ریشههاى تاریخى وهّابیّت
ریشههاى وهّابیّت در قرون اولیه اسلامى
اگر امروز مىبینیم که یکى از شاخصترین مبانى اعتقادى وهّابیّت حرمت زیارت قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام مىباشد، با نگاهى به گذشته درمىیابیم که این موضوع یک پدیده جدیدى نیست؛ بلکه این تفکر انحرافى مخالف اسلام اصیل و سیره مسلمانان، در تاریخ سابقه داشته که به برخى از آنها اشاره مىکنم:
1. معاویه بن ابو سفیان متوفاى 60:
در ملاقاتى که مغیره بن شعبه با معاویه داشت، به وى گفت: بنى هاشم دیگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحیه آنان خطرى حکومت تو را تهدید نمىکند، چه بهتر که نسبت به آنان سختگیرى نکنى و آنان را مورد بذل و محبت قرار دهى.
معاویه پاسخ داد:
ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فریاد «أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش مىرسد، «فأیّ عمل یبقى مع هذا لا أم لک!؟ لا واللّه إلا دفنا دفنا»؛ با این وضع دیگر چه چیزى براى ما بنى امیّه باقى مانده است به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبانها نیندازم، آرام نخواهم گرفت(1). روزى معاویه همین که صداى مؤذن را که شهادت به رسالت پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله مىداد شنید، به صورت اعتراض گفت:
للّه أبوک یا ابن عبد اللّه ، لقد کنت عالی الهمه ، ما رضیت لنفسک إلا أن یقرن إسمک باسم ربّ العالمین(2)؛ اى فرزند عبد اللّه، همّت بلندى داشتى، از کمتر از این که نامت کنار نام خدا بیاید، رضایت ندادى.
از این رو بود که محمد رشید رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مىنویسد:
یکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شایسته است که ما مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و در میدان پایتخت کشور قرار دهیم.» از وى علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى حوّل نظام الحکم الإسلامى عن قاعدته الدیمقراطیّه إلى عصبیّه الغلب، ولو لا ذلک لعمّ الإسلام العالم کلّه، ولکنّا نحن الألمان وسائر شعوب أروبه عربا مسلمین(3)؛ زیرا معاویه بود که سیستم حکومت اسلامى را از نظام دموکراسى به نظام استبدادى تبدیل کرد؛ اگر معاویه این کار را نکرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و سایر کشورهاى اروپایى همه مسلمان عربى بودیم.
2. مروان بن حکم متوفاى 61:
حاکم نیشابورى و احمد بن حنبل نقل مىکنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را مىبیند که روى قبر حضرت نشسته و با ایشان راز دل مىگوید و اظهار عشق و ارادت مىکند، گردن او را گرفت و گفت: أتدری ما تصنع؟؛ مىفهمى دارى چه کار مىکنى؟
ابو ایّوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] یقول: لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله، ولکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله(4)؛ اینجا براى زیارت پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] آمدهام، براى دیدار خاک و سنگ نیامدهام.
از پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] شنیدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شایسته، در مسند حکومت نشستند، غصه ندارد؛ غصه و گریه روزى است که مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.
3. حجاج بن یوسف متوفاى 95:
ابن ابى الحدید معتزلى شافعى(5) متوفاى 655، مىنویسد: حجاج بن یوسف ثقفى وقتى به مدینه آمد و مشاهده کرد که مردم اطراف قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله پروانهوار مىچرخند، گفت: تبّا لهم! إنّما یطوفون بأعواد ورمه بالیه ، هَلاّ طافوا بقصر أمیر الموءمنین عبدالملک؟ ألا یعلمون أنّ خلیفه المرء خیر من رسوله؟!(6)؛ مرگ بر اینها که بر اطراف استخوانهاى پوسیده پیامبر مىچرخند ـ نستجیر باللّه ـ چرا اینها نمىروند اطراف قصر عبدالملک بگردند، مگر نمىدانند که عبدالملک خلیفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است.
مبرد، از پیشوایان ادبیات عرب متوفاى 286، مىنویسد:
إنّ ذلک ممّا کفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلک والناس یطوفون بالقبر؛(7) از این رو، فقهاء حجاج را کافر مىدانند، زیرا این سخن را در حالى گفت: که مردم مشغول طواف قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله بودند.
4. بَرْبَهارى متوفاى 329:
حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى زیارت قبور، نوحهگرى و مرثیهخوانى بر امام حسین علیهالسلام را براى اولین بار منع کرد و زیارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد(8).
5. ابن بَطَّه متوفاى 387:
عبیداللّه بن محمد بن حمدان عکبرى، معروف به ابن بَطَّه، از فقهاى حنبلى است. بنا به نقل ابن تیمیّه، وى زیارت و شفاعت پیغمبر [صلىاللهعلیهوآله] را انکار کرد و معتقد بود که سفر براى زیارت قبر پیغمبر [صلىاللهعلیهوآله] سفر معصیت مىباشد و باید نماز را در این سفر تمام خواند(9).
6. ابن تیمیه متوفاى 728:
تقى الدین احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه، نظریّه پرداز وهّابیّت در قرن هشتم، همین حرفها را با اسلوب جدید مطرح کرد و موجب تفرقه شدید میان امّت اسلامى گردید.
7. محمّد بن عبد الوهاب متوفاى 1205:
محمّد بن عبد الوهاب، بنیانگذار و رهبر وهّابیّت در قرن دوازدهم هجرى با همکارى تنگاتنگ «محمّد بن سعود» جدّ اعلاى فهد و با استفاده از مستشاران نظامى انگلیسى در منطقه نجد و دِرعیّه عربستان، همان افکار ابنتیمیه یا به تعبیر خیلى رساتر، افکار بنىاُمیّه را نشر داد.
پی نوشت:
(1) موفقیات زبیر بن بکار، ص 576؛ مروج الذهب، ج 3، ص 454، شرح حوادث سال 212؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5، ص 130 و النصائح الکافیه، ص 124.
(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 10، ص 101.
(3) تفسیر المنار، ج 11، ص 260؛ الوحى المحمدى، ص 232، محمود أبو ریه، ص 185 و مع رجال الفکر، ج 1، ص 299.
(4) مستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 22؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 57، ص 249، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
(5) جهت آگاهى از مذهب ابن ابى الحدید رجوع شود به کتاب: وفیات الأعیان ابن خلکان، ج 7 ، ص 342 و فوات الوفیات ابن شاکر، ج2، ص 259.
(6) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242، النصائح الکافیه، ص 106.
(7) الکامل فىاللغه والأدب، ج 1، ص 222 چاپ نهضت مصر.
(8) نشوار المحاضره، ج 2، ص 134.
(9) الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص 27 و شفاء السقام سبکى، ص 263.
وهابیت تندرو و بازگشت به عصر جاهلیت
جمعى از اندیشمندان اسلامى
بسیارى از متفکران اسلامى معتقدند که حرکت «وهابیت تندرو» با ویژگىهاى اعتقادى، اخلاقى و عملى از جهاتى نوعى بازگشت به دوران جاهلیت عرب است؛ زیرا بسیارى از خصائص آن دوران را با خود داشته و دارد.
دلائل و مدارک آنها را ذیلاً مىآوریم و داورى نهایى را به عهده خوانندگان مىگذاریم:
1. از بارزترین صفات عرب جاهلى خشونت و قساوت بىحساب بود، از کشتن انسانها لذت مىبردند و سالیان دراز خونریزى در میان آنها متوقف نمىشد.
در ذیل آیه 103 سوره آل عمران در تفاسیر مختلف آمده است که میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» جنگهاى خونینى رخ داد که 120 سال به طول انجامید.
( جامع البیان، ج 4، ص 46؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 61؛ تفسیر البغوى، ج 1، ص 333؛ فتح القدیر، ج 1، ص 369 و روح المعانى، ج 4، ص 19.)
همچنین ابن اثیر در تاریخ خود بیش از شصت جنگ مهمّ زمان جاهلیت را نام مىبرد که در آنها هزاران تن کشته شدند. البته تعداد( کامل ابن اثیر، ج 1، ص 448-321، طبع بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408 ق.)
جنگهاى کوچک و بزرگ تا 1700 جنگ نیز ثبت شده است.
(العرب قبل الاسلام، ص 128.)
همچنین نقل شده است که روزى پیامبرصلى الله وعلیه وآله از بهشت و نعمتهاى آن سخن گفت، در این میان عربى جاهلى از آن حضرت پرسید: آیا در آنجا جنگ و خونریزى وجود دارد؟ هنگامى که پاسخ منفى شنید، گفت: «إذَنْ لاخَیْرَ فیها؛ بنابراین، فایدهاى ندارد!!». ( پیام امام امیرالمؤمنین، ج 2، ص 112.)
آنها فرزندان خود را با دست خویش زنده زنده زیر خاک مىکردند و به آن افتخار مىنمودند.
مفسران ذیل آیه 8 و 9 سوره تکویر «وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» داستانهایى از زنده به گور کردن دختران توسط عرب جاهلى آوردهاند.
(ر.ک: جامع البیان، ج 30، ص 91؛ تفسیر ابن ابىحاتم، ج 10، ص 3403؛ تفسیر قرطبى، ج 19، ص 233؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 186 و ج 4، ص 510؛ تفسیر آلوسى، ج 30، ص 54. )
قیس بن عاصم تمیمى محضر رسول خداصلى الله وعلیه وآله آمد و گفت: من در جاهلیت هشت دخترم را زنده به گور کردهام! رسول خدا فرمود: در برابر هر یک از آنان یک برده را آزاد کن. در تفسیر ابن کثیر (ج 4، ص 510 ) ( جامع البیان طبرى، ج 30، ص 91؛ تفسیر قرطبى، ج 19، ص 233)
آمده است که قیس گفته است من دوازده یا سیزده دختر را زنده به گور کردهام،...
عرب قبر را صهر (داماد) مىنامید! زیرا دخترانشان را در آن زنده به گور مىکردند.
( ر.ک: بحارالانوار، ج 73، ص 344)
اسلام با شعار «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَالَمِینَ» ومطرح کردن( انبیاء، آیه 107)
رحمانیت و رحیمیت خداوند هر روز در نمازها، به مبارزه با این خوى زشت پرداخت و بر آن غلبه کرد و رحمت و رأفت الهى محیط اسلام را فرا گرفت.
پیغمبر اسلامصلى الله وعلیه وآله که پیغمبر رحمت است، محبت در حق کودکان و افراد بىگناه و حتّى مراعات حیوانات و درختان را در جنگها سفارش مىفرمود.
امیرمؤمنانعلیهالسلام در نامه معروف خود به مالک اشتر (نامه 53) به او فرمود: نسبت به همه مردم اعم از «مسلمان» و «غیر مسلمان»، مدارا و محبت کن (فانّهم صِنفان: إمّا أخٌ لک فى الدین، او نظیرٌ لک فى الخلق).
ولى وهابیت سلفى تندرو امروز، فتوا به اباحه جان و مال و ناموس همه کسانى که هم فکر آنها نیستند مىدهد، و پیروان آنها هر روز خون بیگناهان، اعم از شیعه و سنى زن و بچه و حتى کودک شیرخوار را مىریزند، هر جا را بتوانند آتش مىزنند، حتى اعمال وحشتناکى که در عصر جاهلیت هم معمول نبود را انجام مىدهند. با رفتار آنان مصداق بارز «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً» ظاهر شد، تا( بقره، آیه 74 )
آنجا که بیگانگان این شعار را سر دادهاند «اسلام یعنى خشونت و آدمکشى».
همایش ضد پیروان مکتب اهلبیت که اخیراً در عربستان برگزار شد و سخنان پارهاى از عالمنمایان وهابى در سختگیرى و تشدّد نسبت به آنها اعم از بزرگ و کوچک حتى شیرخواران و دستور به کشتار آنان حاکى از اوج قساوت قلب و زنده شدن خوى جاهلى در آنان است.
( در این همایش صالح الفوزان عضو هیأت عالى افتاى سعودى در سخنانى خواستار آن شد تا هیأت حاکمه این کشور، شیعیان مقیم مناطقى چون قطیف، مدینه منوره و نجران را به اسلام! دعوت کند و به اجبار آنها را به پذیرش اندیشه سلفى وادارند. عبداللَّه بن جبرین نیز در سخنان خود در این همایش خواستار دشمنى با پیروان مکتب اهلبیت و تحقیر و توهین آنان شد و گفت: نباید به آنان اجازه داد تا در مساجد نماز بخوانند؛ باید با آنان برخورد شدید داشت. وى همچنین گفت: باید قربتاً الى اللَّه با فرزندان شیعه در دانشگاهها سختگیرى کرد و در صورت لزوم کشتن آنها واجب است.
یکى دیگر از وهّابىها به نام ناصر العمر، در سخنان خود خواستار برخورد با مردم عراق شد؛ وى در یادداشتى خواستار ممانعت از حجّ آنها و همچنین جلوگیرى از انتشار کتاب، روزنامه و یا مجلاتى که آنان در نگارش آن نقش دارند در عربستان شد. لازم به یادآورى است که در همایش مذکور سلمان بن عبدالعزیز، امیر منطقه ریاض نیز حضور داشت. (شبکه المرصد العراقى MARSAD IRAQ.NET ؛ سایت شیعه نیوز، 7 مهرماه shia-news.com 1386))
این حرکت غیر انسانى منحصر به شیعیان نبوده و نیست. راه انداختن حمام خون در طائف و مناطق دیگر در تاریخ گذشته آنها ثبت است و گواه دیگر این مدعاست.
جمیل صدقى زهاوى از علماى اهل سنت عراق درباره حمله وهابیان به شهر سنىنشین طائف مىنویسد: «از زشتترین کارهاى وهابیان در سال 1217 قمرى قتل عام مردم طائف است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، طفل شیرخوار را بر روى سینه مادرش سر بریدند، جمعى را که مشغول فراگیرى قرآن بودند کشتند، و حتّى گروهى را که در مسجد مشغول نماز بودند، به قتل رساندند و کتابها که در میان آنها تعدادى قرآن و نسخههایى از صحیح بخارى و مسلم و دیگر کتب حدیث و فقه بود، در کوچه و بازار افکنده و آنها را پایمال کردند.
( الفجر الصادق، ص 22 )
زینى دحلان مفتى مکه نیز این ماجرا را در کتاب خود آورده است.
( الدرر السنیّه، ص 45)
غالب محمد ادیب از تاریخ جبرتى نقل مىکند که وهابیان سه روز به غارت طائف پرداختند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را کشتند.
( اخبار الحجاز و نجد فى تاریخ الجبرتى، ص93. )
صلاح الدین مختار که خود وهّابى است مىنویسد: در سال 1216 امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد؛ در ماه ذىقعده به کربلا رسید و تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، به قتل رساند و نزدیک ظهر با اموال وغنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود برداشت و بقیّه را به نسبت، هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم میان لشگریان خود تقسیم کرد!.
( تاریخ المملکه السعودیه، ج 3، ص 73)
شیخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مىنویسد: «وهابیان به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیارى از اهالى آنجا را در کوچه و بازار کشتند. ضریع حسینعلیهالسلام را خراب کردند و آنچه داخل آن بود را غارت نمودند و در شهر نیز هر چه از اموال، اسلحه، لباس، طلا و فرش و قرآن نفیس یافتند را ربودند، نزدیک ظهر از شهر خارج شدند، در حالى که قریب به دو هزار تن از اهالى کربلا را کشته بودند».
( عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216)
آرى این یک خوى بسیار زشت جاهلى بود که آن را تجدید کردند.
2. عرب جاهلى از شنیدن حرف حق ابا داشت لذا به هم سفارش مىکردند که به هنگام تلاوت آیات قرآن از سوى پیغمبر اکرمصلى الله وعلیه وآله فریاد سر دهند، تا کسى سخن آن حضرت را نشنود.
( قرآن مىفرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ». (فصلت، آیه 26) )
وهابیان سلفى تندرو نیز امروز صدها هزار کتاب بر ضد مخالفان خود که مملو از دروغ و تهمت است منتشر مىسازند و به زور به آنها مىدهند، اما اجازه نمىدهند حتى یک جلد کتاب روشنگر در پاسخ آنها منتشر شود.
کسى حق ندارد در سرزمین حجاز کتابى در پاسخ به شبهات وهابیت که مستدل، منطقى و محترمانه نوشته شده باشد منتشر کند و اگر از کشور دیگر نیز کسى کتابى در همین زمینه به آنجا ببرد، دستگیر و زندانى مىشود. در حقیقت آنها با تمام امکانات به تبلیغ آیین خویش مىپردازند، ولى نه خود گوش شنوایى براى شنیدن پاسخهاى منطقى دارند و نه اجازه مىدهند کسى این پاسخها را بشنود!!
3. مشرکان عصر جاهلیت بعد از نزول آیات قرآن آنچه را به نفعشان بود مىپذیرفتند و آنچه به زیانشان بود نفى مىکردند و از روش «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ» استفاده مىکردند.
( نساء، آیه 150)
سلفىهاى امروز نیز نسبت به آیات قرآن چنین مىکنند مثلاً براى نفى شفاعت پیامبر و سایر معصومین به آیه «قُلْ للَّهِِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً» متوسل( زمر، آیه 44)
مىشوند و آیاتى همچون «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» را که با ( بقره، آیه 255)
صراحت از شفاعت اولیاءاللَّه سخن مىگوید، به فراموشى مىسپارند.
4. عرب جاهلى تازه مسلمانان را شکنجه مىدادند و مجبور به تغییر عقیده مىکردند.
(داستان شکنجههاى یاسر و سمیّه که به شهادت آنان انجامید و شکنجههاى بلال و دیگر مسلمانان توسط مشرکان مغرور قریش را همگان شنیدهاند.)
وهابیت تکفیرى نیز به اجبار و تهدید به قتل، مسلمین را وادار به تغییر عقیده و پذیرش آیین خود مىکنند و اعمال غیر وهّابى را صحیح نمىدانند و در گذشته نه چندان دور شاهد و ناظر بودیم که در مسجد مدینه مرتباً مخالفان را شلاق مىزدند.
احمد زینى دحلان مفتى مکه مکرمه مىنویسد: «اگر کسى به مذهب وهابیت در مىآمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود «محمد بن عبدالوهاب» به وى مىگفت: باید دوباره حج انجام دهى، زیرا حج گذشته تو در حال «شرک» صورت گرفته است! و به کسى که مىخواست وارد کیش وهابیت بشود، مىگفت: پس از شهادتین باید گواهى دهى که در گذشته کافر بودهاى و پدر و مادرت نیز در حال کفر از دنیا رفتهاند! و همچنین باید گواهى دهى که علماى گذشته نیز کافر مردهاند! اگر گواهى نمىداد وى را مىکشتند و هر کس را که از مذهب وهابیّت پیروى نمىکرد، مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مىدانست. آرى، او بر این باور بود که طىّ قرون گذشته تمامى مسلمانان کافر بودهاند!».
( الدرر السنیّه، ج 1، ص 41؛ الفجر الصادق، تألیف جمیل صدقى الزهاوى، ص 17)
اکنون نیز در کنار قبرستان بقیع سردابى توسط سلفىهاى تکفیرى درست شده که اگر کسى زیارت نامهاى با صداى کمى بلند در بقیع بخواند او را به آنجا مىبرند و شکنجه مىدهند و مىگویند تا از کار خود اظهار پشیمانى نکنى رها نمىشوى!
5. عرب جاهلى به ماههاى حرام (ماه هایى که جنگ در آن حرام بود) اهمیت نمىداد و به میل خود آن را تغییر مىداد.
( ماههاى حرام چهار ماه است، ماههاى ذى قعده، ذى حجه، محرم و رجب که در میان عرب جنگ در این چهار ماه حرام بود، ولى چون جنگ و غارت جزئى از زندگى عرب جاهلى شده بود، لذا تحمل سه ماه آتش بس براى آنان مشکل بود، به همین خاطر گاه بعضى از این سه ماه را از ماههاى حرام حذف مىکردند و ماه دیگرى را به جاى آن مىگذاشتند. قرآن در همین باره مىفرماید: «إِنَّمَا النَّسِىءُ زِیَادَهٌ فِى الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِئُوا عِدَّهَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» (توبه، آیه 37))
سلفىهاى تکفیرى امروز بدتر از عرب جاهلى، کشتارهاى دستهجمعى بیگناهان را در عراق هیچ روز و در هیچ ماهى متوقف نمىکنند و حکومت طالبان در افغانستان نیز چنین بود.
6. اعراب جاهلى سعى در تخریب مساجد داشتند چنانکه در تفسیر آیه شریفه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِى خَرَابِهَا» آمده است که مشرکان مکه بعد از مهاجرت مسلمین به مدینه( بقره، آیه 114)
محل عبادت و نماز آنها را ویران کردند.
( در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه فوق آمده است: «وقد وردت الروایه بانّهم هدموا مساجد کان اصحاب النبىصلى الله وعلیه وآله یصلّون فیها بمکّه لمّا هاجر النبىصلى الله وعلیه وآله الى المدینه؛ در روایات آمده است، مشرکان قریش مکانهایى را که مسلمین در آنجا نماز مىخواندند، پس از هجرت پیامبر به مدینه، ویران ساختند»)
سلفىها نیز اخیراً فتوا دادند مساجد پیروان اهلبیتعلیهمالسلام را تخریب کنند و مراقد ائمه اهلبیتعلیهمالسلام که مرکز عبادت الهى بود نیز به دست آنها تخریب شد؛ همانگونه که طىّ چند سال گذشته مسجد علىعلیهالسلام و مسجد حضرت زهراعلیهاالسلام را در مدینه (از مساجد سبعه) تخریب کردند.
7. عرب جاهلى بر اثر جهل و نادانى، خود را عاقلترین مردم و مسلمانان را به عنوان سفهاء و ابلهان معرفى مىکرد.
( «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُوا کَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ» (بقره، آیه 13))
عالمنمایان نادان وهابى تکفیرى نیز، خود را از همه علماى اسلام اعم از سنى و شیعه عالمتر و بزرگان علماى اسلام را به جهل و ناآگاهى نسبت مىدهند.
8 . عرب جاهلى براى زنان کمترین ارزشى قائل نبود و هنگامى که به او بشارت مىدادند خدا به تو دخترى داده، صورتش از شدت غضب سیاه مىشد و مدتى پنهان مىگردید، سپس اگر مىتوانست دختر را زنده بگور مىکرد.
( قرآن کریم در این رابطه مىفرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِى التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ» (نحل، آیه 59-58) )
سلفىهاى متعصب نیز هیچگونه حقى براى زنان قائل نیستند، نه مشاغل اجتماعى، نه حق رأى دادن؛ حتى حق رانندگى با رعایت کامل حجاب اسلامى را نیز به زنان نمىدهند.
حال خود قضاوت کنید آیا وهابیت تندرو بازگشت به دوران جاهلیت عرب نیست؟
ما امیدواریم آنان بیش از این به خود و جهان اسلام ستم نکنند و به مقتضاى «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» با علماى ( زمر، آیه 18-17)
اسلام اعم از شیعه و اهل سنت بنشینند و سخنان روشنگرانه آنها را بشنوند و به اشتباهات خطرناک خود پى ببرند و راه تفاهم جهان اسلام را به روى خود بگشایند و اتهامات دشمنان را دائر بر خشونت اسلامى در پرتو معارف نورانى واحکام حیاتبخش و مملو از رحمت و رأفت اسلامى را بزدایند.
«وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ».
( قصص، آیه 51 )
وهابی ها چه می گویند؟
وهابی ها، تبلیغات سوئی را بر علیه شیعه به راه انداخته و برخی اعمال شیعیان را شرک دانسته و آنها را مشرک معرفی می کنند. با صرف میلیونها دلار، هزاران کتاب بر علیه شیعه و معتقدات آنها تالیف و در حد وسیعی چاپ و در میان مسلمانان، خصوصا در ایام حج توزیع کرده اند.
قبل از ورود به بحث، تذکر این نکته ضروری است که فرق است میان وهابی و سنی، ما با برادران مسلمان خود از اهل سنت مساله ای نداریم تمامی مسلمانان همانند انگشتان یک دست هستند. هر چند انگشتان یک دست، هر یک دارای خاصیت و امتیازی است، اما همه در برابر دشمن جمع شده و مشتی می گردند در سینه ی او.
می گویند توسل به پیامبر و اهل بیت او شرک است! با اندکی دقت در اطراف خود متوجه می شویم که گردش امور هستی براساس اسباب و وسایل و به تعبیری دیگر توسل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه ی درخت به برگ آن می رسد و ریشه درخت از طریق برگ نور و هوا را دریافت می کند. در بحارالانوار در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا بالاسباب» یعنی «خداوند از این که کارها بدون سبب و علت جریان پیدا کند ابا دارد.» خداوند برای هر کاری واسطه و علتی قرار داده است.
هر چند شفا و درمان از خداست، «و اذا مرضت فهو یشفین» (شعراء/80) اما همین شفا را خداوند در عسل قرار داده است؛ «فیه شفاء للناس» (نحل/69)
هر چند خداوند کارها را تدبیر می کند، «یدبر الامر» (یونس/3) اما فرشتگان واسطه ی تدبیر او هستند. «فالمدبرات امرا» (نازعات/ 5)
در مورد توسل قرآن می فرماید: «و ابتغوا الیه الوسیله » وسیله ای برای نزدیکی به خدا جستجو نمایید. حال، آن وسیله کدام است؟
خداوند در این آیه، نوع وسیله را برای ما مشخص نکرده و به صورت مطلق فرموده است. لذا وسیله شامل هر چیزی است که ما را به خدا نزدیک کند، حضرت آدم پس از آنکه از بهشت اخراج شد سالیانی را به گریه و زاری و توبه گذراند، سپس کلماتی را از طرف پروردگارش دریافت کرد و به آن کلمات متوسل شد. قرآن می فرماید: «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه»
فخر رازی و بسیاری از مفسران اهل سنت گفته اند مراد از «کلمات» که حضرت آدم به آنها متوسل شد نام پیامبر و اهل بیتش بوده است و آن کلمات این چنین بود: «الهی یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین و منک الاحسان»
وهابیون می گویند: اگر نام کسی را در کنار نام خدا ببرید شرک است!
اگر این سخن درست باشد خداوند نعوذ بالله خود مشرک است. زیرا در آیه 74 سوره توبه می فرماید: «و ما نقموا الا اغناهم الله و رسوله من فضله» خداوند و پیامبرش آنها را بی نیاز نمودند. و در جای دیگر می فرماید: «الله یتوفی الانفس» خداوند جانها را می گیرد و در جای دیگر می فرماید: «یتوفاکم ملک الموت» ملک الموت جان شما را می گیرد. بنابراین واسطه داشتن، نه تنها شرک نیست بلکه اساس هستی بر مبنای واسطه است.
می گویند ساختن گنبد و بارگاه شرک است!
می گوییم: اولا ما گنبد را نمی پرستیم، اگر گنبدی را می سازیم می خواهیم اعلام کنیم که زیر آن مردی الهی و موحد مدفون است. گنبد علامت بندگی است نه علامت شرک.
ثانیا ساختن مسجد و بارگاه بر مزار و قبور بزرگان الهی در متن قرآن آمده است. قرآن در نقل ماجرای اصحاب کهف می فرماید: هنگامی که ماجرای اصحاب کهف برملا شد مردم برای دیدن آنها شتافتند ولی آنها را مرده یافتند هر کس پیشنهادی کرد؛ یکی پیشنهاد کرد که برروی آنها بنای یادبودی ساخته شود. دیگری پیشنهاد کرد که مسجدی برروی غار بنا کنیم. این پیشنهاد پذیرفته شد. (کهف/21)
ثالثا ساختن گنبد به جای سقف مسطح، کاری است عقلایی و منطقی و هنری زیرا گنبد از زیباترین و بهترین و با استحکام ترین نوع معماری است.
و نیز طلا کاری گنبد و ضریح نشان دهنده عشق به اهل بیت (ع) است، خداوند به پیامبرش می فرماید: - قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده ی فی القربی - بگو: من چیزی به عنوان مزد رسالت از شما مطالبه نمی کنم، مگر دوستی با اهل بیت من. (شوری/ 23)
در واقع طلا کاری گنبد و ضریح، نوعی ابراز علاقه و محبت به اهل بیت پیامبر و تعظیم شعائر و تشکر از آنهاست. علاوه بر آنکه نوعی زینت و زیبایی است و زیبایی هیچ ایراد و اشکالی ندارد بلکه امری پسندیده است.
وهابیون می گویند: روضه خوانی و مراسم یادبود، بدعت است! حال آنکه خداوند در قرآن، روضه خوانی می کند. آنجا که می فرماید: - و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما و هنوا و ما استکانوا و الله یحب الصادقین - ؛ «و بسی پیامبران که خداپرستان بسیاری در کنارشان نبرد کردند و از هر رنجی که در راه خدا دیدند سست و زبون و درمانده نشدند، و خدا صابران را دوست می دارد.» (آل عمران/146)
یکی از اعمال حج و عمره، سعی بین صفا و مروه است. حاجی بعد از طواف خانه خدا و بعد از آنکه دو رکعت نماز طواف را به جای آورد، باید هفت بار بین صفا و مروه سعی کند. چرا باید هفت بار بین این دو کوه را پیمود؟ به یاد حماسه فداکاری یک مادر! هاجر همسر ابراهیم و مادر اسماعیل (ع) .
هاجر، برای یافتن آب و نجات کودک شیرخوار خود هفت بار این مسیر را پیمود. خداوند می خواهد این خاطره همچنان در اذهان زنده بماند. لذا قرآن می فرماید: - ان الصفا و المروه ی من شعائر الله - (بقره/158) و در پایان این آیه می فرماید: - فان الله شاکر علیم - خداوند سپاسگزار و داناست. یعنی ای هاجر! اگر تو یک روزی به خاطر خدا مشکلات فراوانی را تحمل کردی، من هم نمی گذارم نام و خاطره ات فراموش شود.
وهابیون می گویند: هر ذکری جز «یا الله» شرک است گر چه «یا محمد» باشد! اصولا هر گونه استمدادی از غیر خدا شرک است! باید پرسید: اگر یا حسین گفتن شرک است پس این سخن فرزندان حضرت یعقوب (ع) که آمدند خدمت پدر و گفتند « - یا ابانا استغفرلنا - (یوسف/97) پدر جان از خداوند بخواه ما را ببخشد، حکمش چیست؟ اگر بگویند: حضرت یعقوب زنده بود که از او استمداد کردند، می گوییم: حسین بن علی (ع) نیز زنده است زیرا قرآن می فرماید: - و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون - (آل عمران/ 169) و گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده و در پیشگاه پروردگار خود روزی می خورند.
وهابیون می گویند: بوسیدن ضریح بدعت است و شرک!
روزی در مسجد النبی خواستم ضریح پیامبر را ببوسم یکی از وهابی ها گفت: «هذا حدید» این آهن است و هیچ فایده ای برای تو ندارد به او گفتم: پیراهن حضرت یوسف نیز پنبه بود ولی قرآن می گوید: هنگامی که این پیراهن را برروی صورت یعقوب (ع) انداختند، او بینا گردید. «فارتد بصیرا» .
آری آن پیراهن از پنبه بود، ولی چون با بدن یوسف (ع) تماس پیدا کرده بود، با سایر پیراهنها تفاوت پیدا کرده و توانست انسان نابینایی را بینا کند.
وهابیون می گویند: شما در هنگام نماز پیشانی بر مهر می گذارید بنابراین شما بت پرست و مشرک می باشید!
آیا هر کس پیشانیش را روی هر جا گذاشت یعنی آن را می پرستد؟ ! اگر کسی سر برروی مهر گذاشت، خاک پرست می شود، پس شما هم مشرک هستید و شرک شما بیشتر است، چون سر بر هر چیزی می گذارید. بنابراین شما هم موکت پرست هستید، هم فرش پرست و ... ! در حالی که چنین نیست بلکه در حقیقت، سجده برای خداوند است، «و ان المساجد لله، فلا تدعوا مع الله احدا» (جن/18) و هر کس سر بر مهر می گذارد، خدا را می پرستد.
البته برخی عوام کارهای غلطی انجام می دهند که مربوط به مذهب شیعه نیست. مثلا هنگام وارد شدن به حرم مطهر امام رضا (ع) پاشنه درب ورودی را سجده می کنند. بوسیدن اشکال ندارد ولی سجده مخصوص خداست.
اصول عقاید، تالیف حجه الاسلام و المسلمین قرائتی
منبع: مجله راه قرآن شماره 14
علل انحطاط و عقب ماندگی وهابیت (1)
منبع : اختصاصی راسخون
چکیده
علل وعواملی که انحطاط و عقب ماندگی فرقه وهابیت تأثیر گزار بوده است را می توان بطور خلاصه به دودسته عوامل درونی و برونی تقسیم کرد : عوامل درونی عبارت است از عامل های که در ذات وهویت این جریان نهفته است مانند نا سازگاری با پیشرفت های علمی روز ، نداشتن روحیه گفتمان و تبادل افکار با دیگران ، تناقض بین گفتار ورفتارو... اما عوامل برونی یعنی عواملی که از خارج متوجه آنها شده و فرقه وهابی نسبت به آن واکنش منفعلانه داشته است مانند پیروزی جمهوری اسلامی ایران ، همکاری با استکبار جهانی ، پیدایش اندیشه های انقلابی و تشکّل های مبارز و... مجموعه این عوامل را می توان در عدم پیشرفت وهابیت و جلو گیری از نفوذ وگسترش آن تأثیر گزار دانست .
مقدمه
جریان وهابیت از نیمه قرن دوازدهم ه.ق. با نام محمدابن عبدالوهاب ظهورکرد. این موج نواندیشی دینی در قالب مبارزه با شرک وبدعت در بزرگترین پایگاه اسلام – مکه ومدینه – پدیدار گشت و بر سرزمین زر خیز عربستان استیلا یافت . در واقع می توان ادعا کرد که سه ویزگی فوق یعنی شعار های زیبا و جذاب ، سیطره بر دو مکان شریف و توانایی عظیم مالی آن سرزمین ، می توانست عوامل خوبی برای پیشرفت این جریان باشد .اما علیرغم این پتانسیل ها وهابیگری از نظر جهانی موفق نبوده است بلکه پیشرفت های نسبی که از این قدرت گسترده به دست آورده بودند تبدیل به فرسایش و گرفتار چالش شده است .این ایستایی و یا مواجه با چالش را می توان معلول علل وعواملی دانست که در یک تقسیم کلی همه آنها را به عنوان عوامل درونی و یا برونی قلمداد نموده و مانع پیشرفت و عدم پویایی این جریان دانست .در این مختصر بر رسی مصادیق علل و عوامل فوق دنبال گردیده ، امید که پاسخ مناسبی بدست آید.وهابیّت نام مسلکی است که ریشه های اعتقادی آن به قرن چهارم باز می گردد اما در قرن دوازدهم توسط محمد ابن عبدالوهاب تمیمی با کمک دولت انگلیس و آل سعود رسما اعلام موجودیت کرد . نام این مسلک را ازنام پدرش عبدالو هاب که از علمای بنام خودش بود ، گرفته اند و امروزه پیروان شیخ محمد فرزند عبدالوهاب به نام فرقه وهابیت معروف و مشهور است. این گروه به عنوان مدعیان نجات دهندگان اسلام از کفر وشرک و با شعار بدعت زدایی و جهاد با کافران به میدان آمدند و اسلام حقیقی را انحصارا در تفکر خود شان می دانستند و سائر مذاهب وگروه های اسلامی را که با آنها همفکری نداشت به عنوان کافر،مشرک و بدعت گذار معرفی می کردند و کشتن آنها را جایز و غارت اموال شان را حلال می دانستند . وهابیت بسیاری از اعمال و عبادت های مسلمین را شرک وبت پرستی می خوانند و همچنین قبه و بارگاه روی قبر را حرام وبدعت می شمارند. لذا بنا های روی قبر بزرگان دین را با خاک یکسان کردند.وهابیت در ابتدا با استفاده از ضعف فرهنگی واقتصادی مردم و همچنین سر دادن شعار های جذاب و فریبنده و اعمال زور و خشونت پیروانی را برای خودشان جذب نمودند. اما علیرغم این که مرکزیت این گروه در سرزمین نفت خیز عربستان است و از موقعیت بسیار خوب مکانی ، جغرافیای و اقتصادی برخوردارند و شبانه روز تبلیغ وهابیت می کنند؛ در سطح جهان از موفقیت و گسترش فرهنگ وهابیت موفق نبوده اند بلکه این طرز تفکر با دنیای امروز همخوانی نداشته و انتظار می رود در آینده ی نه چندان دور در انزوا قرار خواهند گرفت.عواملی که در انحطاط وپسرفت وهابیت نقش داشته اند عبارت اند از: پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،آشکار شدن چهره واقعی وهابی ها،همدستی با استکبار،بازی کردن با حریم انسانی و حقوق بشری، پیدایش اندیشه های انقلابی ،تفرقه گرایی، ناساز گاری با پیشرفت های روز،نداشتن روحیه وفرهنگ گفتمان، از بین بردن منابع علمی، برداشت نا بجا از آیات قرآن، تحریف عقاید مردم،ارائه تصویر خشن از اسلام،تناقض بین گفتار و رفتار و نابود کردن اماکن مذهبی ، که هر کدام به نحوی در رکود این جریان در دنیای امروز نقش داشته اند . لازم به یاد آوری اینکه ممکن است تمام عوامل مؤثر در این نوشتار نیامده باشد اما آنچه را در این جا نام برده شد اینک به تفصیل بیان می گردد:
1)پیروزی انقلاب اسلامی در ایران
وهابی ها با اتکا بر تسلط بر سر زمین وحی و بنیادهای اصیل و واقعی اسلامی (مکه و مدینه) وعنوان خادم الحرمیین دادن ، خود را پرچمداران جهان اسلام ، قلمداد و نظام سیاسی و اجتماعی شان را به عنوان تنها نظام مکتبی و مجری دستورهای قرآنی ، بر مسلمانان تحمیل کرده بودند .اما با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی درایران وجا یگزین شدن نظام جمهوری اسلامی با اندیشه های ناب به جای رژیم پادشاهی وسلطنتی، ادعای بی محتوای وهابیت وچهره ای واقعی شان برملا شد و این بسیار برای وهابیت گران تمام شد زیرا از طرفی ، نهضت دینی شیعیان ، به پیروزی رسید و موقعیت شان در جهان تثبیت و از نظر سیاسی تمرکز و استحکام یافت . از سوی دیگر ادعای وهابی ها مبنی برانحصار محوریت اسلام در نظام حکومتی و سیاسی شان ، مورد شک وتردید واقع شد که در نتیجه بعنوان مانع بزرگی در گسترش نفوذ و افزایش قدرت وهابی ها در منطقه و جهان تبدیل گشت .اسد علی زاده می گوید:برقراری و تثبیت نظام جمهوری اسلامی در ایران ، افزون بر اینکه رهبری جعلی و خیالی وهابی ها را بر مسلمانان جهان منتفی کرد ، قطب جدیدی در جهان اسلام پدید آورد که می تواند در شرایط لازم ، نیروهای انقلابی و پیشرو مسلمان را به خود جذب کند .بدین وسیله ، امیدهای مسلمانان ستم دیده و آزاده برای اعتلای کلم? « الله» به ایران به عنوان مرکز ثقل جهان اسلام و پرچمدار مسلمانان معطوف شد . بدین ترتیب ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران عامل بسیار مؤثری در نفی اندیشه های وهابی و به انزواکشیدن آنان به شمار می رود .(1) آیت الله سبحانی می گوید: «پیروزی انقلاب اسلامی در ایران وحشت فوق العاده ای در سران سیاسی مکتب وهابیگیری پدید آورد واز نفوذ آن در مناطق مجاور سخت نگران شدند واندیشه ملت خود ، آنان را رنج می دهد».(2)گرچه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب شیعی باعث شد که روحیه قدرت وشهامت در سراسر جهان برای شیعیان محروم جهان دمیده شود اما در کشور عربستان سعودی که شیعیان آنجا از محرومیت ومظلومیت بیشتر رنج می برند تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران قرار گرفته و باعث شد حرکتهای را بر ضد رژیم آل سعود راه اندازی کنند از جمله در20 نوامبر 1979 عده ای از نا راضیان مسجد اعظم مکه را به تسخیر خو در آوردند و شیعیان الاحساء برای نخستین بار تصمیم گرفتند مراسم عاشورا را در ملاء عام بر گزار نمایند . اریک رولو مفسر روز نامه« لوموند» می نویسد:« شورشیان شیعه به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در پی شورش مکه ، دل وجرات پیداکردند و روز 27 نوامبر ، مراسم عاشورا را که در عربستان ممنوع است برگزار کردند جمعیت که عکس های امام خمینی را در دست داشتند به سوی قطیف ، احساء ودیگر آبادی ها ی ایالت شرقی حرکت کردند . در درگیری های بوجود آمده با گارد ملی 36 تن از آنان کشته شدند . جمعیت سه روز تمام در حال طغیان بود. آنها بانک ها و موسسات دیگر را به آتش کشیدند و علیه رژیم سلطنتی شعار دادند . و در اعلامیه ها از مردم برای سر نگونی رژیم سعودی دعوت کردند».(3)
فؤاد ابراهیم در تأثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران در این زمینه چنین می نگارد :
مساجد وحسینیه های شیعیان تا پیش از آغاز انقلاب اسلامی ایران نقش سیاسی را ایفا نمی کردند این نهادهای سنتی برای بسیاری از شیعیان نماد همبستگی ووحدت اجتماعی بود پس از سال 1979 نقش این نهاد ها به شدت تغییر یافت : مساجد وحسینیه ها به پایگاه های برای جنبش های مختلف مذهبی و سیاسی شیعیان تبدیل شدند. افزون بر این مراجع شیعه بر مبنای نگرش سیاسی و میزان مداخله و مشارکت در امور سیاسی مورد شناسایی قرار می گرفتند. حسینیه ها در دوران برگزاری مراسم عاشورا مراکزی برای گرد همایی شیعیان و سخنرانی های پر شور شیخ حسن الصفار و سایر واعظان وابسته به جنبش مبلغان طلایه دار ، همچون شیخ فوزی السیف بودند که به تظاهرات شیعیان منجر می شدند. شیخ حسن الصفار رهبر سازمان انقلاب اسلامی در سخنرانی های خود در نوامبر سال 1979 مصادف با دهه نخست ماه محرم ، تصویر اسلامی انقلابی و نوین را ترسیم نمود که شیعیان استان شرقی از آن آگاهی نداشتند.(4) از دیگر تاثیرا ت پیروزی انقلاب اسلامی ایران فعالیت بیشتر سازمان انقلاب اسلامی جزیر? العرب بود. این سازمان در سال 1968 توسط آیت الله سیّد محمد شیرازی (ره) پی ریزی گردید اما در سال 1975 رسما تاسیس ان اعلام گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران رهبران این سازمان تصمیم گرفتند که توده های مسلمان را وارد صحنه کنند و در پی سرنگونی ال سعود فعالیت کنند نام این سازمان در خیابان ها و روی دیوار خانه های منطقه شرقی نوشته می شد و قیام 1400 هجری قمری در همان منطقه از فعالیت های تعیین کننده در تغییر معادلات مبارزاتی آل سعود بود. این سازمان فعالیت های سیاسی خود را در خارج از عربستان بیشتر کرد . انتشار مجله «الثوره الاسلامیه» در لندن از سال 1980تا ژانویه 1991، مجله «بقیع» از سال 1365 تا بهار 1372 در ایران و یک مجله به زبان انگلیسی به نام «ندای مکه»( meka callingبه انگلیسی) از فعالیت های این سازمان بود و از سال 1991 به بعد مجله«الثوره الاسلامیه» جای خود را به مجله «الجزیر? العربیه» داد و دیگر نشریات توسط سازمان تعطیل شد.(5) و همچنین جنبش «حزب الله حجاز» که در سال 1987 در میان طلاب عربستان مقیم قم بوجود امد و سازمان به نام «تجمع علمای شیعه» در دهه 80 توسط جمعی از طلاب وعلمای شیعه عربستان شکل گرفت که مقر اصلی آن در لبنان وسوریه است و مشغول فعالیت های فرهنگی وتبلیغاتی هستند .(6) این تشکل ها و سازمانها که بر علیه حکومت وهابی سعودی فعالیت داشته ودارند باز تاب پیروزی انقلاب اسلامی ایران در جهان و بویزه مجامع شیعه نشین بوده است.برخی از نویسندگان، در مورد بازتاب و تحلیل انقلاب اسلامی ایران در جهان و بویژه کشور های اسلامی، و از جمله در عربستان سعودی معتقد است که بوجود آمدن دو جنبش شیعه وسنی در عربستان از بازتاب های انقلاب اسلامی بوده است.جنبش شیعی همان جنبش های که بدان اشاره شد و در مورد جنبش سنی ، علیرغم اینکه گرایش سنی جنبش اسلامی در عربستان سابقه ممتدی دارد زیرا جنبش اخوان از پیروان محمدابن عبدالوهاب با کمک محمدبن سعود بربخشی از عربستان حاکم شدند و سرانجام میان اخوان وسعودی ها در رابطه اقدامات سیاسی عبدالعزیز بن سعود اختلاف افتاد و جنگجویان اخوان در جریان جنگ سبلا در سال 1929شکست سختی خوردند ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به گفته بسیاری از تحلیل گران حرکت اخوان جدید متاثر از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است (7)فؤاد ابراهیم در تأثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران بر شیعیان عربستان می نویسد: « برخی ناظران بر این باورند که شیعیان استان شرقی به شدت تحت تأثیر و پذیرایی سخنان امام خمینی (ره) بودند ؛ سخنانی که آنان را برای قیام ظالمان ومستبدان (شاهان) و سر نگونی حکومت آنها بر می انگیخت . بی تردید می توان که انقلاب اسلامی تمام جهان اسلام را تحت تأثیر خود قرار داد اما برای شیعیان از اهمیت خاصی بر خوردار بود . آغاز تظاهرات مردمی در سراسر ایران در سال 1978جان تازه ای به شیعیان عربستان سعودی و دیگر کشور های جهان اسلام بخشیده وروحیه ای آنان را تقویت نمود . این تظاهرات حس قدرت ،اعتماد به نفس و شجاعت ایستادگی در برابر حکام سعودی را به آنان عطا کرد تا بدین وسیله نا رضایتی ها و در خواست های خود را بطور علنی به گوش حکام خود برسانند . در حقیقت انقلاب ایران «آگاهی و هوشیاری جدیدی را در میان شیعیان پدید آورد و به آلگویی برای عملکرد آتی آنان تبدیل شد» این انقلاب همچنین موجب پدید آمدن جو جدید و تسریع اقدامات سیاسی اپوزیسیون شیعه شد».(8) وهابیان به خاطر مخالفت با جمهوری اسلامی ایران تظاهرات علیه استکباررا ممنوع اعلام کرد.یکی از موارد که آنها بخاطر ضدّیت با سیاست جمهوری اسلامی ایران مقابله ومخالفت می نمایند حرکت ضد استکباری مسلمین در مراسم حج است در این مکان مهم وزمان بسیار تأثیر گذار که ملت عزیز ایران به حکم وظیفه انقلابی به مراسم تظاهرات پرداخته و از سائر مسلمین جهان دعوت به عمل می آورد که در مقابل آمریکای جهانخوار وکمونییسم بین الملی و صهیونیسم با وحدت ویگانگی ایستاده و ابراز انزجار و تنفر نمایند سیاست گذاران سعودی و وهابی برای مخالفت با این قیام سازنده وارزنده پرچم مخالفت را بلندنموده وبا رنگ ولعاب دینی فتوای حرمت تظاهرات در ایام حج را از روحانیون مکتب گرفتند وتظاهرات ضد استکباری راتحریم نمودند. یکی از مفتیان شان به نام« عبدالعزیز بن یاز» با این عنوان که حج یک عمل عبادی است ونباید با مسائل سیاسی وغیر آن آمیخته گردد به چنین تظاهرات و جنبشی فتوای حرمت داد.
به همین اساس شرطه های چماق بدست ومسلح به وسایل ضد شورش به جان زائران خانه خدا ومیهمانان آزادی خواه افتاده وبا خشونت وضرب و جرح از میهمانان سرزمین وحی پذیرایی و با الفاظ مشرک وکافر ، بدعت گذار ورافضی خوش آمد می گویند واین روند همه ساله ادامه دارد.(9)
اما برای مطلوب و معقول بودن این حرکت سیاسی و ابراز تنفر از دشمنان خدا می توان دلایل ذیل را بر شمرد:
الف) تبری جستن وابراز انزجار از ظالمان و استکبار جهانی یکی از پیام های این فریضه بزرگ است.زیرا فرضیه حج خضوع مطلق و خشوع بی نهایت در برابرخداوند و تسلیم محض بودن در پیشگاه حضرتش وطرد کردن طواغیت وبت های رایج زمان از دل وجان وروح وروان انسان های آزاده است زیرا در قرآن مجید حج ابراهیمی را این چنین توصیف می نماید :« واَذِّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً وعلی کل ضامًر یأ تین من کلَّ فجٍ عمیق لیشهدوا منافع لهم ویذکروا اسم الله فی ایام معلومات علی مارز قَهَمُ من بهیمة الانعام فکلوا منها و اطعموا البائس الفقیر ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم ولیطوفوا با لبیت العتیق».(10)ما به ابراهیم گفتیم همه مردم را به حج دعوت کن تا پیاده وسواره بر مرکب های لاغر از هر راه دور بیایند. تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیات بخش ) باشند ونام خدا را در ایام معّینی بر چار پایانی که خدا در اختیارشان گذاشته است ببرند ( وقتی آنها را قربانی کردند )از گوشت آنها بخورید و فقیر وبی نوا را نیز اطمام نمائید . بعد از آن باید آلوده گی ها را از خود بر طرف سازند وبه نذر های خود وفا کنند و برگرد خان? کهنه طواف نمایند . از میان این دو آیه باید دو جمله را مورد دقت قرار داد واز مفاد آن نتیجه گرفت. اول جمله «لیشهدوا منافع لهم» که مراد از منافع که زائران خانه خدا باید شاهد آن باشد چیست؟ دوم اینکه از جمله ای «ویذ کروا اسم الله» چه مطلبی استفاده می شود؟در جواب باید گفت که اوّلا حج ابراهیمی دارای دو بُعد است: یکی بُعد عبادی که در ذکر ویاد خدا نمود پیدا می کند و بُعد دیگرکه بعد اجتماعی است در مسئله ای« مشاهده منافع» آیه ای مزبور نهفته است آیت الله مکارم در این باره می گوید: اگر این مراسم عبادی پر رمز وراز طبق برنامه صحیح انجام پذیرد و از آن بهره بردارى درستى شود مىتواند هر سال منشا تحول تازهاى در جوامع اسلامى گردد. و نتایج و منافع فراوانی را به ارمغان آورد و در این مختصر به برخی از آن می توان اشاره کرد:
1- بعد اخلاقى حج) مهمترین فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است که در انسانها به وجود مىآورد، مراسم« احرام» انسان را به کلى از تعینات مادى و امتیازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ و زر و زیور بیرون مىبرد، و با تحریم لذائذ و پرداختن به خودسازى که از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا کرده و در عالمى از نور و روحانیت و صفا فرو مىبرد، و آنها را که در حال عادى بار سنگین امتیازات موهوم و درجهها و مدالها را بر دوش خود احساس مىکنند یک مرتبه سبکبار و راحت و آسوده مىکند.سپس مراسم دیگر حج یکى پس از دیگرى انجام مىگیرد، مراسمى که علاقههاى معنوى انسان را لحظه به لحظه با خدایش محکمتر و رابطه او را نزدیکتر و قویتر مىسازد، او را از گذشته تاریک و گناهآلودش بریده و به آیندهاى روشن و پر از صفا و نور پیوند مىدهد.مخصوصا توجه به این حقیقت که مراسم حج در هر قدم یاد آور خاطرات ابراهیم بتشکن، و اسماعیل ذبیح اللَّه، و مادرش هاجر است، و مجاهدتها و گذشتها و ایثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مىکند، و نیز توجه به اینکه سرزمین مکه عموما و مسجد الحرام و خانه کعبه و محل طواف خصوصا یاد آور خاطرات پیامبر اسلام و پیشوایان بزرگ و مجاهدتهاى مسلمانان صدر اول است این انقلاب اخلاقى عمیقتر مىگردد، به گونهاى که در هر گوشهاى از مسجد الحرام و سرزمین مکه انسان، چهره پیامبر و على و سایر پیشوایان بزرگ (صلوات الله علیهم) را مىبیند، و صداى آواى حماسههاى آنها را مىشنود.
آرى اینها همه دست به دست هم مىدهند و زمینه یک انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مىسازند، به گونهاى توصیف ناشدنى و رق زندگانى انسان را بر مىگردانند و صفحه نوینى در حیات او آغاز مىکنند.در حقیقت حج براى مسلمانان یک تولد ثانوى است، تولدى که آغازگر یک زندگى نوین انسانى مىباشد.
2- بعد سیاسى حج)به گفته یکى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عین اینکه خالصترین و عمیقترین عبادات را عرضه مىکند، مؤثرترین وسیله براى پیشبرد اهداف سیاسى اسلام است.روح عبادت، توجه به خدا، و روح سیاست، توجه به خلق خدا است، این دو در حج آن چنان به هم آمیختهاند که تار و پود یکپارچه!.حج عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است.حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافیایى است.حج وسیلهاى است براى شکستن سانسورها و از بین بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانهاى که در کشورهاى اسلامى حکمفرما مىشود.حج وسیلهاى است براى انتقال اخبار سیاسى کشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه دیگر، و بالآخره حج، عامل مؤثرى است براى شکستن زنجیرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمین.و به همین دلیل در آن ایام که حاکمان جبار همچون بنى امیه و بنى عباس بر سرزمینهاى مقدس اسلامى حکومت مىکردند و هر گونه تماس میان قشرهاى مسلمان را زیر نظر مىگرفتند تا هر حرکت آزادىبخش را سرکوب کنند، فرا رسیدن موسم حج دریچهاى بود به سوى آزادى و تماس قشرهاى جامعه بزرگ اسلامى با یکدیگر و طرح مسائل مختلف سیاسى.
روى همین جهت امیر مؤمنان على ع به هنگامى که فلسفه فرائض و عبادات را مىشمرد در باره حج مىگوید: «الحج تقویة للدین» (11)خداوند مراسم حج را براى تقویت آئین اسلام تشریع کرد. بى جهت نیست که یکى از سیاستمداران معروف بیگانه در گفتار پر معنى خود مىگوید:« واى به حال مسلمانان! اگر معنى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر معنى حج را درک کنند»!.و حتى در روایات اسلامى، حج به عنوان جهاد افراد ضعیف شمرده شده، جهادى که حتى پیر مردان و پیر زنان ناتوان با حضور در صحنه آن مىتوانند شکوه و عظمت امت اسلامى را منعکس سازند، و با حلقههاى تو در توى نمازگزارانگرد خانه خدا و سر دادن آواى وحدت و تکبیر، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.
3- بعد فرهنگى)ارتباط قشرهاى مسلمانان در ایام حج مىتواند به عنوان مؤثرترین عامل مبادله فرهنگى و انتقال فکرها در آید.مخصوصا با توجه به این نکته که اجتماع شکوهمند حج، نماینده طبیعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است (چرا که در انتخاب افراد براى رفتن به زیارت خانه خدا هیچ عامل مصنوعى مؤثر نیست و زوار کعبه از میان تمام گروهها، نژادها، زبانهایى که مسلمانان به آن تکلم مىکنند بر خاسته و در آنجا جمع مىشوند).لذا در روایات اسلامى مىخوانیم: یکى از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول اللَّه ص به تمام جهان اسلامى است.«هشام بن حکم» که از دوستان دانشمند« امام صادق (ع)» است مىگوید:از آن حضرت در باره فلسفه حج و طواف کعبه سؤال کردم، فرمود:«ان اللَّه خلق الخلق ... و امرهم بما یکون من امر الطاعة فى الدین و مصلحتهم من امر دنیاهم فجعل فیه الاجتماع من الشرق و الغرب و لیتعارفوا و لینزع کل قوم من التجارات من بلد الى بلد ...، و لتعرف آثار رسول اللَّه (ص) و تعرف اخباره و یذکر و لا ینسى»(12)خداوند این بندگان را آفرید ... و فرمانهایى در طریق مصلحت دین و دنیا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را (در آئین حج) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبى یکدیگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمایههاى تجارى را از شهرى به شهر دیگر منتقل کنند ... و براى اینکه آثار پیامبر ص و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش نکنند.به همین دلیل در دورانها خفقان بارى که خلفا و سلاطین جور اجازه نشر این احکام را به مسلمانان نمىدادند آنها با استفاده از این فرصت، مشکلات خود را حل مىکردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى ع و علماى بزرگ دین پرده از چهره قوانین اسلام و سنت پیامبر ص بر مىداشتند.از سوى دیگر، حج مىتواند، مبدل به یک کنگره عظیم فرهنگى شود و اندیشمندان جهان اسلام در ایامى که در مکه هستند گرد هم آیند و افکار و ابتکارات خویش را به دیگران عرضه کنند.اصولا یکى از بدبختیهاى بزرگ این است که مرزهاى کشور اسلامى سبب جدایى فرهنگى آنها شود، مسلمانان هر کشور تنها به خود بیندیشند، که در این صورت جامعه واحد اسلامى پاره پاره و نابود مىگردد، آرى حج مىتواند جلو این سرنوشت شوم را بگیرد.لذا در ذیل همان روایت می فرماید:«و لو کان کل قوم انما یتکلمون على بلادهم و ما فیها هلکوا، و خربت البلاد، و سقطت الجلب و الارباح و عمیت الاخبار ...»(13) اگر هر قوم و ملتى تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگویند و تنها به مسائلى که در آن است بیندیشند همگى نابود مىگردند و کشورهایشان ویران مىشود، منافع آنها ساقط مىگردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مىگیرد.
4- بعد اقتصادى حج)بر خلاف آنچه بعضى فکر مىکنند، استفاده از کنگره عظیم حج براى تقویت پایههاى اقتصادى کشورهاى اسلامى نه تنها با روححج منافات ندارد بلکه طبق روایات اسلامى یکى از فلسفه آن را تشکیل مىدهد چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پایه یک بازار مشترک اسلامى را بگذارند، و زمینههاى مبادلاتى و تجارى را در میان خود به گونهاى فراهم سازند که نه منافعشان به جیب دشمنانشان بریزد، و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، که این دنیا پرستى نیست، عین عبادت است و جهاد.و لذا در همان روایت هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) ضمن بیان فلسفههاى حج صریحا به این موضوع اشاره شده بود که یکى از اهداف حج، تقویت تجارت مسلمانان و تسهیل روابط اقتصادى است.کوتاه سخن اینکه این عبادت بزرگ اگر بطور صحیح و کامل مورد بهره بردارى قرار گیرد و زوار خانه خدا در آن ایام که در آن سرزمین مقدس حضورفعال دارند و دلهایشان آماده است از این فرصت بزرگ براى حل مشکلات گوناگون جامعه اسلامى با تشکیل کنگرههاى مختلف سیاسى و فرهنگى و اقتصادى استفاده کنند، این عبادت مىتواند از هر نظر مشکلگشا باشد، و شاید به همین دلیل است که امام صادق ع مىفرماید:«لا یزال الدین قائما ما قامت الکعبة»(14) ما دام که خانه کعبه بر پا است اسلام هم بر پا است.(15) همه این ابعاد مهم و منافع فراوان از این مناسک پر رمز وراز حج بدست می آید ثانیا آنکه در این آیه منافع که بیانگر بُعد اجتماعی وسیاسی است مقدم به ذکر الله که ترسیم گر جنبه عبادی است شمرده شده است .ثالثاً قرآن لفظ منافع را به صورت مطلق وبدون هچ گونه قیدی آورده است لذا شامل هر نوع منافع ا عم از سیاسی واقتصادی واجتماعی می باشد .«شیخ محمود شلتوت (ریئس اسبق الاز هر ) می گوید : «حج با توجه موفقیت خاصی که در اسلام دارد و اهدافی که برای فرد وجامعه در آن در نظر گرفته شده است که مردان دانش و فکر ، شخصیت های علمی و فرهنگی و مسئولان سیاسی واداری و آگاهان از مسائل اقتصادی و مالی و معلمان شرع ودین مردان نبرد و جهاد به آن توجه خاص بنماید ».(16) لذا چنین به نظر می رسد که مسلمین جهان هرنوع استفاده که به نفع جامعه اسلامی و امت اسلام باشد می توانند از این مراسم با شکوه استفاده داشته باشند.
ب) اگر کسی در عمومیّت مفاد آیه مذکور شک و تردیدی داشته باشد هرگز نمی تواند در عمل نماینده پیامبر گرامی اسلام یعنی حضرت علی (علیه السلام) در موسم حج که صددرصد یک عمل سیاسی بوده است تردیدی به خود راه دهد زیرا حضرت رسول خدا در سال نهم هجرت حضرت علی (ع) را به یک عمل سیاسی دستور داد که عبارت بود از اینکه آن حضرت از جانب رسول خدا مامور به قرائت قطعنامه سیاسی که حاوی اعلام انزجار و بیزاری از مشرکین بود مامور گردید تا آن را در موسم حج قرائت نماید که آیات مذکور از اول سوره برائت به این عبارت آمده است :« برائ? من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین فسیحوا فی الارض اربع? اشهر واعلموا انّکم غیر معجزی الله و انّ الله مخزی الکافرین و آذان من الله و رسوله یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله فان تبتم فهو خیر لکم و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بعذاب الیم»(17) اعلام بیزاری است از جانب خدا و رسول او به ان گروه از مشرکان که با انها پیمان بسته اید (به آنان برسانید که) می توانید به روی زمین چهار ماه آزادانه گردش کنید وبدانید که شما خدارا عاجز نخواهید کرد و خدا کافران را خوار خواهد نمود این اعلامی است که از جانب خدا ورسول او به مردم در روز حج اکبر که خدا ورسول او از مشرکان بیزار هستند . اگر توبه کردید برای شما نیکو ست واگر روی برگرداندید بدانید که شما خدا را عاجز نخواهید کرد وبه گروه کافر به عذاب درد ناک بشارت بده .حضرت علی (علیه السلام ) پس از قراعت این آیات قطعنامه ای را که متضمن چهار مواد بود چنین ایراد نمود وفرمود : هان ای مشرکان :
1 - بت پرستان حق ندارند وارد خانه خدا شوند .
2 - طواف با بدن برهنه ممنوع است .
3 - بعد از این هیچ بت پرستی در مراسم حج شرکت نخواهد کرد .
4 - کسانی که با پیامبر پیمان عدم تعرض بسته اندو از اول به پیمان خود وفا دار بوده اند پیمان آنان محترم است وتا انقضای وقت پیمان ، جان ومال شان محترم می باشد ولی با مشرکان که با مسلمانان پیمانی ندارند ویا عملاً پیمان شکنی کرده اند از این تاریخ ( دهم ذی الحجه ) چهار ماه مهلت داده می شود که تکلیف خود را با حکومت اسلامی روشن سازند یا باید به گروه موحدان و یکتا پرستان بپیوندند و هر نوع مظاهر شرک و دوگانه پرستی را در هم کوبند و یا اینکه آماده جنگ گردند.(18)آیا عمل سیاسی تر و دلیل بهتری از این پیدا می شود که در بحبوحه فریضه عظیم حج که مشرک ومسلمان سر گرم طواف یا رمی جمره بودند ناگهان نماینده پیامبر(ص) روی نقطه بلندی قرار می گیرد وچنین مسائل سیاسی را بیان می فرماید؟ آیا پیامبر خدا و جانشین معصومش به اندازه وهابیون گرا نفهمیده اند که دست به چنین عمل سیاسی میزنند؟ و یا وهابیت باید مغز را شستشو داده و عینک تعصب را بردارند و منصفانه قضاوت نمایند که آیا فرضیه ی حج فقط در بُعد عبادی تمام و خلاصه می شود یا مسئله اجتماعی و سیاسی را نیز شامل می شود؟ اگر مسائل سیاسی و اجتماعی در آنجا جایگاه ندارد پس سوره برائت چه می کند ؟ عمل امام معصوم و نماینده پیامبر چه می کند؟ خطبه ای تاریخی حضرت پیامبر(ص) در مسجد الحرام و شعار کوبنده ای مسلمانان هنگام فتح مکه در مقابل دیدگان مشرکان چه می کند؟.
نگارنده کتاب آیین وهابیت می نویسد :
در سال 56 هجری شمسی با گروهی از حافظان خرد سال قرآن به منظور انجام عمره مفرده به زیارت خانه خدا مشرف شدیم. در روز های ورود ما ، در رسانه های گروهی حمل? اسرائیل به جنوب لبنان برای قلع و قمع فلسطینی ها منعکس بود . روز جمعه برای شرکت در مسابقه ی قرائت قرآن در محل تحفیظ القرآن الکریم جنب حرم شریف حاضر شدیم ریاست جلسه را یکی از شخصیت ها بر عهده داشت جلسه به پایان رسید سپس اذان نماز جمعه گفته شد و خطیب حرم برفراز منبر قرار گرفت ، من با خود گفتم الآن پیرامون حادثه ای روز سخن خواهد گفت ولی چیزی نگذشت که حُسن ظن من به سوء ظن تبدیل شد و خطیب پیرامون آداب شرکت در مساجد و نماز جمعه سخن گفت و اینکه باید نظافت پاها و دهان را رعایت نمود و کلمه ای از حوادث روز به سخن نیاورد ! من به شخصیتی که کنار من نشسته بود و خود از اخوان المسلمین مصر بود که از «بد حادثه» مصر به سرزمین مکه پناهنده شده بود اعتراض کردم وگفتم :« آیا این مطابق مقتضای حال بود ؟ او چون مردی منصفی بود جز اظهار تأسف پاسخی نداشت .(19)
ج) کعبه قوام زندگی و مایه حیات است زیرا قرآن مجید کعبه وبیت الله الحرام را بعنوان قوام زندگی یعنی مایه ی حیات بشرت معرفی می کند لذا می فرماید :« جعل اللهُ الکعبه البیت الحرام قیاماً للناس»(20) خداوند کعبه را قوام ( حیات ) مردم قرار داده است .در اینجا کلمه« قیام» باید مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم گردد که قیام یعنی چه و کعبه که مایه قوام انسانها شمرده شده چیست ؟قیام یعنی قوام و مرادف «عِماد» و« سِناد» می باشد یعنی استوار کننده زندگی ومایه حیات انسانهاست چنانکه جریان خون در رگ ها باعث زندگی انسان می شود و کعبه و بیت الحرام نیز مایه حیات انسانهاست همانطوری که خدای متعال کلمه ی« قیام» را در مورد مال و اقتصاد جامعه بکار برده است و می فرماید:« ولا توءتوا السفها ء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما»(21)هرگز اموال خود را که وسیله قوام و زندگی شما قرار داده است بدست سفیهان ندهید .(22) یعنی خداند مال و اقتصاد در جامعه را مایه حیات و قوام زندگی قرار داده است لذا نباید آن را بدست سفیهان و کسانی که بی جهت مصرف می کنند قرارداد .این آیه دو پیام دارد 1 نقش و اهمیّت و اقتصاد در جامعه 2 استفاده بهینه کردن از آن و قرار ندادن آن را در دست کسانیکه این منافع ملی و مهم را درست و به جا استفاده نمی کنند . همین پیام را از آیه «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس» میتوان دریافت نمود که پیام اول از اهمیت خانه خدا حکایت دارد و پیام دیگر اینکه این خانه ای که مایه قوام زندگی انسانهاست باید درست استفاده شود و در معرض استفاده همه ای انسان های بیدار وزنده قرار گیرد و نباید یک عده ای خاص از آن استفاده انحصاری نمود . براستی امروز تا چه حد استفاده از این قوام زندگی وامر حیاتی برای همه گان میسر است آیا اینکه گروه وهابیت از آن برای ترویج عقاید شان استفاده شخصی و سوء می کند با جمله قیامأ للناس منافات ندارد ؟آیا کافر ومشرک خوانده شدن دیگران از طرف وهابیت منافات با قیامأ للناس ندارد ؟آیا حمله کردن شرطه های وهابی و چماق بدست سعودی بجان مردم بجرم اداء تعظیم و احترام به قبور اولیا ء الهی و مکان های مقدس و تجدید خاطره های انسان های آزاده و الگو قرار دادن آنان ، با قیامأ للناس میسازد ؟ آیا ممنوعیت ابراز انزجا و تنفر از طواغیت زمان ودشمن مکتب اسلام با جمله ای قیامأ للناس می سازد؟ زمانی می تواند کعبه مایه قوام و زندگی انسانها قرار گیرد که همگان از آن استفاده مطلوب و حیات بخش نماید نه این که مورد استفاد? سفیهانه و یا انحصاری قرار گیرد.
پینوشتها:
اسد علی زاده ، اکبر،چالش های فکری و سیاسی وهابیت ، ص126. 1.
سبحانی ،جعفر،آیین وهابت،ص344. 2.
محمدی ، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ،ص168. 3.
فؤاد ابراهیم ، شیعیان عربستان ،ص، 122 4.
همان ص173. 5.
همان ص178. 6.
بابا پور گل افشانی ، محمدمهدی،تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران، ص214. 7.
شیعیان عربستان ،ص121. 8.
9. همان.
10.حج/27و28.
نهج البلاغه، کلمات قصار ش252. 11.
وسائل الشیعه،ج8،ص9 12.
همان 13.
وسائل الشیعه،ج8،ص14. 14.
شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،ج14، صص،8079و81 15. مکارم
آیین وهابیت ص350. 16.
توبه/1-3. 17.
آیین وهابیت صص357و358. 18.
آیین وهابیت ص6. 19.
مایده/97. 20.
نساء /5 21.
کارنامه عملى وهابیت (1)
1. قتل و غارت وهّابیّان در منطقه نجد:
محمّد بن عبد الوهّاب با اعلام جهاد علیه مسلمانان به اتهام کفر، شرک و بدعت، اعراب بادیه نشین را تحریک کرد و به کمک ابن سعود، لشکرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنان را به عنوان غنایم جنگى غارت نمود(2). در این بخش به چند نمونه از کشتار بىرحمانه وهّابیّت که در منطقه نجد و اطراف ریاض انجام گرفته، اشاره مىکنیم.
الف: کشتار مسلمانان و قطع نخلها و غارت مغازهها:
ابن بشر عثمان بن عبد اللّه، مورخ آل سعود در باره آغاز دعوت وهّابیّت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بىگناه به اتهام شرک مىنویسد:
عبد العزیز همراه با عدّهاى به قصد جهاد با اهل سرزمین «ثادق» حرکت کرد و آنان را به محاصره درآورد و بخشى از نخلستانهاى آنان را قطع کرد و تعدادى هم از مردان آنان را به قتل رساند(3). سپس عبد العزیز به قصد جهاد به سمت «خُرج» حرکت کرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به کشت و مغازهها را که مملوّ از اموال بود، غارت کرد و آنگاه به سرزمین «نَعْجان»، «ثَرْمَدا»، «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّهاى را کشت و شتران بسیارى به غنیمت گرفت(4).
ب: به آتش کشیدن محصولات زراعى:
ابن بشر در ادامه مىنویسد:
عبدالعزیز به قصد جهاد وارد «منفوحه» شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشید و بخش عظیمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنیمت گرفت و ده نفر را نیز کشت(5).
ج: سقط جنین زنان باردار:
لشکر عبد العزیز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تیراندازى کردند و صداى مهیب تیرها، شهر را به لرزه درآورد به گونهاى که بعضى از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند(6).
د: کشته شدن مردم ریاض در اثر گرسنگى و تشنگى:
ابن بشر در باره حمله وهّابیّت به ریاض مىنویسد:
ففرّ أهل الریاض فی ساقته الرجال والنساء والأطفال لا یلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البریّه فی السهباء قاصدین الخروج وذلک فی فصل الصیف، فهلک منهم خلق کثیر جوعا وعطشا(7)؛ اهل ریاض، همه مردان، زنان و کودکان با شنیدن حمله لشکر وهّابیّت از ترس و وحشت، پا به فرار گذاشتند، از آن جایى که این حمله در فصل تابستان بود، جمعیّت زیادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند.
ه: کشتار فراریان:
ابن بشر در ادامه مىگوید:
فلمّا دخل عبد العزیز الریاض وجدها خالیه من أهلها إلاّ قلیلاً فساروا فی أثرهم یقتلون ویغنمون.
ثمّ إنّ عبد العزیز جعل فی البیوت ضبّاطا یحفظون ما فیها. وحاز جمیع ما فى البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغیر ذلک وملک بیوتها ونخیلها إلاّ قلیلاً(8)؛ وقتى عبد العزیز وارد ریاض شد دید جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده، فراریان را دنبال کرد و عدّهاى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنیمت گرفت.
و به شرطهها دستور داد از خانههاى خالى از صاحبانشان، محافظت کنند و آنگاه تمام اموال، اسلحهها، مواد غذایى و وسایل خانهها را به غنیمت گرفت و غالب خانهها و نخلستانها را به تصرّف خود درآورد.
و: کشتن مؤذن به جرم درود بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله :
زینى دحلان مفتى مکّه مکرمه مىنویسد:
ویمنعون من الصلاه علیه صلى اللّه علیه وسلم على المنابر، بعد الأذان؛ حتى أنّ رجلاً صالحا کان أعمى ، وکان موءذّنا وصلى على النبی صلى الله علیه وسلم بعد الأذان، بعد أن کان المنع منهم ، فأتوا به إلى ابن عبد الوهاب فأمر به أن یقتل فقتل، ولو تتبّعت لک ما کانوا یفعلونه من أمثال ذلک، لملأت الدفاتر والأوراق. وفی هذا القدر کفایه واللّه سبحانه وتعالى أعلم؛ وهّابىها از درود فرستان به پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] بر روى منابر و پس از اذان، ممانعت مىکردند، مرد صالح نابینایى که اذان مىگفت و پس از اذان به رسول اکرم[ صلىاللهعلیهوآله ] صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبد الوهّاب آوردند و او دستور داد مؤذن نابینا را به جرم درود بر حضرت، کشتند.
زینى دحلان در ادامه مىگوید: اگر مانند این کارهاى زشت وهّابىها را بخواهم بنویسم، دفترها مملوّ خواهد شد(10). با این که درود به پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله نص قرآن و دستور الهى است که مىفرماید: «إِنَّ اللّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما»(11). در آیه شریفه هیچگونه قید مکانى و زمانى براى درود به حضرت ذکر نشده یعنى هر وقت و هر کجا مىشود به پیامبر گرامى درود فرستاد.
2. کشتار بىرحمانه شیعیان کربلا:
کشتار وهّابیان در کربلاى معلّى در سال 1216، به راستى صفحه تاریخ را سیاه کرده و قلب هر خواننده را به درد مىآورد.
دکتر منیر عجلانى مىنویسد:
دخل اثنا عشر ألف جندی ولم یکن فی البلده، إلا عدد قلیل من الرجال المستضعفین لأن رجال کربلاء کانوا قد خرجوا یوم ذاک إلى النجف الأشرف لزیاره قبر الإمام أمیر الموءمنین یوم الغدیر، فقتل الوهّابیّون کل من وجدوهم، فقدر عدد الضحایا فی یوم واحد بثلاثه آلاف، وأما السلب فکان فوق الوصف ویقال أن مائتى بعیر حملت فوق طاقتها بالمنهوبات الثمینه(12)؛ دوازده هزار نفر سپاه وهّابیّان به فرماندهى سعود، فرزند عبد العزیز وارد کربلا شدند در حالى که بیشتر مردم کربلا به مناسبت عید غدیر به نجف اشرف به زیارت امیر المؤمنین[ علیهالسلام [رفته بودند و در شهر جز عدّه اندکى از پیرها و ناتوانها نمانده بودند.
سپاه وهّابیّان به هر کس که برخوردند، کشتند و آمار کشتهها به مرز سه هزار نفر رسید و اموال غارت شده از کربلا قابل وصف نبود و گفته مىشد که آن روز 200 شتر بار سنگین از کربلا به غارت بردند.
محمد قارى غروى در تاریخ نجف از مجموعه شیخ خضر، نقل مىکند:
وهّابیّان صندوق قبر حبیب بن مظاهر را که از چوب بود شکستند و سوزاندند و با آن در ایوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند. آنها مىخواستند صندوق قبر شریف حسین را هم بشکنند، اما چون داراى شبکههاى آهنین بود، توفیق نیافتند(13). شیخ عثمان بن بشر مورّخ دیگر وهابى که خود اهل نجد بوده مىنویسد:
گنبد روى قبر (سید الشهداء) را ویران ساختند، و صندوق روى قبر را که زمرّد، یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند، و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآنهاى نفیس یافتند غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند(14). صلاح الدین مختار که خود وهّابى است مىنویسد:
در سال 1216 امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد، عشایر جنوب، حجاز و دیگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذىقعده به کربلا رسید. او تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کشت و نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیّه را به نسبت هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم، بین لشگریان تقسیم نمود(15). شیخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مىنویسد:
وهّابیان به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیارى از اهل آنجا را در کوچه و بازار و خانهها کشتند؛ روى قبر حسین علیهالسلام را خراب کردند و آن چه در داخل قبّه بود به چپاول بردند و هرچه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآنهاى نفیس یافتند، ربودند. نزدیک ظهر در حالى که قریب به دو هزار نفر از اهالى کربلا را کشته بودند، از شهر خارج شدند(16). برخى مىنویسند: «وهّابیان در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند»(17). میرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مىنویسد:
هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، دیدم که قریب بیست و پنج هزار نفر وهّابى وارد کربلا شدند و شعار «اقتلوا المشرکین واذبحوا الکافرین»(18) سر مىدادند. آنان بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمىها حساب نداشت، صحن مقدّس امام حسین علیهالسلام از لاشه کشتگان پر و خون از بدنهاى سر بریده شده، روان بود.
پس از یازده ماه بار دیگر به کربلا رفتم، دیدم که مردم، آن حادثه دل خراش را نقل مىکنند و گریه سرمىدهند بهگونهاى که از شنیدن آن، موها بر اندام راست مىشد(19).
3. حمله به نجف اشرف:
حمله وهّابىها به عراق از 1214 ه آغاز شد. چون در آن سال وهّابىها به نجف اشرف حمله نمودند، ولى عرب خزاعل جلو آنها را گرفتند و سیصد نفر از آنها را کشتند(20). در سال 1215 نیز گروهى براى انهدام مرقد مطهّر حضرت امیر علیهالسلام عازم نجف اشرف شدند که در مسیر با عدّهاى از اعراب درگیر شدند و شکست خوردند(21). در مدّت نزدیک به ده سال چندین بار حملات شدیدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند(22). در سال 1216 وهّابیّان پس از کشتار بىرحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینى علیهالسلام با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند، ولى مردم نجف بهسبب آگاهى از ماجراى کشتار و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخواستند؛ حتّى زنها از منزلها بیرون آمدند و مردان خود را تشجیع و تحریک به دفاع کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهّابیّان نشوند، در نتیجه سپاه وهّابىها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند(23). در سال 1220 یا 1221 وهّابىها به سرکردگى «سعود» به نجف اشرف حمله بردند، ولى چون شهر داراى برج و بارو بود، و در بیرون نیز خندقى شهر را حفاظت مىکرد، به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دینى در حدود دویست نفر تحت رهبرى شیخ جعفر نجفى (کاشف الغطاء) از مراجع اعلم عصر که خود مردى دلیر بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، کارى از پیش نبردند.
خانه شیخ جعفر کاشف الغطاء انبار اسلحه بود و او بر هر دروازه نجف و در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود.
شیخ حسین نجف، شیخ خضر شلال، و سید جواد عاملى صاحب مفتاح الکرامه و شیخ مهدى ملاکتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند که از مردان بلند آوازه مىباشند.
قواى سعود در این حمله پانزده هزار وهابى جسور جنگجو بود. وهّابىها چندان که سعى کردند نتوانستند وارد شهر شوند، و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مىکردند.
در یکى از روزها برخى از وهّابىها از دیوار شهر بالا آمدند و نزدیک بود شهر را اشغال کنند، ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند، و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهّابىها را زیر آتش داشتند، توانستند هفتصد نفر از آنها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقیه نفراتش ناامید از نجف اشرف بازگشت.
اهالى نجف قبل از رسیدن قواى سعود، خزانه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را به بغداد و از آنجا به کاظمین منتقل ساختند و در محزن آنجا به ودیعت نهادند، و بدین گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند.
ابن بشر مورخ نجدى راجع به حمله سعود به نجف در تاریخ نجد مىنویسد:
«در سال 1220 سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بیرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد، و سپاه مسلمین (وهّابىها) را در اطراف شهر پراکنده ساخت، و دستور داد باروى شهر را خراب کنند.
چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقى عریض و عمیق برخورد کردند و نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگى که میان طرفین روى داد در اثر تیراندازى از روى باروها و برجهاى شهر، جمعى از مسلمین (وهّابىها) کشته شدند. آنها نیز از شهر عقب نشستند، و به غارت نواحى اطراف پرداختند»(24). سعود در سال بعد یعنى 1222 نیز بار دیگر با بیست هزار جنگجوى جسور وهابى به نجف اشرف حمله برد، ولى چون دید مدافعان شهر به رهبرى کاشف الغطاء با توپ و تفنک آماده دفاع هستند نجف را رها ساخت، و به شهر «حله» روى آورد(25).
4. تخریب آثار بزرگان در مکه:
وهّابیون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مکّه تمام آثار بزرگان دین را تخریب نمودند. در «مُعَلّى» قبّه زادگاه پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم را و همچنین قبّه زادگاه على بن ابى طالب علیهالسلام و حضرت خدیجه و حتى ابوبکر را ویران و باخاک یکسان کردند.
آثار باستانى که در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم را تخریب کرده و در تمام مناطقى که مسلط مىشدند آثار صالحین را نابود مىکردند و هنگام تخریب طبل مىزدند و به رقص و آواز خوانى مىپرداختند(26). رفاعى یکى از علماى بزرگ اهل سنّت کویت خطاب به علماى وهابى مىنویسد:
رضیتم ولم تعارضوا هدم بیت السیّده خدیجه الکبرى أمّ المؤمنین والحبیبه الأولى لرسول ربّ العالمین صلى اللّه علیه وآله، المکان الذی هو مهبط الوحی الأوّل علیه من ربّ العزّه والجلال، وسکتم على هذا الهدم راضین أن یکون المکان بعد هدمه دورات میاه وبیوت خلاء ومیضات، فأین الخوف من اللّه؟ وأین الحیاء من رسوله الکریم علیه الصلاه والسلام(27)؛ شما به تخریب خانه ام المؤمنین خدیجه کبرى اوّلین حبیبه پیامبر صلىاللهعلیهوآله رضایت دادید و هیچ عکس العمل نشان ندادید با این که آن مکان محل نزول وحى قرآن بود. و در برابر این جنایت سکوت انتخاب کردید و رضایت دادید که آن مکان مقدس به توالت و دستشویى مبدل شود. پس چرا از خدا نمىترسید؟ و از پیامبر کریم حیا نمىکنید؟
رفاعى در ادامه مىنویسد:
زادگاه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم را ویران و به محل خرید وفروش حیوانات تبدیل شد که با تلاش افراد صالح و خیّر، از چنگال وهّابىها در آمد و به کتابخانه مبدّل گردید ... شما وهّابیان در این سالهاى اخیر تصمیم گرفتید نیّات شوم خود را از طریق تهدید و انتقام پیاده کنید، تمام تلاش خود را جهت نابودى محل ولادت رسول گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم به کار بستید، حتّى از شخصیّتها و علماء بزرگ سعودى مجوّز ویران کردن آن مکان مقدس را گرفتید، ولى ملک فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه کرد و شما را از این کار ننگین باز داشت.
این چه کار بى ادبانهاى است که از شما سر مىزند؟!
این چه بى وفایى است که در حق رسول گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم ! روا مىدارید در حالى که خداوند به وسیله آن حضرت، ما و شما و اجداد ما را از تاریکىهاى شرک به سوى نور اسلام هدایت فرمود؟!
بدانید که به هنگام مشاهده رسول گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم در کنار حوض، جز بىحیایى نصیب شما نخواهد شد. و به یقین بدانید که نتیجه شقاوت خود را در نابودى آثار پاک آن نبى مکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم که موجب رنجش گردیده است، مشاهده خواهید کرد(28). رفاعى در جاى دیگر مىنویسد:
آثار قبور صحابه و امّهات المؤمنین و آل البیت را نابود کرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم را با بنزین به آتش کشیدید واثرى از آنها باقى نگذاشتید(29).
5. آتش زدن کتابخانههاى بزرگ:
دردناکترین چیزى که وهّابیّت مرتکب شد و آثار قبیح آن براى همیشه باقى است، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبه العربیّه» بود که بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت که در میان آنها برخى از آثار خطّى دوران جاهلیّت، یهودیان، کفّار قریش و همچنین آثار خطّى على علیهالسلام ، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید، طارق بن زیاد و برخى از صحابه پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم و قرآن مجید به خطّ «عبد اللّه بن مسعود» وجود داشت.
و نیز در همین کتابخانه انواع سلاحهاى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم و بتهایى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّى»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود.
«ناصر السعید» از قول یکى از مورّخان نقل مىکند که هنگام تسلط وهّابیان، این کتابخانه را به بهانه وجود کفریّات در آن به آتش کشیده و به خاکستر تبدیل کردند(30).
6. تصرف مدینه منوره:
سعود در سال 1220 یا 1221 در هجوم خود به مدینه پس از یکسال و نیم محاصره سرانجام آن شهر مقدّس را متصرّف شد. تمام اشیاء گران بهایى که در حرم پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود را غارت نمود. فقط از بیم عموم مسلمین از تعرّض به قبر مقدّس پیغمبر صلىاللهعلیهوآله خوددارى کردند.
آنها چهار صندوق مملوّ از جواهرات مرصع به الماس و یاقوت گرانبها را به غارت بردند. از جمله، چهار شمعدان زمرّدین بود که به جاى شمع، در آنها یک قطعه الماس شبنما و درخشنده بود، و حدود یک صد قبضه شمشیر با غلافهاى مصلاّ به طلاى خالص و مرصع به الماس و یاقوت با دستههایى از زمرّد و یَشْم که به هیچوجه نمىشد آنها را قیمت گذارى کرد(31). دریادار سرتیپ «ایّوب صبرى» سرپرست مدرسه عالى نیروى دریایى در دولت عثمانى مىنویسد:
سعود بن عبد العزیز، پس از تصرّف مدینه منوّره، همه اهالى مدینه را در مسجد النبى گرد آورد و درهاى مسجد را بست و اینگونه سخن آغاز نمود: هان اى مردم مدینه! براساس آیه شریفه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» دین و آیین شما امروز به کمال رسید، به نعمت اسلام مشرّف شدید، حضرت احدیّت از شما راضى و خشنود گردید، دیگر ادیان باطل نیاکان خود را رها کنید و هرگز از آنها به نیکى یاد نکنید، از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدّت پرهیز نمایید، زیرا همه آنها به آیین شرک درگذشتهاند(32).
پی نوشت:
(1) ر. ک: کتاب شناسى توصیفى تألیفات علماى شیعه در پاسخ به شبهات و کتابهاى اهل سنّت، که رساله کارشناسى ارشد دانش پژوه گرامى جناب آقاى طاهر عباس از کشور پاکستان است که این جانب (نگارنده) به عنوان استاد داورِ این رساله بودم و به حقّ از بهترین رسالههایى بود که در سالهاى اخیر مشاهده کردم.
(2) ر. ک: تاریخ نجد، فصل سوم غزوات،ص 95؛ تاریخ آل سعود، ج 1، ص 31 و تاریخچه نقد و بررسى وهّابىها، 13 ـ 76.
(3) «سار عبد العزیز رحمهالله غازیا بجمیع المسلمین وقصد بلد ثادق ونازلهم وحاصرهم ووقع بینهم قتال وقطع شیئا من نخیلهم فأقام على ذلک أیّاما، وقتل من أهل البلد ثمانیه رجال، وقتل من المسلمین ثمانیه رجال». عنوان المجد، ص 34.
(4) غزا عبد العزیز إلى الخرج فأوقع بأهل الدُلَم وقتل من أهلها ثمانیه رجال ونهبوا بها دکاکین فیها أموال، ثمّ أغاروا على أهل بلد نَعْجان وقتلوا عوده بن على ورجع إلى وطنه، ثمّ بعد أیّام سار عبد العزیز بجیوشه إلى بلد (ثَرْمَدا) وقتل من أهلها أربعه رجال وأصیب من الغزو مبارک بن مزروع. ثمّ إنّ عبد العزیز کرّ راجعا وقصد (الدُلَم) و(الخُرْج) فقاتل أهلها وقتل من فزعهم سبعه رجال وغنم علیهم إبلاً کثیرا. عنوان المجد، ص 43.
(5) غزا عبد العزیز منفوحه وأشعل فی زروعها النار؟! وأخذ کثیرا من حللهم وغنم منهم إبلاً کثیرا وقتل من الأعراب عشره رجال.» عنوان المجد، ص 43.
(6) أتوا بلاد حَرْمه فی اللیل وهم هاجعون . . . فلمّا انفجر الصبح أمر عبد اللّه على صاحب بُندق یثورها، فثوروا البنادق دفعه واحده فارتجتّ البلد بأهلها وسقط بعض الحوامل، ففزعوا وإذا البلاد قدضبطت علیهم ولیس لهم قدره ولا مخرج. عنوان المجد، ص 67.
(7) عنوان المجد، ص 60.
(8) همان.
(10) فتنه الوهابیه، ص 20.
(11) الأحزاب: 56.
(12) تاریخ العربیه السعودیه، ص 126.
(13) نزهه الغرى فى تاریخ النجف الغرى السرى، ص 52.
(14) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1، ص 121.
(15) تاریخ مملکه السعودیه، ج 3، ص 73.
(16) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216.
(17) تاریخچه نقد و بررسى وهّابىها، ص 162.
(18) مشرکان را بکشید و کافران را ذبح کنید.
(19) مسیر طالبى، ص 408.
(20) وهابیان، ص 337.
(21) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325.
(22) تاریخ المملکه السعودیّه، ج 1، ص 92.
(23) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325.
(24) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1 ، ص 137.
(25) رجوع شوده به: مفتاح الکرامه، ج 5 ص512، مقدمه محقق توانا على دوانى بر کتاب فرقه وهابى سید محمد حسن قزوینى، ص 41.
(26) کشف الارتیاب، ص 27، به نقل از تاریخ «الجبرتى».
(27) نصیحه لإخواننا علماء نجد» ص 59. تألیف: یوسف بن السیّد هاشم الرفاعى، با مقدمه دکتر محمّد سعید رمضان البوطی.
(28) حاولتم ولا زلتم تحاولون وجعلتم دأبکم هدم البقعه الباقیه من آثار رسول اللّه صلى اللّه تعالى علیه وآله وسلم ألا وهی (البقعه الشریفه التی ولد فیها)، التی هُدمت، ثمّ جُعلت سوقا للبهائم، ثمّ حولها بالحیله الصالحون إلى مکتبه هی (مکتبه مکّه المکرّمه).
فصرتم یرمون المکان بعیون الشرّ والتهدید والانتقام، وتتربّصون به الدوائر وطالبتم صراحه بهدمه واستعدیتم السلطه وحرضّتموها على ذلک بعد اتّخاذ قرار بذلک من هیئه کبار علمائکم قبل سنوات قلیله (وعندی شریط صریح بذلک) غیر أنّ خادم الحرمین الشریفین الملک فهد العاقل الحکیم العارف بالعواقب تجاهل طلبکم وجمّده.
فیا سوء الأدب وقلّه الوفاء لهذا النبیّ الکریم الذی أخرجنا اللّه به وإیّاکم والأجداد من الظلمات إلى النور! ویا قلّه الحیاء منه یوم الورود على حوضه الشریف! ویا بؤس وشقاء فرقه تکره نبیّها سواء بالقول أو بالعمل وتحقّره وتسعى لمحو آثاره!. نصیحه لإخواننا علماء نجد، ص 60.
(29) هدمتم معالم قبور الصحابه وأمّهات المؤمنین وآل البیت الکرام رضی اللّه عنهم وترکتموها قاعا صفصفا وشواهدا حجاره مبعثره لا یُعلم ولا یُعرف قبر هذا من هذا؛ بل سُکب على بعضها البنزین فلا حول و لاقوّه إلاّ باللّه. ثمّ ذکر فی الهامش: قبر السیدّه آمنه بنت وهب أم الحبیب المصطفى نبیّ هذه الأمّه [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم ]. نصیحه لإخواننا علماء نجد: 38.
(30) ر.ک: کتاب تاریخ آل سعود، ج 1، ص 158، کشف الارتیاب، ص 55، 187، 324، أعیان الشیعه، ج 2، ص 7، الصحیح من سیره النبیّ الأعظم، ج 1، ص 81 و آل سعود من أین إلى أین، ص 47.
(31) فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها، مقدمه على دوانى، ص 40.
(32) تاریخ وهّابیان، 107، تاریخ الوهّابیّه، چاپ مصر، ص 126.