها را می خوانیم. این یک توضیحی می خواهد، یعنی چی؟ وجود مبارک رسول گرامی(ص) فرمود: من یک بدنی دارم، مثل شما. جسمی هستم، غذایی می خورم. یاکل و یمشی فی الاسواقی (20) است که می بینید؛ انما انا بشر مثلکم. (21). این مال بدن من است. اما تمام مزیت من در آن استثناء به بعد است؛ الا انه یوحی الی انما الهکم اله واحد (22) و معارف دیگر نسبت به من وحی می شود. شما از این خبری ندارید. شما فقط با بدن من هستید.شما در آن خطبه نورانی حضرت امیر در هنگام تودیع، فرمود: کنت جارا لکم جاورکم بدنی ایاما قلائل (23).
شما چند صباحی همسایه تن علی بودید، علی را که نمی دیدید! من هم با بدنم همسایه شما بودم، نه با جانم. من آن جائی که می گویم: انی یطرق السماء اعلم منی یطرق الارض که همسایه ندارم. من این یاکل و یمشی فی الاسواق را شما دیدید و همسایه او بودید. کنت جارا لکم جاورکم بدنی ایاماً قلائل. نه جاورکم روحی! پس شما با تن علی کار داشتید، نه با جان علی.
حالا برویم به سراغ زیارت جامعه، تا برسیم به سراغ کریمه اهل بیت، تا روشن بشود که چگونه شرف مراجع دراین است که در کنار سفره این ذات مقدسه باشند!
در زیارت جامعه می گوئیم: شما نوری بودید، محدق به عرش. عرشی بودید. و هم اکنون هم آنجا هستید. به نحو تجلی پائین آمدید، نه تجافی! شما مثل قرآن کریم، خدا شما را آویخت، نه انداخت. خدای سبحان باران را نازل کرده، یعنی باران را انداخت. قرآن را نازل کرده، یعنی قرآن را آویخت. او را که نیانداخت!
فرمود: در اول سوره مبارکه زخرف، شما وقتی در خدمت قرآنید؛ حم. والکتاب المبین. انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون. و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم (24). هم اکنون هم لدینا است، هم اکنون علی حکیم است. شما فقط قرآن مبین را دارید که دنباله این حبل مستحکم است. آغاز این حبل مستحکم که علی حکیم است، پیش من است. کسانی که عدل این قرآنند، آنها هم به شرح ایضاً. این چهارده نفر هم با این قرآن آویخته شدند، نه انداخته! با بدن اینها شما سروکار دارید، نه با جان اینها! اینها پیش ما علی حکیم اند، این چهارده نفر. و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم. هم اکنون علی حکیم اند. همیشه بودند و همیشه هستند.
در زیارت جامعه دارد که: کنتم محدقین بنور عرش. آنجا بودید، محدق بودید، محیط بودید، مطیف بودید، عرشی بودید. ذات اقدس اله من الله علینا شما را تنزل داد، نازل کرد، به این عالم آورد. مانند دیگران زیستید، زندگی کردید، یاکل و یمشی فی الاسواق بودید و رحلت کردید و مردید. دربین مردم بودید، با مردم بودید، برای مردم سخن می گفتید، برای مردم امامت می کردید، و رحلت کردید و دفن شدید. انفسکم فی انفس، ارواحکم فی الارواح، آبدانکم فی الأبدان، قبورکم فی القبور (25)؛
اما! اما و صد اما؛ فما احلی اسمائکم. چه قدر نام شما شیرین است! این فما احلی، فما احلی فما احلی، آن مستثنی را نشان می دهد. با ما هستید. از نظر بدن هستید. مراجع ماضین ما در کنار مضجع ملکوتی این کریمه هستند، اما فما احلی اسمها! فما احلی قبرها! فما احلی کنیتها! فما احلی علمها!فما احلی شانها! فما احلی عصمتها! فما احلی عزتها! این کجا، مراجع کجا! این کجا، حکما کجا! این کجا، عرفا کجا! این کجا، علماء کجا!
این استثنائی که در زیارت مبارکه جامعه است، نظیر همان استثنائی است که وجود مبارک رسول گرامی (ص) که همه عالم در آن استثناء غرق است. فرمود: من با شمایم اما الا انه یوحی الی. ما هم به اینها عرض می کنیم: قبورکم فی القبور؛ الآن هم در کنار این مضجع ایم قبرها فی القبور، اما فما احلی قبرها!!
چگونگی پیروزی در جنگ نابرابر انسان و شیطان
سالها قبل وقتی خواستم از حوزه علمیه تهران به قم مشرف بشوم، رفتم خدمت استادمان، مرحوم آقای آشیخ محمدتقی آملی؛ گرچه همه اساتید، حشرشان با انبیاء و اولیای الهی باشد، اما خوب بعضی از اینها یک خصیصه ای داشتند که دیگران، در آنها کمتر دیدیم.
این گذشته از اینکه مرحوم آقای نائینی رضوان الله علیه در تقریظ مکاسب شان که تقریرات شان چاپ شده، فرموده: صفوه المجتهدین العظام، مرحوم آقای نائینی در تقریرات ایشان؛ حالا اینگونه از مقامات علمی در دیگران هم بود و هست. فرمود به اینکه: من یک روز عاشورائی بود، خسته بودم، بعد از زیارت حضرت معصومه(س) رفتم قبرستان شیخان فاتحه خواندم، دیدم این مؤمنین روی قبور نشسته اند- همان حالی که وجود مبارک حضرت امیر در جریان بازگشت از کوفه برایشان پیش آمد- دیدم اینها روی قبور خودشان نشسته اند. منتظر طلب مغفرت و رحمت اند... از آدم کاسب اینها بر نمی آید، کسی که دنبال نخود سیاه و نان و نام است، اینها بر نمی آید.
این را عرض می کنم تا معلوم بشود که وقتی می خواستم ازشان خداحافظی کنم، بروم قم؛ به من چی گفت. دوبار در عالم رویا، دو حادثه برای ایشان پیش آمد. فرمود: من یک وقتی دیدم دشمنی سخت به من حمله کرد و مهاجم. من هیچ چاره نداشتم. دیدم جانم در خطر است. دستش را گاز گرفتم که از دستش نجات پیدا کنم. از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خودم است. به من گفتند: آقا! مواظب باش در این عالم هیچ کسی با تو کار ندارد، مگر خودت. اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک(27). کسی کاری با ما ندارد که!
این همه آسمان و زمین را خدا مسخر کرده برای ما.
در سوره مبارکه کهف، اعراف، در بخش های فراوانی ذات اقدس اله فرمود به اینکه: این جنگ نابرابر است، دشمن شما را می بیند، شما او را نمی بینید. انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم(28). در جنگ نابرابر، وقتی دشمن قدر شما را ببیند، شما او را نبینید، خوب شکست می خورید.
یک رساله ای نوشته ابن طاووس، فرمود: دین به ما یک راه حل نشان داد. که ما می توانیم این جنگ نابرابر را صد و هشتاد درجه به نفع خودمان نابرابر بکنیم. یعنی کاری بکنیم؛ ما او را ببینیم، او ما را نبیند. و آن این است که برویم در قلعه خدا. اگر رفتیم، کلمه لا اله الا الله حصنی شد(29)، اگر ولایت علی بن ابیطالب(ع) حصنی شد(30)، این حصن است، دژ است، دژبان اش خداست. دژبان فرعی اش علی بن ابیطالب است.
خب! آدم وقتی وارد این قلعه شد، دشمن خودش را می بیند، دشمن او را نمی بیند دیگر. آن وقت أنتم ترانه ولا تراکم. فعلا انهم یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم. وارد آن قلعه شدید، انکم ترونه
و لا یراکم. این همان است که ان الذین امنوا و اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون(31). شما می بینید، او نمی بیند. این را طرد می کند.
و بار دیگر مرحوم آشیخ محمدتقی آملی رضوان الله علیه گفت که: در عالم رویا دیدم دشمنی به من حمله کرده. من هیچ چاره نداشتم. دست آوردم به چشم او که آسیبی به چشم اش برسانم. از شدت درد بیدار شدم. دیدم دستم در چشم خودم است! آنجا هم به من گفتند: مواظب باش. کسی کاری به تو ندارد. این خودتی. به دنبال چی می گردی؟ می خواهی دین و آخرت را یکجا هدر بدهی؟ دنبال چی می گردی؟
این آشیخ محمدتقی آملی؛ وقتی رفتم ازشان خداحافظی بکنم که من می خواهم بروم قم، اجازه بگیرم. فرمود: برو آنجا که کریمه اهل بیت آنجاست. فرمود: این قبر، یک قبر عادی نیست. بزرگان آنجا دفن اند. مراجع آنجا دفن اند. حکماء، علماء، فقهاء، اصولیون آنجا دفن اند. آنجا قبر دختر موسی بن جعفر است. این قبر منشاء هزارها برکت است.
ببینید این حرف مال چهار هزارسال قبل است. همه انبیاء اینطور بودند. اینها وارثان آن انبیاء هستند. اولین بار ما این فرمایش را از ایشان شنیدیم، بعد دیدیم حرفی است که میرداماد نقل می کند. ایشان فرمودند به اینکه: شاگردان ارسطو؛ ارسطو و افلاطون را وجود مبارک موسای کلیم و انبیای دیگر تربیت کرده اند. همانطوری که حکماء و فقهاء را انبیای قبلی و بعدی تربیت کردند. شاگردان ارسطو هر وقت مطلب عمیق علمی برایشان مشکل می شد، می رفتند کنار قبر ارسطو، آنجا مباحثه می کردند.برایشان حل می شد. اینها جزء موحدان عالم بودند.
منشأ برکات شرق و غرب
بعد ما آمدیم قم. با قبسات مرحوم میرداماد آشنا شدیم. دیدیم، بله. این میرداماد است. در قبسات، در صفحه مشخص، می گوید: امام رازی این حرف را زده. امام رازی هم در کتاب المطالب العالیه گفته. آن هم آدرس اش مشخص است؛ که بنای شاگردان ارسطو این بود؛ هر وقت مطلب علمی برایشان مشکل می شد، می رفتند کنار قبر. از آن قبر برکت می گرفتند.
این را که خود من بارها تجربه کردم؛ کتابهای عمیق؛ حالا یا جواهر بود، یا اسفار؛ به روال عادی، اینجا که مطالعه می کردم؛ همین کتاب را وقتی می بردم در یک شهر دیگری، می دیدم به کندی دارم پیش می روم. این را باور کنید. اینجا انسان بهتر می فهمد، خوشتر می فهمد، عمیق تر می فهمد، در آفتاب است. اینها نه تعارف است، نه مجاز است، نه خدای ناکرده خرافات است! این نور مرتب می آید، این ملائکه مرتب نازل می شوند.
اگر چنانچه ذات اقدس اله به رسولش فرمود: لااقسم بهذاالبلد و انت حل بهذا البلد(32)، الان همین طور است. اعتاب مقدسه این طور است؛ نجف اینطور است، کربلا اینطور است، کاظمین این طور است، سامرا که متأسفانه به این وضع درآمده است؛ بارگاه ملکوتی امام دهم و یازدهم (صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین) این طور است. کریمه اهل بیت، مضجع اش اینطور است، اینچنین نیست که انسان فقط بیاید، زیارت بکند، ثواب اخروی ببرد! علم در اینجاست، کرامت در اینجاست، معنویت در اینجاست. حضور اینها منشاء رحمت و برکت است.
و امام عسکری سلام الله علیه فرمورد به اینکه- این روایت از وجود مبارک امام رضا هم نقل شده است- لیست العباده بکثره الصلاه والصیام. مهمترین عبادت؛ انما العباده کثرت التفکر فی امرالله(33) خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای شاه آبادی، استاد امام رضوان الله علیه را! این دو تا آیه قرآن را خیلی لطیف معنا کرده در آن رساله شذرات شان. در دو بخش قرآن ذات أقدس اله فرمود: مواظب باشید، فشار جان دادن کار آسانی نیست. یک عده موقع مرگ سیلی می خورند. و الملائکه یضربون وجوهم و أدبارهم (34). این دو جای قرآن است. فرشتگان با سیلی زدن به صورت و با مشت زدن به پشت، جان او را می گیرند.
مرحوم آقای شاه آبادی رضوان الله علیه در آن رساله لطیف شان توجیه کردند این دو تا آیه را. گفتند: فرشتگان دنیا، مأموران الهی اند، مدبران الهی اند، در دنیا مواظب اند. دیدند این آقا عمر را تلف کرده، جا پرکرده، کاری هم انجام نداده، با مشت به پشت اش می زنند، او را از دنیا بیرون می برند؛ این یک. فرشته های مسئول برزخ می بینند. این با دست خالی دارد می آید. به صورتش سیلی می زنند که عمری آنجا گذراندی، آخر چی آوردی اینجا؟ و الملائکه یضربون وجوهم و أدبارهم. اینها را این خاندان به ما گفتند. اینها را این معارف به ما گفتند.
بنابراین اگر می بینید واقع حوزه علمیه قم الآن منشاء برکاتی شد در شرق عالم و غرب عالم؛ یک وقتی گفته می شد: اطلبوا العلم ولو بالصین (35)، این تمثیل بود و نه تعیین. وگرنه چین چیزی نداشت! که الا و لابد باید انسان چینی بشود.امروز به برکت انقلاب و خونهای پاک شهداء، می گویند: اطلبوا العلم ولو بقم. چینی می آید، شرقی می آید، غربی می آید؛ از تاشکند تا واشنگتن شما اینجا طلبه دارید. این خون شهداء، صدور انقلاب، پیام را به مشرق برد، پیام را به مغرب برد، و همه را آورد. اطلبواالعلم ولو بقم. این برکت این بی بی است!! خیلی ها می خواستند انقلاب بکنند، ولی بالاخره از قم باید برخیزد. فرمود: چون تو در این شهری، این شهر محترم است. این شهر می شود بلد امین. لااقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد. اگر چنانچه این کریمه در اینجا نبود، معلوم نبود قم به این وضع، با این برکاتش، فراوان همراه باشد.بنابراین بهترین فرصت این است که حوزه علمیه، کماکان بهره های فراوان خودش را ببرد. محققان از حداکثر فرصت استفاده بکنند، دین پژوهان به شرح ایضاً. نویسندگان، گویندگان، مبلغان الهی، همه اینها از این مضجع ملکوتی حداکثر بهره را ببرند. تا وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) ظهوری کند و این انقلاب اسلامی به دست صاحب اصلی اش برسد.
از کریمه تا کریم - ویژه نامه دهه کرامت (ولادت حضرت معصومه تا ولادت امام رضا «ع»
برخی موضوعات ویژه نامه"از کریمه تا کریم - ویژه نامه دهه کرامت"
«جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید»
راز عدم ازدواج حضرت معصومه (س)
نویسنده: سید جواد حسینی
حضرت معصومه در یک نگاه
حضرت فاطمه معصومه(س) در اول ذیقعده 173 در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (ع) و مادر گرامیاش نجمه خاتون است. او از کودکی تا جوانی تحت تربیت پدر بزرگوارش و برادر مکرّمش حضرت رضا(ع) قرار داشت و در علم و تقوا و پاسخ به پرسشهای مراجعان به مقامی رسید که مدال افتخار فداها ابوه از پدر خود دریافت داشت. بعد از ورود حضرت رضا (ع) به مرو آن حضرت نامهای را به وسیله یکی از غلامان خویش برای خواهرش فرستاد که با رسیدن نامه، بلافاصله فاطمه معصومه(س) آماده سفر گشت.[1] آن حضرت در سال 201 هجری به همراه پنج تن از برادران (فضل، جعفر، هادی، قاسم، زید) و تعدادی از برادرزادگان و کنیزان روانه خراسان شدند.[2]
هنگامی که موکب حضرت معصومه(س) به ساوه رسید، عدهای از دشمنان اهل بیت، به اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در یک درگیری نابرابر، تمام برادران و بیشتر همراهان او به شهادت رسیدند و حضرت معصومه(س) بر اثر شدّت تألمات و بنا بر قولی بر اثر مسمومیت[3] بیمار گشت.
در روز 23 ربیع الاوّل 201 هجری فاطمه معصومه(س) وارد قم شد و ناقه حضرت در محلی که امروز به نام میدان میر نامیده میشود، زانو به زمین زد و این افتخار نصیب موسی بن خزرج ، بزرگ اشعریان، شد تا هفده روز میزبان دختر، خواهر و عمه امام باشد.
آن بانو سرانجام در روز دهم ربیع الثانی 201 هجری از دنیا رحلت کرد و با تجلیل فراوان مردم قم، و به وسیله دو فرد ناشناس، به خاک سپرده شد.[4]
اهمیت ازدواج در اسلام
پیش از ورود به مبحث اصلی این مقاله، باید یاد آورشویم که در اسلام بر امر ازدواج تأکید و سفارش فراوان شده است؛ تا آنجا که در قرآن، این معجزه ماندگار الهی، آیات متعددی در این باره وجود دارد؛ از جمله میفرماید: )وَأَنْکِحُوا اْلأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیم([5]؛ باید مردان بی زن و زنان بیشوهر و کنیزان و بندگان خود را به نکاح درآورید. اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد ساخت؛ زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست.
خداوند در آیه دیگری میفرماید: و از نشانههای او (خداوند) اینکه همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر کنند.
در روایات نیز تعبیرات تأمل برانگیزی دربارة ازدواج آمده است که به راحتی نمیتوان از کنار آن گذاشت. پیامبر اکرم(ص) فرمود:اَلنِّکاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلیس مِنّی[6]؛ ازدواج سنت من است؛ هر کس از سنت من رو بگرداند، از من نیست.
زنی به امام باقر(ع) عرض کرد: من زن تارک دنیا هستم. حضرت فرمود: منظورت از ترک دنیا چیست؟ عرض کرد: نمیخواهم هرگز ازدواج کنم. حضرت پرسید: چرا؟ عرض کرد: دنبال کسب فضیلت هستم. حضرت فرمود: از این کار دوری کن. اگر در این کار فضیلتی بود، فاطمه از تو به آن سزاوارتر بود. هیچ کس نیست که در فضیلت بر او سبقت گیرد.[7]
آن حضرت در جای دیگر فرمود: ما بُنیَ فِی الاِسلامِ بِناءً اََحَبُّ الِی اللهِ وَ اَعَزّ مِنَ التَّزویجِ[8]؛ هیچ بنای در اسلام محبوبتر و عزیزتر از ازدواج در نزد خداوند نیست.
از طرف دیگر، عزب بودن و مجرد زندگی کردن به شدّت نکوهش شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: شَرارُکُمْ عُزَّابُکُمْ، رَکْعَتانِ مِنْ مُتَأهِّلٍ خَیْرٌ مِنْ سَبعینَ رکْعَةً مِنْ غیْرِ مُتَأهِّلٍ؛[9] بدترین شما، عزبها (و بی همسران) هستند. دو رکعت نماز فرد متاهّل، بهتر است از هفتاد رکعت نمز غیر متأهل.
حال این پرسش رخ مینماید که حضرت معصومه(س) با آن مقام علمی و آگاهیای که از دستورهای اسلام و سنّت پیامبر اکرم(ص) داشت، چرا ازدواج نکرد و تشکیل خانواده نداد؟ از طرف دیگر، بر اثر موقعیت علمی و معنوی و زیارتی آن حضرت، بسیاری از دختران امروز آن حضرت را به عنوان اسوه برای خود پذیرفتهاند که روشن نشدن راز ازدواج آن حضرت، ممکن است بهانهای برای فرار از ازدواج باشد.
این نکته را هم اضافه کنیم که نه تنها حضرت معصومه(س) ازدواج نکرد، بلکه هیچ یک از دختران موسی بن جعفر ازدواج نکردند.
بررسی نظریات مختلف
احتمالات و نظریات مختلفی برای ازدواج نکردن آن حضرت بیان شده است که به برّرسی و صحت و سقم هر یک میپردازیم.
1. وصیّت موسی بن جعفر(ع)
یکی از احتمالات که در واقع یکی از پاسخها به پرسش فوق است، این است که خود حضرت موسی بن جعفر به دخترانش وصیت کرده تا ازدواج نکنند!
ابن واضح یعقوبی طرفدار این نظریه است. سخن او در این باب چنین است: موسی بن جعفر را هیجده پسر و 23 دختر، پسران عبارت بودند از : علیرضا، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، عبیدالله، حمزه، زید، عبدالله، اسحاق، حسین، فضل و سلیمان.
موسی بن جعفر وصیت کرد که دخترانش شوهر نکنند و هیچ کس از آنان شوهر نکرد، مگر ام سلمه که در مصر به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد در آمد و در اینباره میان قاسم و خویشاوندانش جریان سختی پیش آمد؛ تا آنجا که قاسم قسم خورد که جامه از وی دور نکرده است و جز آنکه عقد موقتی بسته شده برای محرمیّت در مسیر رفتن به حج رفتن منظوری نداشته است.[10]
در پاسخ به سخنان یعقوبی اولاً، باید گفت: چنین وصیّتی برخلاف سنت رسول الله(ص) و سیرة امامان اهل بیت عصمت و طهارت است و هرگز چنین وصیتی از امام معصوم صادر نمیشود.
ثانیاً، متن وصیت حضرت موسی بن جعفر غیر از آن چیزی است که یعقوبی ادّعا دارد. برای قضاوت در این زمینه، ابتدا متن وصیت حضرت را مرور میکنیم. ابراهیم بن عبدالله از موسی بن جعفر(ع) نقل کرده که آن حضرت جمعی را مانند اسحاق بن جعفر، ابراهیم بن محمد و جعفر بن صالح و ... را بر وصیت خود شاهد گرفت و فرمود: اُشْهِدُ هُمْ اَنّ هَذِهِ وَصِیَّتی ... اَوصَیْتُ بها اِلی عَلَیٍٍّ اِبْنی ... و اِنْ اَرادَ رَجَلٌ مِنْهَم اَنْ یُزَوِّجَ أختَهُ فَلَیْسَ لَهُ اَنْ یُزَوِّجَها الاّ بِاِذْنِهِ وَ اَمْرِهِ ... وَ لا یُزَوِّجَ بَناتی اَحَدٌ مِنْ اِخْوتِهِنَّ وَ مِنْ اُمّهاتِهِنَّ وَ لا سُلْطانٌ وَ لا عَمِلَ لَهُنّ اِلاّ بِرأیِهِ وَ مَشْوَرتهِ ، فَاِنْ فَعْلُوا ذلِکَ فَقَدْ خالَفُوا الله تَعالی وَ رَسُولَهُ (ص) وَ حادُّوهُ فی مُلْکِهِ وَ هُوَ اَعْرَفُ بِمنالحِ قَوْمِهِ اِنْ اَرادَ اَنْ یَزَوِّجَ زَوَّجَ، وَ اِنْ اَرادَ اَنْ یَتْرَکَ تَرَکَ...[11]؛ شاهد میگیرم آنها را که این وصیّت من است که به فرزندم علی وصیت کردهام... (از جمله وصیتم این است) اگر مردی از شما خواست خواهرش را شوهر دهد، این حق را ندارد، مگر با اجازه و فرمان او (علی) و نه دختران من (حق دارند) که یکی از خواهران خود را شوهر دهند و یا مادران آنها و نه سلطانی، و نه کاری برای آنها انجام دهد، مگر اینکه با نظر و مشورت او (علی) باشد. اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، به راستی با خدا و رسولش مخالفت و در سلطنت او منازعه کردهاند و او (حضرت رضا) به مصالح قومش در امر ازدواج آگاهتر است. اگر خواست به کسی شوهر دهد، شوهر میدهد و اگر خواست رد کند، رد میکند.
در این وصیتنامه، حضرت موسی بن جعفر(ع) با صراحت به فرزندان اعلام میدارد که حجّت خدا بعد از او علی بن موسی(ع) است و خواهران باید در هر کاری از جمله مسئله ازدواج از او اطاعت کنند و هر فردی را که علی بن موسی مناسب دید، آنان با او ازدواج کنند؛ چرا که آن حضرت به مسائل ازدواج آگاهتر و به وضعیت بستگان آشنایان آشناتر است. در اینجا هرگز سخن از ترک ازدواج دختران موسی بن جعفر و خواهران حضرت رضا(ع) نیست؛ سخن در این است که بر ازدواج آنان حضرت رضا(ع) باید نظارت داشته باشد.
بنابراین نظریه یعقوبی بیاساسی است و نمیتوان بر آن اعتماد کرد و به همین جهت، برخی محققین صریحاً سخن یعقوبی را مجعول و بی اساس دانستهاند.[12]
2. همتا نداشتن
نظریه دوم این است که دختران حضرت موسی بن جعفر مخصوصاً فاطمه معصومه(س) از نظر کمال علمی و معنوی در حد بالایی قرار داشتند و کسی همسنگ و همسر آنها پیدا نمیشد و یکی از اموری که در تزویج دختر مورد توجه قرار میگیرد، هم کفو بودن است.
این نظریه نیز نمیتواند قابل تأیید باشد؛ زیرا اولاً سیرة ائمه اطهار این نبوده که دختران خود را به جهت پیدا نشدن همسنگ در خانه نگه دارند و مانع ازدواج آنان شوند، بلکه آنان، هم در قول، و هم در عمل خود، مؤمن و مؤمنه رکفو یکدیگر میدانستند. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که آن حضرت فرمود: هر گاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دینداری و امانتداری او را میپسندید (هر چند در حد دختر شما نباشد) شوهر دهید و اگر شوهر ندهید، در زمین فتنه و فساد بزرگ بر پا میشود.[13]
ثانیاً، در عصر امام کاظم(ع) جوانان شایستهای از تبار امام حسن مجتبی(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) و نیز در میان شیعیان افرادی وجود داشتند که میتوانستند همسران مناسب برای آنان باشند.
3. اختناق هارونی
احتمال و نظریه سوم آن است که اختناق هارون الرشید و وجود خفقان در آن دوران، چنان شدید بود که حتی کسی جرئت نداشت برای پرسیدن مسائل شرعی به در خانه موسی بن جعفر(ع) مراجعه کند، تا چه رسد به اینکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمی با خانواده موسی بن جعفر(ع) داشته باشد؛ چرا که همین ارتباط نسبی زمینهای را فراهم میساخت تا هارون به اذیت و آزار او بپردازد. البته با اینکه هارون در مواردی تظاهر به دینداری میکرد، ولی ستمگری بیرحم بود. یکی از مورّخین میگوید:هارون هنگام شنیدن وعظ از همه بیشتر اشک میریخت و در هنگام خشم و تندی از همه ظالمتر بود.[14] و همین مرد دو هزار کنیز داشت که سیصد نفر آنان مخصوص آواز خوانی و رقص و خنیاگری بودند.[15]
شیعیان در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند و کسانی چون علی بن یقطین در تقیه به سر میبردند و کوچکترین حرکاتشان زیر نظر بود. نمونه بارز آن داستان لباسی است که هارون به علی بن یقطین داد. این لباس ویژه خلفا بود و علی بن یقطین آن را به موسی بن جعفر(ع) اهدا کرد. حضرت آن را قبول نکرد و فرمود: این لباس را نگهدار و از دست مده؛ زیرا در حادثهای که برایت پیش میآید، به کار میآید.
چندی بعد یکی از خدمتگزاران علی بن یقطین، نزد هارون شکایت کرد و گفت : لباس مخصوص را به موسی بن جعفر اهدا کرده است. هارون بلافاصله او را احضار کرد و از لباس پرسش کرد. او گفت: آن را در بقچهای نگه داشتهام. هارون دستور دارد تا فوراًَ آن را بیاورد. وقتی که نگاهش به لباس افتاد، گفت: بعد از این هرگز سخن سعایت کنندهای را درباره تو باور نخواهم کرد.[16]
این گونه قضایا نشان میدهد که ارتباط موسی بن جعفر(ع) کنترل میشد و از طرفی زندانی شدن امام نیز، انگیزه خواستگاری از دختران آن حضرت را کاهش میداد. بعد از شهات امام وحشت بیشتری بر مردم حاکم شد و حضرت رضا(ع) نیز تحت نظر قرارگرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از یک سال، حضرت معصومه(س) و جعمعی از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه، حضرت معصومه(س) پیش از دیدن برادر، دار فانی را وداع کرد و امر ازدواج او هم تحقق نیافت.
بنابراین راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصیت پدر باید جستجو کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شدید هارونی و مأمونی بود که باعث شد احدی جرئت نکند به راحتی به خانه موسی بن جعفر و بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف دیگر، زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر(ع) و سرانجام شهادت او، و احضار شدن حضرت رضا(ع) به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزید بر این علت بود.
حسن ختام
سخن را با معرّفی برخی کتب درباره زندگانی کریمة اهل بیت حضرت معصومه(س) به پایان میبریم:
1. احوالات حضرت معصومه،محمد حسین مفلس، مخطوط.
2. انوار المشعشعین، شیخ محمد علی بن حسن کاتوزیان تهرانی، 1327 هجری، 243صفحه.
3. بارگاه حضرت معصومه، بیژن سعادت، چاپ 1977، فلورانس ایتالیا.
4. بارگاه حضرت معصومه، نشریه شهرداری قم، 73 صفحه.
5. بدر فروزان، عباس فیض، 1364 هجری، قم، 452 صفحه.
6. تاریخ مشاهیر و قبور واقعه در بلدة قم، افضل الملک، 1348 هجری، 72 صفحه.
7. التحفة الفاطمیة الموسویه، محمدعلی کچوئی قمی، 1320هجری.
8. تربت پاکان، سید حسین مدرسی طباطبائی، 1355، دو جلد، 1238صفحه.
9. تعزیه حضرت معصومه، صادق همایونی، مجله کاوه شماره 41 و 42، 1352، مونیخ.
10.چکامه، عباسخان افشار متخلص به پریشان، موجود در کتابخانه آستانه.
11.حیات حضرت معصومه قم، سید حیدر مهدی، 1983، حیدرآباد، 100صفحه.
12.حیات الست، شیخ مهدی منصوری، م 1406، چاپ 1380 ه، قم.
13.زندگانی حضرت معصومه، محمد شیرین کلام، چاپ قم.
14.فاطمه بنت الامام موسی الکاظم، محمد هادی امینی، 1405ه، قم، 160صفحه.
15.فاطمه بنت الامام موسی بن جعفر، سید محمد باقر ابطحی، 1409ه.
16.معصومه قم، سید تقی طباطبائی قمی، 1365، 48 صفحه.
17.ودیعة آل محمد فاطمه معصومه، محمد صادق انصاری، 1414ه، قم.
18.وسیلة المعصومیّه، میرابوطالب مشهور به سید بیوک واعظ تبریزی، 106صفحه.
19.زندگانی حضرت معصومه و تاریخ قم، سید مهدی صحفی، 1390ه، قم، 132صفحه.
20.بارگاه حضرت معصومه تجلیگاه فاطمه زهرا3، سید جعفر میر عظیمی، انتشارات مشهور، 229صفحه.
21.تاریخچة قم و حضرت معصومه، محمد محمدی اشتهاردی، 96صفحه.
22.حضرت معصومه و شهر قم، محمد حکیمی، 1365 مشهد، 135صفحه.
23.در حریم حضرت معصومه، علی اکبر مهدیپور، 1415، قم.
24.زندگینامة حضرت معصومه، محمد محمدی اشتهاردی، 1350، 218صفحه.
25.چهل حدیث قم و حضرت معصومه، محمود شریفی، نشر معروف، 13صفحه.
26.کریمه اهل بیت، علی اکبر مهدیپور، 1415ه، 536صفحه.[17]
27.نگین قم، جواد محدثی، 1380ش، 80صفحه.
پی نوشت :
[1] . من لا یحضره الخطیب، ج 4، ص 461، به نقل از بارگاه فاطمه معصومه، سید جعفر عظیمی، ص30.
[2] . بارگاه فاطمه معصومه، سید جعفر عظیمی، ص31؛ کریمه اهل بیت، ص174.
[3] . الحیاة السیاسیه للامام رضا، سید جعفر مرتضی عاملی، ص 428.
[4] . بحارالانوار ، ج 48، ص 290؛ تاریخ قم ، ص 213.
[5] . نور / 32.
[6] . بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج 103، ص 220، حدیث 23؛ منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، دارالحدیث، ص233، حدیث 2774.
[7] . بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج 103، ص219 ، حدیث 13.
[8] .همان.
[9] . منتخب میزان الحکمه، ص 233؛ کنزالعمال، متقی هندی، روایت 44448.
[10] . تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح)، وزارت فرهنگ و آموزش عالی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 421.
[11] . بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، ج 48، ص276 ـ 280؛ عیون الاخبار، ج 1، ص 26؛ عوالم، ج 21، ص 475؛ اصول کافی، ج 1، ص 317.
[12] . ر. ک : حیاة الامام موسی بن جعفر، قرشی، ج 2، ص497.
[13] . منتخب میزان الحکمه، ص234؛ بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج 103، ص237، حدیث25.
[14] . الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج5، ص241.
[15] . تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام، مؤسسه امیرکبیر، ص162.
[16] . الارشاد، شیخ مفید، بصیرتی قم، ص 293؛ شبلنجی ، نورالانوار، ص 150، با اختصار.
[17] . ر.ک: بارگاه فاطمه معصومه، همان، ص 219ـ229.
منبع:سایت حوزه
راز ورود حضرت فاطمه معصومه (علیها سلام) به شهر قم
نویسنده : سید روح الله علوی
در تاریخ آمده است که مأمون عباسی در سال دویست هجری قمری حضرت امام رضا علیه السلام را از مدینه به مرو طلبید و آن حضرت به دنبال این جریان از مدینه به سوی مرو آمدند. خواهر آن حضرت فاطمه معصومه در سال دویست و یک به خاطر اشتیاق ملاقات برادرش از مدینه به جانب مرو حرکت کرد و چون به ساوه رسید بیمار شد. در این هنگام پرسش کرد که از اینجا تا قم چه مقدار مسافت است؟ ده فرسخ. حضرت خادم خود را فرمود که مرا به جانب قم ببر و بدین ترتیب خادم، حضرت معصومه را به قم آورده و در منزل موسی بن خزرج فرود آورد.(1) چرا حضرت درخواست کردند تا ایشان را با وجود کسالت شدید به قم ببرند؟ چه رازی در این مطلب نهفته است؟ مگر قم چه ویژگی هایی داشت؟ ایشان از اباء و اجدادشان در فضیلت قم چه شنیده بودند؟
راستی خداوند...به شهر قم بر سایر بلاد و به اهل قم بر تمام مردم مشرق و معرب از جن و انس احتجاج خواهد فرمود و قم و اهل آن را بی بهره از معرف رها نکرده بلکه آنا را موفق راشته و تأیید فرموده است... و به راستی که بلا از قم و اهل آن دفع می گردد و به زودی زمانی فرا می رسد که قم و اهل آن حجت بر سایر خلایق باشند و این در زمان غیبت قائم تا هنگام ظهور اوست.
راز ورود حضرت فاطمه معصومه (علیها سلام) به شهر قم
می توان چند علت را برشمرد که ایشان را بطرف شهر قم کشاند: برخی از این علل مربوط به خود قم و خصوصیات خاص این خاک است و یک علت هم مربوط به شخصیت بی نظیر دخت موسی بن جعفر است.
الف. اهل قم:
اهل قم از زبان معصومین مدح و تعریف بسیار شده بودند. کشی رجالی بزرگ نقل کرده که حماد ناب گفته است: ما با گروهی در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم که ناگهان عمران بن عبدالله قمی وارد شد. حضرت از او حالپرسی کرده و به او محبت نمودند و اظهار سرور و شادمانی فرمودند. وقتی که برخاست، به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: این که بود که اینگونه به او محبت فرمودید؟ امام در پاسخ گفتند: من اهل البیت النجباء- یعنی اهل قم- ما ارادهم جبار من الجباره الّا قصمه الله.(2) او از اهل بیت و خاندان نجباء نی باشد، یعنی اهل قم، که هیچ ستمگری آهنگ هلاک آنان نکرد مگر اینکه خداوند او را در هم شکست و خرد گردانید. (3) علی بن میمون الصایغ نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: إنّ الله... احتج ببلدة قم علی سائر البلاد و بآهلها علی جمیع اهل المشرق و المغرب من الجن و الانس... (4) راستی خداوند...به شهر قم بر سایر بلاد و به اهل قم بر تمام مردم مشرق و معرب از جن و انس احتجاج خواهد فرمود و قم و اهل آن را بی بهره از معرف رها نکرده بلکه آنا را موفق راشته و تأیید فرموده است... و به راستی که بلا از قم و اهل آن دفع می گردد و به زودی زمانی فرا می رسد که قم و اهل آن حجت بر سایر خلایق باشند و این در زمان غیبت قائم تا هنگام ظهور اوست... خداوند یاد قم و ناهل آن را از خاطر جباران و در دولت آنان خواهد برد چنانچه آنان یاد خدا را فراموش کردند.(5)
یونس بن یعقوب گوید: من در مدینه بودم در یکی از کوچه های آن امام صادق علیه السلام با من برخورد کرد و فرمود: یونس زود برو که مردی از خاندان ما در خانه منتظر است. من در خانه رسیده، دیدم عیسی بن عبدالله نشسته است به او گفتم: شما که هستی؟ گفت: مردی از اهل قم هستم. چیزی نگذشت که امام صادق سوار بر چهار پایی آمد و همانطور سواره داخل منزل شد و به ما رو کرد و فرمود: داخل شوید! سپس فرمود: یونس گمان می کنم که تو این گفته من را که عیسی بن عبدالله از ما خاندان است انکار کردی. عرض کردم: به خدا سوگند آری! فدایت شوم؛ زیرا عیسی مردی از اهل قم است؛ چگونه از شما خاندان می باشد؟ فرمود: ای یونس عیسی مردی از ماست چه زنده چه مرده.(6)
وجود مبارک حضرت معصومه به قم بر ارزش آن افزوده است به گونه ای که علمای بزرگ دین به عشق این حرم مقدس در قم اقامت کرده اند. ورود دو شخصیت بزرگ علمی، مرحوم حایری و مرحوم بروجردی به قم بدون تردید از برکات حضرت معصومه سلام الله علیهاست
راز ورود حضرت فاطمه معصومه (علیها سلام) به شهر قم
ب.زمین قم:
ابو مقاتل دیلمی می گوید: از حضرت علی بن محمد امام هادی علیه السلام شنیدم که می فرمود: إنما سمی قم به لأنه لمّا وصلت السفینة الیه فی طوفان نوح قامت و هو قطعة من بیت المقدس.(7) همانا قم به این اسم نامیده شد زیرا چون کشتی نوح علیه السلام در جریان توفان بدانجا رسید، ایستاد و حرکت نکرد و آن قطعه ای از بیت المقدس است. از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:إذا عمّت البلدان الفتن فعلیکم بقم و حوالیها فإنّ البلاء مدفوع عنها. هنگامی که فتنه ها و آشوبها شهرها را فرا گرفت بر شما باد که به قم و حوالی و نواحی آن رو بیاورید زیرا که بلا از قم و اطراف و جوانب آن دفع شده است.(8)
قطعا این روایت که از جد حضرت معصومه وارد شده، به گوش ایشان رسیده بوده است ولذا بعد از گرفتار شدن در آشوب حاکمان ظالم و احساس کسالت قم را به عنوان امن ترین مکان انتخاب کردند. همچنین از پدر بزرگوار فاطمه معصومه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده که فرمودند: قم غشّ آل محمّد و مأوای شیعتهم... (9) قم آشیانه آل محمد و پناهگاه شیعیان آنهاست و لکن به زودی جماعتی از جوانانشان بر اثر نافرمانی پدران و استهزاء به بزرگان و پیش کسوتان هلاک خواهند شد و در عین حال خداوند شر دشمنان و هر بدی را از آنان دفع خواند فرمود. و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:إذا أصابتکم بلیة و عناء فعلیکم بقم فإنه مأوی الفاطمیین ... هنگامی که مصیبت و رنجی به شما رسید بر شما باد به قم زیرا آنجا مأوای فاطمیین و استراحت گاه مومنین است و هیچکس تصمیم سوئی درباره قم و اهل آن نگرفت مگر اینکه خداوند او را خوار کرده از رحمت خود دور ساخت.(10)
روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: تربة قم مقدسة و اهلها منّا و نحن منهم... تربت قم مقدس است و اهل قم از مایند و ما از آنانیم.(11)
در پایان باید گفت وجود مبارک حضرت معصومه به قم بر ارزش آن افزوده است به گونه ای که علمای بزرگ دین به عشق این حرم مقدس در قم اقامت کرده اند. ورود دو شخصیت بزرگ علمی، مرحوم حایری و مرحوم بروجردی به قم بدون تردید از برکات حضرت معصومه سلام الله علیهاست.(12)
پینوشتها:
1.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی، ص69 و 70، نشر راسخون،چاپ اول 79
2.رجال کشی، جزء اول، ص333، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348شمسی
3.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ، صص17 و 18
4.بحارالانوار، مجلسی،ج 57، ص212 و213، موسسه الوفاء بیروت، چاپ 1404
5.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ، صص18 و 19
6.امالی شیخ مفید ترجمه استاد ولی ص 154 ناشر آستان قدس
7.بحارالانوار، مجلسی،ج 57، ص213
8.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ، ص 21
9.بحارالانوار، مجلسی،ج 57، ص214
10.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ، ص22
11.همان ، ص 27
12.همان،ص115
منابع:
1.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی، ص69 و 70، نشر راسخون،چاپ اول 79
2.رجال کشی، جزء اول، ص333، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348شمسی
3.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ، صص17 و 18
4.بحارالانوار، مجلسی،ج 57، ص212 و213، موسسه الوفاء بیروت، چاپ 1404
5.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ، صص18 و 19
6 .امالی شیخ مفید ترجمه استاد ولی ص 154 ناشر آستان قدس 7
.بحارالانوار، مجلسی،ج 57، ص213
8.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ، ص 21
9.بحارالانوار، مجلسی،ج 57،
ص214 10.بانوی ملکوت،آیت اله کریمی جهرمی ،
ص22 11.همان ، ص 27 12.همان،ص115
کرامات حضرت معصومه علیها السلام
از آنجا که فاطمه معصومه علیها السلام از خاندانی است که در زیارت جامعه خطاب به ایشان آمده است:«عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم» کرامات و عنایات آستان مقدسش بسیار فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است: از بزرگانی همچون ملاصدرا و آیت الله بروجردی گرفته تا آن مسلمان عاشقی که از دور افتاده ترین کشور اسلامی به عشق زیارت و به امید عنایت به حریم قدس او راه یافته، همگی را مورد لطف و عنایت کریمانه خودقرار داده است؛ ولی با کمال تأسف این کرامات تا کنون ثبت و ضبط نشده است، ما هم نمونه هایی برگزیده از کرامات ان حضرت را در اینجا می آوریم؛ به امید آن که مجموع کرامات آن حضرت در کتاب مستقل گردآوری شود.
کراماتی به نقل از آیت الله العظمی اراکی(ره)
ایشان درباره خودشان فرمودند: دستم باد می کرد و پوست آن ترک برمی داشت به طوری که نمی توانستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی اثر بود تا اینکه به حضرت معصومه علیها السلام متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد. ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام(فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبری های قم بودند) از شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی(که مرد با اخلاصی بود) نقل می کرد که من شبی در خواب دیدم به حرم، مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است برای اینکه حضرت فاطمه زهرا و حضرت معصومه علیهما السلام در سر ضریح خلوت کرده اند و کسی را راه نمی دهند. من گفتم: مادرم سیده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند،رفتم دیدم که بله این دو بزرگوار نشسته اند و در بالای ضریح با هم صحبت می کنند از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا سلام الله علیهما عرض کرد:حاج سید جعفر احتشام برای من مدحی گفته است و ظاهراً آن مدح را برای حضرت می خواند. شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره ای اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل می کند؛ حاج احتشام می گوید:از آن شعرها چیزی یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت(دخت موسی بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع کرد به گریه کردن و گفت: بله توی اشعار من این کلمه است.«حاج سید جعفر احتشام منبری با حالی بود و موقع روضه خواندن خودش هم گریه می کرد و اهل بکاء بود و بسیار گریه می کرد.»
حرم حضرت معصومه
آقای حاج شیخ حسن علی تهرانی(ره)(جد مادری آقای مروارید) که از علماء بزرگ و شاگردان فاضل میرزای شیرازی محسوب می شوند و حدود 50سال در نجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند، ایشان برادری داشت به نام حاج حسین علی شال فروش که از تجار بازار بوده در تمام مدتی که حاج شیخ مشغول تحصیل بودند ایشان ماهی 50تومان به او شهریه می داد تا اینکه برادر تاجر فوت می کند و جنازه او را به قم حمل می کنند و در آنجا دفن می نمایند.
حاج شیخ علی (که در اواخر عمر در مشهد ساکن بودند) تلگرافی از فوت برادر مطلع می شود، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض می کنند: من خدمت برادرم را یکبار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین که بیایم اینجا و از شما خواهش کنم که به خواهرتان حضرت معصومه سلام الله علیها سفارش ایشان را بفرمایید: تا به برادرم کمک کاری باشد. همان شب یکی از تجار که از قضیه اطلاع نداشت خواب می بیند که به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده و آنجا می گویند:که حضرت رضا علیه السلام هم به قم تشریف آوردند: یکی جهت زیارت خواهرشان، و یکی جهت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی به حضرت معصومه علیها السلام. او معنای خواب را نمی فهمد و آن را با حاج شیخ حسنعلی در میان می گذارد و ایشان می فرمایند:همان شب که شما خواب دیدی من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است. مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری پس از شنیدن این خواب فرمود:از این خواب استفاده می شود که قم در حریم حضرت معصومه علیها السلام است؛ باید حضرت امام رضا علیه السلام به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی را به حضرت بفرمایند و الا خود حضرت امام رضا علیه السلام مستقیما در کار مداخله نمی کند چون این در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در این محیط نمی شود.
جلال و جبروت فاطمه زهرا علیها السلام
آقای حاج شیخ عبدالله موسیانی (ایشان از شاگردان ایت ا... مرعشی (ره) بودند) نقل فرمودند به این که حضرت آیت ا...مرعشی نجفی به طلاب می فرمود:علت آمدن من به قم این بود که پدرم سید محمود مرعشی نجفی (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امیر علیه السلام بیتوته نمود که آن حضرت را ببینید، شبی در(حال مکاشفه) حضرت را دیده بود که به ایشان می فرماید: سید محمود چه می خواهی؟عرض می کند:می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء علیها السلام کجاست؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بود:من که نمی توانم«برخلاف وصیت آن حضرت» قبر او را آشکار کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه علیها السلام را به فاطمه معصومه علیها السلام عنایت فرموده است، هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا علیها السلام را درک کند به زیارت فاطمه معصومه علیها السلام برود.
عنایت حضرت به زوار مرقدش
آقای شیخ عبدالله موسیانی نقل کردند از حضرت آیت ا...مرعشی نجفی: که شب زمستانی بود که من دچار بی خوابی شدم؛ خواستم حرم بروم، دیدم بی موقع است، آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم، درعالم خواب دیدم خانمی وارد اطاق شد «که قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمی کنم» به من فرمود: سید شهاب! بلند شو و به حرم برو؛ عده ای از زوار من پشت در حرم از سرما هلاک می شوند، آنها را نجات بده. ایشان می فرماید: من به طرف حرم راه افتادم، دیدم پشت در شمالی حرم(طرف میدان آستانه)عده ای زوار اهل پاکستان یا هندوستان(با آن لباس های مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند به خود می لرزند، در را زدم،حاج آقا حبیب(که جزء خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز کرد، من از مقابل و آنها هم پشت سرمن وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب بودند؛ من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجد وضو ساختم.
منبع:دنیای زنان 63