رسم غلط در باب میزبان و میهمان
نویسنده: علامه شهید مرتضى مطهرى(رحمت الله علیه)
قرآن در اینجا به ما مىگوید نه رودربایستى بیجا از افراد داشته باشید و نه نازک نارنجى باشید و بیخود به شما بربخورد، اگر مىخواهید به خانه کسى وارد شوید چنانچه قبلا از شما دعوت کردهاند و وقت گرفتهاید داخل مىشوید و اگر بدون اطلاع قبلى درخانه کسى را مىزنید، معنایش این است که من مىخواهم داخل خانه تو شوم، صاحبخانه اگر در شرایطى قرار گرفته که نمىتواند بپذیرد، بدون رودربایستى بگوید من در منزل هستم - نه اینکه نیستم - ولى متاسفانه الآن کار دارم و نمىتوانم شما را بپذیرم (خیلى اتفاق مىافتد که انسان کار لازمى دارد و آن کسى که آمده کار چندان لازمى ندارد)، تو که از من وقت نگرفتى، حالا برو و یک وقت دیگرى بیا، و این را صریح بگوید. اگر صاحبخانه صریح گفت، او هم باید آنقدر شهامت و شجاعت و مردانگى داشته باشدکه بدش نیاید.
رسم غلط در جامعه ما در باب مهمان و میزبان
اما امروز شما مىبینید که کار بر عکس است: نه صاحبخانه آن شهامت و صراحت و صداقت را دارد که بگوید من کار دارم و نمىتوانم تو را بپذیرم، و نه آن کسى که وارد مىشود آنقدر انسانیت دارد که اگر صاحبخانه گفت تو را نمىپذیرم، به او برنخورد، و لهذا الان در جامعه ما رسم بر این است که یکى از این سه حالت رخ مىدهد:
حالت اول: این است که صاحبخانه به دروغ به بچهها مىگوید بگوئید نیست، یعنى گناه کبیره مرتکب مىشود. این که مىگوید «در خانه نیست»
دروغ است و دروغ گناه کبیره است.
حالت دوم «توریه»: کنند و حال آنکه توریه در جایى است که دروغ لازم است یعنى از نگفتنش مفسده برمىخیزد، مثلاین که کسى آمده و یک کاردى هم به دست دارد و مىخواهد [ به ناحق ] کسى را بکشد و مىپرسد فلان کس اینجاست یا نه؟ باید گفت اینجا نیست. در اینجا مىگویند براى اینکه عادت به دروغ گفتن نکنى در دلت غیر از آن چیز را خطور بده، بگو «نیست» و در دلت خطور بده که در «اینجا» نیست. نه اینکه انسان هر دروغى که دلش مىخواهد بگوید و توریه کند! به بچهها مىگوید «بگویید نیست، ولى بچهها!وقتى مىگویید نیست یعنى در این درگاهى اتاق نیست».اینجا که مىتوانى راست بگویى چرا توریه مىکنى؟ بگو هستم ولى نمىتوانم بپذیرم.
روزى ملا نصر الدین، مهمانى را همراه خود تا در خانه آورد و خود به داخل خانه رفت. زنش با او دعوا کرد که چرا مهمان آوردى و ما چیزى نداریم که به او بدهیم و کار بدى کردى (مثل اغلب زنها که همیشه در این امور تحکم مىکنند). ملا گفت چه بکنم؟ گفت من که اصلا پذیرایى نمىکنم. درماند که چه کند. به بچهها گفت بروید بگویید ملا در خانه نیست. مهمان گفت ما با هم آمدیم. در اینجا ملا خودش صدایش را بلند کرد و گفت: شاید خانه دو در داشته و از آن در دیگر بیرون رفته است!
اغلب در این جور موارد، کارها ملا نصر الدین است، یعنى وقتى مىآیند مىگویند «آقا نیست» خود مهمان مىفهمد که دروغ مىگوید، چون وقتى یک کسى دم در مىآید و مىگوید بروم ببینم آقا خانه هست یا نه، معلوم است تو که از داخل خانه مىآیى مىدانى هست یا نه، این «بروم ببینم آقا خانه هست یا نه» یعنى بروم ببینم آقا مىگوید که راستش را بگویم یا دروغش را بگویم. قضیه این جور است، و تعجب است، با اینکه همه مىدانند، مهمان مىداند میزبان هم مىداند، باز هم این دروغ تکرار مىشود!
1. پس یک شکل قضیه این است که یک دروغ گفته مىشود.
2. یک شکل دیگر قضیه این است که صاحبخانه مىگوید:
«بفرمایید»،خیلى هم نفاق به خرج مىدهد: خیلى خوش آمدید! صفا آوردید!اما در دلش دائما فحش مىدهد که این چه بلایى بود که این ساعت رسید، ما هزار کار داریم، عجب مردم بىتربیت بىادبى هستند، چه خروسهاى بىمحلى و چه مزاحمهایى! بعد هم که مهمان بیرون رفت جلوى زن و بچهاش صد تا فحش مىدهد.
دیگر آن بچه چه از آب در مىآید! بچهاى که مىبیند پدرش اینقدر شهامت ندارد که به مهمان بگوید «آقا من نمىتوانم تو را بپذیرم» و جلوى مهمان خیلى کوچک و بزرگ مىشود و خوش آمد مىگوید وپشت سرش فحش مىدهد.
حالت سوم: قضیه این است که میزبان و صاحبخانه کارش را خوب انجام مىدهد و دم در مىآید مىگوید «آقا من متاسفم از اینکه نمىتوانم شما را بپذیرم، الآن کار واجبى دارم» یا یک نفر رامىفرستد که به او بگوید من الآن کار لازمى دارم و نمىتوانم شما رابپذیرم. صاحبخانه کارش خوب است، ولى ضعف اخلاق، مال وارد و مهمان است [ زیرا ] به او برمىخورد، هر جا که مىنشیند مىگوید در خانه فلان کس رفتم و مرا نپذیرفت، نمىگوید من با اجازه قبلى نرفته بودم، نمىگوید او که نپذیرفت عذر داشت. تو باید بنا رابگذارى بر این که او عذر داشته، و باید خوشت بیاید که میزبان تو یک شخص با شهامت و صریحى بوده که به تو دروغ نگفت و راستش را گفت. این هم شکل سوم.
آنچه [ امروز ] عمل مىشود یا آن دو شکل است [ مربوط به ] میزبان و یا این یک شکل است مربوط به مهمان.
ولى شکل چهارم که اسلام آن شکل را مىپسندد دیگر درجامعه ما وجود ندارد، و آن این است که اگر میزبان وقت ندارد ونمىتواند او را بپذیرد، در کمال صراحت بگوید «آقا معذورم، نمىتوانم شما را بپذیرم» و مهمان هم بدون اینکه به او بربخورد برگردد و برود. قرآن این شکل چهارم را دستور مىدهد، مىفرماید «و اذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا» و اگر به شما گفتند نمىتوانیم شمارا بپذیریم، برگردید «هو ازکى لکم» این برایتان پاکتر است - این شکل چهارم از آن سه شکل برایتان بهتر است - «و الله بما تعملون علیم» خدا به کارهاى شما آگاه و داناست.
قرآن فرمود اگر به خانهاى غیر خانه خودتان رفتید بدون اجازه وارد نشوید (خانه یعنى محل سکونت). آیا هر محل سکونتى و جایى که انسانهایى در آن هستند [ همین حکم را دارد ] ؟اگر من مىخواهم وارد یک مغازه شوم اول باید پشت در بایستم و اجازه بگیرم و بعد وارد شوم؟ یا اگر کسى مىخواهد داخل یک پاساژ بشود باید اجازه بگیرد و وارد شود؟ براى ورود به یک کاروانسرا یا یک آسیا [ بایداجازه گرفت ] یا این امر اختصاص دارد به خانههاى مسکونى یعنى محل زندگى خصوصى؟ قرآن مىفرماید این حکم مربوط به محل زندگى خصوصى است و لو محل کار خصوصى، ولى اماکن عمومى این حکم را ندارد، در اماکن عمومى که در باز است براى عموم، دیگر نیازى به اجازه گرفتن نیست.
پی نوشت :
[1]. آشنایى با قرآن جلد 4 صفحه 77.
منبع:www.balagh.net
مهمانی و ضیافت
نویسنده:جواد محدثی
از برجستهترین خصلتهای نیکمردان و آزادگان، کرم و سخاوت است. و همین آزادگی از تعلّقات و خوی بذل و بخشش است که دیگران را اسیر محبّت و احسان میکند.«ضیافت» و داشتن دستی باز و سفرهای گشوده و عطایی پیوسته و مهمانداری و مهماننوازی، از نشانهها و جلوههای این روحیّه فتوّت و جوانمردی است.معاشرتها، دید و بازدیدها و رفت و آمدها، گاهی به صورت «مهمانی» است. از این رو آشنایی با آداب ضیافت و رسوم دینی مهمانی، در محدوده «اخلاق» معاشرت میگنجد. این موضوع، دو جنبه و دو طرف دارد: یکی کسی که مهمان میکند، دیگری آن که مهمان میشود. و هر کدام را آداب و روش و حدّ و حدودی است، قابل بحث.
مهمان، برکتِ خانه
بعضی، از مهمان گریزانند. برخی هم مهماندوستند. هر کدام هم نشاندهنده خصلتِ درونی افراد است. حضرت علی(ع) را اندوهگین دیدند. پرسیدند: یا علی! سبب اندوه شما چیست؟ فرمود: «یک هفته است که مهمانی برایم نیامده است!...»(1)
این کجا؟ و آن که آمدن مهمان را نزول بلا میشمارد و کوه غم بر دلش میافتد و عزا میگیرد، کجا؟ برکتِ خانه، در آمد و شد مهمان است. مهمان رحمت الهی است و پذیرایی از مهمان، توفیقی ارجمند است که نصیب هر کس نمیشود. مهمان حبیب خداست. در ضربالمثلهای ایرانی است که: «مهمان، روزیِ خود را میآورد.»(2) البته این ضربالمثل، از احادیث اسلامی گرفته شده و ریشهای دینی دارد. از حضرت رسول(ص) روایت است که: «الضّیفُ یَنْزِلُ بِرِزْقِهِ ...»(3) مهمان، روزی خود را نازل میکند. البته اضافه بر این، گناهان صاحبخانه و میزبان را هم میزداید و این برکتی شگفت است. باز هم در این زمینه حدیثی از امام صادق(ع) بشنویم که به یکی از یارانش به نام «حسین بن نعیم» فرمود:
ـ آیا برادران دینیات را دوست داری؟
ـ آری.
ـ آیا به تهیدستانِ آنان سود میرسانی؟
ـ آری.
ـ سزاوار است که دوستداران خدا را دوست بداری. به خدا سوگند، نفع تو به هیچ یک از آنان نمیرسد، مگر آنکه دوستشان بداری. راستی، آیا آنان را به خانه خودت دعوت میکنی؟
ـ آری. هرگز غذا نمیخورم مگر آنکه پیش من دو سه نفر یا کمتر و بیشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
ـ آگاه باش که فضیلت آنان بر تو، بیش از برتری تو بر آنان است!
(راوی که با شنیدن این سخن به تعجب آمده بود، پرسید:)
ـ فدایت شوم! من به آنان طعام میدهم، مرکب خویش را در اختیارشان میگذارم، با این حال آنان برتر از منند؟
ـ آری! چون وقتی آنان به خانه تو وارد میشوند، همراه خود، آمرزش تو و خانوادهات را همراه میآورند و چون میروند، گناهان تو و خانوادهات را با خویش میبرند.(4)
کسی که خانهای وسیع، امکاناتی فراوان و دستی سخاوتمند دارد، شکرانه نعمتهای الهی را گاهی باید با انفاق و صدقه، گاهی با اطعام و مهمانی، هدیه، دستگیری از بینوایان، کمک به محرومان و ... ادا کند، و گرنه شهرت و ثروت و مال، وبال او خواهد شد.
«ولیمه»، یک سنّت دینی
در باره اینکه کیْ باید سور و اطعام داد، و به چه کسانی و چگونه، در دستورهای دینی، آداب و نکات فراوانی آمده است که به بعضی اشاره میشود.
موارد مهمانی
از توصیههای حضرت رسول به امیرالمؤمنین(ع) یکی هم این بود:
«یا علیّ! لا وَلیمةَ اِلاّ فی خَمسٍ: فی عِرسٍ اَو خِرسٍ او عِذارٍ او وِکارٍ اَوْ رِکازٍ.»(5)
یا علی! جز در این پنج مورد، ولیمهای (اطعام و مهمانیدادن) نیست: ازدواج و عروسی، تولّدِ نوزاد، ختنه کردن کودک، ساختن یا خریدن خانه، بازگشت از سفر حجّ.
در این موارد، سزاوار است که انسان به این بهانه و مناسبت، سفرهای بگسترد، ذبحی کند و مؤمنان را به مهمانی دعوت کند.
در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: هر کس مسجدی ساخت، گوسفند چاقی را ذبح کند و از گوشت آن به محرومان بینوا اطعام کند و از خداوند بخواهد که شرّ سرکشانِ جنّ و انس و شیطانها را از او دور کند.(6)
مهمانی برای هر یک از موارد یاد شده، سنّتی اسلامی است که دلها را به هم مهربانتر و صفا و صمیمیّت میان جامعه را بیشتر میکند و اقوام و دوستان، یکدیگر را میبینند و آشناتر میشوند، روحها شادابتر و زندگیها بانشاطتر میشود.
در زندگی اولیاء دین و پیشوایان معصوم نیز، نمونههای فراوانی از این گونه ضیافتها دیده میشود. از جمله به این نمونه دقت کنید: امام هفتم، حضرت کاظم(ع) برای تولّد یکی از فرزندانش ولیمه و اطعام داد و به مدت سه روز در مسجدها و کوچهها، در ظرفهایی به مردم «فالوده» داده شد. برخی پشت سر، این کار را بر حضرت عیب گرفتند. وقتی امام کاظم شنید، در پاسخ آن عیبجویی، به سنّت انبیا و روش پیامبر اکرم(ص) استناد نمود.(7)
مهماننوازی
گرچه بادیهنشینان عرب به مهماننوازی معروفند، همچنین عشایر خودمان در ایران، ولی در بسیاری از شهرها و مناطق، با جلوههای زیبای مهماندوستی مواجه میشوید. شاید شما هم نام برخی از شهرها و مناطق را به عنوان مهماننواز و مهماندوست شنیدهاید که در این خصلت، مشهورند و زبانزدِ خاصّ و عام. این نیز ریشه در فرهنگ دینی و باورهای مذهبی دارد و تعلیمی است که از قرآن و دین فرا گرفتهاند. اساسا دین ما، یکی از مؤثرترین عوامل شکلدهنده به «فرهنگ عمومی» در جامعه ایرانی و اسلامی است.
در روایات اسلامی، حتی فصلی به عنوانِ «باب اِقراء الضّیف و اکرامه»(8) وجود دارد که به تکریم و گرامی داشتن و احترام و پذیرایی از مهمان سفارش میکند و مهماندوستی را خوش میدارد و خوشحال شدن از آمدن مهمان را بسیار نیکو میشمارد و خانه بیمهمان را دور از فرشتگان میداند.
امام باقر(ع) به نقل از پدرانش از قول حضرت پیامبر(ص) فرموده است:
«اِذا دَخَلَ الرَّجُلُ بَلْدَةً فَهُوَ ضَیْفٌ عَلی مَن بِها مِنْ اَهلِ دینهِ، حَتّی یَرْحَلَ عَنْهُمْ ...»(9)
هرگاه کسی وارد شهری شد، او مهمانِ همدینان خودش در آن شهر است، تا آنکه آنجا را ترک کند.
وقتی تازهواردی به یک شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود و آنان وظیفه اکرام و مهماننوازی دارند، ورود مهمان به خانه شخصی یک مسلمان، ضرورت اکرام و پذیرایی بیشتری را داراست. از همین جاست که اگر شهری پذیرای مهمانهای خارجی، سیلزدگان، آوارگان جنگ، آسیبدیدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از یک کشور همسایه باشد، به حکم وظیفه انسانی و به دستور اخلاقی اسلام، وظیفه آن شهروندان است که با آغوشی باز و
گرم و برخوردی کریمانه و بزرگوارانه، مهماننوازی کنند. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «اَکْرِمُوا الضُّیوفَ وَ اَقْرُوا الضّیوُفَ»(10)، مهمانها را اکرام و پذیرایی کنید.
پرهیز از اسراف و ریا
هر عمل خیر و شایستهای، گاهی دچار برخی آفتها میشود. با همه ستایشی که از پذیرایی شایسته از مهمان شده، اگر جنبه تعادل رعایت نشود و به مرز اسراف و ولخرجیهایی برسد که اغلب، روی چشم و همچشمی است، یا ریشه در خودنمایی و تفاخر دارد، ناپسند است و همین کار مقّدس و خداپسند، از قداست و محبوبیّت نزد خدا میافتد.
اطعام، با همه ارزشی که دارد، آنجاست که «فِیاللّه» و «للّه» باشد و به قصد سیر کردن شکمی گرسنه یا شاد کردنِ برادری مؤمن یا تقویت رابطههای خویشاوندی و صله رحم باشد.
درست است که از نعمت الهی باید بهره گرفت، امّا با حفظ حدّ و مرز ارزشی آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن کار به صورتی خردمندانه و شرع پسند و عرفپذیر!
روزی حضرت امیر(ع) به «علاء بن زیاد» که خانهای وسیع و مجلّل برای خود ساخته بود، فرمود: با این خانه بزرگ، در این دنیا میخواهی چه کنی؟ تو در آخرت، به چنین منزل وسیعی بیش از دنیا نیاز داری؛ مگر آنکه بخواهی از همین خانه وسیع دنیوی، به آخرت برسی، مثل اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، به بستگانت برسی، حقوقی را که از این خانه بر گردنِ دوست تو ادا کنی. در این صورت، از همین خانه به آخرت میرسی! ...(11)
گاهی اصل مهمانیدادن، ریاکاری است. گاهی نوع غذا و محلّ اطعام و کیفیّت سفرهچیدن، تظاهر و خودنمایی است. گاهی مهمانهای خاصّ و مدعوّین، شایسته اطعام نیستند، یا با انگیزههای ریاکارانه و حسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت میشوند.
همه اینها نارواست و هدر دادن نعمتهای الهی. پیامبر خدا(ص) فرمود: هرکس طعامی را از روی ریا و خودنمایی اطعام کند و مهمانی دهد، در روز قیامت، همانندِ آن را خداوند از طعامهای دوزخی به او میخوراند.(12)
و امام باقر(ع) فرمود: «ولیمه»، در حدّ یکی دو روز، کرامت و بزرگواری است، بیشتر از آن، ریا و سُمعه است:
«الوَلیمةُ یَوْمٌ اَوْ یَوْمَیْنِ مَکْرَمَةٌ وَ مازادَ ریاءٌ و سُمعَةٌ».(13)
البته اینها در سوردادنها و مهمانیهای رایج و مرسوم به مناسبتهای یاد شده است. امّا اصل مهماندوستی و کرم و اطعام به محرومان، سخاوتی است که هرچه بیشتر و مستمرّتر باشد، بهتر و زیبندهتر است.
«هاشم»، جدّ بزرگ رسول خدا، همیشه سفرهای باز داشت و غذای آماده او و خانه مهیّایش برای عامّه مردم، او را به سیادت و آقایی قریش رسانده بود.
«حاتم طایی»، سخاوتمند معروف عرب، خانهای داشت که ملجأ مردم و محلّ امیدِ بینوایان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبی(ع) مهمانخانهای در منزل داشت که به طور معمول، از طبقات مختلف، بویژه افراد غریب و بیخانه و بینوا و مسافران و یتیمان و محرومان، پیوسته از آن بهرهمند میشدند.
برای کریمانِ بلندهمّت، «اِطعام» لذّتی بیش از طعام خوردن دارد و حظّ روحی آنان از این رهگذر است.
چه زیباست این کلام مولا علی(ع) که فرمود:
«قُوتُ الأَجسادِ الطَّعامُ، وَ قُوتُ الأَرواحِ الأِطعام».(14)
قُوت و غذای جسم، غذا خوردن است، ولی غذای روح، اِطعام و غذا دادن.
کسی میگفت: بزرگترین لذّت روحی من وقتی است که عدّهای نیازمند و تهیدست را به مهمانی دعوت کنم و آنها سر سفره نشسته و مشغول خوردن باشند و من از دور، این صحنه را نگاه کنم و لذّت ببرم!
مجال سخن در باره مهمانی هنوز هم باقی است، تا فرصتی دیگر. پایان این نوشته را از «قابوسنامه» میآوریم که توصیه میکند:
«چون میهمان کنی، از خوبی و بدیِ خوردنیها عذر مخواه، که این طبع بازاریان باشد، هر ساعت مگوی که فلان چیز بخور، خوب است! یا چرا نمیخوری؟ یا من نتوانستم سزای تو کنم، که اینها سخن کسانی است که یک بار میهمانی کنند.»(15)
پینوشت:
1ـ میزانالحکمه، ج5، ص521.
2ـ امثال و حکم، دهخدا، ج4، حرف میم.
3ـ میزانالحکمه، ج5، ص520، وسائلالشیعه، ج16، ص459.
4ـ کافی، ج2، ص201، ح8 و 9.
5ـ وسائلالشیعه، ج16، ص454.
6ـ همان، ح4.
7ـ همان، ص452، ح2.
8ـ بحارالانوار (بیروت)، ج72، ص458.
9ـ همان، ص462.
10ـ کنزالعمّال، ج9، ص245.
11ـ نهجالبلاغه، خطبه 209.
12ـ وسائلالشیعه، ج16، ص455.
13ـ همان، ص456.
14ـ بحارالانوار، ج72، ص456.
15ـ رهنمون، ص748.
ویژه نامه میهمانی و صله رحم
برخی موضوعات ویژه نامه میهمانی و صله رحم. « جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید »
تمامی حقوق این اثر متعلق به موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه می باشد.
ضرورت قدرت در امر به معروف و نهی از منکر (2)
نویسنده: رضا وطن دوست
2) روایات
با یک نگاه کلی به گفتار و رفتار پیشوایان معصوم (ع)، روشن می گردد که آنان در دو بعد علمی و عملی، بر اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تأکید بسیار داشتند.
الف- بعد عملی
پیشوایان ما با تبیین جایگاه و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و نیز بیان ضوابط و شرایط آن، از خود گنجینه ای ارزشمند به جای گذاشته و با طرح همه جانبه ی این فریضه، هم راه اجتهاد و استنباط را بر اهل نظر گشودند و هم راه تحریف و سوء برداشت ها را بر تحریف گران و کژاندیشان بستند. اگر این مجموعه ی گران سنگ که در طول دوران رسالت و امامت شکل گرفت نبود، از کجا معلوم که برخی خوارج گونه، برخورد تحجرآمیز با فریضه امر به معروف و نهی از منکر داشتند و از کجا معلوم که برخی راحت طلبان، با بی میلی و بی مهری با این فریضه برخورد نمی کردند و با این فریضه از سوی طرفداران آزادی بی حد و حصر مورد هجمه واقع نمی شد.
در اهمیت بخشیدن به بعد علمی این فریضه همین بس که حر عاملی (ع)، تنها در کتاب گران سنگ وسائل الشیعه، حدود هشتاد باب گشوده و در آن بیش از هفتصد روایت آورده است. این در حالی است که، بیش از این مقدار در کتاب های روایی، فقهی، تفسیری، اجتماعی و اخلاقی آمده است.
این روایات، که متواتر، معتبر و مشتمل بر تأکیدات بسیار است، در دو گروه قابل قسمت است. نخست گروهی که بر اصل وجوب، اهمیت و ضرورت این فریضه دلالت دارد و گروه دوم، روایاتی است که مشتمل بر هشدار در کوتاهی از انجام این فریضه است.
برخی از روایات گروه نخست عبارتند از:
1) و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عندالامر بالمعروف و النهی عن المنکر الاکنفثه فی بحر لجی (فیض الاسلام، ح366، ص 1264)؛ تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا نزد امر به معروف و نهی از منکر چونان آب دهان است بر دریای پهناور.
با آن که جهاد در راه خدا ستون دین (نک: آمدی، بی تا، 354/1)، مایه ی عزت اسلام (همان، 37/4) و شریف ترین کارها پس از اسلام است (کلینی، بی تا، 37/5) و نیز با آن که جهاد دری از درهای بهشت است (همان، 37/5)، امر به معروف و نهی از منکر برتر از جهاد معرفی شده است. این برتری از آن روست که جهاد حرکتی برون مرزی است و این حرکت در صورتی پیروز است که از عقبه ای مستحکم برخوردار باشد و از پشت جبهه تدارک شود و نیازهای آن تأمین گردد. طبیعی است که اگر با کوتاهی در این فریضه، در پشت جبهه اختلالی پیش آید، جهاد نیز مختل می گردد و آن گونه که باید صورت نمی گیرد.
2) ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام الفرائض (کلینی، بی تا، 56/6، طوسی، 181/6؛ حرعاملی ، بی تا، 397/11)؛ امر به معروف و نهی از منکر است که می تواند امنیت و آرامش جامعه را تأمین کند؛ همان طور که امام باقر (ع) در ادامه ی این حدیث فرمود: با این فریضه، راه ها امن می گردد، تجارت و داد و ستد مردم حلال گشته ظلم و ستم از جامعه برچیده می شود و از دشمنان انتقام گرفته می شود.
3) ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لخلقان من خلق الله (فیض الاسلام، خ155، ص490)؛ امر به معروف و نهی از منکر دو صفت از صفات خدا هستند.
4) من امر بالمعروف و نهی عن المنکر فهو خلیفه الله فی ارضه و خلیفه رسول الله و خلیفه کتابه (طبرسی، 1406 ه، 1-807/2)؛ هرکس به معروف ها امر کند و از منکرها باز دارد، او خلیفه ی خدا در زمین و خلیفه رسول خدا و کتاب اوست.
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر به حدی است که در سخن امام علی (ع)، این فریضه ای صفات و اخلاق خدا به شمار آمده است. درست به همین دلیل است که هرکس به این دوصفت انصاف یافته و با پیروی از خداوند، به معروف ها امر کند و از منکرها نهی نماید به عنوان خلیفه ی خدا تلقی می گردد که مفاد حدیث دوم است.
گروه دوم از روایات نیز مشتمل بر احادیث معتبر و برخوردار از تواتر معنوی است که در خصوص کوتاهی در انجام فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر هشدارهایی کوبنده داده است.
1) ویل لقوم لا یدینون الله بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر (طوسی، 1400 ه، 176، کلینی، بی تا، 56/5 ؛ حرعاملی، بی تا، 397/11)؛ وای به حال مردمی که با امر به معروف و نهی از منکر دین خدا را برنمی گزینند.
همان طور که روشن است این سخن، حاکی از آن است که امر به معروف و نهی از منکر، از جمله راه های دین داری است و هرکس در انجام این فریضه کوتاهی کند، این کوتاهی نشان از ضعف و یا فقدان ایمان (ایمان کامل) او است؛ چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمود:
خداوند دشمن دارد مومن ضعیفی را که دین ندارد. پرسیده شد: او کدام مومن ضعیفی است که دین ندارد؟! فرمود: او که از بدی ها نهی نمی کند (حرعاملی، بی تا، 397)
2) اذا امتی تواکلت الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فلیأذنوا بوقایع من الله (همان، 394)؛ هرگاه امت من، امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر وانهند (و از پذیرش این مسؤولیت، شانه خالی کنند) حتماً با عذابی از سوی خدا روبرو خواهند شد.
3) فان الله سبحانه لم یلعن القرن الذی الماضی بین ایدیکم الا لترکهم بالمعروف و النهی عن المنکر فلعن الله السفهاء لرکوب العاصی و الحکماء لترک المتناهی (فیض الاسلام، بی تا، خ 234، ص8087)؛ خداوند متعال پیشینیان را از رحمت خود دور نساخت مگر به این دلیل که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. خداوند سفیهان را به خاطر گناه و دیگران را به سبب ترک نهی از منکر از رحمتش دور ساخت.
4) لا تزال امتی بخیر ما امروا بالمعروف و نهو عن المنکر و تعاونوا علی البر فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات (حرعاملی، بی تا، 398/11)؛ امت من همواره در خیر و نیکی است تا آن گاه که یکدیگر را به معروف ها امر و از منکرها باز دارند و یکدیگر را در انجام نیکی ها یاری نمایند و اگر چنین نکردند برکت از آنان گرفته می شود.
از احادیث یاد شده، و دیگر احادیث مشابه، می توان نتیجه گرفت که کوتاهی در انجام این فریضه کیفرهای سخت و محرومیت از برکات الهی را در پی دارد و نیز موجب می شود قبح گناه ریخته و سنت ها شکسته شود، جامعه ی خودی تضعیف و دشمن تقویت گردد و برای هجمه ی بیگانگان و سلطه ی اشرار زمینه فراهم گردد.
ب- بعد عملی
پیشوایان معصوم (ع) افزون بر تحلیل علمی و تبیین جایگاه فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر، در رفتار و سیره ی عملی خود نیز اهتمام زیادی به این فریضه داشتند. آنچه در زیارت نامه ی امامان (ع) به ویژه در زیارت جامعه آمده است، گویای این مطلب که همگی شهادت می دهیم: آنان نماز برپا می داشتند، به معروف ها امر از منکرها باز می داشتند.
در این جا به چند مورد که نشان از اهتمام امامان (ع) به بعد عملی این فریضه است، اشاره می شود.
1) موقعیت مبارزه ی مستقیم به شکل نبرد مسلحانه، در میان امامان (ع) تنها برای امام علی (ع) و امام حسین (ع) پیش آمد و جالب این است که در هر دو مورد، امر به معروف و نهی از منکر، اصلی ترین عامل مبارزه در این نبرد بود.
در جنگ صفین، کسی به امام علی (ع) پیشنهاد صلح با معاویه داد، آن حضرت علی (ع) در دلیل بر رد این پیشنهاد مبارزه با معاویه را اقامه ی امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرد و فرمود:
ان الله تعالی لم یرض من اولیائه ان یعص فی الارض و هم سکوت مذعنون لایأمرون بالمعروف و لا ینهون عن المنکر وجدت القتال أهون علی من معالجه الاغلال فی جهنم (علامه امینی، بی تا، 47/10، ابن ابی الحدید، بی تا، 208/2)؛ خداوند از اولیای خود، رضایت ندارد که در زمین معصیت شود و آنان بدانند و سکوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. (به همین جهت است که) من جنگ را برخودم آسان تر از تحمل غلهای جهنم یافتم.
امام حسین (ع) در وصیت نامه ی خود به برادرش محمد حنیفه، در اشاره به فلسفه ی قیام خود، روی امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرده، می فرماید.
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظلماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی اریدان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر (بحرانی، 1407، 179؛ مجلسی 1403، ه417/12)؛ من از روی خودخواهی یا برای خوشگذرانی و یا برای فساد و ستم گری قیام نکردم، بلکه برای مصلحت خواهی در امت جدم قیام کردم، می خواهم که با معروف ها امر و از منکر نهی کنم.
2) روشن است آن چه به تبعید ابوذر انجامید «امر به معروف و نهی از منکر» بود (نک: مجلسی، 1403، ه، 417/12)؛ با آن که او مورد خشم دستگاه خلافت واقع شد و به رغم آن که اعلام کرده بودند، کسی حق بدرقه و مشایعت او را ندارد، امام علی (ع) با فرزندان خود به مشایعت او شتافت و در تمجید از او و رفتار خدا پسندانه ی او فرمود:
ای اباذر! تو به خاطر خدا خشم کردی. پس به او که به خاطرش خشم کردی امیدوار باش. این مردم به خاطر دنیاشان از تو در هراس اند، ولی تو به خاطر خود از آنان ترس داری. پس آنچه که آنها به خاطر آن از تو می ترسند به خودشان واگذار و از آنچه که خود از آن بیم داری فرار کن. چه قدر آنها به آنچه که از آن منع شان می کردی محتاج اند و تو چه قدر به آن چه تو را از آن منع می کردند بی نیازی (فیض الاسلام، خ 130، ص 403).
3) امامان معصوم (ع) نه تنها خود به معروف ها امر می کردند و از منکرها باز می داشتند بلکه حرکت هایی که به منظور انجام این فریضه صورت می گرفت را نیز تأیید می کردند. قیام زیدبن علی (ع) از جمله این قیام ها بود که مورد تأیید امام باقر (نک: شیخ صدوق، بی تا، 415 و مجلسی، 1403 ه، 403/46) و امام صادق (نک: مامقانی، بی تا، 469/1 و خوئی، بی تا، 358/7) قرار داشت.
یکی دیگر از این حرکت ها، حرکت یکی از نوادگان امام مجتبی (ع)، معروف به شهید فخ است که مورد تأیید امام کاظم (ع) بود. آن حضرت علیه السلام درباره ی آن شهید فرمود:
انا لله و اناالیه راجعون مضی و لله مسلماً صالحاً صواماً قواماً آمراً بالعروف و ناهیاً عن المنکر (ابولفرج اصفهانی، بی تا، 302؛ مجلسی، 1403 ه، 165/48)؛ ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم، به خدا سوگند او در حالی از دنیا رفت که مسلمان، صالح، روزه دار، نماز شب خوان، آمر به معروف و ناهی از منکر بود.
امر به معروف و ضرورت کسب قدرت
قدرت از مولفه های بسیار مهم و اساسی است که به گونه های مختلف در عرصه ی زندگی فردی و اجتماعی بشر حضوری جدی دارد. نیروی فیزیکی و جسمانی، استعدادهای هنری، توان علمی و اقتصادی، قدرت نظامی، سیاسی و اجتماعی نمونه های عینی از قدرت بشر است که در شکل های مختلف رخ می نماید.
این مفهوم در علوم انسانی از زوایای مختلفی مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است و در علوم اجتماعی و از جمله علم سیاست و مدیریت در نظام کلان جامعه، نقش محوری دارد. اسلام برخلاف منفی گرایان نسبت به قدرت، که فساد و تباهی را ذاتی قدرت دانسته و ظلم و ستم گری را از قدرت جداناپذیر می دانند (قادری، 1379، 5، کواکبی، 1364، 150، صعب، 1985 م، 173/8)؛ لئویلد،42/1) قدرت را در زندگی فردی و اجتماعی امری مثبت و ضروری می داند؛ زیرا کسب قدرت برای دفاع از حریم توحید، چیره شدن بر دشمنان، برقراری امنیت و حل مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، امری لازم است.
آیات قرآن (نک: انفال 160، اسراء 80، ص 35) احادیث (نک: فیض الاسلام، خ40، ص 125) و سیره ی پیشوایان معصوم (ع) (نک: قمی، بی تا 321/2؛ محمدی ری شهری، بی تا، 180/4 و طبری، بی تا، 156/2)، تأیید و تأکیدی بر این مطلب است.
قدرت هر چند موضوعی گسترده است که در عرصه ی زندگی فردی و اجتماعی مورد توجه بوده و از زوایای گوناگون قابل بحث و گفتگو است، اما آن چه در این مجال مورد توجه است، ضرورت فراهم آوردن قدرت و به کارگیری آن در اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر است، زیرا بدون برخورداری از پشتوانه ی قدرت، اجرای این فریضه ناممکن است و یا عملی است بی حاصل.
به رغم وجود غنای منابع اسلامی در ضرورت استفاده از قدرت در اجرای این فریضه، باید اذعان داشت که نه عوامل فکری – فرهنگی چندان که باید به این اصل توجه دارند و نه عوامل اجرایی از این اصل، چنان که شایسته است سود جسته اند. اما خوشبختانه منابع اسلامی سرشار از سفارش به اصل قدرت در اجرای این فریضه است که در این مجال به بخشی از آن اشاره خواهد شد.
الف- لغت
از جمله راه هایی که ما را به ضرورت برخورداری از قدرت لازم در اجرای امر به معروف و نهی از منکر راهنمایی می کند، توجه به معنا و مفهوم واژه های «امر» و «نهی» است. اگر نیک بیندیشیم، به این واقعیت پی خواهیم برد که قدرت در متن این فریضه نهفته است. همانطور که یاد شد، «امر» در لغت به معنای حکم، فرمان و دستور است، که توأم با نوعی الزام بر انجام کار است (نک: راغب اصفهانی، ص24، قیومی، 1987، م، 21) چنان که واژه ی «نهی» نیز به معنای فرمان، دستور و نوعی الزام به ترک عمل است (راغب اصفهانی، ص 507)
بدیهی است واژه های «امر» و «نهی» زمانی بر مفاهیم یاد شده دلالت می کنند که توأم با قدرت بوده و امر و نهی کننده از اقتدار لازم برخوردار باشد. واژه های «امیر»، «امراء» و «امیرالمرئه» شاهدی روشن بر این ادعاست، زیرا اقتدار و برتری آنها زمانی صادق است که از قدرت و برتری لازم برخوردار باشند.
از این جاست که آنچه اصولیان در علم اصول آورده اند روشن می گردد که می گویند: علو و برتری در معنای امر نهفته است (خراسانی، 1413 ه، 308/1-305)
ب- قرآن
آن گاه که در آیات مرتبط به امر به معروف و نهی از منکر دقت می کنیم خواهیم یافت که قرآن به روشنی بر ضرورت قدرت و به کارگیری آن در اجرای این فریضه دلالت می کند.
1) و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (آل عمران، 104)؛ باید از میان شما امتی باشد که به نیکی ها دعوت کند، به معروف ها امر کرده و از زشتی ها باز دارند.
هرچند در این که «من» در این آیه بیانیه است با تبعیضیه اختلاف است، ولی مهم مفاد آیه است که در هر دو صورت بر ضرورت ستادی عمل کردن در فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد. اگر «من» برای تبعیض باشد، مفاد آیه این خواهد بود که باید از برخی شماها، گرهی پدید آید و این گروه به خوبی ها دعوت کند، و اگر آن طور که شیخ طوسی (نک: شیخ طوسی، بی تا، 548/2) و زجاج (الزجاج، بی تا، 452/1) می گویند «من» نه برای تبعیض که برای تبیین مخاطب است، مفاد آیه یاد شده چنین خواهد بود که: باید از تمامی شماها امتی شکل گیرد و این امت به خوبی ها دعوت کند و به معروف ها امر کند.
در فرض دوم، آیه ی یاد شده نظیر آیه ی «فاجتنبوا الرّجس من الاوثان» (حج، 30) خواهد بود که «من» برای بیان پلیدی است نه برای تبعیض. زیرا مفاد این آیه، ضرورت پرهیز از تمام پلیدی های بتهاست نه پرهیز از برخی پلیدی های آنان (نک: طبرسی، بی تا، 1-806/1).
نکته ی دیگر قابل توجه این است که باید دید چرا به جای واژه هایی همچون «عده»، «طائفه»، «فرقه»، «جماعت» و مانند آن، از واژه ی «امت» استفاده شده است. این از آن روست که در این واژه، قدرتی نهفته است که در هیچ یک از واژه های یاد شده نیست، زیرا امت به معنای برخورداری جامعه بزرگ اسلامی از هدف و رهبری واحد است (شیخ طوسی، بی تا، 549/2-548 و طبرسی، بی تا، 806).
نکته ی دیگر قابل توجه این است که باید دید چرا به جای واژه های همچون «عده»، «طائفه»، «فرقه»، «جماعت» و مانند آن، از واژه ی «امت» استفاده شده است. این از آن روست که در این واژه، قدرتی نهفته است که در هیچ یک از واژه های یاد شده نیست، زیرا امت به معنای برخورداری جامعه ی بزرگ اسلامی از هدف و رهبری واحد است (شیخ طوسی، بی تا، 549/2-548) و طبرسی، بی تا، 806) و روشن است که چنین جامعه ای از قدرت بالایی برخوردار است. درست به همین دلیل است که گفته شده، یکی از معانی «امت» قدرت است (همان).
2) و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوّکم و آخرین من دونهم لا نعلمونهم الله یعلمهم (انفال، 60)؛ هرچه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید تا دشمن خدا، دشمن خود و نیز دیگر دشمنان، که آنان را نمی شناسید، بترسانید.
هرچند این آیه درباره ی جهاد و نبرد علیه دشمنان بیرونی است ولی فراموش نمی کنیم که فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز نوعی جهاد علیه مفسدان و دشمنان تبهکار داخلی است. شاید فراز و «آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم» اشاره به این مطلب باشد که هرچند جامعه اسلامی، مفسدان معروف ستیز و سنت شکنان قانون گریز را دشمن نداند، ولی قرآن، آنها را نیز نوعی دشمن معرفی کرده است.
آنچه در برخی آموزه های اسلامی آمده است که در صورت نیاز به حمل سلاح و استفاده از آن در نهی از منکر، می توان از آن استفاده کرد (شیخ طوسی، بی تا، 549/2، امین، بی تا، 64/3) مویدی بر این مطلب است که از آیه ی یاد شده برداشت می گردد. (1)
پی نوشت ها :
1) در این باره که کسب قدرت در اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر امری ضروری است. نک: حج، 141، حجرات 9.
منبع:اندیشه حوزه، ش80-79
ادامه دارد...