سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س)

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) به مدت سه شب باسخنرانی حجت الاسلام کشکولی و مداحی مداحان اهلبیت برگزار میگردد

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

هیئت سیدالشهداء(ع)


1

دیگر صفحات

حجت الاسلام سروری

شوق وصال

آرشیو مطالب

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

پایگاه شهدای دستگردقداده

شهدای دستگرد قداده

پرتوی از سیره و سیماى امام محمّد باقر (علیه السّلام)

 دستگردقداده

 

حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) اوّل ماه رجب ، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.

پدر بزرگوارش ، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین (علیه السلام) ، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد. از این رو ، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنى هاشم منسوب است.

شهادت امام باقر (علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى ، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى ، به وسیله خوراندن سم ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مى باشد.

آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مى باشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.

حضرت باقر (علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مى رفت.

وجود امام محمّد باقر (علیه السلام) مقدّمه اى بود براى بیداری امّت . زیرا مردم ، او را نشانه هاى فرزند کسانى مى دانستند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.

امام باقر (علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.

در موسم حج ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها ، هزاران مسلمان از او فتوا مى خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى پرسیدند.

امام باقر (علیه السلام) مؤسس و بنیانگذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود. ایشان شاگردانی مانند محمدبن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر و برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق فرمود : « این چهار نفر مکتب احادیث پدرم را زنده کردند. »

امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مى کند :« همانا شیعه ما ، شیعه على ، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بى ریایى از ما طرفدارى مى کنند و براى زنده نگاه داشتن دین ، متّحد و پشتیبان ما هستند . اگر خشمگین گردند ، ستم نمى کنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى گذرند . براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مى گیرند . و شیعه ما اطاعت خدا مى کند . »


امام باقر (علیه السلام) مؤسس نهضت فرهنگی تشیع

امام باقر (علیه السلام) اگر چه بر اثر سلطه حکومت طاغوت‌ها، از نظر سیاسی منزوی بود و اعتراض‌های او به صورت یک نهضت سیاسی همه جانبه برای سرنگونی رژیم بنی‌امیه نینجامید ، با اینکه در این راه تا سر حد شهادت حرکت کرد ، ولی او دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار دارد .

از این رو، لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ص) و خط فکری تشیع را آشکار سازد.

با توجه به این موضوع ، زمینه عمیق و بنیان ‌کن برای مبارزه با طاغوتیان خواهد شد ، و در دراز مدت ، شیعیان را به صحنه می‌آورد ، و مکتب اهل‌ بیت (علیه السلام) را زنده خواهد کرد و با توجه به اینکه سنگ زیرین و اساس انقلاب و قیام ، نهضت فکری و فرهنگی است ، بر همین اساس امام باقر زمینه سازی بسیار عمیق و خوبی در این راستا نمود و پس از ایشان، فرزند برومندش امام صادق با تشکیل حوزه علمیه با چهار هزار نفر شاگرد ، آن را به ثمر رساند و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی ، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار ساخت .

بنابراین می‌توان گفت امام باقر مؤسس و بنیان گذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود .


امام (علیه السلام) شکافنده علوم

امام باقر (علیه السلام) ، علاوه بر « شاکر » و « هادی » به ویژه به « باقر » به معنای شکافنده ملقب است ، و جابر بن یزید جعفی در توضیح لقب اخیر می گوید : « آن حضرت علم را شکافت و رموز و دقائق آن را روشن ساخت . »

یعقوبی نیز می نویسد : « بدان سبب باقر نامیده شد که علم را شکافت . » راغب اصفهانی نیز مانند این عبارت را گفته است .

یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مى نویسد : « محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته ، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند . »


موقعیّت علمی امام باقر (علیه السلام)

بی تردید چنان که بسیاری از علمای اهل سنت نیز گفته اند امام باقر (علیه السلام) در زمان حیات خویش شهرت بسیاری داشت و همواره محضر او از دوستدارانش از تمامی بلاد و سرزمین های اسلامی سرشار بوده است

موقعیت علمی ایشان به مثابه شخصیتی عالم و فقیه به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت (علیه السلام) بسیاری را وا می داشت تا از محضر او بهره گرفته و رفع اشکالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند .

در این میان ، اهل عراق که بسیاری از آنان شیعه بودند بیش از دیگران مفتون شخصیت آن حضرت شده بودند .

مراجعه کنندگان خضوعی خاص نسبت به شخصیت علمی امام داشتند چنان که عبدالله بن عطای مکی گوید : « علما را در محضر هیچ کس کوچک تر از زمان حضور در محضر امام باقر(علیه السلام) ندیدم . »

حکم بن عینیه با تمام عظمت علمی اش در میان مردم ، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظر می رسید .

شهرت امام باقر (علیه السلام) در زمان خود ایشان ، نه تنها در حجاز که « کان سید فقهاء الحجاز » بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیرشده بود .

از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند ، مسائل دشوار در محضر او مطرح مى شد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مى آمد ، از او پاسخ مى خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند ، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود ، آنان را به اعجاب وامى‌داشت .

حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مى آمد.

جابر جعفى گوید : « ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد . » و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مى نمود از ابوجعفر (علیه السلام) مى پرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم . »

امام باقر (علیه السلام) در سخنان خود ، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مى نموده و از کلام خدا شاهد مى آورده و فرموده است : « هر مطلبى را گفتم ، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم . »


ویژگی های اخلاقی امام (علیه السلام)

کسی از جانب پروردگار عهده دار مقام امامت می شود که در تقوا ، خدا ترسی و اجلال او ، تواضع و فروتنی و نشان دادن اخلاص در بندگی نمونه باشد ، تا برای دیگران الگو قرار گیرد و امام باقر (علیه السلام) نمونه ای عالی از چنین ویژگی هایی است .

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب در مورد امام باقر (علیه السلام) می نویسد :

« او راستگو ترین و گشاده رو ترین و بخشنده ترین مردمان بود . در میان اهل بیت کمترین ثروت و در عین حال بیشترین هزینه را داشت . هر جمعه یک دینار صدقه می داد و می فرمود : « صدقه روز جمعه به خاطر فضیلت این روز بر دیگر روزها ، دو چندان می شود . » چون پیشامدی غم انگیز به او روی می نمود زنان و کودکان را جمع می کرد و آن گاه خود دعا می کرد و آنان آمین می گفتند . بسیار ذکر خدا می گفت . راه می رفت در حالی که ذکر خدا می گفت. غذا می خورد در حالی که ذکر خدا می گفت . با مردم سخن می گفت ، اما این امر او را از ذکر خدا باز نمی داشت . فرزندانش را جمع می کرد و به آنان می فرمود تا طلوع آفتاب ذکر بگویند . هر کس از آنان را که می توانست قرآن بخواند به تلاوت قرآن و هر کس را که نمی توانست به گفتن ذکر ، امر می فرمود . »


عبادت امام باقر (علیه السلام)

فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق (علیه السلام) در وصف اخلاص و عبادت پدرش چنین می فرماید : « پدرم بسیار ذکر خدا می گفت . من با او می رفتم و او ذکر خدا می گفت . با او غذا می خوردم و او ذکر خدا می گفت . با مردم سخن می گفت ، اما این امر او را از ذکر خدا باز نمی داشت . زبانش را می دیدم که به کامش می چسبید و با این وصف پیوسته از گفتن ذکر لا اله الا الله باز نمی ایستاد . ما را جمع می کرد و به ما می فرمود که تا طلوع آفتاب ذکر خدا بگوئیم و هر یک از ما را که می توانست بخواند به تلاوت قرآن فرمان می داد و هر که نمی توانست ، می فرمود ذکر بگوید . »

امام صادق (علیه السلام) در همین باره باز می فرماید : « من بستر پدرم را می گستردم و انتظار می کشیدم تا بیاید . چون او به بسترش می آمد و می خوابید من نیز به سوی بستر خود می رفتم . شبی او دیر کرد و من به جستجویش به مسجد رفتم . مردم همه در خواب بودند . ناگهان پدرم را دیدم که در مسجد به حال سجده است . در مسجد جز او کس دیگر نبود . ناله اش را می شنیدم که می گفت : پیراسته ای پرورگارا ! تو ، به حقیقت پروردگار منی . از روی تعبّد و بندگی تو را سجده می کنم . معبودا ! کردار من اندک است پس تو خود آن را برایم دو چندان کن . بارالها ! مرا از شکنجه ات در روزی که بندگانت را بر می انگیزی ، در امان نگاه دار و بر من نظر کن که تو البتّه توبه پذیر و مهربانی . »


تسلیم رضای خدا

آن حضرت (علیه السلام) کاملاً به فرمان خداوند تسلیم بود . یکی از اصحابش روایت می کند که عده ای نزد ابوجعفر آمدند و دیدند که پسر آن حضرت بیمار و خود وی نیز ناراحت و اندوهگین است و آرام و قرار ندارد . دیدار کنندگان گفتند : به خدا قسم اگر به وی مصیبتی رسد ، می ترسیم از او چیزی ببینیم که خوش نداریم . پس دیری نپایید که صدای شیون و زاری بر آن پسر بلند شد . در این لحظه امام باقر با رویی گشاده و حالتی متفاوت با آن چه پیش از این داشت ، بر دیدار کنندگان وارد شد . آنان عرض کردند : فدایت شویم ، ما از حالتی که شما پیش از این داشتید ، می ترسیدیم ( با مرگ این کودک ) حادثه ای پیش آید که موجب اندوه و ناراحتی ما شود ! حضرت به آنان پاسخ داد : « ما مایلیم کسانی که به آنان علاقه داریم ، سالم بمانند و بهبود یابند . امّا هنگامی که فرمان خدا جاری می شود به آن چه که او دوست می دارد گردن می نهیم . »


انجام اعمال صالح

آن حضرت از انجام هیچ کردار صالحی فروگذار نمی کرد . در این باره روایت جالبی از یکی از اصحاب آن حضرت نقل شده است.

راوی می گوید : ابوجعفر (علیه السلام) در تشییع جنازه یکی از مردان قریش حاضر شد . من نیز با آن حضرت بودم . مردی به نام عطاء در میان تشییع کنندگان بود . ناگاه زنی فریاد سر داد . عطاء گفت : ای زن اگر ساکت نشوی ما باز می گردیم ، اما زن خاموش نشد و در نتیجه عطاء بازگشت . راوی می گوید : به ابوجعفر گفتم : عطاء بازگشت. امام پرسید: چرا ؟ گفتم : این زن فریاد سر داد و عطاء به او گفت : یا خاموش شو یا ما باز می گردیم و چون این زن دست از فریاد برنداشت عطاء هم بازگشت .

امام (علیه السلام) فرمود : به راه خود ادامه دهیم . اگر ما باطلی را با حق ببینیم و حق را به باطل واگذاریم حق مسلمان را ادا نکرده ایم . چون بر جنازه نماز گزارده شد ، صاحب عزا به ابوجعفر عرض کرد : باز گرد که تو پاداش خود را گرفتی خداوند تو را بیامرزد . تو نمی توانی راه بروی ، اما آن حضرت از بازگشت امتناع ورزید . به آن حضرت عرض کردم : صاحب عزا به تو اجازه بازگشت داد و من حاجتی دارم که می خواهم آن را از شما درخواست کنم .

آن حضرت پاسخ داد : من با جنازه می روم . ما به اجازه او نرفتیم و به اجازه او هم باز نمی گردیم بلکه این فضل و پاداشی است که ما آن را طلب کرده بودیم . انسان تا آن اندازه که به دنبال جنازه می رود ، پاداش آن را دریافت می کند .

منبع: پایگاه اطّلاع رسانی استاد حسین انصاریان ( دارالعرفان )


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|دوشنبه 94/6/30 | نظر

امام جواد(علیه السلام) تجسم صلابت

امام جواد(علیه السلام) تجسم صلابت

نویسنده: شمس الله صفرلکى 


در میان خانواده امام رضا(علیه السلام) و در محافل شیعه از حضرت امام‌جواد(علیه السلام) به عنوان مولودى پرخیر و برکت‌یاد مى‌شود; چنان که‌صنعانى مى‌گوید: روزى در محضر امام رضا(علیه السلام) بودم. فرزندش ابوجعفررا که خردسال بود. آوردند. امام فرمود: این مولودى است که ‌براى شیعیان ما با برکت‌تر از او زاده نشده است. 

شاید چنین تصور شود که امام جواد(علیه السلام) ازامامان قبلى براى‌شیعیان با برکت‌تر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مى‌دهد. تولد حضرت‌جواد(علیه السلام)در شرایطى صورت گرفت که خیر و رکت‌خاصى براى شیعیان به‌ارمغان آورد. عصر امام رضا(علیه السلام)مشکلات خاص خود را داشت و حضرت‌رضا(علیه السلام)در معرفى امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید که در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از یک سو، پس از شهادت امام‌کاظم(علیه السلام)گروهى که به «واقفیه‌» معروف شدند. بر اساس‌انگیزه‌هاى مادى، امامت امام رضا(علیه السلام)را منکر شدند و از سوى دیگر،امام رضا(علیه السلام)تا حدود چهل و هفت‌سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‌احادیث رسیده از پیامبر(صلی الله علیه واله)حاکى بود که امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسین(علیه السلام)خواهند بود، فقدان فرزند براى‌امام رضا(علیه السلام)هم امامت‌خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‌رو به رو مى‌ساخت. واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده،امامت امام رضا(علیه السلام) را انکار مى‌کردند. اعتراض حسین بن قیاماى‌واسطى به امام هشتم(علیه السلام)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى‌این سخن گواهى مى‌دهد. ابن قیاما که از سران واقفیه بود. درنامه‌اى امام رضا(علیه السلام)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امام‌باشى در صورتى که فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از کجامى‌دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چندروز نمى‌گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‌فرماید و این پسر، حق‌را از باطل جدا مى‌کند. 

خطر دیگرى که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مى‌کرد، قدرت‌گرفتن مذهب «معتزله‌» بود. مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق‌گام نهاده بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مى‌کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‌کردند. آنچه عقلشان صریحا تایید مى‌کرد، مى‌پذیرفتند و بقیه را انکارمى‌کردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل‌ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسشهاى دشوار و پیچیده‌اى مطرح‌مى‌کردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست‌دهند. البته امام جواد(علیه السلام)با پاسخهاى قاطع از این مناظره‌هاسربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامت‌خود را از بین‌برد و اصل امامت را تثبیت کرد. به همین خاطر، در زمان امام‌هادى(علیه السلام)این موضوع مشکلى ایجاد نکرد; زیرا براى همه روشن شده‌بود که در برخوردارى از این منصب الهى، خردسالى تاثیرى ندارد. 


عصر تهاجم عقیدتى 

امام جواد(علیه السلام)با دو خلیفه نیرنگ‌باز عباسى یعنى مامون و معتصم‌معاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مکارترین و منافق‌ترین‌خلفاى عباسى است. او کسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه،بسیار کوشید. هدف نهائى مامون از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه،شکست آنان و در نهایت‌سقوط مذهب تشیع بود. او ى‌خواست‌براى‌همیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشکلات وخطراتى که مامون و دیگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید مى‌کرد،از میان برداشته شود. مامون به حمیدبن مهران - که در خواست‌مناظره با امام رضا(علیه السلام)کرده‌بود.- گفت: نزد من هیچ چیز از کاهش‌منزلت وى محبوب تر نیست. 

او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى که از قدرت‌علمى‌ات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع‌» مى‌فرستم وهدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى. 

در چنین عصرى امام جواد(علیه السلام)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحراف‌ها، کجروى‌ها، مسامحه‌ها، توهین‌ها و دیگر حیله‌ها و مکرهاى‌خلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع کرد. این مقاله ‌نمونه‌هایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(علیه السلام)در برابر دستگاه ستم وتزویر بنى‌عباس را گرد آورده است. 


1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(سلام الله علیها) 

همه امامان شیعه در برابر ستمى که در باره حضرت زهرا(سلام الله علیها) انجام‌شد، حساس بودند و به مناسبتهاى مختلف خشم خود را از این قضیه ‌ابراز مى‌کردند. زکریا بن آدم مى‌گوید: خدمت‌حضرت رضا(علیه السلام) نشسته‌بودم که امام جواد(علیه السلام)را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال کمتر بود. حضرت جواد(علیه السلام) دستهایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان‌بلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت. امام رضا(علیه السلام)فرمود: جانم‌فدایت چرا در فکرى؟ امام جواد(علیه السلام) فرمود: به آنچه در باره مادرم‌زهرا(علیها السلام) انجام شد، مى‌اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است که‌اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تکه تکه کنم وریشه‌شان را برکنم. در این هنگام، امام رضا(علیه السلام) او را در آغوش‌کشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به‌راستى که تو لایق امامت‌شیعه هستى. 


2- خطبه کوبنده 

شایعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(علیه السلام)که ساخته واقفیه بودتا آنجا پیش رفت که به حد افترا رسید و گفتند: چون رنگ چهره‌امام جواد(علیه السلام)گندمگون است، فرزند امام رضا(علیه السلام)نیست و براى این که‌ثابت‌شود او فرزند امام رضا(علیه السلام)است‌باید او را نزد قیافه‌ شناسها ببریم. بدین ترتیب ، باگستاخى، امام جواد(علیه السلام)را که در آن وقت‌حدود دو سال داشت. نزد قیافه‌ شناسها بردند. آنان به محض دیدن‌امام به سجده افتادند و خطاب به کسانى که امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را برامثال ما عرضه مى‌کنید؟! به خدا قسم، او از نسلى پاک و پاکیزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذریه على‌بن ابى‌طالب(علیه السلام)و رسول‌الله(صلی الله علیه واله) است. او را ببرید و بر این کار خود استغفار کنید. دراین هنگام، امام جواد(علیه السلام) با فصاحتى بى‌نظیر فرمود: ستایش مخصوص‌کسى است که ما را از نور خودش و با دست‌خودش خلق کرد و از میان‌خلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد. اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند على‌ابن‌ابى‌طالب: است. من پسر فاطمه(سلام الله علیها) و محمد(صلی الله علیه واله) هستم. آیا در نسب چون‌منى شک کرده، بر من و پدرم افترا مى‌بندید و مرا به قیافه‌شناسان عرضه مى‌کنید؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب‌قیافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مى‌دانم. من ظاهر وباطن همه را مى‌دانم و نیز مى‌دانم چه آینده‌اى درانتظار شما وآنها است. این علمى است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین‌به مارسیده است. وقتى این خبر به امام رضا(علیه السلام)رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیز تکرار شد. وقتى ماریه‌قبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عده‌اى به او تهمت زدند وگفتند: این پسر به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیامبراکرم(ص)حضرت على(علیه السلام)را مامور پى‌گیرى قضیه کرده، فتنه‌سازان رارسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد. وقتى آن دو از پیامبر(صلی الله علیه واله) تقاضاى استغفار کردند، آیه 80 سوره‌توبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم 

آنگاه امام رضا(علیه السلام)ادامه داد: سپاس خداى را که در من و پسرم‌اسوه‌اى مانند پیامبر و پسرش قرار داد. 


3- مبارزه با حدیث‌سازان 

پس از آن که مامون دخترش را به امام جواد(علیه السلام) تزویج کرد، درمجلسى که مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانندیحیى‌ابن‌اکثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض کرد: روایت‌شده‌جبرئیل حضور پیامبر(صلی الله علیه واله)رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام‌مى‌رساند و مى‌گوید: من از ابوبکر راضى‌ام; از او بپرس آیا او هم‌از من راضى است؟ البته علامه امینى در جلد پنجم کتاب الغدیراین حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته‌است. امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مى‌کند باید خبر دیگرى‌که پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله)در حجه‌الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مى‌بندند، بسیار شده‌اند وبعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا وسنت من عرضه کنید. آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف‌کتاب خدا و سنت‌بود، رها کنید» . این روایت‌با کتاب خداسازگارى ندارد; زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى‌دانیم در دلش چه مى‌گذرد و ما ازرگ گردن به او نزدیکتریم‌» . آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(صلی الله علیه واله) بپرسد؟ 

یحیى گفت: روایت‌شده که ابوبکر وعمر در زمین مانند جبرئیل ومیکائیل در آسمانند. حضرت فرمود: دراین حدیث نیز باید دقت‌شود،چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظه‌اى از دایره اطاعت‌خدا خارج نشده‌اند;ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده‌اند. البته آنها پس از ظهور اسلام‌مسلمان شده‌اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى‌سپرى کردند. بنابراین، محال است‌خدا آن دو را به جبرئیل ومیکائیل تشبیه کند. 

یحیى روایت دیگرى مطرح کرد که ابوبکر و عمر دو سرور پیران‌اهل‌بهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنى‌امیه است ودرست نیست; زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجودندارد. این حدیث را بنى‌امیه در مقابل حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه واله) درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشت‌شمرده مى‌شوند.» جعل کرده‌اند. 

یحیى گفت: روایت‌شده که پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اگر من به پیامبرى‌مبعوث نمى‌شدم، حتما عمر مبعوث مى‌شد. امام فرمود: کتاب خدا ازاین حدیث راست‌تر است; زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطربیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیه‌صریحا برمى‌آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است. در این‌صورت، چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند. علاوه بر این،هیچ یک از پیامبران به قدر یک چشم برهم زدن به خدا شرک‌نورزیده‌اند. چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‌کند که بیشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است; و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم که آدم بین روح و جسد قرار داشت.» 


4- مبارزه با لهو و لعب 

مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت کرد تا امام را بیازارد. مخارق‌به مامون گفت: اگر ابوجعفر کمترین علاقه‌اى به امور دنیوى داشته‌باشد، مقصود تو را تامین مى‌کنم. پس در برابر امام جواد(علیه السلام) نشست‌و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى کرد. امام به‌او و اطرافیانش هیچ توجه نکرد. بعد از مدتى سکوت سربرداشت و به‌مخارق فرمود: از خدا بترس اى ریش دراز! در این لحظه، ناگهان‌عود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج‌شد. وقتى مامون سبب‌فلج‌شدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى که ابوجعفر(علیه السلام) فریادبرکشید، چنان هراسان شدم که هرگز به حالت عادى باز نمى‌گردم. 


5- قضاوت امام و شکست فقهاى دربارى 

زرقان محدث مى‌گوید: روزى ابن‌ابى داوود را دیدم درحالى که به‌شدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مى‌گشت. علت را جویاشدم، گفت: امروز آرزو کردم کاش بیست‌سال پیش مرده بودم. پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلس‌معتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف کرد و از معتصم خواست تابا اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نیز دعوت کرد و از ما در مورد قطع دست‌دزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، به‌دلیل آیه تیمم که مى‌گوید: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم. 

گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عده‌اى دیگر مخالفت‌کردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو که‌مى‌گوید:(فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق 

آنگاه معتصم رو به محمد بن على(علیه السلام)کرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟ 

امام فرمود: اینهادر اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطع‌شود، به دلیل این که پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «سجده بر هفت عضو بدن‌تحقق مى‌پذیرد: صورت، دوکف دست، دوسرزانو، دوانگشت‌بزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى اونمى‌ماند تا سجده کند. خداوند مى‌فرماید:(وان المساجد لله)یعنى‌اعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطع‌نمى‌شود. مععصم نیز جواب امام را پذیرفت و دستور داد انگشتان‌دزد را قطع کردند. در این لحظه من(ابن ابى‌داوود)از شدت ناراحتى‌آرزوى مرگ کردم. 


6- حکم محارب 

در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بویژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عده‌اى راهزن نزدیک شهر خانقین براى کاروانهامزاحمت ایجاد مى‌کردند. خلیفه به حاکم محل دستور داد تا راهزنان‌را دستگیر و مجازات کند. حاکم آنان را دستگیر کرد و منتظر ابلاغ‌حکم از سوى خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست‌حکم کرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ویسعون فى‌الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اوینفوا من‌الارض)استناد کردند و گفتند: هرکدام ازاین مجازاتها اجرا شود، حاکم اختیار دارد. امام جواد(علیه السلام) فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت کرد; زیرا این‌افراد یا فقط راه را ناامن کرده، کسى را نکشته‌اند و مال کسى رانبرده‌اند، در این صورت فقط زندانى مى‌شوند و این همان تبعیداست; ولى اگر هم راهها را نا امن کرده‌اند و هم کسى را کشته‌اند;باید به قتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیزغارت کرده‌اند، باید دست و پاى آنان به صورت عکس قطع گردد و سپس‌به دار آویخته شوند. 


7- مرگ فتنه‌گران منافق 

ابوالسمهرى و ابن ابى‌الزرقا داراى اندیشه‌هاى باطل بودند، ولى‌آن را آشکار نمى‌ساختند. آنها خود را به امام و یاران امام‌نزدیک کرده، از این موقعیت‌سوء استفاده مى‌کردند. اسحاق انبارى‌مى‌گوید: روزى امام جواد(علیه السلام)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابى‌الزرقا گمان مى‌کنند مبلغ ما هستند، شاهدباشید من از آنان بیزارم; زیرا آنان فتنه‌گرو ملعونند. اى‌اسحاق! مرا از شرآنان راحت کن. گفتم: فدایت‌شوم. آیا کشتن آنان‌جایز است؟ فرمود: آنان فتنه مى‌کنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مى‌دهند. قتل آنان واجب است. اگر مى‌خواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشکارا آنان را نکش; زیرا در این صورت بایدپیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند کشت. من نمى‌خواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود. این کار راپنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مى‌گوید: بعد از این قضیه، دیدم‌اسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشان‌برساند. 


8- قاطعیت امام در طرد افراد ناصالح 

یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور راتهدید مى‌کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض‌انحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان ومردم فاصله ایجاد مى‌کنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را بامردم قطع مى‌کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه‌بسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمدکه جبران آن مشکل‌است. در زمان امام جواد(علیه السلام)نیز این گونه افراد با سوء استفاده ازکمى سن امام، به خیال خود فکر مى‌کردند مى‌توانند بر امور امام‌مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امام این خطر رااحساس کرد و بى‌هیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بن‌واقد و هاشم بن ابى‌هاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند; زیرا به اسم ما ازمردم اخاذى مى‌کنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار داده‌اند. 


9- نهى از اظهار نظر در امور دینى 

کسانى مى‌توانند در امور دینى اظهار نظر کنند که در این کارخبره باشند. اگر سیره معصومان: را ملاحظه کنیم، احادیث‌بسیارى‌در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى کم‌مایه در امور دینى‌مى‌یابیم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعیت‌شیعیان مقدارى‌متزلزل گردید; به حدى که برخى از بزرگان مانند یونس بن‌عبدالرحمان نیز دچار لغزش شدند. در تاریخ آمده است: عده‌اى ازبزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، یونس بن‌عبدالرحمان و دیگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگردآمدند و در سوگ امام رضا(علیه السلام) به گریه و زارى پرداختند. یونس‌به آنان گفت: از گریه دست‌بردارید. براى امر امامت چاره‌اى‌بیندیشید و ببینید تا این کودک(امام جواد(ع‌» بزرگ شود، چه کسى‌عهده‌دار امامت‌شیعه گردد و ما مسایل خود را از چه کسى بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلت‌برخاست و گلوى یونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقیده‌ات در مورد امامت استوار نیستى; زیرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یک روزه و پیرمردصدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام‌مراسم حج و دیدار با امام جواد(علیه السلام)عازم مدینه شدند. آنها هنگام‌ورود به مدینه به خانه امام صادق(علیه السلام) که در آن هنگام خالى ازسکنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(علیه السلام)(عبدالله بن‌موسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله‌پسر رسول خدااست و هرکس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مى‌خواست‌زمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(علیه السلام) فراهم‌سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله‌پاسخهاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحت‌شدند و تصمیم‌گرفتند. مدینه را ترک کنند. در این هنگام، امام جواد(علیه السلام) واردشد، به پرسشهاى شیعیان پاسخهاى درست و قانع کننده داد و خطاب‌به عمویش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با این که در میان امت داناتر از تووجود دارد، اظهار نظر مى‌کنى؟ در قیامت چه جوابى خواهى داشت؟ 


10- شخص منحرف نباید امام جماعت‌شود 

نماز جماعت‌یکى از میدانهاى بزرگ نمایش قدرت و اتحادمسلمانان است که بر اقامه آن تاکید فراوان گردیده است. درنماز جماعت‌یکى از مسایل بسیار مهم، شرایط امام جماعت است. امام جماعت‌باید از نظر فکرى و عقیدتى سالم باشد. امام‌جواد(علیه السلام)در این زمینه خطاب به شیعیان فرمود: به کسى که در موردخداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زکات ندهید وپشت‌سرش نماز نخوانید. و نیز فرمود: پشت‌سر کسى که به دینش‌اطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او باما مشکوک‌هستید، نماز نخوانید. ونیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نکنید. 


11- تشکیلات امام(علیه السلام)در برابر خلیفه 

على بن مهزیار، وکیل امام، مى‌گوید: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حکومت اموال بسیارى‌از آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد. در آن سال، من نامه‌اى‌به امام نوشتم و این مشکلات را بیان کردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم کرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند،امسال من خمس را فقط در طلا و نقره‌اى که سال بر آن گذشته‌است. واجب کردم. دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف،سودسالیانه، باغها و کالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه من‌به شیعیان است تا فشار دستگاه حاکم آنان را مستاصل نکند. 


12- افراط و تفریط، ممنوع 

خطر انحراف فکرى همیشه جوامع را تهدید مى‌کند. گروهى در باره‌مسایل اعتقادى راه افراط پیش مى‌گیرند و عده‌اى راه تفریط. 

پیامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، میزان و ملاک عقیده صحیح‌را معرفى فرمود و کتاب و عترت را ملاک مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عده‌اى گرفتار افراطو دسته‌اى درگیر تفریط بودند. محمدبن سنان از کسانى است که درمحبت اهل‌بیت: زیاده روى مى‌کرد. به همین جهت‌برخى از علماى‌رجال، او را به غلو متهم مى‌کنند. او مى‌گوید: روزى خدمت امام‌جواد(علیه السلام)نشسته بودم و مسایلى ازجمله اختلافات شیعیان را مطرح‌مى‌کردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچیز نورمحمد(صلی الله علیه واله) و على(علیه السلام)و فاطمه(س)را خلق کرد; سپس اشیا و موجودات دیگررا آفریده، طاعت اهل‌بیت: را برآنان واجب کرد وامور آنها را دراختیار اهل‌بیت: قرار داد. بنابراین، فقط اهل‌بیت: حق دارند چیزى‌را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام آنان نیز به اراده‌خداوند و با اجازه او است. اى محمد! دین همین است. کسانى که‌جلوتر بروند، انحراف و کج رفته‌اند و کسانى که عقب بمانند،پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهل‌بیت: است و تو نیز باید همین راه‌را طى کنى. 

منبع:ماهنامه کوثر


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|یکشنبه 94/6/22 | نظر

کریمه اهل بیت(علیهم السلام) شمس آسمان علم و اجتهاد

حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده

نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی 

منبع:روزنامه کیهان


نزدیک تر از اسم اعظم

وجود مبارک امام عسکری فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اقرب الی اسم الله الاعظم من سواد العین الی بیاضها(1). یعنی اگر اسم اعظمی شنیده اید، کلمه طیبه بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم، نزدیکتر از سیاهی چشم به سفیدی چشم است. وقتی گفتند نزدیکتر، نظیر دنی فتدلی. فکان قاب قوسین اوادنی(2)، یعنی لفظ رسا نیست. آنقدر این کلمه طیبه به اسم اعظم نزدیک است که در فضای مردمک چشم، سیاهی به سفیدی نزدیک است. این یک سخن کسانی که راهیان این راهند، می گویند: مومن خالص با «بسم الله الرحمن الرحیم» کاری می کند که ذات اقدس اله با «کن» همان کار را انجام می دهد. 

یعنی اگر کسی عبد محض خدای سبحان شد، به اذن خدای سبحان چونان عیسای مسیح، هم ازگل به صورت پرنده می سازد به اذن او، و هم در او می دمد به اذن او، و هم آن طائر پر می کشد به اذن او. 

تنفخ فیها فتکون طیراً باذنی و اذا تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی، فتنفخ فیها باذنی فتکون طیراً باذنی(3). به اذن خدا، مرده را زنده می کند؛ تحی الموتی باذنی (4). به اذن خدا پرنده می آفریند، باذنی. به اذن خدا کار نفخت فیه من روحی (5) را انجام می دهند. مانند آن. لذا گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم از عبد محض، به منزله کن از ذات اقدس اله است. یعنی همان کار را خلیفه خدا به اذن خدا انجام می دهد. این مطلب دوم. 

مطلب بعدی آن است که ذات اقدس اله درباره کار این ذوات قدسی نهایت حرمت را رعایت می کند و مهم ترین آیات قرآن را درباره سیره و سنت اهل بیت نازل می کند. راز نزول برجسته ترین آیات درباره کارهای این ذوات مقدس چیست؟ اینها مگر چه کردند و چه می کنند؟


فقط برای خدا یعنی چه؟

در جریان خاتم بخشی وجود مبارک علی بن ابیطالب، یک راز است. همان راز در اطعام یتیم و مسکین و اسیر مطرح است. و همان راز در جریان جنگ خندق مطرح است. همانطوری که آیات قرآنی، یفسر بعضها بعضاً؛ احادیث اهل بیت هم به شرح ایضاً: اعمال آنها هم به شرح ایضاً. یعنی عمل آنها، سیره آنها، مفسر یکدیگر است. چه طور می شود که کسی انگشتر عطا می کند. ولایت الهی نازل می شود، آیه انما ولیکم الله (6) نازل می شود، و همگان را طرد می کند؟! چه طور می شود که کسی سه شب مسکین و یتیم و اسیر را سیر می کند، آن آیات با جلال و شکوه هل اتی نازل می شوند؟! چی داده اند، مهم نیست. چه طور داده اند، مهم است. ما از کجا بفهمیم که این انگشتر فقط برای رضای خدا بود؟ از کجا بفهمیم که اطعام یتیم و مسکین و اسیر فقط برای خدا بود؛ آن را از زبان خود علی صلوات الله و سلامه علیه در جریان جنگ خندق می فهمیم. 

در جریان جنگ خندق که آن مدال پرافتخار نبوی به عنوان ضربه علی یوم الخندق تعدل عباده الثقلین(7) درباره حضرت امیر صادر شد، که همه اعمال و عبادات در کنار این برکت تعبیه شد؛ در آنجا اخلاص بود، مثل سایر کارها. اما یک وقت اخلاصی است بدون رهزن و کمین، یک وقت اخلاص است با رهزن و کمین! یک وقت کسی شجاع است، دشمنی را از بین می برد، اما نه دشمنی که عمر بن عبدود باشد! یک وقت یک دشمن قهار و قدری را به خاک می مالد. آن دشمن قهار و قدر، عمربن عبدود نبود؛ آن دشمن دیگری بود که علی بن ابیطالب او را پوزمال کرد، خاک مال کرد، بعد بر عمر مسلط شد. و آن صحنه را همگان شنیده ایم. 

آن عمر وقتی به خاک افتاد، آن نقطه حساس و نفس گیر شروع شد. که لحظه ای غفلت از آن حال، ممکن بود آن عمر برخیزد، شمشیر بگیرد و حمله کند؛ یا یاران را طلب کند وعلی(ع) را از پا در بیاورد. همه دیدند علی بن ابیطالب از سینه عمر بن عبدود برخاست و کنار نشست. خود عمر تعجب کرد که چرا برخاستی؟ الان وقت برخاستن نبود! الان مهم ترین لحظه است که باید سر جدا کنی. مگر الان کسی که رقیب را خاک کرد، از صحنه فاصله می گیرد؟

حضرت فرمود: من یک عمر بن عبدود قهار دیگری دارم، او را باید به خاک بمالم، بعد تو را!! من تاکنون جز برای رضای او کاری نکردم. الان که تو خیو و خدو و به صورتم تف انداختی، من غضبناک شدم. اگر گفته شد او خیو، او خدو انداخت بر روی علی، افتخار هر نبی و هر ولی؛ وجود مبارکش عصبانی شد. اگر سر عمر بن عبدود را در آن حال قطع می کرد، این خلطوا عملاً صالحاً و آخرسیئاً (8) بود. این هم برای رضای خدا بود، هم برای تامین نفس و رضای درون!

فرمود: من از سینه توی عمر برخاستم، کنار نشستم، تا این خشمم فرو برود، فرو نشانده شود، و غضب نفسانی رخت بر بندد و غضب الهی ظهور کند و لاغیر، و فقط برای رضای او سرت را جدا کنم. این می شود توحید سره. این می شود عبد محض. این می شود علی لله دین الواصب. فاعبدالله مخلصاً له الدین(9). خالصاً لوجه الله. هم دین واصب، یعنی همه دین. هم دین خالص، یعنی سره دین. کل دین خالصاً لوجه الله بشود، تا شایسته آن حدیث نبوی بشوم که ضربه علی یوم الخندق تعدل عباده الثقلین. وگرنه جنگ بدر که آغاز نبردهای بی امان و نابرابر کفر علیه اسلام بود، خطر در آن روز بیشتر بود. اینکه قرآن از جنگ بدر نام می برد، از روز حنین نام می برد؛ فرمود: خدای سبحان شما را یاری کرد؛ یبدر و انتم اذله (10). و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم کثرتکم شیئاً(11). این مضمون که در جریان جنگ بدر وحنین نازل شده است که در جریان جنگ خندق به این صورت نبود! ولی جائزه یوم خندق حساب دیگری دارد که در روزهای دیگر نبود!

با همان اخلاص، صدیقه کبری صلوات الله علیها ، امام حسن «کریم اهل بیت» (صلوات الله علیه)، حسین بن علی «آلشهید بکربلا» صلوات الله علیه ، اینها یطعمون الطعام، همان جا هم دارند که انما نطعمکم لوجه الله (13). نه چون شما یتیم اید؛ آه شما، عاطفه ما را تحریک کردید! در جنگ خندق ، غضب لله بود؛ نه لله و للنفس. در اطعام سوره هل اتی، آن اکرام لله بود؛ لالله و للعاطفه و لضعف النفس و لرقه النفس و مانند آن. آنجا عواطف حضوری ندارد. آنجا گرایش های نفسانی ظهوری ندارد. اگر چنین شد، آیات مرتب برای کسی نازل می شود که همسایه دیوار به دیوار اسم اعظم است. اگر امام عسکری فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم همسایه دیوار به دیوار اسم اعظم است، آنطوری که سیاهی چشم همسایه تنگاتنگ سفیدی چشم است، اینها با اسم اعظم کار می کنند. این هم یک بخشی از مطالب. 


همه در برابر وحی، بی سوادند!

حالا برسیم به اینکه چه طور یک بانو به نام فاطمه معصومه آنچنان می درخشد که همه مراجع با جلال و شکوهی که داشته و دارند، در پیشگاه یک بانو مثل سهایند در برابر شمس!

مستحضرید که هیچ حکیم و متکلم و عارفی از یک سو، و هیچ فقیه و اصولی از سوی دیگر، علوم خود را با وحی انبیاء همتا ندانستند؛ یک. و خود را با انبیاء و اولیاء هم سنگ ندانستند؛ دو. فرمودند: وحی سلطان معارف و علوم است، علوم دیگر بندگان وحی اند. انبیاء و اولیاء و معصومین، امام اند؛ دیگران رعیت و امت اند. به طوری که الان که جهان شاهد هفت میلیارد بشر است، اگر همه این هفت میلیارد در حد مرحوم فارابی و بوعلی و شیخ انصاری و شیخ طوسی باشند، باز صادق است که خدا بفرماید: هو الذی بعث فی الامیین رسولاً (14). 

درست است یکی شیخ انصاری است و یکی شیخ طوسی است، اما در برابر وحی امی اند! این سخن نغز حکیم سنائی، همه حکماء و سرایندگان بعدی را وادار کرد که به همین روال سخن بگویند. تا هیچ کس خود را در برابر وحی، در برابر معصوم قرار ندهد. هر کس، هر چه دارد و هرچه هست، ریزه خوار این مائده و این سفره است. آن بزرگوار می گوید: 

مصطفی اندر جهان، آنگه کسی گوید که عقل؟! آفتاب اندر سما، آنگه کسی گوید سها (15)؟!

با بود وجود مبارک رسول گرامی علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء، کسی اسم عقل را می برد؟! با بودن آفتاب، کسی اسم سها را می برد؟! «سها» آن ستاره ضعیفی است که در سابق برای اینکه مشخص بشود کی سلیم الباصره است و نیست، می گفتند: اگر شب ستاره سها را ببیند، معلوم می شود چشم او سالم است. جزء ضعیف ترین ستاره هاست. با بود شمس که سخن از سها نیست! آفتاب اندر سما، آنکه کسی گوید سها؟ 

این که می بینید همه مراجع به منزله سحابند و این بانو به منزله شمس است، برای این است که این وصل به همان اخلاص محض است. وصل به همان انما یریدالله (16) است. وصل به هل اتی است. وصل به انما ولیکم الله است. وصل به آیه مباهله است و مانند آن. مبادا کسی علوم حصولی و مفاهیم را که احیاناً ممکن است در پایان امر از انسان گرفته شود، با صاحبان علومی که می گویند: انی یطرق السماء اعلم منی بطرق الارض (17) قیاس کند!

در بیانات نورانی حضرت امیر(ع) که در نهج البلاغه است، سوگند یاد کرد؛ فرمود: قسم به خدا من اگر بخواهم سرنوشت و آغاز و انجام تک تک شما را می گویم. والله لو شئت ان اخیر کل رجل منکم بمخرجه و مولحه و جمیع شانه لفعلت. ولکنی تخاف ان تکفروا فی برسول الله (18). اینکه همیشه می گوید: سلونی قبل ان تفقدونی، الان پیامش این است که: قبل ان تموتوا از من سؤال کنید. او که نمی میرد که!

یک وقتی است که به اصحابش می گوید: قبل از اینکه من از دست شما بروم از من سؤال کنید. این معنای ظاهری سلونی قبل ان تفقدونی. اما به ما چه خطاب می کند؟ به ما خطاب می کند: قبل از اینکه بمیرید به نهج البلاغه من مراجعه کنید؛ سلونی قبل ان تموتا. این کتاب من به طرق آسمانی اعلم و اعرف از طرق زمین است. قبل از اینکه از بین بروید، از من سؤال کنید. بنابراین، اینها درآن محدوده اند. اما وقتی به زمین آمدند، گرچه زمینی اند، اما آن استثناء سرجایشان محفوظ است.


ریزه خوار سفر کریمه

بیان ذلک این است؛ زیارت جامعه را که همه ما می خوانیم، این یک توضیحی می خواهد. در زیارت جامعه می خوانیم که: قبورکم فی القبور، اسمائکم فی الاسماء، انفسکم فی النفوس (19)، اینها را می خوانیم. این یک توضیحی می خواهد، یعنی چی؟ وجود مبارک رسول گرامی(ص) فرمود: من یک بدنی دارم، مثل شما. جسمی هستم، غذایی می خورم. یاکل و یمشی فی الاسواقی (20) است که می بینید؛ انما انا بشر مثلکم. (21). این مال بدن من است. اما تمام مزیت من در آن استثناء به بعد است؛ الا انه یوحی الی انما الهکم اله واحد (22) و معارف دیگر نسبت به من وحی می شود. شما از این خبری ندارید. شما فقط با بدن من هستید.شما در آن خطبه نورانی حضرت امیر در هنگام تودیع، فرمود: کنت جارا لکم جاورکم بدنی ایاما قلائل (23).

شما چند صباحی همسایه تن علی بودید، علی را که نمی دیدید! من هم با بدنم همسایه شما بودم، نه با جانم. من آن جائی که می گویم: انی یطرق السماء اعلم منی یطرق الارض که همسایه ندارم. من این یاکل و یمشی فی الاسواق را شما دیدید و همسایه او بودید. کنت جارا لکم جاورکم بدنی ایاماً قلائل. نه جاورکم روحی! پس شما با تن علی کار داشتید، نه با جان علی.

حالا برویم به سراغ زیارت جامعه، تا برسیم به سراغ کریمه اهل بیت، تا روشن بشود که چگونه شرف مراجع دراین است که در کنار سفره این ذات مقدسه باشند!

در زیارت جامعه می گوئیم: شما نوری بودید، محدق به عرش. عرشی بودید. و هم اکنون هم آنجا هستید. به نحو تجلی پائین آمدید، نه تجافی! شما مثل قرآن کریم، خدا شما را آویخت، نه انداخت. خدای سبحان باران را نازل کرده، یعنی باران را انداخت. قرآن را نازل کرده، یعنی قرآن را آویخت. او را که نیانداخت!

فرمود: در اول سوره مبارکه زخرف، شما وقتی در خدمت قرآنید؛ حم. والکتاب المبین. انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون. و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم (24). هم اکنون هم لدینا است، هم اکنون علی حکیم است. شما فقط قرآن مبین را دارید که دنباله این حبل مستحکم است. آغاز این حبل مستحکم که علی حکیم است، پیش من است. کسانی که عدل این قرآنند، آنها هم به شرح ایضاً. این چهارده نفر هم با این قرآن آویخته شدند، نه انداخته! با بدن اینها شما سروکار دارید، نه با جان اینها! اینها پیش ما علی حکیم اند، این چهارده نفر. و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم. هم اکنون علی حکیم اند. همیشه بودند و همیشه هستند.

در زیارت جامعه دارد که: کنتم محدقین بنور عرش. آنجا بودید، محدق بودید، محیط بودید، مطیف بودید، عرشی بودید. ذات اقدس اله من الله علینا شما را تنزل داد، نازل کرد، به این عالم آورد. مانند دیگران زیستید، زندگی کردید، یاکل و یمشی فی الاسواق بودید و رحلت کردید و مردید. دربین مردم بودید، با مردم بودید، برای مردم سخن می گفتید، برای مردم امامت می کردید، و رحلت کردید و دفن شدید. انفسکم فی انفس، ارواحکم فی الارواح، آبدانکم فی الأبدان، قبورکم فی القبور (25)؛

اما! اما و صد اما؛ فما احلی اسمائکم. چه قدر نام شما شیرین است! این فما احلی، فما احلی فما احلی، آن مستثنی را نشان می دهد. با ما هستید. از نظر بدن هستید. مراجع ماضین ما در کنار مضجع ملکوتی این کریمه هستند، اما فما احلی اسمها! فما احلی قبرها! فما احلی کنیتها! فما احلی علمها!فما احلی شانها! فما احلی عصمتها! فما احلی عزتها! این کجا، مراجع کجا! این کجا، حکما کجا! این کجا، عرفا کجا! این کجا، علماء کجا!

این استثنائی که در زیارت مبارکه جامعه است، نظیر همان استثنائی است که وجود مبارک رسول گرامی (ص) که همه عالم در آن استثناء غرق است. فرمود: من با شمایم اما الا انه یوحی الی. ما هم به اینها عرض می کنیم: قبورکم فی القبور؛ الآن هم در کنار این مضجع ایم قبرها فی القبور، اما فما احلی قبرها!!


چگونگی پیروزی در جنگ نابرابر انسان و شیطان

سالها قبل وقتی خواستم از حوزه علمیه تهران به قم مشرف بشوم، رفتم خدمت استادمان، مرحوم آقای آشیخ محمدتقی آملی؛ گرچه همه اساتید، حشرشان با انبیاء و اولیای الهی باشد، اما خوب بعضی از اینها یک خصیصه ای داشتند که دیگران، در آنها کمتر دیدیم.

این گذشته از اینکه مرحوم آقای نائینی رضوان الله علیه در تقریظ مکاسب شان که تقریرات شان چاپ شده، فرموده: صفوه المجتهدین العظام، مرحوم آقای نائینی در تقریرات ایشان؛ حالا اینگونه از مقامات علمی در دیگران هم بود و هست. فرمود به اینکه: من یک روز عاشورائی بود، خسته بودم، بعد از زیارت حضرت معصومه(س) رفتم قبرستان شیخان فاتحه خواندم، دیدم این مؤمنین روی قبور نشسته اند- همان حالی که وجود مبارک حضرت امیر در جریان بازگشت از کوفه برایشان پیش آمد- دیدم اینها روی قبور خودشان نشسته اند. منتظر طلب مغفرت و رحمت اند... از آدم کاسب اینها بر نمی آید، کسی که دنبال نخود سیاه و نان و نام است، اینها بر نمی آید.

این را عرض می کنم تا معلوم بشود که وقتی می خواستم ازشان خداحافظی کنم، بروم قم؛ به من چی گفت. دوبار در عالم رویا، دو حادثه برای ایشان پیش آمد. فرمود: من یک وقتی دیدم دشمنی سخت به من حمله کرد و مهاجم. من هیچ چاره نداشتم. دیدم جانم در خطر است. دستش را گاز گرفتم که از دستش نجات پیدا کنم. از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خودم است. به من گفتند: آقا! مواظب باش در این عالم هیچ کسی با تو کار ندارد، مگر خودت. اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک(27). کسی کاری با ما ندارد که!

این همه آسمان و زمین را خدا مسخر کرده برای ما.

در سوره مبارکه کهف، اعراف، در بخش های فراوانی ذات اقدس اله فرمود به اینکه: این جنگ نابرابر است، دشمن شما را می بیند، شما او را نمی بینید. انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم(28). در جنگ نابرابر، وقتی دشمن قدر شما را ببیند، شما او را نبینید، خوب شکست می خورید.

یک رساله ای نوشته ابن طاووس، فرمود: دین به ما یک راه حل نشان داد. که ما می توانیم این جنگ نابرابر را صد و هشتاد درجه به نفع خودمان نابرابر بکنیم. یعنی کاری بکنیم؛ ما او را ببینیم، او ما را نبیند. و آن این است که برویم در قلعه خدا. اگر رفتیم، کلمه لا اله الا الله حصنی شد(29)، اگر ولایت علی بن ابیطالب(ع) حصنی شد(30)، این حصن است، دژ است، دژبان اش خداست. دژبان فرعی اش علی بن ابیطالب است.

خب! آدم وقتی وارد این قلعه شد، دشمن خودش را می بیند، دشمن او را نمی بیند دیگر. آن وقت أنتم ترانه ولا تراکم. فعلا انهم یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم. وارد آن قلعه شدید، انکم ترونه 

و لا یراکم. این همان است که ان الذین امنوا و اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون(31). شما می بینید، او نمی بیند. این را طرد می کند.

و بار دیگر مرحوم آشیخ محمدتقی آملی رضوان الله علیه گفت که: در عالم رویا دیدم دشمنی به من حمله کرده. من هیچ چاره نداشتم. دست آوردم به چشم او که آسیبی به چشم اش برسانم. از شدت درد بیدار شدم. دیدم دستم در چشم خودم است! آنجا هم به من گفتند: مواظب باش. کسی کاری به تو ندارد. این خودتی. به دنبال چی می گردی؟ می خواهی دین و آخرت را یکجا هدر بدهی؟ دنبال چی می گردی؟

این آشیخ محمدتقی آملی؛ وقتی رفتم ازشان خداحافظی بکنم که من می خواهم بروم قم، اجازه بگیرم. فرمود: برو آنجا که کریمه اهل بیت آنجاست. فرمود: این قبر، یک قبر عادی نیست. بزرگان آنجا دفن اند. مراجع آنجا دفن اند. حکماء، علماء، فقهاء، اصولیون آنجا دفن اند. آنجا قبر دختر موسی بن جعفر است. این قبر منشاء هزارها برکت است.

ببینید این حرف مال چهار هزارسال قبل است. همه انبیاء اینطور بودند. اینها وارثان آن انبیاء هستند. اولین بار ما این فرمایش را از ایشان شنیدیم، بعد دیدیم حرفی است که میرداماد نقل می کند. ایشان فرمودند به اینکه: شاگردان ارسطو؛ ارسطو و افلاطون را وجود مبارک موسای کلیم و انبیای دیگر تربیت کرده اند. همانطوری که حکماء و فقهاء را انبیای قبلی و بعدی تربیت کردند. شاگردان ارسطو هر وقت مطلب عمیق علمی برایشان مشکل می شد، می رفتند کنار قبر ارسطو، آنجا مباحثه می کردند.برایشان حل می شد. اینها جزء موحدان عالم بودند.


منشأ برکات شرق و غرب

بعد ما آمدیم قم. با قبسات مرحوم میرداماد آشنا شدیم. دیدیم، بله. این میرداماد است. در قبسات، در صفحه مشخص، می گوید: امام رازی این حرف را زده. امام رازی هم در کتاب المطالب العالیه گفته. آن هم آدرس اش مشخص است؛ که بنای شاگردان ارسطو این بود؛ هر وقت مطلب علمی برایشان مشکل می شد، می رفتند کنار قبر. از آن قبر برکت می گرفتند.

این را که خود من بارها تجربه کردم؛ کتابهای عمیق؛ حالا یا جواهر بود، یا اسفار؛ به روال عادی، اینجا که مطالعه می کردم؛ همین کتاب را وقتی می بردم در یک شهر دیگری، می دیدم به کندی دارم پیش می روم. این را باور کنید. اینجا انسان بهتر می فهمد، خوشتر می فهمد، عمیق تر می فهمد، در آفتاب است. اینها نه تعارف است، نه مجاز است، نه خدای ناکرده خرافات است! این نور مرتب می آید، این ملائکه مرتب نازل می شوند.

اگر چنانچه ذات اقدس اله به رسولش فرمود: لااقسم بهذاالبلد و انت حل بهذا البلد(32)، الان همین طور است. اعتاب مقدسه این طور است؛ نجف اینطور است، کربلا اینطور است، کاظمین این طور است، سامرا که متأسفانه به این وضع درآمده است؛ بارگاه ملکوتی امام دهم و یازدهم (صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین) این طور است. کریمه اهل بیت، مضجع اش اینطور است، اینچنین نیست که انسان فقط بیاید، زیارت بکند، ثواب اخروی ببرد! علم در اینجاست، کرامت در اینجاست، معنویت در اینجاست. حضور اینها منشاء رحمت و برکت است.

و امام عسکری سلام الله علیه فرمورد به اینکه- این روایت از وجود مبارک امام رضا هم نقل شده است- لیست العباده بکثره الصلاه والصیام. مهمترین عبادت؛ انما العباده کثرت التفکر فی امرالله(33) خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای شاه آبادی، استاد امام رضوان الله علیه را! این دو تا آیه قرآن را خیلی لطیف معنا کرده در آن رساله شذرات شان. در دو بخش قرآن ذات أقدس اله فرمود: مواظب باشید، فشار جان دادن کار آسانی نیست. یک عده موقع مرگ سیلی می خورند. و الملائکه یضربون وجوهم و أدبارهم (34). این دو جای قرآن است. فرشتگان با سیلی زدن به صورت و با مشت زدن به پشت، جان او را می گیرند.

مرحوم آقای شاه آبادی رضوان الله علیه در آن رساله لطیف شان توجیه کردند این دو تا آیه را. گفتند: فرشتگان دنیا، مأموران الهی اند، مدبران الهی اند، در دنیا مواظب اند. دیدند این آقا عمر را تلف کرده، جا پرکرده، کاری هم انجام نداده، با مشت به پشت اش می زنند، او را از دنیا بیرون می برند؛ این یک. فرشته های مسئول برزخ می بینند. این با دست خالی دارد می آید. به صورتش سیلی می زنند که عمری آنجا گذراندی، آخر چی آوردی اینجا؟ و الملائکه یضربون وجوهم و أدبارهم. اینها را این خاندان به ما گفتند. اینها را این معارف به ما گفتند.

بنابراین اگر می بینید واقع حوزه علمیه قم الآن منشاء برکاتی شد در شرق عالم و غرب عالم؛ یک وقتی گفته می شد: اطلبوا العلم ولو بالصین (35)، این تمثیل بود و نه تعیین. وگرنه چین چیزی نداشت! که الا و لابد باید انسان چینی بشود.امروز به برکت انقلاب و خونهای پاک شهداء، می گویند: اطلبوا العلم ولو بقم. چینی می آید، شرقی می آید، غربی می آید؛ از تاشکند تا واشنگتن شما اینجا طلبه دارید. این خون شهداء، صدور انقلاب، پیام را به مشرق برد، پیام را به مغرب برد، و همه را آورد. اطلبواالعلم ولو بقم. این برکت این بی بی است!! خیلی ها می خواستند انقلاب بکنند، ولی بالاخره از قم باید برخیزد. فرمود: چون تو در این شهری، این شهر محترم است. این شهر می شود بلد امین. لااقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد. اگر چنانچه این کریمه در اینجا نبود، معلوم نبود قم به این وضع، با این برکاتش، فراوان همراه باشد.بنابراین بهترین فرصت این است که حوزه علمیه، کماکان بهره های فراوان خودش را ببرد. محققان از حداکثر فرصت استفاده بکنند، دین پژوهان به شرح ایضاً. نویسندگان، گویندگان، مبلغان الهی، همه اینها از این مضجع ملکوتی حداکثر بهره را ببرند. تا وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) ظهوری کند و این انقلاب اسلامی به دست صاحب اصلی اش برسد.


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|سه شنبه 94/5/27 | نظر

دستگردقداده+حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء

برخی موضوعات ویژه نامه ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام. « جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید »


     راز ورود حضرت فاطمه معصومه (علیها سلام) به شهر قم                     

 

    کرامات حضرت معصومه علیها السلام


    راز عدم ازدواج حضرت معصومه (س)         

                                             

    آیینه رضوی


    فخرقم     

                                                                                        

    پگاه پاکی


     از فاطمه ای که معصومه بود


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|پنج شنبه 94/5/22 | نظر

پاسخ به شبهات و هابیون

نویسنده: سید محمد موسوی

 

در این مقاله سه پرسش و شبهه رایج از سوی وهابیان را، با اشاره به پاسخی کوتاه مورد توجه خوانندگان عزیز قرار داده و به دلیل رعایت اختصار، تفصیل آن را به فرصت های مناسب و کتاب های مرتبط واگذار می کنیم.

پرسش اوّل

یکی از سخنان وهابیان، این است: «شیعه، مشرک است؛ زیرا مرده پرست است و از مردگان درخواست کمک می نماید».

برای روشن شدن حقیقت، توجه خوانندگان ارجمند را به چند مطلب جلب می کنیم.

معنای شرک

در بعضی از کتاب های لغت آمده است: شرک، همان سهیم و شریک بودن در چیزی با دیگری یا دیگران است. در حقیقت انسان شریک، از چیزی سهم و نصیبی دارد؛ مانند این که شخصی دیگری را در سود خرید و فروش چیزی شریک خود قرار دهد.

نظر بزرگان وهابی درباره شرک

شیخ عبد العزیز بن باز- مفتی بزرگ و معروف وهابیان معاصر- می گوید:

«دعا، از مصادیق شرک است و هر کس در هر بقعه و مزاری از مزارهای زمین بگوید: یا رسول الله، یا نبی الله، یا محمد به فریادم برس، مرا یاری نما، مرا شفا بده و مانند این درخواست ها، با گفتن این سخنان برای خدا شریک در عبادت قرار داده و در حقیقت پیامبر یا آن شخص را عبادت نموده است...»(1).

وی در جای دیگر می گوید:

«آنچه از انواع شرک در کنار قبور انجام می گیرد، قابل توجه است! از باب نمونه: صدا زدن صاحبان قبرها، استغاثه به آنان، درخواست شفای بیماران، درخواست پیروزی بر دشمنان و مانند آن، همه این ها از انواع شرک اکبر است، که اهل جاهلیت به آن می پرداختند».(2)

در پاسخ می گوییم: شایسته است مفاهیم هر چیزی را از دیدگاه قرآن و روایات معتبر بسنجیم و آنها را معیار شناخت حق و باطل بدانیم.

1. مفهوم عبادت

بی شک پایه و اساس دعوت پیامبران الهی، «توحید» و نفی شرک و بت پرستی و «عبادت خداوند» بوده است. قرآن کریم در این باره آیات فراوانی دارد که به یک نمونه از آن اشاره می کنیم:

(وَ لَقَد بَعَثنَا فی کلِّ أمَّه رَّسولاً أنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوتَ)؛(3) «ما در هر امتی رسولی فرستادیم که (به آنان بگویند:) خدای یکتای را بپرستید و از طاغوت دوری کنید».

آنچه مورد بحث و گفتگوی ما با وهابیان است، این است که معیار و میزان شرک و توحید چیست؟

البته این موضوع، بحث گسترده ای را می طلبد، بنابراین به چند نکته مهم بسنده کرده و بحث تفصیلی آن را به کتاب های مناسب واگذار می نماییم.

عبادت ازدیدگاه اسلام، ارکانی دارد که با بودن آنها، عبودیت و بندگی تحقق یافته و بدون آنها، مانعی نداشته و در حقیقت عبادتی در کار نیست: 

1. کاری که انجام می شود، گویای خضوع و ذلّت آدمی در برابر کسی یا چیزی باشد.

2. انگیزه انسان برای انجام آن کار، اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آن کسی یا آن چیز باشد.

بنابراین «نیت» نقش اساسی در تحقق عبادت دارد و هر نوع تواضع و فروتنی نسبت به غیر خدا را نباید عبادت بشماریم.

به بیان دیگر، هر جا که انسان کسی یا چیزی را در برابر خدای متعال مستقل شمرده و بدون «اذن الهی» در برابر او تواضع و خضوع و ذلت نشان دهد، مذموم و شرک آمیز است و نسبت به آن نهی شده است.

اما در جایی که توسل، فروتنی، کمک خواستن و مانند آن از غیر خداوند، با عدم اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت او، بلکه با اذن و عنایت خداوند باشد، اشکالی ندارد؛ و این کار نه تنها مذموم نیست، بلکه به آن سفارش شده است!

2. خضوع در برابر غیر خدا

اگر چه در لغت، «عبادت» را به معنای «اظهار تذلل» گرفته اند،(4) اما هر تواضع و خضوعی به طور مطلق و به هر شکلی از دیدگاه اسلام عبادت به شمار نیامده، بلکه در برخی از آیات نسبت به انجام آن سفارش شده است. از باب نمونه، قرآن به خصوع در برابر پدر و مادر دستور داده و می فرماید:

«بال های تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر!»(5)

نیز در جای دیگر می فرماید:

«خداوند گروهی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند؛ در برابر کافران، سرسخت و نیرومندند»(6).

افزون بر این، خداوند گاهی به کاری که نهایت خضوع در برابر دیگران است، دستور داده و به فرشتگان امر می کند که بر آدم سجده کنند! آن جا که می فرماید:

(و إذ قُلنا للملائکهِ اسجُدُوا لِآدمَ فسَجَدوا إلا إبلیسَ أبی و استکبرَ و کان من الکافرین)؛(7)

« (و یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید، همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد».

نیز در جای دیگر از سجده نمودن فرزندان یعقوب به یوسف (علیه السلام) یاد نموده، ولی از آن نکوهش نکرده است! آنجا که می فرماید: «همه برای یوسف به سجده افتادند».(8)

اگر در حقیقت و واقع، این نوع تعظیم و احترام ها «عبادت» و «شرک» به شمار می آمد، چگونه خداوند متعال به آن امر می نمود؟!

3. توسل

کمک خواستن از غیر خدا و توسل- که خود نوعی تمسک به وسیله است- در قرآن و روایات به آن دعوت شده است؛ توسل به واجبات دینی، به اسما و صفات خدا، به قرآن کریم، به دعای مؤمنان، به دعای پیامبر بزرگ اسلام و به شخص وی- چه در زمان حیات و چه پس از رحلتش- و مانند آن، هر کدام دلیل قرآنی یا روایی دارد که در این جا به حدیثی که گروهی از بزرگان اهل سنت آورده اند و آن را حدیث صحیحی دانسته اند، بسنده می کنیم.

عثمان بن حنیف گوید: نابینایی خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدن و گفت: دعا کن خدا، مرا شفا دهد. حضرت فرمود: اگر بخواهی دعا می کنم و اگر بخواهی و بتوانی صبر کنی، برایت بهتر است.

وی گفت: خدا را بخوان، دعا کن! آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وضوی نیکو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و پس از آن چنین دعا کن:

«پروردگارا! من از تو درخواست می کنم و به واسطه پیامبرت «محمد» که پیامبر رحمت است، به سوی تو روی می آورم. ای محمد! من به وسیله تو، به پروردگارم روی آورده ام تا حاجتم برآورده گردد. پروردگارا! شفاعت او را در حق من پذیرا باش!»

ابن حنیف می گوید: ما هنوز در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که آن پیرمرد بر ما وارد شد، گویا اصلاً نابینا نبوده است!(9)

در این ماجرا و حدیث می بینیم که پیامبر بزرگ اسلام، چگونه به او می آموزد که به خود آن حضرت و صفات برجسته اش توسل جوید و از خدا حاجت خود را بطلبد!

جالب این است که این جریان بار دیگر در زمان عثمان بن عفان، تکرار شده و چنین آورده اند:

مردی در دوران حکومت عثمان چند بار برای انجام کاری نزد وی رفت و نتیجه ای نگرفت، روزی عثمان بن حنیف را دید و ماجرای خود را با او در میان گذاشت، وی گفت: برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و بگو:

«پروردگارا! من تو را می خوانم و به وسیله «محمد» پیامبر رحمت به تو روی می آورم. این محمد! من به وسیله تو، به پروردگارت روی آوردم تا حاجتم برآورده گردد...»

او این کار را انجام داد و نزد خلیفه رفت و حاجتش برآورده شد، آن گاه با عثمان بن حنیف دیدار نمود و پرسید: سند این دعای تو چیست؟ وی گفت: من با گروهی در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که مردی نابینا وارد شد و در خواست دعا کرد؛ حضرت همین کاری را که به تو گفتم، به او آموخت و نتیجه گرفت.(10)

اکنون باید گفت: درخواست دعا از میت، سودمند است و «پرستش» به شمار نمی آید و این که وهابیان گفته اند: «درخواست از زنده جایز است و پرستش نیست، اما درخواست از میت شرک است؛ زیرا که او قادر بر انجام کاری نیست»، این سخن صحیح نیست و ما آن را نمی پذیریم؛ زیرا باید گفت: اولاً اولیای الهی از حیات و زندگی برزخی برخوردارند، ک این مطلب را در پاسخ به سؤال دوم توضیح داده ایم؛ ثانیاً معیار و ملاک برای پرستش و توحید و شرک، زنده یا مرده بودن شخص درخواست شونده نیست، بلکه ملاک این است که هر جا کمک خواستن از غیر خدا- خواه انسان و خواه چیز دیگر- با این اعتقاد باشد که او به طور مستقل ما را یاری می کند، این عمل «شرک» به شمار می آید، اما اگر با این اعتقاد باشد که او ما را با اذن الهی و در پرتو نیروی خدادادی یاری می کند، چنین کاری شرک نیست و با توحید سازگار است.

به هر روی، کمک خواهی و توسل در سیره اصحاب و دیگران نیز به چشم می خورد؛ مانند: توسل عبدالمطلب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران شیرخوارگی حضرت، توسل ابوطالب به آن حضرت در کودکی، توسل یهود مدینه به حضرت پیش از بعثت، توسل مردم مدینه به آن جناب هنگام قحطی، توسل عمر به آن حضرت، توسل ابوبکر به پیامبر پس از رحلتش، توسل بلال به قبر پیامبر و دیگر مواردی که در کتاب های اهل سنت آمده است.

جا دارد به آنان که خود را از «سلفیه» و پیروان سلف می دانند، گفته شود: چرا در توسل و شفاعت و کمک خواهی از زندگان و درگذشتگان، به سیره سلف و اصحاب عمل نمی کنید و مخالفان خود را به «شرک» متهم می نمایید؟!

پرسش دوم

یکی دیگر از شبهه های وهابیان، این است که: «مردگان، دستشان از دنیا کوتاه است؛ چرا با آنان ارتباط برقرار می نمایید؟».

در پاسخ می گوییم: بی تردید انسان از دو جزء ترکیب شده است: جسم و جان؛ آنچه معیار و ملاک ارج نهادن به افراد و میزان تبادل اطلاعات و تعامل سازنده است، همان روح و جان آدمی است که سبب تکامل و رشد و تعالی بشر است! اکنون جای این پرسش است:

آیا مرگ، پایان زندگی انسان است؟ قرآن در این باره چه می گوید؟

باید گفت: قرآن نه تنها روح انسان را باقی دانسته، بلکه از زنده بودن شهیدان سخن به میان آورده است:

(وَ لا تَقُولُوا لمن یقتلُ فی سبیل الله أمواتٌ بل أحیاءٌ وَ لکن لا تشعرون)؛(11) «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید؛ بلکه آنان زنده اند ولی شما احساس نمی کنید».

(لا تحسَبَنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاءٌ عند ربِّهم یرزقونَ * فرحینَ بما آتاهُم الله من فضله و یستبشرون بالّذین لم یلحقُوا بِهِم من خلفهم ألا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون) ؛(12)

«هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگان اند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنها به خاطر نعمت های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحال اند! و به خاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهیدان آینده) خوش وقت اند؛ (زیرا مقامات برجسته آنان را در آن جهان می بینند و می دانند) که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت».

بنابراین مرگ و شهادت، دریچه ای است به سوی یک زندگی نوین، و انسان به جهانی جدید و برتر از جهان ماده و طبیعت گام می نهد و چنین نیست که آدمی با مرگ، نابود و فانی گردد.

برای بقای نفس و روح انسان پس از مرگ او، دلایل قرآنی و فلسفی و تجربه های مفیدی وجود دارد که ما را به یقین می رساند و در این مختصر جای بحث گسترده نیست.

اکنون که روشن شد انسان دارای حیات برزخی است، موضوع مهم آن است که نوعی ارتباط میان ما و برزخیان وجود دارد و آنان سخنان ما را می شنوند! در این باره نیز آیاتی از قرآن، از وجود رابطه بین ما و کسانی که در جهان برزخ به سر می برند، پرده بر می دارد.

یکی از آیاتی که از ارتباط بشر با گذشتگان خبر می دهد، جریانی است که در سوره اعراف آمده و از گفتگوی صالح پیامبر با قوم خود پس از هلاکت آنان، چنین یاد نموده است:

(فَعقَروا النّاقه وَ عتوا عن أمرِ رَبِّهم وَ قالوا یا صالحُ ائتنا بما تَعِدُنا إن کنتَ من المرسلین* فأخذتهُمُ الرّجفه فأصبحوا فی دارهم جاثمین* فتولّی عنهم و قال یا قوم لقد أبلغتکم رساله ربّی و نصحت لکم و لکن لا تحبّون النّاصحین)؛(13)

«سپس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر پیچیدند و گفتند: ای صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آنچه را که ما را به آن تهدید می کنی، بیاور! سرانجام زمین لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان، (تنها) جسم بی جانشان در خانه هایشان باقی مانده بود. صالح از آنان روی بر تافت و گفت: ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، ولی شما خیر خواهان را دوست نمی دارید».

از آیات فوق به این موضوع می رسیم که قوم صالح نخست از او درخواست عذاب الهی نمودند، پس از آن دچار عذاب و نابودی شدند، حضرت صالح (علیه السلام) ایشان را پس از مرگشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: من پیام های خداوند را به شما ابلاغ کردم، ولی شما نصیحت گویان را دوست نمی دارید.

بنابراین حضرت صالح (علیه السلام) با ارواح مردم نافرمان زمان خود، به طور جدی سخن گفته و از این خبر می دهد که آنان سخت در دشمنی و لجاجت با حق فرو رفته بودند!

دیگر از آیاتی که از ارتباط با برزخیان خبر می دهد، آیه ای است که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

( وَ سئل من أرسلنا من قبلکَ من رُسُلنا أجعلنا من دون الرّحمن آلهه یعبدون)؛(14) «از پیامبران پیشین بپرس: آیا غیر از خداوند رحمان، معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟!»

ظاهر این آیه نیز می رساند که پیامبر اسلام می تواند با پیامبران گذشته که در جهان برزخ به سر می برند، سخن گفته و با آنان ارتباط برقرار نماید.

سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کشته شدگان «بدر»

مطلب جالب و قابل توجه در موضوع مورد بحث، فرازی روشن و تردید ناپذیر از تاریخ درباره جنگ بدر است.

هنگامی که کافر قریش در جنگ بدر، هفتاد کشته و هفتاد اسیر داده و پا به فرار نهادند و جنگ به پایان رسید، پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد کشته های مشرکان را در چاهی بریزند. پس از آن که آنان را در چاه انداختند، آن حضرت نزد چاه آمد و به آنها چنین گفت:

«یا أهل قلیب هل وجدتم ما وعدکم ربُّکم حقّاً؟ فإنی قد وجدت ما وعدنی ربّی حقّاً...؛ ای عتبه، ای شیبه، ای امیه، ای ابوجهل و ... آیا آنچه را پروردگارتان وعده داده بود، حق و پا برجا یافتید؟! من آنچه را پروردگارم وعده کرده بود، حق و حقیقت یافتم!»

این جا بود که گروهی از مسلمانان به حضرت عرض نمودند: آیا با کسانی که مرده اند سخن می گویی و آنان را صدا می زنی؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «شما از آنان شنواتر نیستید، لکن آنان قدرت بر جواب ندارند».(15)

برخی از مورخان نوشته اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام گفتگو با کشته شدگان قریش چنین فرمود:

«چه بستگان بدی برای پیامبر بودید! مرا تکذیب کردید، در حالی که دیگران مرا تصدیق نمودند؛ مرا از زادگاهم بیرون کردید، در حالی که دیگران پناهم دادند؛ با من به جنگ و ستیز برخاستید، ولی دیگران یاری ام نمودند. آیا آنچه را که پروردگار وعده کرده بود، حق و پا بر جا یافتید؟!».

با توجه به آنچه آوردیم، امکان ارتباط با گذشتگان و اولیای الهی ثابت می شود و راه را برای توسل، شفاعت خواستن و استمداد از آنان می گشاید.

ارتباط با ارواح اولیای الهی بعد از رحلت و استمداد از آنان، به هنگام بروز مشکلات، موضوعی است که در کتب اهل سنت نیز آمده و در سیره و روش اصحاب و مسلمانان وجود داشته است. به دو نمونه از آن اشاره می کنیم: 1. ابن حجر می گوید: ابن ابی شیبه به سند صحیح از مالک دینار چنین نقل کرده است: «در زمان عمر، قحطی برای مردم پیش آمد، شخصی کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و به وی استغاثه نمود و گفت: ای رسول خدا! برای امت خویش باران طلب کن! زیرا آنان هلاک شدند».(16)

2. نیز به سند صحیح نقل شده است:

«قحطی شدیدی در مدینه رخ داد، مردم از آن وضع نزد عایشه شکایت نمودند؛ عایشه گفت: به سراغ قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و از آن جا دریچه ای باز کنند تا سقفی میان قبر و آسمان نباشد. آنان چنین کردند و پس از آن، به قدری باران آمد که سبزی ها رشد نمود و شتران چاق شدند».(17)

اما این که آن بزرگان و اولیای الهی به هر توسل و استمدادی پاسخ مثبت می گویند یا نه؟ این به شرایط درخواست کننده و موضوع مورد درخواست بستگی دارد. بدون تردید گاهی کمک خواستن ها، اثر بخش بوده به طوری که آثار آن را در کتاب های تاریخی یادآوری نموده اند؛ و ما نیز در زمان خود آثار و برکات این توسل ها و استمدادها را به روشنی مشاهده می کنیم.

اکنون از مخالفان می پرسیم: آیا شما دلیل عقلی یا نقلی بر امتناع ارتباط با در گذشتگان و برزخیان و بی اثر بودن آن دارید؟ اگر ندارید، چرا آن را انکار می کنید؟!

پرسش سوم

مورد دیگر از شبهه های وهابیان، این است: «چگونه پیشوایان و امامان شیعه، «علم غیب» داشتند و با این حال، زهر و سم را می خوردند، آیا این، نوعی خودکشی و هلاکت نفس نیست؟!».

نخست برای پاسخ، این مطلب را بیان می کنیم که «علم غیب» را به دو معنا گرفته اند:

1. علم غیب ذاتی؛ مقصود از آن، دانشی است که از درون یک موجود سرچشمه گرفته و اکتسابی نیست و حد و مرزی برایش وجود ندارد.

این نوع از علم غیب، ویژه خداست و هیچ موجودی در این علم همتای وی نیست؛ زیرا هر چه دیگران دارند، از اوست و جز او همه فقیر در ذات خویش اند.

2. علم غیب لدنّی؛ یعنی اینکه هرگاه اراده الهی- بنا بر مصلحت- بر این تعلق بگیرد که انسان والایی را از پس پرده غیب آگاه سازد، این امر شدنی است و کسی نمی تواند جلوی آن را بگیرد!

به همین جهت در قرآن کریم می فرماید:

(عالِمُ الغیبِ فلا یُظهِرُ علی غیبهِ أحداً* إلاّ منِ ارتضی من رسولٍ فإنّهُ یسلُکُ من بین یدیه وَ من خلفه رصداً)؛ (18) «خدا دانای غیب است، هیچ کس را از غیب خویش آگاه نمی سازد جز پیامبرانی که خود برگزیده است».

بر این اساس می بینیم که حضرت نوح (علیه السلام)، حضرت یعقوب (علیه السلام) و حضرت مسیح (علیه السلام) از غیب خبر می دهند، پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از حادثه های مهمی خبر می دهد، مانند: خبر از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) به دست بدبخت ترین انسان ها، خبر از مرگ ابوذر در تنهایی، و حضرت علی (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه، بسیاری از حوادث آینده را پیش گویی نموده، که نشانگر آگاهی وی از اسرار غیب است! مانند: مذمت اهل بصره پس از فتح بصره، و خبر از غرق شدن شهر بصره و عذاب الهی نسبت به آن، (19) و موارد فراوان دیگری که در تاریخ ثبت شده و سپس به وقوع پیوسته است.

نیز کمیل بن زیاد به حجاج جنایتکار گفت: امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به من خبر داد که تو قاتل من هستی.(20)

در کتاب فضائل الخمسه، روایات فراوانی از کتاب های اهل سنت درباره گستردگی علم علی (علیه السلام) نقل شده است.(21)

چنان که قرآن از زبان حضرت مسیح (علیه السلام) نقل می کند که به قوم خود گفت:

(أُنَبِّئُکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم)(22) «من به شما خبر می دهم که چه می خورید و چه چیزهایی را در خانه ذخیره می کنید».

بنابراین، واقعیت و حقیقت این است که رسولان الهی و امامان معصوم (علیهم السلام) از غیب آگاهی دارند و این موضوع در روایات ما آمده است و تردیدی در آن نیست؛ به همین جهت شیعه به آن اعتقاد دارد.

اکنون برای پرسش بالا، چند پاسخ گفته اند که برخی از آن ها را می آوریم:

1. علم غیب، تکلیف آور نیست

هر چند امامان شیعه، دارای علم غیب بوده و نسبت به رخدادهای گذشته و حال و آینده آگاهی داشته اند، اما این آگاهی برای آنان «تکلیف آور» نیست و باید مانند سایر افراد بشر بر اساس «علم عادی» زندگی کنند. بنابراین اگر چیز نوشیدنی یا میوه ای را پیش روی امام (علیه السلام) بگذارند و کسی به وی خبر ندهد که این خوردنی یا نوشیدنی مسموم است، حضرت با آن چیز به شکل عادی برخورد نموده و ممکن است از آن تناول کند گرچه از نظر علم غیب، به مسموم بودن آن آگاه باشد؛ زیرا این آگاهی، برای او تکلیف آور نیست.

به همین دلیل است که امام علی (علیه السلام) شب نوزدهم ماه مبارک رمضان به سوی مسجد می رود، امام مجتبی (علیه السلام) به هنگام افطار از نوشیدنی مسموم می آشامد و امام رضا (علیه السلام) از میوه زهرآلود تناول می نماید!

اکنون اگر کسی بپرسد: چرا آنان به «علم غیب» خود، ترتیب اثر نمی دادند و براساس آن تکلیفی نداشتند، در پاسخ، دو مطلب را ذکر کرده اند:

الف) عمل کردن بر اساس علم غیب، با حکمت و فلسفه بعثت پیامبران و نصب امامان سازگاری ندارد؛ زیرا زندگی آنان در این صورت با زندگی افراد عادی متفاوت خواهد بود و دیگر نمی توانند برای دیگران «الگو» باشند، بدین معنا که مردم به بهانه این که آنان علم ویژه ای دارند و براساس آن عمل می کنند، از پیروی نمودن نسبت به اولیای الهی سر باز خواهند زد!

ب) جریان امور در نظام هستی، بر اساس نظام «اسباب و مسببات» است که به صورت طبیعی و با علم عادی در زندگی بشر هماهنگ شده است. بنابراین اگر کسی براساس علم غیب رفتار کند، موجب اختلال در نظام هستی است؛ به همین جهت انبیا و امامان برای درمان بیماری خود، از علم غیب بهره نمی بردند و به شکل عادی و طبیعی مسایل زندگی را دنبال می کردند، مگر در موارد خاص.

2. علم غیب بالفعل و شأنی

پاسخ دوم که برخی گفته اند، این است: علم غیب در اولیای الهی بالفعل نیست بلکه شأنی است؛ یعنی هرگاه بخواهند و چیزی را اراده کنند، خداوند آنان را به آن آگاه می کند!

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:

«اذا أراد الامام أن یعلم شیئا أعلمه الله بذلک؛ هرگاه امام اراده کند چیزی را بداند، خدا او را نسبت به آن چیز آگاه می سازد».(23)

به بیان دیگر می توان گفت: آگاهی پیامبر و امامان (علیهم السلام) از غیب، بسان کسی است که نامه ای را به او بدهند و او بتواند هرگاه بخواهد، نامه را بگشاید و از تمام محتوای آن با خبر گردد؛ یا فرازی از آن را بخواند و فراز دیگری را نخواند.

بنابراین هر جا که اولیای الهی دچار حوادث ناگوار و مصیبت شده اند، نخواسته اند یا خداوند اجازه نداده از غیب آگاه شوند و به شکل عادی رفتار نموده و از آن حادثه آگاه نبوده اند؛ تا این ندانستن، آزمایشی برای آنان و سبب تکامل باشد؛ مانند: جریان «لیله المبیت» و خوابیدن حضرت علی (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام هجرت، که وی نمی دانست فردا صبح چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا به شهادت می رسد یا جان او سالم خواهد ماند؟!

بدیهی است اگر از راه علم غیب می دانست که آسیبی به او نخواهد رسید، این واقعه چندان فضیلتی به شمار نمی آمد.

گزینش شهادت و تکلیف

پاسخ دیگر این است که: گاهی گزینش شهادت در راه خدا و انتخاب مرگ سرخ، یک تکلیف الهی است؛ اولیای الهی در برابر مشیت و خواست خدا، تسلیم محض بوده و به استقبال آن می رفته اند. به همین جهت، حضرت حسین بن علی (علیه السلام) راه کربلا را پیش می گیرد، با اینکه می داند کشته می شود؛ چرا که شهادت، یک تکلیف برای اوست تا مردم را نسبت به ماهیت ضد اسلامی امویان آگاه سازد و اسلام را با خون خود آبیاری نماید.

در زمان های دیگر نیز تلاش های فرهنگی و مبارزه امامان با حاکمان جور، زمینه کوشش آن ستمگران را برای مسموم نمودن آن اولیای الهی فراهم ساخت؛ به همین جهت انتخاب چنین مرگی (شهادت) برای ایشان یک تکلیف بود، همانند تکلیف جهاد در میدان نبرد با دشمنان اسلام و جانبازی در راه حق و حقیقت و یا رفتن روی «میدان مین» توسط رزمندگان با آگاهی و عشق کامل!

آری، وقتی تقدیر چنین است که روزی و با وسیله ای، اجل فرا رسد و عمر آدمی پایان پذیرد، چه چیزی زیباتر از این که انسان خود را به دست «قضا و قدر الهی» سپرده، برای مرگی خداپسندانه آماده کند و به سوی محبوب، عاشقانه پرواز نماید؟!

پی نوشت ها :

1- مجموع فتاوی بن باز، ج2، ص 549.

2- همان، ص 522.

3- نحل/ 36.

4- ر. ک: مفردات راغب، واژه «عبد».

5- اسراء/ 24.

6- مائده/ 54.

7- بقره/ 34.

8- یوسف/100

9- سنن ترمذی، ج5، رقم 3578؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 441، رقم 1385؛ مسند احمد، ج4، رقم 8138.

10- معجم طبرانی، ج9، ص 30، رقم 8311.

11- بقره/ 154.

12- آل عمران/ 169 و 170.

13- أعراف/ 79-77.

14- زخرف/ 45.

15- ر. ک: صحیح بخاری، ج5، ص 97 و 98 (جنگ بدر)؛ صحیح مسلم، ج4، ص 77؛ سنن نسائی، ج4، ص 89؛ مسند احمد بن حنبل، ج2، ص 131؛ بحار الانوار، ج19، ص 346.

16- فتح الباری، ج2، ص 495.

17- سنن دارمی، ج1، ص 43.

18- جنّ/ 26 و 27

19- نهج البلاغه، خطبه 13.

20- الاصابه، ابن حجر، ج5، ص 325.

21- فضائل الخمسه، آیت الله فیروز آبادی، ج2، ص 253-231.

22- آل عمران/ 49.

23- بحار الانوار، ج26، ص 57، ح120.

منبع: نشریه فرهنگ کوثر، شماره87.


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|پنج شنبه 94/5/1 | نظر

کانال تلگرام

کانال تلگرام حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا

عضویت درسامانه پیامکی

مطالب اخیر

برچسب‌ها

دستگردقداده (217), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء (70), هیئت سیدالشهداء (40), کانون فرهنگی قرآنی مصباح (35), حسینیه سیدالشهداء (31), فرهنگسرای دستگردقداده (25), کانون مصباح دستگردقداده (25), هیئت سیدالشهداء دستگردقداده (24), دستگرد قداده (22), سیدالشهداء (20), مصباح (18), هیئت (17), حسینیه (17), کانون (17), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداءدستگردقداده (15), دستگرد (11), فرهنگسرای سیدالشهداء (11), کانون مصباح (10), هیئت سیدالشهداءدستگردقداده (9), عیدسعیدقربان (9), دعای ندبه (9), دعای (8), میلادامام حسن مجتبی(ع) (8), ولادت امام رضا(ع) (8), ولادت امام هادی(ع) (8), ندبه (7), فرهنگسرای (7), حضرت (7), حسینیه دستگردقداده (6), امام (6), قداده (6), هیئت سیدالشهداء(ع) (6), ولادت حضرت معصومه (6), کانون فرهنگی مصباح (6), کانون فرهنگی مصباح دستگردقداده (5), ویژه نامه روزعرفه (5), ماه (5), فرهنگسرای دستگرد (5), فرهنگی (5), سیدالشهدا (5), دهه کرامت (5), رجب (4), شهادت امام محمدباقر (4), فاطمیه (4), مبعث (4), میلاد (4), رسول (4), اکرم (4), ولادت امام موسی کاظم(ع) (4), ولادت (4), کانون فرهنگی قرآنی مصباح دستگردقداده (4), کانون مصباح دستگرد (3), ولادت امام کاظم(ع) (3), ویژه نامه (3), امام حسن(ع) (3), حسینیه سیدالشهداءدستگردقداده (3), ویژه نامه ها (3), فرهنگسرای دستگرد قداده (3), علی (3), شهادت امام صادق(ع) (3), عیدقربان (3), زهرا (3), شهادت (3), شهادت امام جواد (3), سروری (2), سیزده (2), سالروز تخریب بقیع (2), شهادت امام صادق (2), فروغی از اندیشه های قرآنی امام صادق(ع) (2), فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (2), فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), محرم (2), قرآن (2), قرآنی (2), نامه (2), نبوی (2), های (2), فاطمه (2), حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده (2), حسین (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (2), رمضان (2), الاسلام (2), امر به معروف و نهی از منکر (2), پیامبر (2), حجت (2), اشعار (2), اطلاعیه (2), تابلو اعلانات (2), ولادت امام رضا (2), وفرهنگسرای (2), کلیپ تکان دهنده زمان می گذرد (2), کوتاه (2), کاظم (2), کانون فرهنگی قرانی مصباح (2), هیئت سیدالشهدا (2), ویژه (2), کانون فرهنگی قرآنی (1), کانون مصیاح دستگردقداده (1), کدام (1), کرامات حضرت معصومه علیها السلام (1), کراماتی از امام رضا(علیه السلام) (1), کریمه اهلبیت(ع) (1), کسب قدرت (1), کشکولی (1), کانون مصباح دستگرد قداده (1), وفرهنگسرای سیدالشهداء (1), هیئت سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (1), هیئت سیدالشهداءدستگردقداه (1), و (1), و نهی از منکر (1), ولادت امام هادى(ع) (1), ولادت پیامبر اکرم به روایت اهل تسنن (1), ولادت حضرت فاطمه معصومه (1), ویژه نامه آثار و (1), ویژه نامه اسباب بازی (1), ویژه نامه امر به معروف و نهی از منکر (1), ولایت (1), ولایتعهدی امام رضا(ع) (1), وهابی ها چه می گویند؟ (1), وهابیت (1), وهابیت تندرو و بازگشت به عصر جاهلیت‏ (1), وهابیت و تخریب قبور متبرکه (1), ویژه نامه روزه و علم (1), ویژه نامه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه ع (1), ویژه نامه سالروز ویران شدن قبرستان بقیع (1), ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (1), ویژه نامه عید سعید فطر (1), ویژه نامه میهمانی (1), ویژه نامه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها (1), ویژه نامه ولادت (1), ویژه نامه ولادت امام رضا(ع) (1), ویژه نامه ولادت حضرت معصومه (1), یک پیوند آسمانی (1), کارت پستال وفات حضرت خدیجه (1), کارنامه عملى وهابیت (1), تابلو اعلانات محرم (1), تاریخچه و فلسفه عید قربان -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده -کا (1), تجدید عهد با غریب طوس (1), تحلیلی بر مقام و منزلت عید سعید فطر (1), تحکیم خانواده (1), تخریب بقیع (1), تخریب بقیع امتداد دشمنی با مکتب وحی (1), تخریب بهشت (1), تخریب قبور ائمه بقیع و نقش بهائیت (1), تربیت (1), تغذیه در ماه خدا (1), تنهاترین سردار (1), جشن مبعث (1), جمعه (1), جنگ با خدا (1), جنگ بازی (1), جوانان (1), چرا مذهب جعفرى ؟! (1), چگونگی ازدواج علی(علیهالسلام) و فاطمه(سلامالله علیها) (1), چند رسانه ای (1), چند رسانه ای (1), چون صبح نورانی - ویژه نامه شب های قدر (1), حاج (1), حاج احمدشفیعی (1), حجاب (1), با موضوع رمضان (1), با کیفیت HD (پیشنهاد ویژه) (1), بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم (1), باشگاه نام آوران دستگردقداده (1), بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(علیهما السلام) (1), برخى از ویژگى‏هاى مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق (علیه (1), بررسی (1), برکات و آداب‌ مهمانی‌ (1), برگى از فضایل امام حسن(ع)‌ (1), برکات (1), بسته 143 تابلواعلانات، هفته چهارم آذر 1395 (1), بسیار (1), بقیع (1), بقیع ؛ در گذر تاریخ (1), بوستان مهردستگردقداده (1), بوی عطـر نرگس می پیچد … (1), پاسخ به شبهات و هابیون (1), پدر (1), پذیرش (1), پسرفت (1), پوستر دعای ندبه (1), پوستر عیدغدیر (1), اعلامیه (1), اعمال روز مباهله -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), اعمال روزعرفه (1), اعمال شب و روز عرفه - حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -کانون فرهنگ (1), اعمال شب و روز عید فطر (1), اعمال شب و روز عید قربان (1), اعمال مشترک دهه اوّل ماه ذی الحجه (1), افسانه ازدواج ها (1), امام حسن؛اسوه صلابت و پایداری (1), امام حسین(ع) (1), امام رضا (ع) و تشیع ایران (1), امام رضا(ع) (1), امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگی (1), امام صدق (1), امام صدق - ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق(ع) (1), امام علی(ع) (1), امام کاظم(ع) (1), امر به معروف (1), 12 ربیع الاول (1), 15 عمل درپانزدهمین شب شعبان (1), 21 خرداد ماه 1394 (1), 21 مهر - 18 ذی الحجه مصادف با عید سعید غدیر-حسینیه دستگرد قداده- (1), 28صفر (1), 46 اصل در مدیریت (1), آثار و برکات زیارت امام رضا (1), آداب عید سعید فطر (1), آداب مهمانی و ضیافت (1), آداب میهمانی (1), آستان قدس رضوی (1), آغاز هفته وحدت (1), آموزش (1), آیینه رضوی (1), ابوالفضل (1), اجتماعی (1), احادیث امام محمدباقر (1), احمد (1), اربعین حسینی (1), از (1), از بندگی (1), از خون (1), از دیدگاه (1), از دیدگاه ائمه علیهم السلام (1), از فاطمه ای که معصومه بود (1), از محراب تا معراج -ویژه نامه شهادت حضرت علی علیه السلام (1), ازدواج (1), اسبابی برای انتقال (1), است؟ (1), استخردانشگاه صنعتی اصفهان (1), حدیث (1), حدیث معراج (1), تا پاکیزگی (1), حسینیه سیدالشهدا (1), حسینیه دستگرد (1), انتظار (1), انتظارات امام حسن(ع) از شیعیان (1), اول (1), ایام (1), الگو (1), المبیت (1), امام حسن (ع)؛اسوه حسن و کرامت (1), امام حسن مجتبی علیه السلام (1), حضرت زهرا(ع) (1), حضرت معصومه(س) (1), حضرت مهدی(ع) (1), حلول (1), حلول ماه مبارک رمضان (1), خانواده (1), خلاصه اى از زندگانى امام هادى علیه السلام-فرهنگسرای سیدالشهداء د (1), خم (1), خواص اعجاب انگیز آیة الکرسی (1), خورشید شرق ؛ نگین خراسان (1), داستانها (1), داستانهای (1), دانلود (1), دانلود فایلهای صوتی-محرم1393 حسینیه دستگرد قداده (1), در اربعین چه گذشت؟ -حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -دستگردقداده (1), در باب میزبان و میهمان (1), درس هائی از ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی (1), درس هایی از قرآن (1), درفراق امام مهدی(عج) (1), رهنمود های تربیتی امام موسی کاظم (1), روز (1), روز پیروزى بر طاغوت نفس (1), روزه (1), ریشه‏هاى تاریخى وهّابیّت (1), زمان (1), زندگانی (1), زندگانی کریم اهل بیت(ع) (1), زندگی‌نامه امام موسی کاظم علیه السلام (1), زندگینامه امام صادق (علیه السلام)(1) (1), دعای روز مباهله-حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), دعوا (1), دعوت کردن،آداب دعوت کردن (1), دل نوشته ای در غربت امام زمان (عج) (1), دهه (1), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدالشهداء (1), دستگردقداده-حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده-فرهنگسرای دستگردقداده (1), دعاهای روز های ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان(2) (1), دعاهای ماه مبارک رمضان (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (1), حسینیه وفرهنگسرای دستگردقداده (1), میلادامام علی (1), میهمان (1), ندبه امام صادق(ع) (1), نماهنگ (1), نکات تغذیه ای (1), معراج پیامبر اکرم (1), معرفت (1), مقام شفاعت حضرت معصومه (1), منزلت کریمه اهل بیت نزد علما و مراجع (1), منشور نسل جوان در سیره امام صادق (علیه السلام) (1),