صله رحم در آیات قرآن
از کارهاى بسیار نیک و اعمال پسندیده که حضرت حق و انبیاء و امامان نسبت به آن اصرار ورزیده اند صله رحم است. اسلام نسبت به صله رحم و کمک و حمایت و محبت نسبت به خویشاوندان اهمیت فوق العاده اى قائل شده است و قطع رحم و بریدن رابطه از خویشان و بستگان را شدیدا نهى کرده است. ملامحسن فیض که عمرى را با قرآن مجید و روایات بسر برد، صله رحم را به زیارت ارحام، و رفع کمبودهاى مادى، حل مشکلات اقتصادى، کمک به کار و کسب، و ازدواج پسران و دختران آنان معنا فرموده، اگر در آیات قرآن مجید و روایات دقت شود، از مسئله صله رحم همین معانى استفاده مى شود.
روش انبیاء، و اخـلاق امامان شیعه در صله رحم انجام همین واقـعیات عـالى بوده است. قرآن مجید به صله رحم سفارش مى کند و آن را عمل صاحبان خرد مى داند، و قطع با رحم را به عنوان فسق و قاطع را فاسق مى شمارد. در سوره مبارکه نساء حکم مى کند تقواى الهى را نسبت به خداوند و ارحام مراعات کنید، خیلى عجیب است که ارحام را پس از خود ذکر فرموده است («و اتَّقوا الله الَّذى تساءلونَ به الارحام؛ و از خدایی که به (نام) او از یکدیگر درخواست می کنید و در مورد ارحام از خدا پروا کنید»، نساء/1 ). رعایت تقواى الهى نسبت به ارحام رعایت آبرو و هویت آنها و شتافتن به دیدارشان و رفع نواقص زندگى آنهاست.
در سوره مبارکه رعد مسائلى را به عنوان خصوصیات صاحبان خرد بیان مى کند و سود قیامتى آن را پیشواز ملائکه از آنان در محشر و سلام فرشتگان به ایشان، و عاقبت بخیرى مى داند، از جمله آن مسائل صله رحم است.
«و الَّذین یصلون ما امر الله به ان یوصل؛ و کسانی که هرآنچه را خداوند به پیوستن آن فرمان داده می پیوندند» (رعد/21). در سوره رعد درباره قطع رحم آیه اى کمرشکن قرار دارد : . . .و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یُفسدون فى الأرض اولئک لهم اللَّعنةُ و لهم سوء الدّار؛ و آنان که قطع مى کنند آنچه را خدا به پیوند آن دستور داده، و فساد در زمین مى نمایند بر اینان است لعنت و براى آنان است دوزخ» (رعد/25). صله رحم چه اندازه اهمیت دارد، که انجامش موجب استقبال فرشتگان از انسان در قیامت، و سلام آنها، و عاقبت بخیرى و قطعش باعث لعنت، و سوء عاقبت، و ممنوعیت از نجات است.
رفع کمبود اقتصادى ارحام با پرداخت مال به آنان همراه با حفظ آبرو و هویت و کرامتشان بهره اى عظیم دارد. «و مثل الَّذین ینفقون اموالهمُ ابتغاء مرضات الله و تثبیتاً من انفسهم کمثل جنَّة برَبوة اصابها وابل فآتت اکلها ضعفین فان لم یصبها وابل فطلٌّ و الله بما تعملون بصیرٌ؛ و مثل آنان که مال خود را در راه به دست آوردن رضاى حق انفاق مى کنند، و با کمال اطمینان، دل به لطف حق شاد دارند، مانند بوستانى است که در جاى بلندى باشد، و بارانهاى زیادى به موقع بر آن ببارد، و حاصلى دو برابر دهد، و اگر باران بسیار نیاید، اندک اندک بارد تا به ثمر رسد، خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است» (بقره/265).
قرآن مجید در آیات انفاق، رسیدگى به اقوام و ارحام را بر دیگران مقدم نموده، و سپس از یتیم و مسکین و فقیر و مانده از راه و ورشکسته نام برده به عنوان نمونه به این آیه شریفه عنایت کنید: «و آتى المال على حبِّه ذوى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السَّبیل و السائلین و فى الرِّقابِ ؛ و مال خود را با آن که دوستش دارد به خویشاوندان نیازمند و یتیمان و درماندگان و به راه مانده و مستمندان و براتی آزادی دربندماندگان ببخشد» ( بقره/177).
در سوره بقره در رابطه با قطع رحم مى فرماید: «الَّذِینَ یَنقُضونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَقِهِ وَ یَقْطعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصلَ وَ یُفْسِدُونَ فى الأَرْضِ أُولَئک هُمُ الْخَسِرُونَ؛ (فاسقان آنها هستند که) پیمان خدا را پس از آن که محکم ساختند، مى شکنند، و پیوندهائى را که خدا دستور داده بر قرار سازند قطع مى نمایند، و در جهان فساد مى کنند، اینها زیانکارانند» (بقره،27).
در این آیه به یکی از نشانه های فاسقان اشاره کرده مى گوید: آنها پیوندهائى را که خدا دستور داده بر قرار سازند قطع مى کنند. گر چه بسیارى از مفسران این آیه را ناظر به خصوص به قطع رحم و بریدن رابطه خویشاوندى دانسته اند، ولى دقت در مفهوم آیه نشان مى دهد که معنى وسیعتر و عمومى ترى دارد که مساله قطع رحم یکى از مصداقهاى آن است. زیرا آیه مى گوید: فاسقان پیوندهائى را که خدا دستور داده بر قرار بماند قطع مى کنند، این پیوندها شامل پیوند خویشاوندى، پیوند دوستى، پیوندهاى اجتماعى، پیوند و ارتباط با رهبران الهى و پیوند و رابطه با خدا است، و به این ترتیب نباید معنى آیه را منحصر به قطع رحم و زیر پا گذاشتن رابطه هاى خویشاوندى دانست.
اهمیت صله رحم تا آنجا است که پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلّم مى فرماید: «صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار و ان کان اهلها غیر اخیار؛ پیوند با خویشاوندان شهرها را آباد مى سازد و بر عمرها مى افزاید هر چند انجام دهندگان آن از نیکان هم نباشند». در سوره محمد صلى الله علیه وآله وسلّم آیه 22 و 23 مى فرماید: «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم * اولئک الذین لعنهم الله؛ پس (ای منافقان!) اگر روی گرداندید، آیا جز این انتظار می رود که در زمین تباهی کنید و قطع رحم نمایید؟* اینان کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده». کوتاه سخن اینکه: قرآن نسبت به قاطعان رحم و برهم زنندگان پیوند خویشاوندى تعبیرات شدیدى دارد، و احادیث اسلامى نیز آنها را سخت مذمت کرده است.
منبع: http://www.tahoor.com
مهمانی و ضیافت
نویسنده:جواد محدثی
از برجستهترین خصلتهای نیکمردان و آزادگان، کرم و سخاوت است. و همین آزادگی از تعلّقات و خوی بذل و بخشش است که دیگران را اسیر محبّت و احسان میکند.«ضیافت» و داشتن دستی باز و سفرهای گشوده و عطایی پیوسته و مهمانداری و مهماننوازی، از نشانهها و جلوههای این روحیّه فتوّت و جوانمردی است.معاشرتها، دید و بازدیدها و رفت و آمدها، گاهی به صورت «مهمانی» است. از این رو آشنایی با آداب ضیافت و رسوم دینی مهمانی، در محدوده «اخلاق» معاشرت میگنجد. این موضوع، دو جنبه و دو طرف دارد: یکی کسی که مهمان میکند، دیگری آن که مهمان میشود. و هر کدام را آداب و روش و حدّ و حدودی است، قابل بحث.
مهمان، برکتِ خانه
بعضی، از مهمان گریزانند. برخی هم مهماندوستند. هر کدام هم نشاندهنده خصلتِ درونی افراد است. حضرت علی(ع) را اندوهگین دیدند. پرسیدند: یا علی! سبب اندوه شما چیست؟ فرمود: «یک هفته است که مهمانی برایم نیامده است!...»(1)
این کجا؟ و آن که آمدن مهمان را نزول بلا میشمارد و کوه غم بر دلش میافتد و عزا میگیرد، کجا؟ برکتِ خانه، در آمد و شد مهمان است. مهمان رحمت الهی است و پذیرایی از مهمان، توفیقی ارجمند است که نصیب هر کس نمیشود. مهمان حبیب خداست. در ضربالمثلهای ایرانی است که: «مهمان، روزیِ خود را میآورد.»(2) البته این ضربالمثل، از احادیث اسلامی گرفته شده و ریشهای دینی دارد. از حضرت رسول(ص) روایت است که: «الضّیفُ یَنْزِلُ بِرِزْقِهِ ...»(3) مهمان، روزی خود را نازل میکند. البته اضافه بر این، گناهان صاحبخانه و میزبان را هم میزداید و این برکتی شگفت است. باز هم در این زمینه حدیثی از امام صادق(ع) بشنویم که به یکی از یارانش به نام «حسین بن نعیم» فرمود:
ـ آیا برادران دینیات را دوست داری؟
ـ آری.
ـ آیا به تهیدستانِ آنان سود میرسانی؟
ـ آری.
ـ سزاوار است که دوستداران خدا را دوست بداری. به خدا سوگند، نفع تو به هیچ یک از آنان نمیرسد، مگر آنکه دوستشان بداری. راستی، آیا آنان را به خانه خودت دعوت میکنی؟
ـ آری. هرگز غذا نمیخورم مگر آنکه پیش من دو سه نفر یا کمتر و بیشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
ـ آگاه باش که فضیلت آنان بر تو، بیش از برتری تو بر آنان است!
(راوی که با شنیدن این سخن به تعجب آمده بود، پرسید:)
ـ فدایت شوم! من به آنان طعام میدهم، مرکب خویش را در اختیارشان میگذارم، با این حال آنان برتر از منند؟
ـ آری! چون وقتی آنان به خانه تو وارد میشوند، همراه خود، آمرزش تو و خانوادهات را همراه میآورند و چون میروند، گناهان تو و خانوادهات را با خویش میبرند.(4)
کسی که خانهای وسیع، امکاناتی فراوان و دستی سخاوتمند دارد، شکرانه نعمتهای الهی را گاهی باید با انفاق و صدقه، گاهی با اطعام و مهمانی، هدیه، دستگیری از بینوایان، کمک به محرومان و ... ادا کند، و گرنه شهرت و ثروت و مال، وبال او خواهد شد.
«ولیمه»، یک سنّت دینی
در باره اینکه کیْ باید سور و اطعام داد، و به چه کسانی و چگونه، در دستورهای دینی، آداب و نکات فراوانی آمده است که به بعضی اشاره میشود.
موارد مهمانی
از توصیههای حضرت رسول به امیرالمؤمنین(ع) یکی هم این بود:
«یا علیّ! لا وَلیمةَ اِلاّ فی خَمسٍ: فی عِرسٍ اَو خِرسٍ او عِذارٍ او وِکارٍ اَوْ رِکازٍ.»(5)
یا علی! جز در این پنج مورد، ولیمهای (اطعام و مهمانیدادن) نیست: ازدواج و عروسی، تولّدِ نوزاد، ختنه کردن کودک، ساختن یا خریدن خانه، بازگشت از سفر حجّ.
در این موارد، سزاوار است که انسان به این بهانه و مناسبت، سفرهای بگسترد، ذبحی کند و مؤمنان را به مهمانی دعوت کند.
در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: هر کس مسجدی ساخت، گوسفند چاقی را ذبح کند و از گوشت آن به محرومان بینوا اطعام کند و از خداوند بخواهد که شرّ سرکشانِ جنّ و انس و شیطانها را از او دور کند.(6)
مهمانی برای هر یک از موارد یاد شده، سنّتی اسلامی است که دلها را به هم مهربانتر و صفا و صمیمیّت میان جامعه را بیشتر میکند و اقوام و دوستان، یکدیگر را میبینند و آشناتر میشوند، روحها شادابتر و زندگیها بانشاطتر میشود.
در زندگی اولیاء دین و پیشوایان معصوم نیز، نمونههای فراوانی از این گونه ضیافتها دیده میشود. از جمله به این نمونه دقت کنید: امام هفتم، حضرت کاظم(ع) برای تولّد یکی از فرزندانش ولیمه و اطعام داد و به مدت سه روز در مسجدها و کوچهها، در ظرفهایی به مردم «فالوده» داده شد. برخی پشت سر، این کار را بر حضرت عیب گرفتند. وقتی امام کاظم شنید، در پاسخ آن عیبجویی، به سنّت انبیا و روش پیامبر اکرم(ص) استناد نمود.(7)
مهماننوازی
گرچه بادیهنشینان عرب به مهماننوازی معروفند، همچنین عشایر خودمان در ایران، ولی در بسیاری از شهرها و مناطق، با جلوههای زیبای مهماندوستی مواجه میشوید. شاید شما هم نام برخی از شهرها و مناطق را به عنوان مهماننواز و مهماندوست شنیدهاید که در این خصلت، مشهورند و زبانزدِ خاصّ و عام. این نیز ریشه در فرهنگ دینی و باورهای مذهبی دارد و تعلیمی است که از قرآن و دین فرا گرفتهاند. اساسا دین ما، یکی از مؤثرترین عوامل شکلدهنده به «فرهنگ عمومی» در جامعه ایرانی و اسلامی است.
در روایات اسلامی، حتی فصلی به عنوانِ «باب اِقراء الضّیف و اکرامه»(8) وجود دارد که به تکریم و گرامی داشتن و احترام و پذیرایی از مهمان سفارش میکند و مهماندوستی را خوش میدارد و خوشحال شدن از آمدن مهمان را بسیار نیکو میشمارد و خانه بیمهمان را دور از فرشتگان میداند.
امام باقر(ع) به نقل از پدرانش از قول حضرت پیامبر(ص) فرموده است:
«اِذا دَخَلَ الرَّجُلُ بَلْدَةً فَهُوَ ضَیْفٌ عَلی مَن بِها مِنْ اَهلِ دینهِ، حَتّی یَرْحَلَ عَنْهُمْ ...»(9)
هرگاه کسی وارد شهری شد، او مهمانِ همدینان خودش در آن شهر است، تا آنکه آنجا را ترک کند.
وقتی تازهواردی به یک شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود و آنان وظیفه اکرام و مهماننوازی دارند، ورود مهمان به خانه شخصی یک مسلمان، ضرورت اکرام و پذیرایی بیشتری را داراست. از همین جاست که اگر شهری پذیرای مهمانهای خارجی، سیلزدگان، آوارگان جنگ، آسیبدیدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از یک کشور همسایه باشد، به حکم وظیفه انسانی و به دستور اخلاقی اسلام، وظیفه آن شهروندان است که با آغوشی باز و
گرم و برخوردی کریمانه و بزرگوارانه، مهماننوازی کنند. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «اَکْرِمُوا الضُّیوفَ وَ اَقْرُوا الضّیوُفَ»(10)، مهمانها را اکرام و پذیرایی کنید.
پرهیز از اسراف و ریا
هر عمل خیر و شایستهای، گاهی دچار برخی آفتها میشود. با همه ستایشی که از پذیرایی شایسته از مهمان شده، اگر جنبه تعادل رعایت نشود و به مرز اسراف و ولخرجیهایی برسد که اغلب، روی چشم و همچشمی است، یا ریشه در خودنمایی و تفاخر دارد، ناپسند است و همین کار مقّدس و خداپسند، از قداست و محبوبیّت نزد خدا میافتد.
اطعام، با همه ارزشی که دارد، آنجاست که «فِیاللّه» و «للّه» باشد و به قصد سیر کردن شکمی گرسنه یا شاد کردنِ برادری مؤمن یا تقویت رابطههای خویشاوندی و صله رحم باشد.
درست است که از نعمت الهی باید بهره گرفت، امّا با حفظ حدّ و مرز ارزشی آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن کار به صورتی خردمندانه و شرع پسند و عرفپذیر!
روزی حضرت امیر(ع) به «علاء بن زیاد» که خانهای وسیع و مجلّل برای خود ساخته بود، فرمود: با این خانه بزرگ، در این دنیا میخواهی چه کنی؟ تو در آخرت، به چنین منزل وسیعی بیش از دنیا نیاز داری؛ مگر آنکه بخواهی از همین خانه وسیع دنیوی، به آخرت برسی، مثل اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، به بستگانت برسی، حقوقی را که از این خانه بر گردنِ دوست تو ادا کنی. در این صورت، از همین خانه به آخرت میرسی! ...(11)
گاهی اصل مهمانیدادن، ریاکاری است. گاهی نوع غذا و محلّ اطعام و کیفیّت سفرهچیدن، تظاهر و خودنمایی است. گاهی مهمانهای خاصّ و مدعوّین، شایسته اطعام نیستند، یا با انگیزههای ریاکارانه و حسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت میشوند.
همه اینها نارواست و هدر دادن نعمتهای الهی. پیامبر خدا(ص) فرمود: هرکس طعامی را از روی ریا و خودنمایی اطعام کند و مهمانی دهد، در روز قیامت، همانندِ آن را خداوند از طعامهای دوزخی به او میخوراند.(12)
و امام باقر(ع) فرمود: «ولیمه»، در حدّ یکی دو روز، کرامت و بزرگواری است، بیشتر از آن، ریا و سُمعه است:
«الوَلیمةُ یَوْمٌ اَوْ یَوْمَیْنِ مَکْرَمَةٌ وَ مازادَ ریاءٌ و سُمعَةٌ».(13)
البته اینها در سوردادنها و مهمانیهای رایج و مرسوم به مناسبتهای یاد شده است. امّا اصل مهماندوستی و کرم و اطعام به محرومان، سخاوتی است که هرچه بیشتر و مستمرّتر باشد، بهتر و زیبندهتر است.
«هاشم»، جدّ بزرگ رسول خدا، همیشه سفرهای باز داشت و غذای آماده او و خانه مهیّایش برای عامّه مردم، او را به سیادت و آقایی قریش رسانده بود.
«حاتم طایی»، سخاوتمند معروف عرب، خانهای داشت که ملجأ مردم و محلّ امیدِ بینوایان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبی(ع) مهمانخانهای در منزل داشت که به طور معمول، از طبقات مختلف، بویژه افراد غریب و بیخانه و بینوا و مسافران و یتیمان و محرومان، پیوسته از آن بهرهمند میشدند.
برای کریمانِ بلندهمّت، «اِطعام» لذّتی بیش از طعام خوردن دارد و حظّ روحی آنان از این رهگذر است.
چه زیباست این کلام مولا علی(ع) که فرمود:
«قُوتُ الأَجسادِ الطَّعامُ، وَ قُوتُ الأَرواحِ الأِطعام».(14)
قُوت و غذای جسم، غذا خوردن است، ولی غذای روح، اِطعام و غذا دادن.
کسی میگفت: بزرگترین لذّت روحی من وقتی است که عدّهای نیازمند و تهیدست را به مهمانی دعوت کنم و آنها سر سفره نشسته و مشغول خوردن باشند و من از دور، این صحنه را نگاه کنم و لذّت ببرم!
مجال سخن در باره مهمانی هنوز هم باقی است، تا فرصتی دیگر. پایان این نوشته را از «قابوسنامه» میآوریم که توصیه میکند:
«چون میهمان کنی، از خوبی و بدیِ خوردنیها عذر مخواه، که این طبع بازاریان باشد، هر ساعت مگوی که فلان چیز بخور، خوب است! یا چرا نمیخوری؟ یا من نتوانستم سزای تو کنم، که اینها سخن کسانی است که یک بار میهمانی کنند.»(15)
پینوشت:
1ـ میزانالحکمه، ج5، ص521.
2ـ امثال و حکم، دهخدا، ج4، حرف میم.
3ـ میزانالحکمه، ج5، ص520، وسائلالشیعه، ج16، ص459.
4ـ کافی، ج2، ص201، ح8 و 9.
5ـ وسائلالشیعه، ج16، ص454.
6ـ همان، ح4.
7ـ همان، ص452، ح2.
8ـ بحارالانوار (بیروت)، ج72، ص458.
9ـ همان، ص462.
10ـ کنزالعمّال، ج9، ص245.
11ـ نهجالبلاغه، خطبه 209.
12ـ وسائلالشیعه، ج16، ص455.
13ـ همان، ص456.
14ـ بحارالانوار، ج72، ص456.
15ـ رهنمون، ص748.
ویژه نامه میهمانی و صله رحم
برخی موضوعات ویژه نامه میهمانی و صله رحم. « جهت ورود بر روی موضوعات کلید کنید »
تمامی حقوق این اثر متعلق به موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه می باشد.
ریشههاى تاریخى وهّابیّت
ریشههاى وهّابیّت در قرون اولیه اسلامى
اگر امروز مىبینیم که یکى از شاخصترین مبانى اعتقادى وهّابیّت حرمت زیارت قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام مىباشد، با نگاهى به گذشته درمىیابیم که این موضوع یک پدیده جدیدى نیست؛ بلکه این تفکر انحرافى مخالف اسلام اصیل و سیره مسلمانان، در تاریخ سابقه داشته که به برخى از آنها اشاره مىکنم:
1. معاویه بن ابو سفیان متوفاى 60:
در ملاقاتى که مغیره بن شعبه با معاویه داشت، به وى گفت: بنى هاشم دیگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحیه آنان خطرى حکومت تو را تهدید نمىکند، چه بهتر که نسبت به آنان سختگیرى نکنى و آنان را مورد بذل و محبت قرار دهى.
معاویه پاسخ داد:
ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فریاد «أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش مىرسد، «فأیّ عمل یبقى مع هذا لا أم لک!؟ لا واللّه إلا دفنا دفنا»؛ با این وضع دیگر چه چیزى براى ما بنى امیّه باقى مانده است به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبانها نیندازم، آرام نخواهم گرفت(1). روزى معاویه همین که صداى مؤذن را که شهادت به رسالت پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله مىداد شنید، به صورت اعتراض گفت:
للّه أبوک یا ابن عبد اللّه ، لقد کنت عالی الهمه ، ما رضیت لنفسک إلا أن یقرن إسمک باسم ربّ العالمین(2)؛ اى فرزند عبد اللّه، همّت بلندى داشتى، از کمتر از این که نامت کنار نام خدا بیاید، رضایت ندادى.
از این رو بود که محمد رشید رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مىنویسد:
یکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شایسته است که ما مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و در میدان پایتخت کشور قرار دهیم.» از وى علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى حوّل نظام الحکم الإسلامى عن قاعدته الدیمقراطیّه إلى عصبیّه الغلب، ولو لا ذلک لعمّ الإسلام العالم کلّه، ولکنّا نحن الألمان وسائر شعوب أروبه عربا مسلمین(3)؛ زیرا معاویه بود که سیستم حکومت اسلامى را از نظام دموکراسى به نظام استبدادى تبدیل کرد؛ اگر معاویه این کار را نکرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و سایر کشورهاى اروپایى همه مسلمان عربى بودیم.
2. مروان بن حکم متوفاى 61:
حاکم نیشابورى و احمد بن حنبل نقل مىکنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را مىبیند که روى قبر حضرت نشسته و با ایشان راز دل مىگوید و اظهار عشق و ارادت مىکند، گردن او را گرفت و گفت: أتدری ما تصنع؟؛ مىفهمى دارى چه کار مىکنى؟
ابو ایّوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] یقول: لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله، ولکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله(4)؛ اینجا براى زیارت پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] آمدهام، براى دیدار خاک و سنگ نیامدهام.
از پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] شنیدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شایسته، در مسند حکومت نشستند، غصه ندارد؛ غصه و گریه روزى است که مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.
3. حجاج بن یوسف متوفاى 95:
ابن ابى الحدید معتزلى شافعى(5) متوفاى 655، مىنویسد: حجاج بن یوسف ثقفى وقتى به مدینه آمد و مشاهده کرد که مردم اطراف قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله پروانهوار مىچرخند، گفت: تبّا لهم! إنّما یطوفون بأعواد ورمه بالیه ، هَلاّ طافوا بقصر أمیر الموءمنین عبدالملک؟ ألا یعلمون أنّ خلیفه المرء خیر من رسوله؟!(6)؛ مرگ بر اینها که بر اطراف استخوانهاى پوسیده پیامبر مىچرخند ـ نستجیر باللّه ـ چرا اینها نمىروند اطراف قصر عبدالملک بگردند، مگر نمىدانند که عبدالملک خلیفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است.
مبرد، از پیشوایان ادبیات عرب متوفاى 286، مىنویسد:
إنّ ذلک ممّا کفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلک والناس یطوفون بالقبر؛(7) از این رو، فقهاء حجاج را کافر مىدانند، زیرا این سخن را در حالى گفت: که مردم مشغول طواف قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله بودند.
4. بَرْبَهارى متوفاى 329:
حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى زیارت قبور، نوحهگرى و مرثیهخوانى بر امام حسین علیهالسلام را براى اولین بار منع کرد و زیارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد(8).
5. ابن بَطَّه متوفاى 387:
عبیداللّه بن محمد بن حمدان عکبرى، معروف به ابن بَطَّه، از فقهاى حنبلى است. بنا به نقل ابن تیمیّه، وى زیارت و شفاعت پیغمبر [صلىاللهعلیهوآله] را انکار کرد و معتقد بود که سفر براى زیارت قبر پیغمبر [صلىاللهعلیهوآله] سفر معصیت مىباشد و باید نماز را در این سفر تمام خواند(9).
6. ابن تیمیه متوفاى 728:
تقى الدین احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه، نظریّه پرداز وهّابیّت در قرن هشتم، همین حرفها را با اسلوب جدید مطرح کرد و موجب تفرقه شدید میان امّت اسلامى گردید.
7. محمّد بن عبد الوهاب متوفاى 1205:
محمّد بن عبد الوهاب، بنیانگذار و رهبر وهّابیّت در قرن دوازدهم هجرى با همکارى تنگاتنگ «محمّد بن سعود» جدّ اعلاى فهد و با استفاده از مستشاران نظامى انگلیسى در منطقه نجد و دِرعیّه عربستان، همان افکار ابنتیمیه یا به تعبیر خیلى رساتر، افکار بنىاُمیّه را نشر داد.
پی نوشت:
(1) موفقیات زبیر بن بکار، ص 576؛ مروج الذهب، ج 3، ص 454، شرح حوادث سال 212؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5، ص 130 و النصائح الکافیه، ص 124.
(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 10، ص 101.
(3) تفسیر المنار، ج 11، ص 260؛ الوحى المحمدى، ص 232، محمود أبو ریه، ص 185 و مع رجال الفکر، ج 1، ص 299.
(4) مستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 22؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 57، ص 249، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
(5) جهت آگاهى از مذهب ابن ابى الحدید رجوع شود به کتاب: وفیات الأعیان ابن خلکان، ج 7 ، ص 342 و فوات الوفیات ابن شاکر، ج2، ص 259.
(6) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242، النصائح الکافیه، ص 106.
(7) الکامل فىاللغه والأدب، ج 1، ص 222 چاپ نهضت مصر.
(8) نشوار المحاضره، ج 2، ص 134.
(9) الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص 27 و شفاء السقام سبکى، ص 263.
علل انحطاط و عقب ماندگی وهابیت (1)
منبع : اختصاصی راسخون
چکیده
علل وعواملی که انحطاط و عقب ماندگی فرقه وهابیت تأثیر گزار بوده است را می توان بطور خلاصه به دودسته عوامل درونی و برونی تقسیم کرد : عوامل درونی عبارت است از عامل های که در ذات وهویت این جریان نهفته است مانند نا سازگاری با پیشرفت های علمی روز ، نداشتن روحیه گفتمان و تبادل افکار با دیگران ، تناقض بین گفتار ورفتارو... اما عوامل برونی یعنی عواملی که از خارج متوجه آنها شده و فرقه وهابی نسبت به آن واکنش منفعلانه داشته است مانند پیروزی جمهوری اسلامی ایران ، همکاری با استکبار جهانی ، پیدایش اندیشه های انقلابی و تشکّل های مبارز و... مجموعه این عوامل را می توان در عدم پیشرفت وهابیت و جلو گیری از نفوذ وگسترش آن تأثیر گزار دانست .
مقدمه
جریان وهابیت از نیمه قرن دوازدهم ه.ق. با نام محمدابن عبدالوهاب ظهورکرد. این موج نواندیشی دینی در قالب مبارزه با شرک وبدعت در بزرگترین پایگاه اسلام – مکه ومدینه – پدیدار گشت و بر سرزمین زر خیز عربستان استیلا یافت . در واقع می توان ادعا کرد که سه ویزگی فوق یعنی شعار های زیبا و جذاب ، سیطره بر دو مکان شریف و توانایی عظیم مالی آن سرزمین ، می توانست عوامل خوبی برای پیشرفت این جریان باشد .اما علیرغم این پتانسیل ها وهابیگری از نظر جهانی موفق نبوده است بلکه پیشرفت های نسبی که از این قدرت گسترده به دست آورده بودند تبدیل به فرسایش و گرفتار چالش شده است .این ایستایی و یا مواجه با چالش را می توان معلول علل وعواملی دانست که در یک تقسیم کلی همه آنها را به عنوان عوامل درونی و یا برونی قلمداد نموده و مانع پیشرفت و عدم پویایی این جریان دانست .در این مختصر بر رسی مصادیق علل و عوامل فوق دنبال گردیده ، امید که پاسخ مناسبی بدست آید.وهابیّت نام مسلکی است که ریشه های اعتقادی آن به قرن چهارم باز می گردد اما در قرن دوازدهم توسط محمد ابن عبدالوهاب تمیمی با کمک دولت انگلیس و آل سعود رسما اعلام موجودیت کرد . نام این مسلک را ازنام پدرش عبدالو هاب که از علمای بنام خودش بود ، گرفته اند و امروزه پیروان شیخ محمد فرزند عبدالوهاب به نام فرقه وهابیت معروف و مشهور است. این گروه به عنوان مدعیان نجات دهندگان اسلام از کفر وشرک و با شعار بدعت زدایی و جهاد با کافران به میدان آمدند و اسلام حقیقی را انحصارا در تفکر خود شان می دانستند و سائر مذاهب وگروه های اسلامی را که با آنها همفکری نداشت به عنوان کافر،مشرک و بدعت گذار معرفی می کردند و کشتن آنها را جایز و غارت اموال شان را حلال می دانستند . وهابیت بسیاری از اعمال و عبادت های مسلمین را شرک وبت پرستی می خوانند و همچنین قبه و بارگاه روی قبر را حرام وبدعت می شمارند. لذا بنا های روی قبر بزرگان دین را با خاک یکسان کردند.وهابیت در ابتدا با استفاده از ضعف فرهنگی واقتصادی مردم و همچنین سر دادن شعار های جذاب و فریبنده و اعمال زور و خشونت پیروانی را برای خودشان جذب نمودند. اما علیرغم این که مرکزیت این گروه در سرزمین نفت خیز عربستان است و از موقعیت بسیار خوب مکانی ، جغرافیای و اقتصادی برخوردارند و شبانه روز تبلیغ وهابیت می کنند؛ در سطح جهان از موفقیت و گسترش فرهنگ وهابیت موفق نبوده اند بلکه این طرز تفکر با دنیای امروز همخوانی نداشته و انتظار می رود در آینده ی نه چندان دور در انزوا قرار خواهند گرفت.عواملی که در انحطاط وپسرفت وهابیت نقش داشته اند عبارت اند از: پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،آشکار شدن چهره واقعی وهابی ها،همدستی با استکبار،بازی کردن با حریم انسانی و حقوق بشری، پیدایش اندیشه های انقلابی ،تفرقه گرایی، ناساز گاری با پیشرفت های روز،نداشتن روحیه وفرهنگ گفتمان، از بین بردن منابع علمی، برداشت نا بجا از آیات قرآن، تحریف عقاید مردم،ارائه تصویر خشن از اسلام،تناقض بین گفتار و رفتار و نابود کردن اماکن مذهبی ، که هر کدام به نحوی در رکود این جریان در دنیای امروز نقش داشته اند . لازم به یاد آوری اینکه ممکن است تمام عوامل مؤثر در این نوشتار نیامده باشد اما آنچه را در این جا نام برده شد اینک به تفصیل بیان می گردد:
1)پیروزی انقلاب اسلامی در ایران
وهابی ها با اتکا بر تسلط بر سر زمین وحی و بنیادهای اصیل و واقعی اسلامی (مکه و مدینه) وعنوان خادم الحرمیین دادن ، خود را پرچمداران جهان اسلام ، قلمداد و نظام سیاسی و اجتماعی شان را به عنوان تنها نظام مکتبی و مجری دستورهای قرآنی ، بر مسلمانان تحمیل کرده بودند .اما با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی درایران وجا یگزین شدن نظام جمهوری اسلامی با اندیشه های ناب به جای رژیم پادشاهی وسلطنتی، ادعای بی محتوای وهابیت وچهره ای واقعی شان برملا شد و این بسیار برای وهابیت گران تمام شد زیرا از طرفی ، نهضت دینی شیعیان ، به پیروزی رسید و موقعیت شان در جهان تثبیت و از نظر سیاسی تمرکز و استحکام یافت . از سوی دیگر ادعای وهابی ها مبنی برانحصار محوریت اسلام در نظام حکومتی و سیاسی شان ، مورد شک وتردید واقع شد که در نتیجه بعنوان مانع بزرگی در گسترش نفوذ و افزایش قدرت وهابی ها در منطقه و جهان تبدیل گشت .اسد علی زاده می گوید:برقراری و تثبیت نظام جمهوری اسلامی در ایران ، افزون بر اینکه رهبری جعلی و خیالی وهابی ها را بر مسلمانان جهان منتفی کرد ، قطب جدیدی در جهان اسلام پدید آورد که می تواند در شرایط لازم ، نیروهای انقلابی و پیشرو مسلمان را به خود جذب کند .بدین وسیله ، امیدهای مسلمانان ستم دیده و آزاده برای اعتلای کلم? « الله» به ایران به عنوان مرکز ثقل جهان اسلام و پرچمدار مسلمانان معطوف شد . بدین ترتیب ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران عامل بسیار مؤثری در نفی اندیشه های وهابی و به انزواکشیدن آنان به شمار می رود .(1) آیت الله سبحانی می گوید: «پیروزی انقلاب اسلامی در ایران وحشت فوق العاده ای در سران سیاسی مکتب وهابیگیری پدید آورد واز نفوذ آن در مناطق مجاور سخت نگران شدند واندیشه ملت خود ، آنان را رنج می دهد».(2)گرچه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب شیعی باعث شد که روحیه قدرت وشهامت در سراسر جهان برای شیعیان محروم جهان دمیده شود اما در کشور عربستان سعودی که شیعیان آنجا از محرومیت ومظلومیت بیشتر رنج می برند تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران قرار گرفته و باعث شد حرکتهای را بر ضد رژیم آل سعود راه اندازی کنند از جمله در20 نوامبر 1979 عده ای از نا راضیان مسجد اعظم مکه را به تسخیر خو در آوردند و شیعیان الاحساء برای نخستین بار تصمیم گرفتند مراسم عاشورا را در ملاء عام بر گزار نمایند . اریک رولو مفسر روز نامه« لوموند» می نویسد:« شورشیان شیعه به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در پی شورش مکه ، دل وجرات پیداکردند و روز 27 نوامبر ، مراسم عاشورا را که در عربستان ممنوع است برگزار کردند جمعیت که عکس های امام خمینی را در دست داشتند به سوی قطیف ، احساء ودیگر آبادی ها ی ایالت شرقی حرکت کردند . در درگیری های بوجود آمده با گارد ملی 36 تن از آنان کشته شدند . جمعیت سه روز تمام در حال طغیان بود. آنها بانک ها و موسسات دیگر را به آتش کشیدند و علیه رژیم سلطنتی شعار دادند . و در اعلامیه ها از مردم برای سر نگونی رژیم سعودی دعوت کردند».(3)
فؤاد ابراهیم در تأثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران در این زمینه چنین می نگارد :
مساجد وحسینیه های شیعیان تا پیش از آغاز انقلاب اسلامی ایران نقش سیاسی را ایفا نمی کردند این نهادهای سنتی برای بسیاری از شیعیان نماد همبستگی ووحدت اجتماعی بود پس از سال 1979 نقش این نهاد ها به شدت تغییر یافت : مساجد وحسینیه ها به پایگاه های برای جنبش های مختلف مذهبی و سیاسی شیعیان تبدیل شدند. افزون بر این مراجع شیعه بر مبنای نگرش سیاسی و میزان مداخله و مشارکت در امور سیاسی مورد شناسایی قرار می گرفتند. حسینیه ها در دوران برگزاری مراسم عاشورا مراکزی برای گرد همایی شیعیان و سخنرانی های پر شور شیخ حسن الصفار و سایر واعظان وابسته به جنبش مبلغان طلایه دار ، همچون شیخ فوزی السیف بودند که به تظاهرات شیعیان منجر می شدند. شیخ حسن الصفار رهبر سازمان انقلاب اسلامی در سخنرانی های خود در نوامبر سال 1979 مصادف با دهه نخست ماه محرم ، تصویر اسلامی انقلابی و نوین را ترسیم نمود که شیعیان استان شرقی از آن آگاهی نداشتند.(4) از دیگر تاثیرا ت پیروزی انقلاب اسلامی ایران فعالیت بیشتر سازمان انقلاب اسلامی جزیر? العرب بود. این سازمان در سال 1968 توسط آیت الله سیّد محمد شیرازی (ره) پی ریزی گردید اما در سال 1975 رسما تاسیس ان اعلام گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران رهبران این سازمان تصمیم گرفتند که توده های مسلمان را وارد صحنه کنند و در پی سرنگونی ال سعود فعالیت کنند نام این سازمان در خیابان ها و روی دیوار خانه های منطقه شرقی نوشته می شد و قیام 1400 هجری قمری در همان منطقه از فعالیت های تعیین کننده در تغییر معادلات مبارزاتی آل سعود بود. این سازمان فعالیت های سیاسی خود را در خارج از عربستان بیشتر کرد . انتشار مجله «الثوره الاسلامیه» در لندن از سال 1980تا ژانویه 1991، مجله «بقیع» از سال 1365 تا بهار 1372 در ایران و یک مجله به زبان انگلیسی به نام «ندای مکه»( meka callingبه انگلیسی) از فعالیت های این سازمان بود و از سال 1991 به بعد مجله«الثوره الاسلامیه» جای خود را به مجله «الجزیر? العربیه» داد و دیگر نشریات توسط سازمان تعطیل شد.(5) و همچنین جنبش «حزب الله حجاز» که در سال 1987 در میان طلاب عربستان مقیم قم بوجود امد و سازمان به نام «تجمع علمای شیعه» در دهه 80 توسط جمعی از طلاب وعلمای شیعه عربستان شکل گرفت که مقر اصلی آن در لبنان وسوریه است و مشغول فعالیت های فرهنگی وتبلیغاتی هستند .(6) این تشکل ها و سازمانها که بر علیه حکومت وهابی سعودی فعالیت داشته ودارند باز تاب پیروزی انقلاب اسلامی ایران در جهان و بویزه مجامع شیعه نشین بوده است.برخی از نویسندگان، در مورد بازتاب و تحلیل انقلاب اسلامی ایران در جهان و بویژه کشور های اسلامی، و از جمله در عربستان سعودی معتقد است که بوجود آمدن دو جنبش شیعه وسنی در عربستان از بازتاب های انقلاب اسلامی بوده است.جنبش شیعی همان جنبش های که بدان اشاره شد و در مورد جنبش سنی ، علیرغم اینکه گرایش سنی جنبش اسلامی در عربستان سابقه ممتدی دارد زیرا جنبش اخوان از پیروان محمدابن عبدالوهاب با کمک محمدبن سعود بربخشی از عربستان حاکم شدند و سرانجام میان اخوان وسعودی ها در رابطه اقدامات سیاسی عبدالعزیز بن سعود اختلاف افتاد و جنگجویان اخوان در جریان جنگ سبلا در سال 1929شکست سختی خوردند ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به گفته بسیاری از تحلیل گران حرکت اخوان جدید متاثر از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است (7)فؤاد ابراهیم در تأثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران بر شیعیان عربستان می نویسد: « برخی ناظران بر این باورند که شیعیان استان شرقی به شدت تحت تأثیر و پذیرایی سخنان امام خمینی (ره) بودند ؛ سخنانی که آنان را برای قیام ظالمان ومستبدان (شاهان) و سر نگونی حکومت آنها بر می انگیخت . بی تردید می توان که انقلاب اسلامی تمام جهان اسلام را تحت تأثیر خود قرار داد اما برای شیعیان از اهمیت خاصی بر خوردار بود . آغاز تظاهرات مردمی در سراسر ایران در سال 1978جان تازه ای به شیعیان عربستان سعودی و دیگر کشور های جهان اسلام بخشیده وروحیه ای آنان را تقویت نمود . این تظاهرات حس قدرت ،اعتماد به نفس و شجاعت ایستادگی در برابر حکام سعودی را به آنان عطا کرد تا بدین وسیله نا رضایتی ها و در خواست های خود را بطور علنی به گوش حکام خود برسانند . در حقیقت انقلاب ایران «آگاهی و هوشیاری جدیدی را در میان شیعیان پدید آورد و به آلگویی برای عملکرد آتی آنان تبدیل شد» این انقلاب همچنین موجب پدید آمدن جو جدید و تسریع اقدامات سیاسی اپوزیسیون شیعه شد».(8) وهابیان به خاطر مخالفت با جمهوری اسلامی ایران تظاهرات علیه استکباررا ممنوع اعلام کرد.یکی از موارد که آنها بخاطر ضدّیت با سیاست جمهوری اسلامی ایران مقابله ومخالفت می نمایند حرکت ضد استکباری مسلمین در مراسم حج است در این مکان مهم وزمان بسیار تأثیر گذار که ملت عزیز ایران به حکم وظیفه انقلابی به مراسم تظاهرات پرداخته و از سائر مسلمین جهان دعوت به عمل می آورد که در مقابل آمریکای جهانخوار وکمونییسم بین الملی و صهیونیسم با وحدت ویگانگی ایستاده و ابراز انزجار و تنفر نمایند سیاست گذاران سعودی و وهابی برای مخالفت با این قیام سازنده وارزنده پرچم مخالفت را بلندنموده وبا رنگ ولعاب دینی فتوای حرمت تظاهرات در ایام حج را از روحانیون مکتب گرفتند وتظاهرات ضد استکباری راتحریم نمودند. یکی از مفتیان شان به نام« عبدالعزیز بن یاز» با این عنوان که حج یک عمل عبادی است ونباید با مسائل سیاسی وغیر آن آمیخته گردد به چنین تظاهرات و جنبشی فتوای حرمت داد.
به همین اساس شرطه های چماق بدست ومسلح به وسایل ضد شورش به جان زائران خانه خدا ومیهمانان آزادی خواه افتاده وبا خشونت وضرب و جرح از میهمانان سرزمین وحی پذیرایی و با الفاظ مشرک وکافر ، بدعت گذار ورافضی خوش آمد می گویند واین روند همه ساله ادامه دارد.(9)
اما برای مطلوب و معقول بودن این حرکت سیاسی و ابراز تنفر از دشمنان خدا می توان دلایل ذیل را بر شمرد:
الف) تبری جستن وابراز انزجار از ظالمان و استکبار جهانی یکی از پیام های این فریضه بزرگ است.زیرا فرضیه حج خضوع مطلق و خشوع بی نهایت در برابرخداوند و تسلیم محض بودن در پیشگاه حضرتش وطرد کردن طواغیت وبت های رایج زمان از دل وجان وروح وروان انسان های آزاده است زیرا در قرآن مجید حج ابراهیمی را این چنین توصیف می نماید :« واَذِّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً وعلی کل ضامًر یأ تین من کلَّ فجٍ عمیق لیشهدوا منافع لهم ویذکروا اسم الله فی ایام معلومات علی مارز قَهَمُ من بهیمة الانعام فکلوا منها و اطعموا البائس الفقیر ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم ولیطوفوا با لبیت العتیق».(10)ما به ابراهیم گفتیم همه مردم را به حج دعوت کن تا پیاده وسواره بر مرکب های لاغر از هر راه دور بیایند. تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیات بخش ) باشند ونام خدا را در ایام معّینی بر چار پایانی که خدا در اختیارشان گذاشته است ببرند ( وقتی آنها را قربانی کردند )از گوشت آنها بخورید و فقیر وبی نوا را نیز اطمام نمائید . بعد از آن باید آلوده گی ها را از خود بر طرف سازند وبه نذر های خود وفا کنند و برگرد خان? کهنه طواف نمایند . از میان این دو آیه باید دو جمله را مورد دقت قرار داد واز مفاد آن نتیجه گرفت. اول جمله «لیشهدوا منافع لهم» که مراد از منافع که زائران خانه خدا باید شاهد آن باشد چیست؟ دوم اینکه از جمله ای «ویذ کروا اسم الله» چه مطلبی استفاده می شود؟در جواب باید گفت که اوّلا حج ابراهیمی دارای دو بُعد است: یکی بُعد عبادی که در ذکر ویاد خدا نمود پیدا می کند و بُعد دیگرکه بعد اجتماعی است در مسئله ای« مشاهده منافع» آیه ای مزبور نهفته است آیت الله مکارم در این باره می گوید: اگر این مراسم عبادی پر رمز وراز طبق برنامه صحیح انجام پذیرد و از آن بهره بردارى درستى شود مىتواند هر سال منشا تحول تازهاى در جوامع اسلامى گردد. و نتایج و منافع فراوانی را به ارمغان آورد و در این مختصر به برخی از آن می توان اشاره کرد:
1- بعد اخلاقى حج) مهمترین فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است که در انسانها به وجود مىآورد، مراسم« احرام» انسان را به کلى از تعینات مادى و امتیازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ و زر و زیور بیرون مىبرد، و با تحریم لذائذ و پرداختن به خودسازى که از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا کرده و در عالمى از نور و روحانیت و صفا فرو مىبرد، و آنها را که در حال عادى بار سنگین امتیازات موهوم و درجهها و مدالها را بر دوش خود احساس مىکنند یک مرتبه سبکبار و راحت و آسوده مىکند.سپس مراسم دیگر حج یکى پس از دیگرى انجام مىگیرد، مراسمى که علاقههاى معنوى انسان را لحظه به لحظه با خدایش محکمتر و رابطه او را نزدیکتر و قویتر مىسازد، او را از گذشته تاریک و گناهآلودش بریده و به آیندهاى روشن و پر از صفا و نور پیوند مىدهد.مخصوصا توجه به این حقیقت که مراسم حج در هر قدم یاد آور خاطرات ابراهیم بتشکن، و اسماعیل ذبیح اللَّه، و مادرش هاجر است، و مجاهدتها و گذشتها و ایثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مىکند، و نیز توجه به اینکه سرزمین مکه عموما و مسجد الحرام و خانه کعبه و محل طواف خصوصا یاد آور خاطرات پیامبر اسلام و پیشوایان بزرگ و مجاهدتهاى مسلمانان صدر اول است این انقلاب اخلاقى عمیقتر مىگردد، به گونهاى که در هر گوشهاى از مسجد الحرام و سرزمین مکه انسان، چهره پیامبر و على و سایر پیشوایان بزرگ (صلوات الله علیهم) را مىبیند، و صداى آواى حماسههاى آنها را مىشنود.
آرى اینها همه دست به دست هم مىدهند و زمینه یک انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مىسازند، به گونهاى توصیف ناشدنى و رق زندگانى انسان را بر مىگردانند و صفحه نوینى در حیات او آغاز مىکنند.در حقیقت حج براى مسلمانان یک تولد ثانوى است، تولدى که آغازگر یک زندگى نوین انسانى مىباشد.
2- بعد سیاسى حج)به گفته یکى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عین اینکه خالصترین و عمیقترین عبادات را عرضه مىکند، مؤثرترین وسیله براى پیشبرد اهداف سیاسى اسلام است.روح عبادت، توجه به خدا، و روح سیاست، توجه به خلق خدا است، این دو در حج آن چنان به هم آمیختهاند که تار و پود یکپارچه!.حج عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است.حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافیایى است.حج وسیلهاى است براى شکستن سانسورها و از بین بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانهاى که در کشورهاى اسلامى حکمفرما مىشود.حج وسیلهاى است براى انتقال اخبار سیاسى کشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه دیگر، و بالآخره حج، عامل مؤثرى است براى شکستن زنجیرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمین.و به همین دلیل در آن ایام که حاکمان جبار همچون بنى امیه و بنى عباس بر سرزمینهاى مقدس اسلامى حکومت مىکردند و هر گونه تماس میان قشرهاى مسلمان را زیر نظر مىگرفتند تا هر حرکت آزادىبخش را سرکوب کنند، فرا رسیدن موسم حج دریچهاى بود به سوى آزادى و تماس قشرهاى جامعه بزرگ اسلامى با یکدیگر و طرح مسائل مختلف سیاسى.
روى همین جهت امیر مؤمنان على ع به هنگامى که فلسفه فرائض و عبادات را مىشمرد در باره حج مىگوید: «الحج تقویة للدین» (11)خداوند مراسم حج را براى تقویت آئین اسلام تشریع کرد. بى جهت نیست که یکى از سیاستمداران معروف بیگانه در گفتار پر معنى خود مىگوید:« واى به حال مسلمانان! اگر معنى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر معنى حج را درک کنند»!.و حتى در روایات اسلامى، حج به عنوان جهاد افراد ضعیف شمرده شده، جهادى که حتى پیر مردان و پیر زنان ناتوان با حضور در صحنه آن مىتوانند شکوه و عظمت امت اسلامى را منعکس سازند، و با حلقههاى تو در توى نمازگزارانگرد خانه خدا و سر دادن آواى وحدت و تکبیر، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.
3- بعد فرهنگى)ارتباط قشرهاى مسلمانان در ایام حج مىتواند به عنوان مؤثرترین عامل مبادله فرهنگى و انتقال فکرها در آید.مخصوصا با توجه به این نکته که اجتماع شکوهمند حج، نماینده طبیعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است (چرا که در انتخاب افراد براى رفتن به زیارت خانه خدا هیچ عامل مصنوعى مؤثر نیست و زوار کعبه از میان تمام گروهها، نژادها، زبانهایى که مسلمانان به آن تکلم مىکنند بر خاسته و در آنجا جمع مىشوند).لذا در روایات اسلامى مىخوانیم: یکى از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول اللَّه ص به تمام جهان اسلامى است.«هشام بن حکم» که از دوستان دانشمند« امام صادق (ع)» است مىگوید:از آن حضرت در باره فلسفه حج و طواف کعبه سؤال کردم، فرمود:«ان اللَّه خلق الخلق ... و امرهم بما یکون من امر الطاعة فى الدین و مصلحتهم من امر دنیاهم فجعل فیه الاجتماع من الشرق و الغرب و لیتعارفوا و لینزع کل قوم من التجارات من بلد الى بلد ...، و لتعرف آثار رسول اللَّه (ص) و تعرف اخباره و یذکر و لا ینسى»(12)خداوند این بندگان را آفرید ... و فرمانهایى در طریق مصلحت دین و دنیا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را (در آئین حج) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبى یکدیگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمایههاى تجارى را از شهرى به شهر دیگر منتقل کنند ... و براى اینکه آثار پیامبر ص و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش نکنند.به همین دلیل در دورانها خفقان بارى که خلفا و سلاطین جور اجازه نشر این احکام را به مسلمانان نمىدادند آنها با استفاده از این فرصت، مشکلات خود را حل مىکردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى ع و علماى بزرگ دین پرده از چهره قوانین اسلام و سنت پیامبر ص بر مىداشتند.از سوى دیگر، حج مىتواند، مبدل به یک کنگره عظیم فرهنگى شود و اندیشمندان جهان اسلام در ایامى که در مکه هستند گرد هم آیند و افکار و ابتکارات خویش را به دیگران عرضه کنند.اصولا یکى از بدبختیهاى بزرگ این است که مرزهاى کشور اسلامى سبب جدایى فرهنگى آنها شود، مسلمانان هر کشور تنها به خود بیندیشند، که در این صورت جامعه واحد اسلامى پاره پاره و نابود مىگردد، آرى حج مىتواند جلو این سرنوشت شوم را بگیرد.لذا در ذیل همان روایت می فرماید:«و لو کان کل قوم انما یتکلمون على بلادهم و ما فیها هلکوا، و خربت البلاد، و سقطت الجلب و الارباح و عمیت الاخبار ...»(13) اگر هر قوم و ملتى تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگویند و تنها به مسائلى که در آن است بیندیشند همگى نابود مىگردند و کشورهایشان ویران مىشود، منافع آنها ساقط مىگردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مىگیرد.
4- بعد اقتصادى حج)بر خلاف آنچه بعضى فکر مىکنند، استفاده از کنگره عظیم حج براى تقویت پایههاى اقتصادى کشورهاى اسلامى نه تنها با روححج منافات ندارد بلکه طبق روایات اسلامى یکى از فلسفه آن را تشکیل مىدهد چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پایه یک بازار مشترک اسلامى را بگذارند، و زمینههاى مبادلاتى و تجارى را در میان خود به گونهاى فراهم سازند که نه منافعشان به جیب دشمنانشان بریزد، و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، که این دنیا پرستى نیست، عین عبادت است و جهاد.و لذا در همان روایت هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) ضمن بیان فلسفههاى حج صریحا به این موضوع اشاره شده بود که یکى از اهداف حج، تقویت تجارت مسلمانان و تسهیل روابط اقتصادى است.کوتاه سخن اینکه این عبادت بزرگ اگر بطور صحیح و کامل مورد بهره بردارى قرار گیرد و زوار خانه خدا در آن ایام که در آن سرزمین مقدس حضورفعال دارند و دلهایشان آماده است از این فرصت بزرگ براى حل مشکلات گوناگون جامعه اسلامى با تشکیل کنگرههاى مختلف سیاسى و فرهنگى و اقتصادى استفاده کنند، این عبادت مىتواند از هر نظر مشکلگشا باشد، و شاید به همین دلیل است که امام صادق ع مىفرماید:«لا یزال الدین قائما ما قامت الکعبة»(14) ما دام که خانه کعبه بر پا است اسلام هم بر پا است.(15) همه این ابعاد مهم و منافع فراوان از این مناسک پر رمز وراز حج بدست می آید ثانیا آنکه در این آیه منافع که بیانگر بُعد اجتماعی وسیاسی است مقدم به ذکر الله که ترسیم گر جنبه عبادی است شمرده شده است .ثالثاً قرآن لفظ منافع را به صورت مطلق وبدون هچ گونه قیدی آورده است لذا شامل هر نوع منافع ا عم از سیاسی واقتصادی واجتماعی می باشد .«شیخ محمود شلتوت (ریئس اسبق الاز هر ) می گوید : «حج با توجه موفقیت خاصی که در اسلام دارد و اهدافی که برای فرد وجامعه در آن در نظر گرفته شده است که مردان دانش و فکر ، شخصیت های علمی و فرهنگی و مسئولان سیاسی واداری و آگاهان از مسائل اقتصادی و مالی و معلمان شرع ودین مردان نبرد و جهاد به آن توجه خاص بنماید ».(16) لذا چنین به نظر می رسد که مسلمین جهان هرنوع استفاده که به نفع جامعه اسلامی و امت اسلام باشد می توانند از این مراسم با شکوه استفاده داشته باشند.
ب) اگر کسی در عمومیّت مفاد آیه مذکور شک و تردیدی داشته باشد هرگز نمی تواند در عمل نماینده پیامبر گرامی اسلام یعنی حضرت علی (علیه السلام) در موسم حج که صددرصد یک عمل سیاسی بوده است تردیدی به خود راه دهد زیرا حضرت رسول خدا در سال نهم هجرت حضرت علی (ع) را به یک عمل سیاسی دستور داد که عبارت بود از اینکه آن حضرت از جانب رسول خدا مامور به قرائت قطعنامه سیاسی که حاوی اعلام انزجار و بیزاری از مشرکین بود مامور گردید تا آن را در موسم حج قرائت نماید که آیات مذکور از اول سوره برائت به این عبارت آمده است :« برائ? من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین فسیحوا فی الارض اربع? اشهر واعلموا انّکم غیر معجزی الله و انّ الله مخزی الکافرین و آذان من الله و رسوله یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله فان تبتم فهو خیر لکم و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بعذاب الیم»(17) اعلام بیزاری است از جانب خدا و رسول او به ان گروه از مشرکان که با انها پیمان بسته اید (به آنان برسانید که) می توانید به روی زمین چهار ماه آزادانه گردش کنید وبدانید که شما خدارا عاجز نخواهید کرد و خدا کافران را خوار خواهد نمود این اعلامی است که از جانب خدا ورسول او به مردم در روز حج اکبر که خدا ورسول او از مشرکان بیزار هستند . اگر توبه کردید برای شما نیکو ست واگر روی برگرداندید بدانید که شما خدا را عاجز نخواهید کرد وبه گروه کافر به عذاب درد ناک بشارت بده .حضرت علی (علیه السلام ) پس از قراعت این آیات قطعنامه ای را که متضمن چهار مواد بود چنین ایراد نمود وفرمود : هان ای مشرکان :
1 - بت پرستان حق ندارند وارد خانه خدا شوند .
2 - طواف با بدن برهنه ممنوع است .
3 - بعد از این هیچ بت پرستی در مراسم حج شرکت نخواهد کرد .
4 - کسانی که با پیامبر پیمان عدم تعرض بسته اندو از اول به پیمان خود وفا دار بوده اند پیمان آنان محترم است وتا انقضای وقت پیمان ، جان ومال شان محترم می باشد ولی با مشرکان که با مسلمانان پیمانی ندارند ویا عملاً پیمان شکنی کرده اند از این تاریخ ( دهم ذی الحجه ) چهار ماه مهلت داده می شود که تکلیف خود را با حکومت اسلامی روشن سازند یا باید به گروه موحدان و یکتا پرستان بپیوندند و هر نوع مظاهر شرک و دوگانه پرستی را در هم کوبند و یا اینکه آماده جنگ گردند.(18)آیا عمل سیاسی تر و دلیل بهتری از این پیدا می شود که در بحبوحه فریضه عظیم حج که مشرک ومسلمان سر گرم طواف یا رمی جمره بودند ناگهان نماینده پیامبر(ص) روی نقطه بلندی قرار می گیرد وچنین مسائل سیاسی را بیان می فرماید؟ آیا پیامبر خدا و جانشین معصومش به اندازه وهابیون گرا نفهمیده اند که دست به چنین عمل سیاسی میزنند؟ و یا وهابیت باید مغز را شستشو داده و عینک تعصب را بردارند و منصفانه قضاوت نمایند که آیا فرضیه ی حج فقط در بُعد عبادی تمام و خلاصه می شود یا مسئله اجتماعی و سیاسی را نیز شامل می شود؟ اگر مسائل سیاسی و اجتماعی در آنجا جایگاه ندارد پس سوره برائت چه می کند ؟ عمل امام معصوم و نماینده پیامبر چه می کند؟ خطبه ای تاریخی حضرت پیامبر(ص) در مسجد الحرام و شعار کوبنده ای مسلمانان هنگام فتح مکه در مقابل دیدگان مشرکان چه می کند؟.
نگارنده کتاب آیین وهابیت می نویسد :
در سال 56 هجری شمسی با گروهی از حافظان خرد سال قرآن به منظور انجام عمره مفرده به زیارت خانه خدا مشرف شدیم. در روز های ورود ما ، در رسانه های گروهی حمل? اسرائیل به جنوب لبنان برای قلع و قمع فلسطینی ها منعکس بود . روز جمعه برای شرکت در مسابقه ی قرائت قرآن در محل تحفیظ القرآن الکریم جنب حرم شریف حاضر شدیم ریاست جلسه را یکی از شخصیت ها بر عهده داشت جلسه به پایان رسید سپس اذان نماز جمعه گفته شد و خطیب حرم برفراز منبر قرار گرفت ، من با خود گفتم الآن پیرامون حادثه ای روز سخن خواهد گفت ولی چیزی نگذشت که حُسن ظن من به سوء ظن تبدیل شد و خطیب پیرامون آداب شرکت در مساجد و نماز جمعه سخن گفت و اینکه باید نظافت پاها و دهان را رعایت نمود و کلمه ای از حوادث روز به سخن نیاورد ! من به شخصیتی که کنار من نشسته بود و خود از اخوان المسلمین مصر بود که از «بد حادثه» مصر به سرزمین مکه پناهنده شده بود اعتراض کردم وگفتم :« آیا این مطابق مقتضای حال بود ؟ او چون مردی منصفی بود جز اظهار تأسف پاسخی نداشت .(19)
ج) کعبه قوام زندگی و مایه حیات است زیرا قرآن مجید کعبه وبیت الله الحرام را بعنوان قوام زندگی یعنی مایه ی حیات بشرت معرفی می کند لذا می فرماید :« جعل اللهُ الکعبه البیت الحرام قیاماً للناس»(20) خداوند کعبه را قوام ( حیات ) مردم قرار داده است .در اینجا کلمه« قیام» باید مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم گردد که قیام یعنی چه و کعبه که مایه قوام انسانها شمرده شده چیست ؟قیام یعنی قوام و مرادف «عِماد» و« سِناد» می باشد یعنی استوار کننده زندگی ومایه حیات انسانهاست چنانکه جریان خون در رگ ها باعث زندگی انسان می شود و کعبه و بیت الحرام نیز مایه حیات انسانهاست همانطوری که خدای متعال کلمه ی« قیام» را در مورد مال و اقتصاد جامعه بکار برده است و می فرماید:« ولا توءتوا السفها ء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما»(21)هرگز اموال خود را که وسیله قوام و زندگی شما قرار داده است بدست سفیهان ندهید .(22) یعنی خداند مال و اقتصاد در جامعه را مایه حیات و قوام زندگی قرار داده است لذا نباید آن را بدست سفیهان و کسانی که بی جهت مصرف می کنند قرارداد .این آیه دو پیام دارد 1 نقش و اهمیّت و اقتصاد در جامعه 2 استفاده بهینه کردن از آن و قرار ندادن آن را در دست کسانیکه این منافع ملی و مهم را درست و به جا استفاده نمی کنند . همین پیام را از آیه «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس» میتوان دریافت نمود که پیام اول از اهمیت خانه خدا حکایت دارد و پیام دیگر اینکه این خانه ای که مایه قوام زندگی انسانهاست باید درست استفاده شود و در معرض استفاده همه ای انسان های بیدار وزنده قرار گیرد و نباید یک عده ای خاص از آن استفاده انحصاری نمود . براستی امروز تا چه حد استفاده از این قوام زندگی وامر حیاتی برای همه گان میسر است آیا اینکه گروه وهابیت از آن برای ترویج عقاید شان استفاده شخصی و سوء می کند با جمله قیامأ للناس منافات ندارد ؟آیا کافر ومشرک خوانده شدن دیگران از طرف وهابیت منافات با قیامأ للناس ندارد ؟آیا حمله کردن شرطه های وهابی و چماق بدست سعودی بجان مردم بجرم اداء تعظیم و احترام به قبور اولیا ء الهی و مکان های مقدس و تجدید خاطره های انسان های آزاده و الگو قرار دادن آنان ، با قیامأ للناس میسازد ؟ آیا ممنوعیت ابراز انزجا و تنفر از طواغیت زمان ودشمن مکتب اسلام با جمله ای قیامأ للناس می سازد؟ زمانی می تواند کعبه مایه قوام و زندگی انسانها قرار گیرد که همگان از آن استفاده مطلوب و حیات بخش نماید نه این که مورد استفاد? سفیهانه و یا انحصاری قرار گیرد.
پینوشتها:
اسد علی زاده ، اکبر،چالش های فکری و سیاسی وهابیت ، ص126. 1.
سبحانی ،جعفر،آیین وهابت،ص344. 2.
محمدی ، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ،ص168. 3.
فؤاد ابراهیم ، شیعیان عربستان ،ص، 122 4.
همان ص173. 5.
همان ص178. 6.
بابا پور گل افشانی ، محمدمهدی،تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران، ص214. 7.
شیعیان عربستان ،ص121. 8.
9. همان.
10.حج/27و28.
نهج البلاغه، کلمات قصار ش252. 11.
وسائل الشیعه،ج8،ص9 12.
همان 13.
وسائل الشیعه،ج8،ص14. 14.
شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،ج14، صص،8079و81 15. مکارم
آیین وهابیت ص350. 16.
توبه/1-3. 17.
آیین وهابیت صص357و358. 18.
آیین وهابیت ص6. 19.
مایده/97. 20.
نساء /5 21.