امام رضا (علیه السلام) و تشیع ایران
نویسنده:رسول جعفریان
منبع:سایت اندیشه قم
پس از آنکه مأمون بر برادرش امین، پیروز شد، در حقیقت، حکومت عباسیان را که در اصل تکیه بر خراسانیان داشت، بیشتر از پیش، خراسانی کرد. حکومت امین، تکیه بر عناصر عربی و خاندان عباسیان داشت، اما حکومت مأمون از این دو جهت، ضعیف بود. لذا وی سعی کرد تا پایگاه دیگری بدست آورد. برای ایجاد این پایگاه، میتوانست حمایت مردم را که علاقه به علویان داشتند، جذب نموده از آن ابزاری برای سرکوبی قیامهایی بسازد که بنام علویان صورت میگرفت. ابن خلدون فراوانی شیعیان را سبب چنین دعوتی از سوی مأمون برای ولایتعهدی امام رضا _ علیه السلام _ میداند.[1]در نظر عامه مردم آمدن امام و پذیرش دعوت مأمون برای گرفتن خلافت و یا ولایتعهدی، مهر تأییدی برای مأمون بود، این یکی از اهداف مهم این اقدام بود.
امام ابتدا دعوت مأمون را نپذیرفت. بدنبال آن اصرارهای مأمون به تهدید تبدیل شد و بالاخره پس از تهدیدهای فراوان [2]امام مجبور شد تا به مرو بیاید و ولایتعهدی را بپذیرد. امام این ولایتعهدی را تحت شرائطی قبول کرد؛ مهمترین شرط آن بود که مسئولیتی در قبال کارها نداشته باشد. از جمله امام فرمود: انی داخل فی ولایه العهد علی ان لا آمر و لاانهی ولاافتی و لااقضی و لااولی و لااعزل ولاأغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذلک کله.[3] من ولایتعهدی را میپذیرم به شرط آنکه هیچ امر و نهی نکرده و فتوا و قضاوتی ننمایم. همچنین نقشی در عزل و نصب و تغییر وضعی که حاکم است، نخواهم داشت و از همه اینها معاف خواهم بود. همین موضع امام سبب شد تا شورشهای علوی، همچنان برپا باشد و لذا به قول برخی این ولایتعهدی نیز در فروکش کردن شورشهای علوی سودی نبخشید.[4]
مأمون برای اینکه امام در مسیر خود به شهرهای شیعی برخورد نکند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. رجاءبن ابی الضحاک، چنین دستور یافته بود ه امام را جز از این طریق، از راه کوفه نیاورد.[5]در بعضی از مصادر آمده است که امام از طریق قم، آورده شده است.[6] اما این مطلب صحیح نیست چرا که در کتاب عیون اخبار الرضا، تصریح شده که مأمون به رجاء نوشته بود لا تأخذ علی طریق الکوفه و قم[7] راه کوفه و قم را در پیش مگیر.
در مسیری که امام به مرو آورده شد ارتباط امام با کسانی که از دوستان اهل بیت _ علیه السلام _ بودند برقرار گردید. در نیشابور یکی از پرجمعیتترین اجتماعات برای استقبال از امام برپا شد. در میان استقبال کنندگان گروهی از علمای اهل سنت همچون ابی زرعه رازی از آن حضرت خواستند تا حدیثی برای آنها نقل کند. در ینابیع الموده نقل شده که امام چند روز در نیشابور ماند. پس از آن، هنگامی که خواست به مرو شاهجان برود، ابو زرعه رازی، محمدبن اسلم طوسی و شمار کثیری از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زیارت کنند، پس از آن از او خواستند تا حدیثی از آباء گرامش، نقل کند. امام دستور داد پرده را کنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سروصدای زیادی، آن محیط را پر کرده بود. امام شروع به صحبت کردند و از مردم خواستند تا ساکت باشند. آنگاه از طریق آبائشان و به عنوان کلامی از خداوند، برای مردم نقل کردند: کلمه لا اله الا الله حصنی فمن خل حصنی امن من عذابی کلمه لا اله الا الله، حصار محکم من است. هر کس داخل آن شد، از عذاب من ایمن خواهد بود. وقتی همه مردم، حدیث را نوشتند، امام با کمی تأمل بدانها فرمودند: این مطلب شروطی دارد و انا من شروطها[8] پذیرش من از جمله شروط آن است. این جمله به عنوان پذیرش ولایت حضرت معنا شده است، چیزی که اساس تفکر شیعی است. از نظر شیعه پذیرش امامت و گردن نهادن به ولایت امامان پس از توحید، شرط رهائی و فلاح است.
این تلاش از آن جهت صورت گرفت که امام _ علیه السلام _، در صدد بود محبت مردم را نسبت به علویان، جهت دار کند و تشیع ناشی از دوستی اهل بیت را تبدیل به یک تشیع اعتقادی اصیل کند.
بعد از آن، وجود امام در خراسان، سبب شد تا شخصیت آن حضرت به عنوان امم شیعه برای مردم بیشتر شناخته شود. لذا هواداران شیعه هر روز بیشتر و بیشتر میشدند.[9]
حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه مذهب شیعه به حساب میآمد. به ویژه که مبانی فکری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فکر شیعی را دربر داشت. رجاء بن ابی الضحاک که مسئولیت آودرن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل میکند که در هیچ شهری از شهرها فرود نمیآمدیم، مگر آنکه مردم به سراغ او میآمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء کرده و معالم دینیشان را میپرسیدند. او نیز احادیث زیادی از طریق آبائش (تا به علی _ علیه السلام _ و پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ برای آنها، نقل میکرد).[10]
اگر کسی با نقل روایت از طریق ائمه _ علیه السلام _ آشنا باشد، میداند که تکیه آنها بر طریق اباء خود بهترین علامت برای توسعه فکر شیعی بوده است. این طریق، تنها طریقی است که در آن صرفا با اتکای بر اهل بیت _ علیه السلام _ احادث ارائه شده و از دیگر راویان در سلسله سند حدیث استفاده نمیشود.[11] این سند به نام سلسله الذهب بین روات حدیث مشهور است.
مأمون که خود را به مسائل علمی، علاقهمند نشان میداد، مجالسی را ترتیب داده و سعی میکرد تا بحث و مناظره، پیرامون امامت و نبوت با مخالفین و با حضور امام برپا کند.[12] هیچ بعید نیست که هدف او، محکوم کردن امام بوده است.[13] از آنجایی که مردم، اهل بیت _ علیه السلام _ رابه مثابه عالمانی میدانستند که بر دیگران برتری دارند و حتی در این باره به علم لدنی آنها اعتقاد داشتند، محکومیت امام در این قبیل مجالس عمومی، میتوانست ارزش آنها را نزد مردم از بین ببرد. اتفاقا این مجالس، توانست بهترین زمینه، برای ترسیم شخصیت واقعی امام رضا _ علیه السلام _ باشد. این جلسات مکرر به نفع امام خاتمه مییافت.[14]و این خود، دردسری برای مأمون ایجاد کرد. عبدالسلام بن صالح هروی نقل میکند که به مأمون خبر رسید که علی بن موسی _ علیه السلام _ مجالس بحث کلام منقعد کرده و مردم جذب دانش او شدهاند. مأمون به محمد بن عمرو الطوسی گفت تا مردم را از مجلس او طرد کند. وقتی امام متوجه این نکته شد، او را نفرین کرد و ضمن آن از خداوند چنین تقاضا کرد: ... وانتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه من بابی[15] خدایا از کسی که به من ظلم کرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور کرده انتقام بگیرد.
این روایت نشان میدهد که مردمی که به خانه آن امام رفت و شد میکردهاند در شمار شیعیان آن حضرت بودهاند. بنابراین حضور آن حضرت در خراسان در حقیقت، عاملی در جهت توسعه فکر شیعه بوده است. مردم در مورد مسائل مختلف کلامی از آن حضرت پرسش میکردند. دانسته است که از اواخر عهد منصور، کتب یونانی ترجمه شد و به تدریج عقل گرایی محدودی به حوزه اسلامی وارد شده بود. در این شرایط به نظر میرسید که شیعه نیز میبایست افکار خود را در ارتباط با شرایط فکری جدید، مشخص کند. ائمه شیعه بویژه کلمات امام صادق _ علیه السلام _ و امام رضا _ علیه السلام _ راهگشای این حقائق بود. در مورد رؤیت خداوند در قیامت، پرسش میشد که امام آن را مردود میدانست.[16] در مورد حدیث ان الله خلق آم علی صورته، سوال میشد که امام تحریف روایت را در مورد حذف قسمتی از آن ـ که روشنگر معنای واقعی آن است ـ توضیح میداد.[17] از امام درباره امر بین الامرین که فرموده امام صادق _ علیه السلام _ بود، سؤال میشد[18] و جز آنها.
او در اجرای عبادات اسلامی نیز سعی کرد تا سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ را احیا کند. وقتی مأمون از او خواست تا نماز عید را بخواند، امام مطابق سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ و بدون تجملات شاهانه، خواست چنین کند. تأثیر این مسأله در میان مردم به اندازهای بود که مأمون دستور داد تا او را از نیمه راه برگردانند.[19] گویا بعد از همین واقعه بود که سختگیریها شروع شد. مأمون کوشید تا روابط امام را با شیعیان قطع کرده و به طرق مختلف کنترل کند. در نهایت مجبور شد تا برای حذف محور شیعه، امام را به شهادت برساند،[20] اما طبیعی قضیه این بود که در همان دو سال حضور امام در خراسان سبب گسترش تشیع در خراسان و نواحی اطراف آن شده بود.
مجموعه نامههای امام به افراد مختلف در توضیح مبانی شیعه به راحتی، گستردگی آن را نشان میدهد. نامه هایی از قبیل تبیین جایگاه اهل بیت _ علیه السلام _ در کتاب و سنت. [21] برخی از مسائل کلامی [22]و نیز مسائل اختلافی میان شیعه و سنی مانند مسأله ایمان ابوطالب، [23]توضیح مصداق شیعه، [24]توضیح مصداق صحابی [25]و معنای اولی الأمر [26]و جز آن. این پاسخها آموزههاییبود که برای شیعیان به عنوان دیدگاه قطعی پذیرفته میشد. گزارشی هم حکایت از آن دارد که امام اموال خود را در روز عرفه میان مردم قسمت کرد و در برابر اعتراض فضل بن سهل که آن را زیان خوانده بود. امام آن را غنیمت دانست.[27]
یکی از شیعیان خالص امام که در زمان حضور امام در مرو به خدمت ایشان رسید، دعبل خزاعی بود.
دانسته است که طایفه خزاعیان از طوایف شیعی عرب به شمار میروند و دعبل در این زمان شاعر برجسته عرب، خزاعی و شیعی شناخته میشد. زمانی که دعبل به خراسان آمد، قصیده تائیه خود را سروده و گفته بود که نباید کسی پیش از امام رضا _ علیه السلام _ آن را بشنود.[28] این قصیده تاریخ شیعه را در این دوره منعکس میکند، تاریخی که همراه با درد و رنج و قتل و آزار است. دعبل امیدوار است که امامت در اختیار اهل بیت قرار گیرد:
خروج امام لا محالة خارج یقوم علی اسم الله و البرکات
یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات
امام از این شعر به شدت متأثر شد و یک صد دینار از دینارهایی که به اسم مبارک امام ضرب شده بود، به همراه جبهای به وی داد.[29] عجیب آن که در راه دزدان قافلهای را که دعبل در آن بود، مورد حمله قرار دادند و تنها پس از آن که دعبل را شناخته و او قصیده خود را برای آنها خواند، وسائل اهل قافله را پس دادند. مردمان قم، از وی خواستند تا جبه را به قیمت هزار دینار بفروشد اما نپذیرفت. پس از خروج از قم، جوانان عرب آن را از وی گرفتند. وی به شهر برگشت و تنها رضایت داد تا بخشی از جبه را به وی داده و هزار دینار نیز بگیرد.[30] به نظر آقای اشتر وی به احتمال در قم مانده تا زمانی که خبر درگذشت امام را شنیده است. مأمون از روی خباثتی که داشت امام را در نزدیکی قبر پدرش رشید در طوس دفن کرد. این امر آشوبی در وجود دعبل و شیعیان برانگیخت. در اشعار بعدی دعبل حملات صریحی به عباسیان است. وی بویژه به همین ماجرا اشاره کرد:
أری أمیة معذورین ان قتلوا و لا أری لبنی العباس من عذر
... قبران فی طوس: خیر الخلق کلهم و قبر شرهم هذا من العبر[31]
زمانی که مأمون در سال 210 فدک را به طالبیان بازگرداند، دعبل در شعری چنین سرود:
أصبح وجه الزمان قد ضحکا برد مأمون هاشم فدکا[32]
دعبل با همه ارتباطی که با امیران و درباریان دوره مأمون و معتصم داشت، هیچگاه از تشیع دست نکشید و خود میگفت که پنجاه سال است که چوبه دار خود را همراه میبرد اما کسی او را بر دار نیاویخته است. اشعار وی در ستایش اهل بیت بسیار فراوان است:
بأبی و أمی خمسة أحبهم لله، لا لعطیة أعطاها
بأبی النبی محمد و وصیه الطیبان و بنته و ابناها[33]
و در آخرین شعری که پیش از وفاتش سرود گفت:
أعد لله یوم یلقاه دعبل: أن لا اله الا الله
... الله مولاه و النبی، و من بعد هما فالوصی مولاه[34]
به هر روی در بحث تاریخ تشیع در ایران یکی از نکات غیر قابل انکار آمدن امام رضا _ علیه السلام _، به ایران است. توجه به حفظ آثار بر جای مانده از مسیر امام در شهرها و مناطقی که به نحوی محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ویژه شیعی در میان مردم است، هر چند ممکن است درباره برخی از این مکانها و ارتباط آنها با امام رضا _ علیه السلام _ خبر درستی در دست نداشته باشیم. به عنوان نمونه، مسجد امام رضا در اهواز[35] یکی از قدیمیترین نقاطی است که در ایران به نام امام رضا _ علیه السلام _ وجود دارد. جدای از ابودلف، یاقوت هم از پل شوشتر در اهواز و مسجدی که به نام امام رضا _ علیه السلام _ روبروی آن بوده یاد کرده است.[36] دو نقطه منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ در شهر شوشتر است یکی از آنها کمی دورتر از پل شاه علی و لشکر[37] و دیگری در شرق شوشتر نزدیک رودخانه شطیط.[38] بر این بنای دوم تاریخی از سال 1094 دیده میشود.
قدمگاه دیگری هم در شرق شهر دزفول موجود است.[39] همه اینها به نام امام رضا _ علیه السلام _ دیمی قرار دارد که این دیمی نامی برگرفته از منطقه است.[40] دو بقعه دیگر، یکی در دزفول و دیگری در شوشتر با نام شاخراسون وجود دارد. دو بقعه دیگر در شوشتر با نامهای امام ضامن در حوالی کنارستان و بقعه امام رضا در حوالی بلوک عقیقی وجود دارد.[41] محلی هم به عنوان قدمگاه امام رضا در جنوب آبادی کهنک[42] در حوالی شوشتر وجود دارد.
در شهر ارجان که در قدیم شهر آبادی بوده و اکنون در یک فرسخی آن بهبهان با قدمت سیصد ساله وجود دارد، محلی با نام قدمگاه یا مسجد امام رضا وجود دارد که گفته شده حضرت در حرکت خود به خراسان در اینجا نماز خواندهاند.[43]مسجد قدمگاه امام رضا در ابرقو، مشهور به مسجد بیرون هم از اماکنی است که شناخته شده و آثاری از آن برجای مانده است.[44]
در شهر یزد هم چندین قدمگاه وجود دارد. از جمله آنها قدمگاه خرائق (مشهدک) است. خرانق در شصت کیلومتری شهر یزد قرار دارد. تاریخ این قدمگاه بر اساس کتیبه موجود در آن مکان به قرن ششم هجری باز میگردد. در این کتیبه آمده است:
لا اله الا الله، محمد رسول الله، امیرالمؤمنین به تاریخ ست و تسعین مائه علی بن موسیت الرضا اینجا رسیده است و در این مشهد فرود آمد و مقام کرد و به تاریخ سنه اثنی و تسعین و خمسمائه خراب بوذ و از جهد بوبکر بن علی ابی نصر فرمودنذ و به دست ضعیف پرگناه یوسف بن علی بن محمد بنا واکرده شد خدایا بر آن کس رحمت کن کی یک بار قل هوالله به اخلاص در کار آنک فرمود و آنک کرد و آنک خواند کنذ کتبه یوسف بن علی بن محمد فی شهر ربیع الاول سنه خمس و تسعین و خسممائه.[45]
به یقین در آن حوالی شیعیانی زندگی میکردهاند که این بقعه را سرپا نگاه داشتهاند. اثر تاریخی دیگر مربوط به آثار سفر امام رضا _ علیه السلام _، قدمگاه ده شیر در فراشاه است. این قدمگاه در کنار جاده تفت به ده شیر و در مرکز فراشاه قرار دارد. کتیبهای که در محراب بنای آن وجود دارد حکایت از آن میکند که گرشاسب بن علی از امرای کاکویه دیلمی در سال 512 آن مکان را ساخته است. بنای مزبور در همان عصر به نام مسجد مشهد علی بن موسی الرضا شهرت داشته است.
کتیبه برجای مانده چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم ذلک الذی یبشر الله عباده ... (شوری 23)
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
متن: آیه تطهیر
خط دوم: لا اله الا الله محمد رسول الله (در زیر آن علی ولی الله با خط جدیدتر به آن الحاق شده است)
خط سوم: بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المؤمنون...
خط چهارم: بسم الله الرحمن قل هو الله احد...
امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _، العبد المذنب الفقیر الی رحمه الله تعالی کرشاسب بن علی بن فرامز ابن علاء الدوله تقبل الله منه فی شهور سنه اثنی عشره و خمس مائه.[46]
در محله دارالشفای یزد، مسجدی با نام مسجد فرط یا پتک وجود دارد که بسیار کهن و قدیم است. داستان بنای این مسجد به زمان خروج ابومسلم خراسانی برمیگردد. گفته شده است که امام رضا _ علیه السلام _ چون در سفر خراسان به یزد آمد در این مسجد نماز گزارد. اکنون نیز یکی از حجرات مسجد به نام صوعه امام رضا شناخته میشود. این مسجد در سال 1087 بازسازی شده است. سنگی در صومعه وجود دارد با این عبارت: وقف کرد بر صومعه متبرکه امام علی موسی الرضا میرک شربت دار فی تاریخ سنه 937.[47]
دو سنگ نبشته یکی با تاریخ 516 در موزه آستان قدس مشهد و دیگری با تاریخ 547 در موزه فریر گالری واشنگتن مربوط به مسجد مشهد امام رضا موجود است که هر دو نشانی است از قدمگاههای یزد و دیگر حضر تشیع در این دیار. متن هر دو سنگ را آقای افشار چاپ کردهاند.
عبارات سنگ مورخ 516 چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و آیه انما و لیکم الله
حاشیه سوم: امر بعماره المشهد الرضوی علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ المذنب الفقیر الی رحمه الله ابوالقسم احمدبن علی بن احمد العلوی الحسینی تقبل الله منه.
پیشانی: الله اکبر
متن: هذا مقام الرضا علیه السلم اقبل علی صلوتک و لا تکن من الغافلین شعبان سنه سته عشر و خمس
زیر: مائه. عمل عبدالله بن احمد مره.[48]
سنگ نبشته دوم:
حاشیه اول: آیه 17 و 18 آل عمران
حاشیه دوم و سوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام چهارده معصوم
پیشانی: آیه تطهیر
متن: سوره اخلاص و این جمله: امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا علی السلام العبد المذنب الی رحمه الله تعالی جنید بن عمار برالفاد (نقطه فاء مشخص نیست).
زیر سنگ: فی سنه سبع و اربعین و خمس مائه. عمل احمد بن محمد بن احمد اسک.[49] مسجد دیگری با نام مسجد قدمگاه در شهر یزد در مرحله مالمیر خارج حصار وجود دارد.[50]
در روستای بافران در پنج کیلومتری نائین درختی وجود دارد که از آن با عنوان مردم آن را موم رضا مینامند و چنین شهرت دارد که امام رضا _ علیه السلام _ زیر این درخت غذا تناول فرمودهاند. مردم هم در روز عاشورا و بیست و یکم رمضان در آنجا جمع میشوند. گفته شده که شاه عباس هم در آنجا بنایی ساخته بوده است.[51] در خود نائین هم قدمگاه مسجد قدیمان وجود دارد گفته شده که حضرت در این مسجد نماز خوانده است. ایضا در نائین حمام و مسجد امام رضا وجود دارد که گفته شده حضرت در آنجا استحمام نموده و در مسجد نماز خوانده است. این دو در محله گودالو در نائین قرار دارند. در پشت مسجد کلوان هم قدمگاهی وجود دارد که منسوب به امام رضاست.[52]
رافعی نوشته است که قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا به قزوین و یقال انه کان مستخفیا فی دار داوود بن غازی.[53] گویا کسی در این نکته تردید ندارد که مسیر امام در سفر به خراسان از قزوین نبوده است. نیز گزارش شده است که امام رضا _ علیه السلام _ از نطنز گذشته و محلی که اکنون به نام قدمگاه علی _ علیه السلام _، شهرت دارد مربوط به توقف امام رضا _ علیه السلام _ در این شهر است.[54] همچنین گزارش شده است که امام رضا _ علیه السلام _ از دامغان گذشته و در محلی با نام آهوان، چند آهو خدمت آن حضرت رسیدند.[55]
ورود امام رضا _ علیه السلام _ به نیشابور در منابع فراوانی آمده است. شیخ صدوق از ورود آن حضرت به محله فرد در نیشابور یاد کرده و نوشته است که تا کنون (نیمه دوم قرن چهارم) در آن محل حمامی بنا شده که به حمام رضا مشهور است.[56] همچنین در بیست و شش کیلومتری نیشابور قدمگاه معروف منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ موجود است و به این نام شهرت دارد. جائی هم با نام عینالرضا در محلی با نام حمراء[57] شناخته شده بوده است. از جائی نیز با نام پسنده، که محل اقامت امام بوده و ایشان از آن راضی بوده و به همین دلیل از آن با عنوان پسندیده یاد شده نام برده شده است.[58]
در میان اصحاب امام رضا _ علیه السلام _ کسانی هستند که حتی اگر عرب نیز بودهاند، در شهرهای ایرانی زندگی میکرده و نامی ایرانی یافتهاند. چند نفری که به همدانی شهرت دارند ندانستیم که همدانی هستند یا همدانی. بنابراین یادی از آنها نکردیم از رازیها و قمیها و غیر شهرهای ایران هم یاد نکردهایم. کسانی که لقب آنها منسوب به شهرهای ایرانی است عبارتند از: ابراهیم بن ابی محمد خراسانی (مسندالرضا _ علیه السلام _ 2/ 511) ابوسعید الخراسانی (مسند 2/ 514) محمدبن عبدالله الخراسانی (مسند 2/ 548) سلیمان بن حفص مروزی (مسند 2/ 533) سلیمان بن صالح مروزی (مسند 2/ 534) سهل بن قاسم نوشجانی (مسند 2/ 534) ابوالقاسم الفارسی (مسند 2/ 515) فتح بن یزید الجرجانی (مسند 2/ 542) فضاله بن ایوب ازدی سکن اهواز (2/ 543) محمدبن اسحاق طالقانی (2/ 545) محمدبن ابی یعقوب بلخی (مسند 2/ 545) محمدبن زید طبری (اصله کوفی) (مسند 2/ 547) نعیم بن صالح طبری (مسند 2/ 553) ابوسعید النیسابوری (مسند 2/ 515) حمزه بن جعفر الارجانی (مسند 2/ 515) ابوحیون مولی الرضا (مسند 2/ 514).
پی نوشت ها:
[1] . ابن خلدون، ج 4، ص 7.
[2] . مقاتل الطالبیین، ص 375 ط نجف. امام فرمود: قد علم الله کراهتی لهذا فلما خیرت بین قبول ذلک و بین القتل اخترت القبول علی القتل. خداوند میداند که اینکار به اجبار بود. هنگامی که من، مخیر شدم در قبول این امر یا قتل، قبول بر قتل ترجیح دادم. نک: غایه الاختصار، صص 67، 68.
[3] . الکافی، ج 1، ص 486؛ عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 150.
[4] . تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 498. مأمون نیز این حقیقت را درک کرده بود و لذا امام را به شهادت رساند و در ظاهر وانمود کرد که او به مرگ عادی رحلت کرده و خود را عزادار نشان داد. امام علویان، فریب او را نخوردند، زمانی که مأمون ضمن نامهای به عبدالله بن موسی نوشت بیا تو را به جای علی بن موسی، ولیعهد کنم، او به مأمون گفت: من فریب تو را نمیخورم. آیا خیال کردی من نمیدانم با انگور چه بر سر علی بن موسی آوردی؟ نک: مقاتل الطالبیین، ص 415، 416.
[5] . نک: المقالات والفرق، ص 95.
[6] . رساله الدلائل الرهبانیه، منسوب به علامه حلی، چاپ شده در آخر کتاب الغارات، ج 2، ص 858 ط تهران. نسبت این رساله به علامه حلی تکذیب شده است. نک: ریاض العلماء ج 1، ص 379. گفته شده است که: در قم چشمهای است که گفته میشود علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ از آب آن نوشیده است. به احتمال منسوب به یکی از نوادگان علی بن موسی _ علیه السلام _ بوده است. نک: گنجینه آثار قم، ج 1، ص 381.
[7] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 148، 149، 180. در این مورد، گفتار صاحب عیون مقدم است. نک: بحارالانوار، ج 49، صص 91، 92، 118، 134.
[8] . ینابیع الموده، ص 364. از چند مدرک ـ سند اصل حدیث بقول ابا الصلت، آنقدر محکم بود که اگر بر دیوانهای میخواندند، جنون او برطرف میشد!! روایات دیگری نیز در مورد استقبال، ذکر شده است. نک: ینابیع الموده، ص 385. عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 132، 133.
[9] . بنا به نوشته کتاب ضیافه الاخوان که شرح حال علمای قزوین است امام رضا _ علیه السلام _ سال 193 نیز یکبار به قزوین آمده و در منزل داود بن سلیمان اقامت کرده است. نک: حیاه الامام الرضا، صص 227، 228.
[10] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 180، 183. امام بر آن بود که حدیث را از آبائش نقل کند. عیون اخبار الرضا، ج 1. ص 111.
[11] . ابوالمحاسن در مورد امام صادق _ علیه السلام _ مینویسد: لایرو الا عن اهل بیته او جز از اهل بیت _ علیه السلام _ چیزی روایت نمیکرد. النجوم الزاهره، ج 2، ص 9. بنابراین، آنچه گفته شده که شاید تنها خصوصیت تازه تشیع در قرن چهارم باشد که همه اخبار و آثار را به علی و خاندانش باز میگرداند (تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم ج 1، ص 81) صحیح نیست، مؤلف مزبور با شیوه نقل حدیث در تشیع از بدو امر آشنا نبوده است.
[12] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183، 184.
[13] . مجالس المؤمنین، ج 2، ص 274.
[14] . بحار، ج 49، ص 100. در کتاب الاحتجاج مرحوم طبرسی به تفصیل متن این مباحثات آمده است.
[15] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 170، 171.
[16] . همان مدرک، صص 93، 94.
[17] . همان، ص 98.
[18] . همان، ص 101، جواب امام در این مورد در حقیقت بیان کلام شیعه بود. امام در یک مورد در جواب مأمون درباره مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختیار، فرمودند: ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدیر لا خلق تکوین ولا تقل بالجبر ولا بالتفویض بحار، ج 5، ص 30. مجموعه این سوالات کلامی فراوان بوده و واضح است که شیوع آنها، شیوع فکر شیعه می باشد. به عنوان نمونه درباره به عدم رؤیت خداوند، الکافی ج 1، ص 96 (عربی). معادن الحکمه، ج 2، ص 161؛ التوحید، ص 109. همچنین سوال در مورد مفهوم توحید که امام بوسیله نامهای، جواب میدادند. التوحید، ص 56؛ بحار. ج 4، ص 284.
[19] . بحار، ج 49 ص 135، برای تحلیل قضیه نک: حیاه الامام الرضا ص 256، مجالس المؤمنین ج 2، صص 271،272.
[20] . بندرت میتوان عالمی شیعه یافت که در این مسئله تردید کند. هر چند رضیالدین علی بن طاووس محقق شیعی در این مسئله تردید کرده و چنین امری را با توجه به برخورداریهای مأمون غیرقابل قبول دانسته است. اما باید دانست این برخوردها همانگونه که استاد جعفر مرتضی توضیح دادهاند همگی در جهت مصالح سیاسی ویژهای بوده است. حتی اگر مأمون محمدبن جعفر صادق و زیدالنار که هر دو علیه او خروج کردند بخشید، در همین رابطه بوده و مؤیدی بر جهتگیری مثبت مأمون به صورت یک اعتقاد نیست اضافه بر اینکه در عیون اخبارالرضا روایاتی صریح در مسئله شهادت امام داریم و تقریبا اجماع علمای شیعه بر این است، نک: مجالس المؤمنین ج 2، ص 273، 274. تاریخ بیهقی، ص 48 ـ 49.
[21] . الکافی، ج 1، ص 223؛ نصائر الدرجات، ص 118؛ بحار، ج 23، ص 336.
[22] . نک: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16.
[23] . معادن الحکمه، ج 2، ص 176.
[24] . قرب الاسناد، صص 203، 206.
[25] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 87.
[26] . تفسیر العیاشی، ج 1، ص 360؛ بحار، ج 23، ص 296.
[27] . محاضرات الادباء، ج 1، ص 589.
[28] . دعبل بن علی الخزاعی شاعر اهل البیت، ص 83، از الغدیر، ج 2، ص 359، الاتحاف، ص 161.
[29] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 89، از عیون اخبار الرضا، ص 368، الفصول المهمه، ص 231.
[30] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 91.
[31] . همان، صص 95، 98.
[32] . فتوح البلدان، ص 37، به نقل از: دعبل بن علی الخزاعی، ص 107.
[33] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 212؛ دیوان دعبل الخزاعی، ص 247.
[34] . دیوان دعبل الخزاعی، ص 140.
[35] . ابو دلف (سفرنامه، ص 89) در قرن چهارم از آن خبر داده است.
[36] . معجم البلدان، ج 1، ص 285، مرات البلدان، ج 1، ص 132.
[37] . درباره آن نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص 58، 59.
[38] . درباره آن نک: همان، صص 59، 60.
[39] . درباره آن نک: همان، ص 61.
[40] . نک: دیار شهر یاران، بخش اول، 1/ 554، 368، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 57.
[41] . دیار شهر یاران، بخش اول، 1/ 320، 869، 771، 775.
[42] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 63.
[43] . مرات البلدان، ج 1، ص 368، زندگانی امام رضا، سحاب، ص 243، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص 78، 79.
[44] . یادگارهای یزد، ج 1، ص 357، 358. قسمتهایی از کتیبه کاشی معرق مورد نظر که اشاره به ورود امام رضا _ علیه السلام _، در آن آمده، به طور عمده از بین رفته است.
[45] . یادگارهای یزد، ج 1، ص 173، 177.
[46] . همان، ج 1، ص 383، 384.
[47] . همان، ج 2، ص 211، 217.
[48] . همان، ج 2، ص 917.
[49] . یادگارهای یزد، ج 2، ص 918 گویا نویسنده دانشمند کتاب جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا از این موارد و مورد بعدی غفلت کردهاند.
[50] . یادگارهای یزد، ج 2، ص 274.
[51] . تاریخ نائین، ج 2، ص 236، 237، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 109.
[52] . تاریخ نائین، ج 2، ص 230، 237، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا ص 113، 115.
[53] . التدوین فی اخبار قزوین، ج 3، ص 428.
[54] . نک: میراث فرهنگی نطنز، صص 158، 161.
[55] . بحرالانساب، ص 101، 103 اشاره به ولایت خراسان کرده به خصوص دامغان، نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 116، 117.
[56] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 132، 133.
[57] . الثاقب فی المناقب، ص 146. گفته شده که شاید حمراء آن روزگار ده سرخ فعلی باشد. نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 136.
[58] . الثاقب فی المناقب، ص 146.
طلیعه نور در سرزمین طوس
نویسنده: تقوی صادقی
سپیده سخن
بر ید باد صبا خاطری پریشان داشت
مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت
نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار
فتوح روح روان و لطافت جان داشت
صبا ز سلسله گیسوی مسلسل یار
هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت
بیادم از نفس خرم صبا آمد
گلی که لعل لبی همچو غنچه خندان داشت
هزار نکته باریکتر زمو اینجاست
به صد کرشمه زاسرار حسن جانان داشت
صبا دمید خورآسا زمشرق ایران
مگر که ذرهای از تربتخراسان داشت
مقام قدس خلیل و منای عشق ذبیح
که نقد جان بکف از بهر دوست قربان داشت
مطاف عالم امکان زملک تا ملکوت
که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت
به مروة صفه ایوان او صفا بخشد
حطیم و زمزم از او آبرو و عنوان داشت
به قاف قبه او پر نمیزند عنقا
بر آستانه او سر همای گردون داشت
قصور خلد ز مقصوره تو یافت کمال
زخدمت در آن روضه رتبه رضوان داشت
تویی رضا که قضا و قدر سرتسلیم
بزیر حکم تو ای پادشاه شاهان داشت
به «مفتقر» بنگر کز عزیز مصر کرم
به این بضاعت مزجاة چشم احسان داشت (1)
مرحوم آیت الله کمپانی
× × ×
در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری، مدینه حال و هوایی دیگر داشت و نه تنها در زمین بلکه از آسمان هم صدای تهنیت گفتن ملائک به گوش میرسید و شکوفا شدن غنچه دیگری از گلهای بوستان ولایت را که فضای عالم را معطر ساخته بود بشارت میداد . نام او «علی» و کنیهاش «ابوالحسن» بود .
ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (سال 183 هجری) در سن 35 سالگی عهدهدار مقام امامت و ولایتشد . مدت امامت آن بزرگوار 20 سال طول کشید که 10 سال آن با خلافت «هارون الرشید» ، 5 سال با خلافت «محمد امین» و 5 سال با خلافت «مامون» معاصر بود .
امام رضا علیه السلام تا آغاز خلافت مامون در زادگاه خود، شهر مقدس مدینه اقامت داشت که پس از به حکومت رسیدن مامون - با حیله و نیرنگ - به خراسان دعوت شد و سرانجام در آخر صفر سال 203 هجری در سن 55 سالگی به واسطه زهر مسموم شد و به شهادت رسید . (2)
فضیلتهای بیشمار
هنگامی که از فضیلتهای ائمه علیهم السلام سخن به میان میآید، عقل متحیر میگردد، زبان گنگ و قلم بی رنگ میشود و همه به عجز و ناتوانی خود از بیان فضائل آن عرشیان بیهمتا اعتراف میکنند و با ما این فراز از زیارت جامعه را زمزمه میکنند که: «بابی انتم وامی ونفسی واهلی ومالی، من اراد الله بدء بکم ومن وحده قبل عنکم ومن قصده توجه بکم . موالی لا احصی ثنائکم ... ; (3) پدر و مادر و جان و اهل و مالم به فدای شما باد . هر کس خدا را اراده کرد، از شما شروع کرد و هر کس خدا را به یگانگی شناخت از شما پذیرفت و هر کس اراده خدا کرد، به واسطه توجه به شما به چنین کاری موفق شد . [ای] پیشوایان من! صفات کمالیه شما را نمیتوانم به شماره در آورم ... .»
قلههای رفیع فضایل ائمه آن چنان بلند و دست نایافتنی است که علماء و دانشمندان ازدرک آن مقام عاجز و ناتوان، فصیحان و بلیغان عالم در بیان آنها گنگ میشوند .
ابو نؤاس شاعر بلندآوازه عرب در جواب این سؤال که چرا در فضائل امام هشتم علیه السلام سخن نمیگوید، چنین بیان میکند:
قیل لی انت احسن الناس طرا
فی فنون من الکلام البدیه
لک من جید القریض مدیح
یثمر الدر فی یدی مجتنیه
فعلی ما ترکت مدح ابن موسی
والخصال التی تجمعن فیه
قلت لا استطیع مدح امام
کان جبریل خادما لابیه (4)
«به من گفته شد تو در فنون کلامی که بالبداهة گفته میشود از همه مردم نیکوتری . تو دارای زیباترین اشعار و مدایح هستی، اشعار تو در و گوهر را در دو دست میوهچین درخت اشعارت میگذارد .
پس چگونه مدح فرزند موسی بن جعفر علیهما السلام را رها کردی و فضائلی را که در او جمع شده بیان نکردی؟
گفتم: قدرت ندارم امامی رامدح کنم که جبرئیل خدمت کار پدرش بوده است .»
آری! بیان تمام فضائل آن امام همام آن چنان که شایسته ایشان باشد، برای ما محال و غیرممکن است; ولی با بیان قاصر خود به ذکر شمهای از فضائل و مناقب آن حضرت میپردازیم و به خاطر عجز و ناتوانیمان از محضرش پوزش میخواهیم .
به این هدیه اگر دورم از ادب چه عجب
همین معامله را مور با سلیمان کرد
عالم آل محمد صلی الله علیه و آله
دانشمندان بزرگی چون بوعلی و ملاصدرا که آوازه آنها به جهان گسترده شده، پس از عمری مجاهدت و سختی و تحصیل دانش به چنین مقامی نائل میآیند و در نهایتبه این مقام میرسند که میگویند: «دانستم که هیچ نمیدانم» ; اما ائمه علیهم السلام علم خویش را از مبدء فیاض میگیرند و بدون اینکه نیازمند معلمی باشند، با غمزهای از جانب پروردگار، مدرس و معلم تمام آموزگاران میشوند .
در این میان علم و دانش امام هشتم علیه السلام آن چنان نمایان و درخشان است که او را «عالم آل محمد» میخوانند . محمد بن اسحاق از پدرش نقل میکند که امام هفتم علیه السلام به فرزندان خود چنین سفارش میفرمودند: «هذا اخوکم علی بن موسی عالم آل محمد فاسالوه عن ادیانکم واحفظوا ما یقول لکم; این، برادرتان علی فرزند موسی، «عالم آل محمد» است، در مورد مسائل دینی خود از او سؤال کنید و آنچه به شما میگوید، حفظ کنید .»
«فانی سمعت ابی جعفر بن محمد علیهما السلام غیر مرة یقول لی: ان عالم آل محمد لفی صلبک، ولیتنی ادرکته فانه سمی امیر المؤمنین علی; (5) پس همانا از پدرم جعفر بن محمد بارها شنیدم که به من میفرمود: همانا عالم آل محمد در صلب توست . و ای کاش او را درک میکردم که همانا او هم نام امیرمؤمنان علی علیه السلام میباشد .»
علم و دانش امام رضا علیه السلام آن چنان برجسته بود که دانشمندان متعصبی از اهل سنت همچون ابن حجر عسقلانی و سمعانی، زبان به تحسین گشوده و میگویند: «وکان الرضا من اهل العلم والفضل مع شرف النسب; (6) حضرت رضا علیه السلام اهل دانش و فضیلتبود و از نسب شریفی برخوردار بود .»
آگاه به اسرار
یکی از مصادیق بارز علم ائمه علیهم السلام آگاهی آنان از حوادث و رخدادهایی است که در مکانهای دیگر و یا در زمانهای بعد اتفاق خواهد افتاد، که اگرچه باور آنها برای توده مردم کمی مشکل است; ولی نسبتبه ائمه علیهم السلام همچون قطرهای از اقیانوس بی کران به شمار میرود . در ادامه به نمونهای از آنها اشاره میکنیم:
از وشاء کوفی نقل شده که تعدادی از مسائل مشکل را در طوماری نوشتم تا به نزد علی بن موسی علیهما السلام ببرم و جواب آنها را از ایشان سؤال کنم . صبح زود به در خانه امام علیه السلام رفتم، ولی به خاطر ازدحام جمعیت، نتوانستم به خدمت آن حضرت شرفیاب شوم .
در این هنگام یکی از خادمین امام سراغ مرا میگرفت و میگفت: حسن بن علی وشاء پسر دختر الیاس بغدادی چه کسی است؟ نزدیک رفتم و گفتم: من هستم . او مکتوبی به من داد و گفت: این جواب مسائلی است که همراه توست . از این اتفاق متحیر شدم و به امامت آن حضرت یقین پیدا کردم و مذهب «وقف» (7) را رها کردم . (8)
عالم به دیگر زبانها
امام رضا علیه السلام نسبتبه زبانهای گوناگون آگاهی داشت و با افراد دیگر کشورها با زبان مادری آنها سخن میگفت; بدون اینکه آن زبان را از کسی آموخته باشد .
هروی (9) میگوید: «کان الرضا علیه السلام یکلم الناس بلغاتهم وکان والله افصح الناس واعلمهم بکل لسان ولغة; امام رضا علیه السلام با مردم با زبانهای خودشان سخن میگفت و به خدا قسم او فصیحترین مردم و آگاهترین آنان به هر زبان و لغتی بود .»
سپس گوید: روزی به ایشان عرض کردم: «انی لاعجب من معرفتک بهذه اللغات علی اختلافها; من در شگفتم که چگونه به تمام این لغات با اختلافات آنها آشنایی دارید .» امام علیه السلام فرمودند: «یا ابا الصلت! انا حجة الله علی خلقه وما کان الله لیتخذ حجة علی قوم وهو لا یعرف لغاتهم; ای ابا صلت! من حجتخدا بر خلق او هستم و خداوند کسی را که به زبان مردم آشنایی نداشته باشد، بر آنها حجت قرار نمیدهد .» (10)
علم به زبان حیوانات
یکی از یاران امام رضا علیه السلام نقل میکند: «کنت مع ابی الحسن الرضا علیه السلام فی حائط له اذ جاء عصفور فوقع بین یدیه واخذ یصیح ویکثر الصیاح ویضطرب; روزی با امام رضا علیه السلام در باغ ایشان بودیم که گنجشکی آمد و مقابل امام افتاد و فریاد میزد و مضطرب بود .» و در این هنگام امام علیه السلام به من فرمود: «یا فلان اتدری ما تقول هذا العصفور; فلانی! آیا میدانی که این گنجشک چه میگوید؟» عرض کردم: «الله ورسوله وابن رسوله اعلم; خدا و رسول او و فرزند رسولش عالمترند .»
ایشان فرمودند: «انها تقول: ان حیة ترید اکل فراخی فی البیت; او میگوید: ماری درون خانه است که میخواهد تخمهای مرا بخورد .»
امام علیه السلام امر فرمودند تا بروم و آن مار را بکشم، من هم امر امام را امتثال کردم و به خانه رفتم و مار را کشتم . (11)
الگوی عبودیت و بندگی
امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام که در فضائل سرآمد آفرینش بود، در عبودیت و بندگی خدا از همگان پیشی گرفته بود، چه اینکه راز و رمز رسیدن به مقامات بلند الهی و کسب فضائل، در این امر نهفته است . حال با ذکر نمونههایی از عبادات آن امام علیه السلام، میکوشیم تا سیره عملی ایشان را چراغ راه خویش قرار دهیم .
همنشین قرآن
ابراهیم بن عباس میگوید: «وکان المامون یمتحنه بالسؤال عن کل شیئ فیجیب فیه وکان کلامه کله و جوابه و تمثله انتزاعات من القرآن; مامون امام علیه السلام را با سؤال از هر چیزی مورد امتحان قرار میداد و امام علیه السلام پاسخ میگفتند و سخن امام و جوابهای ایشان و مثالهایی که بیان میفرمودند، همه برگرفته از قرآن بود .»
او در ادامه میگوید: «وکان یختمه فی کل ثلاث ویقول: لو اردت ان اختمه فی اقرب من ثلاثة لختمت و لکنی ما مررت بآیة قط الا فکرت فیها و فی ای شیء انزلت و فی ای وقت، فلذلک صرت اختم فی ثلاثة ایام; ایشان در هر سه روز یک بار قرآن را ختم میکردند و میفرمودند: اگر بخواهم میتوانم در کمتر از سه روز هم قرآن را ختم کنم; ولی هرگز آیهای را نمیخوانم، مگر اینکه در آن آیه تفکر میکنم و اینکه [آن آیه] در مورد چه چیزی و در چه زمانی نازل شده است . و همین امر سبب شده است که در سه روز قرآن را ختم کنم .» (12)
سجدههای طولانی
یکی از کنیزان امام رضا علیه السلام میگوید: با تعدادی از کنیزان کوفه خریداری شده و به قصر مامون منتقل شدیم، در آنجا گویی در بهشتبودیم و از خوراکیها و آشامیدنیهای خوب بهرهمند بودیم . پس از آن، مامون مرا به امام رضا علیه السلام بخشید، هنگامی که به خانه امام علیه السلام رفتم، همه آن نعمتهای مادی را که در خانه مامون داشتم از دست دادم . از آن پس، هر شب برای نماز شب بیدار میشدیم ... تا اینکه امام مرا به عبدالله بن عباس بخشید .
وقتی به خانه او وارد شدم، گویی به بهشت جدید داخل شدهام .
راوی میگوید: از او درباره امام هشتم سؤال کردیم، او گفت: «کان اذا صلی الغداة - وکان یصلیها فی اول وقتها - ثم یسجد فلا یرفع راسه الی ان ترفع الشمس; (13) امام علیه السلام وقتی نماز صبح را میخواندند - ایشان همیشه نماز صبح را اول وقت میخواندند - به سجده میرفتند و تا طلوع خورشید سر از سجده برنمیداشتند .»
انس با نماز
اباصلت میگوید: به «سرخس» و خانهای که امام رضا علیه السلام در آن محبوس شده بود رفتم و از دربان اجازه خواستم تا نزد امام بروم . گفت: نمیتوانی نزد او بروی . گفتم: چرا نمیتوانم؟ او گفت: «لانه ربما صلی فی یومه ولیلة الف رکعة وانما ینتقل من صلاته ساعة فی صدر النهار وقبل الزوال وعند اضطرار الشمس، فهو فی هذه الاوقات قاعد فی مصلاه ویناجی ربه; به خاطر اینکه امام در روز و شب هزار رکعت نماز میخواند و فقط یک ساعت در ابتدای روز و یک ساعت قبل از ظهر و ساعتی نیز به هنگام غروب خورشید نماز میخواند . او در این اوقات در سجده گاهش نشسته است و با پروردگار خویش مناجات میکند .»
اباصلت میگوید: از او خواستم که در این اوقات برایم اجازه ورود بگیرد و او نیز چنین کرد و بر امام علیه السلام وارد شدم، در حالی که در تفکر بود .» (14)
بیرغبتی نسبتبه دنیا
امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام که با توجه به عزیمتبه خراسان و عهدهداری مقام ولایتعهدی میتوانست از تمام امکانات مادی و رفاه دنیوی برخوردار باشد، ذرهای حب دنیا و دلبستگی به آن را در حریم نفس خود وارد نمیساخت; چنان که از محمدبن عباد نقل شده که: «کان جلوس الرضا علیه السلام علی حصیر فی الصیف وعلی مسح فی الشتاء; (15) امام رضا علیه السلام در تابستان بر روی حصیر و در زمستان بر روی زیراندازی زبر و خشن مینشست .»
همچنین نقل شده که روزی سفیان ثوری امام رضا علیه السلام را با لباسی فاخر مشاهده نمود و گفت: «یا ابن رسول الله لو لبست ثوبا ادنی من هذا; ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله! ای کاش لباسی پایینتر از این میپوشیدید .»
امام علیه السلام فرمودند: «هات یدک فاخذ بیده وادخل کمه فاذا تحت ذلک مسح فقال: یا سفیان! الخز للخلق والمسح للحق; (16) دستت را بیاور، وسپس دست او را گرفت و در آستین خود فرو برد در حالی که در زیر آن لباس فاخر، لباس زبر و خشن بود، سپس فرمود: ای سفیان! لباس فاخر برای خلق است ولی لباس زبر و خشن برای حق .»
تواضع و فروتنی
امام رضا علیه السلام با تمام آن فضائل و مقاماتی که داشتند، در نهایت تواضع و فروتنی با مردم معاشرت میکردند و از آنجا که ایشان قسمتی از عمر شریف خویش را در مقام ولایت عهدی به سر میبردند، این سیره عملی الگوی بسیار مطلوبی برای شیعیان، به ویژه عوامل حکومتی است . امیدواریم بتوانیم با تاسی به آن امام علیه السلام خود را از هرگونه فخر فروشی و تکبر رهانیده و مصداق واقعی «اذلة علی المؤمنین واعزة علی الکافرین» (17) گردیم . در ذیل داستانی را که حاکی از نهایت تواضع آن حضرت ستبیان میکنیم .
روزی امام علیه السلام داخل حمام در گوشهای نشسته بودند . مردی وارد شد و با بیاحترامی به ایشان گفت: بر سر من آب بریز، ایشان نیز در نهایت فروتنی بر سر او آب میریخت . ناگهان شخصی که امام را میشناخت وارد شد و بر سر آن مرد فریاد زد و گفت: «هلکت واهلکت، اتستخدم ابن بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و امام المسلمین; هلاک شدی و هلاک کردی، (کنایه از اینکه این کار تو باعث هلاک ما نیز خواهد شد). آیا فرزند دختر رسول خدا و امام مسلمانان را به خدمت میگیری؟»
آن مرد که تازه امام علیه السلام را شناخته بود، خود را روی پاهای آن حضرت انداخت و پاهای ایشان را بوسه میزد و عرض میکرد: «هلا عصیتنی اذ امرتک; چرا هنگامی که به شما امر کردم، سرپیچی نکردید؟» امام علیه السلام فرمودند: «انها مثوبة ومااردت ان اعصیک فیما اثاب علیه; این عمل ثواب دارد، و نخواستم در عملی که به خاطر آن ثواب داده میشوم، از تو سرپیچی کنم .» (18)
بخششهای کریمانه
یعقوب بن اسحاق نوبختی میگوید: روزی مردی به نزد علی بن موسی علیهما السلام آمد و گفت: «اعطنی علی قدر مروتک; به من به اندازه مردانگیات مالی عطا کن .» امام علیه السلام فرمودند: «لایسعنی ذلک; به این اندازه نمیتوانم .» آن مرد گفت: «علی قدر مروتی; پس به اندازه مروت خودم عطا کن .» امام علیه السلام فرمود: «به این مقدار میپذیرم، پس به غلام خود فرمود: به او دویست دینار عطا کن .» (19)
همچنین یسع بن حمزه میگوید: مردی به خدمت علی بن موسی الرضا علیهما السلام آمد و گفت: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا! من از محبین شما و پدرانتان هستم و از سفر حجباز میگردم، پول و زاد و توشهام کمتر از آن است که مرا به مقصد برساند، اگر صلاح میدانید به من کمک کنید تا به شهر و دیارم برگردم . خداوند به من نعمت و امکاناتی داده که اگر برگردم، آنچه را که به من عطا کردهاید، از جانب شما صدقه خواهم داد و نیاز نیست که به من صدقه بدهید .
در این هنگام، امام علیه السلام وارد خانه شد و مدتی بعد برگشت و دستخود را به طوری که دیده نشود از درب خانه بیرون آورد و به آن شخص فرمود: این دویست دینار را بگیر و از آن استفاده کن و نیازی نیست که آن را از جانب من صدقه بدهی . برو، من تو را نمیبینم و تو هم مرا نمیبینی .
بعد از آن ماجرا، وقتی آن حضرت از خانه خارج شد، از ایشان سؤال شد که چرا به این صورت به او کمک کردید؟ (چهره خود را از او مخفی کردید). آن حضرت فرمودند: «مخافة ان اری ذل السؤال فی وجهه لقضاء حاجته . اما سمعتحدیث رسول الله صلی الله علیه و آله: المستتر بالحسنة تعدل سبعین حجة والمذیع بالسیئة مخذول والمستتر بها مغفور; (20) از ترس اینکه مبادا خواری درخواست کمک برای رفع حوائجش را در چهره او مشاهده کنم . آیا این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیدهای که: کسی که کار نیکی را در خفاء انجام دهد، ثواب هفتاد حجبرای اوست، و کسی که معصیت و گناهی را آشکارا انجام دهد، خوار و ذلیل میشود، و کسی که معصیت و گناه [خود] را از دیگران مخفی کند، بخشیده میشود .»
شاهدان اعمال
مناسب است نوشتار خود را با روایتی به پایان رسانیم که بیانگر شاهد بودن ائمه علیهم السلام نسبتبه اعمال و رفتار ما است و اینکه اعمال ما هر صبح و شام بر آنان عرضه میشود .
موسی بن سیار میگوید: با امام رضا علیه السلام در مکانی مشرف بر باغهای طوس بودیم، صدایی را شنیدیم و به دنبال صدا رفتیم . جنازهای را دیدیم که تشیع میشد . به همراه آنها حرکت کردیم، سپس امام علیه السلام رو به من کردند و فرمودند: «یا موسی بن سیار من تشیع جنازة ولی من اولیاءنا خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه لا ذنب علیه; ای موسی بن سیار! کسی که جنازه دوستی از دوستان مارا تشیع کند، او از گناهانش رهایی مییابد و مانند روزی که از مادر متولد شده هیچ گناهی برایش نخواهد بود .»
هنگامی که جنازه به کناره قبر رسید، رو به مردم کرد و آنان را به کناری دعوت کرد، دستبر سینه آن جنازه گذاشت و سپس فرمود: «ای فلانی، پسر فلانی! بهشتبر تو بشارت باد، که بعد از این ساعتبر تو ترسی نیست .»
به امام عرض کردم: «جعلت فداک هل تعرف الرجل؟ انها بقعة لم تطاها قبل یومک هذا; فدایتشوم، آیا این مرد را میشناسی؟ به خدا قسم این سرزمینی است که قبل از امروز بر آن قدم ننهادهاید .»
امام علیه السلام فرمودند: «یا موسی اما علمت انا معاشر الائمة تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا ومساء، فما کان من التقصیر فی اعمالهم سالنا الله تعالی الصفح لصاحبه وما کان من العلو سالنا الله الشکر لصاحبه; ای موسی! آیا نمیدانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما ائمه عرضه میشود . اگر در اعمال آنها تقصیر و کوتاهی باشد، از خدای متعال برای صاحبش طلب بخشش میکنیم و اگر در اعمال آنها علو و ارتقاء باشد، از خداوند برای صاحبانش طلب شکر (و پاداش) مینمائیم .» (21)
امید است اعمالی انجام دهیم که وقتی بر امام عصر علیه السلام عرضه میگردد، سبب خوشحالی آن حضرت شود و نامه اعمالمان به رضایت ایشان ممهور گردد .
پی نوشتها:
1) برید: قاصد، نگار: محبوب و معشوق، کرشمه: ناز و غمزه، خورآسا: همچو خورشید، صفه: ایوان، حطیم: دیواره کعبه، و برخی گفتهاند مابین رکن و زمزم و مقام، عنقا: سیمرغ، مقصوره: محل ایستادن امام در مسجد .
2) الارشاد، شیخ مفید، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص304; بحارالانوار، مجلسی، مؤسسه الوفاء، ج49، ص298 .
3) مفاتیح الجنان، زیارت جامعه .
4) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، مطبعة الحیدریة، ج3، ص454; وفیات الاعیان، ابن خلکان (از علماء اهل سنت)، منشورات شریف رضی، ج3، ص270 - 271; الوافی بالوفیات، الصفدی (از علماء اهل سنت)، ج22، ص249 .
5) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج49، ص100; کشف الغمه، اربلی، مکتبة بنی هاشم، ج3، ص107 .
6) تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی (از علماء اهل سنت) دارالکتب العلمیه، ج7، ص328; الانساب، سمعانی (از علماء اهل سنت) ، دارالکتب العلمیه، ج3، ص74 .
7) وقف مذهب کسانی است که در امامت موسی کاظم علیه السلام توقف کرده و امامت امام رضا علیه السلام را قبول نکردند . ر . ک: بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق علیه السلام، ج8، ص379 .
8) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج3، ص453 .
9) ایشان عبدالسلام بن صالح معروف به ابوالصلت میباشد که از یاران امام رضا علیه السلام بوده و احادیثی از ایشان نقل کرده و کتابی در شهادت امام رضا علیه السلام به رشته تحریر درآورده است . ایشان مورد تایید علماء شیعه و قریب به اتفاق علماء اهل سنت میباشد . (ر . ک: معجم الرجال، خوئی رحمه الله، ج10، ص16 - 17).
10) مناقبآل ابیطالب، ابن شهرآشوب، همان، ج3، ص446; بحارالانوار، مجلسی، همان، ج49، ص87 .
11) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج49، ص88 .
12) همان، ص90 .
13) همان، ص89 - 90 .
14) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، همان، ج2، ص183 - 184; بحارالانوار، مجلسی، همان، ج49، ص91 .
15) مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص407 .
16) همان .
17) مائده/54 . «نسبتبه مؤمنین متواضعند و در مقابل کافرین نیرومندند .»
18) الوافی بالوفیات، الصفدی، ج22، ص251 .
19) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج3، ص470 .
20) همان .
21) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج49، ص99 .
منبع: ماهنامه مبلغان
طلوع آفتاب هشتمین فروغ امامت
حضرت امام رضا(ع) یکی از دوازده فروغ امامت است که معارف معنوی قرآن و عترت را در مواقع مقتضی به اصحاب و شاگردان خویش تعلیم میداد و زمانی در پاسخ به پرسشها پرتو افشانی میفرمود و نیز از طریق مباحث علمی و احتجاجات عقیدتی، کلامی و برهانی افاضه میفرمود، چنین برنامه هایی موجب گردید تا فرهنگ و اندیشه اسلامی، غنی و پربار گردد، باورها و ارزشهای دینی صیانت شود. آن ستاره هشتم هدایت از عمدهترین پایههای دیانت و جوشانترین چشمههای حکمت و یقین به شمار میرود که اسرار نبوت، ودایع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش حضرت امام کاظم(ع) به ایشان انتقال یافت. حضرت علی بن موسیالرضا(ع) فرزند پیشوای پاک و پارسایی است که در فرصتهای مقتضی به رغم اختناق، فشارهای سیاسی و توطئههای گوناگون خلفای خلافکار معاصرش، به نشر احکام و معارف الهی پرداخت و میراث گرانقدری از فرهنگ سترگ اهل بیت(ع) را در دسترس علاقهمندان، در اعصار بعد قرار داد.
صبر، شجاعت، عبادت و تقوای امام هفتم و در یک کلام شخصیت ملکوتی آن حضرت در حدّی بوده است که در زمان خود کسی در برتری مقام ورع و معنویت آن وجود بابرکت هیچ گونه تردیدی نداشت. رنجهای طاقت فرسایی که امام موسی کاظم(ع) در راه دفاع از اسلام و مبارزه با باطل متحمل گردید اشتیاق و رسالت ایشان را در جهت گسترش حقطلبی و حراست از اعتقادات آسمانی نشان میدهد.
مقام علمی و شخصیت معنوی امام رضا(ع) نیز مورد تأیید دوستان و دشمنان بوده و میباشد در زمانی که برخی علمای درباری و سیاستمداران منحرف در صدد آن بودند تا در فرهنگ اسلامی خدشه وارد نمایند آن بدر منیر با تعلیمات الهی راه اجداد و نیاکان و پدر پرهیزگارخویش را استمرار بخشید و موازین دینی ناب را از گزند انحراف و زوال رهانید و گامهای ارزنده و مهمی در جهت تنویر افکار افراد جامعه و آشنایی مردم با چهره واقعی حکّام عباسی و نیز عدم مشروعیت آنان برداشت و لحظهای از پرورش شاگردانی پرمایه، ارشاد مردم، دفاع از حریم حق و مقاومت در برابر باطل، غفلت ننمود و سرانجام در این مسیر به شهادت رسید.
مادری نیکوسرشت
مادر آن امام همام کنیزی از شمال آفریقا یا جنوب اروپا بود که به مدینةالنبی انتقال یافت و او را تکتم مرسیه مینامیدند. یاقوت حموی مرسی را از شهرهای جزیره سیسیل میداند(1) ولی برخی گفتهاند این ناحیه همان بندر مارسی واقع در جنوب فرانسه است(2) البته در حریم امام موسی بن جعفر(ع) او را تکتم صدا نمیکردند و مادر امام هفتم وی را که عروسش بود، طاهره نامید و گفتهاند لقبش نجمه بود، هاشم معروف حسنی میگوید: امام رضا(ع) از مادری به نام خیزران زاده شد و اضافه میکند این زن، کنیزی از نوبیه (از نواحی سودان کنونی واقع در شمال آفریقا) به نام اروی ملقّب به شقراء بوده است.(3) و در پارهای منابع این بانو با کنیه امّ البنین(مادر فرزندان) معروف گردید و نامش را به استناد سرودهای تکتم ذکر کردهاند که ترجمهاش چنین است: «برترین مردم از نظر شخصیت، پدر، قبیله، و اجداد همانا علی (حضرت امام رضا(ع)) بزرگوار است. او را تکتم به عنوان هشتمین سمبل دانش و بردباری به عنوان امامی که حجت حق است برایمان به ارمغان آورد.»(4)
امام کاظم(ع) تکتم را از مردی که اهل مغرب( مراکش کنونی واقع در شمال آفریقا) بود، برای مادر ارجمند خویش، حمیده مصفاة، ابتیاع فرمود. در ابتدا آن برده فروش آفریقایی نُه کنیز را به امام هفتم عرضه داشت، امّا، حضرت هیچ کدام را نپذیرفت و فردی جز آنها را خواستار گردید. برده فروش کنیز دیگری را نام برد که در آن زمان دچار بیماری و کسالت بود، امّا از ارائهاش اجتناب نمود، امام کاظم بازگشت و روز دوّم هشام بن حمران را مأمور نمود هشتاد دیناری را که فروشنده به عنوان بهای این کنیز میطلبد، به وی بپردازد او هم چنین کرد و آن فرد بیمار را خواستار گشت، لیکن مرد مزبور خودداری ورزید، مگر به شرط معرفی مردی که روز گذشته همراه با خریدار بوده است، هشام به او گفت: مردی از بنی هاشم است و توضیح بیشتری نداد.
در این هنگام تاجر مغربی به فرستاده امام گفت: این کنیز مریض را از اقصی نقاط مغرب برای خویش ابتیاع نموده است و به زنی از اهل کتاب برخورده و آن بانو از وی خواسته است تا
کنیز را به او بفروشد، امّا در جوابش، خاطرنشان ساخته است: فروشی نیست و به خودم تعلق دارد. آن زن در پاسخش گفته است: این فرد را شایسته تو نمیدانم. بلکه او برای مردی از بهترین انسانهای روی زمین خواهد بود.(5) پسری به دنیا میآورد که مردمان جهان تسلیم او میگردند و آن کنیز باکره بود.(6)
هنگامی که امام هفتم آن کنیز را خریداری نمود، اصحاب خویش را فراخواند و به ایشان فرمود: وی را جز به فرمان خداوند متعال خریداری ننموده است و چون از حضرت چگونگی ماجرا را جویا شدند، فرمودند: در رؤیایی راستین ناگهان جدّم رسول خدا(ص) و پدرم که سلام خداوند بر آنان بود، به سویم آمدند در حالی که قطعه حریری با آن دو، بود و چون آن را گشودند، پیراهنی بود که تصویر این کنیز بر آن نقش گردیده بود. پس گفتند: ای موسی کاظم بهترین مردمان روی زمین پس از تو، از این کنیز برایت خواهد بود، آنگاه فرمان دادند نامش را علی بگذارم و افزودند خداوند توسط او، دادگری و دل سوزی را آشکار میگرداند، پس خوشا به حال آن کسی که وی را تصدیق نماید و وای بر حال آن که با او عداوت ورزد و انکارش نماید.(7) امّا تکتم برترین زنان در عصر خود، در دانش، دیانت، پرهیزکاری و متانت بود.
آنگاه که حمیده مصفاة وی را مالک گردید به علامت تکریمش، هرگز در مقابلش بر زمین ننشست. از نمونههای شگفت انگیزی که حمیده برای فرزندش امام کاظم(ع) بیان داشت، این بود که: من شکی در پاکی او و نسل وی ندارم و این کنیز را به شما بخشیدم. همانا من در عالم رؤیا، رسول اکرم(ص) را مشاهده نمودم که خطاب به من فرمودند: ای حمیده، نجمه را به فرزندش موسی (ع) ببخش که همانا بزودی برایش بهترین مردمان زمین را بدنیا میآورد.(8)
نوید نورانی
شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت کرده است که گفت: همراه جماعتی امام صادق(ع) را در راه مکّه ملاقات کردیم، در آن موقع به امام عرض نمودیم: پدر و مادرم فدایت، شما امامان پاکید و مرگ چیزی است که کسی را از آن گریزی نمیباشد، پس نکتهای بفرمائید تا به واپسین ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: آری اینها فرزندان من هستند و این بزرگ ایشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسی کاظم(ع)، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نیاز دارند در اموری از دین که دچار اختلاف شدهاند و در اوست حسن خلق و حسن جوار(خوش همسایگی) و او دری است از ابواب خداوند متعال و در او صفتی است بهتر از اینها، عرض کردم: آن خصلت کدام است؟ فرمود خداوند عزّ و جلّ از او بیرون میآورد دادرس و فریادرس این امّت را و نیز نور و فهم و حکم این مردم را، بهتر زائیده شده و بهتر نورسیده. پروردگار توسط او خونها را محفوظ میدارد، نزاع بین افراد را اصلاح میکند، پراکندهها را متحد مینماید، شکسته با او التیام مییابد، برهنه پوشیده میشود و گرسنه سیر میگردد. امور خوفناک امنیت پیدا میکنند، مردمان مطیع فرمانش میگردند، بهترین خلایق باشد در هر حال چه در حال کهولت و چه میان سالی و چه در سنین کودکی و جوانی و قبل از رسیدن به سن بلوغ، عشیرهاش به سبب او، سیادت مییابند. سخنش حکمت و سکوتش علم است برای مردم در آنچه دچار اختلاف گشتهاند.(9) این است پیش بینی حضرت امام صادق(ع) درباره حضرت امام رضا(ع).
زمانی که نجمه به حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بارور گشت سنگینی حمل را حس نمیکرد و تسبیح، ذکر خداوند و تهلیل را از او میشنید در حالی که فرزندش در رحم بود. شیخ صدوق که از طریق اسناد معتبر این نکات را به نقل از مادر امام، روایت کرده است اضافه میکند: وی گفته است: چون چنین حالاتی را از درون خود گوش میدادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتی از خواب بر میخاستم دیگر صدایی به گوشم نمیرسید (زیرا وی اذکار مورد اشاره را هنگامی که خواب بود از طفل خود میشنید.)(10)
میلادی مبارک
سرانجام روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال 153 هجری و پنج سال بعد از شهادت ششمین فروغ امامت در شهر مدینه حضرت امام رضا(ع) دیده به جهان گشود. البته شیخ کلینی زمان این ولادت با سعادت را سال 148 هجری ذکر کرده و این خبر را صحیحتر دانسته است.(11) شیخ مفید نیز با این قول موافق است.(12) علامه مجلسی در بحارالانوار و کفعمی در مصباح منیر چنین نظری دارند امّا ابن شهر آشوب سروی مازندرانی نقل نخست را میپذیرد و میافزاید آن را غیاث بن امید از اهل مدینه شنیده است.
در هر حال امام رضا(ع) در میان سی و چند فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) به عنوان بزرگترین آنها، دانشمندتر، شریفتر، مقدستر و زاهدتر، در این تاریخ مدینه را بوجود مبارک خویش غرق نور و سرور نمود.(13)
با اعتماد به قول کلینی در «کافی» و طبرسی در «اعلام الوری»، ولادت امام رضا(ع) به فاصله کمتر از یک ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤید آن خبری میباشد که از امام کاظم(ع) نقل گردیده است که آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خویش میفرمود: این برادر شما، علی بن موسی «عالم آل محمد» است. راجع به امور دینی خود، از او بپرسیدو هرچه میگوید به ذهن خویش بسپارید چون من از پدرم جعفر بن محمد(ع) مکرر میشنیدم که میفرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است و ای کاش من او را میدیدم.(14)
آن روز که این وجود مبارک بدنیا آمد، نسیمی از نور، زمین را از عطر میلادش روشن ساخت، عرشیان و فرشتگان مقدم مُنورش را گلباران کردند، آسمان شادمان و آیینه بندان و زمین زیر چتر خورشیدی در انتظار در آغوش کشیدن مردی از تبار رسول اکرم(ص) پر تپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدینه، حجاز که جهان اسلام مواج از شفافی عشق شده و آسمان نورافشان گردید. لحظهها بر قدوم این نوزاد کرنش نمودند. از اوج ملکوت تا سطح زمین، از کوه تا دشت، از بالا تا پایین با تابندگی جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغانی شده بود. نور و سرور در حجاز خیره کننده، دلانگیز و دلپذیر بود، روزی که خورشید هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملکوت لبخند میزد. مردمان نیز شکر گزار بودند چرا که مشیّت الهی بر این تعلق گرفته تا بر جهانیان منّت بگذارد و فروغی درخشان را به گیتی بیاورد. شخصیتی مشعشع و مقدس که نمیتوان او را در قالب الفاظ و مفاهیم محدود وصف کرد.
جوانههای جاوید
وقتی این کودک پا به عرصه وجود نهاد حمیده مصفاة مادر او را ملقب به طاهره نمود.(15) امام هنگامی که متولد گردید، با دو دستش به مادر خویش تکیه نمود و سرخود را به سوی آسمان بالا برد و شهادت به یکتایی خداوند متعال، فرستادهاش و اوصیائش را بر زبان جاری نمود، همانگونه که سنت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پای بر گیتی نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: ای نجمه گوارایت باد این کرامت و لطفی که از سوی پروردگارت میباشد. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وی را به مادرش برگردانید و فرمود بگیرش که همانا او باقی مانده خداوند بر روی زمین است...(16)
ابن بابویه به سند معتبر از محمد بن زیاد روایت کرده است که وی گفت حضرت امام کاظم(ع) در روزی که حضرت امام رضا(ع) متولد گردید، فرمودند: این فرزند من ختنه کرده و پاک و پاکیزه بدنیا آمد و لیکن ما تیغی بر موضع ختنه ایشان میگردانیم از برای متابعت سنت نبوی. نقش خاتم آن حضرت ماشاء اللّه لاقوة الا باللّه و به روایتی حسبی اللّه بوده است. محدث قمی میگوید این دو نقل با هم منافاتی ندارد زیرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است یکی از خودش و دیگری از پدرش به وی به ارث رسید بود چنانچه کلینی از موسی بن عبدالرحمن روایت نموده است.(17) در خصوص فضایل و عبادت مادر امام نقل کردهاند. در ایام شیرخوارگی حضرت، یادآور شد کس دیگری را که شیر دارد مشخص کنند تا او را در این زمینه کمک کند، پرسیدند مگر شیر تو کم است؟ جواب داد، نه از این بابت مشکلی ندارم ولی در اثر اشتغال به شیردادن، از انجام نوافل و ذکرهای مستحبی باز میمانم بدین جهت نیروی کمکی میخواهم تا از این امور بازنمانم.(18)
نام، لقب و کنیه
امام کاظم(ع) فرزندش را علی نامید، ابوعماره میگوید چون به امام هفتم عرض کردم، امام پس از خویش را معرفی کنید، آن حضرت پس از توضیحی در مورد امامت که امری الهی است و امام از سوی خدا و رسولش معرفی میگردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم علی(ع) میرسد که هم نام امام اول علی بن ابی طالب(ع) و امام چهارم علی بن الحسین (ع) است.(19) آری امام هشتم علی نامیده شد و به رضا ملقب گردید که این عنوان که برایش تعیین گشت فرمانی از جانب پروردگار برپیامبرش حضرت محمد(ص) بود که بر زبان جبرئیل امین جاری گشت و نیز کنیه آن حضرت ابوالحسن گردید.(20) لقب هایی چون صابر، فاضل، وفی، مرضی نیز برای امام هشتم، در منابع معتبر، ذکر کردهاند.(21) رضا در کتب لغت معانی متعددی چون دوست، محب، خشنودی و مانند آن دارد ولی علمای شیعه این لقب را به معنای راضی به رضای خداوند یا مرضی خدا و رسول گفتهاند، عدّهای از مورخان نوشتهاند وقتی مأمون خلیفه عباسی امام رضا(ع) را برای ولایت عهدی خویش برگزید، حضرت را رضای آل محمد نامید.(22)
برخی دیگر ذکر کردهاند چون دوستان و دشمنان نسبت به این مقام سیاسی امام رضا(ع) اظهار خشنودی نمودند و چنین وضعی برای پدران ایشان رخ نداد از این رو تنها آن حضرت به «رضا» معروف گردید.
شیخ صدوق هم بنا به روایتی در عیون اخبار الرضا گفته است: باید یادآور شد داعیان و مبلغان بنی عباس در اواخر حکمرانی امویان مردم را دعوت کردند که به رضا از آل محمد بیعت کنند یعنی این که بدون آن که از کسی نام ببرند، چنین عنوانی را مطرح میکردند زیرا خلافت امویان فاقد مشروعیت است و باید به کسی از خاندان رسول اکرم(ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت نمود و چون مأمون خود از بنی عباس بود و این خاندان نیز با حکومت آل علی مخالف بودند، وی حضرت علی بن موسی الرضا را به ولایت عهدی برگزید و همه به این انتخاب رضایت دادند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت محقق گردید، البته شیخ صدوق ضمن مطرح نمودن چنین موضوعی، در ادامه، آن را صحیح نمیداند و به روایت دیگری اشاره دارد که در آن آمده است: به حضرت امام محمد تقی(امام جواد(ع)) عرض شد: آیا هر یک از پدران شما رضای خدا و رسولش نمیباشند، چرا از میان همه آنان پدرتان به «رضا» موسوم گردیده است؟ حضرت پاسخ داد: همانا مخالفان اَمرِ امامت به رهبری
حضرتش راضی و خشنود گردیدند همانطور که موافقان امر امامت نیز از این امر اعلام رضایت کردند و برای هیچ کدام از ائمه چنین امری بوجود نیامده است.(23) علامه محقق سید عبدالرزاق مُقرّم پس از ذکر این حدیث خاطر نشان نموده است: این استدلال یا صرفاً برای قانع گردانیدن سؤال کننده است و متناسب با درک و فهم او مطرح شده است یا برای بیان سرّ الهی که در نامگذاری حضرت امام رضا(ع) وجود داشته است و گرنه حدیث صحیفه که از آسمان نازل گردیده گواه این نکته است که القاب ائمه نیز همانند اسامی مبارکشان از جانب خداوند متعال که عصمت را در آن وجودهای مقدس به ودیعت نهاده، انتخاب شده است.(24)
ابن بابویه به سند خود از بزنطی روایت کرده است به خدمت امام تقی (ع) عرض کردم گروهی از مخالفانتان گمان میکنند والد شما را مأمون ملقب به رضا گردانید در هنگامی که آن حضرت را به عنوان ولایت عهدی خود انتخاب کرد. حضرت فرمود: سوگند به خداوند دورغ میگویند بلکه حق تعالی او را به رضا مسمّی گردانید برای آن که پسندیده خداوند در آسمان بود و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) در زمین از او خشنود بودند و ایشان را برای امر امامت پسندیدند و نیز به سند معتبر ابن بابویه از سلیمان بن حفص روایت کرده است امام کاظم(ع) پیوسته فرزند خود را رضا مینامید و میفرمود: بخوانید فرزندم را رضا و گفتم به فرزند خود رضا و وقتی آن حضرت را مورد خطاب قرار میداد ابوالحسن مینامید و چون امام موسی بن جعفر را ابوالحسن اوّل مینامند برای امتیاز لقب امام هشتم، آن حضرت را ابوالحسن ثانی گفتهاند.(25) علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون در احوال حضرت امام رضا(ع) علاوه بر اسامی، القاب و کنیه هایی که بدانهااشاره کردیم افزوده است به آن حضرت قرة اعین المؤمنین و غیظ الملحدین نیز گفتهاند.(26)
سیمای با صلابت و دوران صباوت
امام هشتم از نظر قیافه و سیمای ظاهری بسیار پرجذبه و زیبا بودند، صورت مبارکشان گندم گون، محاسن و قامتی معتدل داشتند. در چشمان درشت و سیاهشان که از زیر ابروان پر پشتشان نمایان بود، یک جهان جذبه و نفوذ معنوی موج میزد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اکرم(ص) دو رشته گیسو، چهره جذابشان را در میان داشت. نوشتهاند حضرتشان شبیهترین مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هیبت آن حضرت در اوج بود. در عین حال جامهای ساده و غالباً پیراهنی از پارچههای خشن برتن می نمودند و تنها در مجالس عمومی و در میان مردم جبّهای لطیف بر رویش میپوشیدند، ابن عباد میگوید: امام، تابستانها بر روی حصیری مینشستند و زمستانها بر گلیمی استراحت مینمودند و تنها برای برخی نشستهای جمعی، خویشتن را در مواقعی می آراستند.(27) آن حضرت همچون سایر ائمه طاهرین، از همان سنین کودکی، رشد و کمال عقلی و اخلاق فوق العادهای داشتند. حضرت امام کاظم(ع) در خصوص ایشان اشتیاق فراوانی بروز میدادند و علوم، معارف و رازهای امامت را به فرزندشان تعلیم میدادند و برای آن که شیعیان پس از شهادت امام هفتم حیران نگردند مقام شامخ امامت وی را به اصحاب نزدیک و پیروان خاص و مورد اعتماد خویش گوشزد میفرمودند. مفضّل بن عمرو میگوید: خدمت امام موسی بن جعفر(ع) مشرف شدم در حالی که فرزندشان علی بن موسی الرضا(ع) در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه میساختند، و زبانشان را میمکیدند و گاهی بر دوش خویش سوار میکردند و زمانی کودک را در آغوش خویش میفشردند و خطاب به او میفرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بویت خوش، اخلاقت پاک و برتری و فضیلت تو آشکار است، عرض کردم: فدایت گردم برای این کودک علاقه و ارادتی در قلبم ریشه دوانید که نظیر آن برای احدی جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: ای مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم میباشد یعنی همانگونه که از میان فرزندان امام صادق(ع) منصب امامت تنها به امام کاظم رسید از بین فرزندان ایشان، او وارث این مقام معنوی و ملکوتی است. عرض کردم آیا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روی زمین است، فرمود: آری هر کس از او پیروی کند رستگار گردیده و هر کس از فرمانش سرپیچی نماید کافر میگردد.(28) آری حضرت رضا در پرتو تعالیم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و بالید و علوم و فضایلی را که آن حضرت از پدران خویش به ارث برده بود، دریافت نمود. آن امام همام حدود سی و پنج سال در پرتو درخشندگی پدر پارسایش زیست و از خرمن فیضش خوشهها برچید و با این وصف دوران کودکی، نوجوانی و جوانی ایشان در زمان حیات امام کاظم(ع) بوده و با شهادت پدر رهبری معنوی و سیاسی جامعه را عهدهدار شدند.
ابرهای تیره
در ایامی که امام رضا(ع) همراه پدر بود شاهد محنتها و رنجهای فراوانی گشت که بر امام کاظم(ع) وارد گردید. در این دوران آن حضرت با تألماتی جانکاه مصائب گوناگونی را لمس مینمود و در سنین صباوت و نوجوانی کاملاً احساس میکرد همان جاهلیت امویان و حتی تیرهگیهای قبل از ظهور اسلام توسط عباسیان رشد سرطانی پیدا کرده است و همین ناملایمات، آزارهایی را متوجه خاندان نبیاکرم(ص) ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاکمان چنین روزگاری بر تمامی مردم آشکار بود. بلای خانمان سوز ستم، فساد و تباهی زمامداران خودسر فراگیر شده و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در چنین نابسامانی هایی پناهگاه امت مسلمان و شیعیان به شمار میرفتند، فریاد رس دادخواهان بودند و محور تشکل، انسجام و مقاومت جبهههای حق و حامیان ارزشهای ناب به حساب میآمدند. هنگام ولادت امام رضا(ع) منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، در اوج سلطه بود و برای تثبیت پایههای حکومت خویش انسانهای فراوانی را کشت و علما و مشاهیر و اصحاب اهل بیت و علویان را مورد آزار، شکنجه و فشار سیاسی قرار داد. وقتی که امام در ایام نوجوانی مشاهده میکرد انسانهایی با اخلاص، وارسته و مبارز توسط عباسیان به شهادت میرسند قلبش بر اثر این ستمها محزون میگردید. آن حضرت در چنین اوضاع و احوالی حامی پدر بود و دمی نمیآسود و میکوشید حلقههای متعدد مؤمنان و فرزانگان شیعه را به وجود مبارک امام کاظم(ع) متصل نماید و آنان را از حقایق مسلّم آگاه نماید.(29)
نیرنگ کم رنگ
دوران سیاه خلافت غاصبانه منصور عباسی با هلاکت وی به پایان رسید و پس از وی فرزندش محمد معروف به مهدی عباسی روی کار آمد وی نخست با اعلام عفو عمومی تمام زندانیان سیاسی را آزاد کرد و به آزار و کشتار مردم خاتمه داد و مقداری از موجودی بیت المال را بین مردم تقسیم نمود(30) ولی متأسفانه پس از مدتی چهره اصلی خود را نشان داد و به فساد و عیاشی روی آورد و فریاد اعتراض بزرگان و غیور مردان را بلند ساخت.(31) موقعی نگرانی امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا(ع) از این اوضاع شدت یافت که مهدی هرگونه حرکت حق خواهانهای را برای حفظ حکومت خود، در گلوی مؤمنان و مبارزان خاموش میساخت. از آن سوی مهدی میدید که پیروان ائمه از دور و نزدیک به سوی امام کاظم(ع) روی میآورند و وجوه و اموال شرعی خویش را متوجه کانون امامت کردهاند. مهدی چنین وضعی را نیز برای حفظ نشر تشکیلات فرمانروایی بسیار خطرناک یافت و از بیم زوال تاج و تخت، تصمیم به بازداشت امام گرفت تا به تصوّر باطل خویش، حضرت را از این راه با تنگناهایی مواجه سازد و از محبوبیت معنوی، علمی و اجتماعی فروغ هفتم بکاهد. از این روی به فرماندار خود در مدینه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مرکز حکومت، انتقال دهد و او هم ناگزیر گردید چنین کند و حضرت موسی بن جعفر(ع) تحت فشار حکومت وقت، خانواده و آشنایان خویش را که در شهر پیامبر اقامت داشتند، ترک فرمود و به بغداد عزیمت نمود. چون امام به شهر مذکور رسید مهدی دستور بازداشت ایشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. حضرت امام رضا(ع) از فراق پدر و نیز شرایط سختی که برای آن فروغ فروزان فراهم کرده بودند متأثر گشت اماگویا در اعماق قلب آن نوجوان آرامش خاصی دیده میشد، زیرا پدر به ایشان اطمینان داده بود که در این سفر هیچ گونه خطری او را تهدید نمینماید. به زودی به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتی طول نکشید که مهدی عباسی بر حسب پارهای ملاحظات سیاسی، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ایشان به مدینه موافقت کرد. در همین زمان مهدی عباسی با کوله باری از فساد وزر و وبال به هلاکت رسید.(32)
نسیم و طوفان
با مرگ وی، از روزنه امید، نوری تابیدن گرفت و پرندگان بر پنجره خانه آرامش سرود امنیت و آزادی سر میدادند و چنین نغمه سرایی میکردند: باشد که دیگر شرایط برای پرتو افشانی آفتاب امامت مهیا گردد، بار سنگین ستم از دوش انسانهای مؤمن و شیعیان مخلص فرود آید، پرچم عدالت برافراشته گردد و زمینه برای رشد و تعالی ارزشهای معنوی فراهم شود، درخت دیانت، دلها را قوت بخشد، امّا مردم در ساحل امیدواری در حال دریافت چنین پیامهای نوید بخشی بودند که ناگهان توفانی وحشتناک وزیدن گرفت و امواجی سهمگین بوجود آورد زیرا هادی عباسی که جوانی 25 ساله بود، نگذاشت مؤمنین و پیروان خاندان عترت از برکات دریای امامت بطور کامل مستفیض گردند و چنان کرد که اسلافش نمودند.
حضرت امام رضا(ع) در این دوران نیز با دشواریهای زیادی مواجه گشت و از این که جوانی باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهی از تربیت، معرفت و دانش و مشحون از امیال شهوانی و هوسهای بیهوده، بر جامعه اسلامی حکمرانی مینماید و خود را خلیفه مسلمانان میداند و از سوی دیگر پدرش(امام کاظم (ع)) در خانه به اعتکاف روزگار سپری میکند، متأسف بود. در همین هنگام
انسانی معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت یعنی حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) یا صاحب قیام فخ سکوت شبپرستان کور دل را درهم شکستو در این زمینه و نیز قیام پربار وی نباید نقش الهام بخش امام کاظم(ع) را فراموش کرد.(33) پس از این قیام، هادی عباسی نسبت به اولاد علی(ع) سختگیری را افزایش داد، حق آنان را که از بیت المال پرداخت میشد قطع نمود و به تعقیب و دستگیری آنان روی آورد. حضرت امام رضا(ع) در چنین اوضاع مرارت باری بیست بهار را سپری مینمود.(34)
با مرگ هادی عباسی برادرش هارون الرشید مقام خلافت را تصاحب کرد و چون بر اوضاع مسلط گردید دستور اخراج علویان را از سرزمین حجاز صادر کرد. در دوران جوانی امام رضا که مقارن با روزگار خلافت هارون بود نیز هیچ وقت سختیها و مرارتها از آن حضرت جدا نگردید و چون هارون امام کاظم(ع) را بنابر برخی روایات مدت چهارده سال در زندانهای هولناک بغداد محبوس ساخت فشارهای سیاسی بر امام هشتم فزونی گرفت تا آن که سرانجام در 25 رجب سال 183 هجری پدرش در سن 55 سالگی به شهادت رسید. وقتی امام هفتم را از مدینه به عراق انتقال میدادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتی من زندهام باید در دهلیزخانه بخوابی، خادم میگوید هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودی منزل میگسترانیدم و ایشان بعد از عشاء تشریف میآورد و تا صبح در دهلیز بود و چون فجر طلوع میکرد به خانه خویش میرفت و چهار سال بر این منوال بود. در یکی از شبها دیدم حضرت نیامدند تا آنکه روز بعد فرا رسید و مشاهده کردم امام رضا(ع) نزد بانوی حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وی فرمود: امانتی را که پدرم بتو سپرده است بیاور و تحویلم بده. ام احمد متوجه شد که امام هفتم به شهادت رسیده است پس از آن وی آنها را که ودایع امامت بود و هفتمین امام تحویلش داده بود، به امام علی بن موسی الرضا(ع) سپرد و از این زمان امامت هشتمین فروغ درخشان سپهر ولایت و رهبری آغاز گردید.(35)
پی نوشت :
1. معجم البلدان، یاقوت حموی، ذیل مرسی.
2. معصوم نهم، جواد فاضل، ص 62.
3. الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی، ج 2، ص 359.
4. اعلام الوری، طبرسی، ص182.
5. اثباة الوصیة، مسعودی، ص 168.
6. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 14 ـ 13.
7. الامام الرضا(ع)، علامه سید عبدالرزاق مقرّم، ص 24.
8. کشف الغمه فی معرفة الائمه، علی بن عیسی اربلی، با ترجمه فخرالدین علی بن حسن زواری با عنوان ترجمة المناقب، ج 3، ص 131.
9. منتهی الآمال محدث قمی، ج 2، ص 456 ـ 455.
10. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 14، مأخذ قبل، ص 459.
11. اصول کافی، کلینی، کتاب الحجة باب الاشارة و النص علی الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 489.
12. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 243.
13. همان، ص 244.
14. اثباة الهداة، شیخ حر عاملی، ج 6، ص 28؛ اعلام الوری، ص 190.
15. بحارالانوار، ج 49، ص 5 ؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16 ؛ اعلام الوری، ص 313.
16. ترجمة المناقب، ج 3، ص 13.
17. منتهیالآمال، ج 2، ص 460.
18. همان و نیز کتاب حضرت رضا، فضل اللّه کمپانی، ص 13.
19. کافی ج 1، ص 316 ؛ اعلام الوری، ص 305.
20. کفایة الاثر، ابن خراز قمی، ص 306 ؛ الامام الرضا، علامه مقرّم، ص 26.
21. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 366.
22. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 13، ص 5659.
23. علل الشرایع، شیخ صدوق، باب 172، ص 90.
24. الامام الرضا، ص 26.
25. منتهی الآمال، ج 2، ص 456، معصوم نهم و...، ص 120.
26. جلاء العیون، مجلسی، ص 542.
27. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 187.
28. اثباة الهداة، ج 6، ص 21.
29. کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج 3،ص 94.
30. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 405 ـ 402.
31. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 276 ؛ حیاة امام موسی بن جعفر، ج 1، ص 434.
32. بحارالانوار، ج 48، ص 148، وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 393 ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 72 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 394 ؛ احقاق الحق، قاضی نور اللّه شوشتری، ج 4، ص 323.
33. نک: ماهیّت قیام فخ، سید ابوفاضل رضوی اردکانی.
34. پیشوای آزاده، مهدی پیشوایی، ص 68 ـ 67 ؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 2، ص 314 ـ 313.
35. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 108 ؛ اثباة الوصیة، ص 151 ؛ تتمة المنتهی، محدث قمی، ص 176.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی
خیال کن که غزالم - ویژه نامه ولادت امام رضا علیه السلام
نماهنگ ولادت امام رضا (علیه السلام)
برخی موضوعات جمع آوری شده ویژه نامه ولادت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)
*جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید*
حضرت امام رضا(ع) یکی از دوازده فروغ امامت
است که معارف معنوی قرآن و عترت را در مواقع
مقتضی به اصحاب و شاگردان خویش تعلیم میداد
و زمانی ...
بر ید باد صبا خاطری پریشان داشت مگر حدیثی
از آن زلف عنبر افشان داشت نسیم زلف نگار از
نسیم باد بهار فتوح روح روان و لطافت جان داشت
صبا ز سلسله ...
امام رضا (علیه السلام) و تشیع ایران
پس از آنکه مأمون بر برادرش امین، پیروز شد،
در حقیقت، حکومت عباسیان را که در اصل
تکیه بر خراسانیان داشت، بیشتر از پیش
خراسانی کرد. ....
شناخت مختصرى از زندگانى امام رضا (ع) (1)
حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام -
در روز یازدهم ذیقعده سال 148 هجرى
دیده به جهان گشود(1). مادر او بانویى
با فضیلت بنام «تُکْتَمْ» ...
یازدهم ذی القعده، سالروز میلاد با برکت
پیشوای هشتم،خورشید تابان آسمان پرنور ایران،
غریب آشنا، نگین خراسان،شهد شیرین مشهد،
حضرت امام رضا ...
بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم
رسول خدا صلی الله علیه وآله در ضمن سفارشات
خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و
ارزشمند یاد کرده و فرمود: «اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْن ...
مأمون در خاندانى که با بغض و دشمنى علویان ممزوج بود،
رشد و نمو یافت و در حکومتى که تمام راههاى سیاسى،
نظامى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى را براى محو ...
کراماتی از امام رضا(علیه السلام)
امام على، پدرى زحمتکش براى خانواده هشت نفرى اش بود.
او در روستاى "باولد" از حومه سنقر کرمانشاه زندگى مى کرد
و از طریق کشاورزى ...
امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگی
امام رضا علیه السلام روز یازدهم ذیقعدة سال 148 ق.
در مدینه متولد شد. نام مادرش «تکتم» بود
که بعد از تولد حضرت، از طرف امام کاظم علیه السلام...
پیشوایان معصوم شیعه هر کدام به نوبه خود سرچشمه
کمالات و منبع فضایل و صفات عالی انسانی محسوب میشوند.
نه تنها شیعه بلکه افراد...
دارالشفاست مرقد سلطان دین رضا باید
که رو به جانب دارالشفا کنیمباشد سزا که
بر در طب الرضا رویم وانگاه درد خویش در
آنجا دوا کنیم ما...
بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(ع)
اسم آن بزرگوار على و کنیه او ابو الحسن الثانی
و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک
آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (1)
در یازده ذى القعده سال ...
مقام شفاعت حضرت معصومه (علیهاالسلام)
نویسنده: غلامعلی عباسی
مقام شفاعت، موهبتی است الهی که خداوند متعال به آنان که روحشان به جلوه قدسی مزیّن است، عنایت میکند. بر اساس بیان و دلالت روایات، عالیترین مرتبه آن «مقام محمود» است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز رستاخیز در آن مقام، طلوع میکند و آبشار نور شفاعت را از آن مطلع بر امت جاری میگرداند.(1)
شفاعت در قرآن
بیست و پنج آیه قرآن(2) درباره شفاعت - نفیاً و اثباتاً - نازل شده است و بیش از 30 مرتبه این کلمه و مشتقات آن در قرآن تکرار گردیده است؛ این فزونی آیات، دلیل روشنی بر اهمیّت موضوع شفاعت در قرآن است. بعضی از بزرگان، این مجموعه آیات را به هفت گروه تقسیم نموده و به بحث درباره آن پرداختهاند.(3)
آیاتی که مقام شفاعت را برای دارندگان اذن الهی اثبات میکند، عبارتند از:
1. «مَنْ ذَالَّذی یَشْفَعُ عِندَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ»(4)؛ «کیست که بدون اذن او شفاعت کند.»
2. «ما مِنْ شَفیِعٍ اِلاَّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ»(5)؛ شفیعی نیست که جز به اذن و فرمان او شفاعت کند.»
3. «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفعَةُ عِنْدَهُ اِلاَّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ»(6)؛ «در روز رستاخیز، شفاعت کسی سودی نمیبخشد، مگر شفاعت آن که خدا به او اذن دهد.»
4. «یَومَئذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفعَةُ اِلاَّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً»(7)؛ «در آن روز، شفاعت هیچ کس سود نبخشد؛ جز آن کسی که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضی شود.»
5. «وَلا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفعَةَ اِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِاْلحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»(8)؛ «کسانی، غیر خدا که مورد پرستش واقع میشوند [بتها...] هرگز قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آن گروه که به حق گواهی دهند و از صمیم جان به آن دانا باشند.»
6. «لا یَمْلِکُونَ الشَّفعَةَ اِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»(9)؛ «در آن روز هیچ کس [معبودهای دروغی] مالک شفاعت نباشد مگر آن که با خدا عهدی داشته باشند.»
7. «... وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»(10)؛ درباره کسانی شفاعت میکنند که مورد پسند خدا باشند و آنان از خوف خدا هراسانند.
از این آیات، به روشنی استفاده میشود که برخی انسانها از مقام شفاعت برخوردارند. دقت در مفاهیم آیات، ما را به نکات زیر راهنمایی میکند:
- در روز رستاخیز، گروهی با داشتن شرایطی شفاعت خواهند کرد.
- یکی از شرایط شفاعت، اذن الهی است.
- شفاعت کننده باید به یگانگی خدا و بندگی خویش گواهی دهد: «اِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ».
- شفاعت کننده باید با خداوند، پیمان شفاعت داشته باشد: «اِلاَّ مَنِ اتَّخِذَ عِنْدَ الرَّحْمن عَهْداً».
- تقاضای شفاعت نباید با سخنی که خشم خدا را برمیانگیزد آمیخته باشد: «وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» شاید مقصود آیه این باشد که درخواست شفاعت نباید در باره افرادی باشد که شایستگی شفاعت را ندارند.
- شفاعت شونده باید مورد رضایت خدا باشد: «الاّ لِمَن اِرْتَضی».
شفاعت در آیینه روایات
پیامبر اکرم و جانشینان راستین آن حضرت (علیهم السلام)، به پیروی از قرآن مجید و در راستای تفسیر آیات شفاعت، این موضوع را در سخنان خود یاد کرده و آن را یک اصل ثابت و نقطه درخشان در فرهنگ نامه اسلام، بیان نمودهاند.
صدها روایات، درباره شفاعت و شرایط آن، در کتابهای حدیثی شیعی و سنی موجود است. ما به ذکر چند روایت اکتفا میکنیم:
1. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اُعطیتُ خَمْساً... و اُعطِیتُ الشَّفاعَةَ فَاَخَّرْتُها لاُِمَّتی فَهِیَ لِمن لا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئاً»(11)؛ «خداوند بزرگ به من پنج امتیاز عطا فرمود و یکی از آنها شفاعت است که آن را برای امت خود نگاه داشتهام، برای کسانی که مشرک نباشند.»
2. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه «عَسی اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»(12) فرمود: «هُوَ المَقامُ الَّذی اَشْفَعُ لاُِمَّتی فِیهِ»(13)؛ «(مقام محمود که در این آیه آمده است) همان مقامی است که در آن برای امتم شفاعت میکنم.»
3. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا اَوَّلُ شافِعٍ و اوَّلُ مُشَفَّعٍ»(14)؛ «من نخستین کسی خواهم بود که شفاعت میکند و اولین کسی خواهم بود که شفاعتش پذیرفته میشود.»
4. نیز فرمود: «اَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفاعَتی یَوْمَ الْقِیامَةِ، مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ خالِصاً مِنْ قَلْبِهِ اَوْ نَفْسِهِ»(15)؛
«خوشبختترین افراد به واسطه شفاعت من در روز رستاخیز کسی است که بگوید: لا اله الاّ الله» در حالی که در قلب و وجودش اخلاص داشته باشد.»
5. نیز فرمود: «شَفاعَتی لِکُلِّ مُسْلِمٍ»(16)؛ «هر کس مسلمان باشد از شفاعت من بهرهمند خواهد شد.»
6. نیز فرمود: «اِنّی لَاَرجُو اَنْ اَشْفَعَ یَومَ الْقِیامَةِ عَدَدَ ما عَلیَ الاَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ وَ مَدَرَةٍ»(17)؛ «همانا امیدوارم که در روز رستاخیز به عدد درختان و کلوخهای روی زمین، از مسلمانان شفاعت کنم!
7. نیز فرمود: «فَیُشْفَعُونَ حَتّی یَخْرُجَ مَنْ قالَ: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ مِمَّنْ فی قَلْبِهِ مِیزانُ شَعِیرَةٍ»(18)؛ «آنگاه شفاعت میشوند، تا آنجا که حتی اگر کسی به اندازه یک جو، از ایمان واقعی داشته باشد از آتش جهنم خلاص میشود.»
8. نیز فرمود: «مَنْ صَلَّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ قالَ الَلَّهُمَّ اَنْزِلْهُ الْمَقْعَدَ المُقَرَّبَ عِنْدَکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَجَبَ لَهُ شَفاعَتِی»(19)؛ «هر کس بر من درود فرستد و بگوید: خدایا، او را در روز قیامت به مقام قرب خود جای ده، شفاعت من برای او واجب میشود.»
9. نیز فرمود: «اَنَا اَوَّلُ شافِعٍ فِی الْجَنَّةِ»(20)؛ «من اولین کسیام که در بهشت شفاعت میکند.»
10. علی علیه السلام فرمود: «لَنا شَفاعَةٌ و لاَِهْلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَةٌ»(21)؛ «ما شفاعت میکنیم و دوستان ما نیز مقام شفاعت دارند.»
مقام محمود و شفاعت پیامبر اکرم
بر پایه روایات اسلامی، بر بام بلند مقام شفاعت که همان مقام محمود است، چهره مبارک خاتم الانبیاء میدرخشد. آن حضرت در آن مقام طلوع میکند و فروغ شفاعت خویش را بر امت جاری میسازد. آن بزرگوار چنین فرمود: «هنگامی که در مقام محمود قرار گیرم برای افرادی از امتم که مرتکب گناهان بزرگ شدهاند شفاعت میکنم و خدای متعال، شفاعتم را در باره آنان میپذیرد. به خدا سوگند! کسانی که ذریّه و فرزندان مرا آزار داده باشند، شفاعت نمیکنم.»(22)
نیز فرمود: «آن هنگام که رستاخیز برپا شود، من پیشوای پیامبران و سخنگوی آنان و صاحب شفاعت ایشان خواهم بود... .»(23)
شفاعت قرآن و عترت
بنابر احادیث فراوان، در روز رستاخیز، قرآن و عترت نیز شفاعت میکنند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنّی لَاَشْفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَاُشَفَّعُ، و یَشْفَعُ عَلِیٌّ فَیُشَفَّعُ وَ یَشْفَعُ اَهْلُ بَیْتی فَیُشَفَّعُونَ»(24)؛ «من در روز قیامت، شفاعت میکنم و شفاعتم پذیرفته میشود و علی علیه السلام شفاعت میکند و شفاعتش پذیرفته میشود، اهل بیت من شفاعت میکنند و شفاعت آنان هم پذیرفته میشود.»
نیز فرمود: «اَلشُّفَعاءُ خَمْسَةٌ: اَلْقُرآنُ وَ الرَّحِمُ وَالْاَمانَةُ و نَبِیُّکُمْ وَ اَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ»(25)؛ «شفاعت کنندگان پنج دستهاند: قرآن، خویشاوندان، امامت، رسول اکرم و اهل بیت پیامبر (علیهم السلام).»
نیز فرمود: «قرآن را بیاموزید؛ زیرا قرآن در روز قیامت، اهل قرآن را شفاعت میکند.»(26)
امام صادق علیه السلام سه مرتبه فرمود: «وَاللهِ لَنَشْفَعَنَّ لِشیعَتِنا...»(27)؛ «به خدا سوگند! شیعیان خود را شفاعت میکنیم.»
نیز فرمود: «شَفاعَتُنا لاَِهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ شِیعَتِنا...»(28)؛ «شفاعت ما برای کسانی از شیعیان ما است که مرتکب گناهان بزرگ شدهاند.»
معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام پرسید: «مَنْ ذَالَّذِی یَشْفُعُ عِنْدُهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ»؛ «آنان که از سوی خداوند اذن دارند، چه کسانیاند؟»
آن حضرت پاسخ داد: «قالَ نَحْنُ اُولئِکَ الشَّافِعُونَ»(29)؛ «ما آن شفاعت کنندگان میباشیم.»
شفاعت پیامبران، فرشتگان و مؤمنان
پس از قرآن و عترت، فروغ شفاعت از جمال انبیای بزرگ، فرشتگان مقرّب، علمای ربانی، شهدا و مؤمنان، ساطع است. آنان در عرصه رستاخیز به شفاعت گناهکاران قیام میکنند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَشْفَعُ النَّبِیُّونَ وَالْمَلائِکَةُ وَالْمُؤْمِنُونَ...»(30)؛ «پیامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت میکنند.»
نیز فرمود: «یَشْفَعُ یومَ الْقِیامَةِ، اَلْاَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»(31)؛ «در روز رستاخیز، پیامبران و سپس دانشمندان و سپس شهیدان راه خدا شفاعت میکنند.»
نیز فرمود: «فَیُؤْذَنُ لِلْمَلائِکَةِ وَ النَّبِیِّین و الشُّهَداءِ اَنْ یَشْفَعُوا فَیَشْفَعُونَ و یُخْرِجُونَ مَنْ کانَ فی قَلْبِهِ ما یَزِنُ ذَرَّةً مِنْ اِیْمانٍ»(32)؛ «پس اذن داده میشود که فرشتگان و پیامبران و شهیدان شفاعت کنند. آنگاه آنان شفاعت میکنند و هر کس را که ذرّهای ایمان در قلب او باشد از آتش خارج میکنند.»
شفاعت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
اکنون روشن شد که شفاعت، جلوههای قدسی با اذن خداوند نزد او پذیرفته است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شفاعت میکند. قرآن و عترت شفاعت میکنند. دانشمندان و شهیدان شفاعت میکنند. خلاصه آنکه، علی علیه السلام فرمود: «ما شفاعت میکنیم و دوستان ما نیز مقام شفاعت دارند.»(33)
حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) نیز شفاعت میکند. گستره سفره شفاعتش به وسعت تاریخ تشیّع و عموم شیعیان است. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: «تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شیعَتِیَ الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ(34)؛ به شفاعت فاطمه معصومه، همه شیعیانم به بهشت میروند.» استحقاق چنین مقام و منزلتی برای حضرت معصومه (علیهاالسلام) روشن و آشکار است. پیامبر اکرم فرمود: «کسی که قرآن را بیاموزد و احکام آن را پاس بدارد، خداوند او را اهل بهشت قرار میدهد و شفاعت او را درباره ده نفر از خویشاوندانش که همه سزاوار آتش باشند، میپذیرد.»(35)
نیز فرمود: «هنگامی که انسان مؤمنی، به نودسالگی رسد، خداوند گناهان او را میبخشد و شفاعت او را درباره خویشانش میپذیرد.»(36)
همچنین فرمود: «در پرتو شفاعت یک نفر از امت من، جمعیتی بیش از افراد بنی تمیم به بهشت خواهند رفت.»(37)
نیز فرمود: «اهل بهشت در صفهایی منظم میایستند. آنگاه یکی از دوزخیان، از مقابل یکی از آنان عبور میکند و به او میگوید: آیا یاد داری که یک روز از من آب خواستی و من تو را سیراب کردم؟ پس اکنون مرا یاری کن. در این هنگام آن شخص که اهل بهشت است برای او شفاعت میکند و نیز یکی از اهل جهنم بر یکی از اهل بهشت میگذرد و به او میگوید: آیا به خاطر داری که روزی آب وضو به تو دادم، پس مرا یاری کن. آن شخص او را شفاعت میکند.»(38)
شیخ مفید می گوید: «وَ یَشْفَعُ الْمُؤْمِنُ البَرُّ، لِصَدیقِهِ الْمُؤْمِنِ المُذْنِبِ، فَتَنْفَعُهُ شَفاعَتُهُ و یُشَفِّعُهُ اللهُ وَ عَلی هذَا الْقَوْلِ اِجْماعُ اْلاِمامِیَّةِ»(39)؛ «مؤمن پارسا و نیکوکار برای دوست گناهکارش شفاعت میکند و خداوند، شفاعتش را میپذیرد و این مطلب، نزد عموم امامیه، پذیرفته شده است.»
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «... وَ اِنَّ اَدْنَی الْمُؤْمِنِینَ شَفاعَةً یَشْفَعُ فی اَرْبَعینَ مِنْ اِخْوانِهِ»(40)؛ «و کمترین مرتبه شفاعت مؤمن آن است که در باره چهل نفر از برادرانش شفاعت میکند.»
با توجه به این مجموعه روایات، آشکار و بدیهی است که در سایه رحمت واسعه خداوند رحمان و مکانت عرشی حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام)، همه شیعیان به نور شفاعت آن حضرت وارد بهشت شوند.
پی نوشت :
1- المیزان، طباطبایی، ج 1، ص 176 و 177.
2- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، واژه «شَفَعَ».
3- شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، جعفر سبحانی، ص 100 – 58/ شفاعت در قرآن و حدیث، رضا استادی، ص 34-6/ شفاعت، احمد مطهری و غلامرضا کاردان، ص 44-9.
4- بقره/ 255.
5- یونس/ 3.
6- سبأ/ 23.
7- طه/ 109.
8- زخرف/ 86.
9- مریم / 87.
10- انبیاء/ 28.
11- مسند احمد، ج 1، ص 301/ صحیح بخاری، ج 1، ص 92 و 119 (باب التّیمّم و کتاب الصلوة).
12- اسراء/ 79.
13- مسند، احمد بن حنبل، ج 2، ص 528/ سنن ترمذی، ج 4، ص 365، ح 5145 (با اندکی تفاوت).
14- سنن ترمذی، ج 5، ص 248، ح 3695/ سنن دارمی، ج 1، ص 26 - 27.
15- صحیح بخاری، ج 1، ص 36، (کتاب العلم، باب الحرص علی الحدیث).
16- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1444.
17- مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 347.
18- همان، ج 3، ص 345.
19- همان، ج 4، ص 108.
20- صحیح مسلم، ج 1، ص 130/ سنن دارمی، ج 1، ص 27.
21- خصال، صدوق، ص 624.
22- المیزان، طباطبایی، ج 1، ص 176 - 177.
23- سنن ترمذی، ج 5، ص 247، ح 3692/ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443.
24- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 15/ مجمع البیان، ج 1، ص 104، (با اندکی تفاوت).
25- همان، ص 14.
26- مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 251.
27- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 14.
28- من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 376.
29- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 136/ محاسن برقی، ص 183، (با اندکی تفاوت).
30- صحیح، بخاری، ج 9، ص 40.
31- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443.
32- مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 43.
33- خصال، صدوق، ص 624.
34- سفینةالبحار، ج 2، ص 376.
35- سنن ترمذی، ج 4، ص 245/ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 78/ مسند احمد، ج 1، ص 148.
36- مسند احمد، ج 2، ص 89.
37- سنن دارمی، ج 2، ص 328/ سنن ترمذی، ج 4، ص 46/ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1444.
38- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1215.
39- اوائل المقالات، مفید، ص 52.
40- همان، ص 53.
منبع: قم در عصر حضور ائمه و غیبت صغری