بررسی فقهی شرایط پذیرش دعوا
نویسنده: دکتر امرالله نیکو منش
چکیده مقاله
استماع و پذیرش هر دعوا علیرغم حق یا ناحق بودن و علیرغم ثابت یا رد شدن آن، مستلزم وجود شرایطی در مدعی، مورد دعوا و خود دعوا است. بدیهی است عدم وجود هر یک از این شرایط، حتی اگر دعوا اساساً قابل اثبات باشد موجب عدم پذیرش ابتدایی دعوا خواهد بود. در مقاله زیر به اختصار به بعضی از این شرایط اشاره خواهد شد.
مقدمه
یکی از مباحثی که فقها پیرامون مدعی و دعوا مطرح می کنند، شرایط مربوط به آن دو است. ایشان غالباً در کتاب قضاء و در مبحث مدعی و منکر به این شرایط که بالغ بر ده شرط است اشاره نموده و در جهت نفی و اثبات آن سخن به میان آورده اند. بعضی از این شرایط به مدعی بازمی گردد و تعدادی مربوط می شود به مورد دعوا و شماری نیز از شرایط دعوا به حساب می آید.
در مقاله پیش رو به تعدادی از این شرایط به طور مختصر اشاره خواهد شد:
1 ـ مدعی باید واجد شرایط تکلیف باشد
منظور از شرایط عامه تکلیف شرایطی است که تعلق تکلیف شرعی به انسان متوقف بر وجود این شرایط در اوست. شرایط عامه تکلیف عبارت است از عقل، بلوغ، اختیار و قدرت. در صورتی که شخص دارای شرایط فوق نباشد و حتی یکی از شرایط مذکور در او مفقود باشد ادعای او مسموع نخواهد بود.
بنابراین دعوای شخص مجنون و نابالغ پذیرفته نیست، حتی اگر شخص نابالغ مراهق باشد، یعنی در سنی نزدیک به سن بلوغ باشد.
دلایل اشتراط شرایط عامه تکلیف در مدعی:
دلیل اول: از جمله ادله ای که دلالت بر اشتراط موصوف دارد روایاتی است که بر بی اعتباری کلام نابالغ و مسلوب العبارت بودن او دلالت دارد. همچنین روایاتی که بر رفع قلم از شخص نابالغ دلالت می کند. (1)
دلیل دوم: اصالت عدم ترتب آثار دعوا دلالت دارد که چون بر لزوم پذیرش ادعای شخصی که دارای شرایط عامه تکلیف نیست دلیلی نداریم لذا اصل عدم جاری کرده و چنین لزومی را با اصل مذکور رد می کنیم. بنابراین تا وقتی مدعی متصف به شرایط عامه تکلیف نباشد، دعوای او پذیرفته نیست.
دلیل سوم: لازمه امکان اقامه دعوا توسط شخص غیرمتکلف این است که مدعی در صورت اثبات ادعایش بتواند مدعی علیه را بر انجام محکوم به ملزم نماید در حالی که بدون شک شخص غیر متکلف قادر به چنین عملی نیست. لذا فایده ای برای اقامه دعوا از سوی شخص غیرمکلف متصور نخواهد بود.
ممکن است برای هر یک از ادله فوق به این شکل ایراد نمود: بر دلیل اول این اشکال را می توان طرح کرد که روایات مذکور صرفاً بر عدم اعتبار کلام شخص غیرمکلف در معاملات دلالت دارند نه بر عدم امکان استماع ادعای ایشان. بعلاوه در سایر موارد نظیر وصیت چنین نیست و کلام شخص مراهق معتبر است. روایت رفع قلم نیز منحصراً در احکام لزومی یعنی وجوب و حرمت جاری است. لذا هیچ اشکالی ندارد اگر گفته شود ادعای شخص ممیز پذیرفته می شود هر چند به سن بلوغ نرسیده باشد. مثل جایی که ادعا نماید جنایتی بر او واقع شده است.
ایرادی که بر دلیل دوم می تواند نمود این است که در اصول فقه قاعده ای وجود دارد که می گوید: «الصل دلیل حیث لا دلیل» یعنی اصل جایی کاربرد دارد که دلیلی وجود نداشته باشد. حال که ادله ای مبنی بر لزوم پذیرش ادعای شخص مراهق وجود دارد مانند مورد وصیت که سابقاً ذکر شد. پس محلی برای جریان اصالت عدم باقی نمی ماند.
در پاسخ به استدلال سوم نیز می توان گفت هیچگونه ملازمه ای بین قدرت بر اقامه دعوا و قدرت بر مطالبه حق ثابت شده وجود ندارد، زیرا مطالبه حق در مورد شخص غیر مکلف به عهده ولی اوست. و هیچ مانعی ندارد که غیرمکلف خود ادعای حقی را نماید و پس از نبوت، مطالبه آن به عهده ولی او می باشد. همچنانکه اگر همین شخص مالی را بخرد مالک آن می شود لکن چون حق تصرف ندارد، تصرف در آن به عهده ولی او خواهد بود.
اما به هر حال ضعف این سه دلیل مانعی در اشتراط تکلیف در مدعی بوجود نمی آورد و غالب فقها تکلیف را در مدعی شرط کرده اند. هرچند در استدلال به وجوه مختلفی استناد نموده اند.
2 ـ ادعای مدعی به نفع خود او یا موکل یا موصی علیه و یا مولی علیه او باشد.
ادعا وقتی مسموع است که از سوی شخص ذی نفع یا وکیل یا وصی یا ولی او مطرح گردد. لذا اگر ادعای مدعی به حال او یا افراد موصوف نفعی نداشته باشد مسموع نخواهد بود. پذیرش ادعای مدعی العموم بر علیه اشخاص نیز از این جهت است که او در حکم وکیل عموم مردم است.
سؤالی که در این خصوص می توان مطرح نمود اینست که آیا دعوای اشخاصی نظیر مرتهن، ودعی، مستعیر و ملتقط نسبت به مالی که بعنوان رهن، ودیعه، عاریه یا التقاط در دست دارند. آیا قابل پذیرش است یا خیر ؟ جواب بنابر وجهی مثبت است و بنابر وجه دیگر می تواند منفی باشد. زیرا به این اعتبار که افراد مذکور در واقع بعنوان وکیل یا ولی از طرف مالک طرح دعوا می کنند، دعوایشان پذیرفته است. بعلاوه خود نیز به نوعی در این اموال دارای منافعی هستند. مثلاً مستعیر می تواند در منافع مال عاریه تصرف نماید و از آن بهره مند گردد. از طرف دیگر می توانیم بگوئیم دعوای چنین افرادی مسموع نیست. زیرا اولاً افراد فوق الذکر مالک مال نیستند و ذی نفع به حساب نمی آیند. ثانیاً تحت عناوین وصی یا وکیل یا ولی نیز قرار نمی گیرند و دلیلی نداریم که ایشان را در حکم وکیل یا ولی مالک قرار دهیم.
در هر حال صاحب جواهر در این باب می گوید: « فان التزام عدم سماع دعواهم علی وجه لا تقبل منهم البینه علی من غصب منهم ذلک کما تری». (2) که صریحاً بر ضعف نظر کسانی دلالت دارد که قائل به عدم پذیرش دعوای مرتهن، ودعی، مستعیر و ملتقط در محل بحث هستند. (3)
3 ـ مدعی (مورد ادعا) باید امری باشد که عقلاًً و عادتاًً ممکن بوده و شرعاًً نیز جایز باشد
ادعا نباید عقلاً، عادتاً و شرعاً غیر ممکن باشد. عدم امکان عقلی مانند جایی که مدعی نسبت به مدعی علیه ادعای بنوت نماید و بگوید من فرزند او هستم، در حالیکه سن او بزرگتر از سن مدعی علیه باشد. این ادعا عقلاً امکان پذیر نبوده و غیرممکن است. ادعای بنوت غالباً در موارد فوت مورث و دعوای ارث صورت می گیرد.
غیرممکن در عادت مثل جایی که مدعی ادعا کند، پول زیادی را به مدعی علیه قرض داده است، در حالیکه فقر او از ابتدای عمر محرز باشد. عادتاً کسی که فقیر است نمی تواند مبلغ زیادی پول را به کسی قرض دهد، و غیر ممکن شرعی مانند جایی که شخص ادعای زوجیت با محارم خود را نماید و یا ادعای مالکیت اموالی را بکند که شرعاً قابل تملک نیستند. بعضی از اموال در بین مسلمین شرعاً قابل تملیک و تملک نیست، مانند خمر. بنابراین اگر کسی ادعای مالکیت خمری را نماید ادعایش مسموع نیست.
ذکر این نکته ضروری است که صرفاً ادعای مالکیت چنین اموالی پذیرفته نیست لکن اگر مدعی اختصاص حقی را نسبت به این اموال ادعا کند، قطعاً دعوایش پذیرفته خواهد شد. مثلاً ادعا کند خمری را که در دست شخص معینی است، می خواهد به سرکه تبدیل کند، و این حق به او اختصاص دارد. این دعوا پذیرفته می شود، زیرا حق موصوف، منفعت حلالی است که مدعی می تواند از آن برخوردار باشد.
شهید اول معتقد است هر چند ادعای عقود فاسد نظیر ادعای ربوی یا هر بیع فاسد و نامشروع قابل استماع و پذیرش از سوی حاکم نیست، لکن در عین حال بر مدعی نیز لازم نیست به شرایط موجب صحت در عقد بیعی که انجام داده تصریح کند. مثلاً بگوید من با ایجاب و قبول صادر از جانب مکلف و... چیزی را خریدم.
4 ـ مدعی به (مورد ادعا) از جهت نوع، صفت و مقدار معلوم باشد
مدعی در صورتی که معلوم نباشد، پذیرفته نخواهد شد. زیرا چنین دعوایی اساساً ثمره ای در پی نخواهد داشت. بنابراین اگر شخصی ادعا کند چیزی از مدعی علیه طلب دارم بدون این که آن را مشخص نماید، دعوا از او پذیرفته نخواهد شد.
ایرادی که بر این استدلال (فقدان ثمره در دعوا) وارد شده، مسئله ای است که در باب اقرار به امر مجهول مطرح شده است. فقها معتقدند اگر شخصی به امر مجهولی اقرار کند، او را به تفسیر آن ملزم می کنند. و مقر له می تواند به استناد اقرار مقر بر علیه او ادعا نماید و مجهول بودن اقرار مانع طرح دعوا علیه او نخواهد شد. در بحث حاضر نیز هر چند ادعای مدعی، مجهول است. اما می توان به جای این که کلا حق دعوا را از او ساقط کرد، او را ملزم به تفسیر آن نمود.
شیخ طوسی در این خصوص می گوید: «دعوا صحیح نیست مگر این که معلوم باشد، بجز مسئله وصیت که ادعای موصی له هر چند بطور مجهول، صحیح بوده و مسموع خواهد بود. علت این است که وصیت مال مجهول از جانب موصی و به نفع موصی له صحیح است و وصیت کننده می تواند بگوید مالی را برای فلان شخص وصیت کردم. لذا وقتی وصیت به مجهول صحیح باشد، ادعای چنین وصیتی نیز توسط موصی له صحیح بوده و مسموع خواهد بود. و تفاوت عقد وصیت با سایر عقود در همین مطلب است که در سایر عقود موضوع عقد نباید مجهول باشد، در حالی که در مورد وصیت این چنین نیست و موصی به می تواند مجهول باشد.» (5)
مرحوم نجفی پس از اینکه معلوم بودن مدعی را در پذیرش دعوا شرط می گوید: «نظر شیخ طوسی، ابوصلاح حلبی، ابن حمزه، ابن زهره و ابن ادریس نیز همین است.» (6) سپس در استدلال برای چنین شرطی می گوید: «علت این شرط این است که اگر مدعی به مجهول باشد، در فرضی که مدعی علیه ادعا را بپذیرد و حکم به امر مجهول شود، حکم موصوف بی ثمر خواهد بود، زیرا قابل مطالبه نیست.» (7)
هر چند در اشکال به این استدلال برخی از فقها گفته اند همان بحثی را که در اقرار به مجهول مطرح می شود، در اینجا نیز مطرح می کنیم و می گوئیم مدعی علیه پس از قبول وادار به تفسیر می شود، و در صورت استنکاف تا تفسیر آن حبس می شود ؛ لکن با وجود این برخی از فقها با رد این تشبیه معتقدند بین اقرار و ادعا تفاوت وجود دارد. زیرا اقرار همیشه علیه مقر است. لذا انگیزه ای بر تفسیر و توضیح وجود ندارد، اما در ادعا همیشه امر به نفع مدعی است، لذا داعی و انگیزه برای تفسیر وجود دارد. مرحوم نجفی در ادامه می گوید: «از نظر من تحقیق در امر این است که بگوئیم اگر دعوا از هر حیث مجهول بود مثل این که بگوید من از چیزی از مدعی علیه طلب دارم، این دعوا مسموع نخواهد بود. اما اگر مجهول از جهت فرد باشد یعنی یک کلی را ادعا نماید که هر یک از افراد آن را می توان بعنوان مدعی علیه تعیین کرد، چنین دعوایی مسموع خواهد بود و بیشتر فقها و متأخرین همین نظر را دارند.» (8)
5 ـ دعوا باید صریح در استحقاق باشد
صراحت در استحقاق اینست که از دعوای مدعی معنای دیگری محتمال نباشد. و مقصود مدعی صرف اخبار نباشد. بعنوان مثال اگر مدعی بگوید کتابی که در دست مدعی علیه است به کتابخانه من تعلق داشته است، چنین دعوایی پذیرفته نیست، زیرا ممکن است واقعا همینطور بوده لکن به ناقل شرعی و قانونی به ذوالید منتقل شده باشد.
6 ـ دعوا بر فرض ثبوت، دارای اثر قانونی و شرعی باشد
گاهی اوقات دعوا ثابت است لکن اثر قانونی و شرعی ندارد. به اتفاق فقها هر یک از هبه و وقف قبل از قبض عقدی جایز است. به این معنا که واقف و هبه کننده حق فسخ آن را دارند حال اگر در چنین موردی کسی ادعا کند که طرف مقابل مالی را به او هبه کرده لکن هنوز اقباض صورت نپذیرفته، این دعوا مسموع نخواهد بود. زیرا به فرض ثبوت دارای اثری نخواهد بود و هبه کننده می تواند پس از اقرار به هبه آن را فسخ نماید.
7 ـ مدعی در دعوایش جازم باشد
در صورتی که مدعی ادعای خود را به طور شک و وهم و ظن مطرح نماید، ادعا از او پذیرفته نخواهد شد. به دلیل این که اولاً به چنین شخصی مدعی نمی گویند. زیرا مدعی کسی است که ثبوت امری را بر علیه دیگری ادعا کند و ادعای ثبوت، غیر از احتمال ثبوت است. بعلاوه اگر چنین دعوایی مسموع باشد، و مدعی علیه در قبال آن سکوت نموده و قسم را به مدعی رد کند و با قسم مدعی حکم ثابت شود، مدعی حق مطالبه چنین حقی را شرعاً نخواهد داشت. بنابراین حکم لغو خواهد بود و استماع چنین دعوایی نیز به تبع حکم لغو خواهد بود. چه بسا رد قسم یا قسم خوردن مدعی نیز در این صورت صحیح نباشد.
در این مورد نظر فقها متفاوت است. گروهی معتقدند در موارد تهمت که احتمال توجه اتهام به مدعی علیه وجود دارد چنین دعوایی پذیرفته می شود. اما در غیر موارد تهمت دعوای ظنی مسموع نخواهد بود. برخی دیگر معتقدند در صورتی که ادعا در حد ظن و احتمال قوی باشد مسموع است، و در غیر این صورت دعوا پذیرفته نخواهد شد. گروه سوم به این شکل به تفصیل پرداخته اند که اگر مدعی از اموری است که اطلاع از آن مشکل باشد ادعای ظنی پذیرفته می شود، و اگر اینچنین نبود ادعا غیر قابل پذیرش است. چون مدعی می تواند بینه بیاورد و ادعایش را به طور قطع بیان کند. و بعضی نیز نظیر صاحب جواهر معیار پذیرش و عدم پذیرش دعوا را در این مورد عرف قرار داده اند.
مرحوم نجفی پس از ذکر مطالبی در این باره از مسالک الافهام نقل می کند: «آنچه در خصوص لزوم جزم صحبت شد، صرفاً در حد زبان است نه در باطن و نفس الامر. بنابراین کافی است در کلام بطور جازم ادعای خود را مطرح کند. لکن در باطن و نفس لامر لازم نیست مدعی در اعتقادش جازم باشد و معتقد به استحقاق مدعی به باشد. زیرا در ادعای مدعی اعتقاد نفسی به محق بودن، شرط نیست همچنانکه اگر شخص مقر به نفع کسی اقرار نماید، مقر له می تواند بر اساس آن اقرار، ادعا نماید هر چند باطناً عالم و معتقد به حق نیست.» (9)
پی نوشت ها :
1 ـ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، انتشارات دار احیاء التراث العربی، جلد 18، ص 317.
2 ـ نجفی محمد حسن، جواهر الکلام، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم 1362 ه.ش، جلد 40 ص 146.
3 ـ یعنی: «پذیرش این مطلب که دعوای (مرتهن، ودعی، مستعیر و ملتقط) در خصوص وقوع غصب مال از آن ها مسموع نیست دارای اشکال است».
4 ـ مکی عاملی محمد، الدروس الشرعیه، انتشارات مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول 1414 هـ . ق، جلد 2 ص 83.
5 ـ طوسی محمد، المبسوط فی فقه الامامیه، انتشارات المکتبه المرتضویفه، 1378 هـ . ق، جلد 8، ص 123.
6 ـ نجفی محمد حسن، جواهر الکلام، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم 1362 ش، ج 40، ص 147
7 ـ همان.
8 ـ همان.
9 ـ همان، ص 153.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 12و13
بقیع ؛ در گذر تاریخ
نویسنده : محمدامین پورامینى
لغت
بقیع در لغت به زمین گسترده و بزرگى گویند که داراى درخت باشد که یکى از آنها، بقیع "غرقد" است. غرقد، نام درختى است که در آن محیط بوده است، گرچه بعدها آن درختان را کندند، ولى اسم آن باقى ماند و این زمین، معروف به بقیع الغرقد شد.
مساحت
این قبرستان از زمان رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله تا کنون باقى است و حدود ده هزار نفر از یاران پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله را در خود جاى داده است.
بقیع، زمین مستطیل شکلى در شرق مدینه است که 100 در 150 متر بوده، ولى بارها توسعه پیدا کرده است. برخى آن را در اصل 80 در 80 متر دانستهاند که بعدها با اضافه شدن حش کوکب و... به آن، به 150 در 100 متر رسید.
آغاز
ابورافع مىگوید: رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله در صدد تهیه مکانى براى دفن یاران خود بود و جاهاى مختلفى را در اطراف مدینه ملاحظه کرد تا آن که به بقیع الغرقد رسید و فرمود: به من دستور داده شده که این مکان را قرار دهم.
اولین مدفن در بقیع
از برخى روایات، استفاده مىشود که اولین کسى که در بقیع دفن شد، عثمان بن مظعون بود؛ همانگونه که از حضرت امیرمؤمنان على علیهالسلام روایت شده که اولین کسى که در بقیع دفن شده، عثمان بن مظعون و پس از او، جناب ابراهیم علیهالسلام، پسر پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله بود. از برخى روایات نیز فهمیده مىشود که اولین کسى که در بقیع دفن شد، اسعد بن زراره بود. او به هنگام ساخت مسجد النبى، از دنیا رفت. ممکن است گفته شود که اولین کسانى که در بقیع دفن شدند، از مهاجران، عثمان بن مظعون و از انصار، اسعد بن زراره بوده است، و یا آن که گفته مىشود که اسعد بن زراره، در بقیع دفن شد؛ پیش از آنکه آن مکان، به عنوان قبرستان عمومى، در نظر گرفته شود.
وقفى نبودن بقیع
بقیع، یک زمین وقفى نیست؛ چون ملک کسى نبوده است و وقفیت، فرع ملکیت است؛ وپس از تصمیم براى دفن، مردم درختان آن را کندند و عدهاى هم آمدند و براى خود در آن خانه ساختند. بنابراین جلوگیرى وهابیون از بازسازى بقیع تحت عنوان وقف بودن بقیع، بهانهاى بیش نیست، علاوه بر آنکه خصوص امامان بقیع در خانه شخصى عقیل بن ابى طالب دفن گردیدند.
فضیلت بقیع
بقیع به خاطر قدوم مبارک رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام و دفن چهار تن از امامان علیهمالسلام و سایر مؤمنان، شهیدان و نیکان، داراى شرافت زیادى است. ابوحجر اسلمى از رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله، چنین روایت کرده است: کسى که در مکه یا مدینه بمیرد، مورد حساب واقع نگردد و مهاجر به سوى خدا محسوب شود و روز قیامت، با اصحاب بدر محشور مىشود همچنین از رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله، چنین روایت شده است که روز قیامت، هفتاد هزار نفر از بقیع، بىحساب راهى بهشت مىشوند؛ در حالى که صورت آنها چون ماه شب چهاردهم، مىدرخشد.
نزول یک آیه در بقیع
سیوطى از انس روایت مىکند که دو آیه "فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً. إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً" در بقیع نازل شد.
پیامبر اکرم(ص) و بقیع
رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله، به قبرستان بقیع مىرفت و مشغول دعا مىشد و براى مردگان، طلب رحمت و آمرزش مىکرد. علاوه بر این، آن حضرت هر پنجشنبه، به همراه عدهاى از مردم، به بقیع مىرفت. از این رو، فقیهان ما، فتواى مستحب بودن زیارت قبور را دادهاند. علاوه بر این، گاهى پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله، آخر شب به تنهایى به بقیع مىرفت و براى اهل بقیع، دعا مىکرد. جالب اینجاست که جایگاه ایستادن رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله در بقیع، کنار قبور فعلى ائمه بقیع بوده است. جعفر خالد بن عوسجى، نقل مىکند که شبى در گوشه خانه عقیل بن ابیطالب، مشغول دعا بودم که امام صادق علیهالسلام از کنارم عبور کرد و مىخواست به سمت عریض برود که فرمود: این جایى که ایستادهاى، جایگاه شبانه رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله در بقیع بوده است و مىدانیم که اهل بیت علیهمالسلام، در خانه عقیل به خاک سپرده شدند.
همچنین در برخى روایات، از حضور رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله، در شب نیمه شعبان در بقیع و نیز از سجود رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله در بقیع، نماز رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله در بقیع، خواندن نماز باران در بقیع و دعاى آن حضرت در آنجا مطالبى نقل شده است. سلمان فارسى نیز مهر نبوت رسول خدا را در قبرستان بقیع دید. برخى روایات نیز از زبان رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله در قبرستان بقیع نقل شده است که برخى از آنها در فضیلت امیرمؤمنان على علیهالسلام و امام مهدى عجلاللّهتعالىفرجهالشریف است.
بقیع و عترت پیامبر(ص)
امیرمؤمنان على علیهالسلام، یک شب در بقیع، درباره اسرار حرف "با" بسم اللّه الرحمن الرحیم، تا طلوع فجر سخن گفت و به پایان هم نرسید.
محل نماز حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها در قبرستان بقیع، مشخص بود. شیخ صدوق سفارش مىکرد که پس از زیارت امامان بقیع، در مسجدى که در آن جاست و گفته مىشود که مکانى است که حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها در آن نماز گزاردهاند، دو رکعت نماز بخوانید. ظاهراً مقصود، همان بیت الاحزان است که در نزدیکى قبور امامان بقیع بوده است و وهابیان آن را تخریب کردند. بیت الاحزان حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها را باید خانه اسرار آن حضرت نامید. این جا، جایى بود که حضرت على علیهالسلام آن را براى حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها ساخته بود و آن حضرت با حسنین علیهماالسلام، در آنجا حضور مىیافت و تا شب، به گریه مىپرداخت.
امامان بقیع نیز درباره بقیع، گفتوگوهایى دارند که تفصیل آن در جاى خود آمده است.
عنایت مسلمانان به زیارت بقیع
عالمان شیعه و سنى در کتابهاى خود، مردم را به زیارت قبرستان بقیع ترغیب نمودهاند. علاوه بر فقیهان و عالمان بزرگ شیعى، شخصیتهایى از اهل سنت چون عبدالکریم بن عطاء اللّه مالکى، محمد بن شربینى، بکرى دامیاطى، فاکهى، نووى، غزالى، صالحى شامى و... به آن تصریح کردهاند.
آداب زیارت قبور ائمه بقیع(ع)
مستحب است که براى این زیارت، سه کار انجام شود؛ غسل، زیارت و خواندن هشت رکعت نماز (براى هر امام، دو رکعت.)
بنا به تصریح برخى از مراجع بزرگوار، ادب زیارت حکم مىکند که براى زیارت ائمه در قبرستان بقیع، با پاى برهنه و بدون کفش وارد شوند و زیارت کنند.
پیراستن حرم امامان بقیع(ع)
مسلمانان از دیرباز، اقدام به بازسازى و ساختن گنبد براى شخصیتهاى بزرگ اسلامى کردند که گنبد سبز پیامبر و گنبدهایى که در عراق، ایران، سوریه و... وجود دارند، شاهد این مطلب هستند و تنها وهایبان، به خاطر تحجر و کجفهمى، با این کار مخالفت کردهاند.
یکى از کسانى که اقدام به ساخت گنبد بر مزار امامان بقیع علیهمالسلام نمود، ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسى قمى اردستانى مجدالملک است. او در آخر قرن پنجم، کشته شد. همچنین الناصر لِدین اللّه، خلیفه عباسى، در سال 560 ق. اقدام به تعمیر گنبد امامان بقیع علیهمالسلام کرد و نیز ابوطالب عبداللّه بن حسین بن میرزا رفیعالدین حسینى مرعشى نیز اقدام به تعمیر و بازسازى حرم امامان بقیع نمود.
در دوره قاجاریه، محمد بن على امین السلطنه، اقدام به نهادن ضریحى از فولاد بر روى قبور نمود. او قصد داشت ضریحى نقرهاى نیز براى آنها قرار دهد که مانع کار او شدند.
سید على قطب هزار جیبى نیز آخرین ضریح فولادى را ـ که در اصفهان ساخته شده بود ـ به مدینه برد و با زحمت و سه سال معطلى در جده، بر قبور مطهر ائمه بقیع علیهمالسلام نهاد که این ضریح نیز در سال 1343 ق. توسط وهابیان از جا کنده شد و قطعاتى از آن، تا سال 1385 ه.ش بر دیوار شهداى احد وجود داشت.
مرحوم سید محسن امین مىنویسد: سلطان عبدالمجید عثمانى ـ که گنبد قبر مطهر پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله را ساخت ـدستور داده بود که براى امامان بقیع نیز گنبدى همانند گنبد پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله بسازند؛ ولى با مخالفت برخى از اهل مدینه مواجه شد. غیر از قبور مطهر امامان بقیع، بیتالاحزان، قبر حلیمه سعدیه، قبور دختران و همسران پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله، قبر مالک و قبور عمههاى پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله نیز داراى گنبد بودند که همه آنها توسط سلفیان تخریب شد.
فاجعه تخریب بقیع
همانگونه که گفته شد مسلمانان از آغاز، به قبور بزرگانشان توجه داشتند و بر فراز آنها، گنبدهایى مىساختند که از جمله آنها، گنبد قبر مطهر رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله است که از اول تا کنون، بوده است. مزار بزرگان و امامان بقیع علیهمالسلام نیز از این قاعده مستثنى نیست. ابن جبیر (قرن 6) در سفرنامه خود، بقیع را به زیبایى توصیف کرده، از گنبد زیبا و بسیار بلند ائمه بقیع، یاد کرده است. پس از او، ابن بطوطه نیز همان توصیف را دارد.
سمهودى نیز از گنبد ائمه اهلبیت علیهمالسلام، به عنوان گنبد باعظمت و بلند یاد کرده است؛ اما جریان واپسگرا و متحجر وهابى، در 8 شوال سال 1344ق. اقدام به تخریب آن نمود و به احساسات میلیونها نفر از مسلمانان، توجهى نکرد. جالب این جاست که آنها اقدام به نگهدارى از لباسها و اسباب منزل، خانه، شمشیر و تختخواب آلسعود نمودهاند و از آثار یهودیان مدینه نیز تا کنون محافظت کردهاند؛ ولى آثار رسول خدا و اهلبیت او علیهمالسلام را خراب کردند!!
عکسالعمل مسلمانان در تخریب بقیع
تخریب بقیع، با عکسالعمل شدید مسلمانان و به ویژه شیعیان جهان مواجه گردید. مسلمانان ایران، عراق، قفقاز، آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، تاتارستان، ترکیه، افغانستان، چین، مغولستان و هندوستان، در برابر این مسئله موضعگیرى؛ کردند دولت و مجلس آن روز ایران نیز در این زمینه، موضعگیرى رسمى کرد. همچنین فقیهان و بزرگانى چون آیةاللّهالعظمى سید ابوالحسن اصفهانى، آیةاللّه شیخ محمد خالصى و آیةاللّه شهید سید حسن مدرس، این اقدام را محکوم کردند.
در کنفرانس کشورهاى اسلامى، مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، سید امین حسینى مفتى فلسطین، و سید محمدتقى طالقانى (آل احمد) نماینده آیةاللّهالعظمى بروجردى در مدینه، شرکت کردند. همچنین مراجع و بزرگانى دیگرى مانند آیات عظام حاج شیخ عبدالکرى حائرى، حاج آقا حسین قمى، سید محسن حکیم، سید هبةالدین شهرستانى و امام خمینى قدسسرهم، در این مورد موضعگیرى کردند و امام خمینى در این زمینه، نامهاى خطاب به شاه عربستان نگاشت.
اجساد جاویدان
بدن سالم 2 تن از فرزندان امام جعفر صادق علیهالسلام ـ پس از گذشت بیش از 1000 سال از وفاتشان در بقیع دفن شده است.
یکى از آنان، اسماعیل بن جعفر علیهالسلام است که قبر ایشان پیش از درب اصلى فعلىِ قبرستان بقیع بوده است. به هنگام ایجاد خیابان ابوذر ـ که امتداد آن به بقیع رسید ـ مجبور به نقل جسد على و جعفر شدند که به هنگام خاکبردارى، قبر ویران گردید و جسد سالم ایشان یافت شد که به درون قبرستان بقیع منتقل و در ضلع شرقى شهداى حره، دفن شد. علامت قبر ایشان، پس از مدتى توسط وهابیان برداشته شد!
على بن جعفر عریضى، فرزند دیگر امام صادق علیهالسلام است که تا دوره امام جواد علیهالسلام زنده بود. قبر ایشان در عریض ـ یکى از روستاهاى اطراف مدینه منوره و نزدیک به منطقه احد ـ قرار داشت که اینجانب به زیارت آن رفته بودم، و چند سال پیش، عوامل مزدور وهابیت، اقدام به تخریب قبر ایشان نمودند؛ ولى ـ بنا به شهادت برخى از موثقین مثل حجةالاسلاموالمسلمین شیخ حسن راضى از علماى احساء و حجةالاسلام والمسلمین شیخ حسین رضوانى مسئول وقت دفتر نماینگى بعثه مقام معظم رهبرى در مدینه ـ با جسد سالم ایشان مواجه شدند که با انتقال جسد مطهرشان به قبرستان بقیع، نزدیک قبور اهل بیت علیهمالسلام دفن گردید.
منبع: شیعه نیوز /س
تخریب بقیع؛ امتداد دشمنی با مکتب وحی
نویسنده: حجة الاسلام سید محمد باقر علوی تهرانی
پیدایش وهابیت
وهابیت گروهی است که حاکمیت دینی آنان بر کشور عربستان به معاضدت و مساعدت انگلستان صورت گرفت. پیر استعمار از لحاظ مکتب و آیین، نصرانی است. خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) در خصوص دشمنی دیرینه قوم نصاری با اسلام فرموده است: «وَلَن تَرضَی عَنکَ الیَهُودُ وَلاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِع مِلَّتُهُم»(1) ای رسول ما! هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد تا از آنان و آئین تحریف یافته آنان پیروی کنی.
وهابیت که برگرفته از تفکرات آل عبدالوهاب است، در سال 1200 هجری قمری در عربستان حاکمیت دینی یافت در حالی که خاندان آل سعود حاکمیت سیاسی کشور عربستان را عهده دار بوده و هست. محمدبن عبدالوهاب، بنیانگذار تفکر وهابیت است. او فهم غلطی از دین اسلام داشت که اشتباهات فاحش و بسیار وی در عقاید و افکار و نوشته هایش آشکار است. او مبانی فرقه خود را از عقائد و افکار این تیمیه و این قیم جوزی گرفته است. ابن تیمیه، از بزرگان علما حنبلی در قرن هفتم و هشتم است. ابن تیمیه، برخی از رفتارهای دینی مانند زیارت و توسل را بدعت و شرک می دانست. او معتقد بود کارهایی مانند دعا، تضرع، طلب، حاجت، استغاثه و امثال آنها که نزد قبور بقیع انجام می گیرد باید منع شود و آنچه به عنوان مسجد در اطراف قبرها بنا گردیده باید ویران گردد. نیز اگر باز هم امور یاد شده انجام یابد، لازم است اثر قبر محو شود و هیچ نشانی از آن باقی نماند.
به شهادت تاریخ رفتاری که تاکنون از این فرقه صادر شده، جز برای از بین بردن مبانی اسلام و مخدوش کردن چهره آن، ثمره دیگری نداشته است.
تخریب قبور ائمه بقیع (ع)
روز هشتم شوال سالگرد حادثه ای جانکاه و تأسف بار در جهان اسلام است. واقعه ای که توسط فرقه متعصب، ضاله و تندروی وهابیت در سال 1344 هجری قمری- 87 سال قبل- در شهر مدینه ایجاد شد و آن تخریب مزار ائمه بقیع سلام الله علیهم اجمعین بود. بقیع قبرستانی است در شهر مدینه الرسول که مزار و مدفن 4 امام از امامان شیعه است: امام حسن مجتبی(ع)، امام زین العابدین (ع)، امام محمد باقر(ع)، امام جعفر صادق(ع)، به شواهد دقیق و مستند و بدون خدشه عینی و تاریخی، مزار این امامان تا این تاریخ، دارای گنبد و بارگاه بوده است اما متأسفانه بدست این فرقه با خاک یکسان گردیده است. در این سطور قصد داریم به بررسی این رفتار وهابیت بپردازیم.
مودت، مزد رسالت
این فاجعه تحقیقاً به معنای نادیده گرفتن آیه معروف مودت است. مودتی که از سوی خداوند متعال، مزد رسالت پیامبر اسلام معرفی شده و قرآن در این باره فرموده:« قُل لاَّ اَساَلُکُم عَلَیهِ إِلاَّ المَوَدَهُ فِی القُربِی»(2) ای رسول ما! بگو که من هیچگونه اجر و پاداشی از شما در برابر این رسالت درخواست نمی کنم، جز مودت اهل بیت. سوالی که باید از سران و بزرگان وهابیت پرسید این است که شما اگر بخواهید به این آیه شریفه عمل کنید و مودت خود را به ذوی القربی نشان دهید - که مسلماً این ذوی القربی، فرزندان حضرت زهرا(س) که امامان شیعه هستند، می باشند- آیا این اظهار مودت با تخریب حرم مطهر آنان سازگار است؟ آیا تخریب به معنای نادیده گرفتن این آیه نیست؟ آیا به معنای بی اجر و مزد کردن رسالت پیامبر اکرم نیست؟ البته این جماعت فقط به تخریب حرم بسنده نکرده و به تخریب شخصیت و جایگاه ائمه معصومین (ع) نیز پرداخته اند چرا که اساساً اعتقادات غلطی نسبت به معارف اسلام دارند.
حرم مطهر امامان از جمله شعائر الهی است
خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:«وَمَن یُعَظِّم شَعَائِرَ الله فَإِنَّهَا مِن تَقوَی القُلُوب» هرکس شعائر الهی را تعظیم و تکریم نماید آن نشانه تقوای دلهاست.(3) شعائر جمیع شعیره به معنای علامت و نشانه است. مسلماً و قطعاً و بدون تردید مراد از شعائر الله، نشانه ها و علامتهای وجود خداوند نیست. چرا که همه ی عالم نشانه وجود خداوند است و اکرام و تعظیم هر آنچه که در نظام هستی موجود است، نشانه تقوی نیست. علما و دانشمندان نیز قائل به این امر نیستند.
مراد از شعائر الله، نشانه ها و علامتهای دین خداست که اگر این نشانه ها اکرام شود و تعظیم گردد، نشانه تقوی است. بر این اساس، شعائرالله در آیات زیر تفسیر شده است.
«إِنَّ الصَّفَا وَالمَروَهَ مِن شَعائِرِ اللهِ» (4) دو کوه صفا و مروه از نشانه های الهی است.
«وَالبُدنَ جَعنَا لَکُم مِن شَعائِرِاللهِ» (5) شتر فربه را برای شما از نشانه های الهی قرار دادیم.
بدستور الیه در مناسک حج و در اعمال حج قرآن، زمانی که فرد قصد احرام دارد باید از میقات آماده شود و لباس احرام بپوشد و لبیک گویان راهی انجام اعمال شود. صورت دیگری نیز برای احرام این حج وجود دارد که احرام حالت قبلی را ندارد. در این حالت، فرد باید شتری را آماده و تجهیز کند و همراه خود بیاورد تا اعمال را انجام دهد و سپس آن را ذبح کند. در مورد این شتر چند نکته باید رعایت شود. اول اینکه از آن سواری نگیرند. دوم اینکه آن را خرید و فروش نکنند و سوم، علامتی بر روی آن بگذارند تا اگر گم شد، مردم بدانند که این شتر برای قربانی در حج قرآن آماده شده و آن را خرید و فروش نکنند. این شتر از آن جهت که برای قربانی آماده می شود تا آیین الهی بجا آورده شود، از مصادیق شعائر الهی بحساب می آید. طبق آیه شریفه، چون نمادی برای انجام اطاعت فرمان خداوند است، قابل تکریم است و این تکریم همان مواردی است که ذکر شد. مفصل این بحث در مباحث فقهی و در باب حج قابل پیگیری است.
اما...
آیا مزار اهل بیت که فرزندان رسول خدا هستند و در عبودیت و بندگی حضرت حق و نیز در فضائل و مناقب بی همتا و بی بدیل هستند از شعائر الهی نیست؟ مؤمنان و مجاهدان دین خدا در سایه تلاش آنان و مجاهدتهای آنان به دین مبین اسلام گرایش پیدا کردند، پس چگونه است که مزار آنان از شعائر نباشد؟ کدام عقل سلیمی می پذیرد که قربانی کردن با خصوصیات ذکر شده از شعائر باشد، تکریم و تعظیم آن لازم است. آیا این تکریم با تخریب حرم مطهر آنان سازگار است؟ ما از وهابیون سوال می کنیم که آیا حفظ این بقاع را از مصادیق آیه نمی دانید؟
مکانهای مقدس از منظر قرآن و عقل
سوال دیگری که از آنان داریم اینست که ساختن بنا یا مسجد بر قبور اولیا الهی چه اشکالی دارد؟
از دو منظر قرآن و عقل به بررسی این امر می پردازیم.
* از منظر قرآن
- حضرت حق درباره ی حضرت ابراهیم این بزرگ منادی توحید فرموده است:«وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ اِبراهِیمَ مُصَلَّی»(6) از مقام ابراهیم عبادتگاهی برگیرید. خداوند امر کرد که بر محل استقرار حضرت ابراهیم(ع)، در آنجا که ایستاد و به کمک حضرت اسماعیل(ع) کعبه را بنیان نهاد، بنایی ساخته شود. نام آن را مقام ابراهیم گذاردند تا یاد آن پیامبر الهی زنده بماند. چون خداوند امر کرده، پس این کار به هیچ وجه شرک نیست بلکه توحید عبادی است و عین اطاعت از خدای سبحان است.
- در مورد اصحاب کهف، وقتی داستان آنان معلوم گردید، قرآن چنین نقل می کند:
«فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیَاناً رَّبُهُم أَعلَمُ بِهِم قَالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلَی أَمرِهِم لَنَتَّخَذَنَّ عَلَیهُم مَسجِداً»(7) درباره مدفن آنها نزاع کردند که چه کنیم؟ گروهی گفتند بر روی قبر آنها بنایی بسازیم. گروه دیگر که در این کار پیروز شده بودند گفتند مدفن آنان را مسجد می سازیم. قرآن کریم هر دو نظریه را مطرح می کند بدون آنکه از کار آنها انتقاد کند و یا لحن اعتراض آمیزی نسبت به نظر آنها داشته باشد. جریان را نقل کرده و با آن مخالفت نکرده، یعنی درست بودن آن عمل را امضاء فرموده است.
پس اولاً خداوند با اینکه بر مزار اهل ایمان مسجدی ساخته شود تا او را عبادت کنند موضع مخالفی ندارد و آن را عملی شرک آلود نمی داند. ثانیاً ساختن مسجد بر مزار اولیا الهی، عملی بوده که در امتهای پیشین نیز رایج بوده است.
*از منظر عقل:
عقل هم مخالفتی ندارد. در کشورهای مختلف برای یادبود سربازانی که در راه دفاع از میهن خود کشته شده اند، بنایی بر سر مزار آنان می سازند تا این جانفشانی را تکریم کرده و قدردان زحمات کشته شدگان باشند. این عمل نه تنها مذموم نیست بلکه از نظر عقل ممدوح و قابل ستایش است.
فتوای بزرگان وهابیت
وهابیت در خصوص صدور فتاوی بدون مبنا، هیچگونه ابایی ندارند. نمی دانیم که این فرقه دست ساز انگلیسی بر چه اساسی فتوی صادر می کند. نمونه بارز آن که منجر به تخریب قبور امامان بقیع شده اینست:
ابن قیم جوزی از شاگردان این تیمیه در کتاب زادالمعاد فی هدی خیر العباد، در صفحه 661 چنین فتوا داده است:«یَجبُ هَدمُ المَشاهِدِ الّتی بنیت علی القبور و لا یجوز ابقاعها بعد القدرة علی هَدمِها و إبطالِهَا یَوماَ واحِداً» ویران کردن نشانی که روی قبور ساخته شده، واجب است و پس از رسیدن به قدرت باید منهدم و ویران شود و باقی گذاشتن آن حتی برای یک روز هم جایز نیست.
ای فتوی نه فقط متعلق به او بلکه متعلق به همه کسانی است که به این فرقه اعتقاد دارند. اما ذکر سند از این شخص صورت گرفته است. نکته بسیار مهمی که از این فتوی آشکار می شود اینست که وهابیت اگر هنوز مزار پیامبر اکرم را تخریب نکرده، چون قدرت لازم برای انجام این کار را ندارد. از جهان اسلام - شیعه و سنی- می ترسند و گرنه طبق این فتوی، ابائی از تخریب ندارند.
پی نوشت ها :
1)بقره/120.
2)شوری/23.
3) حج/32.
4) بقره/158.
5) حج/36.
6)بقره/125.
7) کهف/21.
منبع: ماهنامه راه قرآن، شماره35.
اعمال شب و روز عید فطر
از جمله لیالی شریفه شب عید فطر می باشد و در فضیلت و ثواب عبادت و احیای آن احادیث بسیار وارد شده و روایت شده است که آن شب کمتر از شب قدر نیست. برای درک این شب عزیز انجام اعمالی از ائمه علیهم السلام به ما سفارش شده است :
1- در هنگام غروب آفتاب غسل انجام شود .
2- آن شب به نماز، دعا، استغفار، درخواست از حق تعالی و بیتوته در مسجد احیا گردد.
3- بعد از نماز مغرب و عشاء ، نماز صبح و نمازعید فطر ذکر؛" الله اکبر الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر الله اکبر و لله الحمد الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولانا " گفته شود.
4- بعد از نماز مغرب و نافله آن، دست ها را به سوی آسمان بلند کرده و بگوید:" یا ذاالمن و الطول یا ذاالجود یا مصطفی محمد و ناصره صل علی محمد و آل محمد و اغفرلی کل ذنب احصیته وهو عندک فی کتاب مبین." پس به سجده برود و صد مرتبه در سجده بگوید: " اتوب الی الله " پس هر حاجت که دارد از حق تعالی بخواهد که ان شاء الله تعالی بر آورده خواهد شد. در روایتی از شیخ آمده که: بعد از نماز مغرب به سجده رود و بگوید" یا ذاالحول یا ذاالطول یا مصطفیا محمدا و ناصره صل علی محمد و آل محمد واغفرلی کل ذنب اذنبته و نسیته انا و هو عندک فی کتاب مبین." سپس صد مرتبه " اتوب الی الله " بگو.
5- زیارت امام حسین علیه السلام که فضیلت بسیار دارد.
6- ده مرتبه ذکر" یا دائم الفضل علی البریة یا باسط الیدین بالعطیة یا صاحب المواهب السنیة صل علی محمد و آله خیرالوری سجیة واغفرلنا یا ذاالعلی فی هذه العشیة." که از اعمال شب جمعه است، گفته شود.
7- ده رکعت نماز که در شب آخر ماه رمضان اقامه می شود که به صورت پنج نماز دو رکعتی ، در هر رکعت بعد از حمد، سوره توحید ده بار خوانده شود. و در رکوع و سجود ده مرتبه ذکر" سبحان الله والحمدلله و لا اله الاالله والله اکبر" گفته شود. پس از نماز هزار مرتبه استغفار کند و بعد از آن سر به سجده گذارد و بگوید:" یا حی یا قیوم یا ذاالجلال و الاکرام یا رحمان الدنیا والاخرة و رحیمهما یا ارحم الراحمین یا اله الاولین والآخرین اغفرلنا ذنوبنا و تقبل منا صلواتنا و صیامنا و قیامنا."
8- بعد از نماز مغرب و نافله آن دو رکعت نماز بجا آورد، در رکعت اول بعد از حمد هزار مرتبه توحید و در رکعت دوم بعد از حمد، یک مرتبه توحید بخواند. بعد از سلام سر به سجده بگذارد و صد مرتبه ذکر" اتوب الی الله " گفته شود. پس از آن بگوید: " یا ذاالمن والجود یا ذاالمن والطول یا مصطفی محمد صلی الله علیه وآله صل علی محمد وآله و افعل بی کذا و کذا و به جای کذا حاجات خود را بطلبد و روایت است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این دو رکعت را به این کیفیت بجا میآورد پس سراز سجده برمیداشت و میفرمود به حق آن خداوندی که جانم به دست قدرت او است هر که این نماز را بخواند، هر حاجتی از خدا بطلبد البته عطا کند و اگر به عدد ریگ های بیابان گناه داشته باشد خدا بیامرزد. و در روایت دیگر به جای هزار مرتبه توحید صد مرتبه وارد شده است. شیخ و سید بعد از نماز این دعا را نقل کردهاند: " یاالله یاالله یاالله یا رحمان یاالله یا رحیم یاالله یا ملک یاالله یا قدوس یاالله یا سلام یاالله یا مؤمن یاالله یا مهیمن یاالله یا عزیز یاالله یا جبار یا الله یا متکبر یاالله یا خالق یاالله یا بارئ یاالله یا مصور یاالله یا عالم یاالله یا عظیم یاالله یا علیم یاالله یا کریم یاالله یا حلیم یاالله یا حکیم یاالله یا سمیع یاالله یا بصیر یاالله یا قریب یاالله یا مجیب یاالله یا جواد یاالله یا ماجد یاالله یا ملی یاالله یا وفی یاالله یا مولی یاالله یا قاضی یاالله یا سریع یاالله یا شدید یاالله یا رئوف یاالله یا رقیب یاالله یا مجید یاالله یا حفیظ یاالله یا محیط یاالله یا سیدالسادات یاالله یا اول یاالله یا آخر یاالله یا ظاهر یاالله یا باطن یاالله یا فاخر یاالله یا قاهر یا الله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا ودود یاالله یا نور یاالله یا رافع یاالله یا مانع یاالله یا دافع یاالله یا فاتح یاالله یا نفاح [نفاع] یاالله یا جلیل یاالله یا جمیل یاالله یا شهید یاالله یا شاهد یاالله یا مغیث یاالله یا حبیب یاالله یا فاطر یاالله یا مطهر یاالله یا ملک یاالله یا مقتدر یاالله یا قابض یاالله یا باسط یاالله یا محیی یاالله یا ممیت یاالله یا باعث یاالله یا وارث یاالله یا معطی یاالله یا مفضل یاالله یا منعم یاالله یا حق یاالله یا مبین یاالله یا طیب یاالله یا محسن یاالله یا مجمل یاالله یا مبدئ یاالله یا معید یاالله یا بارئ یاالله یا بدیع یاالله یا هادی یاالله یا کافی یاالله یا شافی یاالله یا علی یاالله یاعظیم یاالله یا حنان یاالله یا منان یاالله یا ذاالطول یاالله یا متعالی یاالله یا عدل یاالله یا ذاالمعارج یاالله یا صادق یاالله یا صدوق یاالله یا دیان یاالله یا باقی یاالله یا واقی یاالله یا ذاالجلال یاالله یا ذاالاکرام یاالله یا محمود یاالله یا معبود یاالله یا صانع یاالله یا معین یاالله یا مکون یاالله یا فعال یاالله یا لطیف یاالله یا غفور یاالله یا شکور یاالله یا نور یاالله یا قدیر یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله یا رباه یاالله اسالک ان تصلی علی محمد و آل محمد و تمن علی برضاک و تعفو عنی بحلمک و توسع علی من رزقک الحلال الطیب من حیث احتسب و من حیث لا احتسب فانی عبدک لیس لی احد سواک ولا احد اساله غیرک یا ارحم الراحمین ما شاء الله لا قوة الا بالله العلی العظیم.
پس به سجده میروی و میگویی: یاالله یاالله یاالله یا رب یا رب یا رب یا منزل البرکات بک تنزل کل حاجة اسالک بکل اسم فی مخزون الغیب عندک والاسماء المشهورات عندک المکتوبة علی سرادق عرشک ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تقبل منی شهررمضان و تکتبنی من الوافدین الی بیتک الحرام و تصفح لی عن الذنوب العظام و تستخرج لی یا رب کنوزک یا رحمان."
9- چهارده رکعت نماز اقامه کند. بعد از هر دو رکعت سلام دهد و در هر رکعت بعد از حمد، یک بار آیةالکرسی و سه مرتبه توحید خوانده شود. برای هر رکعت، ثواب عبادت چهل سال و عبادت هر که در آن ماه روزه گرفته و نماز خوانده اعطاء می شود.
10- شیخ در مصباح فرموده که در آخر شب غسل کن و بر سجاده خود تا طلوع فجر بنشین و عبادت کن.
اعمال روز عید:
1- بعد از نماز صبح و نماز عید آن تکبیراتی را که در شب عید ذکر شد، گفته شود.
2- پرداخت زکات فطره پیش از نماز عید.
4- انجام غسل روز عید. که زمان آن بعد از طلوع فجر تا زمان به جا آوردن نماز عید است. در هنگام غسل بگو: " اللهم ایمانا بک و تصدیقا بکتابک واتباع سنة نبیک محمد صلی الله علیه و آله." و پس از غسل بگو:" اللهم اجعله کفارة لذنوبی و طهر دینی اللهم اذهب عنی الدنس."
5- برای اقامه نماز عید لباس نیکو پوشیده و از عطر استفاده نمایید.
6- پیش از نماز عید، در اول روز افطار کنی. و بهتر آن است که به خرما یا به شیرینی باشد. و شیخ مفید فرموده مستحب است خوردن مقدار کمی از تربت سیدالشهداء علیه السلام که برای هر دردی شفا است.
7- قبل از خروج از منزل برای نماز عید، دعایی را که از امام باقر علیه السلام روایت شده را بخوانی: " اللهم من تهیا فی هذاالیوم او تعبا او اعد واستعد لوفادة الی مخلوق رجاء رفده و نوافله و فواضله و عطایاه فان الیک یا سیدی تهیئتی و تعبئتی و اعدادی و استعدادی رجاء رفدک و جوائزک و نوافلک و فواضلک و فضائلک و عطایاک و قد غدوت الی عید من اعیاد امة نبیک محمد صلوات الله علیه و علی آله و لم افد الیک الیوم بعمل صالح اثق به قدمته ولا توجهت بمخلوق املته ولکن اتیتک خاضعا مقرا بذنوبی و اسائتی الی نفسی فیا عظیم یا عظیم یا عظیم اغفرلی العظیم من ذنوبی فانه لا یغفرالذنوب العظام الا انت یا لا اله الا انت یا ارحم الراحمین."
8- اقامه نماز عید.
9- زیارت امام حسین علیه السلام.
10- دعای ندبه خوانده شود. سید بن طاوس فرموده که چون از دعا فارغ شود به سجده رود و بگوید:" اعوذ بک من نار حرها لا یطفی و جدیدها لا یبلی وعطشانها لا یروی" پس گونه راست را بر خاک بگذارد و بگوید:" الهی لا تقلب وجهی فی النار بعد سجودی وتعفیری لک بغیرمن منی علیک بل لک المن علی" سپس گونه چپ را بر خاک بگذارد و بگوید: " ارحم من اساء واقترف واستکان واعترف" پس به حال سجده شود و بگوید:" ان کنت بئس العبد فانت نعم الرب عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک یا کریم " پس از آن صد بار بگوید: العفو العفو.
منبع: http://whc.ir
/س