حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س)

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) به مدت سه شب باسخنرانی حجت الاسلام کشکولی و مداحی مداحان اهلبیت برگزار میگردد

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

سایت درحال بروز رسانی میباشد

حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء

هیئت سیدالشهداء(ع)


1

دیگر صفحات

حجت الاسلام سروری

شوق وصال

آرشیو مطالب

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

آستان امامزاده سید ابوالحسن(ع)

پایگاه شهدای دستگردقداده

شهدای دستگرد قداده

علل انحطاط و عقب ماندگی وهابیت (1)

منبع : اختصاصی راسخون

چکیده 

علل وعواملی که انحطاط و عقب ماندگی فرقه وهابیت تأثیر گزار بوده است را می توان بطور خلاصه به دودسته عوامل درونی و برونی تقسیم کرد : عوامل درونی عبارت است از عامل های که در ذات وهویت این جریان نهفته است مانند نا سازگاری با پیشرفت های علمی روز ، نداشتن روحیه گفتمان و تبادل افکار با دیگران ، تناقض بین گفتار ورفتارو... اما عوامل برونی یعنی عواملی که از خارج متوجه آنها شده و فرقه وهابی نسبت به آن واکنش منفعلانه داشته است مانند پیروزی جمهوری اسلامی ایران ، همکاری با استکبار جهانی ، پیدایش اندیشه های انقلابی و تشکّل های مبارز و... مجموعه این عوامل را می توان در عدم پیشرفت وهابیت و جلو گیری از نفوذ وگسترش آن تأثیر گزار دانست .

مقدمه

جریان وهابیت از نیمه قرن دوازدهم ه.ق. با نام محمدابن عبدالوهاب ظهورکرد. این موج نواندیشی دینی در قالب مبارزه با شرک وبدعت در بزرگترین پایگاه اسلام – مکه ومدینه – پدیدار گشت و بر سرزمین زر خیز عربستان استیلا یافت . در واقع می توان ادعا کرد که سه ویزگی فوق یعنی شعار های زیبا و جذاب ، سیطره بر دو مکان شریف و توانایی عظیم مالی آن سرزمین ، می توانست عوامل خوبی برای پیشرفت این جریان باشد .اما علیرغم این پتانسیل ها وهابیگری از نظر جهانی موفق نبوده است بلکه پیشرفت های نسبی که از این قدرت گسترده به دست آورده بودند تبدیل به فرسایش و گرفتار چالش شده است .این ایستایی و یا مواجه با چالش را می توان معلول علل وعواملی دانست که در یک تقسیم کلی همه آنها را به عنوان عوامل درونی و یا برونی قلمداد نموده و مانع پیشرفت و عدم پویایی این جریان دانست .در این مختصر بر رسی مصادیق علل و عوامل فوق دنبال گردیده ، امید که پاسخ مناسبی بدست آید.وهابیّت نام مسلکی است که ریشه های اعتقادی آن به قرن چهارم باز می گردد اما در قرن دوازدهم توسط محمد ابن عبدالوهاب تمیمی با کمک دولت انگلیس و آل سعود رسما اعلام موجودیت کرد . نام این مسلک را ازنام پدرش عبدالو هاب که از علمای بنام خودش بود ، گرفته اند و امروزه پیروان شیخ محمد فرزند عبدالوهاب به نام فرقه وهابیت معروف و مشهور است. این گروه به عنوان مدعیان نجات دهندگان اسلام از کفر وشرک و با شعار بدعت زدایی و جهاد با کافران به میدان آمدند و اسلام حقیقی را انحصارا در تفکر خود شان می دانستند و سائر مذاهب وگروه های اسلامی را که با آنها همفکری نداشت به عنوان کافر،مشرک و بدعت گذار معرفی می کردند و کشتن آنها را جایز و غارت اموال شان را حلال می دانستند . وهابیت بسیاری از اعمال و عبادت های مسلمین را شرک وبت پرستی می خوانند و همچنین قبه و بارگاه روی قبر را حرام وبدعت می شمارند. لذا بنا های روی قبر بزرگان دین را با خاک یکسان کردند.وهابیت در ابتدا با استفاده از ضعف فرهنگی واقتصادی مردم و همچنین سر دادن شعار های جذاب و فریبنده و اعمال زور و خشونت پیروانی را برای خودشان جذب نمودند. اما علیرغم این که مرکزیت این گروه در سرزمین نفت خیز عربستان است و از موقعیت بسیار خوب مکانی ، جغرافیای و اقتصادی برخوردارند و شبانه روز تبلیغ وهابیت می کنند؛ در سطح جهان از موفقیت و گسترش فرهنگ وهابیت موفق نبوده اند بلکه این طرز تفکر با دنیای امروز همخوانی نداشته و انتظار می رود در آینده ی نه چندان دور در انزوا قرار خواهند گرفت.عواملی که در انحطاط وپسرفت وهابیت نقش داشته اند عبارت اند از: پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،آشکار شدن چهره واقعی وهابی ها،همدستی با استکبار،بازی کردن با حریم انسانی و حقوق بشری، پیدایش اندیشه های انقلابی ،تفرقه گرایی، ناساز گاری با پیشرفت های روز،نداشتن روحیه وفرهنگ گفتمان، از بین بردن منابع علمی، برداشت نا بجا از آیات قرآن، تحریف عقاید مردم،ارائه تصویر خشن از اسلام،تناقض بین گفتار و رفتار و نابود کردن اماکن مذهبی ، که هر کدام به نحوی در رکود این جریان در دنیای امروز نقش داشته اند . لازم به یاد آوری اینکه ممکن است تمام عوامل مؤثر در این نوشتار نیامده باشد اما آنچه را در این جا نام برده شد اینک به تفصیل بیان می گردد: 

1)پیروزی انقلاب اسلامی در ایران

وهابی ها با اتکا بر تسلط بر سر زمین وحی و بنیادهای اصیل و واقعی اسلامی (مکه و مدینه) وعنوان خادم الحرمیین دادن ، خود را پرچمداران جهان اسلام ، قلمداد و نظام سیاسی و اجتماعی شان را به عنوان تنها نظام مکتبی و مجری دستورهای قرآنی ، بر مسلمانان تحمیل کرده بودند .اما با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی درایران وجا یگزین شدن نظام جمهوری اسلامی با اندیشه های ناب به جای رژیم پادشاهی وسلطنتی، ادعای بی محتوای وهابیت وچهره ای واقعی شان برملا شد و این بسیار برای وهابیت گران تمام شد زیرا از طرفی ، نهضت دینی شیعیان ، به پیروزی رسید و موقعیت شان در جهان تثبیت و از نظر سیاسی تمرکز و استحکام یافت . از سوی دیگر ادعای وهابی ها مبنی برانحصار محوریت اسلام در نظام حکومتی و سیاسی شان ، مورد شک وتردید واقع شد که در نتیجه بعنوان مانع بزرگی در گسترش نفوذ و افزایش قدرت وهابی ها در منطقه و جهان تبدیل گشت .اسد علی زاده می گوید:برقراری و تثبیت نظام جمهوری اسلامی در ایران ، افزون بر اینکه رهبری جعلی و خیالی وهابی ها را بر مسلمانان جهان منتفی کرد ، قطب جدیدی در جهان اسلام پدید آورد که می تواند در شرایط لازم ، نیروهای انقلابی و پیشرو مسلمان را به خود جذب کند .بدین وسیله ، امیدهای مسلمانان ستم دیده و آزاده برای اعتلای کلم? « الله» به ایران به عنوان مرکز ثقل جهان اسلام و پرچمدار مسلمانان معطوف شد . بدین ترتیب ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران عامل بسیار مؤثری در نفی اندیشه های وهابی و به انزواکشیدن آنان به شمار می رود .(1) آیت الله سبحانی می گوید: «پیروزی انقلاب اسلامی در ایران وحشت فوق العاده ای در سران سیاسی مکتب وهابیگیری پدید آورد واز نفوذ آن در مناطق مجاور سخت نگران شدند واندیشه ملت خود ، آنان را رنج می دهد».(2)گرچه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب شیعی باعث شد که روحیه قدرت وشهامت در سراسر جهان برای شیعیان محروم جهان دمیده شود اما در کشور عربستان سعودی که شیعیان آنجا از محرومیت ومظلومیت بیشتر رنج می برند تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران قرار گرفته و باعث شد حرکتهای را بر ضد رژیم آل سعود راه اندازی کنند از جمله در20 نوامبر 1979 عده ای از نا راضیان مسجد اعظم مکه را به تسخیر خو در آوردند و شیعیان الاحساء برای نخستین بار تصمیم گرفتند مراسم عاشورا را در ملاء عام بر گزار نمایند . اریک رولو مفسر روز نامه« لوموند» می نویسد:« شورشیان شیعه به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در پی شورش مکه ، دل وجرات پیداکردند و روز 27 نوامبر ، مراسم عاشورا را که در عربستان ممنوع است برگزار کردند جمعیت که عکس های امام خمینی را در دست داشتند به سوی قطیف ، احساء ودیگر آبادی ها ی ایالت شرقی حرکت کردند . در درگیری های بوجود آمده با گارد ملی 36 تن از آنان کشته شدند . جمعیت سه روز تمام در حال طغیان بود. آنها بانک ها و موسسات دیگر را به آتش کشیدند و علیه رژیم سلطنتی شعار دادند . و در اعلامیه ها از مردم برای سر نگونی رژیم سعودی دعوت کردند».(3) 

فؤاد ابراهیم در تأثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران در این زمینه چنین می نگارد :

مساجد وحسینیه های شیعیان تا پیش از آغاز انقلاب اسلامی ایران نقش سیاسی را ایفا نمی کردند این نهادهای سنتی برای بسیاری از شیعیان نماد همبستگی ووحدت اجتماعی بود پس از سال 1979 نقش این نهاد ها به شدت تغییر یافت : مساجد وحسینیه ها به پایگاه های برای جنبش های مختلف مذهبی و سیاسی شیعیان تبدیل شدند. افزون بر این مراجع شیعه بر مبنای نگرش سیاسی و میزان مداخله و مشارکت در امور سیاسی مورد شناسایی قرار می گرفتند. حسینیه ها در دوران برگزاری مراسم عاشورا مراکزی برای گرد همایی شیعیان و سخنرانی های پر شور شیخ حسن الصفار و سایر واعظان وابسته به جنبش مبلغان طلایه دار ، همچون شیخ فوزی السیف بودند که به تظاهرات شیعیان منجر می شدند. شیخ حسن الصفار رهبر سازمان انقلاب اسلامی در سخنرانی های خود در نوامبر سال 1979 مصادف با دهه نخست ماه محرم ، تصویر اسلامی انقلابی و نوین را ترسیم نمود که شیعیان استان شرقی از آن آگاهی نداشتند.(4) از دیگر تاثیرا ت پیروزی انقلاب اسلامی ایران فعالیت بیشتر سازمان انقلاب اسلامی جزیر? العرب بود. این سازمان در سال 1968 توسط آیت الله سیّد محمد شیرازی (ره) پی ریزی گردید اما در سال 1975 رسما تاسیس ان اعلام گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران رهبران این سازمان تصمیم گرفتند که توده های مسلمان را وارد صحنه کنند و در پی سرنگونی ال سعود فعالیت کنند نام این سازمان در خیابان ها و روی دیوار خانه های منطقه شرقی نوشته می شد و قیام 1400 هجری قمری در همان منطقه از فعالیت های تعیین کننده در تغییر معادلات مبارزاتی آل سعود بود. این سازمان فعالیت های سیاسی خود را در خارج از عربستان بیشتر کرد . انتشار مجله «الثوره الاسلامیه» در لندن از سال 1980تا ژانویه 1991، مجله «بقیع» از سال 1365 تا بهار 1372 در ایران و یک مجله به زبان انگلیسی به نام «ندای مکه»( meka callingبه انگلیسی) از فعالیت های این سازمان بود و از سال 1991 به بعد مجله«الثوره الاسلامیه» جای خود را به مجله «الجزیر? العربیه» داد و دیگر نشریات توسط سازمان تعطیل شد.(5) و همچنین جنبش «حزب الله حجاز» که در سال 1987 در میان طلاب عربستان مقیم قم بوجود امد و سازمان به نام «تجمع علمای شیعه» در دهه 80 توسط جمعی از طلاب وعلمای شیعه عربستان شکل گرفت که مقر اصلی آن در لبنان وسوریه است و مشغول فعالیت های فرهنگی وتبلیغاتی هستند .(6) این تشکل ها و سازمانها که بر علیه حکومت وهابی سعودی فعالیت داشته ودارند باز تاب پیروزی انقلاب اسلامی ایران در جهان و بویزه مجامع شیعه نشین بوده است.برخی از نویسندگان، در مورد بازتاب و تحلیل انقلاب اسلامی ایران در جهان و بویژه کشور های اسلامی، و از جمله در عربستان سعودی معتقد است که بوجود آمدن دو جنبش شیعه وسنی در عربستان از بازتاب های انقلاب اسلامی بوده است.جنبش شیعی همان جنبش های که بدان اشاره شد و در مورد جنبش سنی ، علیرغم اینکه گرایش سنی جنبش اسلامی در عربستان سابقه ممتدی دارد زیرا جنبش اخوان از پیروان محمدابن عبدالوهاب با کمک محمدبن سعود بربخشی از عربستان حاکم شدند و سرانجام میان اخوان وسعودی ها در رابطه اقدامات سیاسی عبدالعزیز بن سعود اختلاف افتاد و جنگجویان اخوان در جریان جنگ سبلا در سال 1929شکست سختی خوردند ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به گفته بسیاری از تحلیل گران حرکت اخوان جدید متاثر از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است (7)فؤاد ابراهیم در تأثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران بر شیعیان عربستان می نویسد: « برخی ناظران بر این باورند که شیعیان استان شرقی به شدت تحت تأثیر و پذیرایی سخنان امام خمینی (ره) بودند ؛ سخنانی که آنان را برای قیام ظالمان ومستبدان (شاهان) و سر نگونی حکومت آنها بر می انگیخت . بی تردید می توان که انقلاب اسلامی تمام جهان اسلام را تحت تأثیر خود قرار داد اما برای شیعیان از اهمیت خاصی بر خوردار بود . آغاز تظاهرات مردمی در سراسر ایران در سال 1978جان تازه ای به شیعیان عربستان سعودی و دیگر کشور های جهان اسلام بخشیده وروحیه ای آنان را تقویت نمود . این تظاهرات حس قدرت ،اعتماد به نفس و شجاعت ایستادگی در برابر حکام سعودی را به آنان عطا کرد تا بدین وسیله نا رضایتی ها و در خواست های خود را بطور علنی به گوش حکام خود برسانند . در حقیقت انقلاب ایران «آگاهی و هوشیاری جدیدی را در میان شیعیان پدید آورد و به آلگویی برای عملکرد آتی آنان تبدیل شد» این انقلاب همچنین موجب پدید آمدن جو جدید و تسریع اقدامات سیاسی اپوزیسیون شیعه شد».(8) وهابیان به خاطر مخالفت با جمهوری اسلامی ایران تظاهرات علیه استکباررا ممنوع اعلام کرد.یکی از موارد که آنها بخاطر ضدّیت با سیاست جمهوری اسلامی ایران مقابله ومخالفت می نمایند حرکت ضد استکباری مسلمین در مراسم حج است در این مکان مهم وزمان بسیار تأثیر گذار که ملت عزیز ایران به حکم وظیفه انقلابی به مراسم تظاهرات پرداخته و از سائر مسلمین جهان دعوت به عمل می آورد که در مقابل آمریکای جهانخوار وکمونییسم بین الملی و صهیونیسم با وحدت ویگانگی ایستاده و ابراز انزجار و تنفر نمایند سیاست گذاران سعودی و وهابی برای مخالفت با این قیام سازنده وارزنده پرچم مخالفت را بلندنموده وبا رنگ ولعاب دینی فتوای حرمت تظاهرات در ایام حج را از روحانیون مکتب گرفتند وتظاهرات ضد استکباری راتحریم نمودند. یکی از مفتیان شان به نام« عبدالعزیز بن یاز» با این عنوان که حج یک عمل عبادی است ونباید با مسائل سیاسی وغیر آن آمیخته گردد به چنین تظاهرات و جنبشی فتوای حرمت داد.

به همین اساس شرطه های چماق بدست ومسلح به وسایل ضد شورش به جان زائران خانه خدا ومیهمانان آزادی خواه افتاده وبا خشونت وضرب و جرح از میهمانان سرزمین وحی پذیرایی و با الفاظ مشرک وکافر ، بدعت گذار ورافضی خوش آمد می گویند واین روند همه ساله ادامه دارد.(9)

اما برای مطلوب و معقول بودن این حرکت سیاسی و ابراز تنفر از دشمنان خدا می توان دلایل ذیل را بر شمرد:

الف) تبری جستن وابراز انزجار از ظالمان و استکبار جهانی یکی از پیام های این فریضه بزرگ است.زیرا فرضیه حج خضوع مطلق و خشوع بی نهایت در برابرخداوند و تسلیم محض بودن در پیشگاه حضرتش وطرد کردن طواغیت وبت های رایج زمان از دل وجان وروح وروان انسان های آزاده است زیرا در قرآن مجید حج ابراهیمی را این چنین توصیف می نماید :« واَذِّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً وعلی کل ضامًر یأ تین من کلَّ فجٍ عمیق لیشهدوا منافع لهم ویذکروا اسم الله فی ایام معلومات علی مارز قَهَمُ من بهیمة الانعام فکلوا منها و اطعموا البائس الفقیر ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم ولیطوفوا با لبیت العتیق».(10)ما به ابراهیم گفتیم همه مردم را به حج دعوت کن تا پیاده وسواره بر مرکب های لاغر از هر راه دور بیایند. تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیات بخش ) باشند ونام خدا را در ایام معّینی بر چار پایانی که خدا در اختیارشان گذاشته است ببرند ( وقتی آنها را قربانی کردند )از گوشت آنها بخورید و فقیر وبی نوا را نیز اطمام نمائید . بعد از آن باید آلوده گی ها را از خود بر طرف سازند وبه نذر های خود وفا کنند و برگرد خان? کهنه طواف نمایند . از میان این دو آیه باید دو جمله را مورد دقت قرار داد واز مفاد آن نتیجه گرفت. اول جمله «لیشهدوا منافع لهم» که مراد از منافع که زائران خانه خدا باید شاهد آن باشد چیست؟ دوم اینکه از جمله ای «ویذ کروا اسم الله» چه مطلبی استفاده می شود؟در جواب باید گفت که اوّلا حج ابراهیمی دارای دو بُعد است: یکی بُعد عبادی که در ذکر ویاد خدا نمود پیدا می کند و بُعد دیگرکه بعد اجتماعی است در مسئله ای« مشاهده منافع» آیه ای مزبور نهفته است آیت الله مکارم در این باره می گوید: اگر این مراسم عبادی پر رمز وراز طبق برنامه صحیح انجام پذیرد و از آن بهره بردارى درستى شود مى‏تواند هر سال منشا تحول تازه‏اى در جوامع اسلامى گردد. و نتایج و منافع فراوانی را به ارمغان آورد و در این مختصر به برخی از آن می توان اشاره کرد:

1- بعد اخلاقى حج) مهمترین فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است که در انسانها به وجود مى‏آورد، مراسم« احرام» انسان را به کلى از تعینات مادى و امتیازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ و زر و زیور بیرون مى‏برد، و با تحریم لذائذ و پرداختن به خودسازى که از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا کرده و در عالمى از نور و روحانیت و صفا فرو مى‏برد، و آنها را که در حال عادى بار سنگین امتیازات موهوم و درجه‏ها و مدالها را بر دوش خود احساس مى‏کنند یک مرتبه سبکبار و راحت و آسوده مى‏کند.سپس مراسم دیگر حج یکى پس از دیگرى انجام مى‏گیرد، مراسمى که علاقه‏هاى معنوى انسان را لحظه به لحظه با خدایش محکمتر و رابطه او را نزدیکتر و قویتر مى‏سازد، او را از گذشته تاریک و گناه‏آلودش بریده و به آینده‏اى روشن و پر از صفا و نور پیوند مى‏دهد.مخصوصا توجه به این حقیقت که مراسم حج در هر قدم یاد آور خاطرات ابراهیم بت‏شکن، و اسماعیل ذبیح اللَّه، و مادرش هاجر است، و مجاهدتها و گذشتها و ایثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مى‏کند، و نیز توجه به اینکه سرزمین مکه عموما و مسجد الحرام و خانه کعبه و محل طواف خصوصا یاد آور خاطرات پیامبر اسلام و پیشوایان بزرگ و مجاهدتهاى مسلمانان صدر اول است این انقلاب اخلاقى عمیقتر مى‏گردد، به گونه‏اى که در هر گوشه‏اى از مسجد الحرام و سرزمین مکه انسان، چهره پیامبر و على و سایر پیشوایان بزرگ (صلوات الله علیهم) را مى‏بیند، و صداى آواى حماسه‏هاى آنها را مى‏شنود.

آرى اینها همه دست به دست هم مى‏دهند و زمینه یک انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مى‏سازند، به گونه‏اى توصیف ناشدنى و رق زندگانى انسان را بر مى‏گردانند و صفحه نوینى در حیات او آغاز مى‏کنند.در حقیقت حج براى مسلمانان یک تولد ثانوى است، تولدى که آغازگر یک زندگى نوین انسانى مى‏باشد.

2- بعد سیاسى حج)به گفته یکى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عین اینکه خالصترین و عمیقترین عبادات را عرضه مى‏کند، مؤثرترین وسیله براى پیشبرد اهداف سیاسى اسلام است.روح عبادت، توجه به خدا، و روح سیاست، توجه به خلق خدا است، این دو در حج آن چنان به هم آمیخته‏اند که تار و پود یکپارچه!.حج عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است.حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافیایى است.حج وسیله‏اى است براى شکستن سانسورها و از بین بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه‏اى که در کشورهاى اسلامى حکمفرما مى‏شود.حج وسیله‏اى است براى انتقال اخبار سیاسى کشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه دیگر، و بالآخره حج، عامل مؤثرى است براى شکستن زنجیرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمین.و به همین دلیل در آن ایام که حاکمان جبار همچون بنى امیه و بنى عباس بر سرزمینهاى مقدس اسلامى حکومت مى‏کردند و هر گونه تماس میان قشرهاى مسلمان را زیر نظر مى‏گرفتند تا هر حرکت آزادى‏بخش را سرکوب کنند، فرا رسیدن موسم حج دریچه‏اى بود به سوى آزادى و تماس قشرهاى جامعه بزرگ اسلامى با یکدیگر و طرح مسائل مختلف سیاسى.

روى همین جهت امیر مؤمنان على ع به هنگامى که فلسفه فرائض و عبادات را مى‏شمرد در باره حج مى‏گوید: «الحج تقویة للدین» (11)خداوند مراسم حج را براى تقویت آئین اسلام تشریع کرد. بى جهت نیست که یکى از سیاستمداران معروف بیگانه در گفتار پر معنى خود مى‏گوید:« واى به حال مسلمانان! اگر معنى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر معنى حج را درک کنند»!.و حتى در روایات اسلامى، حج به عنوان جهاد افراد ضعیف شمرده شده، جهادى که حتى پیر مردان و پیر زنان ناتوان با حضور در صحنه آن مى‏توانند شکوه و عظمت امت اسلامى را منعکس سازند، و با حلقه‏هاى تو در توى نمازگزاران‏گرد خانه خدا و سر دادن آواى وحدت و تکبیر، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.

3- بعد فرهنگى)ارتباط قشرهاى مسلمانان در ایام حج مى‏تواند به عنوان مؤثرترین عامل مبادله فرهنگى و انتقال فکرها در آید.مخصوصا با توجه به این نکته که اجتماع شکوهمند حج، نماینده طبیعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است (چرا که در انتخاب افراد براى رفتن به زیارت خانه خدا هیچ عامل مصنوعى مؤثر نیست و زوار کعبه از میان تمام گروه‏ها، نژادها، زبانهایى که مسلمانان به آن تکلم مى‏کنند بر خاسته و در آنجا جمع مى‏شوند).لذا در روایات اسلامى مى‏خوانیم: یکى از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول اللَّه ص به تمام جهان اسلامى است.«هشام بن حکم» که از دوستان دانشمند« امام صادق (ع)» است مى‏گوید:از آن حضرت در باره فلسفه حج و طواف کعبه سؤال کردم، فرمود:«ان اللَّه خلق الخلق ... و امرهم بما یکون من امر الطاعة فى الدین و مصلحتهم من امر دنیاهم فجعل فیه الاجتماع من الشرق و الغرب و لیتعارفوا و لینزع کل قوم من التجارات من بلد الى بلد ...، و لتعرف آثار رسول اللَّه (ص) و تعرف اخباره و یذکر و لا ینسى»(12)خداوند این بندگان را آفرید ... و فرمانهایى در طریق مصلحت دین و دنیا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را (در آئین حج) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبى یکدیگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمایه‏هاى تجارى را از شهرى به شهر دیگر منتقل کنند ... و براى اینکه آثار پیامبر ص و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش نکنند.به همین دلیل در دورانها خفقان بارى که خلفا و سلاطین جور اجازه نشر این احکام را به مسلمانان نمى‏دادند آنها با استفاده از این فرصت، مشکلات خود را حل مى‏کردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى ع و علماى بزرگ دین پرده از چهره قوانین اسلام و سنت پیامبر ص بر مى‏داشتند.از سوى دیگر، حج مى‏تواند، مبدل به یک کنگره عظیم فرهنگى شود و اندیشمندان جهان اسلام در ایامى که در مکه هستند گرد هم آیند و افکار و ابتکارات خویش را به دیگران عرضه کنند.اصولا یکى از بدبختیهاى بزرگ این است که مرزهاى کشور اسلامى سبب جدایى فرهنگى آنها شود، مسلمانان هر کشور تنها به خود بیندیشند، که در این صورت جامعه واحد اسلامى پاره پاره و نابود مى‏گردد، آرى حج مى‏تواند جلو این سرنوشت شوم را بگیرد.لذا در ذیل همان روایت می فرماید:«و لو کان کل قوم انما یتکلمون على بلادهم و ما فیها هلکوا، و خربت البلاد، و سقطت الجلب و الارباح و عمیت الاخبار ...»(13) اگر هر قوم و ملتى تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگویند و تنها به مسائلى که در آن است بیندیشند همگى نابود مى‏گردند و کشورهایشان ویران مى‏شود، منافع آنها ساقط مى‏گردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى‏گیرد.

4- بعد اقتصادى حج)بر خلاف آنچه بعضى فکر مى‏کنند، استفاده از کنگره عظیم حج براى تقویت پایه‏هاى اقتصادى کشورهاى اسلامى نه تنها با روح‏حج منافات ندارد بلکه طبق روایات اسلامى یکى از فلسفه آن را تشکیل مى‏دهد چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پایه یک بازار مشترک اسلامى را بگذارند، و زمینه‏هاى مبادلاتى و تجارى را در میان خود به گونه‏اى فراهم سازند که نه منافعشان به جیب دشمنانشان بریزد، و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، که این دنیا پرستى نیست، عین عبادت است و جهاد.و لذا در همان روایت هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) ضمن بیان فلسفه‏هاى حج صریحا به این موضوع اشاره شده بود که یکى از اهداف حج، تقویت تجارت مسلمانان و تسهیل روابط اقتصادى است.کوتاه سخن اینکه این عبادت بزرگ اگر بطور صحیح و کامل مورد بهره بردارى قرار گیرد و زوار خانه خدا در آن ایام که در آن سرزمین مقدس حضورفعال دارند و دلهایشان آماده است از این فرصت بزرگ براى حل مشکلات گوناگون جامعه اسلامى با تشکیل کنگره‏هاى مختلف سیاسى و فرهنگى و اقتصادى استفاده کنند، این عبادت مى‏تواند از هر نظر مشکل‏گشا باشد، و شاید به همین دلیل است که امام صادق ع مى‏فرماید:«لا یزال الدین قائما ما قامت الکعبة»(14) ما دام که خانه کعبه بر پا است اسلام هم بر پا است.(15) همه این ابعاد مهم و منافع فراوان از این مناسک پر رمز وراز حج بدست می آید ثانیا آنکه در این آیه منافع که بیانگر بُعد اجتماعی وسیاسی است مقدم به ذکر الله که ترسیم گر جنبه عبادی است شمرده شده است .ثالثاً قرآن لفظ منافع را به صورت مطلق وبدون هچ گونه قیدی آورده است لذا شامل هر نوع منافع ا عم از سیاسی واقتصادی واجتماعی می باشد .«شیخ محمود شلتوت (ریئس اسبق الاز هر ) می گوید : «حج با توجه موفقیت خاصی که در اسلام دارد و اهدافی که برای فرد وجامعه در آن در نظر گرفته شده است که مردان دانش و فکر ، شخصیت های علمی و فرهنگی و مسئولان سیاسی واداری و آگاهان از مسائل اقتصادی و مالی و معلمان شرع ودین مردان نبرد و جهاد به آن توجه خاص بنماید ».(16) لذا چنین به نظر می رسد که مسلمین جهان هرنوع استفاده که به نفع جامعه اسلامی و امت اسلام باشد می توانند از این مراسم با شکوه استفاده داشته باشند. 

ب) اگر کسی در عمومیّت مفاد آیه مذکور شک و تردیدی داشته باشد هرگز نمی تواند در عمل نماینده پیامبر گرامی اسلام یعنی حضرت علی (علیه السلام) در موسم حج که صددرصد یک عمل سیاسی بوده است تردیدی به خود راه دهد زیرا حضرت رسول خدا در سال نهم هجرت حضرت علی (ع) را به یک عمل سیاسی دستور داد که عبارت بود از اینکه آن حضرت از جانب رسول خدا مامور به قرائت قطعنامه سیاسی که حاوی اعلام انزجار و بیزاری از مشرکین بود مامور گردید تا آن را در موسم حج قرائت نماید که آیات مذکور از اول سوره برائت به این عبارت آمده است :« برائ? من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین فسیحوا فی الارض اربع? اشهر واعلموا انّکم غیر معجزی الله و انّ الله مخزی الکافرین و آذان من الله و رسوله یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله فان تبتم فهو خیر لکم و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بعذاب الیم»(17) اعلام بیزاری است از جانب خدا و رسول او به ان گروه از مشرکان که با انها پیمان بسته اید (به آنان برسانید که) می توانید به روی زمین چهار ماه آزادانه گردش کنید وبدانید که شما خدارا عاجز نخواهید کرد و خدا کافران را خوار خواهد نمود این اعلامی است که از جانب خدا ورسول او به مردم در روز حج اکبر که خدا ورسول او از مشرکان بیزار هستند . اگر توبه کردید برای شما نیکو ست واگر روی برگرداندید بدانید که شما خدا را عاجز نخواهید کرد وبه گروه کافر به عذاب درد ناک بشارت بده .حضرت علی (علیه السلام ) پس از قراعت این آیات قطعنامه ای را که متضمن چهار مواد بود چنین ایراد نمود وفرمود : هان ای مشرکان :

1 - بت پرستان حق ندارند وارد خانه خدا شوند .

2 - طواف با بدن برهنه ممنوع است .

3 - بعد از این هیچ بت پرستی در مراسم حج شرکت نخواهد کرد .

4 - کسانی که با پیامبر پیمان عدم تعرض بسته اندو از اول به پیمان خود وفا دار بوده اند پیمان آنان محترم است وتا انقضای وقت پیمان ، جان ومال شان محترم می باشد ولی با مشرکان که با مسلمانان پیمانی ندارند ویا عملاً پیمان شکنی کرده اند از این تاریخ ( دهم ذی الحجه ) چهار ماه مهلت داده می شود که تکلیف خود را با حکومت اسلامی روشن سازند یا باید به گروه موحدان و یکتا پرستان بپیوندند و هر نوع مظاهر شرک و دوگانه پرستی را در هم کوبند و یا اینکه آماده جنگ گردند.(18)آیا عمل سیاسی تر و دلیل بهتری از این پیدا می شود که در بحبوحه فریضه عظیم حج که مشرک ومسلمان سر گرم طواف یا رمی جمره بودند ناگهان نماینده پیامبر(ص) روی نقطه بلندی قرار می گیرد وچنین مسائل سیاسی را بیان می فرماید؟ آیا پیامبر خدا و جانشین معصومش به اندازه وهابیون گرا نفهمیده اند که دست به چنین عمل سیاسی میزنند؟ و یا وهابیت باید مغز را شستشو داده و عینک تعصب را بردارند و منصفانه قضاوت نمایند که آیا فرضیه ی حج فقط در بُعد عبادی تمام و خلاصه می شود یا مسئله اجتماعی و سیاسی را نیز شامل می شود؟ اگر مسائل سیاسی و اجتماعی در آنجا جایگاه ندارد پس سوره برائت چه می کند ؟ عمل امام معصوم و نماینده پیامبر چه می کند؟ خطبه ای تاریخی حضرت پیامبر(ص) در مسجد الحرام و شعار کوبنده ای مسلمانان هنگام فتح مکه در مقابل دیدگان مشرکان چه می کند؟.

نگارنده کتاب آیین وهابیت می نویسد :

در سال 56 هجری شمسی با گروهی از حافظان خرد سال قرآن به منظور انجام عمره مفرده به زیارت خانه خدا مشرف شدیم. در روز های ورود ما ، در رسانه های گروهی حمل? اسرائیل به جنوب لبنان برای قلع و قمع فلسطینی ها منعکس بود . روز جمعه برای شرکت در مسابقه ی قرائت قرآن در محل تحفیظ القرآن الکریم جنب حرم شریف حاضر شدیم ریاست جلسه را یکی از شخصیت ها بر عهده داشت جلسه به پایان رسید سپس اذان نماز جمعه گفته شد و خطیب حرم برفراز منبر قرار گرفت ، من با خود گفتم الآن پیرامون حادثه ای روز سخن خواهد گفت ولی چیزی نگذشت که حُسن ظن من به سوء ظن تبدیل شد و خطیب پیرامون آداب شرکت در مساجد و نماز جمعه سخن گفت و اینکه باید نظافت پاها و دهان را رعایت نمود و کلمه ای از حوادث روز به سخن نیاورد ! من به شخصیتی که کنار من نشسته بود و خود از اخوان المسلمین مصر بود که از «بد حادثه» مصر به سرزمین مکه پناهنده شده بود اعتراض کردم وگفتم :« آیا این مطابق مقتضای حال بود ؟ او چون مردی منصفی بود جز اظهار تأسف پاسخی نداشت .(19)

ج) کعبه قوام زندگی و مایه حیات است زیرا قرآن مجید کعبه وبیت الله الحرام را بعنوان قوام زندگی یعنی مایه ی حیات بشرت معرفی می کند لذا می فرماید :« جعل اللهُ الکعبه البیت الحرام قیاماً للناس»(20) خداوند کعبه را قوام ( حیات ) مردم قرار داده است .در اینجا کلمه« قیام» باید مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم گردد که قیام یعنی چه و کعبه که مایه قوام انسانها شمرده شده چیست ؟قیام یعنی قوام و مرادف «عِماد» و« سِناد» می باشد یعنی استوار کننده زندگی ومایه حیات انسانهاست چنانکه جریان خون در رگ ها باعث زندگی انسان می شود و کعبه و بیت الحرام نیز مایه حیات انسانهاست همانطوری که خدای متعال کلمه ی« قیام» را در مورد مال و اقتصاد جامعه بکار برده است و می فرماید:« ولا توءتوا السفها ء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما»(21)هرگز اموال خود را که وسیله قوام و زندگی شما قرار داده است بدست سفیهان ندهید .(22) یعنی خداند مال و اقتصاد در جامعه را مایه حیات و قوام زندگی قرار داده است لذا نباید آن را بدست سفیهان و کسانی که بی جهت مصرف می کنند قرارداد .این آیه دو پیام دارد 1 نقش و اهمیّت و اقتصاد در جامعه 2 استفاده بهینه کردن از آن و قرار ندادن آن را در دست کسانیکه این منافع ملی و مهم را درست و به جا استفاده نمی کنند . همین پیام را از آیه «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس» میتوان دریافت نمود که پیام اول از اهمیت خانه خدا حکایت دارد و پیام دیگر اینکه این خانه ای که مایه قوام زندگی انسانهاست باید درست استفاده شود و در معرض استفاده همه ای انسان های بیدار وزنده قرار گیرد و نباید یک عده ای خاص از آن استفاده انحصاری نمود . براستی امروز تا چه حد استفاده از این قوام زندگی وامر حیاتی برای همه گان میسر است آیا اینکه گروه وهابیت از آن برای ترویج عقاید شان استفاده شخصی و سوء می کند با جمله قیامأ للناس منافات ندارد ؟آیا کافر ومشرک خوانده شدن دیگران از طرف وهابیت منافات با قیامأ للناس ندارد ؟آیا حمله کردن شرطه های وهابی و چماق بدست سعودی بجان مردم بجرم اداء تعظیم و احترام به قبور اولیا ء الهی و مکان های مقدس و تجدید خاطره های انسان های آزاده و الگو قرار دادن آنان ، با قیامأ للناس میسازد ؟ آیا ممنوعیت ابراز انزجا و تنفر از طواغیت زمان ودشمن مکتب اسلام با جمله ای قیامأ للناس می سازد؟ زمانی می تواند کعبه مایه قوام و زندگی انسانها قرار گیرد که همگان از آن استفاده مطلوب و حیات بخش نماید نه این که مورد استفاد? سفیهانه و یا انحصاری قرار گیرد. 

پی‌نوشت‌ها:

اسد علی زاده ، اکبر،چالش های فکری و سیاسی وهابیت ، ص126. 1.

سبحانی ،جعفر،آیین وهابت،ص344. 2.

محمدی ، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ،ص168. 3.

فؤاد ابراهیم ، شیعیان عربستان ،ص، 122 4.

همان ص173. 5.

همان ص178. 6.

بابا پور گل افشانی ، محمدمهدی،تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران، ص214. 7.

شیعیان عربستان ،ص121. 8.

9. همان.

10.حج/27و28. 

نهج البلاغه، کلمات قصار ش252. 11.

وسائل الشیعه،ج8،ص9 12.

همان 13.

وسائل الشیعه،ج8،ص14. 14.

شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،ج14، صص،8079و81 15. مکارم 

آیین وهابیت ص350. 16.

توبه/1-3. 17.

آیین وهابیت صص357و358. 18.

آیین وهابیت ص6. 19.

مایده/97. 20.

نساء /5 21.


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|پنج شنبه 94/5/1 | نظر

کارنامه عملى وهابیت (1)

 

1. قتل و غارت وهّابیّان در منطقه نجد:

محمّد بن عبد الوهّاب با اعلام جهاد علیه مسلمانان به اتهام کفر، شرک و بدعت، اعراب بادیه نشین را تحریک کرد و به کمک ابن سعود، لشکرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنان را به عنوان غنایم جنگى غارت نمود(2). در این بخش به چند نمونه از کشتار بى‌رحمانه وهّابیّت که در منطقه نجد و اطراف ریاض انجام گرفته، اشاره مى‌کنیم.

الف: کشتار مسلمانان و قطع نخل‌ها و غارت مغازه‌ها:

ابن بشر عثمان بن عبد اللّه، مورخ آل سعود در باره آغاز دعوت وهّابیّت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بى‌گناه به اتهام شرک مى‌نویسد:

عبد العزیز همراه با عدّه‌اى به قصد جهاد با اهل سرزمین «ثادق» حرکت کرد و آنان را به محاصره درآورد و بخشى از نخلستان‌هاى آنان را قطع کرد و تعدادى هم از مردان آنان را به قتل رساند(3). سپس عبد العزیز به قصد جهاد به سمت «خُرج» حرکت کرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به کشت و مغازه‌ها را که مملوّ از اموال بود، غارت کرد و آن‌گاه به سرزمین «نَعْجان»، «ثَرْمَدا»، «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّه‌اى را کشت و شتران بسیارى به غنیمت گرفت(4).

ب: به آتش کشیدن محصولات زراعى:

ابن بشر در ادامه مى‌نویسد:

عبدالعزیز به قصد جهاد وارد «منفوحه» شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشید و بخش عظیمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنیمت گرفت و ده نفر را نیز کشت(5).

ج: سقط جنین زنان باردار:

لشکر عبد العزیز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تیراندازى کردند و صداى مهیب تیرها، شهر را به لرزه درآورد به گونه‌اى که بعضى از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند(6).

د: کشته شدن مردم ریاض در اثر گرسنگى و تشنگى:

ابن بشر در باره حمله وهّابیّت به ریاض مى‌نویسد:

ففرّ أهل الریاض فی ساقته الرجال والنساء والأطفال لا یلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البریّه فی السهباء قاصدین الخروج وذلک فی فصل الصیف، فهلک منهم خلق کثیر جوعا وعطشا(7)؛ اهل ریاض، همه مردان، زنان و کودکان با شنیدن حمله لشکر وهّابیّت از ترس و وحشت، پا به فرار گذاشتند، از آن جایى که این حمله در فصل تابستان بود، جمعیّت زیادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند.

ه: کشتار فراریان:

ابن بشر در ادامه مى‌گوید:

فلمّا دخل عبد العزیز الریاض وجدها خالیه من أهلها إلاّ قلیلاً فساروا فی أثرهم یقتلون ویغنمون.

ثمّ إنّ عبد العزیز جعل فی البیوت ضبّاطا یحفظون ما فیها. وحاز جمیع ما فى البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغیر ذلک وملک بیوتها ونخیلها إلاّ قلیلاً(8)؛ وقتى عبد العزیز وارد ریاض شد دید جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده، فراریان را دنبال کرد و عدّه‌اى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنیمت گرفت.

و به شرطه‌ها دستور داد از خانه‌هاى خالى از صاحبانشان، محافظت کنند و آن‌گاه تمام اموال، اسلحه‌ها، مواد غذایى و وسایل خانه‌ها را به غنیمت گرفت و غالب خانه‌ها و نخلستان‌ها را به تصرّف خود درآورد.

و: کشتن مؤذن به جرم درود بر پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله :

زینى دحلان مفتى مکّه مکرمه مى‌نویسد:

ویمنعون من الصلاه علیه صلى اللّه علیه وسلم على المنابر، بعد الأذان؛ حتى أنّ رجلاً صالحا کان أعمى ، وکان موءذّنا وصلى على النبی صلى الله علیه وسلم بعد الأذان، بعد أن کان المنع منهم ، فأتوا به إلى ابن عبد الوهاب فأمر به أن یقتل فقتل، ولو تتبّعت لک ما کانوا یفعلونه من أمثال ذلک، لملأت الدفاتر والأوراق. وفی هذا القدر کفایه واللّه سبحانه وتعالى أعلم؛ وهّابى‌ها از درود فرستان به پیامبر گرامى [ صلى‌الله‌علیه‌و‌آله ] بر روى منابر و پس از اذان، ممانعت مى‌کردند، مرد صالح نابینایى که اذان مى‌گفت و پس از اذان به رسول اکرم[ صلى‌الله‌علیه‌و‌آله ] صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبد الوهّاب آوردند و او دستور داد مؤذن نابینا را به جرم درود بر حضرت، کشتند.

زینى دحلان در ادامه مى‌گوید: اگر مانند این کارهاى زشت وهّابى‌ها را بخواهم بنویسم، دفترها مملوّ خواهد شد(10). با این که درود به پیامبر گرامى صلى‌الله‌علیه‌و‌آله نص قرآن و دستور الهى است که مى‌فرماید: «إِنَّ اللّه‌َ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما»(11). در آیه شریفه هیچ‌گونه قید مکانى و زمانى براى درود به حضرت ذکر نشده یعنى هر وقت و هر کجا مى‌شود به پیامبر گرامى درود فرستاد.

2. کشتار بى‌رحمانه شیعیان کربلا:

کشتار وهّابیان در کربلاى معلّى در سال 1216، به راستى صفحه تاریخ را سیاه کرده و قلب هر خواننده را به درد مى‌آورد.

دکتر منیر عجلانى مى‌نویسد:

دخل اثنا عشر ألف جندی ولم یکن فی البلده، إلا عدد قلیل من الرجال المستضعفین لأن رجال کربلاء کانوا قد خرجوا یوم ذاک إلى النجف الأشرف لزیاره قبر الإمام أمیر الموءمنین یوم الغدیر، فقتل الوهّابیّون کل من وجدوهم، فقدر عدد الضحایا فی یوم واحد بثلاثه آلاف، وأما السلب فکان فوق الوصف ویقال أن مائتى بعیر حملت فوق طاقتها بالمنهوبات الثمینه(12)؛ دوازده هزار نفر سپاه وهّابیّان به فرماندهى سعود، فرزند عبد العزیز وارد کربلا شدند در حالى که بیشتر مردم کربلا به مناسبت عید غدیر به نجف اشرف به زیارت امیر المؤمنین[ علیه‌السلام [رفته بودند و در شهر جز عدّه اندکى از پیرها و ناتوان‌ها نمانده بودند.

سپاه وهّابیّان به هر کس که برخوردند، کشتند و آمار کشته‌ها به مرز سه هزار نفر رسید و اموال غارت شده از کربلا قابل وصف نبود و گفته مى‌شد که آن روز 200 شتر بار سنگین از کربلا به غارت بردند.

محمد قارى غروى در تاریخ نجف از مجموعه شیخ خضر، نقل مى‌کند:

وهّابیّان صندوق قبر حبیب بن مظاهر را که از چوب بود شکستند و سوزاندند و با آن در ایوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند. آن‌ها مى‌خواستند صندوق قبر شریف حسین را هم بشکنند، اما چون داراى شبکه‌هاى آهنین بود، توفیق نیافتند(13). شیخ عثمان بن بشر مورّخ دیگر وهابى که خود اهل نجد بوده مى‌نویسد:

گنبد روى قبر (سید الشهداء) را ویران ساختند، و صندوق روى قبر را که زمرّد، یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند، و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآن‌هاى نفیس یافتند غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند(14). صلاح الدین مختار که خود وهّابى است مى‌نویسد:

در سال 1216 امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد، عشایر جنوب، حجاز و دیگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذى‌قعده به کربلا رسید. او تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کشت و نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شد. آن‌گاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیّه را به نسبت هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم، بین لشگریان تقسیم نمود(15). شیخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مى‌نویسد:

وهّابیان به صورت غافل‌گیرانه وارد کربلا شدند و بسیارى از اهل آن‌جا را در کوچه و بازار و خانه‌ها کشتند؛ روى قبر حسین علیه‌السلام را خراب کردند و آن چه در داخل قبّه بود به چپاول بردند و هرچه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآن‌هاى نفیس یافتند، ربودند. نزدیک ظهر در حالى که قریب به دو هزار نفر از اهالى کربلا را کشته بودند، از شهر خارج شدند(16). برخى مى‌نویسند: «وهّابیان در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند»(17). میرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مى‌نویسد:

هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، دیدم که قریب بیست و پنج هزار نفر وهّابى وارد کربلا شدند و شعار «اقتلوا المشرکین واذبحوا الکافرین»(18) سر مى‌دادند. آنان بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمى‌ها حساب نداشت، صحن مقدّس امام حسین علیه‌السلام از لاشه کشتگان پر و خون از بدن‌هاى سر بریده شده، روان بود.

پس از یازده ماه بار دیگر به کربلا رفتم، دیدم که مردم، آن حادثه دل خراش را نقل مى‌کنند و گریه سرمى‌دهند به‌گونه‌اى که از شنیدن آن، موها بر اندام راست مى‌شد(19).

3. حمله به نجف اشرف:

حمله وهّابى‌ها به عراق از 1214 ه آغاز شد. چون در آن سال وهّابى‌ها به نجف اشرف حمله نمودند، ولى عرب خزاعل جلو آن‌ها را گرفتند و سیصد نفر از آن‌ها را کشتند(20). در سال 1215 نیز گروهى براى انهدام مرقد مطهّر حضرت امیر علیه‌السلام عازم نجف اشرف شدند که در مسیر با عدّه‌اى از اعراب درگیر شدند و شکست خوردند(21). در مدّت نزدیک به ده سال چندین بار حملات شدیدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند(22). در سال 1216 وهّابیّان پس از کشتار بى‌رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینى علیه‌السلام با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند، ولى مردم نجف به‌سبب آگاهى از ماجراى کشتار و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخواستند؛ حتّى زن‌ها از منزل‌ها بیرون آمدند و مردان خود را تشجیع و تحریک به دفاع کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهّابیّان نشوند، در نتیجه سپاه وهّابى‌ها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند(23). در سال 1220 یا 1221 وهّابى‌ها به سرکردگى «سعود» به نجف اشرف حمله بردند، ولى چون شهر داراى برج و بارو بود، و در بیرون نیز خندقى شهر را حفاظت مى‌کرد، به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دینى در حدود دویست نفر تحت رهبرى شیخ جعفر نجفى (کاشف الغطاء) از مراجع اعلم عصر که خود مردى دلیر بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، کارى از پیش نبردند.

خانه شیخ جعفر کاشف الغطاء انبار اسلحه بود و او بر هر دروازه نجف و در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود.

شیخ حسین نجف، شیخ خضر شلال، و سید جواد عاملى صاحب مفتاح الکرامه و شیخ مهدى ملاکتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند که از مردان بلند آوازه مى‌باشند.

قواى سعود در این حمله پانزده هزار وهابى جسور جنگجو بود. وهّابى‌ها چندان که سعى کردند نتوانستند وارد شهر شوند، و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مى‌کردند.

در یکى از روزها برخى از وهّابى‌ها از دیوار شهر بالا آمدند و نزدیک بود شهر را اشغال کنند، ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند، و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهّابى‌ها را زیر آتش داشتند، توانستند هفتصد نفر از آن‌ها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقیه نفراتش ناامید از نجف اشرف بازگشت.

اهالى نجف قبل از رسیدن قواى سعود، خزانه حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به بغداد و از آنجا به کاظمین منتقل ساختند و در محزن آنجا به ودیعت نهادند، و بدین گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند.

ابن بشر مورخ نجدى راجع به حمله سعود به نجف در تاریخ نجد مى‌نویسد:

«در سال 1220 سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بیرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد، و سپاه مسلمین (وهّابى‌ها) را در اطراف شهر پراکنده ساخت، و دستور داد باروى شهر را خراب کنند.

چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقى عریض و عمیق برخورد کردند و نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگى که میان طرفین روى داد در اثر تیراندازى از روى باروها و برجهاى شهر، جمعى از مسلمین (وهّابى‌ها) کشته شدند. آن‌ها نیز از شهر عقب نشستند، و به غارت نواحى اطراف پرداختند»(24). سعود در سال بعد یعنى 1222 نیز بار دیگر با بیست هزار جنگجوى جسور وهابى به نجف اشرف حمله برد، ولى چون دید مدافعان شهر به رهبرى کاشف الغطاء با توپ و تفنک آماده دفاع هستند نجف را رها ساخت، و به شهر «حله» روى آورد(25).

4. تخریب آثار بزرگان در مکه:

وهّابیون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مکّه تمام آثار بزرگان دین را تخریب نمودند. در «مُعَلّى» قبّه زادگاه پیامبر گرامى صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را و همچنین قبّه زادگاه على بن ابى طالب علیه‌السلام و حضرت خدیجه و حتى ابوبکر را ویران و باخاک یکسان کردند.

آثار باستانى که در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم را تخریب کرده و در تمام مناطقى که مسلط مى‌شدند آثار صالحین را نابود مى‌کردند و هنگام تخریب طبل مى‌زدند و به رقص و آواز خوانى مى‌پرداختند(26). رفاعى یکى از علماى بزرگ اهل سنّت کویت خطاب به علماى وهابى مى‌نویسد:

رضیتم ولم تعارضوا هدم بیت السیّده خدیجه الکبرى أمّ المؤمنین والحبیبه الأولى لرسول ربّ العالمین صلى اللّه علیه وآله، المکان الذی هو مهبط الوحی الأوّل علیه من ربّ العزّه والجلال، وسکتم على هذا الهدم راضین أن یکون المکان بعد هدمه دورات میاه وبیوت خلاء ومیضات، فأین الخوف من اللّه؟ وأین الحیاء من رسوله الکریم علیه الصلاه والسلام(27)؛ شما به تخریب خانه ام المؤمنین خدیجه کبرى اوّلین حبیبه پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله رضایت دادید و هیچ عکس العمل نشان ندادید با این که آن مکان محل نزول وحى قرآن بود. و در برابر این جنایت سکوت انتخاب کردید و رضایت دادید که آن مکان مقدس به توالت و دستشویى مبدل شود. پس چرا از خدا نمى‌ترسید؟ و از پیامبر کریم حیا نمى‌کنید؟

رفاعى در ادامه مى‌نویسد:

زادگاه رسول اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را ویران و به محل خرید وفروش حیوانات تبدیل شد که با تلاش افراد صالح و خیّر، از چنگال وهّابى‌ها در آمد و به کتابخانه مبدّل گردید ... شما وهّابیان در این سال‌هاى اخیر تصمیم گرفتید نیّات شوم خود را از طریق تهدید و انتقام پیاده کنید، تمام تلاش خود را جهت نابودى محل ولادت رسول گرامى صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم به کار بستید، حتّى از شخصیّت‌ها و علماء بزرگ سعودى مجوّز ویران کردن آن مکان مقدس را گرفتید، ولى ملک فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه کرد و شما را از این کار ننگین باز داشت.

این چه کار بى ادبانه‌اى است که از شما سر مى‌زند؟!

این چه بى وفایى است که در حق رسول گرامى صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم ! روا مى‌دارید در حالى که خداوند به وسیله آن حضرت، ما و شما و اجداد ما را از تاریکى‌هاى شرک به سوى نور اسلام هدایت فرمود؟!

بدانید که به هنگام مشاهده رسول گرامى صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم در کنار حوض، جز بى‌حیایى نصیب شما نخواهد شد. و به یقین بدانید که نتیجه شقاوت خود را در نابودى آثار پاک آن نبى مکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم که موجب رنجش گردیده است، مشاهده خواهید کرد(28). رفاعى در جاى دیگر مى‌نویسد:

آثار قبور صحابه و امّهات المؤمنین و آل البیت را نابود کرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامى رسول اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را با بنزین به آتش کشیدید واثرى از آن‌ها باقى نگذاشتید(29).

5. آتش زدن کتابخانه‌هاى بزرگ:

دردناک‌ترین چیزى که وهّابیّت مرتکب شد و آثار قبیح آن براى همیشه باقى است، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبه العربیّه» بود که بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت که در میان آن‌ها برخى از آثار خطّى دوران جاهلیّت، یهودیان، کفّار قریش و همچنین آثار خطّى على علیه‌السلام ، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید، طارق بن زیاد و برخى از صحابه پیامبر گرامى صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم و قرآن مجید به خطّ «عبد اللّه بن مسعود» وجود داشت.

و نیز در همین کتابخانه انواع سلاح‌هاى رسول اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم و بت‌هایى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّى»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود.

«ناصر السعید» از قول یکى از مورّخان نقل مى‌کند که هنگام تسلط وهّابیان، این کتابخانه را به بهانه وجود کفریّات در آن به آتش کشیده و به خاکستر تبدیل کردند(30).

6. تصرف مدینه منوره:

سعود در سال 1220 یا 1221 در هجوم خود به مدینه پس از یک‌سال و نیم محاصره سرانجام آن شهر مقدّس را متصرّف شد. تمام اشیاء گران بهایى که در حرم پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله بود را غارت نمود. فقط از بیم عموم مسلمین از تعرّض به قبر مقدّس پیغمبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله خوددارى کردند.

آن‌ها چهار صندوق مملوّ از جواهرات مرصع به الماس و یاقوت گران‌بها را به غارت بردند. از جمله، چهار شمعدان زمرّدین بود که به جاى شمع، در آن‌ها یک قطعه الماس شب‌نما و درخشنده بود، و حدود یک صد قبضه شمشیر با غلاف‌هاى مصلاّ به طلاى خالص و مرصع به الماس و یاقوت با دسته‌هایى از زمرّد و یَشْم که به هیچ‌وجه نمى‌شد آن‌ها را قیمت گذارى کرد(31). دریادار سرتیپ «ایّوب صبرى» سرپرست مدرسه عالى نیروى دریایى در دولت عثمانى مى‌نویسد:

سعود بن عبد العزیز، پس از تصرّف مدینه منوّره، همه اهالى مدینه را در مسجد النبى گرد آورد و درهاى مسجد را بست و این‌گونه سخن آغاز نمود: هان اى مردم مدینه! براساس آیه شریفه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» دین و آیین شما امروز به کمال رسید، به نعمت اسلام مشرّف شدید، حضرت احدیّت از شما راضى و خشنود گردید، دیگر ادیان باطل نیاکان خود را رها کنید و هرگز از آن‌ها به نیکى یاد نکنید، از درود و رحمت فرستادن بر آن‌ها به شدّت پرهیز نمایید، زیرا همه آن‌ها به آیین شرک درگذشته‌اند(32).

پی نوشت:

(1) ر. ک: کتاب شناسى توصیفى تألیفات علماى شیعه در پاسخ به شبهات و کتاب‌هاى اهل سنّت، که رساله کارشناسى ارشد دانش پژوه گرامى جناب آقاى طاهر عباس از کشور پاکستان است که این جانب (نگارنده) به عنوان استاد داورِ این رساله بودم و به حقّ از بهترین رساله‌هایى بود که در سال‌هاى اخیر مشاهده کردم.

(2) ر. ک: تاریخ نجد، فصل سوم غزوات،ص 95؛ تاریخ آل سعود، ج 1، ص 31 و تاریخچه نقد و بررسى وهّابى‌ها، 13 ـ 76.

(3) «سار عبد العزیز رحمه‌الله غازیا بجمیع المسلمین وقصد بلد ثادق ونازلهم وحاصرهم ووقع بینهم قتال وقطع شیئا من نخیلهم فأقام على ذلک أیّاما، وقتل من أهل البلد ثمانیه رجال، وقتل من المسلمین ثمانیه رجال». عنوان المجد، ص 34.

(4) غزا عبد العزیز إلى الخرج فأوقع بأهل الدُلَم وقتل من أهلها ثمانیه رجال ونهبوا بها دکاکین فیها أموال، ثمّ أغاروا على أهل بلد نَعْجان وقتلوا عوده بن على ورجع إلى وطنه، ثمّ بعد أیّام سار عبد العزیز بجیوشه إلى بلد (ثَرْمَدا) وقتل من أهلها أربعه رجال وأصیب من الغزو مبارک بن مزروع. ثمّ إنّ عبد العزیز کرّ راجعا وقصد (الدُلَم) و(الخُرْج) فقاتل أهلها وقتل من فزعهم سبعه رجال وغنم علیهم إبلاً کثیرا. عنوان المجد، ص 43.

(5) غزا عبد العزیز منفوحه وأشعل فی زروعها النار؟! وأخذ کثیرا من حللهم وغنم منهم إبلاً کثیرا وقتل من الأعراب عشره رجال.» عنوان المجد، ص 43.

(6) أتوا بلاد حَرْمه فی اللیل وهم هاجعون . . . فلمّا انفجر الصبح أمر عبد اللّه على صاحب بُندق یثورها، فثوروا البنادق دفعه واحده فارتجتّ البلد بأهلها وسقط بعض الحوامل، ففزعوا وإذا البلاد قدضبطت علیهم ولیس لهم قدره ولا مخرج. عنوان المجد، ص 67.

(7) عنوان المجد، ص 60.

(8) همان.

(10) فتنه الوهابیه، ص 20.

(11) الأحزاب: 56.

(12) تاریخ العربیه السعودیه، ص 126.

(13) نزهه الغرى فى تاریخ النجف الغرى السرى، ص 52.

(14) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1، ص 121.

(15) تاریخ مملکه السعودیه، ج 3، ص 73.

(16) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216.

(17) تاریخچه نقد و بررسى وهّابى‌ها، ص 162.

(18) مشرکان را بکشید و کافران را ذبح کنید.

(19) مسیر طالبى، ص 408.

(20) وهابیان، ص 337.

(21) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325.

(22) تاریخ المملکه السعودیّه، ج 1، ص 92.

(23) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325.

(24) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1 ، ص 137.

(25) رجوع شوده به: مفتاح الکرامه، ج 5 ص512، مقدمه محقق توانا على دوانى بر کتاب فرقه وهابى سید محمد حسن قزوینى، ص 41.

(26) کشف الارتیاب، ص 27، به نقل از تاریخ «الجبرتى».

(27) نصیحه لإخواننا علماء نجد» ص 59. تألیف: یوسف بن السیّد هاشم الرفاعى، با مقدمه دکتر محمّد سعید رمضان البوطی.

(28) حاولتم ولا زلتم تحاولون وجعلتم دأبکم هدم البقعه الباقیه من آثار رسول اللّه صلى اللّه تعالى علیه وآله وسلم ألا وهی (البقعه الشریفه التی ولد فیها)، التی هُدمت، ثمّ جُعلت سوقا للبهائم، ثمّ حولها بالحیله الصالحون إلى مکتبه هی (مکتبه مکّه المکرّمه).

فصرتم یرمون المکان بعیون الشرّ والتهدید والانتقام، وتتربّصون به الدوائر وطالبتم صراحه بهدمه واستعدیتم السلطه وحرضّتموها على ذلک بعد اتّخاذ قرار بذلک من هیئه کبار علمائکم قبل سنوات قلیله (وعندی شریط صریح بذلک) غیر أنّ خادم الحرمین الشریفین الملک فهد العاقل الحکیم العارف بالعواقب تجاهل طلبکم وجمّده.

فیا سوء الأدب وقلّه الوفاء لهذا النبیّ الکریم الذی أخرجنا اللّه به وإیّاکم والأجداد من الظلمات إلى النور! ویا قلّه الحیاء منه یوم الورود على حوضه الشریف! ویا بؤس وشقاء فرقه تکره نبیّها سواء بالقول أو بالعمل وتحقّره وتسعى لمحو آثاره!. نصیحه لإخواننا علماء نجد، ص 60.

(29) هدمتم معالم قبور الصحابه وأمّهات المؤمنین وآل البیت الکرام رضی اللّه عنهم وترکتموها قاعا صفصفا وشواهدا حجاره مبعثره لا یُعلم ولا یُعرف قبر هذا من هذا؛ بل سُکب على بعضها البنزین فلا حول و لاقوّه إلاّ باللّه. ثمّ ذکر فی الهامش: قبر السیدّه آمنه بنت وهب أم الحبیب المصطفى نبیّ هذه الأمّه [ صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم ]. نصیحه لإخواننا علماء نجد: 38.

(30) ر.ک: کتاب تاریخ آل سعود، ج 1، ص 158، کشف الارتیاب، ص 55، 187، 324، أعیان الشیعه، ج 2، ص 7، الصحیح من سیره النبیّ الأعظم، ج 1، ص 81 و آل سعود من أین إلى أین، ص 47.

(31) فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آن‌ها، مقدمه على دوانى، ص 40.

(32) تاریخ وهّابیان، 107، تاریخ الوهّابیّه، چاپ مصر، ص 126.


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|پنج شنبه 94/5/1 | نظر

پاسخ به شبهات و هابیون

نویسنده: سید محمد موسوی

 

در این مقاله سه پرسش و شبهه رایج از سوی وهابیان را، با اشاره به پاسخی کوتاه مورد توجه خوانندگان عزیز قرار داده و به دلیل رعایت اختصار، تفصیل آن را به فرصت های مناسب و کتاب های مرتبط واگذار می کنیم.

پرسش اوّل

یکی از سخنان وهابیان، این است: «شیعه، مشرک است؛ زیرا مرده پرست است و از مردگان درخواست کمک می نماید».

برای روشن شدن حقیقت، توجه خوانندگان ارجمند را به چند مطلب جلب می کنیم.

معنای شرک

در بعضی از کتاب های لغت آمده است: شرک، همان سهیم و شریک بودن در چیزی با دیگری یا دیگران است. در حقیقت انسان شریک، از چیزی سهم و نصیبی دارد؛ مانند این که شخصی دیگری را در سود خرید و فروش چیزی شریک خود قرار دهد.

نظر بزرگان وهابی درباره شرک

شیخ عبد العزیز بن باز- مفتی بزرگ و معروف وهابیان معاصر- می گوید:

«دعا، از مصادیق شرک است و هر کس در هر بقعه و مزاری از مزارهای زمین بگوید: یا رسول الله، یا نبی الله، یا محمد به فریادم برس، مرا یاری نما، مرا شفا بده و مانند این درخواست ها، با گفتن این سخنان برای خدا شریک در عبادت قرار داده و در حقیقت پیامبر یا آن شخص را عبادت نموده است...»(1).

وی در جای دیگر می گوید:

«آنچه از انواع شرک در کنار قبور انجام می گیرد، قابل توجه است! از باب نمونه: صدا زدن صاحبان قبرها، استغاثه به آنان، درخواست شفای بیماران، درخواست پیروزی بر دشمنان و مانند آن، همه این ها از انواع شرک اکبر است، که اهل جاهلیت به آن می پرداختند».(2)

در پاسخ می گوییم: شایسته است مفاهیم هر چیزی را از دیدگاه قرآن و روایات معتبر بسنجیم و آنها را معیار شناخت حق و باطل بدانیم.

1. مفهوم عبادت

بی شک پایه و اساس دعوت پیامبران الهی، «توحید» و نفی شرک و بت پرستی و «عبادت خداوند» بوده است. قرآن کریم در این باره آیات فراوانی دارد که به یک نمونه از آن اشاره می کنیم:

(وَ لَقَد بَعَثنَا فی کلِّ أمَّه رَّسولاً أنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوتَ)؛(3) «ما در هر امتی رسولی فرستادیم که (به آنان بگویند:) خدای یکتای را بپرستید و از طاغوت دوری کنید».

آنچه مورد بحث و گفتگوی ما با وهابیان است، این است که معیار و میزان شرک و توحید چیست؟

البته این موضوع، بحث گسترده ای را می طلبد، بنابراین به چند نکته مهم بسنده کرده و بحث تفصیلی آن را به کتاب های مناسب واگذار می نماییم.

عبادت ازدیدگاه اسلام، ارکانی دارد که با بودن آنها، عبودیت و بندگی تحقق یافته و بدون آنها، مانعی نداشته و در حقیقت عبادتی در کار نیست: 

1. کاری که انجام می شود، گویای خضوع و ذلّت آدمی در برابر کسی یا چیزی باشد.

2. انگیزه انسان برای انجام آن کار، اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آن کسی یا آن چیز باشد.

بنابراین «نیت» نقش اساسی در تحقق عبادت دارد و هر نوع تواضع و فروتنی نسبت به غیر خدا را نباید عبادت بشماریم.

به بیان دیگر، هر جا که انسان کسی یا چیزی را در برابر خدای متعال مستقل شمرده و بدون «اذن الهی» در برابر او تواضع و خضوع و ذلت نشان دهد، مذموم و شرک آمیز است و نسبت به آن نهی شده است.

اما در جایی که توسل، فروتنی، کمک خواستن و مانند آن از غیر خداوند، با عدم اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت او، بلکه با اذن و عنایت خداوند باشد، اشکالی ندارد؛ و این کار نه تنها مذموم نیست، بلکه به آن سفارش شده است!

2. خضوع در برابر غیر خدا

اگر چه در لغت، «عبادت» را به معنای «اظهار تذلل» گرفته اند،(4) اما هر تواضع و خضوعی به طور مطلق و به هر شکلی از دیدگاه اسلام عبادت به شمار نیامده، بلکه در برخی از آیات نسبت به انجام آن سفارش شده است. از باب نمونه، قرآن به خصوع در برابر پدر و مادر دستور داده و می فرماید:

«بال های تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر!»(5)

نیز در جای دیگر می فرماید:

«خداوند گروهی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند؛ در برابر کافران، سرسخت و نیرومندند»(6).

افزون بر این، خداوند گاهی به کاری که نهایت خضوع در برابر دیگران است، دستور داده و به فرشتگان امر می کند که بر آدم سجده کنند! آن جا که می فرماید:

(و إذ قُلنا للملائکهِ اسجُدُوا لِآدمَ فسَجَدوا إلا إبلیسَ أبی و استکبرَ و کان من الکافرین)؛(7)

« (و یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید، همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد».

نیز در جای دیگر از سجده نمودن فرزندان یعقوب به یوسف (علیه السلام) یاد نموده، ولی از آن نکوهش نکرده است! آنجا که می فرماید: «همه برای یوسف به سجده افتادند».(8)

اگر در حقیقت و واقع، این نوع تعظیم و احترام ها «عبادت» و «شرک» به شمار می آمد، چگونه خداوند متعال به آن امر می نمود؟!

3. توسل

کمک خواستن از غیر خدا و توسل- که خود نوعی تمسک به وسیله است- در قرآن و روایات به آن دعوت شده است؛ توسل به واجبات دینی، به اسما و صفات خدا، به قرآن کریم، به دعای مؤمنان، به دعای پیامبر بزرگ اسلام و به شخص وی- چه در زمان حیات و چه پس از رحلتش- و مانند آن، هر کدام دلیل قرآنی یا روایی دارد که در این جا به حدیثی که گروهی از بزرگان اهل سنت آورده اند و آن را حدیث صحیحی دانسته اند، بسنده می کنیم.

عثمان بن حنیف گوید: نابینایی خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدن و گفت: دعا کن خدا، مرا شفا دهد. حضرت فرمود: اگر بخواهی دعا می کنم و اگر بخواهی و بتوانی صبر کنی، برایت بهتر است.

وی گفت: خدا را بخوان، دعا کن! آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وضوی نیکو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و پس از آن چنین دعا کن:

«پروردگارا! من از تو درخواست می کنم و به واسطه پیامبرت «محمد» که پیامبر رحمت است، به سوی تو روی می آورم. ای محمد! من به وسیله تو، به پروردگارم روی آورده ام تا حاجتم برآورده گردد. پروردگارا! شفاعت او را در حق من پذیرا باش!»

ابن حنیف می گوید: ما هنوز در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که آن پیرمرد بر ما وارد شد، گویا اصلاً نابینا نبوده است!(9)

در این ماجرا و حدیث می بینیم که پیامبر بزرگ اسلام، چگونه به او می آموزد که به خود آن حضرت و صفات برجسته اش توسل جوید و از خدا حاجت خود را بطلبد!

جالب این است که این جریان بار دیگر در زمان عثمان بن عفان، تکرار شده و چنین آورده اند:

مردی در دوران حکومت عثمان چند بار برای انجام کاری نزد وی رفت و نتیجه ای نگرفت، روزی عثمان بن حنیف را دید و ماجرای خود را با او در میان گذاشت، وی گفت: برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و بگو:

«پروردگارا! من تو را می خوانم و به وسیله «محمد» پیامبر رحمت به تو روی می آورم. این محمد! من به وسیله تو، به پروردگارت روی آوردم تا حاجتم برآورده گردد...»

او این کار را انجام داد و نزد خلیفه رفت و حاجتش برآورده شد، آن گاه با عثمان بن حنیف دیدار نمود و پرسید: سند این دعای تو چیست؟ وی گفت: من با گروهی در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که مردی نابینا وارد شد و در خواست دعا کرد؛ حضرت همین کاری را که به تو گفتم، به او آموخت و نتیجه گرفت.(10)

اکنون باید گفت: درخواست دعا از میت، سودمند است و «پرستش» به شمار نمی آید و این که وهابیان گفته اند: «درخواست از زنده جایز است و پرستش نیست، اما درخواست از میت شرک است؛ زیرا که او قادر بر انجام کاری نیست»، این سخن صحیح نیست و ما آن را نمی پذیریم؛ زیرا باید گفت: اولاً اولیای الهی از حیات و زندگی برزخی برخوردارند، ک این مطلب را در پاسخ به سؤال دوم توضیح داده ایم؛ ثانیاً معیار و ملاک برای پرستش و توحید و شرک، زنده یا مرده بودن شخص درخواست شونده نیست، بلکه ملاک این است که هر جا کمک خواستن از غیر خدا- خواه انسان و خواه چیز دیگر- با این اعتقاد باشد که او به طور مستقل ما را یاری می کند، این عمل «شرک» به شمار می آید، اما اگر با این اعتقاد باشد که او ما را با اذن الهی و در پرتو نیروی خدادادی یاری می کند، چنین کاری شرک نیست و با توحید سازگار است.

به هر روی، کمک خواهی و توسل در سیره اصحاب و دیگران نیز به چشم می خورد؛ مانند: توسل عبدالمطلب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران شیرخوارگی حضرت، توسل ابوطالب به آن حضرت در کودکی، توسل یهود مدینه به حضرت پیش از بعثت، توسل مردم مدینه به آن جناب هنگام قحطی، توسل عمر به آن حضرت، توسل ابوبکر به پیامبر پس از رحلتش، توسل بلال به قبر پیامبر و دیگر مواردی که در کتاب های اهل سنت آمده است.

جا دارد به آنان که خود را از «سلفیه» و پیروان سلف می دانند، گفته شود: چرا در توسل و شفاعت و کمک خواهی از زندگان و درگذشتگان، به سیره سلف و اصحاب عمل نمی کنید و مخالفان خود را به «شرک» متهم می نمایید؟!

پرسش دوم

یکی دیگر از شبهه های وهابیان، این است که: «مردگان، دستشان از دنیا کوتاه است؛ چرا با آنان ارتباط برقرار می نمایید؟».

در پاسخ می گوییم: بی تردید انسان از دو جزء ترکیب شده است: جسم و جان؛ آنچه معیار و ملاک ارج نهادن به افراد و میزان تبادل اطلاعات و تعامل سازنده است، همان روح و جان آدمی است که سبب تکامل و رشد و تعالی بشر است! اکنون جای این پرسش است:

آیا مرگ، پایان زندگی انسان است؟ قرآن در این باره چه می گوید؟

باید گفت: قرآن نه تنها روح انسان را باقی دانسته، بلکه از زنده بودن شهیدان سخن به میان آورده است:

(وَ لا تَقُولُوا لمن یقتلُ فی سبیل الله أمواتٌ بل أحیاءٌ وَ لکن لا تشعرون)؛(11) «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید؛ بلکه آنان زنده اند ولی شما احساس نمی کنید».

(لا تحسَبَنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاءٌ عند ربِّهم یرزقونَ * فرحینَ بما آتاهُم الله من فضله و یستبشرون بالّذین لم یلحقُوا بِهِم من خلفهم ألا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون) ؛(12)

«هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگان اند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنها به خاطر نعمت های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحال اند! و به خاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهیدان آینده) خوش وقت اند؛ (زیرا مقامات برجسته آنان را در آن جهان می بینند و می دانند) که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت».

بنابراین مرگ و شهادت، دریچه ای است به سوی یک زندگی نوین، و انسان به جهانی جدید و برتر از جهان ماده و طبیعت گام می نهد و چنین نیست که آدمی با مرگ، نابود و فانی گردد.

برای بقای نفس و روح انسان پس از مرگ او، دلایل قرآنی و فلسفی و تجربه های مفیدی وجود دارد که ما را به یقین می رساند و در این مختصر جای بحث گسترده نیست.

اکنون که روشن شد انسان دارای حیات برزخی است، موضوع مهم آن است که نوعی ارتباط میان ما و برزخیان وجود دارد و آنان سخنان ما را می شنوند! در این باره نیز آیاتی از قرآن، از وجود رابطه بین ما و کسانی که در جهان برزخ به سر می برند، پرده بر می دارد.

یکی از آیاتی که از ارتباط بشر با گذشتگان خبر می دهد، جریانی است که در سوره اعراف آمده و از گفتگوی صالح پیامبر با قوم خود پس از هلاکت آنان، چنین یاد نموده است:

(فَعقَروا النّاقه وَ عتوا عن أمرِ رَبِّهم وَ قالوا یا صالحُ ائتنا بما تَعِدُنا إن کنتَ من المرسلین* فأخذتهُمُ الرّجفه فأصبحوا فی دارهم جاثمین* فتولّی عنهم و قال یا قوم لقد أبلغتکم رساله ربّی و نصحت لکم و لکن لا تحبّون النّاصحین)؛(13)

«سپس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر پیچیدند و گفتند: ای صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آنچه را که ما را به آن تهدید می کنی، بیاور! سرانجام زمین لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان، (تنها) جسم بی جانشان در خانه هایشان باقی مانده بود. صالح از آنان روی بر تافت و گفت: ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، ولی شما خیر خواهان را دوست نمی دارید».

از آیات فوق به این موضوع می رسیم که قوم صالح نخست از او درخواست عذاب الهی نمودند، پس از آن دچار عذاب و نابودی شدند، حضرت صالح (علیه السلام) ایشان را پس از مرگشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: من پیام های خداوند را به شما ابلاغ کردم، ولی شما نصیحت گویان را دوست نمی دارید.

بنابراین حضرت صالح (علیه السلام) با ارواح مردم نافرمان زمان خود، به طور جدی سخن گفته و از این خبر می دهد که آنان سخت در دشمنی و لجاجت با حق فرو رفته بودند!

دیگر از آیاتی که از ارتباط با برزخیان خبر می دهد، آیه ای است که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

( وَ سئل من أرسلنا من قبلکَ من رُسُلنا أجعلنا من دون الرّحمن آلهه یعبدون)؛(14) «از پیامبران پیشین بپرس: آیا غیر از خداوند رحمان، معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟!»

ظاهر این آیه نیز می رساند که پیامبر اسلام می تواند با پیامبران گذشته که در جهان برزخ به سر می برند، سخن گفته و با آنان ارتباط برقرار نماید.

سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کشته شدگان «بدر»

مطلب جالب و قابل توجه در موضوع مورد بحث، فرازی روشن و تردید ناپذیر از تاریخ درباره جنگ بدر است.

هنگامی که کافر قریش در جنگ بدر، هفتاد کشته و هفتاد اسیر داده و پا به فرار نهادند و جنگ به پایان رسید، پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد کشته های مشرکان را در چاهی بریزند. پس از آن که آنان را در چاه انداختند، آن حضرت نزد چاه آمد و به آنها چنین گفت:

«یا أهل قلیب هل وجدتم ما وعدکم ربُّکم حقّاً؟ فإنی قد وجدت ما وعدنی ربّی حقّاً...؛ ای عتبه، ای شیبه، ای امیه، ای ابوجهل و ... آیا آنچه را پروردگارتان وعده داده بود، حق و پا برجا یافتید؟! من آنچه را پروردگارم وعده کرده بود، حق و حقیقت یافتم!»

این جا بود که گروهی از مسلمانان به حضرت عرض نمودند: آیا با کسانی که مرده اند سخن می گویی و آنان را صدا می زنی؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «شما از آنان شنواتر نیستید، لکن آنان قدرت بر جواب ندارند».(15)

برخی از مورخان نوشته اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام گفتگو با کشته شدگان قریش چنین فرمود:

«چه بستگان بدی برای پیامبر بودید! مرا تکذیب کردید، در حالی که دیگران مرا تصدیق نمودند؛ مرا از زادگاهم بیرون کردید، در حالی که دیگران پناهم دادند؛ با من به جنگ و ستیز برخاستید، ولی دیگران یاری ام نمودند. آیا آنچه را که پروردگار وعده کرده بود، حق و پا بر جا یافتید؟!».

با توجه به آنچه آوردیم، امکان ارتباط با گذشتگان و اولیای الهی ثابت می شود و راه را برای توسل، شفاعت خواستن و استمداد از آنان می گشاید.

ارتباط با ارواح اولیای الهی بعد از رحلت و استمداد از آنان، به هنگام بروز مشکلات، موضوعی است که در کتب اهل سنت نیز آمده و در سیره و روش اصحاب و مسلمانان وجود داشته است. به دو نمونه از آن اشاره می کنیم: 1. ابن حجر می گوید: ابن ابی شیبه به سند صحیح از مالک دینار چنین نقل کرده است: «در زمان عمر، قحطی برای مردم پیش آمد، شخصی کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و به وی استغاثه نمود و گفت: ای رسول خدا! برای امت خویش باران طلب کن! زیرا آنان هلاک شدند».(16)

2. نیز به سند صحیح نقل شده است:

«قحطی شدیدی در مدینه رخ داد، مردم از آن وضع نزد عایشه شکایت نمودند؛ عایشه گفت: به سراغ قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و از آن جا دریچه ای باز کنند تا سقفی میان قبر و آسمان نباشد. آنان چنین کردند و پس از آن، به قدری باران آمد که سبزی ها رشد نمود و شتران چاق شدند».(17)

اما این که آن بزرگان و اولیای الهی به هر توسل و استمدادی پاسخ مثبت می گویند یا نه؟ این به شرایط درخواست کننده و موضوع مورد درخواست بستگی دارد. بدون تردید گاهی کمک خواستن ها، اثر بخش بوده به طوری که آثار آن را در کتاب های تاریخی یادآوری نموده اند؛ و ما نیز در زمان خود آثار و برکات این توسل ها و استمدادها را به روشنی مشاهده می کنیم.

اکنون از مخالفان می پرسیم: آیا شما دلیل عقلی یا نقلی بر امتناع ارتباط با در گذشتگان و برزخیان و بی اثر بودن آن دارید؟ اگر ندارید، چرا آن را انکار می کنید؟!

پرسش سوم

مورد دیگر از شبهه های وهابیان، این است: «چگونه پیشوایان و امامان شیعه، «علم غیب» داشتند و با این حال، زهر و سم را می خوردند، آیا این، نوعی خودکشی و هلاکت نفس نیست؟!».

نخست برای پاسخ، این مطلب را بیان می کنیم که «علم غیب» را به دو معنا گرفته اند:

1. علم غیب ذاتی؛ مقصود از آن، دانشی است که از درون یک موجود سرچشمه گرفته و اکتسابی نیست و حد و مرزی برایش وجود ندارد.

این نوع از علم غیب، ویژه خداست و هیچ موجودی در این علم همتای وی نیست؛ زیرا هر چه دیگران دارند، از اوست و جز او همه فقیر در ذات خویش اند.

2. علم غیب لدنّی؛ یعنی اینکه هرگاه اراده الهی- بنا بر مصلحت- بر این تعلق بگیرد که انسان والایی را از پس پرده غیب آگاه سازد، این امر شدنی است و کسی نمی تواند جلوی آن را بگیرد!

به همین جهت در قرآن کریم می فرماید:

(عالِمُ الغیبِ فلا یُظهِرُ علی غیبهِ أحداً* إلاّ منِ ارتضی من رسولٍ فإنّهُ یسلُکُ من بین یدیه وَ من خلفه رصداً)؛ (18) «خدا دانای غیب است، هیچ کس را از غیب خویش آگاه نمی سازد جز پیامبرانی که خود برگزیده است».

بر این اساس می بینیم که حضرت نوح (علیه السلام)، حضرت یعقوب (علیه السلام) و حضرت مسیح (علیه السلام) از غیب خبر می دهند، پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از حادثه های مهمی خبر می دهد، مانند: خبر از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) به دست بدبخت ترین انسان ها، خبر از مرگ ابوذر در تنهایی، و حضرت علی (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه، بسیاری از حوادث آینده را پیش گویی نموده، که نشانگر آگاهی وی از اسرار غیب است! مانند: مذمت اهل بصره پس از فتح بصره، و خبر از غرق شدن شهر بصره و عذاب الهی نسبت به آن، (19) و موارد فراوان دیگری که در تاریخ ثبت شده و سپس به وقوع پیوسته است.

نیز کمیل بن زیاد به حجاج جنایتکار گفت: امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به من خبر داد که تو قاتل من هستی.(20)

در کتاب فضائل الخمسه، روایات فراوانی از کتاب های اهل سنت درباره گستردگی علم علی (علیه السلام) نقل شده است.(21)

چنان که قرآن از زبان حضرت مسیح (علیه السلام) نقل می کند که به قوم خود گفت:

(أُنَبِّئُکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم)(22) «من به شما خبر می دهم که چه می خورید و چه چیزهایی را در خانه ذخیره می کنید».

بنابراین، واقعیت و حقیقت این است که رسولان الهی و امامان معصوم (علیهم السلام) از غیب آگاهی دارند و این موضوع در روایات ما آمده است و تردیدی در آن نیست؛ به همین جهت شیعه به آن اعتقاد دارد.

اکنون برای پرسش بالا، چند پاسخ گفته اند که برخی از آن ها را می آوریم:

1. علم غیب، تکلیف آور نیست

هر چند امامان شیعه، دارای علم غیب بوده و نسبت به رخدادهای گذشته و حال و آینده آگاهی داشته اند، اما این آگاهی برای آنان «تکلیف آور» نیست و باید مانند سایر افراد بشر بر اساس «علم عادی» زندگی کنند. بنابراین اگر چیز نوشیدنی یا میوه ای را پیش روی امام (علیه السلام) بگذارند و کسی به وی خبر ندهد که این خوردنی یا نوشیدنی مسموم است، حضرت با آن چیز به شکل عادی برخورد نموده و ممکن است از آن تناول کند گرچه از نظر علم غیب، به مسموم بودن آن آگاه باشد؛ زیرا این آگاهی، برای او تکلیف آور نیست.

به همین دلیل است که امام علی (علیه السلام) شب نوزدهم ماه مبارک رمضان به سوی مسجد می رود، امام مجتبی (علیه السلام) به هنگام افطار از نوشیدنی مسموم می آشامد و امام رضا (علیه السلام) از میوه زهرآلود تناول می نماید!

اکنون اگر کسی بپرسد: چرا آنان به «علم غیب» خود، ترتیب اثر نمی دادند و براساس آن تکلیفی نداشتند، در پاسخ، دو مطلب را ذکر کرده اند:

الف) عمل کردن بر اساس علم غیب، با حکمت و فلسفه بعثت پیامبران و نصب امامان سازگاری ندارد؛ زیرا زندگی آنان در این صورت با زندگی افراد عادی متفاوت خواهد بود و دیگر نمی توانند برای دیگران «الگو» باشند، بدین معنا که مردم به بهانه این که آنان علم ویژه ای دارند و براساس آن عمل می کنند، از پیروی نمودن نسبت به اولیای الهی سر باز خواهند زد!

ب) جریان امور در نظام هستی، بر اساس نظام «اسباب و مسببات» است که به صورت طبیعی و با علم عادی در زندگی بشر هماهنگ شده است. بنابراین اگر کسی براساس علم غیب رفتار کند، موجب اختلال در نظام هستی است؛ به همین جهت انبیا و امامان برای درمان بیماری خود، از علم غیب بهره نمی بردند و به شکل عادی و طبیعی مسایل زندگی را دنبال می کردند، مگر در موارد خاص.

2. علم غیب بالفعل و شأنی

پاسخ دوم که برخی گفته اند، این است: علم غیب در اولیای الهی بالفعل نیست بلکه شأنی است؛ یعنی هرگاه بخواهند و چیزی را اراده کنند، خداوند آنان را به آن آگاه می کند!

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:

«اذا أراد الامام أن یعلم شیئا أعلمه الله بذلک؛ هرگاه امام اراده کند چیزی را بداند، خدا او را نسبت به آن چیز آگاه می سازد».(23)

به بیان دیگر می توان گفت: آگاهی پیامبر و امامان (علیهم السلام) از غیب، بسان کسی است که نامه ای را به او بدهند و او بتواند هرگاه بخواهد، نامه را بگشاید و از تمام محتوای آن با خبر گردد؛ یا فرازی از آن را بخواند و فراز دیگری را نخواند.

بنابراین هر جا که اولیای الهی دچار حوادث ناگوار و مصیبت شده اند، نخواسته اند یا خداوند اجازه نداده از غیب آگاه شوند و به شکل عادی رفتار نموده و از آن حادثه آگاه نبوده اند؛ تا این ندانستن، آزمایشی برای آنان و سبب تکامل باشد؛ مانند: جریان «لیله المبیت» و خوابیدن حضرت علی (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام هجرت، که وی نمی دانست فردا صبح چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا به شهادت می رسد یا جان او سالم خواهد ماند؟!

بدیهی است اگر از راه علم غیب می دانست که آسیبی به او نخواهد رسید، این واقعه چندان فضیلتی به شمار نمی آمد.

گزینش شهادت و تکلیف

پاسخ دیگر این است که: گاهی گزینش شهادت در راه خدا و انتخاب مرگ سرخ، یک تکلیف الهی است؛ اولیای الهی در برابر مشیت و خواست خدا، تسلیم محض بوده و به استقبال آن می رفته اند. به همین جهت، حضرت حسین بن علی (علیه السلام) راه کربلا را پیش می گیرد، با اینکه می داند کشته می شود؛ چرا که شهادت، یک تکلیف برای اوست تا مردم را نسبت به ماهیت ضد اسلامی امویان آگاه سازد و اسلام را با خون خود آبیاری نماید.

در زمان های دیگر نیز تلاش های فرهنگی و مبارزه امامان با حاکمان جور، زمینه کوشش آن ستمگران را برای مسموم نمودن آن اولیای الهی فراهم ساخت؛ به همین جهت انتخاب چنین مرگی (شهادت) برای ایشان یک تکلیف بود، همانند تکلیف جهاد در میدان نبرد با دشمنان اسلام و جانبازی در راه حق و حقیقت و یا رفتن روی «میدان مین» توسط رزمندگان با آگاهی و عشق کامل!

آری، وقتی تقدیر چنین است که روزی و با وسیله ای، اجل فرا رسد و عمر آدمی پایان پذیرد، چه چیزی زیباتر از این که انسان خود را به دست «قضا و قدر الهی» سپرده، برای مرگی خداپسندانه آماده کند و به سوی محبوب، عاشقانه پرواز نماید؟!

پی نوشت ها :

1- مجموع فتاوی بن باز، ج2، ص 549.

2- همان، ص 522.

3- نحل/ 36.

4- ر. ک: مفردات راغب، واژه «عبد».

5- اسراء/ 24.

6- مائده/ 54.

7- بقره/ 34.

8- یوسف/100

9- سنن ترمذی، ج5، رقم 3578؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 441، رقم 1385؛ مسند احمد، ج4، رقم 8138.

10- معجم طبرانی، ج9، ص 30، رقم 8311.

11- بقره/ 154.

12- آل عمران/ 169 و 170.

13- أعراف/ 79-77.

14- زخرف/ 45.

15- ر. ک: صحیح بخاری، ج5، ص 97 و 98 (جنگ بدر)؛ صحیح مسلم، ج4، ص 77؛ سنن نسائی، ج4، ص 89؛ مسند احمد بن حنبل، ج2، ص 131؛ بحار الانوار، ج19، ص 346.

16- فتح الباری، ج2، ص 495.

17- سنن دارمی، ج1، ص 43.

18- جنّ/ 26 و 27

19- نهج البلاغه، خطبه 13.

20- الاصابه، ابن حجر، ج5، ص 325.

21- فضائل الخمسه، آیت الله فیروز آبادی، ج2، ص 253-231.

22- آل عمران/ 49.

23- بحار الانوار، ج26، ص 57، ح120.

منبع: نشریه فرهنگ کوثر، شماره87.


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|پنج شنبه 94/5/1 | نظر

وهابیت و تخریب قبور متبرکه

 

بیانیه علمای مکه و نجد 

علمای مکه در راس آنها، شیخ عبدالقادر شیبی کلیددار خانه کعبه، به دیدن ابن‌سعود آمدند، ابن سعود سخنانی ایراد کرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب یاد کرد و اظهار داشت که احکام دینی ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر این سخنان در نزد شما پذیرفته است، بیایید تا برای عمل کردن به کتاب خدا و سنت‌خلفای راشدین با یکدیگر بیعت کنیم. همه با او بیعت کردند. 

سپس یکی از علمای مکه، از ابن سعود درخواست کرد که مجلسی ترتیب بدهد تا علمای مکه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وی این پیشنهاد را پذیرفت و در روز یازدهم جمادی الاولی، پانزده نفر از علمای مکه و هفت نفر از علمای نجد، اجتماع کردند و مدتی باهم بحث کردند و در پایان بیانیه‌ای از طرف علمای مکه صادر شد، مبنی بر این که در پاره‌ای از مسائل اصولی، میان علمای مکه و علمای نجد، موافقت گردید، از جمله این که هرکس میان خود و خدا واسطه قرار دهد، کافر است و تا سه بار توبه داده می‌شود و اگر توبه نکرد، باید کشته شود. دیگر ساختمان بر روی قبور و چراغ روشن کردن در اطراف قبور و نماز خواندن در کنار آنها حرام است. و نیز اگر کسی خدا را به جاه و مقام کسی بخواند، مرتکب بدعت‌شده و بدعت در اسلام حرام است.(1) 

ویران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به وسیله وهابیان 

وقتی که وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامی که وارد مکه شدند، قبه‌های قبرهای عبدالمطلب جد پیامبرصلی الله علیه وآله و ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه ام‌المؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بنای زادگاه پیامبر و فاطمه زهراعلیها السلام را با خاک یکسان نمودند. 

در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و به‌طور کلی تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحی آنها از بین بردند و زمانی هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهدای احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند. 

مرحوم علامه امین می‌نویسد: 

«و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزی هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانی شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیش‌آمد را امری بزرگ تلقی نمودند و ما در دمشق از یکی از علمای بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافی دریافت نمودیم که طی آن حقیقت قضیه را از ما سئوال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهی را برای تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولت‌خویش را مطلع سازند.(2)

پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضی القضات وهابیها، شیخ عبدالله بن‌بلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیه‌ای صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سئوال کرد که درباره خراب کردن قبه‌ها و مزارات چه می‌گویند؟ بسیاری از مردم از ترس جوابی ندادند و بعضی از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سئوال و جواب را منتشر ساخت‌». 

مرحوم علامه سید محسن امین در این باره می‌نویسد: 

«مقصود شیخ عبدالله ز این سئوال استفتاء حقیقی نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبه‌ها و ضریح‌ها حتی قبه روی قبر پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ تردیدی ندارند، این 2قاعده و اساس مذهبشان می‌باشد و سئوال مزبور تنها برای تسکین خاطر مردم مدینه بود». 

بعد از سئوال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهای ائمه مدفون در بقیع که عباس عموی پیغمبرصلی الله علیه وآله نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روی قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهای عبدالله پدر پیامبرصلی الله علیه وآله و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبرصلی الله علیه وآله و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادق‌علیه السلام و مالک پیشوای مذهب مالکی را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبری باقی نگذاشتند».(3)

باز می‌نویسد: 

«وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله خودداری کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثناء نکرده‌اند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولی به خرابی است، اما آنچه که پادشاه سعودی اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم می‌دانیم‌» بدون شک چنین کلامی برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز برای مصلحت و جلوگیری از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع می‌شدند، حتما قبر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز ویران می‌ساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب می‌نمودند. 

چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبت‌به قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائی از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگواری تشکیل گردید.(4)

مطلبی که بیشتر موجب نگرانی شد، انتشار این موضوع بود که گنبد روی قبر مطهر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز به گلوله بسته‌اند (و حتی قبر مقدس را خراب کرده‌اند) اما بعدا معلوم شد این خبر صحت نداشته خود وهابیها هم آن را انکار کردند». 

جابری انصاری در کتاب «تاریخ اصفهان‌» در ضمن وقایع سال 1343 هجری به داستان حمله وهابی به حجاز و ویران ساختن قبور اشاره می‌کند و می‌نویسد: 

«ضریح پولادی که حاج امین السلطنه در سال 1312 ه دستور داد در اصفهان دو سالی ساختند، برداشتند (از روی قبور ائمه بقیع) و چون وهابیها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمی مرتبت‌شوند، یکی از آنان، این آیه را خوانده بود: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی...» لذا از آن جسارت گذشتند.(5)

بمباران مدینه و انعکاس آن در ایران و سایر ممالک اسلامی 

مؤلف کتاب «تاریخ بیست‌ساله ایران‌» حسین مکی، زیر عنوان فوق می‌نویسد:

«تقریبا در اوایل شهریور 1304 برابر اوایل صفر 1343 در نتیجه محارباتی که بین طائفه وهابی‌ها (ابن السعود ملک نجد و حجاز) که بعدها به نام کشور عربی سعودی موسوم گردید، و صاحب الاحساء و ملک حسین شریف مکه و مدینه روی داد، برخی از شهرهای مکه و مدینه بمباران گردید و پس از تصرف مدینه شهر مزبور نیز از طرف قوای ابن السعود بمباران شد، بعضی از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شیعه ویران گردید.

خبر این بمباران در عالم اسلام و مخصوصا عالم تشیع صدای عجیبی کرد و عواطف مذهبی مردم را سخت تحریک نمود، از تمام نقاط ایران تلگرافاتی به علمای تهران شد و علمای مرکز نیز جلساتی تشکیل داده و در اطراف این موضوع به مذاکره و بحث پرداختند.

سردار سپه نیز در این زمینه بخشنامه زیر را صادر نمود:

«متحد المآل تلگرافی و فوری است. عموم حکام ایالات و ولایات و مامورین دولتی. 

به موجب اجبار تلگرافی از طرف طائفه وهابی‌ها اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامی را هدف تیر توپ قرار داده‌اند. دولت از استماع این فاجعه عظیم بی‌نهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره می‌باشد، عجالتا با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز تصمیم گرفته شده است که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیه‌داری یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر می‌دارم عموم حکام و مامورین دولتی در قلمرو ماموریت‌خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند. 

ریاست عالیه کل قوا و رئیس الوزراء - رضا». 

مکی می‌افزاید: 

«بر اثر تصمیم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطیل عمومی شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگواری و عزاداری به عمل آمد و بر طبق دعوتی که به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگواری از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده در آنجا اظهار تاسف و تاثر به عمل آمد و عصر همین روز یک اجتماع چندین ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین نطقهای آتشین و مهیجی کرده، نسبت‌به قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد.(6)

وضع قبور ائمه بقیع پیش از خراب کردن وهابیها در سفرنامه‌های حج، وضع قبور ائمه بقیع قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده شده و تصاویری از آنها ارائه گردیده است از جمله این سفرنامه‌ها، سفرنامه میرزا حسین فراهانی است.

وی در سال 1302قمری توفیق زیارت حج پیدا کرده و درباره قبور ائمه بقیع چنین نوشته است:

«قبرستان بقیع، قبرستان وسیعی است که در شرقی سور (بارو) مدینه متصل به دروازه سور واقع شده و دورتادور آن را دیوار سه‌ذرعی از سنگ و آهک کشیده‌اند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در کوچه پشت‌سور است و یک درب طرف جنوب و درب دیگر آن شرقی و طرف حش کوکب است که در کوچه باغهای بیرون شهر است و از بس در این قبرستان سرهم دفن کرده‌اند، اغلب قبرستان یک ذرع متجاوز از سطح زمین ارتفاع بهم رسانیده است و در اوقات آمدن حجاج به مدین، همه روزه درهای این قبرستان تا وقت مغرب باز است و هرکس می‌خواهد می‌رود و در غیر وقت‌حج، ظهر روز پنجشنبه باز می‌شود و تا نزدیک غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن که کسی بمیرد و آنجا دفن کنند. 

چهار نفر از ائمه اثنی عشر صلوات‌الله علیهم اجمعین در بقعه بزرگی که به‌طور هشت ضلعی ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفیدکاری است و بنای این بقعه معلوم نیست از که و چه وقت‌بوده اما محمد علی پاشای مصری در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانی تعمیر کرده و بعد همه ساله از جانب سلاطین عثمانی این بقعه مبارکه و سایر بقعه‌جات واقعه در بقیع تعمیر می‌شود.

در وسط این بقعه مبارکه، صندوق بزرگی است از چوب جنگلی خیلی ممتاز و در وسط این صندوق بزرگ دو صندوق چوبی دیگر است و در این دو صندوق پنج نفر مدفونند: یکی امام ممتحن حضرت حسن و یکی حضرت سجاد و یکی حضرت امام محمد باقر و یکی حضرت صادق‌علیهم السلام است و یکی عباس عم رسول‌الله‌صلی الله علیه وآله است که بنی‌عباس از اولاد اویند و در وسط بقعه متبرکه در طاقنمای غربی مقبره‌ای است که به دیوار یک طرف او را ضریح آهنی ساخته‌اند و می‌گویند: قبر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است. 

چند محل است که مشهور به قبر صدیقه طاهره است: یکی در بقیع در حجره‌ای که بیت‌الاحزان می‌گویند و به همین ملاحظه اغلب در بیت‌الاحزان نیز زیارت صدیقه کبری‌علیها السلام را می‌خوانند و در جلو همین قبر مبارک، پرده گلابتون دور گنبد آویخته و از گلابتون بیرون آورده‌اند که: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهیم، (سنه احدی و ثلثین و ماة بعد الالف 1131)». 

مرحوم فراهانی می‌افزاید: 

«در این بقعه مبارکه دیگر زینتی نیست مگر دو چلچراغ کوچک و چند شمعدان برنز، و فرش زمین بقعه، حصیر است و چهار، پنج نفر متولی و خدام دارد که ابا عن جد هستند و مواظبتی ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است. 

حجاج اهل تسنن بر سبیل ندرت در این بقعه متبرکه به زیارت می‌آیند و برای آنها ممانعتی در زیارت نیست و تنخواهی از آنها گرفته نمی‌شود. اما حجاج شیعه هیچ‌یک را بی‌دادن وجه نمی‌گذارند داخل بقعه شوند مگر آن که هر دفعه تقریبا از یک قران الی پنج‌شاهی به خدام بدهند و از این تنخواهی که با این تفصیل از حجاج می‌گیرند، باید سهمی به نائب الحرم و سهمی به سید حسن پسر سید مصطفی که مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هیچ نوع تقیه در زیارت و نماز نیست و هر زیارتی سرا یا جهرا می‌خواهند بکنند آزاد است و ابدا لسانا و یدا صدمه‌ای به حجاج شیعه نمی‌رسانند. پشت گنبد ائمه بقیع بقعه کوچکی است که بیت‌الاحزان حضرت زهراعلیها السلام است‌». 

فراهانی، سپس به تعریف و توصیف قبور بقیع و بنای روی آنها می‌پردازد (7) از جمله سفرنامه‌نویسان حاج فرهاد میرزا است که در سال 1292 قمری به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هدیة‌السبیل‌» می‌نویسد:

«از باب جبرئیل درآمده به زیارت ائمه بقیع‌علیهم السلام مشرف شدم که صندوق ائمه اربعه‌علیهم السلام در میان صندوق بزرگ است که عباس عم رسول‌الله‌صلی الله علیه وآله نیز در آن صندوق است، ولی صندوق ائمه که در میان همان صندوق بزرگ است، مفروز است که دو صندوق است‌». 

مرحوم فرهاد میرزا می‌گوید: 

«متولی آنجا در ضریح را باز کرده به میان ضریح رفتم و طوافی دور ضریح کردم و طرف پائین پا خیلی تنگ است که میان صندوق و ضریح کمتر از نیم ذرع است که به زحمت می‌توان حرکت کرد».(8)

مؤلف کتاب «تحفة‌الحرمین‌» نائب الصدر شیرازی که در سال 1305 هـ ق به مسافرت حج تشرف یافته در سفرنامه خود، چنین نوشته است:

«وادی بقیع به دست راست است، مسجد پوشیده‌ای است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابی بن کعب و صلی فیه النبی غیر مرة‌» (این مسجد ابی بن کعب است که پیغمبر مکرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقیع جناب امام حسن و امام زین‌العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق‌علیهم السلام در یک ضریح می‌باشند. می‌گویند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثاری در آن بقعه در پیش‌روی ائمه به طرف دیوار مانند شاه‌نشین ضریح و پرده دارد می‌گویند جناب صدیقه طاهره مدفون هستند».(9)

ابراهیم رفعت پاشا که در سالهای 1318 و 1320 و 1321 و 1325 هـ ق که در سفر اول به عنوان رئیس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهای بعدی به عنوان امیرالحاج مصر بوده، برای سفرهای چهارگانه خود سفرنامه مفصلی به نام «مرآة‌الحرمین‌» نوشته است وی در این کتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پیامبر و ام‌المؤمنین خدیجه در مکه و قبور ائمه مدفون در بقیع را قبل از سال 1344ه ق یعنی قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده و تصاویری روشن از آنها ارائه داده است وی وضع قبور بقیع و افراد معروفی که در آن مدفونند از صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله و غیر آنان ذکر کرده و گفته است که قبه اهل بیت علیهم السلام (مقصود ائمه مدفون در بقیع) از بقعه‌های دیگر بلندتر است‌».(10)

رفعت پاشا در ضمن ذکر وضع بقعه‌ها؛ عکسها و تصاویری از بقاع بقیع که بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجلل‌تر و بلندتر است، و از صحن و سرای باشکوه حضرت خدیجه در مکه، ارائه کرده است. 

خلاصه تا سال 1344 قبل از تسلط وهابیها بر حجاز، قبور مدفون در بقیع و پاره‌ای قبور دیگر در مکه و مدینه دارای گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قندیل بوده است. بسیاری از کسانی که قبل از این تاریخ آنجا را دیده‌اند، وضع بنا و دیگر خصوصیات مربوط به مقابر را با ذکر جزئیات و احیانا با ارائه تصاویری در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامه‌های خود ذکر کرده‌اند. 

پی نوشت‌ها: 

1) تاریخ المملکة‌العربیة‌السعودیة، ج‌2، ص 344. 

2) کشف الارتیاب، ص 55. 

3) کشف الارتیاب، ص 55. 

4) همان مدرک. 

5) تاریخ اصفهان، ص 392. 

6) حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج‌3، ص 365 و 366. 

7) سفرنامه فراهانی، ص 281 به بعد. 

8) هدیة‌السبیل، ص 127 به بعد. 

9) تحفة‌الحرمین، ص 227. 

10) مرآة‌الحرمین، ج‌1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م.

منبع: شیعه نیوز


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|پنج شنبه 94/5/1 | نظر

تخریب قبور ائمه بقیع و نقش بهائیت

نویسنده: محمود قوچانی

یکی از جنایتهای که در تاریخ معاصر به وقوع پیوسته و قلب تمامی انسانهای دارای وجدان بیدار و بالاخص شیعیانرا بشدت جریحه دار نموده ، تخریب قبور ائمه بقیع (علیهم السّلام ) می باشد . هرگاه شخصی پس از سفر حج به میان هموطنان مراجعت می نماید از بغضی عمیق پرده برمی دارد ، که دل همه را به درد می آورد و آن چیزی نیست جز حکایت غربت ائمه بقیع . در طی این مقاله قصد دارم پرده از جنایتی بردارم که در ان باز هم بهائیت و سران آن و عین الملک هویدا پدر امیر عباس هویدا بطورغیر مستقیم در کنار برادر نامشروعشان وهابیت نقش اساسی دارند . 

شروع یک توطئه

براساس گزارش حسین پیرنظراز سفارت ایران در مصر، اگر دولت ایران براى یکى دو سال دیگر، رفتن به حج را منع مى کرد، حتماً حکومت حجاز حاضر به قبول شرایط پیشنهادى ایران مى شد و درنتیجه،هم براى زائران ایرانى رفع مزاحمت مى گردید و هم نسبت به تعمیر قبور و خرابی هاى به عمل آمده امتیازاتى به دست مى آمد.

لیکن متأسفانه این کار صورت نمى پذیرد و در خرداد 1308 هـ . ش. اولین مراوده رسمى دیپلماتیک میان ایران و حکومت عبدالعزیز صورت گرفته و در شهریور همین سال، معاهده مودّت میان ایران و حجاز امضا و در فروردین سال 1309 هـ . ش. حبیب الله هویدا با عنوان نماینده ایران و با سمت کاردار وارد جدّه مى شود.تأسیس سفارت ایران در عربستان، که به نوعى تقویت حکومت عبدالعزیز را در پى داشت، به حدّى براى عبدالعزیز مهم بود که هویدا پس از ملاقات با وى، از قول کفیل وزارت خارجه در گزارش خود مى نویسد:

«... و ذکر کرد که هیچ وقت اعلى حضرت را تا این درجه شاد و مسرور ندیده بودیم که امروزه از ملاقات شما و وصول ناصر همایون شاهنشاهى اظهار شادى و سرور علنى مى فرمودند... .»

مأموریت حبیب الله هویدا

حبیب الله هویدا در ایجاد این ارتباط نقش مهمّى داشته و لذا دولت حجاز نیز به مسؤولان وزارت خارجه خود دستور مى دهد که همیشه او را راضى و خورسند نگاه دارند که اسباب تکدّر خاطر و دلتنگى براى او فراهم نشود و تمام مطالب و تقاضاهاى او را به فوریت انجام دهند!باتوجه به اینکه حبیب الله هویدا یکى از دو نماینده ایران براى بررسى وضعیت حجاز در اثر حمله وهابى ها و تخریب اماکن مقدسه بوده و از سوى دیگر، وى براساس اسناد، داراى مسلک بهائیّت و از بهائیان شناخته شده بوده است،همه گویاى آن است که متأسفانه نماینده ایران به صورت پنهانى نقشى مؤثر در نادیده گرفتن این مسأله مهم داشته است. این نکته زمانى تقویت مى شود که ملک عبدالعزیز به هویدا مى گوید:

«... ما شما را از خود مى دانیم (که البته درست هم می گفته چون وی از سران وهابیت و عین الملک از پیروان بهائیت بوده است )، شما نیز خود را مثل سایر نمایندگان اجانب ندانید، هیچ وقت لزوم به تحصیل اجازه نیست، هروقت که میل دارید، بدون هیچ ملاحظه، به دیدن ما بیایید، چه در مکه چه در این جا، ما همیشه آماده ملاقات شما هستیم... .»در روزنامه الوطن (چاپ بغداد)، در تاریخ 20 ربیع الاول 1348 هـ . ق. در زمینه به رسمیت شناختن دولت حجاز توسط ایران درباره نماینده ایران، حبیب الله خان عین الملک معروف به هویدا مى نویسد:

«... مشارالیه کاملاً به این قضایا آگاه است و علاوه بر اینکه زبان مملکت را به خوبىمى داند، محل اعتماد ملک عبدالعزیز و رجال حکومت حجاز است و شخصاً نزد آن ها محترم است و بدیهى است که تعیین او به این سمت، مسأله را به طور دلخواه حل و تسویه مى نماید!»در ماده سوم عهدنامه مودّت، امضا شده میان دو کشور، هیچ اشاره اى به مسأله تخریب و هدم آثار اسلامى و قبور ائمه بقیع نشده و با کمال تأسف راحت از کنار آن گذشته اند. هویدا تا سال 1353 هـ . ق. به عنوان نماینده ایران در حجاز مشغول به کار بوده است.حبیب الله هویدا در مأموریتش به مدینه، براى کسب اطلاع از میزان خرابى ها، تلاش جدى کرده تا این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقى نموده، وهابیان را به نوعى، تبرئه نماید. در گزارش وى چنین آمده است:

... بالاى مناره، قبه مطهّر صعود کردیم، یکصد و سى پله بالا رفتیم و از آن جا قبه مطهر را زیارت نمودیم (زیرا صعود بالاى قبه غیرممکن است). از آن جا مشاهده نمودیم که فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهر اصابت نموده و اندکى سوراخ کرده است و ابداً خرابى وارد نیامده است!

اولاً نمى شود حتم کرد که آن گلوله ها از طرف وهابى ها بوده است! ثانیاً برفرض اینکه از طرف آن ها بوده باشد، واضح است عمدى نبوده است! و در اثناى تیراندازى به همدیگر خطاءً به قبه مطهر اصابت کرده است!

و دلیل صحت این نظریه این است که قبه مرقد مطهر خیلى عظیم و بزرگ است و وهابى ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بیش از سه ـ چهار هزار بوده است; اگر قصد اصابت مى داشتند، اقلاً دو سه هزار گلوله به قبه مطهر مى رسید! به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روى قبه مطهر بود و همچنین آثار چهار ـ پنج گلوله بر قبه اهل بیت بود، خادم باشىِ حرم مقدس نیز سه ـ چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت که این ها را روى بام حرم یافته و تصور مى کند که از گلوله هایى است که به قبه مقدس رسیده است. فدوى آن ها را تقدیم خواهم نمود که در موزه وزارت معارف محفوظ بماند... .»

الا و لعنت الله علی القوم الظالمین ........

منبع: سایت محاکمه


روابط عمومی فرهنگسرای دستگردقداده|پنج شنبه 94/5/1 | نظر

کانال تلگرام

کانال تلگرام حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا

عضویت درسامانه پیامکی

مطالب اخیر

برچسب‌ها

دستگردقداده (217), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء (70), هیئت سیدالشهداء (40), کانون فرهنگی قرآنی مصباح (35), حسینیه سیدالشهداء (31), فرهنگسرای دستگردقداده (25), کانون مصباح دستگردقداده (25), هیئت سیدالشهداء دستگردقداده (24), دستگرد قداده (22), سیدالشهداء (20), مصباح (18), هیئت (17), حسینیه (17), کانون (17), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداءدستگردقداده (15), دستگرد (11), فرهنگسرای سیدالشهداء (11), کانون مصباح (10), هیئت سیدالشهداءدستگردقداده (9), عیدسعیدقربان (9), دعای ندبه (9), دعای (8), میلادامام حسن مجتبی(ع) (8), ولادت امام رضا(ع) (8), ولادت امام هادی(ع) (8), ندبه (7), فرهنگسرای (7), حضرت (7), حسینیه دستگردقداده (6), امام (6), قداده (6), هیئت سیدالشهداء(ع) (6), ولادت حضرت معصومه (6), کانون فرهنگی مصباح (6), کانون فرهنگی مصباح دستگردقداده (5), ویژه نامه روزعرفه (5), ماه (5), فرهنگسرای دستگرد (5), فرهنگی (5), سیدالشهدا (5), دهه کرامت (5), رجب (4), شهادت امام محمدباقر (4), فاطمیه (4), مبعث (4), میلاد (4), رسول (4), اکرم (4), ولادت امام موسی کاظم(ع) (4), ولادت (4), کانون فرهنگی قرآنی مصباح دستگردقداده (4), کانون مصباح دستگرد (3), ولادت امام کاظم(ع) (3), ویژه نامه (3), امام حسن(ع) (3), حسینیه سیدالشهداءدستگردقداده (3), ویژه نامه ها (3), فرهنگسرای دستگرد قداده (3), علی (3), شهادت امام صادق(ع) (3), عیدقربان (3), زهرا (3), شهادت (3), شهادت امام جواد (3), سروری (2), سیزده (2), سالروز تخریب بقیع (2), شهادت امام صادق (2), فروغی از اندیشه های قرآنی امام صادق(ع) (2), فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (2), فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), محرم (2), قرآن (2), قرآنی (2), نامه (2), نبوی (2), های (2), فاطمه (2), حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده (2), حسین (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدا (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (2), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (2), رمضان (2), الاسلام (2), امر به معروف و نهی از منکر (2), پیامبر (2), حجت (2), اشعار (2), اطلاعیه (2), تابلو اعلانات (2), ولادت امام رضا (2), وفرهنگسرای (2), کلیپ تکان دهنده زمان می گذرد (2), کوتاه (2), کاظم (2), کانون فرهنگی قرانی مصباح (2), هیئت سیدالشهدا (2), ویژه (2), کانون فرهنگی قرآنی (1), کانون مصیاح دستگردقداده (1), کدام (1), کرامات حضرت معصومه علیها السلام (1), کراماتی از امام رضا(علیه السلام) (1), کریمه اهلبیت(ع) (1), کسب قدرت (1), کشکولی (1), کانون مصباح دستگرد قداده (1), وفرهنگسرای سیدالشهداء (1), هیئت سیدالشهداء(ع)دستگردقداده (1), هیئت سیدالشهداءدستگردقداه (1), و (1), و نهی از منکر (1), ولادت امام هادى(ع) (1), ولادت پیامبر اکرم به روایت اهل تسنن (1), ولادت حضرت فاطمه معصومه (1), ویژه نامه آثار و (1), ویژه نامه اسباب بازی (1), ویژه نامه امر به معروف و نهی از منکر (1), ولایت (1), ولایتعهدی امام رضا(ع) (1), وهابی ها چه می گویند؟ (1), وهابیت (1), وهابیت تندرو و بازگشت به عصر جاهلیت‏ (1), وهابیت و تخریب قبور متبرکه (1), ویژه نامه روزه و علم (1), ویژه نامه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه ع (1), ویژه نامه سالروز ویران شدن قبرستان بقیع (1), ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (1), ویژه نامه عید سعید فطر (1), ویژه نامه میهمانی (1), ویژه نامه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها (1), ویژه نامه ولادت (1), ویژه نامه ولادت امام رضا(ع) (1), ویژه نامه ولادت حضرت معصومه (1), یک پیوند آسمانی (1), کارت پستال وفات حضرت خدیجه (1), کارنامه عملى وهابیت (1), تابلو اعلانات محرم (1), تاریخچه و فلسفه عید قربان -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده -کا (1), تجدید عهد با غریب طوس (1), تحلیلی بر مقام و منزلت عید سعید فطر (1), تحکیم خانواده (1), تخریب بقیع (1), تخریب بقیع امتداد دشمنی با مکتب وحی (1), تخریب بهشت (1), تخریب قبور ائمه بقیع و نقش بهائیت (1), تربیت (1), تغذیه در ماه خدا (1), تنهاترین سردار (1), جشن مبعث (1), جمعه (1), جنگ با خدا (1), جنگ بازی (1), جوانان (1), چرا مذهب جعفرى ؟! (1), چگونگی ازدواج علی(علیهالسلام) و فاطمه(سلامالله علیها) (1), چند رسانه ای (1), چند رسانه ای (1), چون صبح نورانی - ویژه نامه شب های قدر (1), حاج (1), حاج احمدشفیعی (1), حجاب (1), با موضوع رمضان (1), با کیفیت HD (پیشنهاد ویژه) (1), بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم (1), باشگاه نام آوران دستگردقداده (1), بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(علیهما السلام) (1), برخى از ویژگى‏هاى مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق (علیه (1), بررسی (1), برکات و آداب‌ مهمانی‌ (1), برگى از فضایل امام حسن(ع)‌ (1), برکات (1), بسته 143 تابلواعلانات، هفته چهارم آذر 1395 (1), بسیار (1), بقیع (1), بقیع ؛ در گذر تاریخ (1), بوستان مهردستگردقداده (1), بوی عطـر نرگس می پیچد … (1), پاسخ به شبهات و هابیون (1), پدر (1), پذیرش (1), پسرفت (1), پوستر دعای ندبه (1), پوستر عیدغدیر (1), اعلامیه (1), اعمال روز مباهله -فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), اعمال روزعرفه (1), اعمال شب و روز عرفه - حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -کانون فرهنگ (1), اعمال شب و روز عید فطر (1), اعمال شب و روز عید قربان (1), اعمال مشترک دهه اوّل ماه ذی الحجه (1), افسانه ازدواج ها (1), امام حسن؛اسوه صلابت و پایداری (1), امام حسین(ع) (1), امام رضا (ع) و تشیع ایران (1), امام رضا(ع) (1), امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگی (1), امام صدق (1), امام صدق - ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق(ع) (1), امام علی(ع) (1), امام کاظم(ع) (1), امر به معروف (1), 12 ربیع الاول (1), 15 عمل درپانزدهمین شب شعبان (1), 21 خرداد ماه 1394 (1), 21 مهر - 18 ذی الحجه مصادف با عید سعید غدیر-حسینیه دستگرد قداده- (1), 28صفر (1), 46 اصل در مدیریت (1), آثار و برکات زیارت امام رضا (1), آداب عید سعید فطر (1), آداب مهمانی و ضیافت (1), آداب میهمانی (1), آستان قدس رضوی (1), آغاز هفته وحدت (1), آموزش (1), آیینه رضوی (1), ابوالفضل (1), اجتماعی (1), احادیث امام محمدباقر (1), احمد (1), اربعین حسینی (1), از (1), از بندگی (1), از خون (1), از دیدگاه (1), از دیدگاه ائمه علیهم السلام (1), از فاطمه ای که معصومه بود (1), از محراب تا معراج -ویژه نامه شهادت حضرت علی علیه السلام (1), ازدواج (1), اسبابی برای انتقال (1), است؟ (1), استخردانشگاه صنعتی اصفهان (1), حدیث (1), حدیث معراج (1), تا پاکیزگی (1), حسینیه سیدالشهدا (1), حسینیه دستگرد (1), انتظار (1), انتظارات امام حسن(ع) از شیعیان (1), اول (1), ایام (1), الگو (1), المبیت (1), امام حسن (ع)؛اسوه حسن و کرامت (1), امام حسن مجتبی علیه السلام (1), حضرت زهرا(ع) (1), حضرت معصومه(س) (1), حضرت مهدی(ع) (1), حلول (1), حلول ماه مبارک رمضان (1), خانواده (1), خلاصه اى از زندگانى امام هادى علیه السلام-فرهنگسرای سیدالشهداء د (1), خم (1), خواص اعجاب انگیز آیة الکرسی (1), خورشید شرق ؛ نگین خراسان (1), داستانها (1), داستانهای (1), دانلود (1), دانلود فایلهای صوتی-محرم1393 حسینیه دستگرد قداده (1), در اربعین چه گذشت؟ -حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء -دستگردقداده (1), در باب میزبان و میهمان (1), درس هائی از ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی (1), درس هایی از قرآن (1), درفراق امام مهدی(عج) (1), رهنمود های تربیتی امام موسی کاظم (1), روز (1), روز پیروزى بر طاغوت نفس (1), روزه (1), ریشه‏هاى تاریخى وهّابیّت (1), زمان (1), زندگانی (1), زندگانی کریم اهل بیت(ع) (1), زندگی‌نامه امام موسی کاظم علیه السلام (1), زندگینامه امام صادق (علیه السلام)(1) (1), دعای روز مباهله-حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگرد قداده (1), دعوا (1), دعوت کردن،آداب دعوت کردن (1), دل نوشته ای در غربت امام زمان (عج) (1), دهه (1), حسینیه وفرهنگسرای سیدالشهدالشهداء (1), دستگردقداده-حسینیه سیدالشهداء دستگردقداده-فرهنگسرای دستگردقداده (1), دعاهای روز های ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان (1), دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان(2) (1), دعاهای ماه مبارک رمضان (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء دستگردقداده (1), حسینیه و فرهنگسرای سیدالشهداء(ع) (1), حسینیه وفرهنگسرای دستگردقداده (1), میلادامام علی (1), میهمان (1), ندبه امام صادق(ع) (1), نماهنگ (1), نکات تغذیه ای (1), معراج پیامبر اکرم (1), معرفت (1), مقام شفاعت حضرت معصومه (1), منزلت کریمه اهل بیت نزد علما و مراجع (1), منشور نسل جوان در سیره امام صادق (علیه السلام) (1),