برخی موضوعات ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام. « جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید »
فروغی از اندیشه های قرآنی امام صادق(ع)
نویسنده: سید جواد حسینی
تمام فرقه های اسلامی اتفاق نظر دارند که امام صادق(ع)در بسیاری از علوم، از کلام و اعتقادات گرفته تا فقه و تفسیر و مسائل اخلاقی، پیشگام و پیشتاز بود؛ تا آنجا که چهار هزار نفر از خزائن علوم آن حضرت خوشه چینی کردند. شیخ مفید می گوید:
«راویان حدیث، اصحاب مورد اطمینان حضرت صادق(ع) را با همه اختلافاتی که داشتند، تا چهار هزار نفر شماره کرده اند.»(1)
آنان هرچه از امام می شنیدند، طبق دستور خود حضرت آن را می نوشتند. رساله های متعدد و کتاب های بی شماری منسوب به آن حضرت و شاگردان او نقل شده است که تعدادشان بیش از چهارصد اثر است.(2)
آنچه پیش رو دارید، نمونه هایی از روایات تفسیری است که در مورد تفسیر و تأویل قرآن از آن حضرت به یادگار مانده است. امید که راهگشا و سازنده باشد.
نکاتی درباره قرآن
امام صادق(ع) نکات کلیدی و مهمی درباره قرآن بیان فرموده است که در هر زمان می تواند راهگشا و کارساز باشد.
1. قرآن، جامع علوم
یکی از پرسش های همیشگی این است که: آیا قرآن تمام علوم بشری را در خود جای داده است؟ از ظاهر آیات قرآن فهمیده می شود که
قرآن، بیانگر هر تری و خشکی:«لا رطبٍ و لا یابسٍ»(3)، و تبیان هر چیزی است.(4)
علامه طباطبائی می گوید: مراد از «هر چیزی»، امور مربوط به هدایت بشر است؛ یعنی معارف حقیقی مربوط به دنیا، مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهی، قصه ها و مواعظ.(5)
در تفسیر نمونه می خوانیم:
با توجه به وسعت مفهوم «کل شیء»، به خوبی می توان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز است، ولی از این نکته که قرآن کتاب تربیتی و انسان سازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همه جنبه های معنوی و مادی نازل شده است، روشن می شود که منظور از «همه چیز» تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن دایرة المعارف بزرگی است که تمام جزئیات علوم ریاضی، جغرافیایی، شیمی، فیزیک و مانند آن در آن آمده است. البته قرآن دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش ها کرده و تمام دانش ها مشمول این دعوت کلی است. به علاوه، گاه گاهی به تناسب بحث های توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمت های حساسی از علوم و دانش ها برداشته است، ولی با این حال، آنچه قرآن برای آن نازل شده و هدف اصلی و نهایی قرآن را تشکیل می دهد، همان مسئله انسان سازی است و در این زمینه چیزی را فروگذار نکرده است.(6)
تمام این سخنان به نوعی برگرفته از سخنان امامان خصوصاً حضرت صادق(ع) ذیل این آیه است. از امام صادق(ع)نقل شده است که فرمود:«إن الله تبارک و تعالی أنزل فی القرآن تبیان کل شیء(7) حتی و الله ما ترک الله شیئاً یحتاج إلیه العباد حتی لا یستطیع عبدٌ أن یقول لو کان هذا انزل فی القرآن إلا و قد انزل الله فیه(8)؛ خداوند تبارک و تعالی در قرآن هر چیزی را بیان کرده است. به خدا سوگند، چیزی که مورد نیاز مردم بوده است، کم نگذارده است، تا کسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود، در قرآن نازل می شد، مگر اینکه در قرآن نازل شده است.»(9)
چنان که پدر بزرگوارش حضرت امام باقر(ع) نیز فرمود:
«خداوند متعال چیزی را که مورد نیاز این امت است، در کتابش فروگذار نکرده است و برای رسولش تبیین کرده است و برای هر چیزی حدی قرار داده و دلیل روشنی برای آن نهاده و برای هر کسی که از این حد تجاوز کند، حد و مجازاتی قرار داده است.»
معلی بن خنیس از امام صادق(ع)نقل کرده است که فرمود:
«هیچ امری نیست که دو نفر با هم در آن اختلاف کنند، مگر آنکه اصلی برای ( حل) آن در قرآن وجود دارد، ولی عقول مردان به آن نمی رسد.»(10)
از این روایت و روایات دیگری که از حضرت صادق (ع)رسیده، می توان برداشت کرد که همه چیز در قرآن بیان شده است، منتها فهم تمام آن در حیطه فهم بشر غیرمعصوم نیست.
عبد الاعلی بن اعین می گوید: از امام صادق(ع)شنیدم که می فرمود:
«من کتاب خدا را می دانم. در آن آغاز خلقت و آنچه تا قیامت خواهد بود، آمده است. در آن خبر آسمان و زمین، خبر بهشت و جهنم، و خبر گذشته و حال وجود دارد و من این را به گونه ای که به کف دستم نگاه می کنم، می دانم. به راستی خداوند فرمود:«فیه تبیان کل شیء»؛ «در قرآن بیان همه چیز است.»(11)
در حدیث دیگر فرمود: «به راستی می دانم آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است. می دانم آنچه در بهشت است، و می دانم آنچه در دوزخ است، و می دانم آنچه تا قیامت خواهد بود.»
آن گاه لحظه ای ساکت شد. سپس احساس کرد که شنوندگان تعجب کرده اند و این سخن برایشان گران آمده است؛ بنابراین فرمود: همه اینها را از کتاب خداوند عز و جل می دانم؛ زیرا خدای تعالی درباره کتابش می فرماید:«تبیاناً لکل شیء»(12)
این روایات در کنار روایاتی که قرآن را دارای بطونی می دانند که فقط پیامبر اکرم(ص) و ائمه به آن آگاهی دارند، نتیجه می دهند که مسائل و علوم فراوانی در بطن قرآن وجود دارد که به جز ائمه کسی به آنها دسترسی ندارد.
ابواسامه می گوید: در محضر امام صادق(ع)بودم و در نزد او مردی از مغیریه(13) هم حضور داشت که از سنت ها و مستحبات پرسش کرد. حضرت فرمود:
«هیچ چیزی نیست که فرزند آدم به آن محتاج باشد، مگر اینکه از طرف خداوند و رسولش رسیده است. اگر چنین نبود، خداوند به وسیله ما احتجاج نمی کرد به آنچه احتجاج کرده است.»
مغیری گفت: به چه احتجاج کرده است؟! حضرت صادق(ع) فرمود:«امروز دین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم»(14).
( از این سخن معلوم می شود که خداوند با طرح امامت، دین را کامل و حجت را هم بر مردم تمام کرده است.)
2. تازگی قرآن
در عصر ما این پرسش فراوان مطرح می شود که: چگونه کتابی که مربوط به 1400 سال قبل است، می تواند جامعه پیشرفته قرن حاضر را اداره کند؟ از حضرت امام صادق(ع)نیز سؤال شد که: چگونه قرآن با وجود انتشار یافتن و گذشت زمان، جز تازگی چیزی بر آن اضافه نمی شود؟ فرمود:
«لانّ الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمانٍ و لا لناس دون ناسٍ فهو فی کل زمان جدیدٌ و عند کل قومٍ غضٌ إلی یوم القیامة(15)؛ برای اینکه خدای بلند مرتبه آن را برای زمان خاص و مردمی خاص
قرار نداده. بدین رو، قرآن در هر زمان تازه و در نزد هر قومی جدید است تا روز قیامت».
یعنی خداوند قرآن را به گونه ای نازل فرموده که با همه زمان ها سازگار باشد و نیازهای همه انسان ها را برآورده سازد؛ چرا که قرآن با بیان قواعد و قوانین کلی و حضور امامت در کنار آن و ادامه اجتهاد در زمان غیبت، به گونه ای نازل شده است که قابلیت دارد با استخراج و تطبیق بر مصداق های جدید، جواب گوی نیاز هر عصر و زمانی باشد.
3. آموختن قرآن
آشنایی با قرآن- که کامل ترین کتاب الهی است- به عنوان واجب کفایی، لازم و واجب است. حضرت صادق (ع)فرمود:
«ینبغی أن لا یموت المؤمنُ حتی یتعلم القرآنَ او یکونَ فی تعلمه؛ سزاوار است که مؤمن نمیرد، مگر آنکه قرآن را فراگرفته باشد یا در حال فراگیری آن باشد.»
ظاهراً مراد از تعلم، صرف روخوانی نیست، بلکه فراگیری مضامین قرآن و آشنایی با دستورهای آن و در نتیجه، عمل کردن به آن است. شاهد این مدعا، تفسیری است که حضرت در ذیل آیه تلاوت بیان کرده است؛ آنجا که درباره سخن خداوند:«الذین آتیناهم الکتاب یتلونه حق تلاوته»(16) فرمود:
«آیات قرآن را به ترتیل می خوانند و معانی آن را می فهمند و به احکام قرآن عمل می کنند، و به وعده اش امید می بندند و از عذاب های آن می ترسند، و به قصه های آن تمثل می جویند، و از مثل های آن عبرت می گیرند، و اوامر آن را انجام می دهند، و از نواهی آن دوری می کنند. به خدا سوگند که تلاوت فقط حفظ آیات قرآن و بیان حروف و تلاوت سوره های آن نیست... مردم حروف قرآن را حفظ کردند( و زیبا خواندند)، ولی حدود آن را تباه کردند؛ بلکه ( هدف از تلاوت)، تدبر در آیات قرآن است که خداوند فرمود: کتاب مبارکی بر تو نازل کردیم تا در آن تدبر کنند.(17)».(18)
وقتی که تلاوت فقط خواندن نباشد و همراه با فهم و تدبر و عمل باشد، به طریق اولی تعلم آن نیز باید توأم با درک و عمل باشد.
4. پناه بردن و گوش دادن به قرآن
قرآن کریم می فرماید:
«فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم»(19)؛
«هرگاه قرآن خواندی، پس به خدا از شیطان رجیم پناه ببر.»
از امام صادق(ع)درباره استعاذه و پناه بردن به خداوند در آغاز هر سوره، سؤال شد. فرمود:
«نعم فتعوذ بالله من الشیطان الرجیم( و ذکر ان الرجیم اخبث الشیاطین)؛ بلی. پس، از شیطان رانده شده، به خدا پناه ببر،( و یادآور شد که رجیم، خبیث ترین شیاطین است.)»(20).
و همچنین آن حضرت درباره لزوم گوش فرادادن به قرآن به هنگام تلاوت آن به وسیله دیگران فرمود:
«نعم إذا قری ء القرآنُ عندک فقد وجب علیک الاستماع و الإنصاتُ؛(21) بلی، وقتی قرآن در نزد شما خوانده می شود، واجب و لازم است که گوش کنید و ساکت باشید.»
5. منع تفسیر به رأی
از انحرافات خطرناکی که در جامعه بعد از پیامبراکرم (ع)به وجود آمد و تا امروز ادامه داشته است، تفسیر به رأی و تحمیل آرا بر قرآن است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«قال الله جل جلاله: ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی؛ خداوند جلیل فرموده است: به من ایمان نیاورده است کسی که مرا ( قرآن) تفسیر به رأی کند.»
امام صادق(ع)نیز بر این امر به عنوان امر کلیدی تأکید ورزیده است؛ از جمله فرموده:
«من فسر القرآن برأیه فأصاب لم یؤجر و ان أخطا کان إثمه علیه؛ کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند و به واقع هم برسد، اجر ندارد و اگر خطا کند، گناهکار است.»(22)
معارف دینی قرآنی
1. تفسیر آیه نَفر
مردی انصاری از امام صادق(ع)پرسید: گروهی از مردم روایت کرده اند که رسول خدا (ص)فرمود:«انّ اختلاف امتی رحمةٌ؛ اختلاف امت من رحمت است». حضرت فرمود: راست می گویند. عرض کردم: اگر اختلاف آنها رحمت است، پس اجتماع و اتفاقشان عذاب است؟ حضرت فرمود:«مقصود چیزی نیست که تو رفته ای و دیگران رفته اند، اینکه خدا فرمود:«فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفةٌ لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا الیهم»(23)؛ «چرا از هر طایفه، گروهی کوچ نمی کنند تا در دین تفقه کنند و بعد از برگشتن، قومشان را( از عذاب الهی) بترسانند.» پس خداوند به مردم امر کرده است که به سوی رسول خدا بکوچند و نزد او رفت و آمد کنند تا بیاموزند، آن گاه به سوی قوم خویش برگردند و آنها را ( از مسائل دینی) آگاه سازند. همانا مقصود پیامبر ( از اختلاف)، رفت و آمد به شهرها [ی دور و نزدیک] است، نه اختلاف در دین؛ زیرا دین، یکی است. همانا دین، یکی است.»(24)
با تفسیر امام، دو شبهه مهم حل می شود:
مراد از «اختلاف امتی...»، اختلاف و نزاع امت نیست، بلکه مقصود رفت و آمد مردم از شهرهای دور و نزدیک به محضر پیامبراکرم(ص) برای فراگیری مسائل دینی است.
شبهه دوم که اکنون نیز گاهی مطرح می شود، این است که: چرا فقط به انذار و ترساندن اشاره شده؛ در حالی که علما در کنار انذار، بشارت هم می دهند و چنانکه پیامبراکرم(ص) «بشیر و نذیر» بود، علما نیز وارث همان پیامبرند؟! امام صادق(ع) این شبهه را این گونه حل می کند که مراد از «لینذروا»، «یعلموهم» است و در تعلیم، هم تبشیر وجود دارد و هم انذار، هم بیان اوامر خداوند است
همراه با پاداش های آن، و هم بیان نواهی است که ارتکاب آن مستوجب عذاب است.
2. معنای شاکله
امام صادق(ع) فرمود:
«همانا اهل جهنم در جهنم خالد و جاودان اند؛ چون نیات آنها در دنیا این بود که اگر دنیا ابدی بود، تا ابد خدا را عصیان کنند و همانا اهل بهشت در آن جاودان اند؛ چون نیات آنها در دنیا این بود که اگر در دنیا باقی بمانند، همیشه خدا را اطاعت کنند. براساس نیت است که هر دو گروه مخلدند.»
سپس آن حضرت این آیه را تلاوت کرد:«قل کل یعمل علی شاکلته». و فرمود:«علی نیته؛(25) اینکه هرکس بر شاکله اش عمل می کند؛ یعنی براساس نیتش عمل می کند.»
با این تفسیر، معنای روایاتی که نیت را اساس کارها می داند، روشن می شود؛ از جمله «إنما الاعمال بالنیات؛ همانا اعمال براساس نیات است»و «النیةُ اساس العمل»(26).
3. هدف خلقت
از بحث هایی که همیشه مطرح بوده است، این مطلب است که: انسان برای چه آفریده شده است و هدف از خلقت او چیست؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم؟
امام علی(ع) فرمود:
«خداوند رحمت کند انسانی را که آنچه لازم است، برای نفس خود تهیه کند و خویشتن را برای قبر آماده سازد؛ انسانی که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوی کدام مقصد باز می گردد.»(27)
امروزه نیز این پرسش به صورت جدی در تمام جوامع مطرح است. «ژان خوارستی» دانشمند آلمانی، می گوید:
«هرچه بشریت ترقی می کند، این سؤال بیشتر مطرح می شود که چرا باید بمیرد و منظور از این آمدن و رفتن چیست؟ و به قول سقراط: زندگی بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد.»(28)
قرآن کریم گاه هدف خلقت را رسیدن به بندگی می داند:
«و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون»(29).
«ما خلقت الجن و الانس» این بخوان
جز عبادت نیست مقصود از جهان
و گاه هدف، شناخت قدرت الهی بیان شده است:
«الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا أن الله علی کل شیء قدیر»(30).
و زمانی امتحان و آزمایش دانسته شده است که می فرماید:
«الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم أیکم احسن عملاً»(31)؛
«خدایی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک، بهتر عمل می کنید.»
در آیه ای دیگر نیز هدف خلقت را قرب و رحمت الهی دانسته، می فرماید:
«و لا یزالون مختلفین إلا من رحم ربک و لذلک خلقهم»(32)؛
«مردم پیوسته در اختلاف اند، مگر آنانی که خدا به آنان رحمت آورده و برای همین آنها را آفریده است.»
این پرسش در زمان حضرت صادق نیز مطرح بود. ملحدی از حضرتش پرسید: خدا برای چه هدفی خلق را آفریده است؛ در حالی که احتیاجی به آنها ندارد و مجبور به خلق مخلوق نیز نبود و عبث و بیهودگی و بازیچه گرفتن ملخوق، لایق شأن او نیست؟ حضرت فرمود:
«خلقهم لإظهار حکمته و انفاذ علمه و امضاء تدبیره؛ خداوند مخلوقات را آفرید تا حکمت خویش را بنمایاند، و علمش را نشان دهد، و تدبیرش را به تأیید برساند.»(33)
همان طور که در آیه قرآن آمده است:«خدا همان است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. او فرمان( خود) را در میان آنها فرود می آورد تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست. به راستی، دانش وی هر چیزی را در برگرفته است.»(34)
امام صادق(ع) در ذیل آیه «و لا یزالون مختلفین إلا من رحم ربک و لذلک خلقهم»(35) فرمود:
«خلقهم لیفعلوا ما یستوجبون به رحمة الله فیرحمهم؛ خداوند آنها را آفرید تا آنچه را که با آن مستحق رحمت الهی می شوند، انجام دهند، پس او به آنها رحمت آورد.»(36)
در کلام حضرت صادق(ع) هدف خلقت، اظهار حکمت الهی، شناخت علم بی پایان الهی، تثبیت تدبیر او، امتحان مردم و رسیدن به رحمت و قرب الهی است.
در جمع بندی نهایی، اهداف مذکور را می توان چنین خلاصه کرد: خداوند به انسان اختیار داد و او را بر سر دو راهی گذاشت تا با انتخاب خود، راه شناخت و پرستش خدا را برگزیند و در سایه آن به رحمت الهی و سعادت دست یابد. و چون هرگونه رحمتی در نزدیکی به خداست، می توان گفت: هدف نهایی از آفرینش انسان، همان قرب الهی است و آزمایش انسان و پرستش خدا، وسیله و لازمه رسیدن به این هدف نهایی است.(37)
4. قلب سلیم و مختوم
حضرت صادق (ع)در تفسیر آیه «إلا من أتی الله بقلب سلیم»، فرمود:
«قلب سلیم، قلبی است که خدای خویش را ملاقات کند، در حالی که در آن( محبت) غیر از خدا نباشد و هر قلبی که در آن شرک و یا شک باشد، ( از ارزش) ساقط است.»(38).
آن حضرت در جای دیگر فرمود:
«هو القلب الذی سلم من حب الدنیا؛ قلب سلیم قلبی است که از حب دنیا سالم باشد.»
اما «ختم قلب» چیست؟ امام صادق(ع) فرمود:
«برای تو قلب و گوش هایی است و به راستی خداوند هرگاه اراده هدایت کسی را داشته باشد، گوش های قلب او را باز می کند و هرگاه غیر آن( گمراهی فرد) را اراده کند، بر گوش های قلب او مهر می زند که هرگز رستگار نخواهد شد و این است سخن خداوند که فرمود:«أم علی قلوبٍ اقفالها»؛(39)«یا بر قلب ها، قفل ها زده شده است.»
5. گناهان کبیره در قرآن
عمرو بن عبید بر امام صادق(ع) وارد شد و این آیه را خواند:«إن تجتنبوا کبائر ما تنهون»(40) و سپس عرض کرد: دوست دارم گناهان کبیره را از کتاب خدا برایم بیان فرمایید. آن حضرت در پاسخ این آیات و روایات را تلاوت فرمود:
1. شرک به خدا:«إن الله لا یغفرأن یشرک به»(41)؛ «خداوند شرک را نمی آمرزد».
2. یأس از رحمت الهی:«لا ییأس من روح الله»(42)؛ «از رحمت خدا ناامید نمی شود.»
3. عاق والدین؛ چون عاق، جبار شقی است:«و برّاً بوالدتی و لم یجعلنی جباراً شقیا»(43)؛ «و نیکی به پدر و مادر، و خدا مرا جبار و شقی نیافرید.»
4. قتل نفس:«... و من یقتل مؤمناً متعمداً...»(44)؛«...هرکس مؤمنی را عمداً به قتل برساند...».
5. خوردن مال یتیم:«إن الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً»(45)؛ «کسانی که مال یتیم را از روی ظلم می خورند.»
6. فرار از جنگ:«و من یولهم یومئذ دبرهُ»(46)؛«و هرکس در آن هنگام به آنها پشت کند.»
7. خوردن ربا:«الذین یأکلون الربا»(47)؛ «کسانی که ربا می خورند.»
8. سحر:«و لقد علموا لمن اشتراه»(48)؛ «و می دانستند هرکس خریدار این گونه متاع باشد...».
9. زنا:«و لا تقربوا الزنی»(49)؛ «نزدیک زنا نشوید.»
10. قسم ناحق:«إن الذین یشترون بعهد الله و ایمانهم ثمناً قلیلاً»(50)؛ «بی تردید کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی می فروشند.»
11. خیانت:«و من یغلل یأت بما غلّ»(51)؛«هرکس خیانت کند، به همراه خیانت می آید.»
12. ندادن زکات:«و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله»(52)؛ «کسانی که طلا و نقره ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند.»
13. شهادت ناحق و کتمان شهادت:«و من یکتمها فإنه آثمٌ قلبه»(53)؛ «و هرکس کتمان شهادت کند، به دل گناهکار است.»
14. شرب خمر: پیامبر فرمود:«شارب خمر، مثل بت پرست است.»
15. ترک نماز: پیامبر فرمود:«هرکس نماز را عمداً ترک کند، از عهد خدا و رسول او بیزاری و برائت جسته است.»
16. نقض عهد و قطع صله رحم:«الذین ینقضون عهد الله:(54)؛ «آنانی که عهد خدا را نقض کردند.»
17. سخن لغو و بیهوده( موسیقی و ...):«و اجتنبوا قول الزور»(55)؛ «از قول زور، دوری کنید.»
18. جرئت بر خدا:«افأمنوا مکر الله»(56)؛ «آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می دانند؟».
19. کفران نعمت:«و لئن کفرتم إن عذابی لشدیدٌ»(57)؛ «اگر کفران کنید، عذابم سخت است.»
20. کم فروشی:«ویل للمطففین»(58)؛ «وای بر کم فروشان!»
21. لواط:«الذین یجتنبون کبائر الاثم:(59)؛ «آنهایی که از گناهان بزرگ دوری می کنند.»
22. بدعت: پیامبر(ص) فرمود:«کسی که به چهره بدعت گذار تبسم کند، او را بر نابودی دینش یاری کرده است.»
با شنیدن این سخنان، عمرو از نزد امام صادق(ع) خارج شد، در حالی که گریه می کرد و می گفت: هلاک شد کسی که میراث شما را غارت کرد و در فضل و علم به منازعه با شما برخاست.(60)
امامت در قرآن
یکی از پرسش هایی که امروزه مطرح است و وهابیت نیز به شدت به آن دامن می زند، این است که چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟ این پرسش در زمان حضرت صادق (ع)نیز مطرح شد. راوی پرسید: مقصود از این آیه چیست؟«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»(61)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و رسول خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید.»
حضرت صادق(ع) فرمود:
«إیانا عنی خاصة، امر جمیع المؤمنینَ إلی یوم القیامة بطاعتنا؛ خدا فقط ما( اهل بیت) را قصد کرده است و مؤمنان را تا روز قیامت دستور داده که از ما اطاعت کنند.»
در جای دیگر فرمود: این آیه درباره علی بن ابی طالب، حسن و حسین(ع) نازل شده است. راوی پرسید: مردم می گویند: چرا نام علی و اهل بیت در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: به آنها بگو: خداوند در قرآن امر به نماز کرد، ولی نفرمود: سه رکعت و یا چهار رکعت است؛ تا اینکه پیامبر تفسیر فرمود( و تعداد رکعات نماز را
بیان کرد)، و آیه زکات نازل شد و خداوند اسم نبرد که از هر چهل درهم، یک درهم است تا اینکه پیامبر آن را تفسیر کرد، و درباره حج آیه نازل شد و نفرمود هفت بار دور خانه طواف کنید؛ تا اینکه رسول خدا آن را تفسیر کرد و آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»[ نیز] درباره علی، حسن و حسین(ع) نازل شد، ( ولی اسمی از آنها برده نشده است). سپس رسول خدا(ص) درباره علی فرمود:«من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» و فرمود:«اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی...؛ شما را به قرآن و اهل بیتم توصیه می کنم؛ زیرا من از خدا خواستم که آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض ( کوثر) بر من وارد شوند. خدا نیز آن را به من عطا کرد»و فرمود:«شما به اهل بیت من چیزی یاد ندهید؛ زیرا آنها داناتر از شما هستند»، فرمود:«آنها، شما را از باب هدایت خارج نمی سازند و به گمراهی داخل نمی کنند.»
اگر رسول خدا ساکت می شد و بیان نمی کرد که اهل بیتش چه کسانی هستند، به راستی آل فلان و آل فلان، خود را اهل بیت معرفی می کردند، ( و لکن پیامبر بیان کرد) و قرآن در تأیید او فرمود:«همانا خدا اراده کرده است پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد»(62)؛ در حالی که علی، حسن، حسین و فاطمه(ع) جمع بودند. پس پیامبر آنها را زیر عبا قرار داد و فرمود:«خدایا! برای هر پیامبر، اهل و ثقل بوده است: و هولاء اهل بیتی و ثقلی...؛ اینها اهل بیت و ثقل من هستند...».
ام سلمه عرض کرد: من جزء اهل بیت شما نیستم؟ پیامبر اکرم (ص)فرمود:
«تو بر خیر هستی، ولکن اهل بیت من همین ها هستند.»(63)
در حدیث دیگر فرمود:
«مراد از اولی الامر، علی و حسن و حسین، سپس علی بن حسین و بعد محمد بن علی است، سپس امر چنین ادامه می یابد؛ چرا که زمین خالی از امام نمی شود.»(64)
فضیل از امام صادق(ع) پرسید: مقصود از آیه «إنما انت منذرٌ و لکل قوم هاد»؛ «تو فقط ترساننده هستی و برای هر قومی هدایتگری است، چیست؟ فرمود:
«کل امام هاد للقرآن الذی هو فیهم؛ مقصود امامی است که مردم را به قرآنی که بین آنهاست، هدایت می کند.»(65)
در موارد فراوان حضرت صادق(ع) مصداق های حقیقی آیات قرآن را «امامان» دانسته است.
حضرت صادق(ع) فرمود:«أفمن اتبع رضوان الله...»(66)، «همان ائمه هستند» و فرمود:«و یقول الاشهاد»(67)؛ «اشهاد، ما هستیم»، و فرمود:«من کل أمه شهیداً»(68)، «و ما گواهان بر این امتیم» و اینکه خدا فرمود:«فی جنب الله»(69)، «جنب الله ماییم»، و سخن خدا که فرمود:«و کونوا مع
الصادقین»(70)، «با صادقان باشید، به این معناست که با آل محمد باشید.» و سخن خدا که فرمود:«إنما أعظکم بواحدة»(71)، «مقصود، ولایت است.»(72)
بریده بن معاویه از سخن خداوند که می فرماید:«و ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم»(73)؛ «تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند»پرسید. حضرت صادق(ع) و یا حضرت باقر(ع) فرمود:«فرسول الله افضل الراسخین فی العلم...؛ رسول خدا برترین راسخان است که خداوند به او تمام آنچه لازم بود، نازل فرمود و تأویل آن را هم به او تعلیم داد و نمی شود که خداوند چیزی را نازل کند و تأویل آن را نیاموزد و اوصیای پیامبر بعد از او تمام آن( تأویلات) را می دانند.» آن گاه فرمود:«قرآن خاص و عام، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ دارد که راسخان در علم( فقط) آن را می دانند.»(74)
منبع:نشریه فرهنگ کوثر، شماره 77.
منشور نسل جوان در سیره امام صادق (علیه السلام)
نویسنده: عبد الکریم پاکنیا
جوانان و نوجوانان در هر جامعهاى گنجینههاى سرشارى هستند که اگر مربیان و متولیان براى این قشر عظیم سرمایه گذارى شایسته انجام داده و این گروه فعال و پرشور را با رفتار حکیمانه و تکریم شخصیت و احترام به نیازها، به اهداف مطلوب و ایدهآل خود هدایت نمایند، علاوه بر این که آنان را از خطر انحراف و تردید در هویت و آسیبهاى اجتماعى مصونیتبخشیدهاند، قلبهاى پاک و زلال آنان را به سوى خوبىها، زیبایىها و اخلاق پسندیده رهنمون شدهاند، و جامعه آینده را از نظر سلامتى و حفظ ارزشها و فرهنگ، بیمه نمودهاند. امام صادقعلیه السلام در مورد سرمایه گذارى معنوى براى نسل نو و حفاظت نوجوانان از گروههاى منحرف و کج اندیش، مىفرماید: «با درو احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجعة (1) ; نوجوانان خود را با احادیث ما آشنا کنید قبل از این که مرجعه (یکى از گروههاى منحرف) بر شما پیشى گیرند.
ارتباط با نسل جوان
هدایت و تربیت نسل جوان به لحاظ اهمیتى که دارد امروزه بیش از گذشته مورد توجه اندیشمندان و دل سوزان جوامع مختلف قرار گرفته است. جوان داراى خصوصیات عاطفى، اجتماعى و جسمانى است. حساسیت، تنوع خصلتهاى رفتارى، هیجانهاى درونى، علاقه شدید به دوستى با همسالان، عدم کنترل رفتار، حب ذات، الگو پذیرى و تقلید، افتخار به شخصیت و تشخصطلبى و میل به آزادى، شمهاى از ویژگىهاى اوست.
با توجه به این ویژگىها، شیوه رفتارى امام صادقعلیه السلام با جوانان، و همچنین سخنان و دستور العملهاى آن حضرت براى جوانان و برخورد با آنان، بهترین نسخه شفا بخش و راهگشاست. نگاههاى مهربان، بزرگداشتشخصیت، توجه به استعداد و صلاحیت آنان، احترام به نیازهاى فردى و اجتماعى، رفتار محبتآمیز و حکیمانه و سرشار از عاطفه و خلوص، موجب جذب جوانان به سوى آن حضرت بود و شیفتگى آنان به رهبر خویش، ریشه در شیوه رفتار و گفتار آن حضرت نسبتبه مخاطبین و شاگردان خویش دارد.
آن حضرت به سرعت پذیرش سجایاى اخلاقى در نوجوانان توجه کرده و به ابوجعفر; مؤمن طاق مىفرماید:
«علیک بالاحداث فانهم اسرع الى کل خیر; (2) بر تو باد تربیت نوجوانان، زیرا آنان زودتر از دیگران خوبىها را مىپذیرند.»
در اینجا چند نمونه از رفتار آن حضرت را در برخورد با نسل جوان مىخوانیم:
1 - آن روز یکى از شلوغترین ایام حجبود. امام صادق علیه السلام با گروهى از یارانش گفت و گو مىکرد. در این هنگام هشام بن حکم که تازه به دوران جوانى گام نهاده بود، خدمت امام رسید. پیشواى شیعیان از دیدن این جوان شادمان شد، او را در صدر مجلس و کنار خویش نشاند و گرامى داشت. این رفتار امام، حاضران را که از شخصیتهاى علمى شمرده مىشدند، شگفت زده ساخت. وقتى امام علیه السلام آثار شگفتى را در چهره حاضران مشاهده کرد فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده; این جوان با دل و زبان و دستش (با تمام وجود) یاور ماست.» سپس براى اثبات مقام علمى هشام براى حاضرین، درباره نامهاى خداوند متعال و فروعات آنها از وى پرسید و هشام همه را به نیکى پاسخ گفت. آن گاه حضرت فرمود: «هشام! آیا چنان فهم دارى که با منطق و استدلال دشمنان ما را دفع کنى، هشام گفت: آرى. امام فرمود: «نفعک الله به و ثبتک; خداوند تو را از آن بهرهمند سازد و [در این راه] ثابت قدم بدارد.» هشام مىگوید: بعد از این دعا هرگز در بحثهاى خداشناسى و توحید شکست نخوردم. (3)
2 - مفضل بن عمرو نماینده امام صادق علیه السلام در شهر کوفه بود. او از طرف امام موظف بود به مشکلات دینى، مالى و اجتماعى مردم کوفه رسیدگى کند و در این رابطه با جوانان شهر ارتباط صمیمانه و مستحکمى برقرار کرده بود، براى همین عدهاى این دوستى را نتواستند تحمل کنند، ناچار به شایعه و افتراء روى آوردند و مفضل و یارانش را به شرابخوارى، ترک نماز، کبوتر بازى و حتى به سرقت و راهزنى متهم کردند. این گروه، که ابوالخطاب معزول و طرفدارانش از فعالان آن شمرده مىشدند، شایع کردند که مفضل افراد بى مبالات و لاابالى را پیرامونش گرد آورده است. وقتى این شایعات به اوج رسید، گروهى از مومنان و مقدسان کوفه به محضر امام صادقعلیه السلام چنین نوشتند: «مفضل با افراد رذل و شرابخوار و کبوتر باز همنشین است، شایسته است دستور دهید این افراد را از خود دور سازد.»
امام صادق علیه السلام بدون این که با آنان در این باره سخن بگوید، نامهاى براى مفضل نوشته، مهر کرد و به آنان سپرد تا به مفضل برسانند. حضرت تصریح کرد که نامه را خودشان شخصا به مفضل تحویل دهند. آنان به کوفه برگشتند و دسته جمعى به خانه مفضل شتافتند و نامه امام صادق علیه السلام را به دست مفضل دادند. وى نامه را گشود و متن آن را قرائت کرد. امامعلیه السلام به مفضل دستور داده بود که: چیزهایى بخرد و به محضر امام علیه السلام ارسال کند. در این نامه اصلا اشارهاى به شایعات نشده بود. مفضل نامه راخواند و آن را به دست همه حاضران داد تا بخوانند. سپس از آنان پرسید: اکنون چه باید کرد؟ گفتند: این اشیاء خیلى هزینه دارد. باید بنشینیم، تبادل نظر کنیم و از شیعیان یارى جوییم.در واقع هدفشان این بود که فعلا خانه مفضل را ترک کنند. مفضل گفت: تقاضا مىکنم براى صرف غذا در اینجا بمانید. آنان به انتظار غذا نشستند. مفضل افرادى را به سراغ همان جوانانى که از آنها بدگویى شده و به کارهاى ناروا متهم شده بودند فرستاد و آنان را احضار کرد. وقتى نزد مفضل آمدند، نامه حضرت صادقعلیه السلام را براى آنان خواند. آنان، با شنیدن کلام امام صادقعلیه السلام براى انجام فرمان حضرت از خانه خارج شدند و پس از مدت کوتاهى بازگشتند. هر کدام به اندازه وسع خویش روى هم نهاده و در مجموع 2 هزار دینار و ده هزار درهم در برابر مفضل نهادند. آن گاه مفضل به شکایت کنندگان که هنوز از صرف غذا فارغ نشده بودند نگریست و گفت: شما مىگوئید این جوانان را از خودم برانم و گمان مىکنید خدا به نماز و روزه شما نیازمند است؟! (4)
در اینجا به بخشى از شیوهها و راه کارهاى عملى برخورد و هدایت جوانان در پرتو گفتار و رفتار صادق آل محمدعلیهم السلام مىپردازیم:
1 - رفتار نیکو و ملایم
نوجوان قلبى پاک و روحى حساس و دلى نازک و عاطفى دارد. در برخورد با او باید راه نرمى و ملایمت پیش گرفت. نگاه مهربان، ارزش دادن به شخصیت و رفتار خوش، بهترین شیوه ارتباط با اوست. محبت، اظهار علاقه، صدا کردن با القاب، عناوین و نامهاى زیبا او را به سوى مبلغ و مربى جذب مىکند و در این حال مىتوان ارتباط قلبى و عاطفى با او ایجاد کرد، سخنانش را شنید، راهنمایى کرد، لغزشها را متذکر شد و بالاخره درعالم دوستى که یک ارتباط شدید روحى و عاطفى برقرار است، مىتوان صفات زیبا را به او القاء نمود، نیازهاى بسیارى را از او برطرف کرد و از آلودگىها او را بر حذر داشت، زیرا گرایش جوان به خوبىها و زیبایىها از دیگران بهتر و سریعتر انجام مىپذیرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «من لم تکن فیه ثلاث خصال لم ینفعه الایمان: حلم یرد به جهل الجاهل. و ورع یحجزه عن طلب المحارم. و خلق یدارى به الناس; (5) هر کس سه خصلت را دارا نباشد از ایمان خود سودى نخواهد برد: اول - بردبارى، که جهل نادان را برطرف کند. دوم - پارسائى، که او را از حرام باز دارد. سوم - رفتار نیکو که با مردم مدارا نماید.»
2 - آگاهى دادن در مسائل دینى
یکى از علل دین گریزى برخى جوانان و نوجوانان عدم آگاهى به مسائل دینى است. زیرا انسان طبیعتا هر چه را نشناسد به سویش نمىرود و افکار واحساسات و حواس خود را به سوى آن معطوف نمىدارد. اما شناخت و آگاهى از خوبىها و زیبائىها به ویژه اطلاع از منافع آن، سریعا انسان نفع طلب را به آن جذب کرده و آن را در نزد شخص، دوست داشتنى مىکند. براى همین اگر جوانان با آثار و برکات و احکام و معارف دین آشنا شوند، فاصله آنان با حقایق دینى کم خواهد شد. افزون بر این، نسل جدیدى که معمولا از مسائل و حقایق دینى بى اطلاع یا کم اطلاع است و بصیرت و معرفت کافى از دین ندارد، تحت تاثیر تبلیغات و هجمههاى فرهنگى دشمنان قرار مىگیرد.
امام صادق علیه السلام به بشیر دهان (روغن فروش) فرمود: «لا خیر فى من لا یتفقة من اصحابنا یا بشیر ان الرجل منهم اذا لم یستغن بفقهه احتاج الیهم فاذا احتاج الیهم ادخلوه فى باب ضلالتهم و هو لا یعلم; (6) از دوستان ما کسى که در دین خود اندیشه و تفقه نکند ارزش ندارد. اى بشیر! اگر یکى از دوستان ما در دین خود تفقه نکند و به مسائل و احکام آن آشنا نباشد، به دیگران (مخالفین ما) محتاج مىشود، هر گاه به آنها نیاز پیدا کرد آنان او را در خط انحراف و گمراهى قرار مىدهند در حالى که خودش نمىداند.» ضرورت یادگیرى احکام دینى در منظر پیشواى ششم آنقدر مهم است که مىفرماید: «لو اتیتبشاب من شباب الشیعة لایتفقه لادبته; (7) اگر به جوانى از جوانان شیعه برخورد نمایم که در دین تفقه نمىکند او را تادیب خواهم کرد.»
3 - شناساندن آسیبهاى اجتماعى
آشنا نبودن نسل جدید با آفتهاى اجتماعى موجب افت ارزشهاى اخلاقى و توفیق دشمنان فرهنگى و رواج خلاف و حرام در میان آنان مىباشد. اگر جوانان مسلمان با این آفتها آشنا باشند و از عواقب بد آن در میان افراد جامعه اطلاع یابند، بنابر فطرت پاکى که خداوند در نهاد آنها قرار داده از آن آفتها فاصله خواهند گرفت و دامن خویش را به چنین آفتهاى اجتماعى آلوده نخواهند کرد. صادق آل محمد علیه السلام مواردى از آفتهاى اجتماعى را چنین فهرست کرده است: الف) ستم کردن ب) فریبکارى ج) خیانت د) تحقیر و خوار کردن دیگران ه) اف گفتن: (نق بزند، غرغر کند و به این وسیله زحمات دیگران را نادیه گرفته و خود را چیزى پندارد.) و) دشمنى، کینه توزى و اظهار عداوت با برادران دینى ز)تهمت زدن ح )داد و فریاد و پرخاشگرى ط) طمع کارى و حرص به دنیا.
«و ان لایظلمه و ان لایغشه و ان لایخونه و ان لایخذله و ان لایکذبه و ان لایقول له اف و اذ قال له اف فلیس بینهما ولایة و اذ قال له انت عدوى فقد کفر احدهما و اذا اتهمه انماث الایمان فى قلبه کما ینماث الملح فى الماء; (8) به برادر ایمانى خود ستم ننماید، او را فریب ندهد، به او خیانت نکند، او را کوچک نشمارد، او را دروغگو نخواند، به او اف نگوید و اگر به او اف بگوید (غرغر کند) ولایتبین آن دو قطع مىشود و اگر به برادر ایمانىاش بگوید تو دشمن من هستى، یکى از آن دو کافر [باطنى ]مىشود و اگر برادرش را متهم نماید، ایمان در قلب او ذوب مىشود مانند ذوب شدن نمک در آب.» (9)
4 - ترغیب به دانش افزایى
یک جوان مسلمان باید از علوم روز آگاهى کافى داشته باشد. تخصص در کنار تعهد یک اصل مسلم و تردید ناپذیر در فرهنگ ما است. کسانى در عرصه زندگى به اهداف دلخواه خود مىرسند که با شناخت دانشها و مهارتهاى عصر خود به قلههاى سعادت نائل شده و با تعهد و ایمان خویش، اعتماد افراد جامعه را به خود جلب مىکنند. از منظر حضرت صادقعلیه السلام کسب دانش و مهارتهاى فنى براى یک جوان ضرورى است، آن حضرت مىفرماید: «لست احب ان ارى الشاب منکم الا غادیا فى حالین، اما عالما او متعلما; (10) هیچوقت دوست ندارم یکى از جوانان شما (شیعه) را ببینم مگر اینکه در یکى از دو حال، شب و روز خود را سپرى کند: یا دانا باشد یا یاد گیرنده.»
5 - عادت دادن به حسابرسى
یک تاجر زمانى در کار خود پیشرفت مىکند که در هر شبانه روز به حساب خود رسیدگى کرده و سود و زیان معاملات خویش را بداند و گرنه بعد از مدت کوتاهى سرمایه و هستى خود را از دستخواهد داد. جوانى، یک سرمایه و فرصتبسیار عالى براى هر شخص مىباشد. اگر یک جوان به حساب عمر خود رسیدگى نکند و نداند که آیا در مقابل عمر خویش چه چیزى به دست آورده است، در آیندهاى نه چندان دور سرمایه معنوى خویش را به باد فنا خواهد داد. اما اگر به حساب روزانهاش برسد و ببیند که در مقابل هر روز از دست رفته، یک قدم به سوى کمال برداشته، خوشحال شده و آن را تکرار کند و در مقابل انحطاط فکرى و اخلاقى غمگین گشته و سعى در جبران آن داشته باشد، بدیهى است که رو به سوى رشد و ترقى خواهد نهاد. امام صادقعلیه السلام به ابن جندب که یک جوان فعال و پرشور و باایمان بود مىفرماید: «یا بن جندب! حق على کل مسلم یعرفنا ان یعرض عمله فى کل یوم و لیلة على نفسه فیکون محاسب نفسه فان راى حسنة استزاد منها و ان راى سیئة استغفر منها و لئلا یخزى یوم القیامة; (11) اى پسر جندب! هر مسلمانى که ما را مىشناسد شایسته است که رفتار و کردار خود را در هر شبانه روز برخود عرضه دارد و حسابگر نفس خویش باشد تا اگر کار نیکى در آنها دید، بر آن بیفزاید و اگر کار بدى در اعمال خود مشاهده نمود، از آنها توبه کند، تا در روز قیامت دچار ذلت و حقارت نشود.»
6 - تعدیل حس دوستخواهى
انسان با انس به دوستانش احساس مسرت و لذت مىکند. او در همنشینى با رفیق شفیق، نشاط و نیرو مىگیرد و این یک نیاز طبیعى اوست و باید ارضاء شود. یک جوان در اثر این حس به سمت دوستان و همفکران خود کشیده مىشود، او عاشق رفاقت است و دنبال ارتباط با هم سن و سالان خود مىباشد. از طرف دیگر بر اثر غلبه احساسات و شور و شوق جوانى و نپختگى نگرش عقلانى، ممکن است در دام دوستان ناباب و یا صیادان و شیادان بیفتد. از این رو در انتخاب یک دوست ممکن است دچار مشکلات گردد. امام جعفر صادق علیه السلام دقیقا روى همین نکته انگشت اشارت نهاده و به جوانان چنین رهنمود مىدهد: «الاخوان ثلاثة: فواحد کالغذاء الذى یحتاج الیه کل وقت فهو العاقل. و الثانى فى معنى الداء و هو الحق. و الثالث فى معنى الدواء فهو اللبیب; (12) دوستان سه دسته هستند. اول: کسى که مانند غذا در هر زمان به او نیاز هست و او دوست عاقل است. دوم:کسى که [براى انسان] مانند بیمارى و درد [رنج آور] است، و او دوست احمق [و نادان] است و سوم: کسى که وجودش براى فرد همانند داروى حیات بخش است، و آن رفیق روشن بین [و اهل تفکر] است.»
7 - ضرورت ازدواج
هر جوانى فطرتا نیازمند ازدواج است و باید به این نیاز خدادادى و طبیعى از طریق مشروع جواب داد. اما بعضى جوانان با بهانه قرار دادن بعضى مشکلات و سختىها از این سنت الهى روى بر تافته و خود را در دام نفس شیطانى گرفتار مىکنند. به آنان باید توجه داده شود که این پیمان مقدس در میان تمام ملتها وجود داشته و محبوبترین بنیان نزد خداوند متعال است. با ازدواج، شخصیت و ایمان دو جوان کامل مىشود. صادق آل محمد علیه السلام فرمود: «من تزوج احرز نصف دینه فلیتق الله فى النصف الآخر; (13) کسى که ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده است پس باید در نصف دیگرش تقواى الهى پیشه کند.»
و در حدیث دیگرى آن حضرت به جوانان چنین پیام داد: «رکعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین رکعة یصلیها اعزب; (14) دو رکعت نماز که فرد ازدواج کرده مىخواند بر 70 رکعت نماز یک فرد مجرد برترى دارد.»
8 - تشویق به نماز
بر اساس متون دینى ما نماز عامل کمال انسان و حافظ او از آلودگىها و صفات مذموم و ناپسند است. همچنین این رفتار معنوى تاثیر بسزایى در بیدار کردن روح نظم و حفظ نظام انسان دارد. نماز تسلى بخش و آرامش بخش دلهاى مضطرب در انسانهاى خسته و نگران است. نماز شاخص رهروان راه خدا و بهترین وسیله ارتباط صمیمانه رب العالمین است. تجربه و آمار گواهى مىدهد که درصد بالایى از خلافکاران و هنجارشکنان در جامعه اسلامى در خانوادههایى بزرگ شدهاند که یا نماز نمىخوانند و یا آن را سبک مىشمارند. پیشواى ششم جایگاه مهم نماز را در زندگى و رفتار روزانه یک مسلمان براى اقشار مختلف به ویژه جوانان تبیین نموده و فرمود: «اول ما یحاسب به العبد على الصلوة فاذا قبلت قبل منه سائر عمله و اذا ردت علیه رد علیه سائر عمله; (15) [روز قیامت] اولین چیزى که از بنده محاسبه مىشود نماز است. اگر از او نماز پذیرفته شد، سائر اعمالش پذیرفته مىشود اما اگر نماز او رد شد سایر اعمال [نیک] او نیز رد خواهد شد.»
آن حضرت در مورد زیانهایى که در اثر دورى از نماز براى انسان رخ مىدهد به ابن جندب فرمود: «ویل للساهین عن الصلوات، النائمین فى الخلوات، المستهزئین بالله و آیاته فى الفترات اولئک الذین لاخلاق لهم فى الآخرة و لا یکلمهم الله یوم القیامة و لا یزکیهم و لهم عذاب الیم; (16) واى بر آنها که از نماز غفلت کنند و در خلوت بخوابند و خدا و آیاتش را در دوران ضعف دین استهزاء کنند، آنان کسانى هستند که در آخرت بهره ندارند و خدا در روز قیامتبا آنان سخن نخواهد گفت و آنان را تبرئه نخواهد کرد و عذاب دردناک براى آنهاست.»
9 - تقویت اندیشههاى مثبت
با تقویت تفکر مثبت در جوانان مىتوان صفات نیک و خصلتهاى زیبا را در وجود آنها ایجاد کرد. آن گاه با فضاسازى مناسب و به وجود آوردن بسترهاى لازم، آنها را به تکرار رفتارهاى مثبت متمایل کرده و آن رفتارها را به صورت عادات پایدار در وجود آنان در آورد. بخشى از اندیشههاى مثبت در کلام امام جعفر صادق علیه السلام عبارتند از:
الف) زیارت دوستان و تقویت حس همیارى: آن حضرت نیکى به دوستان و دیدار آنان را برترین عبادت برشمرده و فرمود: «ما یعبد الله بمثل نقل الاقدام الى بر الاخوان و زیارتهم; خداوند به چیزى همانندگام برداشتن در راه نیکى به برادران دینى و دیدار و زیارت آنها عبادت نشده است.»
ب) انس با خدا: چه زیباست که جوانان پاک همیشه خدا را بهترین انیس خود بدانند و در سختىها او را همدم و پناهگاه خویش بر گزینند. آن حضرت فرمود: «آنسو بالله واستوحشوا مما به استانس المترفون; (17) [انسانهاى با ایمان] با خدا انس گرفتهاند و از آنچه که مال اندوزان و دنیا پرستان به آن انس گرفتهاند، در هراسند.» آرى آنان از نعمتهاى خداوندى بهره مىبرند، اما به آنها دل نمىدهند. آنان دلبسته خدا بوده و با یاد او آرام مىشوند.
ج) پایدارى در راه هدف پایدارى در راه ایمان و عقیده از عوامل توفیق و پیروزى است. یک جوان آن گاه به آرزوهاى مشروع و دلخواه دست مىیابد که پشتکار و استقامت داشته باشد. مهمترین آرزوى هر جوان نیل به سعادت حقیقى و قرب پروردگار - که جلوه تمام کمالات، زیبائىها و خوبىهاست - مىباشد. پیشواى صادق شیعیان فرمود: «لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة و لا ظلهم الغمام و لاشرقوا نهارا و لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سالوا الله شیئا الا اعطاهم; (18) اگر شیعیان ما در راه حق استقامت ورزند، فرشتگان با آنان دست مىدهند. ابرهاى رحمتبر آنها سایه مىافکند. مانند روز مىدرخشند، از زمین و آسمان روزى مىخورند و آنچه از خدا بخواهند، به آنها عطا مىکند.»
د) دستگیرى از افتادگان: معلى بن خنیس مىگوید: «امام صادق علیه السلام در شبى بارانى از خانه به سوى ظله بنى ساعده رفت. به دنبال او رفتم، گویى چیزى از دست او بر زمین افتاد. حضرت گفت:
به نام خدا، خداوندا آن را به ما بازگردان. به نزدیک رفته سلام کردم. فرمود: معلى تو هستى؟ عرض کردم! آرى فدایتشوم! فرمود: با دستخود زمین را جست وجو کن، هر چه یافتى آن را به من بازگردان.
معلى مىگوید: نانهاى زیادى روى زمین افتاده بود. یکى یکى، دوتا دوتا پیدا مىکردم و به آن حضرت مىدادم. کیسهاى پر از نان همراه آن حضرت بود و از سنگینى آن را به زحمتحمل مىکرد. عرض کردم: اجازه دهید آن را من بیاورم؟ فرمود: من از تو شایسته ترم، ولى با من بیا. به ظله بنى ساعده رسیدیم. گروهى را دیدم که در خواب بودند. آن حضرت یک یا دو قرص نان را در زیر سر آنان مىگذاشت. توزیع نان به آخرین نفر که تمام شد، بازگشتیم. عرض کردم: فدایتشوم! آیا اینها شیعه هستند. فرمود: اگر شیعه بودند حتى در نمک طعام نیز با آنان مواسات و از خود گذشتگى مىکردم.» (19)
ه) توجه به غذا: یک جوان مسلمان همچنان که به سلامت روح خود مىاندیشد، در پرورش جسم نیز کوشا است او فردى ضعیف البنیه، کسل و منزوى نیستبلکه به بهداشت غذاى خویش در کنار بهداشت روانش توجه دارد. از راه تغذیه صحیح و ورزش جسم خود را تقویت مىکند و از راههاى مختلف نشاط خویش را به دست مىآورد، اما در عین حال به حلال و حرام بودن غذایى که مىخورد توجه کامل دارد و آثار مخرب غذاى حرام و غیر مشروع را در وجودش در نظر دارد. امام صادق علیه السلام مىفرماید: «شیعتنا لا یاکلون الجرى...و لایشربون مسکرا; (20) شیعیان ما مارماهى نمىخورند ... و شراب و مسکرات نمىنوشند.»
و) نیک رفتارى با اهل معصیت: در اصلاح رفتار غلط و ناپسند دیگران و کسانى که به نوعى مرتکب گناه مىشوند، باید شیوهاى کارآمد در پیش گرفت و ترس و یاس آنان را در پیوستن به ردیف خوبان از میان برداشت و با نیک رفتارى و امید دادن، روحیه شکستخورده آنان را تقویت نموده و بازسازى کرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تقل فى المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا، واستکینوا الى الله فى توفیقهم; (21) در مورد همکیشان گنه کار خود جز خوبى و نیکى چیزى نگو و از خداوند توفیق هدایت آنان را بخواهید.»
ز) در اندیشه شغل حلال: عبدالاعلى بن اعین در یک روز تابستانى بسیار گرم در یکى از کوچههاى مدینه امام صادق علیه السلام را ملاقات کرده و به آن بزرگوار عرضه داشت: «فدایتشوم! با این مقام و منزلت و رتبهاى که نزد خداوند دارید و خویشاوندى که با پیامبر براى شماست، باز هم براى دنیاى خویش تلاش مىکنید و در چنین روز گرمى خود را در فشار و سختى قرار مىدهید؟! امام در پاسخ فرمود: اى عبدالاعلى! جهتیافتن روزى و درآمد حلال بیرون آمدهام تا از افرادى همانند تو بى نیاز شوم.» (22)
ح) برنامه ریزى صحیح در زندگى: امام صادق علیه السلام مىفرمود: «فان الله یعلم انى واجد ان اطعمهم الحنطة على وجهها و لکنى احب ان یرانى الله قد احسنت تقدیر المعیشة; (23) خدا مىداند که مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه کنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیح زندگى ببیند.»
پی نوشت :
1) التهذیب، ج 8، ص 111.
2) الکافى، ج 8، ص 93.
3) بحار الانوار، ج 10، ص 295.
4) معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 325.
5) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
6) منیة المرید، ص 375; اصول کافى ج 1، ص 25.
7) بحار الانوار، ج 1، ص 214.
8) وسائل الشیعه، ج 12، ص 208.
9) و در حدیث دیگرى آن حضرت طمع نورزیدن و پرخاش نکردن را از نشانههاى یک شیعه کامل شمردند: شیعتنا لا یهرون هریر الکلب و لایطمعون طمع الغراب (مستدرک، ج 12، ص 69.)
10) امالى طوسى، ص 303.
11) تحف العقول، ص 301.
12) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
13) همان، ج 100، ص 219.
14) روضة الواعظین، ج 2، ص 374.
15) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 208.
16) تحف العقول، ص 302.
17) همان، 301.
18) همان، ص 302.
19) تفیسر عیاشى، ج 2، ص 107. با استفاده از عبارات شهید مطهرى.
20) تحف العقول، ص 303.
21) همان.
22) الکافى، ج 5، ص 74.
23) همان، ص 166، و اعیان الشیعه، ج 1، ص 59.
منبع: گنجینه معرفت
چرا مذهب جعفرى ؟!
نویسنده: محمد باغستانى
چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مىخوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این کهامام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یاحسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه درپى مىآید توضیحى استبر راز این نام گذارى.
عرصه تئورىها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشهها بوده است. هرنظریهاى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایىبهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتبهاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنینویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى بهدستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بداندلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بودمىتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههاى جاهلانه نشاندهد. پیامبر(صلی الله علیه واله) در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهاى پسندیده انسانىدر میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مىپرداخت طرحهاىجایگزین نیز ارائه مىکرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیارى از شکستهاى فردى و اجتماعى مصلحان در طولتاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخمعاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامىو این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشتهباشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظامشد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امامخمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکتسیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازىداشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملى حرکتشیعه گام دوم را برداشتهبودند. یعنى پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدتهاى امامان پیشین بهناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشههاى منبعث از آن و نیزحرکتهاى سیاسى مبتنى برآن در سالهاى گذشته پى بردند آمادهبودند تا طرح جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امامصادق(علیه السلام) همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایىتاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامتحضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرىادامه یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومتپانصدسالهاى پىریزى مىشد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمتیکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایههاى فکرى نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامتحضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جدایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز آخرین حجخود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى بهامام على(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابعاهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در سقیفه بنىساعدهمسیرى تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار کهخود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى باپیامبر(صلی الله علیه واله) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن کهامام على(علیه السلام) خویشاوندى روشنترى با پیامبر(صلی الله علیه واله) داشتبه این بهانهکه عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازهاى را براى بنىهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنىهاشم رسیده بود و اینک خلافتباید بهدیگر تیرههاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها افزوده مىشد این دگر گونى نیز بیشتر خودرانشان مىداد به گونهاى که در سال 35 قمرى که اندکى ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضىاز آن را مىدید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشتهشد. (6)
به گواهى جنگهاى سه گانهاى که امام على(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، مىتوان پذیرفت که جامعه اسلامى دچاربحرانى عمیق شده بود; بحرانى که در تبدیل خلافتبه ملوکیتخودرانشان داد و خاندان بنىامیه که بیش از این در میان مسلمانانجایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه واله) در فتح مکهبودند، (8) با موقعیتسنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایى امویان موجب شد تامخالفتهایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیلگران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مىدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامىجدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و علویان مىدانستند و براىبىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل مىشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتى دستیازیدند تا حسن سابقه بنىهاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکارىهاى حضرت على(علیه السلام) به اعتبارىفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخستبه جعل روایاتى در مذمتحضرت على(علیه السلام)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امامعلى(علیه السلام) هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشتاحادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام على(علیه السلام) بدانها ممتاز بود عادى جلوه کند و درنهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله) تلقى شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهاى چونان دیگران معرفى شود که حتى بهسیاستهاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریبباشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام على(علیه السلام) را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایانحکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میانشیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایىنوشتهاند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان بهمکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمىگرفت. (16) علاوهبراین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلحاجبارى امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعهحذف کرد. هرچند امام بازیرکى موادى را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق مىشد ماهیتبسیار متظاهر معاویه را به جامعهنشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیینجانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام على(علیه السلام) توسط مامورانمعاویه به شهادت رسید موجى از مخالفتبا سیاستهاى معاویه بهوجود آمد که از آن میان مىتوان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامهمعاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشتو معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانستبیعتبراى یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین(علیه السلام) در میانامت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیبکرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مىرسید اندیشه امامتشیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطىمتفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزىهاى مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوىدیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولىنداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانتنمىپذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکتدرهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مىدانستیکبار با شنیدن امارتو فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظرمىرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیلهاى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیتخود سودى بردندامام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلاممىتوانست رویاروى مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه واله) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چوناویى بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقىمانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه واله) را که آنهمه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه واله) در فضیلت او رسیده بود به قتلرسانند. (26)
امام نهى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزى که نمىاندیشند دین الهى است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهمرا به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحتبا تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امامحسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبهاى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم وستم بنىامیه مىشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهاىتوابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورشهاى دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام على(ع)برمنابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به بنىهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر مىرسید نهالى که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیارىکرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینک به اختصار وضعیتبنىهاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پىمىگیریم:
نخستین جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد بهامامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیهدر سال 81 هجرىدرگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال99 هجرى زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنىعباس ابوهاشمکه فرزندى نداشت امامت را به محمدبن علىبن عبدالله بن عباسواگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضا من آلمحمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعىامام و رهبر پرهیز مىکردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژهتیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام ازوضعیتشهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنىعباس مردم را فریفته بود چنان که بعضىاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پىبرده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علىبن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتى که مخالفتحضرت را نشانمىدهد، (42) پیش از هرچیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى که مزار پسرشیحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقهنفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمىتوان بهسادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرىدرشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شدهاست. (43)
روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخى بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى ازسوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجراى قیاممحمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشتفضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه کهجامعه اسلامى از آن رنج مىبرد زیر ساخت فکرى بود و الا ایشان بههیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامهتاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتشسپرده بودند. مىتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهاى بسیارى ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه واله)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتى روى کار آمده بود کهاز شعار «الرضا من آل محمد(صلی الله علیه واله») استفاده و سپس آل محمد واقعىرا کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانستباشد؟
دراین فضاى تیره که مذاهب اهلسنت در حال شکلگیرى بودند چه چیزىمىتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامىدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق(علیه السلام)برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده اینخاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مىپرسیدند که اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه مىگویید؟ و چه تفسیرى از اسلامدارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههاى حضرت امام جفعر صادق(علیه السلام)بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى واجتماعى (فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق(علیه السلام) در آنهابه طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراىشناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامهنمونهاى از دیدگاههاى امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام نابمحمدى(صلی الله علیه واله)،است ارائه مىگردد.
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص6.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص123; منشورات مکتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربىلبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج3، ص399.
7- همان، ج3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است.
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26- تاریخ طبرى، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489504،انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 25660.
منبع: www.imamalinet.net
زندگینامه امام جعفرصادق(ع)
نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)
کنیه: ابو عبداللّه
لقب: صادق
نام پدر: حضرت محمد بن على (ع )
نام مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر
تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر : 65 سال
علت شهادت: مسمومیت
قاتل : منصور دوانیقى (خلیفه عباسى )
زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى
مدفن مطهر: قبرستان بقیع ( مدینه )
زندگی امام جعفر صادق (ع)
امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح تر مىداند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با این حساب مىتوان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت که از این مقدار 12 سال و چند روزى و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مىآید و نیز بقیه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است.
فضایل امام جعفر صادق (ع)
مناقب آن حضرت بسیار است که به اقتصار از آنها یاد مىکنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.
شیخ مفید در ارشاد مىنویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده اند به اندازه اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده اند از دیگران سود نبرده اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مىرسد.
بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: “شیعه جعفری”. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:
یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 – 83 هجری) ، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و… صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.
امام وفقه اسلامی:
فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.
در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.
حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.
آثار امام صادق (ع) :
غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.
1- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.
2- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .
3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.
4- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.
5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی، صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.
6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.
7- رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.
8- بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.
9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.
10- چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری، عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری، که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده اس
ولادت امام و نامگذاری :
امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروة است. رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید «جعفر کذّاب».
دوران قبل از امامت :
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.
امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.
اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت :
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.
این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.
جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت :
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.
ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.
حاکمان معاصر :
همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:
1- هشام بن عبدالملک (105- 125 ه. ق)
2- ولید بن یزید بن عبدالملک (125-126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126-132)
و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :
1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137)
2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158)
نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان الرضا فی آل محمّد بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.
امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.
چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.
شهادت حضرت صادق علیه السلام:
پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان، دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.
سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید .
در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.