آداب مهمانی و ضیافت
نویسنده:جواد محّدثی
آداب مهمانی و ضیافت از برجسته ترین خصلت های نیک مردان و آزادگان، کرم و سخاوت است. و همین آزادگی از تعلّقات و خوی بذل و بخشش است که دیگران را اسیر محبّت و احسان می کند.
«ضیافت» و داشتن دستی باز و سفره ای گشوده و عطایی پیوسته و مهمان داری و مهمان نوازی، از نشانه ها و جلوه های ایم روحیّه فتوّت و جوان مردی است.
معاشرت ها، دید و بازدیدها و رفت و آمدها ، گاهی به صورت «مهمانی» است. از این رو آشنایی با آداب ضیافت و رسوم دینی مهمانی، در محدوده ی «اخلاق» معاشرت می گنجد. این موضوع، دو جنبه و دو طرف دارد: یکی کسی که مهمان می کند، دیگری آن که مهمان می شود. و هر کدام را آداب و روش و حدّ و حدودی است، قابل بحث.
مهمان، برکتِ خانه
بعضی، از مهمان گریزانند. برخی هم مهمان دوستند. هر کدام هم نشان دهنده ی خصلتِ درونی افراد است. حضرت علی علیه السلام را اندوهیگن دیدند. پرسیدند: یا علی! سبب اندوه شما چیست؟ فرمود:
«یک هفته است که مهمانی برایم نیامده است!...»(1)
این کجا؟ و آن که آمدن مهمان را نزول بلا می شمارد و کوه غم بر دلش می افتد و عزا می گیرد، کچا؟ برکتِ خدا، در آمد وشد مهمان است. مهمان رحمت الهی است و پذیرایی از مهمان، توفیقی ارجمند است که نصیب هر کس نمی شود. مهمان حبیب خداست. توفیقی ارجمند است که نصیب هر کس نمی شود. مهمان حبیب خداست. در ضرب المثل های ایرانی است که : «مهمان، روزیِ خود را می آورد»(2) البته این ضرب المثل، از احادیث اسلامی گرفته شده و ریشه ای دینی دارد. از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله روایت است که : «الضّیفُ یَنزِلُ بِرِزقِهِ ....»؛(3) مهمان، روزی خود را نازل می کند. البته اضافه براین، گناهان صاحب خانه و میزبان را هم می زداید و این برکتی شگفت است. باز هم در این زمینه حدیثی از امام صادق علیه السلام بشنویم که به یکی از یارانش به نام «حسین بن نعیم» فرمود:
- آیا برادران دینی ات را دوست داری؟
- آری.
- آیا به تهیدستان آنان سود می رسانی؟
- آری.
- سزاوار است که دوستداران خدا را دوست بداری. به خدا سوگند، نفع تو به هیچ یک از آنان نمی -رسد، مگر آن که دوست شان بداری. راستی، آیا آنان را به خانه ی خودت دعوت
می کنی؟
- آری، هرگز غذا نمی خورم مگر آن که پیش من دو سه نفر یا کمتر و بیشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
- آگاه باش که فضیلت آنان بر تو، بیش از برتری تو بر آنان است!
(راوی که با شنیدن این سخن به تعجب آمده بود، پرسید:)
- فدایت شوم! من به آنان طعام می دهم، مرکب خویش را در اختیارشان می گذارم، با این حال آنان برتر از منند؟
- آری؟ چون وقتی آنان به خانه ی تو وارد می شوند، همراه خود، آمرزش تو و خانواده ات را همراه می -آورند و چون می روند، گناهان تو و خانواده ات را با خویش می برند.(4)
کسی که خانه ای وسیع، امکاناتی فراوان و دستی سخاوتمند دارد، شکرانه ی نعمت های الهی را گاهی باید با انفاق و صدقه، گاهی با اطعام و مهمانی، هدیه، دستگیری از بینوایان، کمک به ومحرومان و... ادا کند، وگر نه شهرت و ثروت و مال، وبال او خواهد شد.
«ولیمه» یک سنّت دینی
درباره ی این که کی باید سور و اطعام داد، و به چه کسانی و چگونه، در دستورهای دینی، آداب و نکات فراوانی آمده است که به بعضی اشاره می شود.
موارد مهمانی
از توصیه های حضرت رسول به امیرالمؤمنین علیه السلام یکی هم این بود:
« یا علیّ ! لا وَلیمةَ اِلاّ فی خَمسٍ : فی عِرسٍ اَو خِرسٍ او عِذارٍ او وِکارٍ اَو رِکازٍ»؛(5)
یا علی! جز در این پنج مورد، ولیمه ای (اطعام و مهمانی دادن) نیست: ازدواج و عروسی، تولّد نوزاد، ختنه کردن کودک، ساختن یا خریدن خانه، بازگشت از سفر حجّ.
در این موارد، سزاوار است که انسان به این بهانه و مناسبت، سفره ای بگسترد، ذبحی کند و مؤمنان را به مهمانی دعوت کند.
در حدیث دیگری از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: هر کس مسجدی ساخت، گوسفند چاقی را ذبح کند و از گوشت آن به محرومان بینوا اطعام کند و از خداوند بخواهد که شرّ سرکشانِ جنّ و انس و شیطان ها را از او دور کند.(6)
مهمانی، برای هر یک از مواردِ یاد شده، سنّتی اسلامی است که دل ها را به هم مهربانتر و صفا و صمیمیت میان جامعه را بیشتر می کند و اقوام و دوستان، یکدیگر را می بینند و آشناتر می شوند، روح ها شاداب تر و زندگی – ها بانشاط تر می شود.
در زندگی اولیای دین و پیشوایان معصوم نیز، نمونه های فراوانی از این گونه ضیافت ها دیده می شود. از جمله به این نمونه دقت کنید: امام هفتم، حضرت کاظم علیه السلام برای تولّد یکی از فرزندانش ولیمه و اطعام دارد و به مدت سه روز در مسجدها و کوچه ها، در ظرف هایی به مردم «فالوده» داده شد. برخی پشت سر، این کار را بر حضرت عیب گرفتند. وقتی امام کاظم علیه السلام شنید، در پاسخ آن عیبجویی، به سنّت انبیا و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله استناد نمود.(7)
مهمان نوازی
گرچه بادیه نشینان عرب به مهمان نوازی معروفند، هم چنین عشایر خودمان در ایران، ولی در بسیاری از شهرها و مناطق، با جلوه های زیبای مهمان دوستی مواجه می شوید. شاید شما هم نام برخی از شهرها و مناطق را به عنوان مهمان نواز و مهمان دوست شنیده اید که در این خصلت، مشهورند و زبان زدِ خاصّ و عام . این نیز ریشه در فرهنگ دینی و باورهای مذهبی دارد و تعلیمی است که از قرآن و دین فرا گرفته اند. اساساً دین ما، یکی از مؤثرترین عوامل شکل دهنده به «فرهنگ عمومی» در جامعه ی ایرانی و اسلامی است.
در روایات اسلامی، حتی فصلی به عنوانِ «باب اِقراء الضیّف و اکرامه»(8)وجود دارد که به تکریم و گرامی داشتن و احترام و پذیرایی از مهمان سفارش می کند و مهمان دوستی را خوش می دارد و خوشحال شدن از آمدم مهمان را بسیار نیکو می شمارد و خانه ی بی مهمان را دور از فرشتگان می داند.
امام باقر علیه السلام به نقل از پدرانش از قول حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده است:
«اِذا دَخَلَ الرَّجُلُ بَلدِةً فَهُوَ ضَیفٌ عَلی مَن بِها مِن اَهلِ دینِهِ، حَتّی یَرحَلَ عَنهُم...»؛(9)
هر گاه کسی وارد شهری شد، او مهمانِ هم دینان خودش در آن شهر است، تا آن که آنجا را ترک کند.
وقتی تازه واردی به یک شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود و آنان وظیفه ی اکرام و مهمان نوازی دارند، ورود مهمان به خانه ی شخصی یک مسلمان، ضرروت اکرام و پذیرایی بیشتری را داراست. از همین حاست که اگر شهری پذیرای مهمان های خارجی، سیلزدگان، آوارگان جنگ، آسیب دیدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از یک کشور همسایه باشد، به حکم وظیفه ی انسانی و به دستور اخلاقی اسلام، وظیفه ی آن شهروندان است که با آغوشی باز و گرم و برخوردی کریمانه و بزرگوارانه، مهمان نوازی کنند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده است که فرمود: «اَکرِمُوا الضیُّوفَ وَ اَقروُا الضّیُوفَ»(10)، مهمانها را اکرام و پذیرایی کنید.
«استقبال» از مهمان هنگام ورود و «بدرقه ی» او هنگام رفتن نیز از مصادیق مهمان نوازی و اکرام به شمار می- رود.
پرهیز از اسراف و ریا
هر عمل خیر و شایسته ای، گاهی دچار برخی آفت ها می شود با همه ی ستایشی که ازپذیرایی شایسته از مهمان شده، اگر جنبه ی تعادل رعایت نشود و به مرز اسراف و ولخرجی هایی برسد که اغلب، روی چشم و هم چشمی است، یا ریشه در خودنمایی و تفاخر دارد، ناپسند است و همین کار مقدّس و خداپسند، از قداست و محبوبیّت نزد خدا می افتد.
اطعام، با همه ی ارزشی که دارد، آنجاست که «فِی الله» و «لله» باشد و به قصد سیر کردن شکمی گرسنه یا شاد کردن برادری مؤمن یا تقویت رابطه های خویشاوندی و صله ی رحم باشد.
درست است که از نعمت الهی باید بهره گرفت، امّا با حفظ حدّ و مرز ارزشی آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن کار به صورتی خردمندانه و شرع پپسند و عرف ناپذیر!
روزی حضرت امیرعلیه السلام به «علاء بن زیاد» که خانه ای وسیع و مجلّل برای خود ساخته بود، فرمود: با این خانه ی بزرگ، در این دنیا می خواهی چه کنی؟ تو در آخرت، به چنین منزل وسیعی بیش از دنیا نیازی داری؛ مگر آن که بخواهی از همین خانه ی وسیع دنیوی، به آخرت برسی، مثل این که در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله ی رحم نمایی، به بستگانت برسی، حقوقی را که از این خانه بر گردنِ دوست تو ادا کنی. در این صورت، از همین خانه به آخرت می رسی!...(11)
گاهی اصل مهمانی دادن، ریاکاری است. گاهی نوع غذا و محلّ اطعام و کیفیّت سفره چیدن، تظاهر و خودنمایی است. گاهی مهمان های خاصّ و مدعویّن، شایسته ی اطعام نیستند، یا با انگیزه های ریاکارانه و حسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت می شوند.
همه ی این ها نارواست و هدر دادن نعمت های الهی، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: هر کس طعامی را از روی ریا و خودنمایی اطعام کند و مهمانی دهد، در روز قیامت، همانندِ آن را خداوند از طعام های دوزخی به او می خوراند. (12)و امام باقر علیه السلام فرمود: «ولیمه» در حدّ یکی دو روز، کرامت و بزرگواری است. بیشتر از آن، ریا و خودنمایی و سُمعه است:
« الوَلیمةُ یَومٌ اَو یَومَینِ مَکرَمَة وَ مازادَ ریاءُ و سُمعَة.» (13)
البته این ها در سور دادنها و مهمانی های رایج و مرسوم به مناسبت های یاد شده است. اما اصل مهمان دوستی و کرم و اطعام به محرومان، سخاوتی است که هر چه بیشتر و مستمرّتر باشد، بهتر و زیبنده تر است.
«هاشم»، جدّ بزرگ رسول خدا، همیشه سفره ای باز داست و غذای آماده ی او و خانه ی مهیّایش برای عامّه ی مردم، او را به سیادت و آقایی قریش رسانده بود.
«حاتم طایی»، سخاوتمند معروف عرب، خانه ای داشت که ملجأ مردم و محلّ امید بینوایان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان خانه ای در منزل داشت که به طور معمول، از طبقات مختلف، بویژه افراد غریب و بی خانه و بینوا و مسافران و یتیمان و محرومان، پیوسته از آن بهره مند می شدند.
برای کریمانِ بلند همّت، «اطعام» لذّتی بیش از طعام خوردن دارد و حظّ روحی آنان از این رهگذر است.
چه زیباست این کلام مولا علی علیه السلام که فرمود:
«قُوتُ الأجسادِ الطَّعامُ، وَ قُوتُ الأرواحِ الإطعام»؛(14)
قُوت و غذالی جسم، غذا خوردن است، ولی غذای روح، اطعام و غذا دادن .
کسی می گفت: بزرگترین لذّت روحی من وقتی است که عدّه ای نیازمند و تهیدست را به مهمانی دعوت کنم و آن ها سر سفره نشسته و مشغول خوردن باشند و من از دور، این صحنه را نگاه کنم و لذّت ببرم!
در قابوس نامه چنین توصیه می کند:
«چون میهمان کنی، از خوبی و بدیِ خوردنی ها عذر مخواه، که این طبع بازاریان باشد، هر ساعت مگوی که فلان چیز بخور، خوب است ! یا چرا نمی خوری؟ یا من نتوانستم سزای تو کنم، که این ها سخن کسانی است که یک بار میهمانی کنند. » (15)
آداب مهمانی
ضیافت و مهمانی دو طرف دارد:
یکی مهمان می شود، دیگری میزبان است.
یکی بر سر سفره ی دیگری می نشیند و طعام می خورد، دیگری سفره می گسترد و اطعام می کند. لذت یکی در غذا خوردن است، و دیگری در طعام دادن.
اصل مهمانی و ضیافت و مواردی را که در اسلام، توصیه به مهمانی دادن شده است، بحث کردیم و با میزبانان سخن گفتیم. اینک سخن با مهمان است و آداب مهمانی رفتن.
مهمان یا دردسر؟
در فرهنگ دینی ما، مهمان حبیب خدا و مایه ی برکت است، هدیه ای از سوی پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهان صاحب خانه و سبب نزول مغفرت الهی است. این ها همه بجا و درست، چرا که فرموده ی معصومین و تعالیم مکتب است. اما در همین جا «هزار نکته ی باریکتر ز مو» وجود دارد که اگر مهمانی رفتن ما سبب زحمت و رنجش صاحب خانه شود و او را به دردسر بیندازد، آن وقت چه؟ با زهم رحمت است؟!
البته همه یکسان نیستند و روحیه ها متفاوت است. بعضی ها آمادگی پذیرش مهمان ندارند. برخی از وضع مالی مناسبی برای مهمان نوازی و خرج ضیافت برخوردار نیستند. بعضی از نظر جا و منزل و امکانات پذیرایی آبرومندانه از مهمان در مضیقه و فشارند. بعضی ها اشتغالاتی دارند که مهمانی مزاح وقت و یا کارشان خواهد شد. این جاست که خود مهمان باید مراعات حال طرف را بکند، انتظار بیش از حد نداشته باشد، بی خبر و بی دعوت نرود، دیروقت و نابهنگام بر سر صاحب منزل فرود نیاید و او را به تکلف و زحمت نیفکند (البته فرودهای اضطراری مستثنی است!...) هر جا که میزبان گفت بنشیند و از صاحب خانه اطاعت کند.
سفارش معاشرتی قرآن به مؤمنان درباره ی ادبِ مهمان شدن در خانه ی پیامبر صلی الله علیه وآله چنین است:
«ای کسانی که ایمان آورده اید!
بدون اذن و اجازه و دعوت برای طعام، وارد خانه ی پیامبر نشوید، و هر گاه دعوت شدید، داخل شوید،و چون غذا خوردید، پخش شوید (و بروید) و برای حرف زدن (وگپ زدن) ننشینید، این کار شما سبب اذیت پیامبر است و از شما خجالت می کشد، ولی خداوند از گفتن حق، حیا نمی کند!»(16)
در مهمانی اگر آداب و سنن اسلامی مراعات شود، دیگر مهمان، اسبابِ زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلکه مایه ی برکت و سبب خوشحالی خواهدبود و از همین جاست که به مسأله ی «تکلف» بر می خوریم که پیامدهای بدی دارد و مایه ی تلخکامی هایی در زندگی است.
«تکلّف» یا « ماحَضَر» ؟
در مثل های زیبای فارسی است که : «رسیده، رسیده خورَد».
یا این که: «مهمان، هر که باشد، در خانه هر چه باشد؟ ».(17)
چیزی به نام «حفظ آبرو» یا «حیثیّت»، برای برخی چنان تکلّف آور و مشقّت بار است که برای آن خود را به زحمت های بسیار دچار می کنند و به هر قیمتی شده از مهمان پذیرایی می کنند، مبادا که آبروی شان برود. البته توقعات نابجای برخی مهمانان هم در این مسأله دخالت دارد.
این گونه مهمان که میزبان را به «تکلّف» و زحمت می افکند، نه تنها رحمت نیست که شوم است. اگر میان مردم و خویشاوندان صفا و صداقت و صمیمیت باشد و مهمانی از راه برسد و دیرقوت یا نابهنگام باشد، باید به هرچه که «هست» قناعت کرد. نه مهمان توقع زیادی داشته باشد و نه صاحب خانه خود را به دردسر بیفکند. در این صورت، دوستی ها و رفت و آمدها تداوم می یابد.
اما رفت و آمدهای هزینه ساز و خرج تراش و تکلّف آور، سبب کاهش دید و بازدیدها و مهمانی ها و موجب قطع رابطه ها یا کاهش و سردی آن می گردد. درسی از امیرمؤمنان علیه السلام بیاموزیم:
مردی حضرت علی علیه السلام را به خانه دعوت کرد. حضرت فرمود: به سه شرط می آیم. آن مرد پرسید: آن شرایط چیست؟ امام پاسخ داد:
یکی این که از بیرون خانه چیزی برایم تهیه نکنی.
دوم آن که آن چه را در خانه داری، پنهان و ذخیره نسازی (هرچه داری بیاوری).
سوم آن که به خانواده ات اجحاف و فشار وارد نیاوری.
مرد گفت: باشد، می پذیرم.
حضرت قبول کرد و مهمانِ خانه ی او شد. (18)
این حدیث، درس های عظیم و نکات ظریفی را بین می کند. بعضی ها به خانواده و همسر خویش زحمت بسیار می دهند و تهیه بساط و مواد یک سفره و پخت و پز را به او تحمیل می کنند تا یک مهمانی آبرومند بر پا شود. زحمتش را خانم می کشد، ولی پُزش را آقا می دهد. این نوعی ستم به خانواده است و روا نیست که از سوی مرد انجام گیرد.
در مهمانی رفتن، هم مهمان نباید متوقع باشد که برای چنین و چنان کنند و به «ماحَضَر» - هر جه که موجود است- قانع باشد، و هم صاحب خانه خرجی را بر خود و رنجی را بر عیال، تحمیل نکند.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: مهمان تا دو شب مورد اکرام و پذیرایی قرار می گیرد. اگر شب سوم فرا رسید، دیگر او را از اهل خانه محسوب می شود، هر چه که بود، می خورد.(19)
نیز از آن حضرت روایت است:
به خانه ی دیگری چنان وارد نشوید و مهمان نروید که چیزی نداشته باشند تا خرج و انفاق کنند.(20) این برای حفظ آبرو و عزت صاحبخانه است که نزد مهمان شرمنده و سرافکنده نشود. در ضرب المثل های فارسی است که : «مهمان دیروقت (یا : ناخوانده) خرجش به پای خودش است».
سلمان و مسلمانی
روش مسلمانی را باید از حضرت «سلمان» آموخت که اهل قناعت و ساده زیستی بود و پرهیز از تکلف و تجمل. از این رو سلمان فارسی در فضیلت ها و ارزش ها از «اهل بیت» به شمار می آمد. (سلمان منّا اهل البیت) . باری، نقل خاطره ای از سلمان مناسب این بحث است:
یکی از مسلمانان صدر اسلام به نام «ابووائل» می گوید: من به اتفاق دوستم به خانه ی سلمان فارسی رفتیم و مدتی نشستیم . هنگام غذا فرا رسید. سلمان گفت: اگر نبود آن که رسول خدا صلی الله علیه وآله از تکلف و خویشتن را به زحمت افکندن نهی کرده است، برایتان غذای خوبتری فراهم می کردم. سپس برخاست و مقداری نان معمولی و نمک آورد و جلوی مهمانان گذاشت. رفیقم گفت: کاش همراه این نمک، مقداری سعتر(مرزه و آویشن) بود! سلمان رفت و ظرف آب خویش را «گرو» نهاد و کمی مرزه فراهم کرد و سر سفره نهاد. وقتی غذا خوردیم، دوستم گفت: خدا را شکر که به روزیِ خدا قانعیم! سلمان گفت: اگر به رزق خدا قانع بودی، الآن ظرف آب من در گرو نبود!..(21)
سلمان اهل تکلف نبود. ولی وقتی مهمان، خواسته ای را بر زبان آورد و تمنای غذا و طعامی داشت، سلمان ناچار شد که برای رضای خاطر مهمان آن را تأمین کند، هر چند با «رهن» گذاشتن وسیله ی زندگی!
بسیاری اوقات، نه تنها در مهمانی ها، بلکه در مجموعه ی رفت و آمدها و روابط، توقعات بیجای افراد از یکدیگر، بار سنگینی را به دوش دیگران می گذارد و این هیچ پسندیده و اسلامی نیست ! مهمان خوب کسی است که وقتی به خانه ی کسی می رود، بخصوص اگر بدون اطلاع دادن قبلی باشد، همان جا که کفش هایش را از پا در می آورد، توقع و انتظار را هم از خود جدا کند و بیرون در بگذارد و وارد شود، تا جا هیچ گونه گله ای نباشد. وقتی باری بر دوش میزبان سنگینی نکند، این گونه مهمانی بی زحمت و رنج است و اگر خدا کمک کند و همراه مهمان، روزیِ او را هم بفرستد که چه بهتر.
در حدیث است : » لا تَکَلّفوا لِلضیّف» یا « لا یَتَکَلَّفَنَّ احدٌ لضیفه ما لا یَقدِرُ؛(22)برای پذیرایی از مهمان، خود را بیش از حد توان به زحمت و مشقت نیندازید.
می بینید که مسأله، ظریف است و مرزها گاهی آشفته می شود. هم دعوت به پذیرایی از مهمان کرده اند، هم نهی از تکلف! هم مهمان را موهبت الهی شمرده اند و مایه ی رزق و برکت خانه دانسته اند، هم ایجاد اذیت و سختی برای میزبان را نهی کرده اند. شناخت تکلیف صحیح، هم برای مهمان هم میزبان، دقت و ظرافت می- طلبد.
مهمان ناخوانده
روابط مودت آمیز در جامعه ی اسلامی و میان برادران دینی و خانواده ها، باید در سطحی باشد که رفت و آمدها گرم، و مهمانی دادن ها صمیمی، مهمانی رفتن ها بی تکلّف، و پذیرایی ها خودمانی و بی گله باشد. این مطلوب نهایی است، ولی رعایت آدابی خاصّ، به ویژه آنجا که محبت ها و صمیمیت ها در حدی نیست که «هیچ آدابی و القابی مجوی»، ضروری است. یکی از این نکات، بی دعوت به مهمانی نرفتن است، یکی هم همراه دعوت شده را با خود بردن! گر چه میزبانان معمولاً می گویند:« خوب، چه می شد مهمانتان را هم می -آورید، غریبه که نیستید، می آورید و دور هم بودیم و... »
اما توصیه ی اسلام به پرهیز از این مسأله است. حتی همراه بردن کودکان به مهمانی، اگر دعوت نشده اند ، گاهی اشکال شرعی هم پیدا می کند، به ویژه اگر در دعوت نامه قید شده باشد که : «لطفاً از آوردن بچه...»
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: « هر گاه یکی از شما به مهمانی و طعامی دعوت شدید، فرزند خود را همران نبرید، اگر چنین کنید، کاری ناروا و غاصبانه کرده اید.»(23) این همان عادت ناپسند «طفیلی» و « قُفیلی» بردنِ همراه است. و... سومی را هم که صاحب خانه می - شناسد!
در حدیث دیگری پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام در ضمن وصایایی فرمود:
«یاعلی! هشت گروهند که اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنش کنند، نه دیگری را. یکی از آنان کسی است که به مهمانی ای که دعوت نشده برود و بر سر سفره ی ناخوانده بنشیند:
«الذّاهبُ اِلی مائدة لَم یُدعَ اِلیها...»(24)
گله نداشتن
مشهور است که : «سفره نینداخته بک عیب دارد. سفره ی انداخته هزار عیب !» این مثل همان کلام دیگر است که می گویند : دیکته ی نوشته نشده، غلط ندارد!
وقتی کسانی مهمانی می دهند، بخصوص به صورت دسته جمعی و عمومی، چیزی به نام «گلایه» مطرح می -شود. البته ما نباید اهل گله باشیم که چرا مثلاً ما را خبر نکردند، مگر غریبه بودیم که دعوت نشدیم و... از طرف دیگر هم میزبان باید خود را برای گلایه های احتمالی آماده کند.
اما آن چه برای دیگران بسیار کارساز است. «عدم توقع» است. نتیجه ی این روحیه، آرامش وجدان و آسایش درون است. اگر کسی از دوستان، بستگان، همسایگان و همکاران، سوری داد و ما جزو مدعوّین نبودیم، چه جای گلایه؟ ... مگر به ما بدهکار بوده است؟ شاید دسترسی نداشته، شاید فراموش کرده که بگوید و از قلم افتاده ایم، شاید از نظر جا و غذا، امکانات و ظرفیت نبوده، و... یا به هر دلیل دیگری به ما نگفته است.
چرا به ما بربخورد و غبار کدورت بر آینه ی دوستی هایمان بنشیند؟! حیف است که حذیم و مرز دوستی ها و خویشاوندی ها با این گونه مسایل، آشفته گردد.
زبان به گلایه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجیده می کند، هم نشامه ی کم ظرفیتی و دون همتی و حقارت نفس گله کننده است.
مناعت طبع، گوهری است که نباید آن را با سنگ «توقع های کوچک» شکست ! اگر به مهمانی هم رفتیم و غذا و جا و شرایط بر طبق میل و انتظارمان نبود، باز هم عیب جویی و شکوه، مناسب نیست؛ زیرا گلایه های بعدی، نه عیوب و کاستی های گذشته را اصلاح می کند، نه چیزی عاید ما می شود. تنها پایین بودن سطح اندیشه و افق فرهنگ خویش را با این کار، نشان داده ایم.
ابثار و گذشت و بلندنظری و والاهمتی، مخصوص همین جاهاست! پس همت بلند دار... مبادا صفای دوستی و خویشاوندی با چنین توقع هایی به کدورت مبدل شود. حیف است!(25)
پی نوشت :
1- میزان الحکمه ، ج 5 ، ص 521.
2- امثال و حکم، دهخدا، ج 4 ، حرف میم.
3- میزان الحکمه ، ج 5 ، ص 520؛ وسایل الشیعه ، ج 16، ص 459.
4- کافی، ج 2، ص 201 ، حدیث 8 و 9.
5- وسایل الشیعه ، ج 16 ، ص 454.
6- همان، حدیث 4.
7- همان، ص 452 ، حدیث 2.
8- بحارالانوار ، ج 72 ، ص 458.
9- همان، ص 462.
10- کنزالعمّال، ج 9 ، ص 245.
11- نهج البلاغه ، خطبه ی 209.
12- وسایل الشیعه، ج 16 ، ص 455.
13- همان، ص 456.
14- بحار الانوار، ج 72 ، ص 456.
15- رهنمون، ص 748.
16- احزاب (33) آیه ی 53 « لا تَدخُلوُا بُیُوت النَّبیِّ...»
17- امثال و حکم، دهخدا ، ج 4 ، کلمه ی «مهمان».
18- بحارالانوار، ج 72، ص 451 ، حدیث 4.
19- وسایل الشیعه، ج 16، ص 456.
20- همان، حدیث 2.
21- میزان الحکمه، ج 5 ، ص 525 (به نقل از بحارالانوار، ج 22 ، ص 284).
22- کنزالعمّال، ج 16 ، ص 248.
23- بحارالانوار، ج 72، ص 445.
24- همان، ص 444، حدیث1 و ص 452، حدیث 6.
25- درباره ی موضوع این بخش از جمله ر.ک: مهمانداری در اسلام، نور مراد محمدی ، بوستان کتاب.
منبع:اخلاق معاشرت
ضرورت قدرت در امر به معروف و نهی از منکر (2)
نویسنده: رضا وطن دوست
2) روایات
با یک نگاه کلی به گفتار و رفتار پیشوایان معصوم (ع)، روشن می گردد که آنان در دو بعد علمی و عملی، بر اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تأکید بسیار داشتند.
الف- بعد عملی
پیشوایان ما با تبیین جایگاه و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و نیز بیان ضوابط و شرایط آن، از خود گنجینه ای ارزشمند به جای گذاشته و با طرح همه جانبه ی این فریضه، هم راه اجتهاد و استنباط را بر اهل نظر گشودند و هم راه تحریف و سوء برداشت ها را بر تحریف گران و کژاندیشان بستند. اگر این مجموعه ی گران سنگ که در طول دوران رسالت و امامت شکل گرفت نبود، از کجا معلوم که برخی خوارج گونه، برخورد تحجرآمیز با فریضه امر به معروف و نهی از منکر داشتند و از کجا معلوم که برخی راحت طلبان، با بی میلی و بی مهری با این فریضه برخورد نمی کردند و با این فریضه از سوی طرفداران آزادی بی حد و حصر مورد هجمه واقع نمی شد.
در اهمیت بخشیدن به بعد علمی این فریضه همین بس که حر عاملی (ع)، تنها در کتاب گران سنگ وسائل الشیعه، حدود هشتاد باب گشوده و در آن بیش از هفتصد روایت آورده است. این در حالی است که، بیش از این مقدار در کتاب های روایی، فقهی، تفسیری، اجتماعی و اخلاقی آمده است.
این روایات، که متواتر، معتبر و مشتمل بر تأکیدات بسیار است، در دو گروه قابل قسمت است. نخست گروهی که بر اصل وجوب، اهمیت و ضرورت این فریضه دلالت دارد و گروه دوم، روایاتی است که مشتمل بر هشدار در کوتاهی از انجام این فریضه است.
برخی از روایات گروه نخست عبارتند از:
1) و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عندالامر بالمعروف و النهی عن المنکر الاکنفثه فی بحر لجی (فیض الاسلام، ح366، ص 1264)؛ تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا نزد امر به معروف و نهی از منکر چونان آب دهان است بر دریای پهناور.
با آن که جهاد در راه خدا ستون دین (نک: آمدی، بی تا، 354/1)، مایه ی عزت اسلام (همان، 37/4) و شریف ترین کارها پس از اسلام است (کلینی، بی تا، 37/5) و نیز با آن که جهاد دری از درهای بهشت است (همان، 37/5)، امر به معروف و نهی از منکر برتر از جهاد معرفی شده است. این برتری از آن روست که جهاد حرکتی برون مرزی است و این حرکت در صورتی پیروز است که از عقبه ای مستحکم برخوردار باشد و از پشت جبهه تدارک شود و نیازهای آن تأمین گردد. طبیعی است که اگر با کوتاهی در این فریضه، در پشت جبهه اختلالی پیش آید، جهاد نیز مختل می گردد و آن گونه که باید صورت نمی گیرد.
2) ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام الفرائض (کلینی، بی تا، 56/6، طوسی، 181/6؛ حرعاملی ، بی تا، 397/11)؛ امر به معروف و نهی از منکر است که می تواند امنیت و آرامش جامعه را تأمین کند؛ همان طور که امام باقر (ع) در ادامه ی این حدیث فرمود: با این فریضه، راه ها امن می گردد، تجارت و داد و ستد مردم حلال گشته ظلم و ستم از جامعه برچیده می شود و از دشمنان انتقام گرفته می شود.
3) ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لخلقان من خلق الله (فیض الاسلام، خ155، ص490)؛ امر به معروف و نهی از منکر دو صفت از صفات خدا هستند.
4) من امر بالمعروف و نهی عن المنکر فهو خلیفه الله فی ارضه و خلیفه رسول الله و خلیفه کتابه (طبرسی، 1406 ه، 1-807/2)؛ هرکس به معروف ها امر کند و از منکرها باز دارد، او خلیفه ی خدا در زمین و خلیفه رسول خدا و کتاب اوست.
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر به حدی است که در سخن امام علی (ع)، این فریضه ای صفات و اخلاق خدا به شمار آمده است. درست به همین دلیل است که هرکس به این دوصفت انصاف یافته و با پیروی از خداوند، به معروف ها امر کند و از منکرها نهی نماید به عنوان خلیفه ی خدا تلقی می گردد که مفاد حدیث دوم است.
گروه دوم از روایات نیز مشتمل بر احادیث معتبر و برخوردار از تواتر معنوی است که در خصوص کوتاهی در انجام فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر هشدارهایی کوبنده داده است.
1) ویل لقوم لا یدینون الله بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر (طوسی، 1400 ه، 176، کلینی، بی تا، 56/5 ؛ حرعاملی، بی تا، 397/11)؛ وای به حال مردمی که با امر به معروف و نهی از منکر دین خدا را برنمی گزینند.
همان طور که روشن است این سخن، حاکی از آن است که امر به معروف و نهی از منکر، از جمله راه های دین داری است و هرکس در انجام این فریضه کوتاهی کند، این کوتاهی نشان از ضعف و یا فقدان ایمان (ایمان کامل) او است؛ چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمود:
خداوند دشمن دارد مومن ضعیفی را که دین ندارد. پرسیده شد: او کدام مومن ضعیفی است که دین ندارد؟! فرمود: او که از بدی ها نهی نمی کند (حرعاملی، بی تا، 397)
2) اذا امتی تواکلت الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فلیأذنوا بوقایع من الله (همان، 394)؛ هرگاه امت من، امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر وانهند (و از پذیرش این مسؤولیت، شانه خالی کنند) حتماً با عذابی از سوی خدا روبرو خواهند شد.
3) فان الله سبحانه لم یلعن القرن الذی الماضی بین ایدیکم الا لترکهم بالمعروف و النهی عن المنکر فلعن الله السفهاء لرکوب العاصی و الحکماء لترک المتناهی (فیض الاسلام، بی تا، خ 234، ص8087)؛ خداوند متعال پیشینیان را از رحمت خود دور نساخت مگر به این دلیل که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. خداوند سفیهان را به خاطر گناه و دیگران را به سبب ترک نهی از منکر از رحمتش دور ساخت.
4) لا تزال امتی بخیر ما امروا بالمعروف و نهو عن المنکر و تعاونوا علی البر فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات (حرعاملی، بی تا، 398/11)؛ امت من همواره در خیر و نیکی است تا آن گاه که یکدیگر را به معروف ها امر و از منکرها باز دارند و یکدیگر را در انجام نیکی ها یاری نمایند و اگر چنین نکردند برکت از آنان گرفته می شود.
از احادیث یاد شده، و دیگر احادیث مشابه، می توان نتیجه گرفت که کوتاهی در انجام این فریضه کیفرهای سخت و محرومیت از برکات الهی را در پی دارد و نیز موجب می شود قبح گناه ریخته و سنت ها شکسته شود، جامعه ی خودی تضعیف و دشمن تقویت گردد و برای هجمه ی بیگانگان و سلطه ی اشرار زمینه فراهم گردد.
ب- بعد عملی
پیشوایان معصوم (ع) افزون بر تحلیل علمی و تبیین جایگاه فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر، در رفتار و سیره ی عملی خود نیز اهتمام زیادی به این فریضه داشتند. آنچه در زیارت نامه ی امامان (ع) به ویژه در زیارت جامعه آمده است، گویای این مطلب که همگی شهادت می دهیم: آنان نماز برپا می داشتند، به معروف ها امر از منکرها باز می داشتند.
در این جا به چند مورد که نشان از اهتمام امامان (ع) به بعد عملی این فریضه است، اشاره می شود.
1) موقعیت مبارزه ی مستقیم به شکل نبرد مسلحانه، در میان امامان (ع) تنها برای امام علی (ع) و امام حسین (ع) پیش آمد و جالب این است که در هر دو مورد، امر به معروف و نهی از منکر، اصلی ترین عامل مبارزه در این نبرد بود.
در جنگ صفین، کسی به امام علی (ع) پیشنهاد صلح با معاویه داد، آن حضرت علی (ع) در دلیل بر رد این پیشنهاد مبارزه با معاویه را اقامه ی امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرد و فرمود:
ان الله تعالی لم یرض من اولیائه ان یعص فی الارض و هم سکوت مذعنون لایأمرون بالمعروف و لا ینهون عن المنکر وجدت القتال أهون علی من معالجه الاغلال فی جهنم (علامه امینی، بی تا، 47/10، ابن ابی الحدید، بی تا، 208/2)؛ خداوند از اولیای خود، رضایت ندارد که در زمین معصیت شود و آنان بدانند و سکوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. (به همین جهت است که) من جنگ را برخودم آسان تر از تحمل غلهای جهنم یافتم.
امام حسین (ع) در وصیت نامه ی خود به برادرش محمد حنیفه، در اشاره به فلسفه ی قیام خود، روی امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرده، می فرماید.
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظلماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی اریدان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر (بحرانی، 1407، 179؛ مجلسی 1403، ه417/12)؛ من از روی خودخواهی یا برای خوشگذرانی و یا برای فساد و ستم گری قیام نکردم، بلکه برای مصلحت خواهی در امت جدم قیام کردم، می خواهم که با معروف ها امر و از منکر نهی کنم.
2) روشن است آن چه به تبعید ابوذر انجامید «امر به معروف و نهی از منکر» بود (نک: مجلسی، 1403، ه، 417/12)؛ با آن که او مورد خشم دستگاه خلافت واقع شد و به رغم آن که اعلام کرده بودند، کسی حق بدرقه و مشایعت او را ندارد، امام علی (ع) با فرزندان خود به مشایعت او شتافت و در تمجید از او و رفتار خدا پسندانه ی او فرمود:
ای اباذر! تو به خاطر خدا خشم کردی. پس به او که به خاطرش خشم کردی امیدوار باش. این مردم به خاطر دنیاشان از تو در هراس اند، ولی تو به خاطر خود از آنان ترس داری. پس آنچه که آنها به خاطر آن از تو می ترسند به خودشان واگذار و از آنچه که خود از آن بیم داری فرار کن. چه قدر آنها به آنچه که از آن منع شان می کردی محتاج اند و تو چه قدر به آن چه تو را از آن منع می کردند بی نیازی (فیض الاسلام، خ 130، ص 403).
3) امامان معصوم (ع) نه تنها خود به معروف ها امر می کردند و از منکرها باز می داشتند بلکه حرکت هایی که به منظور انجام این فریضه صورت می گرفت را نیز تأیید می کردند. قیام زیدبن علی (ع) از جمله این قیام ها بود که مورد تأیید امام باقر (نک: شیخ صدوق، بی تا، 415 و مجلسی، 1403 ه، 403/46) و امام صادق (نک: مامقانی، بی تا، 469/1 و خوئی، بی تا، 358/7) قرار داشت.
یکی دیگر از این حرکت ها، حرکت یکی از نوادگان امام مجتبی (ع)، معروف به شهید فخ است که مورد تأیید امام کاظم (ع) بود. آن حضرت علیه السلام درباره ی آن شهید فرمود:
انا لله و اناالیه راجعون مضی و لله مسلماً صالحاً صواماً قواماً آمراً بالعروف و ناهیاً عن المنکر (ابولفرج اصفهانی، بی تا، 302؛ مجلسی، 1403 ه، 165/48)؛ ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم، به خدا سوگند او در حالی از دنیا رفت که مسلمان، صالح، روزه دار، نماز شب خوان، آمر به معروف و ناهی از منکر بود.
امر به معروف و ضرورت کسب قدرت
قدرت از مولفه های بسیار مهم و اساسی است که به گونه های مختلف در عرصه ی زندگی فردی و اجتماعی بشر حضوری جدی دارد. نیروی فیزیکی و جسمانی، استعدادهای هنری، توان علمی و اقتصادی، قدرت نظامی، سیاسی و اجتماعی نمونه های عینی از قدرت بشر است که در شکل های مختلف رخ می نماید.
این مفهوم در علوم انسانی از زوایای مختلفی مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است و در علوم اجتماعی و از جمله علم سیاست و مدیریت در نظام کلان جامعه، نقش محوری دارد. اسلام برخلاف منفی گرایان نسبت به قدرت، که فساد و تباهی را ذاتی قدرت دانسته و ظلم و ستم گری را از قدرت جداناپذیر می دانند (قادری، 1379، 5، کواکبی، 1364، 150، صعب، 1985 م، 173/8)؛ لئویلد،42/1) قدرت را در زندگی فردی و اجتماعی امری مثبت و ضروری می داند؛ زیرا کسب قدرت برای دفاع از حریم توحید، چیره شدن بر دشمنان، برقراری امنیت و حل مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، امری لازم است.
آیات قرآن (نک: انفال 160، اسراء 80، ص 35) احادیث (نک: فیض الاسلام، خ40، ص 125) و سیره ی پیشوایان معصوم (ع) (نک: قمی، بی تا 321/2؛ محمدی ری شهری، بی تا، 180/4 و طبری، بی تا، 156/2)، تأیید و تأکیدی بر این مطلب است.
قدرت هر چند موضوعی گسترده است که در عرصه ی زندگی فردی و اجتماعی مورد توجه بوده و از زوایای گوناگون قابل بحث و گفتگو است، اما آن چه در این مجال مورد توجه است، ضرورت فراهم آوردن قدرت و به کارگیری آن در اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر است، زیرا بدون برخورداری از پشتوانه ی قدرت، اجرای این فریضه ناممکن است و یا عملی است بی حاصل.
به رغم وجود غنای منابع اسلامی در ضرورت استفاده از قدرت در اجرای این فریضه، باید اذعان داشت که نه عوامل فکری – فرهنگی چندان که باید به این اصل توجه دارند و نه عوامل اجرایی از این اصل، چنان که شایسته است سود جسته اند. اما خوشبختانه منابع اسلامی سرشار از سفارش به اصل قدرت در اجرای این فریضه است که در این مجال به بخشی از آن اشاره خواهد شد.
الف- لغت
از جمله راه هایی که ما را به ضرورت برخورداری از قدرت لازم در اجرای امر به معروف و نهی از منکر راهنمایی می کند، توجه به معنا و مفهوم واژه های «امر» و «نهی» است. اگر نیک بیندیشیم، به این واقعیت پی خواهیم برد که قدرت در متن این فریضه نهفته است. همانطور که یاد شد، «امر» در لغت به معنای حکم، فرمان و دستور است، که توأم با نوعی الزام بر انجام کار است (نک: راغب اصفهانی، ص24، قیومی، 1987، م، 21) چنان که واژه ی «نهی» نیز به معنای فرمان، دستور و نوعی الزام به ترک عمل است (راغب اصفهانی، ص 507)
بدیهی است واژه های «امر» و «نهی» زمانی بر مفاهیم یاد شده دلالت می کنند که توأم با قدرت بوده و امر و نهی کننده از اقتدار لازم برخوردار باشد. واژه های «امیر»، «امراء» و «امیرالمرئه» شاهدی روشن بر این ادعاست، زیرا اقتدار و برتری آنها زمانی صادق است که از قدرت و برتری لازم برخوردار باشند.
از این جاست که آنچه اصولیان در علم اصول آورده اند روشن می گردد که می گویند: علو و برتری در معنای امر نهفته است (خراسانی، 1413 ه، 308/1-305)
ب- قرآن
آن گاه که در آیات مرتبط به امر به معروف و نهی از منکر دقت می کنیم خواهیم یافت که قرآن به روشنی بر ضرورت قدرت و به کارگیری آن در اجرای این فریضه دلالت می کند.
1) و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (آل عمران، 104)؛ باید از میان شما امتی باشد که به نیکی ها دعوت کند، به معروف ها امر کرده و از زشتی ها باز دارند.
هرچند در این که «من» در این آیه بیانیه است با تبعیضیه اختلاف است، ولی مهم مفاد آیه است که در هر دو صورت بر ضرورت ستادی عمل کردن در فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد. اگر «من» برای تبعیض باشد، مفاد آیه این خواهد بود که باید از برخی شماها، گرهی پدید آید و این گروه به خوبی ها دعوت کند، و اگر آن طور که شیخ طوسی (نک: شیخ طوسی، بی تا، 548/2) و زجاج (الزجاج، بی تا، 452/1) می گویند «من» نه برای تبعیض که برای تبیین مخاطب است، مفاد آیه یاد شده چنین خواهد بود که: باید از تمامی شماها امتی شکل گیرد و این امت به خوبی ها دعوت کند و به معروف ها امر کند.
در فرض دوم، آیه ی یاد شده نظیر آیه ی «فاجتنبوا الرّجس من الاوثان» (حج، 30) خواهد بود که «من» برای بیان پلیدی است نه برای تبعیض. زیرا مفاد این آیه، ضرورت پرهیز از تمام پلیدی های بتهاست نه پرهیز از برخی پلیدی های آنان (نک: طبرسی، بی تا، 1-806/1).
نکته ی دیگر قابل توجه این است که باید دید چرا به جای واژه هایی همچون «عده»، «طائفه»، «فرقه»، «جماعت» و مانند آن، از واژه ی «امت» استفاده شده است. این از آن روست که در این واژه، قدرتی نهفته است که در هیچ یک از واژه های یاد شده نیست، زیرا امت به معنای برخورداری جامعه بزرگ اسلامی از هدف و رهبری واحد است (شیخ طوسی، بی تا، 549/2-548 و طبرسی، بی تا، 806).
نکته ی دیگر قابل توجه این است که باید دید چرا به جای واژه های همچون «عده»، «طائفه»، «فرقه»، «جماعت» و مانند آن، از واژه ی «امت» استفاده شده است. این از آن روست که در این واژه، قدرتی نهفته است که در هیچ یک از واژه های یاد شده نیست، زیرا امت به معنای برخورداری جامعه ی بزرگ اسلامی از هدف و رهبری واحد است (شیخ طوسی، بی تا، 549/2-548) و طبرسی، بی تا، 806) و روشن است که چنین جامعه ای از قدرت بالایی برخوردار است. درست به همین دلیل است که گفته شده، یکی از معانی «امت» قدرت است (همان).
2) و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوّکم و آخرین من دونهم لا نعلمونهم الله یعلمهم (انفال، 60)؛ هرچه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید تا دشمن خدا، دشمن خود و نیز دیگر دشمنان، که آنان را نمی شناسید، بترسانید.
هرچند این آیه درباره ی جهاد و نبرد علیه دشمنان بیرونی است ولی فراموش نمی کنیم که فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز نوعی جهاد علیه مفسدان و دشمنان تبهکار داخلی است. شاید فراز و «آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم» اشاره به این مطلب باشد که هرچند جامعه اسلامی، مفسدان معروف ستیز و سنت شکنان قانون گریز را دشمن نداند، ولی قرآن، آنها را نیز نوعی دشمن معرفی کرده است.
آنچه در برخی آموزه های اسلامی آمده است که در صورت نیاز به حمل سلاح و استفاده از آن در نهی از منکر، می توان از آن استفاده کرد (شیخ طوسی، بی تا، 549/2، امین، بی تا، 64/3) مویدی بر این مطلب است که از آیه ی یاد شده برداشت می گردد. (1)
پی نوشت ها :
1) در این باره که کسب قدرت در اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر امری ضروری است. نک: حج، 141، حجرات 9.
منبع:اندیشه حوزه، ش80-79
ادامه دارد...
ضرورت قدرت در امر به معروف و نهی از منکر (1)
نویسنده: رضا وطن دوست
چکیده
در شریعت اسلام فرایضی وجود دارند که مشروط و مبتنی بر اموری چند است که در صورت عدم تحقق آن امور یا فرایض به مرز وجوب نمی سرند و اگر به مرز وجوب برسند قابل اجرا نمی باشند. در این میان فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر، در مقایسه با موضوع داشتن قدرت، اهمیت ویژه ای دارد، زیرا در صورت عدم برخورداری از قدرت لازم، این فریضه، هم در مقام اثبات با مشکلاتی مواجه می گردد و هم در مقام ثبوت قابل اجرا نمی باشد و اگر اجرا شود از کارآمدی کم تری برخوردار خواهد شد.
موضوع برخورداری از قدرت لازم در اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر، با اهمیتی که دارد، مغفول مانده است؛ نه صاحب نظران در مباحث نظری آن چنان که شایسته است، به این موضوع توجه دارند و نه متولیان اجرای این فریضه، به این موضوع توجه کافی معطوف کرده و از آن سود جسته اند.
نگارنده در این جستار با نگاهی دوباره، این فریضه را مفهوم شناسی کرده و ضرورت و اهمیت آن را مورد تأکید قرار می دهد و با الهام از آموزه های اسلامی، بایستگی برخورداری از قدرت لازم در اجرای این فریضه را به اثبات می رساند.
پیامبر رحمت و بیداری (ص)، آمران به معروف و ناهیان از منکر را خلیفه ی خود و خدا در اجتماع معرفی کرده است که فرمود: من امر بالمعروف و نهی عن المنکر فهو خلیفه الله و خلیفه رسول الله.
مقدمه
امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ متعالی اسلام از جایگاه و اهمیتی والا برخوردار است، زیرا این فریضه، وسیله ای راه گشا و نوید بخش است که هم به بقا و تعالی مکتب می انجامد و هم عطری دل انگیز که حاکی از سعادت و سلامت فرد و جامعه است، در فضای زندگی بشر می پراکند. بی گمان، اگر این فریضه اجرا و احیا شود، هم بهشت را به زمین می آورد و هم زمینان را به بهشت می برد. درست به همین دلیل است که این فریضه، در آموزه های اسلامی درصدر دیگر فرایض واقع شده و در قرآن، ملاک برتری امت اسلامی بر دیگر ملت ها معرفی شده است. اما باید دانست که هرچند امر به معروف و نهی از منکر فریضه ای بزرگ است و همگان وظیفه دارند یکدیگر را به معروف ها واداشته و از منکرها بازدارند، ولی بی تردید، جدیت و فعالیت یافتن این فریضه، مبتنی بر اصلی اساسی به نام قدرت است.
این جستار، که نگاهی به ضرورت کسب قدرت در اجرای فریضه ای امر به معروف و نهی از منکر دارد، می کوشد تا پس از اشاره به مفهوم شناسی و ضرورت این فریضه در جامعه، به تبیین ضرورت قدرت و کارآمدی آن در این فریضه بپردازد.
مفهوم شناسی
در عنوان این فریضه واژگانی مانند «امر»، «نهی»، «معروف» و «منکر» وجود دارند که هرکدام نیازمند توضیحی کوتاه است.
الف- امر
امر دو گونه است، مصدر و اسم مصدر (راغب اصفهانی، بی تا، 24) امر مصدری امری قولی و به معنای دستور، فرمان و طلب ایجاد شیء است و جمع آن «اوامر» است. امر اسم مصدری امری فعلی و به معنای کار، حادثه و شأن است و جمع آن «امور» است. آنچه در عنوان این فریضه آمده است، امری مصدری و به معنای دستور است.
ب- نهی
نهی به معنای منع و زجر قولی است و یا به معنای منع و زجر عملی است. نهی در صورت اول، امر عدمی و به معنای بازداشتن دیگران از ارتکاب به رفتار ناپسند می باشد، و در صورت دوم، امری وجود دارد به معنای جلوگیری نفس از انجام فعل (کف النفس) است. آنچه در عنوان این فریضه آمده است نهی به معنای اول است.
ج- معروف
معروف در لغت به معنای هر عملی است که شایستگی آن در دین یا خرد آدمی محرز گشته و به نیکی شناخته شده است (راغب اصفهانی، ص331)، و در آیات قرآن مانند: «فأمسکوهنّ بمعروف» (بقره، 231)، «عاشروهنّ بالمعروف» (نساء، 19)و «قولوا لهم قولاً معروفا» (نساء، 21) به معنای رفتار و گفتاری است که بالطبع و فطرت آدمی همسو گشته و نزد عقل سلیم و شرع مقدس به نیکی شناخته شده باشد (طباطبایی، بی تا، 232/2)
د- منکر
منکر ضد معروف بوده و به معنای عملی است که نزد شرع و عقل به نیکی شناخته نشده است (راغب اصفهانی، ص55). منکر در قرآن مانند آیات «فانّه یأمر بالفحشاء و المنکر» (نور، 21) و «انّهم لیقولون منکراً من القول» (مجادله، 2)، به معنای هر عملی است که به نیکی شناخته نشده باشد که از آن، به حرام یا مکروه تعبیر می شود.
جایگاه و اهمیت
فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر از جمله فروعاتی است که هم ضرورت عقلانی دارد و هم از اهمیت و جایگاه ویژه و حیانی برخوردار است.
الف- ضرورت عقلانی
از آن رو که انسان موجودی اجتماعی است، سرنوشت هر فرد با سرنوشت دیگران گره خورده است، به گونه ای که هر فردی در جامعه، هم از رفتار دیگران متأثر می شود و هم بر دیگران تأثیر می گذارد؛ از این رو افزون بر اصلاح نفس، باید در اصلاح دیگران نیز بکوشد، چرا که بی توجهی به رفتار دیگران، نوعی بی اعتنایی به سرنوشت خویش است؛ اگر فساد و آلودگی فراگیر شود و جامعه را به ورطه ی تباهی سوق دهد، او نیز از این خطر مصون نمانده و آتش فساد، دامن او را خواهد گرفت.
پیامبر اکرم (ص) در اشاره به ضرورت عقلانی این فریضه، جامعه را به منزله ی یک کشتی می داند که سرنشینان آن از سرنوشتی واحد برخوردارند، اگر فردی کشتی را سوراخ کند و آب در آن نفوذ کرده و غرق شود، نه تنها فرد خطاکار که تمامی سرنشینان آن غرق خواهند شد (رازی، بی تا، 482/4).
پیامبر اکرم (ص) با ذکر این مثل، عقلی بودن امر به معروف و نهی از منکر را اثبات کرده است و دنبال آن، نظارت را تکلیف همگان می داند که از پیوند سرنوشت افراد در جامعه نشأت گرفته است.
مطلب دیگری که عقلانی بودن این فریضه را تأیید می کند این است که امر به معروف و نهی از منکر، راه و رسم پیامبران (ع) است (حرعاملی، بی تا، 355/11).
همان طور که بعثت پیامبران ضرورتی عقلی است، ادامه ی راه آنان در قالب امر به معروف و نهی از منکر نیز ضرورتی عقلی است.
توضیح آن که پیامبران (ص)، با تبیین احکام الهی، تابلوهای نجات بخش در مسیر راه بشر نصب کرده اند تا با استفاده از آنها راه خود را بپیماید و به منزل مقصود نایل آید، اما طبیعی است که با گذشت زمان و فاصله گرفتن از عصر رسالت و نیز با تبلیغ مرام بی دینی، ممکن است گردی بر آن تابلوها نشسته و آنها را کم رنگ سازد.
این جاست که یا باید دست روی دست گذاشت و یا باید به زدودن گرد و غبار از چهره ی آنها پرداخت تا بشر بتواند با استفاده از پیام آنها مسیر خود را بپیماید و به این سو و آن سو منحرف نگردد.
به همان دلایل عقلی که پیامبران (ص) به رسالت مبعوث گشته و به نصب تابلوها در مسیر بشر مأموریت یافتند، زدودن گرد و غبار از آن تابلوها امری لازم و بایسته است. روشن است که امر به معروف و نهی از منکر مهم ترین و بارزترین وسیله در این باره است که می توان با اجرا و احیای آن، این تابلوها را شفاف و گویا نگه داشت (جعفری، 1377، 237/1)
علامه طباطبایی قدس سره در این باره که امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران (ع) بوده و باید این راه زنده نگه داشت می گوید:
از تجربیات قطعی بشر این است که با گذشت زمان، اندوخته های فکری انسان، رو به فراموشی می رود مگر آن که پیوسته نسبت به آنها یادآوری شود و در عمل تکرار گردد. از همین جاست که پیوند «علم و عمل» روشن می گردد. علم، آدمی را به عمل راهنمایی می کند و عمل به آگاهی و بینش انسان می افزاید.
در جامعه ی اسلامی همه باید برای پاسداری از فرهنگ و معرفت خویش بکوشند. نگهبانی از حریم مکتب و فرهنگ به آن است که خلاف کاران را از سقوط به ورطه ی هلاکت باز دارند و با امر به معروف و نهی از منکر، زمینه ساز رفتار شایسته و تحقق فرهنگ متعالی اسلام بشوند (طباطبایی، 373/11).
این مطلب را که می توان فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر را به مبانی عقلی مستند ساخت، در فقه نیز مورد بحث و توجه واقع شده است و بزرگانی مانند شیخ طوسی (قدس سره) (شیخ طوسی، 1400 ه، 147)، علامه حلی، (علامه حلی، 1413 ه، 457/4-456) شهید اول (قدس سره) (عاملی، بی تا، 47/2)؛ شهید ثانی (زین الدین بن علی، 1423، ه، 453/1)، کاشف الغطاء )کاشف الغطاء 1380، 426/4)، حمصی رازی قدس سره (حمصی رازی، 1412 ه، 213/2) قطب الدین رواندی قدس سره (راوندی، 1397 ه، 357/1) و امام خمینی (ره) (امام خمینی، بی تا 204/1) بر این عقیده اند که با کاوش های عقلی نیز می توان ضرورت این فریضه را به اثبات رساند.
گزیده ی سخن آن که، آن سان که براساس قاعده ی لطف، بعثت پیامبران (ص) امری بایسته است، امر به معروف و نهی از منکر نیز بر همین اساس لازم و واجب است، زیرا با این فریضه است که افراد به آیین حق پرستی دعوت می شوند و با اجرای آن، دیگر فرایض امکان تحقق می یابند و در پرتو آن، راه ها امن گشته و از ستم پیش گیری می شود (کلینی، بی تا، 55/5).
ب- اهمیت و ضرورت وحیانی
از مهم ترین و ضرورت ترین واجب در میان فروعات اسلامی، فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر است. آیات روشن گر قرآن از یک سو و روایات معتبر و متواتر از دیگر سو، هر نوع تردیدی را در این باره برطرف می کند.
1) قرآن
آیات قرآن که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر مطلوبیت و یا ضرورت امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارند بسیارند، اما از آن رو که ذکر تمامی این آیات و تحلیل آنها در این مجال امکان پذیر نیست، این آیات را به دو گروه تقسیم کرده و از هر کدام نمونه هایی را یاد می کنیم.
گروه نخست آیاتی است که با صراحت دستور داده است تا مومنان امر به معروف و نهی از منکر را از زمره ی فرائض دانسته و به عنوان یک وظیفه ی دینی، یکدیگر را به معروف ها واداشته و از منکرها باز دارند.
1) و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون (آل عمران، 104)؛ باید که از شما، امتی شکل گیرد به نیکی دعوت کنند، به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند.
این آیه از دو جهت بر ضرورت فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر دلالت می کند؛ نخست آن که واژه ی «ولتکن» امر است و در برگردان فارسی به «باید» ترجمه می شود. دوم، از آن رو که این آیه، فلاح و رستگاری امت اسلامی را وامدار فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر دانسته است، امر به معروف و نهی از منکر امری لازم و بایسته است، چرا که اجرای این فریضه است که رستگاری امت اسلامی را امکان پذیر می کند.
2) کنتم خیر امه اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله (آل عمران، 110)؛ شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده اید، به کار پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید.
این آیه نیز از دو جهت بر ضرورت اجرای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ی اسلامی دلالت دارد. نخست از آن جهت که این آیه، ابتدا امت اسلامی را امتی برتر معرفی کرده است و سپس این برتری را امر به معروف و نهی از منکر دانسته است. بدیهی است این برتری تا زمانی حفظ می شود که سبب این برتری حفظ شود.
جهت دوم آن است که در این آیه، امر به معروف و نهی از منکر در کنار ایمان به خدا و مقدم بر آن ذکر شده است و این، نشان از اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ی اسلامی دارد.
3) الذّین ان مکناهم فی الارض اقاموالصلاه و آتوالزکاه و امر بالمعروف و نهوا عن المنکر (حج، 41)، آنان، کسانی اند که هرگاه به آنان توانایی دهیم نماز برپا می دارند، زکات می دهند، به معروف امر می کنند و از منکر نهی.
4) و المؤمنون و المومنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و یطیعون الله و رسوله (توبه، 71)؛ مردان و زنان مسلمان بر یکدیگر ولایت دارند که یکدیگر را به کار شایسته وا می دارند و از کار ناپسند باز می دارند، نماز بر پا می دارند و زکات می دهند و خدا و رسولش را پیروی می کنند. (1)
همان طور که روشن است در این دو آیه، امر به معروف و نهی از منکر مانند نماز و پرداخت زکات از ویژگی های اهل ایمان ذکر شده است. یعنی امر به معروف و نهی از منکر نیز مانند نماز و زکات امری واجب است.
گروه دوم، آیاتی است که نشان از سرزنش، نفرین، مجازات و هلاک افرادی دارد که در خصوص امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی کرده و آن گونه که باید به وظیفه ی خود عمل نمی کنند.
1) لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی ابن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون (مائده، 78)؛ از میان فرزندان اسرائیل، آنان که کفر ورزیدند، در زبان داود و عیسی پسر مریم مورد لعنت قرار گرفتند، این بدان خاطر بود که عصیان ورزیده و (از فرمان خدا) تجاوز می کردند و از کار زشتی که آن را مرتکب می شدند، یکدیگر را باز نمی داشتند، راستی چه بد بود آن چه که می کردند.
2) و سئلهم عن القریه الّتی کانت حاضر البحر اذ یعدون فی السّبت اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعاً و یوم لا یسبتون لا تأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون (اعراف، 165-163)؛ از آنها (یهود) درباره ی شهری که در ساحل دریا بود بپرس، آن هنگام که به [حکم] روز شنبه تجاوز می کردند، همان هنگام که ماهیانشان در روز شنبه روی آب می آمدند... پس هنگامی که آن چه را بدان تذکر داده شده بودند از یاد بردند، کسانی را که از کار بدباز می داشتند نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند به سزای آن که نافرمانی می کردند به عذابی شدید گرفتار ساختیم.
3) لولا یناهم الرّبانیّون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السّحت لبئس ما کانوا یصنعون (مائده، 63)؛ چرا دانشمندان مسیحی و علمای یهود، آنها را از گفتار گناه آلود و حرام خوردگی باز نمی دارند؟! راستی چه بد است آن چه را که انجام می دادند.
آن چه که در یک نگاه کلی از این آیات می توان استفاده کرد این است که اهمیت امر به معروف و نهی از منکر تا آن جاست که در افراد در صورت هرگونه کوتاهی در انجام این وظیفه، نه تنها سرزنش می شوند (نک: مائده، 63) و مورد لعن قرار می گیرند (نک: مائده، 78)، که به سخت ترین مجازات ها نیز مجازات خواهند شد (نک: مائده، 165-163)
لازم به یادآوری است، هرچند آیات یاد شده درباره ی کوتاهی پیشینیان و مجازات آنهاست، ولی بدیهی است که این حکم، اختصاص به آنان ندارد و دیگران را نیز در بر می گیرد، زیرا حکم خدا درباره ی همگان یکسان بوده و استثنا نمی پذیرد. سخن امام (ع) سخنی گویا در این باره است که فرمود:
پیشینیان از آن جهت هلاک گشتند که مرتکب گناه شدند و دیگران آنان را از گناه باز نمی داشتند. در این هنگام بلاها و کیفرهای الهی بر آنان فرود آمد، پس شما ای مردم، به معروف ها امر کنید و از منکرها بازدارید تا به سرنوشت پیشنیان گرفتار نشوید (کلینی، بی تا، 17/5).
پی نوشت ها :
1) افزون بر آیات یاد شده نک: اعراف 199-157؛ توبه، 112-111) لقمان، 17
منبع:اندیشه حوزه، ش80-79
ادامه دارد...
بررسی فقهی شرایط پذیرش دعوا
نویسنده: دکتر امرالله نیکو منش
چکیده مقاله
استماع و پذیرش هر دعوا علیرغم حق یا ناحق بودن و علیرغم ثابت یا رد شدن آن، مستلزم وجود شرایطی در مدعی، مورد دعوا و خود دعوا است. بدیهی است عدم وجود هر یک از این شرایط، حتی اگر دعوا اساساً قابل اثبات باشد موجب عدم پذیرش ابتدایی دعوا خواهد بود. در مقاله زیر به اختصار به بعضی از این شرایط اشاره خواهد شد.
مقدمه
یکی از مباحثی که فقها پیرامون مدعی و دعوا مطرح می کنند، شرایط مربوط به آن دو است. ایشان غالباً در کتاب قضاء و در مبحث مدعی و منکر به این شرایط که بالغ بر ده شرط است اشاره نموده و در جهت نفی و اثبات آن سخن به میان آورده اند. بعضی از این شرایط به مدعی بازمی گردد و تعدادی مربوط می شود به مورد دعوا و شماری نیز از شرایط دعوا به حساب می آید.
در مقاله پیش رو به تعدادی از این شرایط به طور مختصر اشاره خواهد شد:
1 ـ مدعی باید واجد شرایط تکلیف باشد
منظور از شرایط عامه تکلیف شرایطی است که تعلق تکلیف شرعی به انسان متوقف بر وجود این شرایط در اوست. شرایط عامه تکلیف عبارت است از عقل، بلوغ، اختیار و قدرت. در صورتی که شخص دارای شرایط فوق نباشد و حتی یکی از شرایط مذکور در او مفقود باشد ادعای او مسموع نخواهد بود.
بنابراین دعوای شخص مجنون و نابالغ پذیرفته نیست، حتی اگر شخص نابالغ مراهق باشد، یعنی در سنی نزدیک به سن بلوغ باشد.
دلایل اشتراط شرایط عامه تکلیف در مدعی:
دلیل اول: از جمله ادله ای که دلالت بر اشتراط موصوف دارد روایاتی است که بر بی اعتباری کلام نابالغ و مسلوب العبارت بودن او دلالت دارد. همچنین روایاتی که بر رفع قلم از شخص نابالغ دلالت می کند. (1)
دلیل دوم: اصالت عدم ترتب آثار دعوا دلالت دارد که چون بر لزوم پذیرش ادعای شخصی که دارای شرایط عامه تکلیف نیست دلیلی نداریم لذا اصل عدم جاری کرده و چنین لزومی را با اصل مذکور رد می کنیم. بنابراین تا وقتی مدعی متصف به شرایط عامه تکلیف نباشد، دعوای او پذیرفته نیست.
دلیل سوم: لازمه امکان اقامه دعوا توسط شخص غیرمتکلف این است که مدعی در صورت اثبات ادعایش بتواند مدعی علیه را بر انجام محکوم به ملزم نماید در حالی که بدون شک شخص غیر متکلف قادر به چنین عملی نیست. لذا فایده ای برای اقامه دعوا از سوی شخص غیرمکلف متصور نخواهد بود.
ممکن است برای هر یک از ادله فوق به این شکل ایراد نمود: بر دلیل اول این اشکال را می توان طرح کرد که روایات مذکور صرفاً بر عدم اعتبار کلام شخص غیرمکلف در معاملات دلالت دارند نه بر عدم امکان استماع ادعای ایشان. بعلاوه در سایر موارد نظیر وصیت چنین نیست و کلام شخص مراهق معتبر است. روایت رفع قلم نیز منحصراً در احکام لزومی یعنی وجوب و حرمت جاری است. لذا هیچ اشکالی ندارد اگر گفته شود ادعای شخص ممیز پذیرفته می شود هر چند به سن بلوغ نرسیده باشد. مثل جایی که ادعا نماید جنایتی بر او واقع شده است.
ایرادی که بر دلیل دوم می تواند نمود این است که در اصول فقه قاعده ای وجود دارد که می گوید: «الصل دلیل حیث لا دلیل» یعنی اصل جایی کاربرد دارد که دلیلی وجود نداشته باشد. حال که ادله ای مبنی بر لزوم پذیرش ادعای شخص مراهق وجود دارد مانند مورد وصیت که سابقاً ذکر شد. پس محلی برای جریان اصالت عدم باقی نمی ماند.
در پاسخ به استدلال سوم نیز می توان گفت هیچگونه ملازمه ای بین قدرت بر اقامه دعوا و قدرت بر مطالبه حق ثابت شده وجود ندارد، زیرا مطالبه حق در مورد شخص غیر مکلف به عهده ولی اوست. و هیچ مانعی ندارد که غیرمکلف خود ادعای حقی را نماید و پس از نبوت، مطالبه آن به عهده ولی او می باشد. همچنانکه اگر همین شخص مالی را بخرد مالک آن می شود لکن چون حق تصرف ندارد، تصرف در آن به عهده ولی او خواهد بود.
اما به هر حال ضعف این سه دلیل مانعی در اشتراط تکلیف در مدعی بوجود نمی آورد و غالب فقها تکلیف را در مدعی شرط کرده اند. هرچند در استدلال به وجوه مختلفی استناد نموده اند.
2 ـ ادعای مدعی به نفع خود او یا موکل یا موصی علیه و یا مولی علیه او باشد.
ادعا وقتی مسموع است که از سوی شخص ذی نفع یا وکیل یا وصی یا ولی او مطرح گردد. لذا اگر ادعای مدعی به حال او یا افراد موصوف نفعی نداشته باشد مسموع نخواهد بود. پذیرش ادعای مدعی العموم بر علیه اشخاص نیز از این جهت است که او در حکم وکیل عموم مردم است.
سؤالی که در این خصوص می توان مطرح نمود اینست که آیا دعوای اشخاصی نظیر مرتهن، ودعی، مستعیر و ملتقط نسبت به مالی که بعنوان رهن، ودیعه، عاریه یا التقاط در دست دارند. آیا قابل پذیرش است یا خیر ؟ جواب بنابر وجهی مثبت است و بنابر وجه دیگر می تواند منفی باشد. زیرا به این اعتبار که افراد مذکور در واقع بعنوان وکیل یا ولی از طرف مالک طرح دعوا می کنند، دعوایشان پذیرفته است. بعلاوه خود نیز به نوعی در این اموال دارای منافعی هستند. مثلاً مستعیر می تواند در منافع مال عاریه تصرف نماید و از آن بهره مند گردد. از طرف دیگر می توانیم بگوئیم دعوای چنین افرادی مسموع نیست. زیرا اولاً افراد فوق الذکر مالک مال نیستند و ذی نفع به حساب نمی آیند. ثانیاً تحت عناوین وصی یا وکیل یا ولی نیز قرار نمی گیرند و دلیلی نداریم که ایشان را در حکم وکیل یا ولی مالک قرار دهیم.
در هر حال صاحب جواهر در این باب می گوید: « فان التزام عدم سماع دعواهم علی وجه لا تقبل منهم البینه علی من غصب منهم ذلک کما تری». (2) که صریحاً بر ضعف نظر کسانی دلالت دارد که قائل به عدم پذیرش دعوای مرتهن، ودعی، مستعیر و ملتقط در محل بحث هستند. (3)
3 ـ مدعی (مورد ادعا) باید امری باشد که عقلاًً و عادتاًً ممکن بوده و شرعاًً نیز جایز باشد
ادعا نباید عقلاً، عادتاً و شرعاً غیر ممکن باشد. عدم امکان عقلی مانند جایی که مدعی نسبت به مدعی علیه ادعای بنوت نماید و بگوید من فرزند او هستم، در حالیکه سن او بزرگتر از سن مدعی علیه باشد. این ادعا عقلاً امکان پذیر نبوده و غیرممکن است. ادعای بنوت غالباً در موارد فوت مورث و دعوای ارث صورت می گیرد.
غیرممکن در عادت مثل جایی که مدعی ادعا کند، پول زیادی را به مدعی علیه قرض داده است، در حالیکه فقر او از ابتدای عمر محرز باشد. عادتاً کسی که فقیر است نمی تواند مبلغ زیادی پول را به کسی قرض دهد، و غیر ممکن شرعی مانند جایی که شخص ادعای زوجیت با محارم خود را نماید و یا ادعای مالکیت اموالی را بکند که شرعاً قابل تملک نیستند. بعضی از اموال در بین مسلمین شرعاً قابل تملیک و تملک نیست، مانند خمر. بنابراین اگر کسی ادعای مالکیت خمری را نماید ادعایش مسموع نیست.
ذکر این نکته ضروری است که صرفاً ادعای مالکیت چنین اموالی پذیرفته نیست لکن اگر مدعی اختصاص حقی را نسبت به این اموال ادعا کند، قطعاً دعوایش پذیرفته خواهد شد. مثلاً ادعا کند خمری را که در دست شخص معینی است، می خواهد به سرکه تبدیل کند، و این حق به او اختصاص دارد. این دعوا پذیرفته می شود، زیرا حق موصوف، منفعت حلالی است که مدعی می تواند از آن برخوردار باشد.
شهید اول معتقد است هر چند ادعای عقود فاسد نظیر ادعای ربوی یا هر بیع فاسد و نامشروع قابل استماع و پذیرش از سوی حاکم نیست، لکن در عین حال بر مدعی نیز لازم نیست به شرایط موجب صحت در عقد بیعی که انجام داده تصریح کند. مثلاً بگوید من با ایجاب و قبول صادر از جانب مکلف و... چیزی را خریدم.
4 ـ مدعی به (مورد ادعا) از جهت نوع، صفت و مقدار معلوم باشد
مدعی در صورتی که معلوم نباشد، پذیرفته نخواهد شد. زیرا چنین دعوایی اساساً ثمره ای در پی نخواهد داشت. بنابراین اگر شخصی ادعا کند چیزی از مدعی علیه طلب دارم بدون این که آن را مشخص نماید، دعوا از او پذیرفته نخواهد شد.
ایرادی که بر این استدلال (فقدان ثمره در دعوا) وارد شده، مسئله ای است که در باب اقرار به امر مجهول مطرح شده است. فقها معتقدند اگر شخصی به امر مجهولی اقرار کند، او را به تفسیر آن ملزم می کنند. و مقر له می تواند به استناد اقرار مقر بر علیه او ادعا نماید و مجهول بودن اقرار مانع طرح دعوا علیه او نخواهد شد. در بحث حاضر نیز هر چند ادعای مدعی، مجهول است. اما می توان به جای این که کلا حق دعوا را از او ساقط کرد، او را ملزم به تفسیر آن نمود.
شیخ طوسی در این خصوص می گوید: «دعوا صحیح نیست مگر این که معلوم باشد، بجز مسئله وصیت که ادعای موصی له هر چند بطور مجهول، صحیح بوده و مسموع خواهد بود. علت این است که وصیت مال مجهول از جانب موصی و به نفع موصی له صحیح است و وصیت کننده می تواند بگوید مالی را برای فلان شخص وصیت کردم. لذا وقتی وصیت به مجهول صحیح باشد، ادعای چنین وصیتی نیز توسط موصی له صحیح بوده و مسموع خواهد بود. و تفاوت عقد وصیت با سایر عقود در همین مطلب است که در سایر عقود موضوع عقد نباید مجهول باشد، در حالی که در مورد وصیت این چنین نیست و موصی به می تواند مجهول باشد.» (5)
مرحوم نجفی پس از اینکه معلوم بودن مدعی را در پذیرش دعوا شرط می گوید: «نظر شیخ طوسی، ابوصلاح حلبی، ابن حمزه، ابن زهره و ابن ادریس نیز همین است.» (6) سپس در استدلال برای چنین شرطی می گوید: «علت این شرط این است که اگر مدعی به مجهول باشد، در فرضی که مدعی علیه ادعا را بپذیرد و حکم به امر مجهول شود، حکم موصوف بی ثمر خواهد بود، زیرا قابل مطالبه نیست.» (7)
هر چند در اشکال به این استدلال برخی از فقها گفته اند همان بحثی را که در اقرار به مجهول مطرح می شود، در اینجا نیز مطرح می کنیم و می گوئیم مدعی علیه پس از قبول وادار به تفسیر می شود، و در صورت استنکاف تا تفسیر آن حبس می شود ؛ لکن با وجود این برخی از فقها با رد این تشبیه معتقدند بین اقرار و ادعا تفاوت وجود دارد. زیرا اقرار همیشه علیه مقر است. لذا انگیزه ای بر تفسیر و توضیح وجود ندارد، اما در ادعا همیشه امر به نفع مدعی است، لذا داعی و انگیزه برای تفسیر وجود دارد. مرحوم نجفی در ادامه می گوید: «از نظر من تحقیق در امر این است که بگوئیم اگر دعوا از هر حیث مجهول بود مثل این که بگوید من از چیزی از مدعی علیه طلب دارم، این دعوا مسموع نخواهد بود. اما اگر مجهول از جهت فرد باشد یعنی یک کلی را ادعا نماید که هر یک از افراد آن را می توان بعنوان مدعی علیه تعیین کرد، چنین دعوایی مسموع خواهد بود و بیشتر فقها و متأخرین همین نظر را دارند.» (8)
5 ـ دعوا باید صریح در استحقاق باشد
صراحت در استحقاق اینست که از دعوای مدعی معنای دیگری محتمال نباشد. و مقصود مدعی صرف اخبار نباشد. بعنوان مثال اگر مدعی بگوید کتابی که در دست مدعی علیه است به کتابخانه من تعلق داشته است، چنین دعوایی پذیرفته نیست، زیرا ممکن است واقعا همینطور بوده لکن به ناقل شرعی و قانونی به ذوالید منتقل شده باشد.
6 ـ دعوا بر فرض ثبوت، دارای اثر قانونی و شرعی باشد
گاهی اوقات دعوا ثابت است لکن اثر قانونی و شرعی ندارد. به اتفاق فقها هر یک از هبه و وقف قبل از قبض عقدی جایز است. به این معنا که واقف و هبه کننده حق فسخ آن را دارند حال اگر در چنین موردی کسی ادعا کند که طرف مقابل مالی را به او هبه کرده لکن هنوز اقباض صورت نپذیرفته، این دعوا مسموع نخواهد بود. زیرا به فرض ثبوت دارای اثری نخواهد بود و هبه کننده می تواند پس از اقرار به هبه آن را فسخ نماید.
7 ـ مدعی در دعوایش جازم باشد
در صورتی که مدعی ادعای خود را به طور شک و وهم و ظن مطرح نماید، ادعا از او پذیرفته نخواهد شد. به دلیل این که اولاً به چنین شخصی مدعی نمی گویند. زیرا مدعی کسی است که ثبوت امری را بر علیه دیگری ادعا کند و ادعای ثبوت، غیر از احتمال ثبوت است. بعلاوه اگر چنین دعوایی مسموع باشد، و مدعی علیه در قبال آن سکوت نموده و قسم را به مدعی رد کند و با قسم مدعی حکم ثابت شود، مدعی حق مطالبه چنین حقی را شرعاً نخواهد داشت. بنابراین حکم لغو خواهد بود و استماع چنین دعوایی نیز به تبع حکم لغو خواهد بود. چه بسا رد قسم یا قسم خوردن مدعی نیز در این صورت صحیح نباشد.
در این مورد نظر فقها متفاوت است. گروهی معتقدند در موارد تهمت که احتمال توجه اتهام به مدعی علیه وجود دارد چنین دعوایی پذیرفته می شود. اما در غیر موارد تهمت دعوای ظنی مسموع نخواهد بود. برخی دیگر معتقدند در صورتی که ادعا در حد ظن و احتمال قوی باشد مسموع است، و در غیر این صورت دعوا پذیرفته نخواهد شد. گروه سوم به این شکل به تفصیل پرداخته اند که اگر مدعی از اموری است که اطلاع از آن مشکل باشد ادعای ظنی پذیرفته می شود، و اگر اینچنین نبود ادعا غیر قابل پذیرش است. چون مدعی می تواند بینه بیاورد و ادعایش را به طور قطع بیان کند. و بعضی نیز نظیر صاحب جواهر معیار پذیرش و عدم پذیرش دعوا را در این مورد عرف قرار داده اند.
مرحوم نجفی پس از ذکر مطالبی در این باره از مسالک الافهام نقل می کند: «آنچه در خصوص لزوم جزم صحبت شد، صرفاً در حد زبان است نه در باطن و نفس الامر. بنابراین کافی است در کلام بطور جازم ادعای خود را مطرح کند. لکن در باطن و نفس لامر لازم نیست مدعی در اعتقادش جازم باشد و معتقد به استحقاق مدعی به باشد. زیرا در ادعای مدعی اعتقاد نفسی به محق بودن، شرط نیست همچنانکه اگر شخص مقر به نفع کسی اقرار نماید، مقر له می تواند بر اساس آن اقرار، ادعا نماید هر چند باطناً عالم و معتقد به حق نیست.» (9)
پی نوشت ها :
1 ـ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، انتشارات دار احیاء التراث العربی، جلد 18، ص 317.
2 ـ نجفی محمد حسن، جواهر الکلام، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم 1362 ه.ش، جلد 40 ص 146.
3 ـ یعنی: «پذیرش این مطلب که دعوای (مرتهن، ودعی، مستعیر و ملتقط) در خصوص وقوع غصب مال از آن ها مسموع نیست دارای اشکال است».
4 ـ مکی عاملی محمد، الدروس الشرعیه، انتشارات مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول 1414 هـ . ق، جلد 2 ص 83.
5 ـ طوسی محمد، المبسوط فی فقه الامامیه، انتشارات المکتبه المرتضویفه، 1378 هـ . ق، جلد 8، ص 123.
6 ـ نجفی محمد حسن، جواهر الکلام، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم 1362 ش، ج 40، ص 147
7 ـ همان.
8 ـ همان.
9 ـ همان، ص 153.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 12و13
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و روایات
نویسنده :مهدی بخت اور
پیش گفتار
اسلام ،مکتبی جامع و آیینی کامل است که هم برای ویژگی های زندگی فردی انسان و هم برای شکل دهی به روابط سالم اجتماع، برنامه ریزی کرده است. از طرفی، بیشتر دستورات دین ،حتی در بخش هایی که به احکام عبادی و تنظیم رابطه ی فرد با خدایش پرداخته، از جنبه ای اجتماعی نیز برخوردار است .
رفتارهای شخصی افراد ،گرچه در مرحله نخست تأثیر مستقیم بر روح و روان شخص بر جای می گذارد، اما از محدوده ضمیر فرد فراتر می رود و به اجتماع نیز می رسد. خصوصیات فردی و خلقیات شخصی که در رفتار عضوی از جامعه ظاهر می شود ، به سان موجودی متحرک عمل می کند و حصار محدود محل پیدایش خویش را درهم می شکند و در شاکله محیط اجتماعی به جریان می افتد. به راحتی از واحدی به واحد دیگر منتقل شده و در پی فتح دل های دیگر برمی آید .
این گونه تأثّرات وجدانی ،نیاز به مقدمه چینی های عقلی و خسته کننده و فراهم سازی زمینه و آماده سازی مقدمات و مرحله بندی ندارد ؛یعنی زمانی که این ویژگی ها در درون یک شخص که عضوی از مجموعه
است ،متولّد می گردد ،بی درنگ در رفتار و منش بیرونی او ظاهر می شود و در اوّلین فرصت خود را در صحنه ارتباط با دیگران به نمایش می گذارد .
در نهایت، یک رفتار فردی به راحتی فراگیر شده و تبدیل به منش اجتماعی می شود. رفته رفته و به صورتی کاملاً طبیعی در قالب یک رسم پایدار جمعی درآمده و به عنوان شاخص های شناخت رفتارهای اجتماعی یک جامعه مطرح می شود .
آیین اسلام که در پی آراستن روان فردی انسان و ترسیم ساختار زندگی جمعی بر اساس فضائل اخلاقی است، برای کنترل این حرکت خزنده در کالبد اجتماعی اندیشیده و تمهیدات فراوانی مهیا کرده است که از جمله آنها می توان به دستور دینی «امر به معروف و نهی از منکر»(1)اشاره کرد .
بر اساس این وظیفه شرعی ، هر کس علاوه بر مسئولیت حفظ و کنترل خویشتن ،در قبال دیگران نیز مسئول است ؛ به گونه ای که هر فرد جامعه اصلاح خود را در گرو تحقق صلاح محیط زندگی خود می داند .
در حقیقت ،یک فرد به منزله ی نگهبانی است که در جامعه بر برج و باروی مرزهای نیکی ها و پلیدی ها جای گرفته و برای تحقق خیر و صلاح عمومی پاس می دهد .او مکلف است که هر گونه لغزش همراهان را چون خطای خویش دانسته و به محض آگاهی و شناخت آن ها در صدد علاج برآید. اگر خوبی ها را مشاهده کرد، ترغیب و تأیید و همراهی نماید ؛(تَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ و التَّقوی )، (2) و اگر رفتارها را در مسیر رشد و صلاح ندید ،از آن ها دوری گزیده و حتی دیگران را از گرایش به آن سوی باز دارد ؛(و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان ).(3)
خدای تعالی با شناخت کاملی که از روح و روان تأثیرپذیر این موجود شگفت آمیز و گل سرسبد عالم خلقت دارد ،در مجموعه احکام و معارف دینی همچنان که برای اصلاح رفتار و اخلاق او تدابیر سودمندی اندیشیده ،بر اصلاح محیط اجتماعی نیز تأکید فراوان نموده است.
انسان به صورت طبیعی نیازمند زندگی جمعی است و اصطلاحاً «مدنیّ بالطبع »است ؛یعنی تن دادن به الزامات زندگی اجتماعی، جزء سرشت های ذاتی او است و به تعبیر ارسطو آنان که از مدینه خارجند ،یا از ما برترانند و جزء فرشتگان ،و یا از پست ترانند و جزء درندگان .(4)
بی تردید ،این از ویژگی های آیین اسلام است که به جهت جاودانگی و همگانی بودن این دین، و ضرورت پاسخگویی به تمامی مشکلات بشریت،به حل معضلات اخلاقی و رفتاری جامعه با تکلیف به فریضه امر به معروف و نهی از منکر پرداخته است .البته جای این دستور اجتماعی با این ویژگی ،در فرهنگ ها دیگر کاملاً خالی است .(5)
فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر » اگر در جایگاهی که شریعت برای آن پیش بینی کرده است قرار بگیرد ،مهم ترین نقش را در روند تحول
و تکامل جامعه اسلامی ایفا خواهد نمود .این وظیفه نه تنها فریضه ی مهم دینی و از جمله فروع مسلم دین است ،بلکه زمینه ساز تحقق دستورات دیگر است .
امام خمینی رحمه الله به عنوان فقیهی اسلام شناس و اندیشمندی مصلح که تمام توان و فکر خویش را مصروف آسیب شناسی جامعه بزرگ اسلامی ،خصوصاً ایران ،و اصلاح روابط اجتماعی بر اساس تعالیم اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نموده بود، جایگاهی اساسی برای فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر» و ضرورت شناخت اهمیت و تعیین مصادیق معروف و منکر در نظر داشت .ایشان بسیاری از تلاش ها و فعالیت های اجتماعی -سیاسی خویش را بر مبنای عمل به این فرضیه سامان می داد .در دوران مبارزات ، یکی از مبانی اساسی تشخیص ضرورت ورود به میدان مبارزه با حکومت طاغوت و جایگزین کردن حکومت مشروع، بر وجوب این فریضه استوار بود. ایشان شاخص ترین فقیه دوره ی معاصر بودند که امر به معروف و نهی از منکر را وارد برنامه عملی یک انسان متدین کردند و در مباحث فقهی ،خصوصاً رساله ی توضیح المسائل بخشی را به طور ویژه به بیان احکام این فریضه اختصاص دادند .(6)از لحاظ نظری از سال 1363ق. در دستنویس های خویش و همچنین از سال 1323ش. در کتاب کشف اسرار به اهمیت این فریضه پرداخته و از نظر فتوایی نیز در رساله ی تقیّه (1373ق)، المکاسب المحرمه (1380ق)، تحریر الوسیله ،استفتائات و توضیح المسائل ،این فرضیه را مورد بررسی قرار داده اند. بی شک ،مهم ترین اثر ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر، «کتاب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر »تحریر الوسیله است که در سال 1384ق .به نگارش درآمده است .
بعد از پیروزی و استقرار حاکمیت دینی در کشور که خود حاصل انجام وظیفه بر اساس عمل به تکلیف اجتماعی «امر به معروف و نهی از منکر»محسوب می شود، امام خمینی در نخستین روزهای تثبیت حاکمیت با تأکیدی ویژه، به ضرورت توجه به بسط فرهنگ اجرایی این فریضه تأکید داشتند .ایشان طی فرمانی در سال 1358ش .به شورای انقلاب مأموریت دادند که اداره ی «امر به معروف و نهی از منکر»را تأسیس نمایند .(7)علاوه بر آن، ایشان همواره در طول سال های رهبری انقلاب
تأکیدات و توصیه های فراوانی در زمینه اهمیت این فرضیه، چگونگی عمل به آن، آثار اجتماعی آن و نیز شناخت مصادیق معروف و منکر بیان فرموده اند که به جهت کثرت آن ها ،یک جلد از آثار موضوعی تبیان را به خود اختصاص داده است .(8)
سیره عملی امام رحمه الله نیز سراسر آکنده از رفتارهایی است که نشانگر نهایت دقت و توجه ایشان به اصلاح عملکرد دیگران است. همواره منسوبین و وابستگان امام شاهد و ناظر واکنش های جدّی و در عین حال ملیح ایشان در این گونه موارد بوده اند. نمونه ی زیر بیانگر این واقعیت است که التزام به دستورات شریعت و توجه به رعایت چارچوب های دینی از سوی همگان ،نهایت آرزوی ایشان و توصیه ی اکید پایانی عمر شریف و پر بار آن حضرت است. آن چنان که از خاطرات نزدیکان امام که در آخرین لحظات وداع با پیر و مرادشان در کنار بستر نورانی شان حضور داشتند ،بر می آید، ایشان آخرین توصیه و سفارش را این چنین فرمودند که :«این راه، راه سختی است»، و بارها تکرار کردند که :«گناه نکنید ».(9)
و یا از عروس حضرت امام رحمه الله این چنین نقل شده است :
یک روز قبل از آن که امام به بیمارستان بروند ،توصیه ای در مورد غیبت کردند .ایشان نمی گفتند :غیبت نکنید ؛چون آن را نباید بکنیم ؛بلکه می گفتند :سعی کنید حتی در مجالسی که غیبت می شود، شرکت نکنید ...
توصیه دیگر ایشان اهمیت دادن به نماز اول وقت بود .(10)
و این نصیحت مبارکی است که ایشان همواره دوستدارانش را به آن سفارش می فرمود که :«سعی کنید کارهای خوب را انجام بدهید و کارهای بد را ترک کنید ».(11)
این نوشتار که در نُه بخش تنظیم گردیده است ،از نگاه اخلاق اجتماعی در جستجوی مفهوم و ماهیت فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر»بوده و به بیان جایگاه و نقش آن در تحولات اجتماعی از دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله اختصاص دارد .
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و روایات
فریضه «امر به معروف و نهی از منکر»،از مهم ترین فرائض دینی است که بر اساس آیات شریفه قرآن و همچنین دستورات ائمه طاهرین علیهم السلام مورد تأکید جدی بوده و از جمله ضروریات دین به شمار می آید.(12)
الف -آیات
خداوند متعال در موارد متعددی از قران کریم و با بیان های مختلف، اهمیت و ضرورت التزام به انجام آن را توصیه می فرماید :
خداوند متعال در سوره آل عمران ضمن بیان لزوم عمل به «امر به معروف و نهی از منکر»گروهی را که به اجرای این مهم بپردازند، «امت رستگار» معرفی می کند؛
(ولتکن منکم امة یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن
المنکر و اولئک هم المفلحون؛ (13) باید از میان شما گروهی باشند که به خیر، دعوت و امر به معروف و نهی از منکر کنند که اینان رستگارانند .
به تصریح این آیه ی شریفه، گروهی که به این مهم عمل کنند، به رستگاری نائل می شوند .امر به معروف و نهی از منکر که در این آیه در ردیف دعوت به خیر قرار گرفته است، فضای مطلوبی را به وجود می آورد که انسان های طالب حقیقت بتوانند به راحتی راه های نیل به سعادت را جستجو کرده و در آن قدم گذارند .
بنابراین ،امتی که بستر این رشد و تعالی را برای جامعه فراهم می آورد ،از مقام و جایگاهی بس رفیع برخوردار خواهد بود که در این آیه ی شریفه از آنان به«مفلحون» تعبیر شده است .
این گروه برگزیده در آیه ی دیگری از همین سوره ،بهترین امتی معرفی شده اند که در میان مردم پدید آمده اند :
(کنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله )؛(14)شما بهترین امتی هستید که از میان مردم پدید آمده که امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان آورده اید .
امت نیک و ستوده ای که ایمان به خدای تعالی و امر به معروف و نهی از منکر را پیشه ی خویش ساخته و برای اصلاح محیط در تلاش همیشگی اند .
همچنین خداوند متعال گروهی از اهل کتاب را به خصلت هایی
می ستاید و آن ها را به جهت این که اهل تذلّل در برابر خداوند و راز و نیاز و تهجد و تلاوت آیات الهی در دل شب های ظلمانی اند برمی گزیند؛ گروهی که ایمان به خدای تعالی داشته و شب های تار در سجده بوده و در صحنه انجام مسئولیت اجتماعی خویش نیز «امر به معروف و نهی از منکر» و سبقت در خیرات را پیشه خود ساخته اند ،از این افراد نیک در قرآن به «صالحین »تعبیر شده است .
(لیسوا سواء من اهل الکتاب امة قائمة یتلون آیات الله آناء الیل و هم یسجدون * یؤمنون بالله و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصالحین)؛ (15)اهل کتاب همه یکسان نیستند؛ گروهی به طاعت خدا ایستاده اند و آیات خدا را در دل شب تلاوت می کنند و سجده به جای می آرند. به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای نیک شتاب می ورزند و آنان از جمله صالحان هستند .
در این آیه هم چون آیات پیشین خداوند متعال آمران به معروف و ناهیان از منکر را به امتی تعبیر می کند که با دیگران از لحاظ ارزش و جایگاه برابر نیستند .این برتری در آیه ی قبلی (خَیرَ اُمَّةٍ )و در این آیه ی شریفه با عبارت (لیسوا سواءً)کاملاً روشن و مشخص است .
از طرف دیگر، توصیف این گروه به «امّت »خود نشان دهنده ی نوعی حرکت هدفمند و در مسیر رشد و تعالی است .
واژه ی «امت » و «امام»از ریشه «الآمّ »گرفته شده است که در لغت به معانی متعددی مثل :اصل، ریشه، مبدأ، مقصد، قصد و عزیمت به کار رفته است .(16) در همه ی این معانی اشاره به نوعی حرکت و پویایی همراه با هدف نهفته است .«امّت »نیز اصطلاحاً به گروهی از مردم که در هدف مشترکند ،اطلاق می شود ؛ همچنان که «امام »نیز در زبان قرآن کسی است که حامل درجات قرب و امیر قافله اهل ولایت بوده و رابطه انسانیت را با این واقعیت برقرار می کند ؛کسی که از جانب حق سبحانه برای پیشبرد صراط ولایت اختیار شده و زمام هدایت معنوی را به دست گرفته است .(17)
بنابراین ،واژه «امت »اصطلاحی قرآنی است که به جای کلماتی مانند قبیله ،قوم ،شعب و طایفه به کار رفته (18) و همواره با نوعی آرمان همراه است ؛ آرمانی که می تواند گروهی از انسان ها را که در رسالتی مشترکند ،گرد هم آورده و در مسیر امامت صالحان و اهداف انبیا متحد سازد .خداوند متعال عاملان به فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر»را به بهره مندی از ویژگی های امت توصیه می کند .
از این گذشته ،از آیه ی شریفه فوق پیدا است که «امر به معروف و نهی از منکر» نه تنها از ضروریات دین اسلام محسوب می شود، بلکه بر امت های قبلی و پیروان همه ی کتب آسمانی نیز امری واجب و مسلم بوده است ؛ چنان که عمل به این فرضیه را جزو توصیه های حضرت لقمان به فرزندش می داند :یا بنی أقم الصلوة و أمر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما أصابک أن ذلک من عزم الامور )؛(19)ای پسرک من ! نماز بگزار و امر به معروف و نهی از منکر کن و بر هر چه بر تو رسد، صبر کن که این از کارهایی است که نباید آن را سهل انگاشت.
همچنین خداوند متعال در توصیف گروهی برگزیده که در راه اهداف الهی از خانه و کاشانه ی خویش دست شسته و در پی یاری دین برآمده اند،می فرماید :(الذین إن مکَّنَّاهم فی الارض أقاموا الصلوة و آتوا الزکوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور )؛(20)همان کسی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم ،نماز برپا می دارند و زکات می دهند و به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند باز می دارند .و فرجام همه ی کارها از آن خداست.
آیاتی که ذکر شد ،به خوبی اهتمام شارع را به تحقیق فریضه «امر به معروف و نهی از منکر» در جامعه نشان می دهد .اهمیت این فریضه به حدی است که خداوند متعال در سوره ی توبه در توصیف مؤمنانی که مورد رحمت الهی قرار خواهند گرفت،«امر به معروف و نهی از منکر»را مقدم را اقامه ی نماز برشمرده است :
(المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله إن الله عزیز حکیم )؛(21)مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند ،همدیگر را به نیکی ها فرمان داده و از پلیدی ها نهی می کنند ،نماز به پای می دارند و زکات می پردازند و از خدا و رسولش اطاعت می نمایند .البته که رحمت الهی شامل حال آن ها است .همانا خدا غالب و حکیم است .
در این آیه شریفه نکته ی لطیف دیگری از جهت جایگاه امر به معروف و نهی از منکر قابل تأمل است؛لازمه ی داشتن ایمان واقعی این است که مؤمنان نسبت به همدیگر رابطه دوستانه داشته و در سرنوشت همدیگر شریک باشند.لازمه چنین محبتی نیز امر به معروف و نهی از منکر است و لازمه ی امر به معروف و نهی از منکر ،قیام بندگان به وظیفه ی عبادت و خضوع نسبت به پروردگارشان است؛ یعنی برپا داشتن نماز و دستگیری از فقرا و پرداخت زکات .به این ترتیب، لازمه ی امر به معروف و نهی از منکر اطاعت خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و زنده شدن تمام احکام و دستورات دینی است.(22)
بنابراین طبق آیه شریفه ،فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر در نهایت، سبب اطاعت مطلق پروردگار و بر پایی تمام احکام دین و زدوده شدن پلیدی ها از روی زمین خواهد شد.شاید به این جهت است که در
روایات نیز این فرضیه را زمینه ساز برقراری عدالت اجتماعی در جامعه اسلامی معرفی کرده اند .(23)
ب-روایات
در ادامه به بیان گزیده ای چند از احادیث معصومین علیهم السلام در این موضوع بسنده می کنیم .
اهمیت فریضه امر به معروف و نهی از منکر
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود :
(... إن الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر سبیل الأنبیاء و منهاج الصُّلحاء فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلُّ المکاسب و تردُّ المظالم و تعمر الأرض و ینتصف من الأعداء و یسقیم الأمر»؛(24) امر به معروف و نهی از منکر ،روش پیامبران و راه و رسم صالحان است که به سبب آن واجبات دینی ،برپا شده و راه ها، امن و خرید و فروش مردم حلال، و حق کشی ها برطرف، زمین آباد ،و حق از دشمنان ستانده ،و امر حکومت پایدار می شود .
در این حدیث شریف،این فریضه، شیوه انبیا و صلحا معرفی گردیده است که عمل به آن ،آثار فراوانی در اصلاح روابط جمعی و محیط زندگی مسلمانان به بار خواهد آورد .همچنین مضمون این حدیث شریف در کتاب تحف العقول از امام حسین علیه السلام روایت شده است که در فصل سوم مورد بررسی قرار می گیرد .
نتیجه ترک فریضه
قال امیر المؤمنین علیه السلام :«من ترک إنکار المنکر بقلبه و لسانه فهو میّت بین الأحیاء»؛(25)کسی که منکرات را با قلب و زبانش نکوهش نکند ،در حقیقت مرده ای است که در بین زندگان جای گرفته است .
تعبیر «میت بین الأحیاء» به روشنی مؤید این نکته است که این فریضه برای تحرک و پویایی مجتمع اسلامی بر محور صلاح و رشد تشریع شده است .در حقیقت، شخص عمل کننده به این دستور دینی، موتور محرّکه ی جامعه اسلامی است که با تمسک به «امر به معروف و نهی از منکر» که در روایت پیش از آن به «سبیل» و شاهراه هدایت انبیا تعبیر شده، همگان را در مسیر تعالی به سوی کمال ،حرکت می دهد و ترک کننده این مسئولیت همچون مرده ای است که تنها در میان جامعه انسانی از حیات حیوانی برخوردار است .
در روایت دیگر، تارک این فریضه به محرومیت از دین خدا توصیف شده است :
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم:«إنّ الله عزّ وجلّ لیبغضُ المؤمن الضّعیف الّذی لا دین له
فقیل :و ما المؤمن الضَّعیف الّذی لا دین له؟ قال: الّذی لا ینهی عن المنکر»؛(26)خدای عزّ وجل مؤمن ضعیفی را که دین ندارد ،دشمن می دارد .سؤال شد که :مؤمنی ضعیف که از دین بی بهره است، کیست ؟فرمود :شخصی که از زشتی نهی نمی کند .
پیامدهای بی توجهی به این فریضه
حضرت امیر علیه السلام بعد از ضربت خوردن در شهر کوفه در ضمن وصیّتی به امام حسن و امام حسین علیهما السلام، آنان را به مواظبت بر انجام این فریضه توصیه می فرماید .ایشان در ضمن تأکید بر عدم غفلت از این فریضه، تبعات بی توجهی به آن را نیز گوشزد می کنند:
«لا تترکوا الأمر بامعروف و النّهی عن المنکر فیولّی علیکم شرارکم، ثمّ تدعون فلا یستجاب لکم »؛(27)امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شما را بر دست گیرند .آن گاه دعا کنید و از شما نپذیرند .
مشابه این روایت ،حدیث دیگری از امام رضا علیه السلام است که فرموده :
«لتأمرونّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر أو لیستعملنّ علیکم شرارکم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم»؛ (28)امر به معروف و نهی از منکر نمایید و گرنه بدکاران بر شما مسلّط خواهند شد که در آن شرایط دعای نیکان نیز مورد اجابت قرار نمی گیرد .
در این دو روایت به آثار وضعی ترک فریضه اشاره شده است ؛به این ترتیب که ترک امر به معروف و نهی از منکر رفته رفته منجر به تثبیت امور ضد اخلاقی شده و به صورت طبیعی افراد بدکار که در صدد عمل به معاصی هستند ،در جامعه به سلطه دست پیدا خواهند کرد .در چنین شرایطی است که حتی نیکان جامعه نیز باید به سبب ترک تکلیف امر به معروف و نهی از منکر ،به روزگار سختی گرفتار شوند که از آن در این دو روایت، به عدم استجابت دعا تعبیر شده است؛ یعنی پیامد ترک این مهم به گونه ای است که اسباب شمول رحمت واسعه ی الهی را از جامعه، حتی از صالحان نیز دور می کند و در حالت اضطرار ،التجا و تضرع پاکان به جایی نمی رسد.
حضرت امام باقر علیه السلام در ضمن روایتی اوصاف قومی را که در آخرالزمان می آیند ،بیان فرموده که از جمله ی آن ها این است که فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر»را سبک شمرده و به آن عمل نمی کنند. پس آن حضرت عقویت سختی را برای چنین گروهی پیش بینی می کند :
«...هنالک یتمّ غضب الله عزّ وجلّ علیهم فیعمّهم بعقابه فیهلک الأبرار فی دار الفجّار و الصّغار فی دار الکبار»؛(29) در آن زمان است که غضب خداوند بلند مرتبه بر آنها فرود می آید که عقاب الهی همه را فرا می گیرد ؛به صورتی که نیکان در خانه ی بدکاران و کودکان در کنار بزرگان هلاک می شوند .
تاوان اظهار منکرات
اگر منکرات در جامعه به صورتی پوشیده و به دور از منظر عمومی عمل شود .عقوبت آن تنها متوجه فرد عمل کننده است؛ اما اگر آشکار شود و دیگران نیز در مقابل زشتی ها عکس العمل و مقاومتی نشان ندهند ،کیان و هستی کل جامعه بر باد می رود که عقوبت بسیار سخت و سنگینی در انتظار چنین مردمی خواهد بود .
امیر مؤمنان علیه السلام در این باره می فرماید :
«إن الله یعذّب العامّة بذنب الخاصّة إذا عملت الخاصّة بالمنکر سرّاً من غیر أن تعلم العامّة، فإذا عملت الخاصّة بالمنکر جهاراً فلم تغیّر ذلک العامّة استوجب الفریقان العقوبة من الله عزّ وجلّ »؛(30)خداوند عموم مردم را به گناه گروه خاصی گرفتار عذاب نمی کند ،مشروط به این که آن گروه بدکار،کارهای زشت را به صورتی پوشیده عمل کنند که مردم بر آن آگاه نشوند.اما اگر گروه اندکی معاصی را آشکارا مرتکب شوند و عموم مردم هم در مقابل آن ها ساکت شوند، هر دو گروه مستوجب عذاب الهی خواهند بود .
سیره معصومین علیهم السلام
عمل به این فریضه، از جمله ویژگی های بارز ائمه معصومین علیهم السلام می باشد که در مشی و سنت عملی ایشان به صورت مشخص نمود داشته است ؛به گونه ای که در بیشتر زیاراتی که برای ائمه طاهرین علیهم السلام موجود است ،این
ویژگی در کنار اقامه ی نماز و پرداخت زکات و جهاد در راه خدا، از اوصاف آن بزرگواران ذکر شده است ،از جمله در زیارت جامعه کبیره می خوانیم :
و أشهد أنکم ...قد أقمتم الصّلوة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فی الله حقّ جهاده »؛(31)شهادت می دهم که شما نماز به پا داشتید و زکات پرداخته و امر به معروف و نهی از منکر نموده و در راه خدا به شایستگی جهاد نمودید .
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 14، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج